۱۴۰۰ تیر ۷, دوشنبه

از امام خمینی تا امام پهلوی!


 
پیام توئیتری رضا پهلوی خطاب به کارگران اعتصاب کرده صنعت نفت قبل از آنکه نویدی را در دل اعتصابیون بیافروزد اسباب ادخال سرور از توهمات کُمیک تاج‌باخته‌ای شد که اینک و در رویای بازگشت به سلطنت «مشق رهبری» انقلابی را با خود تَخیُل می‌کند که ۴۳ سال پیش‌تر «خمینی انقلاب» آن نقش را ابتدا برای خود محقق کرده و آنگاه دست به مدیریت توده‌های تحت فرمانش زد!

پیام «پهلوی مزبور» به کارگران صنعت نفت تداعی پیام آبان ۵۷ «خمینیِ امام» به «ملت ماموم اش» در صنعت نفت است با این تفاوت که در ۵۷ کارگران صنعت نفت به فرمان «امام» اعتصاب کردند تا «پدر آقارضا» را از درآمد سرشار نفت محروم کنند و اکنون «آقارضا» در خلسه «خویش رهبربینی» مُبتهجانه دویده و خود را جلوی صف اعتصابیونی رسانده که دغدغه معاش و دستمزد دارند و «معظم‌له» بدینوسیله و متوهمانه می‌کوشد با تحمیل خود در قامت «رهبری مفروض انگاشته‌اش» به کارگران و مصادره خواست مشروع و معیشتی ایشان، موجبات تشفی خاطر و تعبیر رویاهای نارسیستی‌اش را فراهم آورد!

پهلوی مزبور در وجد «خویش رهبربینی» التفات به این واقعیت ندارد که:

نه هر که سر تراشد قلندری داند!
آقا رضا ـ تکیه بر جای بزرگان بتوان زد به گزاف مشروط برآنکه «ابزار بزرگی» همه آماده کُنی! 😉

#داریوش_سجادی

۱۴۰۰ تیر ۶, یکشنبه

فوبیای ساعت شنی!


 

وقتی در مُدرنیته زن «فانکشنال» معنا شد و در بی‌اخلاقانه ترین شکل ممکن آن فانکشن را نیز «واژن‌سالارانه» فونداسیون کردند بدین منوال و لامحاله فاهمه زنان از زن بودن‌شان ساعت شنی را می‌مانست که در اضطراب شمارش معکوس استهلاک استانداردهای «جمال سالارانه» و «باربی محورانه» زندگی در ترس به ایشان تحمیلی گریز ناپذیر خواهد بود!

ترس ناشی از دست دادن زیبائی و دیده نشدن و بی‌توجهی و فراموش شدگی و فرسودگی و «پژمردگی کالبدی» و شمارش معکوس بی‌فروغی تنانگی!

طُرفه آنکه همین زندگی در «ترس و تنهائی» تنها سهم زنانی است که بالنسبه حظی از تراز‌ها و استاندارهای «زیباسالارانه فانکشنال» را برخوردارند و در این میان افسردگی و خودکشی و جنون جراحی‌های ترمیمی و ابتلا به وجوه مختلف کمپلکس «خود زشت‌پنداری» (Body Dysmorphic Disorder) و رشد فمنیسم و هم‌جنس خواهی سوته‌دلانه ناشی از بی‌توجهی مردان تغییر ذائقه داده شده به زنان فانکشنال شده، جملگی سهم زنانی است که بیرون از استانداردهای «باربی سالارانه» قرار دارند.

پیغام مدرنیته به چنان خوانشی از زن آنست که:
ای خواهر تو همه ماهیچه‌ای!
مابقی خود استخوان و ریشه‌ای

طبیعی است وقتی در مُضیق‌ترین تعریف ممکن انسان بودن زن را «واژن محورانه» فانکشنال کنید در آن صورت «کیم کارداشین» حجت خدا می‌شود بر روی زمین تا بتوان ثابت کرد زندگی بدون شعور هم شدنی است!

#داریوش_سجادی

۱۴۰۰ تیر ۴, جمعه

استفراغ در افغانستان!


 
ماجرای افغانستان و فتوحات اخیر طالبان فرجام محتوم «کلیه پیوندی» ناهمگون با کالبد بیمار رو به احتضاری را می‌ماند که طبیعتا یک زمانی باید پس می‌زد، که زد!

چیزی که در فتوحات دومینوئی طالبان در قلمرو دولت بی‌کفایت «اشرف غنی» نادیده گرفته می‌شود نجنگیدن و پیوستن از سر میل نیروهای نظامی و حکومتی به طالبان است که باعث پیشروی بلامانع و سریع طالبان شده.

وقتی دُز دمکراسی غربی را بدون توجه به ساختار و هویت و فرهنگ بومی و دین‌سالار افغانستان بالا بگیرید لاجرم و عاجلاً «اُوِردوز» می‌کند.

طی سال‌های اخیر دولت غربگرای حاکم بر کابل آنقدر آش لیبرالیسم غربی را در افغانستان شور کرد و در حوزه‌های فرهنگی و هنری و آنقدر تند رفت که آمریکائی‌تر از اباحه‌سالاری آمریکائیان شد و یادشان رفت در کشوری هستند که بدنه ماکزیممی آن مسلمانند آنهم مسلمانانی با کلاسیک‌ترین تعریف ممکن. بدین منوال پس زدن این کلیه پیوندی امری لامحاله و قابل انتظار بود.

وقتی دولتی جوگیر بشه و بدون توجه به متابولیسم فرهنگی یک ملت برای آن مملکت نسخه‌ها و اداها و اطوارهای وارداتی و ناسازگار بپیچه، بیمار دیر یا زود و بصورت طبیعی آن مُسهل را بصورت حُکام استفراغ کرده و از صرافت دمکراسی گذشته و مار غاشیه را بر عقرب جراره مُرجح می‌دارد!

#داریوش_سجادی

۱۴۰۰ تیر ۲, چهارشنبه

هَوَل‌های سیاسی!


 از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ علیه ملی کردن صنعت نفت ایران تا تلاش آمریکا در ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ بابت ۴۲ سال اتهام خودباشی و استقلال ایران، فاصله یک هَوَله!

ارباب همون اربابه فقط هَوَل‌هائی مثل «شعبون بی‌مُخ» و «پری بلنده» با نمونه ژنریک‌شان (سام رجبی و مصی علینژاد) جایگزین شده‌اند!

حقانیت یک ملت را با دشمنانش و اجامر تحت امرش می‌توان شناخت.

#داریوش_سجادی

۱۴۰۰ خرداد ۳۱, دوشنبه

تحلیل سیزدهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران


 

انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم هر چند با فراز و نشیب‌هائی زیادی به اتمام رسید اما و اکنون با مشخص شدن فاتح ساختمان پاستور، تحلیل این انتخابات نزد اپوزیسیون برانداز و رسانه‌های خارج از کشور از نتیجه این انتخابات شگفتی سازتر شده خصوصا آنکه تلاش سنگین و مواعید عجیب کمپین تحریم و «نه به جمهوری اسلامی» هنوز فراموش نشده هر چند شواهد موید حافظه گلدفیشی این افراد و سازمان هاست!

اگر دوستان تحریمی (!) فراموش کرده‌اند اما مردم ایران فراموش نکردند که تحریمی‌ها با چه وجد و اعتماد بنفسی از مشارکت ده درصدی و اقبال ۹۰ درصدی به تحریم صحبت می‌کردند و حتی یک هفته قبل از انتخابات وبینار راه انداختند و داشتند درباره حکومت‌شان در فردای انتخابات حرف می زدن و از احمدی‌نژاد تا علینژاد و پهلوی تا رجوی درباره کجائی محل دفن جمهوری اسلامی صحبت می‌کردند!

علی ایحال مطمئناً اگر چنین اتفاقی افتاده بود و مثلا در انتخابات تنها ده درصد شرکت کرده بودند الان در تهران جنگ شهری و نبرد کوچه به کوچه بود و تحریمی‌ها به بهانه پیروزی به خیابان ریخته و درگیری و اغتشاش راه انداخته بودند

اما به هرحال اکنون همین تحریمی‌ها با ساده‌اندیشی و خیال‌پردازی و یک لجاجت کودکانه خودشان را پیروز انتخابات و پیروز جنبش تحریم معرفی می‌کنند در حالی که منتخب مردم با آرای قابل قبول و عرفی ۴۹ درصدی ۴۵ روز دیگه وارد ساختمان پاستور خواهد شد!

بقول «مائو» مهم نیست گربه سفید باشه یا سیاه مهم اینه که بتونه موش شکار کنه و ۲۸ خرداد جناح اصولگرا موش قدرت رو ولو با آرای ۱۸ میلیونی شکار کرد.

آماری که هر چند نسبت به انتخابات قبلی تقلیل داشت اما در نظامنامه نظام‌های دمکراتیک آمار مقبول و مشروع محسوب شده و مهم آنست که ۴ یا ۸ سال آینده اصولگرایانند که مجریه کشور را در اختیار دارند.

اما و علی‌رغم این از لحظه اعلام نتایج انتخابات اخیر عموم رسانه‌های خارج و طلایه‌داران تحریم در اقدامی قابل فهم و بعضا فکاهی به یکدیگر بابت پیروزی کمپین تحریم‌شان تبریک می‌گفتند!

تبریکی که تداعی مُخبر ورزشی است که علاقه‌مند به تیم لیورپول بود و شوربختانه تیم محبوبش در بازی با منچسترسیتی باخت و ایشان در گزارش بازی خبر از آن داد که:

در بازی امروز بین دو تپیم لیورپول و منچسترسیتی اول لیورپول دوم شد(!) بعد منچستر اول شد!

اما صرف نظر از واکنش و وجوه فکاهی اپوزیسیون در قبال نتیجه انتخابات ریاست جمهوری یک واقعیت نیز غیر قابل کتمان است و آن افت ۲۰ درصدی آرای شهروندان در انتخابات مزبوره که بنوعی موید تصمیم قوه عاقله حکومت به برگزاری انتخاباتی بدون ریسک و بدون غافلگیری ولو با پذیرش مشارکتی متوسط است.

این تصمیم از ترکیب نامزد‌های تائید صلاحیت شده شورای نگهبان قابل رویت بود و می‌شود آنرا به یک «نپ سیاسی» در جمهوری اسلامی تلقی کرد.

New Economic Policy (NEP)

(سیاست متخذه لنین با توصیف یک قدم به عقب برای برداشتن دو قدم به جلو با پذیرش حداقلی از سرمایه داری و مالکیت خصوصی)

بدین معنا در انتخابات اخیر هم پیروز انتخابات سیزدهم را باید مصلحت اندیشی حکومتی تلقی کرد که قبل از پاستور یا همزمان با پاستور چشمی هم به ساختمان آذربایجان و رهبر سوم داشت تا به احتساب کِبَر سن آیت الله خامنه‌ای و در فردای اجتناب ناپذیر انتخاب «رهبر سوم» پروسه تداول قدرت در خبرگان با کمترین فترت و کمترین هزینه ترانسفر شود.

بر این مبنا پیروزی رئیسی تنها پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری نبود بلکه آنرا ورود بالفعل ایشان به ساختمان پاستور و ورود بالقوه به ساختمان آذربایجان می‌توان تلقی کرد.

یک نکته هم باید در نظر داشت که تغییر دولت‌ها در جمهوری اسلامی با توجه به نقش رهبر و جایگاه ولایت فقیه در ساختار قدرت بمثابه تحویل ادواری تیم های متنوع فوتبال به یک مربی ثابت است و رهبری در ایران با توجه به نقش بالادستی که ایشان در سیاستگذاری و تصمیم‌سازی درساختار سیاسی ایران دارد مانند مربی فوتبالی می‌مانند که یکبار تیم هاشمی را تحویل گرفت و مربی گری کرد و بعد خاتمی و احمدی‌نژاد و روحانی!

که در تمام آنها مربی چاره‌ای ندارد تا بر اساس ظرفیت‌های تیم تحویل گرفته‌اش و ژنرال‌ها و لژیونرها و توانمندی‌ها و جهتگیری‌ای لیدرهای آن تیم در زمین فوتبال سیاست «بازی سازی» تدافعی یا تهاجمی و تدبیر مُدُن کند.

بر این اساس تیم جدیدی که وارد پاستور شده (رئیسی) اولین تیمی است که از وحدتی هارمونیک با رهبر برخورداره و این می‌تواند دست رهبر و ایضاً بخت دولت را برای تمشیت امور با هزینه و تنش کمتر باز بگذارد.

بر همین منوال می‌توان رئیسی را سورپرایز بعد از انتخابات محسوب کرد چنانچه در این دوره بتواند با بهره‌مندی از همدلی و همگونی پیش آمده بین سه قوه و کلیت نطام با رشد و سرعتی مناسب ازطریق حل «بحران معیشت» کارآمدی و مشروعیت نظام را ترمیم و تقویت کند.
در این میان بازنده اصلی انتخابات سیزدهم اصلاح طلبان بودند که با بی تدبیری و عدم وحدت موضع از سوئی بخشی از ایشان انتخابات را تحریم کردند و بخشی دیگر شرکت کردند و برخی دیگر نیز ساختارشکنی کردند و همین تشتت منجر به آن شد تا اکنون نه بتوانند آرای ۲۰ درصدی تحریمی‌ها را بنام خود مصادره کنند و نه آرای همتی را مبنای پایگاه اجتماعی‌شان قرار دهند و عملا و در بلند مدت در عرصه سیاسی خود را به کُمای مغزی مبتلا کردند.

۱۴۰۰ خرداد ۱۶, یکشنبه

آقا خوبه!



گوگوشیسم را می‌توان اسم مستعار مداهنه و مدیحه‌سرائی سنتی نزد کثیری از ایرانیان تلقی کرد که در خرده فرهنگ ایرانی مُبدل به نُرم شده.

از حضرت حافظ با آن مدارج بالای عارفانه و شاعرانه که در مواجهه با تیمور‌لنگ «بقصد صله» خاکساری کرد و خال هندوی آن ترک شیرازی را به ثمن بخس به سمرقند و بخارا فروخت! تا گوگوش که قبل از انقلاب در «باکارا» و در پیشگاه شاپورغلامرضا (برادرشاه) مُداهنه «تو اون کوه بلندی» را در تمجید آن «عالی‌جناب» ژاژخائی کرد و بعد از انقلاب هم از اقبال بلندش «آقا خوبه»اش با «والا پیام‌دار» زنده‌یاد فرهاد مهراد همزمان شد و اقبال یافت و بهانه‌ای شد تا گوگوش با سکوتش در قبال آن ترانه، تشبث به چاکرسالاری کرده و بیست سال بعد از آن و در فردای خروج‌اش از ایران یادش افتاد که آن ترانه در وصف پدر صادق نجوکی بوده!

قطعا زنی با خاستگاه و سوادی عوامانه را حَرَجی نیست و گوگوش مانند بسیاری دیگر از ایرانیان از این فلکسی‌بیلیتی بقصد «قربة‌الی‌الله» بکفایت برخوردار است!

محل نزاع، سنت ناصواب چاکرسالاری نزد خواص است که عقربک قطب‌نمای مصلحت‌اندیش‌شان از گرویتی منافع و مصالح شخصی شارژ گرفته و دم می‌جنباند!

هنوز خاطره نحس آن ۳۰ ایرانی و «ذلیل‌نامه شان» به ترامپ در حافظه ایرانیان موجود است که با ابراز ارادت سالوسانه و پابوسانه به آن «زردمویِ زن‌باره» تحریم بیشتر و تهاجم به ایران را از آن استوانه بلاهت و مهابت، تکدی می‌کردند!

 #داریوش_سجادی