۱۳۹۱ دی ۶, چهارشنبه

تاملات!


اول ـ سید محمد خاتمی طی نشست با اعضای ستاد برگزاری کنگره بزرگ اصلاح طلبان در خصوص انتخابات ریاست جمهوری پیش رو گفت:
امیدوارم شرایطی مهیا شود که همه آنهایی که «دل در گرو این انقلاب دارند» و «قلبشان برای نظام و مردم» مي تپد؛ بتوانند با تمامی قوا درعرصه سیاسی کشور فعال باشند.
موجب کمال امتنان است چنانچه آنها که کماکان خود را سبز و منسوب به جناب خاتمی می دانند بالاخره مانند جناب خاتمی روشن کنند: «دل در گرو انقلاب دارند» و «قلب شان برای نظام می تپد» یا خیر؟
دوم ـ در سفر 3 ماه پیش که در تهران بودم با شخصیت ها و تحلیلگران سرشناس و متبحری در عالم سیاست نشست داشتم و جالب آن بود که جمیع ایشان متفقاً و برخلاف نظر من معتقد بودند تحت هیچ شرایطی «اکبر هاشمی رفسنجانی» دیگر خود را برای انتخابات ریاست جمهوری پیش رو نامزد نمی کند. برخلاف ایشان هم آن موقع و اکنون با قاطعیت بیشتر تاکید می کنم آقای رفسنجانی عزم جدی برای نامزدی و در قامت «منجی» در انتخابات دارند! و مطابق سنت قبلی تلاش می کنند این نامزدی را بصورت درخواست دیگران به جامعه القا کنند.
چرائی اعتقاد خود به حضور هاشمی در انتخابات را بعداً خواهم گفت اما سال 84 نیز در موقعیتی که هاشمی رفسنجانی ظاهراً اصرار بر کراهت بر آمدن داشت قاطعانه و بر اساس یک «واقعیت» گفتم «می آید» و بر سر آن با یکی از مطلعین شرط بستم و ناهار دلپذیری نیز بعد از بردن شرط مزبور خوردم!!! و کماکان نیز بر اساس همان «واقعیت» معتقدم ماشین تبلیغاتی هاشمی برای ورود به انتخابات از موضع «منجی» روشن شده.
پیش تر در مقاله «خیز بلند هاشمی» در این مورد نوشته بودم:

http://sokhand.blogspot.com/2012/10/blog-post_2.html

بزودی مشخص می شود نظر بنده درست است یا دوستان!


۱۳۹۱ دی ۲, شنبه

مشنگیسم جهانی!


بنا بر آمار اعلام شده ویدئو کلیپ «گنگنم استایل» اولین ویدیویی است که در یوتیوب بیش از «یک میلیارد بار»!!! دیده شده است.
http://www.youtube.com/watch?v=60MQ3AG1c8o
وقتی در جهان «یک میلیارد» بیننده برای ویدئوئی که در آن «سای» با مبتذل خوانی مانند «علی ورجه» در مقابل دوربین با سبک سری ورجه وُرجه کرده و هذیان می بافد و نامش را موسیقی می گذارند و جمعیتی میلیاردی نیز برای چنین ابتذالی شیدائی می کنند! چنین ضایعه ای چیزی نیست جز شاخصی بر یک «مشنگیسم مزمن و جهانی».
طرفه آنکه قرار است ایشان بمناسبت جشن کریسمس در کاخ سفید و در حضور رئیس جمهور ایالات متحده نیز همین ابتذال مسمی به هنر را دوباره خوانی فرمایند.
پیش تر در مقاله «جشنواره حماقت» صراحت ورزیدم که:
«وقتی مطابق تعریف، موسیقی و خوانش موسیقیائی عبارت است از تلفیق هماهنگی بین صدائی خوش و شعری موزون و معنادار در کنار موسیقی زیبا و هارمونیک، اکنون چگونه می توان فریادهای هسیتریک و جنون انباشته از سکس در تولیدات مسما به موسیقی مدرن جهان غرب را هنر خوانندگی و موسیقی مدرن نامید؟»

زمانی زنده یاد «سلمان هراتی» در یکی از سروده هایش اظهار می داشت:
دنیا به عشق محتاج است و خود نمی داند
خدابیامرز نیست تا ببیند دنیا اکنون قبل از عشق محتاج ارزنی عقل و شعور است!


۱۳۹۱ آذر ۲۹, چهارشنبه

توهم حیات!


کاش دنیای شان زودتر تمام می شد!
ماجرای غریبی است این دلهره پایان دنیا در 21 دسامبر!
تو گوئی تا پیش از این در دنیای شان حیاتی بود که اکنون دلهره ممات شان را دارند.
عمری تنها خورده اند و خوابیده اند و چریده اند و از زندگی تنها لاشه و مردار خود را بر دوش کشیده اند و اکنون دل نگران تمام شدن شان اند!
سالهاست که مرده اند و اکنون نگران آنند که نمیرند!
گوساله می آیند و گاو می روند و هرگز مولویانه از خالق شان نپرسیدند:
از کجا آمده ام؟
آمدنم بهر چه بود؟
به کجا می روم آخر ننمائی وطنم؟
کاش دستم به خالق شان میرسید و عاجزانه التماس اش می کردم: تمام کن دنیای این سالها تمام شده ها را!
از رندی پرسیدند:
علت مرگ پدرت چه بود؟
گفت: فعلا در حال تحقیقم كه براي چی زنده بود؟!


۱۳۹۱ آذر ۲۷, دوشنبه

شکار نهنگ!


انتشار فایل مکالمات تلفنی نیک آهنگ کوثر با مهدی هاشمی بازی هوشمندانه ای بود که توانست قطعات پازلی را تکمیل کند که بوضوح نقشه راهی را نشان می دهد که برای شناگری با فراغ بال پیرماهی سیاست ایران در دریای انتخابات ریاست جمهوری پیش رو بستر سازی شده است.

از سه ماه پیش همه شواهد و قرائن حاکی از آن بود که با فرض تحفظ روند اتفاقات در ایران اکبر هاشمی رفسنجانی مصمم شده تا برای انتخابات ریاست جمهوری سال 92 مجدداً یا شخصاً در مقام نامزد وارد انتخابات شود یا تمامی وزن و اعتبار سیاسی خود را پشتوانه یکی از ژنرال های قابل وثوق و اعتمادش بمنظور تصاحب کرسی ریاست جمهوری ایران نماید. در این صورت چنین اقدامی را می توان عملیاتی شدن و کلید خوردن طرح «چاموروئیزه شدن ایران» تلقی کرد.*
بر این اساس حضور مجدد هاشمی در آوردگاه انتخابات ریاست جمهوری سال 92 «خیز بلند» ایشان معنا می یابد که در صورت تحقق نشان دهنده حرکت فوق حرفه ای این شطرنج باز زیرک در صفحه سیاست ایران خواهد بود.
گمانه مفروض در چنین برآیندی متکی بر این پیش فرض است که هاشمی رفسنجانی به قطع و یقین در صورت نامزدی در انتخابات با توجه به اتمسفر سیاسی و اجتماعی فعلی در ایران می تواند بصورتی گسترده موج عظیمی از آرای طبقه متوسط و سنتی را بنفع خود درو کند!
مطابق این گمانه سبد آرای محتمل هاشمی در چنان انتخابات مفروضی آکنده از آرائی متفاوت و بعضاً متناقض خواهد بود.
به عبارت دیگر ایشان می تواند به اعتبار روابط تیره شده احمدی نژاد با روحانیت، بخش غالب آرای روحانیت سنتی و طبقه اجتماعی تحت فرمان ایشان را جذب خود کند هم چنان که با توجه به بی نامزد بودن و بلاتکلیف بودن اصلاح طلبان در انتخابات مزبور طبیعتاً ایشان و بدنه اجتماعی ایشان نیز بصورت قهری پشت هاشمی جمع خواهند شد. گذشته از آنکه به اعتبار خطبه های نماز جمعه 29 خرداد سال 88 که طی آن آیت الله خامنه ای صراحتاً اعلام کرد در حوزه سیاست خارجی و اقتصاد رویکرد احمدی نژاد را بر هاشمی ترجیح می دهد طبعاً در چنان انتخابات مفروضی جمیع ضد انقلاب و مخالفین نظام و غالب سبزها نیز بمنظور دهان کجی به آیت الله خامنه ای هم که شده به هاشمی رای خواهند داد.
این واقعیت را نیز نباید از نظر دور داشت در فضای احساسی و هیجان زده انتخابات ریاست جمهوری، هاشمی و تیم تبلیغاتی اش با چند مانور احساسی به راحتی می توانند حتی آن بخش از سبزها را که در موضع قهر و عدم مشارکت در انتخابات قرار گرفته اند را بنفع خود تحریک و ترغیب به شرکت در انتخابات نمایند. انتخاباتی که علی رغم همه بغض و کینه و دل چرکینی اصولگرایان از هاشمی و ترجیح شان جهت ایجاد ممانعت از ورود وی به عرصه انتخابات اما قطعاً شورای نگهبان نیز توان رد صلاحیت منتصب رهبری در ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام را نخواهد داشت. (جز آنکه اصولگرایان بموقع با توسل به محدودیت سنی مانع نامزدی هاشمی در انتخابات مزبور شوند)
گذشته از آنکه گزینه هاشمی و تاکید همیشگی وی بر سیاست اعتدال و میانه روی همواره و به صفت ظاهر مورد وثوق و اقبال غرب و بویژه آمریکائی ها نیز بوده. لذا طبیعتاً ایشان نیز احتمالاً و بموقع امدادهای لازم را به این پروسه خواهند رساند. (از جمله سنگین تر کردن وضعیت اقتصادی برای مردم با توسل به تحریم های بیشتر بمنظور تضغیف پایگاه اصولگرایان حامی خط مشی احمدی نژاد و تقویت توقع مردم به ضرورت بازگشت مرد بحران ها)
اظهارات 3 ماه پیش سخنگوی کاخ سفید در تحلیل چرائی افت ارزش ریال و افزایش قیمت ها در ایران مبنی بر آنکه:
««مردم ایران متوجه هستند که چه کسانی مسوول شرایط ایجاد شده برای اقتصاد این کشور هستند، شرایطی که ناشی از خودداری رژیم این کشور از رعایت تعهداتش است»»
چنین اظهاراتی را می توان پاس بموقع و معنادار آمریکائی ها جهت متوجه کردن افکار عمومی در ایران به یک «منجی در سایه» معنا کرد!
بر مبنای گمانه فوق این امیدواری برای هاشمی و عقبه سیاسی اش محفوظ است تا با نشستن بر تارک امواج دلزدگی عمومی از ناکامی های احمدی نژاد و ادبار گسترده شکل گرفته از ایشان در طبقات مختلف و ایضاً مهارت بالای هاشمی در راه رفتن بر روی لبه ها، ایشان یا یکی از ژنرال های ایشان به راحتی و برخلاف سال 84 پیروز انتخابات سال آتی باشند. خصوصاً آنکه اصولگرایان رقیبی را در قد و اندازه هاشمی ندارند تا برای مصاف با وی به میدان بفرستند.
بعید هم بنظر می رسد که بعد از ناکامی های دو قطبی «شاهزاده ـ گدای» سال 84 بار دیگر اصولگرایان بتوانند به اقبال یک «رابین هود» گمنام و اشرافی ستیز در مقابل هاشمی چشم امیدی داشته باشند.
لذا و بر اساس این گمانه تکرار «سونامی آرا» مشابه دوم خرداد 76 و این بار بنفع هاشمی توقعی نامربوط نمی تواند باشد. با توجه به این واقعیت که در چنان حالتی آیت الله خامنه ای نیز بار دیگر می تواند به اعتبار حضور گسترده مردم در انتخابات، مشروعیت بالای نظام جمهوری اسلامی را به رخ دنیا بکشد. اما واقعیت آن است علی رغم چنین مزیتی آیت الله خامنه ای تا آن اندازه تیزهوش هست تا بداند پیروزی هاشمی رفسنجانی با آرائی گسترده و حداکثری یعنی تقویت موضع هاشمی و تحمیل خود و دیدگاه هایش به نظام از موضع قدرت و این چیزی است که می تواند بخوبی آیت الله را متقاعد کند در صورت تحقق موظف است هزینه های سنگینی را بابت آن پرداخت نماید از جمله تحمل فشار سنگین و خرد کننده «هاشمی متکی بر آرای میلیونی» بر گرده خود با این ادعا که:
اقبال میلیونی به من یعنی خسته شدن مردم از رویاروئی ها و چموشی ها و به چالش طلبیدن بی فایده آمریکا و غرب که منجر به فرسایش توان و روحیه و نشاط و معیشت شهروندان شده و متقاعد کردن رهبری به نوشیدن جام زهر «سازش با آمریکا» مشابه همان کاری که سال 66 با آیت الله خمینی کرد و ایشان را مجاب به شُرب جام زهر قبول قطعنامه و پایان جنگ با عراق کرد با این تمهید که مردم از جنگ خسته اند و جبهه ها خالی از رزمنده و خزانه مملکت نیز خالی از سرمایه مانده!
بی جهت هم نیست که طی 3 ماه گذشته ژنرال های تحت امر هاشمی رفسنجانی وقت و بی وقت بر این طبل می کوبند که دوران ماجراجوئی به سر آمده و کشور محتاج مردی معقول و موجه و به اعتدال شناخته شده در عرصه جهانی است.
شناسه هائی که در سپهر سیاسی ایران بوضوح اعتبارش بنام هاشمی سند خورده است.
بازگشت غیرمترقبه «مهدی هاشمی» فرزند جنجالی و خبرساز اکبر هاشمی رفسنجانی از لندن به ایران نیز قطعه ای دیگر از همین پازل انتخابات ریاست جمهوری پیش رو در ایران می تواند باشد که در مجموع و با بازداشت مهدی معادله قدرت در افکار عمومی را بنفع هاشمی رفسنجانی با تلقی «هاشمی مظلوم» تغییر داد.
هر چند در ابتدا، بازگشت مهدی به ایران، گریز وی از جدی شدن احتمال بازداشت اش در انگلستان با توجه به پایمردی دادگاه های کانادا در پرونده «هوشنگ بوذری» معنا می شد اما این کمال ساده اندیشی است چنانچه تصور شود غربی ها تا آن درجه نسنجیده عمل کنند که با دست خود یکی از قابل وثوق ترین سیاست مداران ایران را با دستگیری و محاکمه فرزندش از خود برانند یا برنجانند.
این واقعیتی قابل فهم برای تحلیل گران سیاسی است که از نظر غالب غربی های میانه رو ایضاً دولت کانادا که عموماً عقربک سیاست خارجی خود را زیر بلیط ایالات متحده تنظیم می کند وزنه هائی مانند هاشمی رفسنجانی ارزشمندتر از آنند تا بخاطر پرونده هائی دم دستی! از جنس «بوذری ها» تضعیف یا رنجانده و رانده شوند.
این درست و خلاف نظر سیاستمداران نو محافظه کار و دولتمردان رادیکال اسرائیلی است که بوضوح نشان داده اند اگر امر دائر بر انتخاب از میان دو گانه افرادی امثال محمود احمدی نژاد و اکبر هاشمی رفسنجانی قرار گیرد انتخاب اول و آخر ایشان امثال احمدی نژاد است تا بتوانند با تکیه بر رادیکالیسم کلامی امثال «محمود» هر اندازه بیشتر خود را در گارد مظلوم نمائی و حق ویژه طلبی و آنتی سیمیتزم قرار دهند. بی جهت هم نبود که «بنیامین نتانیاهو» نخست وزیر اسرائیل در میانه سخنرانی خود در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل در شهریور ماه گذشته همه را سورپرایز کرد و برخلاف توقع برای اثبات سرکش بودن رژیم جمهوری اسلامی بجای آنکه معترض محمود احمدی نژاد شود انگشت اشاره خود را متوجه «اکبر هاشمی رفسنجانی» کرد که علی الظاهر در موقعیت فعلی کمترین نقش را در ساختار سیاسی ایران دارد.
این امر بخودی خود می توانست موید یک واقعیت باشد که نخست وزیر اسرائیل به فراست می داند «محمود» دیگر در پایان راه است و با توجه به انتخابات پیش روی ریاست جمهوری آمریکا و پیروزی محتمل اوباما و آشنائی اش با سنت نانوشته اما برسمیت شناخته شده همه روسای جمهور آمریکا که در دور دوم که دور پایانی زمامداری ایشان است و دیگر چشم داشتی به کرسی ریاست جمهوری برای دور بعد و ضرورتاً تن دادن به اهرم های فشار لابی های قدرتمند اسرائیل ندارند لذا محتملاً اوباما در این دوره ترجیح خواهد داد اولا مشکلات خود با ایران را تقلیل دهد و ثانیاً برای چنین تقلیلی بر روی اسبی سرمایه گذاری کند و یا موجبات روی کار آمدن چنان مرکبی را فراهم کند که در سپهر سیاسی ایران اشتهار به اعتدال و میانه روی و پراگماتیست دارد!
با چنین مختصاتی است که انتشار بی موقع مکالمات مخفی ضبط شده نیک آهنگ کوثر با مهدی هاشمی قابل فهم و بموقع درک ومعنا می شود.
اولاً به قطع و یقین باید صراحت کوثر در بی اطلاعی اش از چگونگی انتشار این مکالمات را باور کرد. قدر مسلم آن است این نوباوه مطبوعات ضمن ناآشنائی با پیچیدگی ها و ظرافت ها و بازی های سازمان های امنیتی و اطلاعاتی، خویش کامانه و جوان سرانه تنها در جستجوی نامجوئی خود بر آمده و این همان سازمان های امنیتی بوده اند که بموقع و بدون توجه به حضور و وجود عنصری بنام «نیک آهنگ کوثر» اقدام به علنی کردن فایل مکالمات مزبور کرده اند. در این میان طبیعی خواهد بود هزینه «بودن» و خصوصاً «سبک وزن بودن» در کانون چنین تعاملات امنیتی ـ سیاسی «قربانی شدن» است هم چنان که «کوثر» با ورود بدون تبحرش به چنین جدال پنهانی در روز واقعه با کمترین ترحم و توجهی «تمام» شد.
ثانیاً مقطع زمانی انتشار فایل این مکالمات نیز موید آن است که همان مجموعه ای که در تحلیل نهائی بدنبال برکشیدن ماهی مراد خود از انتخابات ریاست جمهوری پیش رو در ایرانند به درستی تشخیص داده بودند با افشای مکالمات مزبور آن هم در موقعیتی که یک طرف ماجرا در زندان بسر می برد ابتداً می توانند «مهدی» را نزد افکار عمومی در هاله ای از مظلومیت قرار دهند هم چنان که پدرش نیز بی نصیب از چنین مظلومیتی نخواهد ماند. گذشته از آنکه پژواک محتوای مکالمات صورت گرفته بین مهدی و کوثر نیز می تواند موید همان گمانه ای شود که در تحلیل فوق موضع هاشمی نزد «افکار عمومی زاویه دار با نظام» را در قواره یگانه قهرمانی که جسارت آن را دارد تا ضمن رویاروئی با رهبری امور مملکت را بسامان رسانده و قطار نظام را بر ریل عقلانیت و اعتدال قرار دهد، تقویت کند.
علی رغم این آزادی شتابزده و غیر قابل انتظار مهدی هاشمی بویژه چند ساعت بعد از انتشار فایل سوم مکالمات اش با کوثر نیز می تواند موید آن باشد که طرف ایرانی نیز بمنظور خنثی کردن تک رقیب اقدام به پاتک آزادی مهدی کرد تا بیش از این اجازه قهرمان سازی و مظلوم نمائی را به مهدی و پدرش ندهند و اینک این مهدی و پدرش باشند که در فضای بیرون از زندان موظف باشند تکلیف خود را در قبال محتوای مکالمات جسورانه و مجرمانه فایل مکالمات مزبور روشن کنند.
با چنین فرضی می توان پروژه «مهدی ـ کوثر» را دو گانه ای تصور کرد که یک جانب آن می تواند منجر به برکشیدن هاشمی در سپهر سیاسی ایران شود و سوی دیگر آن بمثابه دام چاله ای برای «شکار نهنگ» عمل کند.
هر چند هاشمی رفسنجانی نیز بوضوح نشان داده یکی از حرفه ای ترین بازیگران و بازی سازان سیاسی در ایران است که با مانورها و انعطاف های بموقع اش بارها و بکرات توانسته از مهلکه بگریزد. علی رغم این شواهد و ظواهر نشانگر آن است که شب آبستن تحولاتی است و شاید این «آوردگاه آخر» برای عمر سیاسی هاشمی باشد.
داریوش سجّادی 27/آذر/91 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

* ـ توضیحات بیشتر در مقاله گلوله های کاغذی آمده است


۱۳۹۱ آذر ۲۶, یکشنبه

بار کج!


وقتی یک جوان بر حسب تصادف و بدون برخورداری از شایستگی های حرفه ای و تنها با حماقت طرف مقابل یک شبه «قهرمان» !!! شده و به جامعه مطبوعات کلیپس می شود نتیجه آن خواهد شد که همان جوان با ناراستی قامت اش به قبائی که برایش دوخته اند در شهوت و جستجوی نامجوئی با همان سرعتی که ستاره اقبالش ولو به جعل درخشیده به همان سرعت نیز و با بدنامی و در مقام عبرت در حافظه جمعی فراموش و تمام می شود.
دو گانه مهدی هاشمی ـ کوثر خشت بر آب زدن دو عنصر ماجراجو و ناصالح از راه های نامشروع بود که به تباهی و تعفن ختم و اسباب عبرت دیگران شد.

۱۳۹۱ آذر ۲۴, جمعه

که عشق دنیائی است


بقول شاملو:
بخاطر یقین کوچکت! که عشق دنیائی است!!!
طی ماه آینده در صورت عدم بروز مشکلی عازم مالزی هستم. سفری سیاحتی و با نیت تجدید دیدار با همشیره و همشیره زاده و همسرشان انشاالله.
هر چند این سفر کوتاه مدت است (احیاناً یک هفته) اما مایلم فرصت را مغتنم شمرده و با آن دسته از دوستان فیس بوکی و دیگر ایرانیانی که در این منطقه اقامت داشته و اجتنابی از اعطای توفیق مصاحبت شان به اینجانب را ندارند، مجالستی حتماً فرخنده و پر محتوا داشته باشم.
ممنون می شوم علاقه مندان با آدرس ایمیل اینجانب مراوده داشته و یا در ذیل همین پست نقطه نظرات و پیشنهادات ارزشمندشان را منعکس فرمایند.
اما از سفر قبلی نیز (اقامت دو ماهه در ایران) کماکان وظیفه ای انجام نشده بر عهده دارم و آن این که تا این لحظه فرصت نکردم مراتب تشکر و امتنان خود را نسبت به جمیع عزیزانی که طی این مدت بنده نوازی کرده و بزرگوارانه از کمترین لطفی در حق اینجانب مضایقه نکردند، ابراز نمایم.
دوستان در این سفر صرف نظر از اختلاف نظرات و سلائق و مواضع، مشترکاً اسباب شرمندگی اینجانب را فراهم کردند و در تمام مدتی که بتناوب توفیق حضور در خدمت شان را داشتم چیزی جز هم دلی و احترام و لطف و تواضع از ایشان ندیدم. حال چه اقوام و منسوبین و چه دوستان دوران دانشکده یا همکاران سابق در وزارت خارجه یا مطبوعات.
هم چنان که همین بزرگواری را در نشست و برخاست های خود با چهره های سیاسی و دوستان فرهنگی و دانشجو یا عزیزان ملی ـ مذهبی و منسوبین به نهضت آزادی تا عزیزان اصول گرا و محترمان اصلاح طلب و سبزهای معتدل و سبزهای انحلال طلب و عزیزان حزب اللهی تا عزیزان مخالف عزیزان حزب اللهی جملگی با لطف و کرامت و بزرگواری خود بنده را قرین منت شان کردند.
بویژه بزرگواری جمیع این دوستان در قدم رنجه کردن و تشریف فرمائی شان در مراسم ختم مرحوم ابوی در مسجد الرسول.
موظفم در این خصوص از چند نفر به بوضوح نام ببرم اولاً جناب آقای مهدی خزعلی که علی رغم همه اختلاف نظرهای جدی و محتوائی و بنیانی که با ایشان دارم اما به هر حال وظیفه دارم تقبل زحمت شان در حضور در آن مراسم را به رسم ادب سپاسگذار باشم. هر چند و ناشی از فعالیت هائی که در حوزه علائق خود دارند دو روز بعد متوجه شدم متاسفانه بازداشت شدند اما ضمن تاکید مجدد بر عدم تفطنم به مواضع نامتعارف ایشان آرزو می کنم هر چه سریع تر به زندگی عادی در کنار خانواده شان بازگردند.
هم چنین موظفم از آقای علی همدانی (از پرسنل تلویزیون فارسی بی بی سی) نیز تشکر ویژه کنم که علی رغم آنکه ایشان در همان ایام در معرض حلاجی بعضاً تند قلم اینجانب در یکی از مقالاتم قرار گرفته بود اما بزرگوارانه از طریق تلفن و از لندن بابت درگذشت ابوی با اینجانب هم دردی کرد.
علی آقا این اقدام تان راساً یک درسی اخلاقی اثرگذار بود. زنده باشید.
هم چنین از اقوام گرانقدر تشکر ویژه دارم.
بهرام جان گفت و گوی مان در کافی شاپ «ویونا» و لطف ات مانند همیشه ماندگار است.
حاج ابولفضل و میزبانی در باغچه سرخه حصار و توفیق ملاقات با دختر عمه ها و بچه ها که حالا جملگی بزرگ شده بودند فرصت مغتنمی بود برای درک جمع با صفا و حلاوت شان. هم چنان که سفر قم و رستوران مهتاب و منزل حسین و منسوبین و پسرهای قبلاً کوچک و حالا شیطان و آقا شده شان (علیرضا و وحید) در کنار سالاران حاج ابولفضل (امیرحسین و داش علی و روح الله) و والده ها اسباب افتخار و خرسندی بود.
از شیرین و شبنم گرامی و پذیرائی گرم و صمیمانه و ضیافت فاخر شام در منزل شان در آن شب بارانی در خیابان پاسداران و در جوار دوستان فرهنگی بغایت لذت و بهره معنوی بردم. از راه دور دست بوس تانم.
رستوران «وینه» در جوار رودخانه جاده چالوس و ضیافت شام با چاشنی بحث سیاسی با دوستان دوران دانشکده تا دیر وقت برکتی بود خصوصاً آنکه افتخار همنشینی با داوود معارف وند و ملانوری و یحیی و حمیدرضا و اسی و خستو و جناب مصطفی فقیهی و صافی عزیز و جمشید چند تن دیگر از دوستان که متاسفانه فراموش شان کرده ام را نیز داشتم!
تجدید خاطره با دوستان و هم کاران سابق در ویلای کُردان حمید عزیز و به صرف جوجه کباب دست پخت جمشید و با حضور خانم ثابت و اشرفی و فرزین و مهرداد و فرشید و احمد و مهران و حمیدرضا و یحیی شبی بود که تبدیل به خاطره بنده نوازی عزیزان شد.
گعده ارزشمند با دوست گرانقدر جناب اکرمی از نهضت آزادی و جناب اسحاقی در رستوران «آمستریس» همان قدر اسباب مسرت بود که صرف شام و چای و قلیان در کنار بزرگواران بهرامی و سهل آبادی دوستان دوران فوق لیسانس در همین مکان موجبات انبساط خاطر را فراهم کرد هم چنان که صرف ناهار و استماع گلایه های قابل تامل دوست بزرگوار «کاتبی» در آمستریس اسباب تنبه و انشاالله توجه شد.
شنیدن گلایه های سبزها با حضور پر متانت جناب شفیعیان در رستوران آبشار فرحزاد نیز همان قدر جای شکر دارد که ضیافت ناهار در همین رستوران بمناسبت عید غدیر و در معیت همشیره ها و همسران و فرزندان.
صرف سیاست توام با ضیافت در دفتر مرتضی عزیز (سردبیر سابقم) و در کنار دکتر سلطانیفر (مدیر مسئول سابقم) و مهرداد (همکار سابقم) و شیرزاد (نماینده CNN در تهران) و جناب دکتر عباس ملکی (رئیس سابقم در وزارت خارجه) نیز غنیمتی بود که حلاوت اش تا مدت ها باقی خواهد ماند.
همه اینها در کنار صرف چای در کلبه پر فضیلت دکتر حاتم قادری معنائی مضاعف به این سفر داد. هم چنان که بیتوته در رستوران «اسپی یو» در اوین درکه با علیرضای عزیز و نادر به صرف ناهار و مشاورت هم ممد حیات شد و هم مفرح ذات!
استخر نیایش و رستوران دره فرحزاد با میزبانی مهدی غنیمتی بود بویژه آنکه در هنگامه رفت و آمد های خسته کننده در ادارات ایران برای رفع مشکل گذرنامه «جکوزی» آن شب گنجی بود برای زانوان بغایت رنجور و خسته شده ام. مهدی جان دستت درد نکند.
از حامد قشقاوی این جوان برومند و فعال نیز بابت جلساتی که زحمت اش را کشید تا در وزارت ارشاد در جوار مسئولین محترم سینمائی گفتگو و رایزنی کنیم کمال امتنان را دارم. گفتگوهای مفیدی بود.
از جناب شفیعی روزنامه نگار عزیز و منسوب به روزنامه شرق (فعلا در توقیف) نیز بابت دعوت شان و گفتگوی ارزشمند با ایشان در کافی شاپ «ویونا» مسرور و خرسندم.
شهریار عسگری همیشه عزیز خبرنگار عزیز اطلاعات و دوست و هم دوره دانشکده در لیسانس، هر چند توفیق نشد از نزدیک ببینمت اما همان گفتگوی تلفنی و ابراز هم دردی ات غنیمتی بود و دنیائی برایم ارزش داشت.
دوست عزیزم جناب محمدی نیز بابت مصاحبت ها در کنار صرف ناهاری که با یکدیگر در چند نوبت داشتیم بنده را قرین منت خود کردند اما از طعام ها شیرین تر مصاحبت با ایشان بود که بعد از مدت ها با کسی مسائل سیاسی را حلاجی می کردم که انصافاً قدش بلند بود و دنیای سیاست را می فهمید.
رضوی عزیز بابت میزبانی شاهانه شما در رستوران نوید نیز کمال امتنان را دارم و از گفتگو با شما نیز همیشه بهره برده ام . سلام بنده را به جناب علمدار نیز برسانید و بابت لطف و زحمات متقبله شان از ایشان نیز متشکرم.
دوست گرانقدر جناب آقای عباس عبدی از شما نیز بابت تقبل زحمت تان در مسجدالرسول ممنونم هم چنان که بابت میزبانی تان در منزل و اهدای آن چند جلد کتاب نیز بنده را شرمنده کردید. همچنین فرامرز قره گزلوی همیشه بزرگوار و اسماعیل آزادی همیشه عزیز و مهرداد سرجوئی دوست داشتنی و علیرضا کتابی همیشه شاداب.
با فربد مهندس جوان و شاداب (خواهرزاده) خاطرات و ابتهاج و مسرت هائی در رستوران جزیره و کافی شاپ فندق و ایضاً کافی شاپ چارچوب رقم زدیم گذشته از آنکه تا آنجا که در توان داشت برای دائی اش طی آن دو ماه کوتاهی نکرد. علی نیز در کنارش شب آخر هدیه ارزشمندی به دائی اش در کنار دیگر هدایایش داد و آن یک برگه دعا بود که قبل از هر چیز ارزش آن دعا به نیت ارائه دهنده اش بود. علی جان قدر هدیه ات را می دانم و همیشه نزد و نزدیک خود نگاهش خواهم داشت.
از همشیره کوچک و همسر محترم و اون پریا خانم (همشیره زاده) و صوفی اش هم موظفم یادی بکنم خصوصاً دست پخت های دلپذیر و فیلم هائی که آخر شب به اتفاق به تماشا می نشستیم. البته شب پیتزا خوران در پارک جمشیدیه در زیر باران و با پریا خانم نیز از شب های فراموش نشدنی ام در این سفر شد.
اما در آخر از دو نفر باید تشکر ویژه کنم.
نخست احمد دوست قدیمی دوران لیسانس که با همه غر زدن های همیشگی اش بابت نوشته های من اما همواره ارزنی از رفاقت کم نگذاشت و در این سفر نیز حجت رفاقت شد و چه در پی گیری امور پروازم بغایت تشریک مساعی کرد و چه تا آنجا که توانست در امور اداری و غیره مشاوره و مساعدتم داد و چه آنجا که خسته ام می دید اسباب انبساط خاطر وفراغتم را تمهید می کرد.
با احمد هم در سینمای فاخر پردیس در پارک ملت به دیدن فیلم نشستیم و هم چنان که در رستوران های هایدا در میدان کاج و تایتانیک در جاده کن خاطره ساختیم و بعد از ظهری دل انگیز نیز به اتفاق و با حضور مهران عزیز ((بعد از مدت ها فرسایش ذهنی در ترددهای اجباری در راهروهای ادارات)) زیر باران گردنه های ولنجک را پیاده روی کردیم و در «بام تهران» آش رشته مطبوعی به تن زدیم که بغایت چسبید.
احمد تا روز آخر علی رغم مشغله های شخصی اش تا آنجا که توانست با من همراهی کرد که امید دارم روزی بتوانم زحماتش را جبران کنم.
تشکر ویژه دوم را به خواهر ارشدم مدیونم که طی دو ماهی که در تهران بودم عموماً منزل ایشان بیتوته کرده بودم و طفلک مانند مادر مرحومه مان برادرش را تر و خشک و پذیرائی و تیمار کرد و پا به پایش دلنگرانی و صبوری و هم راهی ام کرد. نمی دانید چه کیفی دارد وقتی می بینید در هر بار خروج از خانه، خواهرتان مانند سنت همیشگی مادر شما را از زیر قرآن رد می کند.
خدا رحمت ات کند. خیلی زود مادر از دست دادیم.
دل آقایانی که خواهر ندارند بغایت باید داغ شود تا بفهمند از چه موهبتی محرومند. البته همین جا موظفم از همراهی و لطف و مساعدت همسر محترم ایشان نیز قدردانی کنم که چه در دوران نبود من در روزهای نخست از دست دادن ابوی مسئولانه تمامی امور مرتبط با چنین مناسبت هائی را بنحو احسن انجام دادند و چه در دوران پی گیری امور رفع ممنوع الخروجی ام در کنار دیگر داماد مان (نادر) با وسواس و هم دلی به اینجانب مساعدت رساند و تنها باید یک نکته را به ایشان گوشزد کنم و آن اینکه ضمن قدردانی بابت همه زحمات متقبله تان اما یک واقعیت را هرگز فراموش نکنید و آن این که باخت آن شب بنده در تخته نرد جدای از تاس های شیطنت آمیزی که می آوردید صرفاً از بابت رعایت حق میزبانی تان بود. بگذریم و یا صابر!
در مجموع و در انتها از همشیره و احمد بصورت بقول آمریکائی ها «اسپیشیال» سپاسگذارم و در حد وسع و توان، خود را ملزم و مقید به جبران دانسته و می دانم.
دوستان و اقوام و منسوبان عزیز
دم همه تان گرم
شب آخر وقتی تنها در هواپیما نشستم و تهران را به سمت آمریکا ترک می کردم بعد از بلند شدن هواپیما از بالا شهرم را، تهرانم را در تلالوئی از نور دیدم و به یاد تک تک شما بودم.
نمی دانم دفعه دیگر کی باز می گردم و شما عزیزان را دوباره کی خواهم دید؟
نمی دانم اساساً آیا دوباره فرصتی خواهم داشت تا باز گردم و آیا می توانم شما عزیزان را دوباره ببینم؟
شاید این توفیق دیگر اتفاق نیفتد و مسافر بعدی من بودم. نمی دانم.
اما مهم آن است که چه بتوانم شما عزیزان را دوباره ببینم و چه نتوانم مطمئن باشید هرگز فراموش تان نخواهم کرد. همیشه در عمیق ترین لایه های حافظه من به بزرگی و عزیزی جای داشته و همراهم خواهید بود.
آخرین خداحافظی را نیز از آسمان بهشت زهرا با پدر و مادرم کردم که بفاصله 3 سال هر دو ترک ام کردند و ترک مان کردند و ارزشمند ترین امانات خود را در ایران از دست دادم.
دوستان گرانقدر از من که گذشت و متاسفانه با غیبتم در ایران توفیق آن را نیافتم تا پدر و مادرم را در سنینی که به پسرشان نیاز عاطفی داشتند نوکری کنم.
اگر پدر و مادر گران قدر شما در قید حیات اند دچار این اشتباه نشوید و تا فرصت دارید در نوکری ایشان رقابت کنید.
اگر دوستانی را از قلم انداختم بنده را ببخشید و اگر برخی از دوستان را تنها با نام کوچک ذکر کردم چون مطمئن نبودم از مطرح شدن نام کامل شان رضایت دارند یا خیر.
با آرزوی بزرگی تان ـ خدانگهدار



dariushsajjadi@yahoo.com

۱۳۹۱ آذر ۲۰, دوشنبه

گزارش سفر


سفر اخیرم به ایران قرار بود سفری دو هفته ای بمنظور حضور در مراسم سانحه منجر به قتل پدرم در تهران باشد که با نسنجیدگی و فقد تدبیر و عقلانیت در لایه هائی از نهاد های امنیتی کشور مجبور شدم بمنظور پاره ای از توضیحات بابت نوشته ها و مقالاتم و رفع ممنوع الخروجی ام نزدیک به دو ماه در ایران بمانم
خوشبختانه در رده های بالای پی گیر پرونده ممنوع الخروجی اینجانب رگه هائی از عقلانیت موجود بود که نهایتاً منع خروج اینجانب را مرتفع کردند هر چند بابت همین بازگشت با تاخیر هم مبتلا به ابطال بلیط هواپیما و پرداخت جریمه شدم و هم چنان زندگی همسر و فرزندان در آمریکا نیز ناخواسته مبتلا به تعب شد .
یاد حسین درخشان افتادم که دو هفته قبل از عزیمت ام به ایران طی مراوده ای با اینجانب در فرصت مرخصی بیرون از زندان گفت:
من بخاطر جهل زندانبانانم در حبس ام که نمی توانند بفهمند می توان در عین طرفدار انقلاب اسلامی بودن و منتقد آن نیز بود.
برادران در حالی مته به خشحاش بابت برخی از مطالب بنده گذاشته بودند که هم زمان در جبهه مقابل اینجانب را بارها به مزدور جمهوری اسلامی منتسب کرده و می کنند!
ظاهراً بلاهت در هر دو سوی جبهه بلامرز است!

...
بگذریم
علی رغم این «اقامت دو ماهه اجباری» مزبور برخوردار از برکاتی نیز برای اینجانب بود از جمله با کسر متنوعی از دوستان نشست و برخاست داشتم. از دوستان اصلاح طلب تا سبزهای انحلال طلب از اصولگرایان تا مرفهین بی درد! از ملی مذهبی ها تا دوستان نهضت آزادی
از لاابالی ها تا بینوایان
سفری هم به قم داشتم و بعد از 15 سال بار دیگر این شهر را با همه توسعه یافتگی اش زیارت کردم.
فرصت مغتنمی دست داد تا فیلم های متنوعی را در سینماهای تهران ببینم که اگر مجالی باشد نقطه نظرات خود را در مورد آنها خواهم نوشت. توفیق شد تا دهه محرم را در تهران بوده و بعد از سالها در تکایا و حسینیه های مختلف در خلوت عزادارن حسین ابن علی باشم. و بالاخره توفیق شد تا مراسم چهلم پدر را نیز حضور داشته باشم.
همین جا از همه دوستان دیده و نادیده ای که در این مدت از راه دور و نزدیک با اینجانب هم دردی کردند تشکر می کنم بویژه عزیزانی که در مراسم ختم ابوی قدم رنجه کردند .
از دوستان دوران دانشکده و دوستان و همکاران سابق در مطبوعات و اقوام و منسوبین نیز که هر یک بنوعی بنده نوازی فرمودند کمال امتنان را دارم.
انشاالله بتوانم در فرصتی مقتضی در حق یکایک عزیزان جبران دین کنم.
به امید دیداری مجد

***

شنیدم بعد از چند روز آلودگی شدید هوای تهران روز گذشته باران خوبی در تهران باریده و هوا را مطلوب و با طراوت کرده. در چنین ایامی که تهران بارانی است بهترین فرصت برای پیاده روی در این شهر بزرگ است.
طی دو ماه گذشته که در تهران بودم مجال های مغتنمی برای پیاده روی در باران های تهران پیدا کردم.
پیاده روی از چهار راه پارک وی تا میدان تجریش و بازار سنتی تجریش و زیارت امامزاده صالح تا رفتن به سر پل و دزاشیب و دربند
از کامرانیه تا پارک نیاوران تا پاسداران
از پارکینگ ولنجک تا ایستگاه اول و صرف آش رشته بر بام تهران زیر بارش تنک باران
از چهار راه پارک وی تا میدان ونک به صرف سیگار و طعام و استراحت در رستوران ذیل برج سایه روبروی پارک ملت
قدم زدن در پارک ملت و به دیدن فیلم نشستن در سینمای تازه تاسیس و مجلل تندیس
از میدان ونک تا پارک ساعی
از میدان شهرک غرب تا قدم زدن در خیابان های خلوت شهرک و گل افشان ها
از زندان اوین تا سعادت آباد!
از چهار راه امیر اکرم تا میدان بهارستان و در مسیر تناول ساندویچ کوکو سبزی خوش طعم چهار راه مخبرالدوله
از میدان توپخانه تا پارک شهر و تناول دلچسب یک ساندویچ کالباس وطنی
و در جملگی این قدم زدن ها دیدن جریان داشتن با نشاط زندگی زیر پوست شهر.
مردم در داخل دارند زندگی می کنند. ما در بیرون بازی را واگذار کرده ایم اگر نباخته باشیم!!!

***
سفر دو ماهه اخیرم به ایران و اقامت و تفحص ام در تهران تا حدود زیادی داشته ها و دانسته های پیشین بنده نسبت به وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران را تکمیل کرد.
تکمیلی که از سوئی اسباب رفع نگرانی ام در برخی از حوزه ها شد در حالی که در حوزه هائی دیگر جای نگرانی کماکان موجود است.
در مجموع یکی از نتایج این سفر برای من آن است که بنا به دلائلی منطقی دیگر اصرار ندارم که تولید انبوه داشته و زیاد بنویسم. یکی از آن دلائل منطقی شفاف شدن برخی از وجوه واقعی برای اینجانب بود. از جمله آنکه دوستانی که مطالب من را دنبال می کردند بخوبی می توانند شهادت دهند یکی از اصلی ترین دغدغه هایم نظارت بر عملکرد تلویزیون بی بی سی فارسی و افشای شیطنت های خبری آن بود اما در سفر اخیر متوجه شدم همه آن دلنگرانی ها ناموجه بود. در واقع در حال حاضر کمتر کسی در ایران هست که دغدغه دنبال کردن تولیدات خبری بی بی سی را داشته باشد و با توجه به جنس مخاطب و پایگاه مخالف دین این رسانه مخاطبان مزبور دیگر برای پر کردن اوقات فراغت خود ترجیح می دهند بجای بی بی سی وقت خود را صرف تلویزیون مبتذل «من و تو» و جم تی وی و تولیدات سرگرم کننده و تفننی آن و بفرمائید شام و شعر یادت نره و ابتذال هائی مشابه آن کنند.
جالب آنجا بود در ایام اقامتم در ایران که هم زمان شده بود با پخش برنامه پر شیطنت «اعترافات» ساخته مازیار بهاری در تلویزیون بی بی سی برخلاف انتظار بزرگترین دغدغه مخاطب چنین رسانه هائی آن بود که بدانند فرزند خدیجه سلطان در سریال «حریم سلطان» پسر است یا دختر؟! و سلطان سلیمان امشب را با کدام یک از لعبتگانش به سر می برد و یا آنکه بالاخره نجیب خان در سریال «عمر گل لاله» با زمرد خانم چه می کنند!!؟ از آن طرف هم در بخش موزیک همه کانال های مزبور پخش کننده یک کلیپ با استانداردی مشترک بودند :
یه دختر خانم نیمه عریان در حال قر دادن و رقصیدن و یک آقا پسر هم با خوانش ترهاتی بی معنا بنام شعر و آهنگ قربان صدقه ایشان می روند و مخاطب هم به مراتب دیدن چنین شبه آوازهای ولو مبتذلی را به بی بی سی و دنیای عبوس خبر ترجیح داده و می دهد.
به همین دلیل دیگر پرداختن به بی بی سی را در اولویت خود ندارم
در پست بعدی نگاهی به چند فیلم سینمائی که در تهران موفق به دیدنش شدم خواهم انداخت.




۱۳۹۱ آذر ۱۷, جمعه

ادرار در کوثر!


از ادرار برادر حاتم طائی در چشمه زمزم به قصد شهرت تا ادرار کوثر در کوثر (!) خطی باریک و آشنا قابل رویت ست!
پائیز سال گذشته (3 اکتبر 2011) که طی مقاله «دزد سوم» در تبیین چیستی بحث تقلب در انتخابات ریاست جمهوری سال 88 به منشا شعار «مجتبی بمیری ـ رهبری رو نبینی» اشاره ای کردم که در شهرآشوبی های آن سال یکی از شعارهای سبزها بود در آن مقاله استناد بنده به سابقه رقابت مهدی هاشمی با مجتبی خامنه ای بازمی گشت که ریشه در پرونده پروژه نفتی پارس جنوبی در سال 72 داشت.

بخشی از مقاله دزد سوم:
سابقه شعار «مجتبی بمیری ـ رهبری را نبینی» بازگشت به رقابت توام با عداوتی قدیمی بین «مهدی هاشمی» با «مجتبی خامنه ای» داشت که ظاهراً اسباب تکدر و کینه مهدی از مجتبی را فراهم کرده بود. کینه ای که از مفتوح شدن پرونده ای علیه مهدی هاشمی در سال 72 در ماجرای پروژه نفتی پارس جنوبی ریشه می گرفت که در خلال بازداشت و بازجوئی از «هوشنگ بوذری» مبتکر پروژه نفتی پارس جنوبی بخشی از وزارت اطلاعات با مدیریت «حسین طائب» و با نظارت مستقیم «مجتبی خامنه ای» اقدام به ورود به این پرونده و تشکیل پرونده ای بابت تخلفات مالی و اخلاقی و ارتباط با بیگانه برای شخص «مهدی هاشمی» کردند.
پرونده ای که علی الظاهر تا آن درجه استعداد داشت تا بستر خصومت و رقابت میان این دو آقازاده سرشناس در کشور را تا جائی فراهم کند که در ناآرامی های بعد از انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال 88 یک طرف به راحتی بتواند با اتکای بر «عقبه میدانی اش در میان معترضین کف خیابان» شعار «مجتبی بمیری ـ رهبری را نبینی» را اپیدمیک کند آن هم با القای این تعبیر که پیروزی احمدی نژاد، کودتائی از قبل طراحی شده بمنظور وراثتی کردن رهبری در ایران و جانشینی مجتبی خامنه ای برای رهبری بعد از آیت الله خامنه ای است!
جنبش سبز هم که به غایت استعداد بالائی در بازی خوردن و نفهمیدن تحرکات زیر پوستی بازیگران عرصه سیاست داشت به راحتی در این زمین بازی کرد و بازی خورد و «یک نفر در سایه می خندید»!
*** 
اکنون و با انتشار فایل صوتی مکالمه تلفنی «نیک آهنگ کوثر» با «مهدی هاشمی» توسط کوثر (!) و اعتراف صریح مهدی هاشمی در این «مکالمه پنهان از نظر هاشمی ضبط شده» (!) مبنی بر «اهتمام وی در دامن زدن به بی اعتبار کردن مجتبی خامنه ای در عرصه سیاسی» ادعای مطرح شده در مقاله دزد سوم مستند به شهادت علنی عامل اصلی این پروژه شد.




فایل صوتی مکالمه کوثر و مهدی هاشمی
http://www.youtube.com/watch?v=wPvhajfVc44