۱۳۹۴ مهر ۲, پنجشنبه

حجّاری حجّاریان!


«کامیابان خلاف آمد عادت» نواله نوین قلمی «سعید حجاریان» است که طی آن نویسنده کوشیده به سنت مالوف با مستوره گوئی و تکلف و توسل به صنایع ادبی از موضعی فضل فروشانه مخاطب را مرعوب ویترین الوان بسته معرفتی خود کند.
کوششی که علی رغم فربهی شکل و غنای ظاهر ناتوان از استتار نحافت محتوا و مُراد نویسنده مانده و در تحلیل نهائی چیزی نیست جز یک نگاه آنتروپی و مسبوق به سابقه به پدیده «انقلاب» استوار بر فاهمه و هاضمه معرفت غرب پژوهانه.
به بیانی موجز، عصاره کلام حجاریان در مقاله فوق، فهمی اختلالی و التهابی از پدیده انقلاب است که در نقطه مقابل با نظم طبیعی و نورمال حاکم بر مناسبات اجتماعی ـ سیاسی سخت جانی و کارشکنی می کند.
اختلالی آنتروپیک که دولتمرد بمنظور گذار به دمکراسی موظف و ملزم به مهار و درمان آن از طریق نورمالیزاسیون و عرفی سازی ابواب و اسباب و ارکان حکومت و مُلکداری است.
سنتی فکری که حجاریان و حلقه ای از مقربین وی از فردای افتادن در تله «بشیریه» در وفادارانه ترین شکل ممکن به «اصل دوم ترمودینامیک» عمده اهتمام خود را بمنظور اجتناب از آنتروپی و تلاشی سیستم صرف منعطف و باز و نورمال معنا و مبنا کردن مولود انقلاب اسلامی کردند.
تله ای که دکتر بشیریه خود پیش تر از حجاریان و دیگر شاگردانش از مرکز تحقیقات استراتژیک بدان مبتلا شده بود.
فهم آنتروپیک از «انقلاب» خوانشی غربی از این پدیده است که در تحلیل نهائی «انقلاب» را چیزی شبیه یک «سکسکه» در مجاری تنفسی جامعه فهم می کند که بصورت زائده در مسیر تنفس جامعه ایجاد اختلال کرده و کنشگران سیاسی ملزم اند بمنظور بازگرداندن سیستم به حالت نورمال و مهار و لگام «آنتروپی» و «تلاشی» محتوم ناشی از انقلاب، بدان اهتمام ورزند.
فهمی که بشیریه و بالتبع شاگردان بشیریه از منتهی الیه مرکز تحقیقات استراتژیک را با متابعت و پذیرش و باور قلبی به چنان خوانشی آنتروپیک از انقلاب، پیشاپیش به خازنان و عاملان و حاملان نورمالیزاسیون و دمکراسیزاسیون مطمح نظر دستگاه مختصات معرفت غربی مبدل می ساخت.
بدین منوال انقلاب اسلامی برای حجاریان به مثابه سکسکه ای است که متابولیسم جامعه را در وضعیتی استثنائی مختل کرده و دولت اعتدال می کوشد و باید بکوشد تا از طریق نورمالیزاسیون آن متابولیسم ملتهب شده را به وضعیت طبیعی بازگرداند.
همه فهم حجاریان و مکتب مطالعاتی که حلقه حجاریان در جوار دکتر بشیریه بدان التفات یافتند منهضم در خوانش آرنتی (هانا آرنت) از پدیده انقلاب است که با روندی محتوم به صیرورتی خشن و تنزه طلب نهایتاً به فاشیسمی ایدئولوژیک منتهی می شود!
فهمی که در بستر انعقاد نطفه خود برخوردار از حُجیّتی قابل وثوق است و آرنت به درستی فاشیسم هیتلری و دیکتاتوری مارکسیستی را با «تئوری انقلاب» خود به کمال داوری کرد. اما همه مشکل حجاریان و حلقه فکری منسوب به حجاریان از آنجائی نشات گرفت که نامدبرانه با «گز» آرنت کوشیدند پدیده انقلاب اسلامی را ببُرّند!
اشتباه حجاریان بی التفاتی به برخورداری انقلاب خمینی از دستگاه معرفتی معناساز و هویت بخشی بود که برخلاف انقلاب با مبانی و معانی غربی دارای عمق تاریخی و عقبه فرهنگی و بار اندیشگی بود.
بدین منوال کمال کم لطفی است چنانچه انقلاب خمینی را با خوانشی غرب پژوهانه با مختصات اختلالات آنتروپی نمونه برداری و سونداژ و معرفی و القاء کرد.
برخلاف فهم حاجرانه حجاریان، انقلاب خمینی قبل از باژگونی نظام مستقر، استوار بر بازگوئی فهم معناسازنده از انسان و دنیای معانی محاط بر چنین انسانی با خوانشی دین ورزانه و مومنانه بود. بـِـرَندی از انسان که قبل از آلت زندگی (دمکراسی) دغدغه غایت زندگی را دارد.


هیچ نظری موجود نیست: