بنقل از خبرگزاری ها «جان کری» وزیر خارجه آمریکا در سخنانی در مرکز میراث نیروی دریایی در واشنگتن به نقش ویژه علی اکبر صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی ایران در توافق هسته ای اشاره و به طور ویژه از وی تمجید کرد و در ادامه تاکید کرد امیدوارم با تمجید صالحی وی را به دردسر نینداخته باشم!
(لینک خبر را «اینجا» ببینید)
آقای کری! درستش همینه!
یک ایرانی رو بقول دکتر ظریف «هرگز تهدید نکنید»! در ازایش با دو کلام از ایشان تعریف و تمجید کردن و دو تا هندوانه زیر بغلش گذاشتن؛ ضمن فرو بردن «طرف» در خلسه شیدائی و شیفتگی آنوقت و سر حوصله با پنبه سرش را ببُرید!
مطمئن باشید «مورد» در چنین موقعیتی مقاومت که نمی کنه «هیچ» همکاری هم با شما خواهد کرد!
استادی داشتیم که پدرش کارمند پالایشگاه آبادان قبل از ملی شدن صنعت نفت بود و بنقل از پدرش تعریف می کرد روزی یکی از راننده های محلی در استخدام پالایشگاه به دلیلی با یکی از مدیران انگلیسی حاضر در پالایشگاه مجادله کرد و سیلی محکمی به گوش انگلیسی محترم نواخت. با این کار همکاران راننده جملگی مطمئن شدند راننده بخت برگشته شغلش را از دست خواهد داد. اما برخلاف تصور فردای آن روز که بر سر کار آمدند مواجه با اطلاعیه ای در صفحه اعلانات پالایشگاه شدند مبنی بر آنکه راننده مزبور ارتقا گرفته و از شوفری به ریاست ترابری پالایشگاه منصوب شده! دوستان راننده مزبور شگفت زده شدند و به همکارشان بابت این ارتقا و آن سیلی راهگشا تبریک گفتند.
راوی نقل می کند ماجرا به اینجا ختم نشد و راننده مزبور در کمتر از یک سال مدام ارتقا یافت تا نهایتا پست مدیر کلی یکی از شعب پالایشگاه را به خود اختصاص داد! اما ماجرا آنجا جالب شد که یک روز راننده خوش اقبال وقتی بر سر کار آمد دید بدون هیچ توضیحی حکم اخراجش را پشت شیشه نصب کرده و حسب الامر نگهبانی پالایشگاه حتی اجازه ورود ایشان به محل کارش را نداد!
نابکار آن انگلیسی ملعون حاذقانه انتقام سختی از راننده مزبور گرفت و بخوبی می دانست اگر بخاطر آن سیلی وی را در همان مقطع اخراج می کرد وی چیزی برای از دست دادن نداشت و نهایتا با همان توقع شوفری کاری دیگر در جائی دیگر و در همان سطح برای خود می یافت. اما وقتی مزه مدیر کلی و سمت و مسئولیت و قدرت و میز و منشی و دفتر و دستک را بچشد آنوقت چیزهای زیادی برای از دست دادن خواهد داشت که از دست دادن شان بمراتب از آن سیلی که به طرف زده بود، دردناک تر است!
گریزی نیست! باید به این نابکاران نامعتمد بود و نگذاشت خیلی نزدیک مان شوند و احساس پسر خالگی کنند. بموقع خنجر آخته شان را فرو خواهند کرد!
یک ایرانی رو بقول دکتر ظریف «هرگز تهدید نکنید»! در ازایش با دو کلام از ایشان تعریف و تمجید کردن و دو تا هندوانه زیر بغلش گذاشتن؛ ضمن فرو بردن «طرف» در خلسه شیدائی و شیفتگی آنوقت و سر حوصله با پنبه سرش را ببُرید!
مطمئن باشید «مورد» در چنین موقعیتی مقاومت که نمی کنه «هیچ» همکاری هم با شما خواهد کرد!
استادی داشتیم که پدرش کارمند پالایشگاه آبادان قبل از ملی شدن صنعت نفت بود و بنقل از پدرش تعریف می کرد روزی یکی از راننده های محلی در استخدام پالایشگاه به دلیلی با یکی از مدیران انگلیسی حاضر در پالایشگاه مجادله کرد و سیلی محکمی به گوش انگلیسی محترم نواخت. با این کار همکاران راننده جملگی مطمئن شدند راننده بخت برگشته شغلش را از دست خواهد داد. اما برخلاف تصور فردای آن روز که بر سر کار آمدند مواجه با اطلاعیه ای در صفحه اعلانات پالایشگاه شدند مبنی بر آنکه راننده مزبور ارتقا گرفته و از شوفری به ریاست ترابری پالایشگاه منصوب شده! دوستان راننده مزبور شگفت زده شدند و به همکارشان بابت این ارتقا و آن سیلی راهگشا تبریک گفتند.
راوی نقل می کند ماجرا به اینجا ختم نشد و راننده مزبور در کمتر از یک سال مدام ارتقا یافت تا نهایتا پست مدیر کلی یکی از شعب پالایشگاه را به خود اختصاص داد! اما ماجرا آنجا جالب شد که یک روز راننده خوش اقبال وقتی بر سر کار آمد دید بدون هیچ توضیحی حکم اخراجش را پشت شیشه نصب کرده و حسب الامر نگهبانی پالایشگاه حتی اجازه ورود ایشان به محل کارش را نداد!
نابکار آن انگلیسی ملعون حاذقانه انتقام سختی از راننده مزبور گرفت و بخوبی می دانست اگر بخاطر آن سیلی وی را در همان مقطع اخراج می کرد وی چیزی برای از دست دادن نداشت و نهایتا با همان توقع شوفری کاری دیگر در جائی دیگر و در همان سطح برای خود می یافت. اما وقتی مزه مدیر کلی و سمت و مسئولیت و قدرت و میز و منشی و دفتر و دستک را بچشد آنوقت چیزهای زیادی برای از دست دادن خواهد داشت که از دست دادن شان بمراتب از آن سیلی که به طرف زده بود، دردناک تر است!
گریزی نیست! باید به این نابکاران نامعتمد بود و نگذاشت خیلی نزدیک مان شوند و احساس پسر خالگی کنند. بموقع خنجر آخته شان را فرو خواهند کرد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر