نامه هاشمی رفسنجانی به ملک عبدالله و تقاضا از ایشان جهت عدم اعدام شیخ نمر پوست موزی بود که توسط زیباکلامان و در کسوت رفاقت خاله خرسه در حق هاشمی مرتکب شدند!
هر چند توقع اولیه می رفت تا هاشمی نیز به اعتبار پیش کسوتی سیاسی و بازی کردن در سطوح عالی سیاست در این مورد التفات بیشتری به ظرائف و لوازم دنیای سیاست می ورزید.
علی ایحال این نتیجه محتوم بازی در زمین سیاست ورزی «ماکیاول محور» است یعنی همان چیزی که زیبا کلام با تاسی به خط مشی انگلیسی ها مبنی بر «ارجحیت منافع ابدی بر دوست یا دشمن ابدی» دلبستگی و تقید خود به چنین رویکردی را بارها و صادقانه ابراز و تاسی به آن را به دولتمردان توصیه کرده است.
اکنون ایشان و مقتدای ایشان در «تشخیص مصلحت» در نقطه مقابل سیاست اخلاق محور، مجبورند به لوازم رویکرد ماکیاولیستی مزبور جلوتر از دیگران تن دهند و بپذیرند:
امیر عبدالله از منتهی الیه همین سیاست ماکیاول محور قائل به دوستان و دشمنان ابدی نیست و اگر زمانی هاشمی برای ایشان دوست بود و از ایشان دلربائی می کرد چنان امری بیرون از دنیای رفاقت، ناظر بر موقعیتی بود که هاشمی در منظومه قدرت ایران داشت.
تقید و شناخت امیر عبدالله به سیاست «ماکیاول محور مورد وثوق امثال زیبا کلامان» به اندازه ای هست تا بفهمد تن دادن به درخواست هاشمی برای عفو شیخ نمر بمعنای دادن یک امتیاز بزرگ به هاشمی است.
آن هم هاشمی که دیگر در هرم قدرت سیاسی ایران نه برخوردار از جایگاه قانونی موثری است و نه از قدرت و نفوذ و اعتبار و موقعیت سابق برخوردار است تا آنک بتواند در اقدامی متقابل چیزی را بنفع خاصه خرجی «امیرعبدالله» و برای «امیر عبدالله» نقد کند.
لذا بر اساس همان رویکرد ماکیاولیستی که آقای زیباکلام بشدت دلبسته آن است، هاشمی دیگر نمی تواند دوستی قابل وثوق و ابدی برای امیر عبدالله محسوب شود تا امثال زیباکلام بتوانند به اعتبار آن «دوستی» مسبوق به سابقه متوقع امتثال امر «امیر» برای «اکبر» باشند!
زیبا کلام و امثال زیبا کلام در زمینی بازی کردند و هاشمی را نیز ناخواسته در زمینی بازی دادند که قانون طلائی حاکم بر آن برای دوستی و دشمنی تاریخ مصرف و مهلت انقضاء قائل است و در چنین زمینی، دوستی به احتساب معرفت و اخلاق و لوطی گری! و جوانمردی و کوچه مرد بازی(!) حرف مُفت است!
همان طور که قبلا در پست «گمشدگان لب دریا» متذکر شدم:
ظاهراً «غربندگان» نمی خواهند یا نمی توانند التفات به این بداهت یآبند که لزوماً هر آنچه غربی ها می گویند بمعنای برخورداری از حجت عقلی و آیت فلسفی نیست! و برخلاف فهم ایشان هر چه آن خسرو کند، الزاماً شیرین نبُـوَد!
شاید برای چرچیل و پیروان مکتب ماکیاول «منافع ابدی» مُرجح بر دوستان و دشمنان «ابدی» باشد اما تلخ یا شیرین پارادایم سیاست ورزی در اندیشه شیعی ناظر بر «اصول ابدی» و لایتغیر است. اصولی که «تولی و تبری» یکی از امهات آن است!
ظاهراً «غربندگان» نمی خواهند یا نمی توانند التفات به این بداهت یآبند که لزوماً هر آنچه غربی ها می گویند بمعنای برخورداری از حجت عقلی و آیت فلسفی نیست! و برخلاف فهم ایشان هر چه آن خسرو کند، الزاماً شیرین نبُـوَد!
شاید برای چرچیل و پیروان مکتب ماکیاول «منافع ابدی» مُرجح بر دوستان و دشمنان «ابدی» باشد اما تلخ یا شیرین پارادایم سیاست ورزی در اندیشه شیعی ناظر بر «اصول ابدی» و لایتغیر است. اصولی که «تولی و تبری» یکی از امهات آن است!
۲ نظر:
تولی و تبری در عالم سیاست مربوط به مهدویت است . ما علاوه بر دوستی و دشمنی مفهومی به نام همکاری و همیاری هم برحسب نیازها و منافع مشترک داریم . بفرمائید چطور شد که در زلزله رودبار یا بم تولی و تبری به فراموشی سپرده شد و کمکهای شیطان بزرگ و دوستان اروپائی اش را پذیرفتیم ! روابط آمریکا و شوروی در اوج مسابقه تسلیحاتی و در شرایطی که هزاران کلاهک هسته ای به طرف یکدیگر نشانه گیری شده بود برای ما میتواند بسیار عبرت انگیز باشد . با ایده هائی به مانند طرح مشترک آپولو- سایوز فضانوردان دو طرف دستان یکدیگر را در فضا فشردند تا اعتماد و تفاهم برقرار شود . اگر این پارادایم سیاسی شما را یکی از دو طرف داشتند چه بسا مدتها پیش جهان در یک فاجعه هسته ای نیست و نابود شده بود . همانطور که ما آمریکا را شیطان بزرگ نامیدیم ، ریگان هم شوروی را امپراطوری شیطان نامیده بود . وی در یکی از پنج دیدارش با گورباچف در مسکو وقتی از وی پرسیدند در امپراطوری شیطان چه احساسی داری ؟ گفت : بسیار راحت هستم ! به نظر من اگر کیک کلیدی را که برای ما فرستاده بود ، خورده بودیم مجبور به نوشیدن جام زهر هم نمی شدیم .
بدین وسیله اعلام برائت از مشرکین میکنم !
مایل هستم آمریکائیها در ایران سور چرانی کنند تا اروپائیها ! مخصوصا" آلمانها که به کاندلیزا رایس پیشنهاد خرابکاری در تاسیسات هسته ای ایران را داده بودند .
http://www.sedayeeghtesad.ir/News/2129.html
ارسال یک نظر