شخصاً بعید می دانم «عمر خیام» با آن مدارج بالا در حکمت و ریاضیات بتواند سراینده رباعی هزل زیر باشد:
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی، چو هستی خوش باش
امکان ندارد کسی برخوردار از شاکله و ذهنیت و منطق ریاضیاتی باشد و آنگاه ولو با فرض صحت «نهیلیسم» چنین جزم اندیشانه فتواهای شاذ دهد!
به اعتبار همین بی اعتباری است که می توان به چنین خیامی سرکوفت زد:
گیریم عاقبت کار جهان نیستی باشد در آن صورت مگر شما اختلال مشاعر دارید که همه اهتمام و جهد و تلاش تان باید معطوف به میگساری و عرق خواری و زن بارگی و ملاعبت و مجامعت با نسوان شود!؟
مگر بیمارید که به اعتبار فهم هیچ انگاره تان از جهان هستی، نسخه خوش زیستی خود را تنها از بطن دو گانه «سکس و سکر» و «شراب و رُباب» می سگالید!؟
خوش زیستی لزوماً عرق خواری و شهوت رانی و اتینا نیست!
می میرید چنانچه بجای شادی خواری، عطش شادی خواهی خود را با اطعام مسکینی مرتفع کنید!؟
نمی شود با دست گیری از مستمندان و مساعدت به مهجوران و حمایت از مظلومان و مواظبت از ایتام، مبتلا به ادخال سرور و بهجت روحی و خوش خلقی و شاد روانی شد!؟
فهم عیاشانه و الواطانه از حیات، محصول فقد نوع دوستی نزد کسانی است که نمی توانند با خیر پنداری و خیر کرداری در حق «هم نوع» به خوشی و آرامش برسند، و برای اختفای این ضایعه به ابتذال بهیمیة قناعت می ورزند!
۱ نظر:
بعد از برطرف کردن گرسنگی دوست مسکینمون، باید نیازای جنسیشو برآورده کنیم بعدش چیزای دیگه، خودمون چی؟
ارسال یک نظر