۱۳۹۴ فروردین ۳۰, یکشنبه

آقای زیباکلام، شما هم دیر رسیدید ـ تمام شد!


بعد از کتابت مقاله «از تدلیس یونسی تا تندیس سلیمانی» که در بخشی از آن با اشاره به لودگی های نامتوقع از جانب «صادق زیباکلام» در واکـُنش به کـُنش های ایشان و خطاب به ایشان انشاء کردم:
زیباکلام «خواسته یا ناخواسته» در کانون یک ابتذال سیاسی خود را به زنگ تفریح سیاست در ایران مُبدل کرده تا جائی که علی رغم احراز کرسی استادی علوم سیاسی در معتبرترین دانشگاه ایران با قول و فعل خود و بشکلی نامفهوم موجبات تخفیف و تحقیر خود نزد صاحب نظران و سیاست شناسان را فراهم آورده است و دیگر کمتر معمری در سپهر سیاسی ایران را می توان یافت که ایشان را جدی بگیرد.
اکنون و با استناد به ویدئوی مناظره و منتشره بین ایشان و حجت الاسلام نبویان به تعبیر «حضرت مولانا» آفتاب آمد دلیل آفتاب! و مشارالیه به استناد این ویدئو نشان داده که با شفاف ترین شکل ممکن اصرار و اشتیاق دارند تا کماکان مسئولیت کارآکتور «مبارک» در «تخت حوضی» سیاست در ایران را ایفای نقش کنند!
زیباکلام را با وام گرفتن از تعبیر رهبری ایران باید در قامت «روشنفکر نمایانی» فهم کرد و برسمیت شناخت که تعلق به بخش کمیک تاریخ داشته و عملا و بصورت خویش فرما و خود خواسته عهده دار مسئولیت دلقک بازی از میانه سکولارهای اپوزیسیون نظام شده است.
وی را می توان بازتولید فکاهی تقی زاده ها یا «میرزا مهدی» فرزند شیخ فضل الله نوری دانست که در زیر چوبه دار پدر (شیخ فضل الله) هلهله و پایکوبی می کرد و استبعادی ندارد ایشان نیز اگر بتوانند به استعداد دیگر گونه های بازمانده از نسل روشنفکرنمایان مشروطه، بار دیگر و بر فرض محال موفق به «بازتولید مشروطه» شوند آنگاه ایشان نیز تا آن اندازه استعداد و جسارت دارد تا با بر دار کردن «برادر» از اردوی مقابل، به ابتهاج زیر جنازه اخوی و در وجد بازتولید دیکتاتوری از جنس دیکتاتوری رضاخانی، ابراز شعف و پایکوبی کنند!
اما نکته محوری در کالبدشکافی شخصیت زیباکلام، اسارت ایشان در زندان ذهنی است که آهک و ملاط و آجر و دیوارش را شخصاً تمهید و تدارک دیده. به بیانی دیگر ایشان را بنوعی می توان گروگان خود تلقی کرد.
به بیانی دقیق تر زیباکلام گروگان اندیشه های مکتوب خود بویژه در اسارت کتاب «ما چگونه ما شدیم اش» شده!
اسارتی که از وی انسانی تک ساحتی ساخته که جهان و مسائل مبتلابه آن را بصورت کُنتراست و با بهره گیری از منطق باینری و «یکه دالی» فهم و تحلیل می کند.
وی از سال 74 که کتاب «ما چگونه ما شدیم» را منتشر کرد و علی رغم 20 بار نشر مجدد وقتی برخلاف توقع اش کتاب مزبور نتوانست مبدل به یک عقبه فکری و اثرگذار در حوزه اندیشه سیاسی شود شخصاً مبدل به ادعای خود در آن کتاب شد(!) و از آن تاریخ به بعد بنوعی می کوشد با همان نگاه تک ساحتی مبتنی بر «خودکردگی» و گارد ضد تئوری توطئه، ادعای کتابش را در ذهنیت و ضمیر ناخود آگاه خود، مرجع انگاری و بازپروری کند. لذا برخلاف ادعای کتابش که اتفاقا ادعای غلطی هم نیست و تنها اشکالش آنست که نویسنده با نگاهی مذموم اندیشانه به «تئوری توطئه» تحلیل همه تحولات سیاسی اقتصادی تاریخ معاصر ایران را تنها به یک عامل «خودکردگی» تقلیل داده است اما و متحیرانه نویسنده تدریجا خود گروگان کتاب خود شد و در پروای افراط در نفی تئوری توطئه خارجی، شخصاً به تله تفریط «تئوری توطئه داخلی» افتاد!
این طنز ماجراست که جهد قابل تقدیر زیباکلام در نفی «تئوری توطئه» برخلاف تصور منجر به آن شد تا «دکتر» خود بصورتی ناخواسته آغشته به پاراللی از ظن توطئه انگارانه در دام «تئوری توطئه» بیفتند و بالطبع از جوار همین آغشتگی همه مخالفت ها و حرکت ها و آرمان ها و اعتقادات و باورهای انقلاب اسلامی و حاملان انقلاب اسلامی را در قامت یک باور توطئه اندیشانه، ایدئولوژیک کند! و نامحجوبانه ضعف و فقر و ناآشنائی خود با معارف و مبانی و دواعی اسلام را از طریق نگاه تک عاملی و توطئه اندیشانه «استکبار ستیزی تزریقی حزب توده به انقلاب اسلامی!» گفتار درمانی کنند!
همین بی التفاتی است که مانع از آن می شود مشارالیه ندانند، تکبر گریزی و استکبار ستیزی اصلی ترین و اولی ترین و جدی ترین اصل محوری در بعثت رسول الله بوده و هست.
همین بی التفاتی است که مانع از آن شده و می شود تا مشارالیه ندانند، قاعده «نفی سبیل» و «تبری و تولی» نزد حاملان اسلام، نه لقلقه ای زبانی بلکه باوری دینی و اجرائی است.
همین بی التفاتی است که مانع از آن شده و می شود تا مشارالیه ندانند، مرگ بر استکبار یعنی مرگ بر تفرعن یعنی مرگ بر تکبر یعنی مرگ بر انانیت یعنی مرگ بر خودبینی یعنی مرگ بر خود محوری و یعنی مرگ بر آمریکا در مقام متعین ترین کانون چنان تفرعنی و بالاخره یعنی مرگ بر زیبا کلامان و کلامان زیبای خالی از محتوا و حاکی از امتنانی که خویش کامانه و خودمحورانه نگاه و کلام شان آغشته از طعن و تحقیر و لودگی و استهزا و استخفاف است!
ترش رویانه نمی توان این واقعیت را کتمان کرد که روشنفکری سکولار ایرانی بیمار است و مبتلایان از ناحیه شدائد همین بیماری است که هرگز نتوانسته و نمی توانند حتی برای یک مرتبه بجای آنکه خوانده ها و بافته های غرب را حفظ و حفاظت کند به اتکای اندیشه و تامل و تعمق و توسل به کورتکس های مغزشان آن بافته ها و دواعی را ابتدا داوری معرفت اندیشانه کنند!
ایشان اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری «ماکس وبر» را به دقت مطالعه و حفظ کرده اما یک بار هم به خود این فرصت را نداده اند تا از خود بپرسند که این مزخرف به چه معنائی است که «انسان با گناه ذاتی به دنیا می آید» و مبنای عقلی و استدلالی آن چیست!؟
هم چنان که هرگز به خود این فرصت را نداده تا به تفطن بفهمند یا از خود بپرسند مبنای عقلی این مزخرف تر که «انسان به تمول و مکنت رسیده موید آمرزیدگی اش نزد خداوند و برائت اش از آن گناه ذاتی است»!؟
زیباکلامان از آنجا که از ابتدا قرارشان بر پذیرش چشم و گوش بسته همه دواعی غرب بوده و هست لذا اکنون هم ارزنی نمی توانند و نتوانسته به ماهیت و چیستی گوهر غرب مقرب شده و بالطبع از این فرصت در کنار دیگر شبه روشنفکران مشابه خود محروم مانده تا بتوانند مبانی اعتقادی و فلسفی و فرهنگی سازنده آن نظام تمدنی را به چالش کشیده و نقادی عالمانه کنند و با ابتلا به ویروس «هر چه آن خسرو کـُـند،شیرین بُـوَد» ناتوان از رویت نارسائی ها و نامرادی ها و ناکامی های مجموعه تمدنی غرب، دلسوزانه وخیراندیشانه راه صواب و نجات کشور را به تاسی از سلف و خلف (!) خود «غربی شدن در فهم و عقل و نظر و عمل» از نوک پا تا فرق سر فهم و مراد می کنند!
همین نگاه مُعـَـوَج، منجر به فهم سودا اندیشانه زیباکلامان از انقلاب اسلامی شده و در مضیق ترین درک ممکن از انقلاب اسلامی، اقدام به صدور سیاهه معوقات «مردم خویش اندیشانه شان» از نظام می کنند.
اظهارات اخیر زیباکلام مبنی بر غیر قابل توجیه و مقرون به صرفه نبودن هزینه های انرژی اتمی از کیسه ملت را هر چند به سهم خود آنگونه پاسخ دادم که:
سر جمع همه سانتریفوژهای فعال و غیر فعال نطنز و فردو و به انضمام همه هزینه های پنهان و آشکار صورت گرفته برای انرژی اتمی به اندازه یک تار موی سر جوانان برومند ایران که جان عزیزشان را در طول جنگ فدیه مانائی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی کردند فاقد ارزش و برابری است!
آن ملتی که 36 سال پای انقلاب شان پایمردی کرد. آنانی بودند و هستند که علی رغم فدیه کردن دُردانه های خود پای انقلاب در فردای پایان جنگ نه تنها سودا اندیشانه و تاجرمسلکانه حواله معوقات مالی بابت خون فرزندان شان را به آدرس نظام پست نکردند بلکه بر خلاف زیباکلامان در منتهی الیه بی توقعی لقمه دندان گیری نیز از جیفه دنیا و از جوار انقلاب و حکومت شان نصیب نبردند و علی رغم این 36 سال است که برای بقا و استقرار و مانائی نظام و انقلابش شان پایمردی کرده و هزینه می دهند.
راز این مانائی را باید در «راز انقلاب» جست که:
مانائی شان قبل از آنکه منتجه از داده های حکومت به ایشان باشد محصول نفی نشدن ایشان از جانب حکومت و تکریم ایشان از جانب حکومت است. اقشاری که تا پیش از این و در تمام ادوار سلطنت به اتهام مسکنت و فقیری و بی نوائی و بی سوادی و بی کلاسی و بی لباسی و بی ریختی(!) و بی پرنسیبی و بی اتیکتی و ناآلامدی و قرشمالی و سیه چردگی و سفله انگاری محکوم به دیده نشدن بود!
علی ایحال و علی رغم اصرار زیباکلام در صدور صورت حساب بنام ملت و برای حکومت لاجرم و به سهم خود موظفم خدمت ایشان معروض دارم:
جناب آقای زیباکلام!
شما دچار تاخر زمانی شده اید. 24 سال جلوتر از شما همین مطالبه را بشکلی دیگر سلف شما «مسعود بهنود» در ماهنامه «آدینه» کتابت و تلاوت کرد دائر بر آنکه:
«مردم ايران بويژه اهل تفکر و قلم حق دارند حواله ای را که انقلاب بدست آنها داده و در سال های جنگ بابت دريافت آن اصراری نکردند اينک وصول کنند و آزادي های را که در حوزه بيان و قلم بدست آورده اند، حفظ کنند و نگذارند گروه های فشار و طرفداران حکومت آسان با ايجاد جو ارعاب ، فضا را در اختيار بگيرند و دچار بی تفاوتی کنند»
جناب آقای زیباکلام!
آنموقع و به سهم خود خطاب به هم قطار شما گوشزد کردم:
بي هوده کاسه گدائی آزادی را در دست نگيريد و به تکدی آن از ديگران نپردازيد! آزادی در اسلام یک مفهوم ذاتی است نه عرضی. جوهره دين با نفی هر عبوديتی جز تعبد خدا، بسترساز حُريت و آزادگی نزد مومنان است. آزادی در قامت دین امری است تـَحصُلّی و نه تـَکسُــّبی.همه کسانی که در جستجوی آزادی اند بی جهت تلاشی در بيرون خويش نکنند. هر چه هست در درون است و صيانت نفس و تعبد خدا. مقتدرترين حکومت ها و مستبدترين نظام ها و مخوف ترين زندانها نيز توانائی گرفتن اين آزادی را از انسان ندارند و تنها تلاش شان را معطوف به محدود کردن حريم اعمال اين آزادی می کنند. اين همان آزادی است که نه محتاج کسب است و نه نيازمند متولی دفاع از اعطای آن ... در جمهوری اسلامی ايران هر اختلافی هست ، مابين بچه های انقلاب است. دعوا ، دعوائی خانوادگی است. فرزندان يک خانواده بر سر شيوه های اداره آن خانواده با يکديگر اختلاف سليقه دارند.شما و شمايان را در اين کانون نقشی نيست. بچه ها خود می دانند چگونه مسائل شان را حل کنند. از قول ما به دوستان تان بفرمائيد:
«خانم ها و آقايان؛ دير رسيديد ـ تمام شد»
(مقاله آقای بهنود دیر رسیدید ـ تمام شد» روزنامه ابرار ـ 5 مرداد 70)

جناب آقای زیباکلام
مشروطه برگشت ناپذیر است و ولو آنکه برای رقصیدن زیر جنازه برادرتان بی تاب باشید!
علی ایحال موظفم به سهم و بضاعت خود خطاب به جنابعالی نیز گوشزد 24 سال پیش به هم قطارتان را تکرار کنم که:
آقای زیباکلام، شما نیز دیر رسیدید ـ تمام شد!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

دوست گرامی اقای سجادی٬ باعرض سلام وخسته نباشید خدمت شما ‌مطلبی لازم به ذکر بود که شاید مفید باشد٬ تبلیغات دشمنان انقلاب علیه نبود ازادی بیان و افکار در ایران بر کسی پوشیده نیست یا حداقل برای شما بعنوان یک فرد ازاد اندیش٬ اما نکته قابل تامل در سخنان اقای زیباکلام الارقم ورود به منطقه شدیدا مین گذاری شده توسط جناح اقای احمدی نژاد گویای بالا رفتن صبر و سعه صدر حاکمیت از انتقادات موجود از سیاستهای هشت ساله ایشان در امور داخلی و خارجی است٬ چیزی که در گذشته شاهد ان نبودیم و این نقطه قوتی در گشایش باب انتقاد و به چالش کشیدن مدیران اجرائی مملکت در اینده است. وقتی شما به میزگردهای ایشان با افراد مختلف طیف اصولگرا توجه کنید ازجانب این طیف کمتر جوابهای قانع کننده بگوش میرسد از جمله قابل ذکراست اقای حجت اسلام نبویان در مورد خروج پرونده هسته ای از شورای حکام به شورای امنیت و وضع تحریمهاعلیه ایران جواب قابل قبولی از جانب ایشان ارائه نشد یا در مورد احتمال حمله امریکا و متحدانش به میهن اسلامی جوابی داده نشد٬ نه در مورد اقای نبویان و نه در مورد اقای رسائی و همچنین دیگر عزیزان دفاع مسموعی از چگونگی مواجه با تحریمهای کمرشکن علیه ملت شریف ایران به گوش نرسید. بلا شک ادامه سیاستهای اقای احمدی نژاد در مورد پرونده هسته ای و افزایش تعداد سانتریفیوژها و غیره راه حل مناسبی برای مقابله با دشمنان قسم خورده ایران از جمله عربستان٬اسرائیل٬ ترکیه و ابواب جمعی انها نبوده و سخت تر توافق هسته ای برای انها در شرایط حاضر بود٬ بلاشک در سیاست بعضی اوقات برای دستیابی به یک هدف مهمتر باید عقب نشینی تاکتیکی کرد تا شرایط لازم برای یک تهاجم دیگر فراهم شود. دوست گرامی همه جناح ها از پشتیبانی مردم حرف میزنند اما بنظر میرسد که در انتخابات ریاست جمهوری اخیر در ایران کاملا مشخص شد که مردم دنبال چه هستند و از دولت برگزیذه خود چه توقعی دارند. علیرضا سوئد