۱۳۹۴ فروردین ۳۰, یکشنبه

اشک شوق!


جنجال اخیر پیرامون اظهارات و خاطرات جدید از جانب هاشمی رفسنجانی در همایش بانوی انقلاب شاهدی بر بی دقتی معترضین و قائلین به فقدان اعتبار آن خاطرات است.
محل مناقشه معترضین بازگشت به سه فراز از اظهارات هاشمی داشت:
ـ نخست آنجا که هاشمی از تریبون نظام مواضع اپوزیسیونی گرفت و مدعی ظلم ها و زندان ها و تضییع حقوق مردم توسط حکومت شد که بلافاصله و با منطق «ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند ـ بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست» مواجه با واکنش رئیس عدلیه شد که طی آن ریشه اظهارات هاشمی را بصورتی غیرمستقیم ناشی از دلچرکینی وی بابت محاکمه فرزندش (مهدی) معرفی کرد.
ـ دوم آنجا که هاشمی رفسنجانی ادعا کرد «امام» علی رغم آنکه پذیرش قطعنامه 598 را نوشیدن جام زهر نامیدند اما «دو سه ماه» بعد از آن امام به خود من گفتند جام زهر امروز برای من شیرین است!
لازم به ذکر است هاشمی رفسنجانی در فیلم موجود از این سخنرانی صریحاً از کلمه «دو سه ماه» استفاده کرده اما در متن مکتوب از این سخنرانی در سایت هاشمی کلمه «دو سه ماه» حذف و بجای آن از کلمه «چند ماه بعد» استفاده کرده اند!
این در حالیست که از تاریخ قبول قطعنامه (27 تیر 67) تا لحظه فوت امام (13 خرداد 68) کلاً ده ماه و 15 روز فاصله بود و در این بازه زمانی هیچ اتفاق خاصی در سپهر سیاسی ایران بروز نکرد که تا آن درجه استعداد داشته باشد که بتواند موجبات تغییر ذائقه امام از تلخکامی قطعنامه تا حلاوت آنرا فراهم آورد و اینک اسباب اعتماد به خاطره جدید هاشمی از امام باشد.
تنها اتفاق برجسته و حائز اهمیت در این فاصله «صدور فتوای ارتداد سلمان رشدی» در 29 بهمن 67 بود که آن نیز اگر توانست موجبات اقبال به امام را فراهم آورد «که آورد» ناظر بر وجد و ابتهاج و استقبال میلیونی مسلمانان در اقصی نقاط جهان از فتوای مزبور در کنار ترشروئی غربی ها بود و تا همین اندازه هم چنین واکنش هائی هیچ ربط و دخلی به مسائل داخلی و مسائل مرتبط به جنگ عراق با ایران نداشت که امام از جوار آن بتوانند مبتلابه شیرین کامی از پذیرش قطعنامه 598 شوند!
اما نکته مهم و محوری در اظهارات هاشمی رفسنجانی ناظر بر آن بخش از خاطرات ایشان از امام است که با اشاره به انتخابات ریاست جمهوری سال 84 فرمودند:
«واقعاً یک موی بدنم راضی نبود که وارد انتخابات شوم و همه می‌دانستند نمی‌آیم. یکبار همسر امام مرا خواستند و گفتند که امام این انقلاب را به دست شما داد و شما می‌خواهید به دست چه کسانی بدهید و اصلاً می‌دانید اینها کی هستند؟ پس از اظهارات همسر امام تکان خوردم و اشک در چشمانم جمع شد. پس از آن بود که برای حضور در انتخابات ثبت‌نام کردم»
طنز ماجرا آنجاست که خاطره مزبور که ظاهرا بیشترین حجم اعتراض مدعیان ناراستی آن را فراهم کرد برخلاف انتظار نمی تواند ناراست باشد و طبیعتاً «همسر امام» علی رغم همه فضیلت های مکتسبه اما به صرف همسر امام بودن نمی توانست برخوردار از شاکله سیاسی در تراز امام باشند و به احتمال قریب به یقین چنان بیاناتی را از سر خیراندیشی نسبت به سرنوشت انقلاب و نظام خطاب به هاشمی رفسنجانی ابراز کرده اند.
هر چند با صحه گذاردن چند تن دیگر از حضار در جلسه مزبور نیز مشخص و موید شد که خاطره فوق قابل وثوق است.
اما در این خاطره قابل اعتماد یک نکته مورد غفلت معترضین قرار گرفته که اتفاقاً قبل از آنکه معیاری بر اصلحیت هاشمی رفسنجانی در سپهر انتخابات 84 باشد موید، دلشدگی و پریشان حالی هاشمی از 84 به بعد در عرصه سیاست ورزی ایران است.
به استناد فیلم منتشره از همایش مزبور، هاشمی در این بخش از اظهاراتش می فرمایند:
از اظهارات همسر امام تکان خوردم و «اشک در چشمانم جمع شد» پس از آن بود که برای حضور در انتخابات ثبت‌نام کردم.
«اشک در چشمانم جمع شد» بیان صریح آیت الله در همایش مزبور است (نگاه کنید به دقیقه 3:36 از ویدئوی ضمیمه) هر چند ظاهراً در فردای این همایش مسئولین سایت ایشان در اقدامی قابل فهم ترجیح دادند این بخش از اظهارات هاشمی را بصورتی آشکار از متن اظهارات موجود در سایت رسمی آیت الله، حذف کنند!
پرسش محوری در حلاجی این «خاطره صادق» یافتن پاسخ این پرسش است که چرا «هاشمی رفسنجانی» باید در واکنش به اظهارات همسر امام اشک در چشمانش جمع شود!؟
مگر چه حرف تاثر آوری در کلام همسر امام بوده که منجر به اشک هاشمی شده!؟
این اشک چه اشکی است!؟
اشک حسرت!؟ اشک غم!؟ اشک تاثر!؟ یا اشک «شوق و شعف»!؟
پیشتر در مقاله «پائیز پدرسالار» با استعانت از رُمان شازده کوچولوی «آنتوان دوسنت اگزوپری» هاشمی رفسنجانی را مبتلا به کمپلکس «توجه طلبی و توجه خواهی» از جنس ابتلای خودپسند ساکن در اخترک دوم در رمان مزبور معرفی کردم که سطح توقع اش از دیگران ستایشگری از ایشان است!
ابتلائی که اینک و با بیان صادقانه هاشمی از خاطره مزبور ، مستندتر نیز خواهد بود.
طرفه آنکه در انتخابات 84 اینجانب به اعتبار شناختی که از همین روحیات هاشمی داشتم از کسانی بودم که از یک سال پیشتر مانند انتخابات 92 (نگاه کنید به مقاله خیز بلند هاشمی) صراحتا اعلام کردم هاشمی حتما در این انتخابات (84) نامزد خواهد شد و لطف ماجرا آنجا بود که با یکی از مقربین نظام که برخوردار از رانت اطلاعات و اخبار پشت پرده هم بود بر سر این مسئله شرط هم بستم و مشارالیه تاکید می کرد که شخصاً با هاشمی صحبت کرده و ایشان صریحاً گفتند در انتخابات نامزد نمی شوند.
علی رغم این هر چند هاشمی بقول خودش « یک موی بدنش هم راضی نبود در انتخابات نامزد شود» و هر چند اینجانب برخلاف دوست مزبور هیچ رانت خبری از پشت پرده نداشتم. علی رغم این و با اتکای بر آشنائی از روحیات مکشوف هاشمی، مطبوع ترین ناهار ناشی از بُرد شرط مزبور را در فردای ثبت نام هاشمی در انتخابات 84 را به اشتها و اشتیاق صرف کردم!

هیچ نظری موجود نیست: