چندی پیش یکی از دوستان فیس بوکی (سرکار خانم روشنک حسن زاده) ذیل یکی از پست های اینجانب زحمت کشیده و پیغام زیر را درج فرمودند:
استاد سجادی، این یاداشت رو باید روی پست قبلیتون (روشنی و طیرگی عقل) میذاشتم ولی چون سرم شلوغه روی این پستتون میذارم (!) آقای سجادی من دانشجوی پی اچ دی روانشناسی بالینی هستم و به صراحت میگم شما سایکو هستید و باید درمان شوید. من خیلی وقته مقالات شما رو چه اینجا و چه در وب سایت سخن دنبال میکنم و متوجه شدم که شما خود شیفته و به قول فرنگیها نارسیست هستید و به تعبیری خیلی روی خودتون معطّلید. اگر نوشتههاتون رو مرور کنید کاملا متوجه میشوید، برای مثال همیشه خواننده رو رجوع میدهید به مقالات قبلیتون و دائماً متذکر میشوید: همانطور که ۱۰ ماه پیش پیشبینی کرده بودم،همانطور که ۶ ماه پیش تحلیل کرده بودم و ...استاد سوال من اینکه شما که ظاهراً اینقدر در علم سیاست و در پیش بینی و بازی خوانی سیاسی تبحر دارید چرا خودتون رو تو آمریکا حیف کردید وبر نمیگردید تا از نبوغ تون در وزارت امور خارجه ایران استفاده بهینه بشه؟.و اینکه با توجّه به اینکه سابقهٔ کار در وزارت امور خارجه دارید با این همه نبوغ چرا به پست معاونت و یا اصلا پست وزارت نائل نشده اید؟ واقعا حیف نیست در آمریکا با این همه استعداد، خودتون رو تا سطح آتیش تهیه برادر حسین باز پرس پائین کشیدهاید؟ یکی دیگر از نشانههای خودشیفته بودنتون نوع نگارش تون است که علیرغم اعتراض تعداد زیادی از خوانندههای نوشته هایتون در این رابطه که کلمات مورد استفاده سنگین و بعضا عربی و غیر قابل درک است، شما کماکان به این نوع نوشتن ادامه میدهید و احترامی برای خواندههاتون قائل نیستید چرا که این نوع بیماران خودشون رو عقل کّل و منحصر بفرد میدونند و اساسا دوست دارند خودشون رو متمایز از دیگران نشان بدهند. استاد سجادی یک اعتراضی که گاها به شما میشود و من هم دارم این است که چرا این قدر به دیگران توهین میکنید و ادبیات مورد استفاده شما بسیار بیادبانه است،برای مثال درهمین مقاله تان به آقای ظریف توهین میکنید یا چند ماه پیش در یکی از پستهاتون به پرزیدنت اوباما توهین کردید اونم در خاک آمریکا (اگه اشتباه نکنم به آقای اوباما گفتید گنده تر از دهنت حرف میزنی)! در صورتی که همین ادبیّات رو شما اگر در ایران برای پائین تر از رئیس جمهور و مثلا برای یکی از امامان جمعه و یا رئیس قوه قضائیه و یا یکی از عضای شورای نگهبان استفاده میکردید (که خدا وکیلی شهامت و جراتش رو نداشتید) میتوانید متصور شوید الان کجا بودید و چه بلایی سرتون آماده بود؟ پس خواهشاً به دیگران توهین نکنید (هر چند افراد سایکو گوش به حرف دیگران نمیدهند)، و خواهشاً از فضای باز سیاسی آمریکا سو استفاده نکنید و رسم احترام به صاحب خانه را به جا بیاورید ولو این که به صاحب خانه از لحاظ فکری و سیاسی اعتراض دارید. البته باید به این نکته اشاره بکنم که شما پیشبینی وقایع رو چند ماه قبلتر میکنید، کار چنان شاقی هم نیست و هر کس دیگر جای شما بود و با توجّه به رفرانس و منابع قوی که داخل ایران دارید ( مثلا کیهان ، تسنیم، جوان،...) پیشبینی وقایع همچون ردّ صلاحیت هاشمی برای ریاست جمهوری خیلی تعجب بر انگیز نیست. آقای سجادی شما قلم قوی دارید و خیلی جاها به درستی و به حق اعتراض میکنید ولی خیلی جاها هم چشمانتون را میبندید و قلم تان از نوشتن باز میایستد!!! در صورتی که یک خبر نگار اساسا نباید نگاه جناحی داشته ،که اگر داشته باشد باید با شجاعت بپذیرد و عواقبش را قبول کند. در پایان اگر به روانشناس خبره برای درمان خود شیفته گیتان نیز دارید به من اطلاع بدهید و اگر موافق باشید با یکی از استادانم صحبت میکنم و به عنوان یکی از آشنایانم، شما را معرفی میکنم.
....
هر چند مایل نبودم تعریضی به فرمایشات ایشان بزنم اما چون دیدم مجدد تقبل زحمت فرموده و دامنه فرمایشات خود را توسعه دادند تذکر نکاتی را به ایشان بی فایده نمی دانم.
اولا بالغ بر 20 بار سطر نخست پیغام ایشان را خواندم اما متوجه منظورشان نشدم!
یعنی که چی «این یاداشت رو باید روی پست قبلیتون (روشنی و طیرگی عقل) میذاشتم ولی چون سرم شلوغه روی این پستتون میذارم»! با توجه به این که ایشان نیز مقیم آریزونا و چند محله پائین تر از اسکاتسدیل زندگی می کنند (چندلر) آیا ایشان تصور فرموده اند چون سرشان شلوغ است نمی توانستند سوار اتومبیل شده و ضمن گذشتن از «چندلر» و «تمپی» و «میسا» و «فینیکس» به «اسکاتسدیل» آمده و یاداشت شان را در جای مناسب صفحه فیس بوک بنده بگذارند!؟
یعنی که چی «این یاداشت رو باید روی پست قبلیتون (روشنی و طیرگی عقل) میذاشتم ولی چون سرم شلوغه روی این پستتون میذارم»! با توجه به این که ایشان نیز مقیم آریزونا و چند محله پائین تر از اسکاتسدیل زندگی می کنند (چندلر) آیا ایشان تصور فرموده اند چون سرشان شلوغ است نمی توانستند سوار اتومبیل شده و ضمن گذشتن از «چندلر» و «تمپی» و «میسا» و «فینیکس» به «اسکاتسدیل» آمده و یاداشت شان را در جای مناسب صفحه فیس بوک بنده بگذارند!؟
خوب خانم محترم شلوغ بودن سر جنابعالی چه ربطی به یک کلیک این ور تر یا اون ورتر بر روی صفحه کامپیوتر دارد!؟
بگذریم!
اما در مورد تشخیص روان درمانی بالینی جنابعالی از ابتلای بنده به نارسیزم (خودشیفتگی) حقیقتاً متاسف شدم.
تاسفم از آن بابت است که زحمت کشیده و تا مقطع دکترا وقت و پول و عمر خود را مستهلک فرموده اید اما هنوز متوجه این نیستید که حتی یک دانشجوی ترم یک لیسانس روانشناسی هم می داند برجسته ترین ویژگی در روان نژندی از نوع خوشیفتگی میل مفرط فرد مبتلا به بودن در کانون تحسین و توجه و تشویق دیگران است.
اساسا یک خود شیفته رسالتی جز توجه دیگران به خود و تائید و تشویق و تحسین مستمر دیگران از خود چیز دیگری را برنمی تابد. این در حالی است که همین «داریوش سجادی» به زعم شمای دانشجوی مقطع دکترای روان شناسی بالینی از معدود کسانی است که به شهادت دوست و دشمن اش این فرصت و رخصت را برای دیگران برسمیت شناخته تا ذیل نوشته هایش، ایشان را نقد و تخطئه و بلکه تحقیر و تخفیف و استهزا نمایند. خود جنابعالی همواره از دوستانی بوده و هستید که در کامنت های تان بنده را از طعنه ها و متلک ها و لُغُزهای با «حلاوت تان» بتناوب بهره مند فرموده و هرگز هم از جانب بنده اعتراضی بابت این لن ترانی ها نشده و نخواهد شد.
شاید مناسب تر بود از واژه «مازوخیزم» بهره می بردید! قدر مسلم بهتر از «نارسیزم» افاده معنا می کرد.
لذا بر این منوال اجازه می دهید در عمق مطالعاتی جنابعالی در رشته روان شناسی آن هم در سطح دکترا با دیده تردید بنگرم!؟
شاید مناسب تر بود از واژه «مازوخیزم» بهره می بردید! قدر مسلم بهتر از «نارسیزم» افاده معنا می کرد.
لذا بر این منوال اجازه می دهید در عمق مطالعاتی جنابعالی در رشته روان شناسی آن هم در سطح دکترا با دیده تردید بنگرم!؟
لااقل یا از فرصت تحصیلاتی موجود بهره لازم را ببرید و در تحقیق و مطالعات کارشناسانه اهتمامی جدی تر مبذول فرمائید تا ان شاء الله بعد از فارغ التحصیلی بتوانید بنحو احسن تخصص مکتسبه را در خدمت جامعه قرار دهید یا آنکه از صرافت این رشته بگذرید و سرمایه و وقت خود را در رشته ای مصرف و مستهلک کنید که در آن استعدادی بیشتر دارید!
اما بیرون از این خرده فرمایشات اجازه دهید کل ماجرا را برای شما و دیگر دوستان خلاصه کنم.
واقعیت موید آن است که به شهادت کامنت های قبلی و متعدد شما طی سالهای گذشته جنابعالی بنا به هر دلیلی از جمهوری اسلامی ایران متنفرید و این هیچ اشکالی ندارد و حق طبیعی شماست که خوشآیندها و ناخوشآیندهای تان را بر اساس هرم معرفتی و هویتی تان احصاء و انتخاب فرمائید. پیرو همین تنفر است که ناخود آگاه تان از «داریوش سجادی» نیز که فهم تان از ایشان در قامت یک سمپات جمهوری اسلامی است از نفرت و غیظی عمیق انباشته شده. این هم اشکالی ندارد و حق مسلم شما است تا صاحب اختیار الفت ها و نفرت های خود باشید.
اما اگر می کوشید برای تخلیه این غیظ و نفرت انباشته و متراکم متوسل به چنین رویکردهای بقول روانشناسان «فرافکنانه» شوید شاید چنین رویکردی بصورت مقطعی می تواند موجبات تشفی خاطر و خلسه روحی شما را فراهم آورد اما مطمئنا هرگز نتوانستید بنده را عصبانی یا شرمگین یا تحفیف یا تحقیر فرمائید!
نه این که بنده عصبانی بشو نیستم یا از حیث تخفیف و تحقیر و روئین تنم! راهکار شما دچار نحافت است. پیشنهادم آن است اگر واقعاً دنبال اثرگذاری و عمق نفوذ برای متاثر کردن بنده هستید دوز و چاشنی و خرج آفندهای خود را بعد از مشاوره با اساتیدتان قوی تر و کارشناسانه تر کنید!
در انتها و جسارتاً دو تذکر هم خدمت تان معروض می دارد:
نخست آنکه اگر تشخیص و توصیه کلینیکی جنابعالی نسبت به اینجانب برخوردار از حسن نیت هم باشد باز هم بی مبالاتی کرده و برخلاف قسم نامه بقراط که حاملان این حرفه را محرمان بیمار معرفی کرده به صفت اخلاق پزشکی موظف به رازداری برگرفته از رازدانی بوده و حریم خصوصی بیمارتان را می بایست احترام گذاشته و برسمیت بشناسید.
این را برای تجربیات آتی و زمانی گفتم که ان شاء الله فارغ التحصیل شده و رسما در کسوت طبابت روان درمانه موظف به برخورد طبیبانه با اخلاق طبیبانه با بیماران تان خواهید بود.
دوم آنکه در کنار اهتمام جدی در مشق و تکالیف دانشگاهی حتما کتاب «شازده کوچولو» اثر «اگزوپری» را نیز مطالعه کنید. کتابی که بنظر بنده یکی از بیسیک ترین متون روان شناختی است. خصوصاً فرازی که در آن شازده کوچولو از روباه می پرسد:
تو سواد داری؟ و روباه می گوید: نه ـ سواد مال آدم هاست. من شعور دارم!
موفق باشید!
اما بیرون از این خرده فرمایشات اجازه دهید کل ماجرا را برای شما و دیگر دوستان خلاصه کنم.
واقعیت موید آن است که به شهادت کامنت های قبلی و متعدد شما طی سالهای گذشته جنابعالی بنا به هر دلیلی از جمهوری اسلامی ایران متنفرید و این هیچ اشکالی ندارد و حق طبیعی شماست که خوشآیندها و ناخوشآیندهای تان را بر اساس هرم معرفتی و هویتی تان احصاء و انتخاب فرمائید. پیرو همین تنفر است که ناخود آگاه تان از «داریوش سجادی» نیز که فهم تان از ایشان در قامت یک سمپات جمهوری اسلامی است از نفرت و غیظی عمیق انباشته شده. این هم اشکالی ندارد و حق مسلم شما است تا صاحب اختیار الفت ها و نفرت های خود باشید.
اما اگر می کوشید برای تخلیه این غیظ و نفرت انباشته و متراکم متوسل به چنین رویکردهای بقول روانشناسان «فرافکنانه» شوید شاید چنین رویکردی بصورت مقطعی می تواند موجبات تشفی خاطر و خلسه روحی شما را فراهم آورد اما مطمئنا هرگز نتوانستید بنده را عصبانی یا شرمگین یا تحفیف یا تحقیر فرمائید!
نه این که بنده عصبانی بشو نیستم یا از حیث تخفیف و تحقیر و روئین تنم! راهکار شما دچار نحافت است. پیشنهادم آن است اگر واقعاً دنبال اثرگذاری و عمق نفوذ برای متاثر کردن بنده هستید دوز و چاشنی و خرج آفندهای خود را بعد از مشاوره با اساتیدتان قوی تر و کارشناسانه تر کنید!
در انتها و جسارتاً دو تذکر هم خدمت تان معروض می دارد:
نخست آنکه اگر تشخیص و توصیه کلینیکی جنابعالی نسبت به اینجانب برخوردار از حسن نیت هم باشد باز هم بی مبالاتی کرده و برخلاف قسم نامه بقراط که حاملان این حرفه را محرمان بیمار معرفی کرده به صفت اخلاق پزشکی موظف به رازداری برگرفته از رازدانی بوده و حریم خصوصی بیمارتان را می بایست احترام گذاشته و برسمیت بشناسید.
این را برای تجربیات آتی و زمانی گفتم که ان شاء الله فارغ التحصیل شده و رسما در کسوت طبابت روان درمانه موظف به برخورد طبیبانه با اخلاق طبیبانه با بیماران تان خواهید بود.
دوم آنکه در کنار اهتمام جدی در مشق و تکالیف دانشگاهی حتما کتاب «شازده کوچولو» اثر «اگزوپری» را نیز مطالعه کنید. کتابی که بنظر بنده یکی از بیسیک ترین متون روان شناختی است. خصوصاً فرازی که در آن شازده کوچولو از روباه می پرسد:
تو سواد داری؟ و روباه می گوید: نه ـ سواد مال آدم هاست. من شعور دارم!
موفق باشید!
۱ نظر:
در دنیای کثیف سیاست بلافاصله آنچه که زیر ذره بین قرار میگیرد رفتار شخصیتهاست تا وقتی لازم به حذف او شد در صورت عدم توانائی در کنار گذاشتن یا ترور فیزیکی ، شخصیت وی را ترور کنند . فلسفه جوک سازیها هم همین است . در دوران حکومت شوروی یکی از راههای سرکوب مخالفین سیاسی روانه کردن آنها به یک یبمارستان روانی تحت عنوان یک بیمار روانی بود ! بنده هم در زندگی شخصی این تجربه دلپذیر را فراوان داشتم تا وقتی کسی نتوانست حرف خودش را تحمیل کند. نام بیمار روانی را روی من بگذارد . به امید اینکه حق و حقیقت بجای منافع وسلائق شخصی برسرجای خود قرار بگیرد توسط هر بیمار روانی .
ارسال یک نظر