روند رو به رشد اعطای جوائز سینمائی به بخشی از تولیدات سینمائی ایران در کنار اعطای جوائز مختلف حقوق بشری و موارد مشابه به اقشاری نشان دار در ایران و بازتاب اخذ چنین جوائزی در داخل از دو جهت شایسته درنگ است.
نخست آنکه تجربه نشان داده بعد از اعطای جوائزی مانند اسکار یا کن و امثال آن به هنرمندان ایرانی، بازتاب و واکنش آن نزد کسر بزرگی از اقشار ایرانی موید ابتلای این اقشار به یک بیماری روان پریشانه است که پیش تر در مقاله «عقده ای ها» از آن تحت عنوان کمپلکس یا عقده حقارت و نیل مفرط به توجه طلبی و دیده شدن از جانب غربی ها نام برده ام.
(نگاه کنید به مقاله عقده ای ها)
این جوائز در خوش بینانه ترین حالت صرفاً یک رویداد سینمائی است. اما وقتی مشاهده می شود کسب چنین جوائزی در ایران بعضاً منجر به یک وجد ملی و بهجت عمومی نزد اقشار گسترده ای از ایرانیان می شود چنین رویکردی را می توان به حساب برون ریخت همان روان پریشی ناشی از عقده حقارت گذاشت.
نکته حائز اهمیت در برون ریخت این کمپلکس قبل از عطش مبتلایان به دیده شدن؛ شهوت ایشان به از جانب «غربی ها» دیده شدن است! یعنی اعتبار کن یا اسکار و برلینانه و گلدن گلوب و غیره نزد این جماعت قبل از استانداردهای حرفه ای بازگشت به خاستگاه غربی آن دارد به همین دلیل حاضرند ده ها جایزه و افتخار ملی یا منطقه ای را با یک جایزه و لبخند غربی «تاخت» بزنند.
حُجت مُبرهن در اعتبار چنین کمپلکسی بازتاب اعطای چنین جوائزی به هنرمندان و یا شخصیت های غربی در کشورهای متبوعه و تفاوت بارز آن در کشورهائی مانند ایران است که پیش تر بعد از اعطای جایزه صلح نوبل به شیرین عبادی به یکی از این تفاوت های معنادار بدین شکل اشاره داشتم که:
پس از اعلام اعطای جايزه نوبل به شیرین عبادی، اعجاب آورترين و در عين حال قابل انتظار ترين واکنش ایرانیان فوق الذکر ارسال و اعلام پيام های تبريک متعدد به یکدیگر (!) و نه خانم عبادی با مضامین زیر بود:
«جايزه شيرين از آن همه ماست»!
«نوبل خانم عبادی متعلق به همه زنان ايران است»!
«اين جايزه ايست به همه مردم ايران»
نکته حائز اهمیت در این میان آن بود که این اقشار در موقعيتی چنين پيام های تبريک و تعارفات گسترده ای را برای يکديگر تکه و پاره می کردند که یک سال قبل از آن «جيمی کارتر» رئيس جمهور اسبق ايالات متحده آمريکا موفق به کسب همين جايزه نوبل شده بود. اما نه افکار عمومی آمريکا از کسب چنين مدالی توسط يک شهروندش تب کرد و نه کسی پيام های تبريک به مضامين بالا ارسال کرد. اگر پيامی هم بود پيام تبريک به شخص کارتر بود و اساساً این خبر بازتابی در کریدورهای خبری آمریکا نیافت و به حوزه های تخصصی مرتبطه محدود ماند. (1)
این که مشاهده می شود در آمریکا و اروپا بتناوب و در مناسبت های متعدد سالیانه مدل به مدل چنین جوائزی به اصحاب سینما و موسیقی و تئاتر و رقص و آواز و ورزش اعطا شده و مسئله در سطح یک رویداد هنری یا ورزشی باقی می ماند و دیگر اقشار اساساً توجهی نیز به چنین رویدادهای نداشته و از کنار آن با بی وقعی می گذرند اما در ایران مواجه با یک بهجت ملی و شیدائی سراسری می شویم تا جائی که یگانه ملتی می شویم که حتی در شادی(!!!) شکست تیم ملی فوتبال مان از تیم ملی فوتبال آرژانتین در بٌعد ملی مشعوف شده و تا پاسی از شب به صرف رقص و شادباشی اقدام به تخلیه وجد ملی خود بابت آن «شکست» می نمائیم (!) چنین رویکردی ترش یا شیرین دالی بر ابتلای گسترده و عمیق به کمپلکس حقارت و «خود کهتر بینی» و «غرب مهتر بینی» نزد بخش کثیری از ایرانیان است.
از سوی دیگر همان طور که در مقاله از Cannes» تا «Can’t بر یک واقعیت انگشت تاکید گذاشتم مبنی بر آنکه جشنواره های سینمائی مهمی مانند «آکادمی اسکار» و «کن» و «برلین» و «ونیز» ماهیتاً فاقد ارزش ها و استانداردهای ناب دنیای سینمائی اند و غالباً ارزش های جهان سکولار را نمایندگی و عهده داری و سینمائی و تصویرسازی می کنند. به همین اعتبار است که برای هر تولیدی از هر کارگردانی و از هر میلتی که مبانی معرفتی و زبان تصویری اش استوار بر مبانی و مفاهیم دنیای سکولار باشد چنین جشنواره هائی آغوش شان گشوده است. لذا به چشم «خریدار» نگریستن به «فروشنده» فرهادی و اعطای جایزه به فرهادی بابت فروشنده اش برخلاف انتظار قبل از آنکه بابت استانداردهای سینمائی «فروشنده» باشد بازگشت به فهم و آشنائی متولیان و بانیان سینمای سکولار در کن و جشنواره های مشابه از گرته برداری فیلم نامه فرهادی از نمایشنامه «آرتور میلر» به زبان فارسی است.
اهدا کنندگان جایزه به فرهادی در کن چون قبل از فرهادی با «آرتور میلر» و دنیای سکولار میلر و آثار میلر آشنا بودند به استقبال فرهادی و «فروشنده» فرهادی رفتند تا بدینوسله مراتب تقدیر خود بابت گسترش ادبیات و معرفت سکولاری را به یک کارگردان ایرانی ابراز نمایند. به همین اعتبار اگر جشنواره های سینمائی غرب از چنین آثاری استقبال می کنند این استقبال را باید به حساب هم خانوادگی عقیدتی صاحبان چنین آثاری با صاحبان و خازنان چنان جشنواره داران مسلط به جریانی جهانی سینمای سکولار قرار داد. (2)
نکته آخر آنکه غربی ها با تخصیص جوایز سینمائی جشنواره هائی مانند کن و اسکار و برلینانه و گلدن گلوب به تولیدات سینمای سکولار ایران می کوشند تا از این طریق جامعه سکولار و حاملان این نحله فکری در ایران را در جمیع حوزه های هنری و در مواجهه با سینمای انقلاب و تمام زیر مجموعه های مرتبط با انقلاب اسلامی، بصورت رانتینر و سوبسیدی امداد رسانی کرده و بدینوسیله ایشان و نقش و جایگاه شان را در مناسبات فرهنگی و اجتماعی و بعضاً سیاسی داخل ایران تقویت نمایند. روندی که منحصر به سینما نیست و جمیع حوزه ها را شامل می شود. تا جائی که استقبال سازمان ملل متحد از تز گفتگوی تمدن های رئیس جمهور خاتمی در سال 78 را نیز می توان و «باید» در همین راستا ارزیابی کرد.
یک ولکآمینگ مُزوّرانه تا بر این اساس بتوانند ضمن کوبیدن بر طبل حاکمیت دو گانه «منتخبین و منتصبین» توازن قوا در ایران را بنفع یک طرف و علیه طرف دیگر بر هم بزنند. در غیر این صورت همین سازمان ملل موظف به پاسخگوئی است که چرا علی رغم استقبال از «تز گفتگوی تمدن ها» در فردای تهاجم نظامی همه جانبه و خیره سرانه ایالات متحده به افغانستان و عراق آن هم بدون مجوز سازمان ملل، جامعه جهانی نه تنها شاهد هیچ اعتراض موثری از جانب UN نشد بلکه در مقابل لن ترانی جورج بوش و محور شرارت خواندن همان ایرانی که UN سال گذشته به تز گفتگوی تمدن هایش می نازید اکنون سازمان عریض و طویل ملل متحد مبتلا به ثقل سامعه فرموده شده بودند!؟
علی ایحال این سنت ناصواب را می توان و باید ذیل فرآیند و پروژه «نفوذ» ثبت و اندیکاتور کرد تا خازنان و کلیدداران کلوب قدرت جهانی بدآن طریق بتوانند کسب کنندگان جوایز و مفاخر و مدارج مزبور را با بهداشتی ترین شکل ممکن از ثقل و اعتبار جهانی و منزلت و شأن ملی در کشورشان برخوردار نموده و با توسل به سیاست «مدیون کردن اخلاقی ایشان به خود» با نامحسوس ترین شکل ممکن ضمن مدیریت پنهان آن «بلند مرتبه شدگان» موجبات تحمیل ایشان به ساختار قدرت در ایران را بنفع خود، بسترسازی نمایند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ نگاه کنید به دو مقالع «نوبل شوم» و «تبعات نوبل»
2ـ نگاه کنید به مقاله: از «Cannes» تا «Can’t»!
۱ نظر:
به این تفسیر شما در رابطه با عقده ها و کمبودهای اجتماعی این راهم باید اضافه کرد که متاسفانه افتخارات و بالیدن های ما آغشته به مسائل سیاسی هم هست . وقتی خانم مریم میرزا خانی جایزه مدال فیلدز را دریافت کرد . سیل تبریکات از مردم عادی گرفته تا رئیس جمهور به وی سرازیر شد و رسانه ها در داخل و خارج از کشور جارو جنجالهای فراوانی را براه انداختند . ولی وقتی خانم مونا جراحی طی مراسمی که در کاخ سفید ، نشان استعداد برتر حرفه ای جوان سال را از رئیس جمهوری آمریکا باراک اوباما به خاطر تحقیقات و پروژه های خلاقانه وی در گسترش دانش پلاسمونیک در ساخت وسایل نانوالکترونیک و نانوفتونیک و صنعتی کردن فناوری «تراهرتز» دریافت کرد . هیچ پیام تبریکی ارسال نشد و هیچ سروصدائی از مطبوعات بخصوص در داخل کشور بلند نشد . چون وی این جایزه را از دست شیطان دریافت کرد !
ارسال یک نظر