به گزارش خبرگزاری نسیم در مراسم رونمایی از کتاب «زندگی و زمانه هاشمی رفسنجانی» که با حضور ایشان برگزار شد رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ضمن سخنرانی خود در بخشی از اظهاراتش ابراز داشت:
در دوره احمدی نژاد به ویژه پس از سال 88 انقلاب داشت منحرف میشد و به سمت اختناق میرفت «من» موفق شدم در بدترین شرایط تا حدودی این وضع را عوض کنم و مردم با همان مردانگی که انقلاب کردند سال 92 هم پیروز شدند. در سال 94 هم بزرگان را نگذاشتند وارد میدان شوند و چند چهره رده سوم و چهارم توانستند ژنرالهای رقیب را کنار بزنند. اکنون دیگر میتوانم راحت بمیرم زیرا مردم تصمیماتشان را خودشان میگیرند و در این نزدیکی پایان عمر که راه انقلاب را مسدود کرده بودند آن را باز کردم.
اظهارات هاشمی رفسنجانی هر چند برخوردار از بار عاطفی است و حکایت از وجدان کردن مرگ و مهیائی و استقبال ایشان برای پذیرش دعوت حق است اما بار معنائی این اظهارات فرای بار عاطفی اش برخوردار از تاویل است.
نکته قابل تاویل این اظهارات آنجاست که معظم له آغوش گشائی خود از مرگ را عطف به انبساط خاطرش بابت گشایش راه انقلاب و احاله به اهتمام موفقیت آمیز خود در نتیجه انتخابات مجلس دهم می نمایند!
بر این منوال فرمایش آقای هاشمی مسموع هست اما مقبول نیست.
واقع امر آن است انتخابات 94 و ایضاً 92 نه از حیث شکل و نه از حیث محتوا امری بیرون از سنت انتخاباتی 37 سال گذشته در ایران نبود و طی این مدت و با همین ساختار و بافتار «تداول قدرت» بین جناح های سیاسی در ایران جریان داشته.
تنها نکته محوری در انتخابات اسفند 94 که برای هاشمی رفسنجانی برخوردار از اهمیتی افزون بود نیاز ذهنی و روانی ایشان به یک بُرد آبرومند و قابل افتخار بمنظور تکمیل دلپسند پرونده سیاسی و آمادگی ایشان برای خداحافظی قهرمانانه با دنیای سیاست و حیات دنیوی پر فراز و نشیب اش طی 80 سال گذشته بود. در واقع بدیهی ترین توقع هاشمی در فصل پایانی حیان دنیوی ـ سیاسی اش آن بود که مانند قهرمانان فوتبال بعد از سالها حضور در تورنمنت ها و رقابت های نفس گیر و برخورداری از ده ها پیروزی و افتخار در میادین ورزشی اینک خداحافظی خود با زمین فوتبال را معطوف به آخرین بازی پیروزمندانه کرده تا بعد از آن بتواند ضمن دور قهرمانی زدن در استادیوم و دست تکان دادن برای شیدائیان زمین مسابقه را با غرور و سربلندی ترک کند.
این حداقل حقی است که هاشمی برای خود متصور بود تا بعد از 60 سال حضور پر رنگ در عرصه های پر فراز و نشیب سیاسی، اینک پایان خود در عرصه سیاست را به پایانی با افتخار و آبرومند مُبدل نماید.
این یک واقعیت تلخ برای هاشمی بود که از پایان دور نخست ریاست جمهوریش مستمراً روند افول محبوبیت را در عرصه های انتخاباتی پشت سر گذاشت.
در 72 ناباورانه شاهد افت چند میلیونی آرائش نسبت به انتخابات ریاست جمهوری 68 شد. بازگشت مجدداش در 84 با شکستی ناباورانه در مقابل احمدی نژاد مواجه شد و 92 اوج تراژدی هاشمی بود که علی رغم مهیائی و همراهی و هماهنگی همه عوامل داخلی وخارجی و روانی با سورپرایز «رد صلاحیت» آخرین و بزرگترین خیز بلند هاشمی برای بازگشت مجدد به ساختمان پاستور ناکام ماند و هاشمی در یک قدمی فتح پاستور با سوت داور مجبور به خروج از میدان رقابت گردید!
سورپرایز رد صلاحیت روح و روحیه هاشمی را دچار افسردگی کرد.
هاشمی بعد از 60 سال مبارزه سیاسی و با توجه به حس مالکیت اش نسبت به انقلاب و ایران خود را مستحق چنین فرجام و انجام به زعم خود «نارفیقانه» نمی دانست. بدین اقتفا تا قبل از انتخابات 7 اسفند، نغمه ها و نجواهای هاشمی را می توان و می شد قرینه ناله ها و لابه های «سوزان هآی وارد» در «می خواهم زنده بمانم» فهم و ادراک کرد.
روح سرگشته هاشمی از فردای «رد صلاحیت» برای آرام شدن محتاج یک رکورد و پیروزی بود تا بدانوسیله ضمن رسیدن به یک حظ روحی و ارضاء ذهنی بتواند دور خداحافظی خود در «استادیوم سیاست» را با سربلندی و قهرمانی طی کند و ناز فروشانه از شیدائیانش نازخری کند.
انتخابات 7 اسفند آخرین فرصت برای نیل به این رکورد بود و پیرمرد خوش اقبالانه توفیق آن را یافت تا برگ پایان حیات سیاسی خود را ولو به استعداد پروپاگاندای بی بی سی و مواضع آکروباتیک و بظاهر مردمگرایانهاش، با رای دو میلیونی تهرانیان به انجام و فرجام برساند.
انجام و فرجامی که ظاهراً به اندازه کافی برخوردار از چاشنی بود تا اینک اکبر هاشمی رفسنجانی را تا آن درجه به آرامش و آسایش برساند که «دیگر می توانم راحت بمیرم» را بنام خود و در پایان خود در تاریخ ثبت کند.
۳ نظر:
شما که نگذاشتي راحت زندگي کنه، لا اقل بزار راحت بميره... اينو ديگه ازش دريغ نکن.
این آقای خودبزرگ بین و خودپرست و مدعی و فاتح قله ایران و انقلاب! هرچه زودتر لطف بفرمایند و بمیرند ملت و مملکت ایران یک نفس عمیق و سرخوشانه خواهند کشید.
ما هم دعا میکنیم خیلی راحت بمیرند اما اینکه راحت جواب خداوند را بدهند را دیگر نمی دانیم!
خدا رحمتت کند ولی یادت باشد دلهایی هست که از تو خون هستند و چه مصیبتها و بلاها و گرفتاریها و فتنه ها که زیر سرت نبود و نیست... الله اعلم.
این بنده خدا این همه با رهبری به خیال خودش رقابت می کرد هی زمین می خورد حالا می خواد اینجوری دل خودشو خوش کنه که لااقل تو این یک مورد پیروز شدم و حالا راحت می میرم! اصلا همین عبارتی که ایشون خودشو تا این سطح پایین میاره نشون میده که چقدر بیچاره و درمانده شدند. آدمی که فقط در ظاهر شاده. آدمی که یک عمر بهش یک پست دکوری دادن. آدمی که پیش خودش فکر می کنه که هم این دنیا به هدفش نرسیده هم بهتر از همه می دونه که چه آخرت سخت و دردناکی در انتظارشه وقتی نگاه می کنه به گذشته اش که چجوری توی یه بازی احمقانه خودشو انداخت و چقدر کارنامه خودشو سیاه کرد! وقتی می بینه که همه مردم چه اونایی که مثل کفتار دورشن چه عامه مردم چه مخالفاش همگی به یک شکل نگاهش می کنند و می شناسنش! وقتی می بینه سرنوشتش شده مثل اونایی که توی تاریخ و توی سخنرانی هاش مذموم و عاقبت به شر بودند. وقتی ... بد برزخی گیر کرده این آقا!
ارسال یک نظر