تقی رحمانی از منسوبین «ملی ـ مذهبی» اخیراً ذیل گفتگوئی در نقد جنبش موسوم به سبز اظهار داشت:
حکومت در ایران از بعد از تظاهرات روز قدس سال 88 بود که موفق شد ابتکار عمل را در میانه ناآرامی ها در تهران در دست گرفته و بر جنبش سبز فائق آید (نقل به مضمون)
به ضرس قاطع می توان بر نیمی از ادعای فوق صحه گذاشت و آن این که راهپیمائی روز قدس سال 88 را واقعاً می توان نقطه عطف و آغاز هزیمت جنبش موسوم به سبز در ایران محسوب کرد. اما نیمه دوم این گزاره برخلاف ادعای آقای رحمانی ناظر بر این واقعیت است که برخلاف مدعی «آغاز پایان» جنبش سبز از فردای تظاهرات روز قدس قبل از «اهتمام حکومت» بازگشت داشت به اهتلام آبروی ذاتیات و اعتباریات و سرحدات و اصول انقلاب و امام توسط حاملان جنبش سبز در کف خیابانی که با فریاد «نه غزه ـ نه لبنان» از سوئی یادگارهای امامی را پرده دری می کردند که در دیگر سو رهبرشان سنگ بازگشت به دوران طلائی همان امام را بر سینه می کوبید!
تناقض فوق تا آن اندازه شوک آور بود تا اسباب ریزش وسیع آن بخش از بدنه سبزها را تمهید کند که از منتهی الیه چپ مذهبی به سبزها پیوسته وهویت و موجودیت سیاسی خود را از «امام» و «یادگارهای امام» از جمله «روز قدس» اخذ کرده بودند.
جنبشی که با شعار «رای من کو؟» به منصه ظهور رسیده بود اکنون بخش موثر و نافذی از متحدین خود را متحیر و بدون پاسخ گذارده بود که:
مطالبه «رای من کو؟» چه سنخیت و موضوعیتی با پنجه کشیدن به سیمای امام شان و روز قدس به یادگار مانده از ایشان دارد؟
همین تناقض ساختارشکن بود که گسل بین سبزهای خط امامی با سبزهای انحلال طلب را از روز قدس فعال کرد و هر چه آن «جنبش هیجان زده» به شعارهای ساختار شکن شان شدت و سرعت بخشیدند به همان میزان نیز بر حجم ریزش مُرددین و دلبستگان به انقلاب اسلامی از آن «شهرآشوبی سبزینه» افزودند.
وقتی یک نو قلم منسوب به «مطبوعات سبز» پس از ناکامی در ماموریت اعزامی اش از تهران به قصد مصاحبه با اوباما، هیجان زده از تحولات تهران در سانفرانسیسکو بند را به آب داد و در تجمع سبزهای خارج از کشور از حضور خیابانی سبزها در تهران با تلقی وحشت زده شدن حکومت فریاد زد:
30 سال ما ترسیدیم اکنون نوبت شماست تا بترسید!
این بار نوبت سبزهای خط امامی بود تا از این اعتراف صادقانه به صراحت بر این نکته متفطن شوند که:
ظاهراً مشکل این بخش از متحدین شان بحث تقلب در انتخابات ریاست جمهوری و جنبش «رای من کو؟» نیست و با کلیت 30 سال گذشته انقلاب و نظام برآمده از بطن آن انقلاب مشکل دارند!
از فردای راه پیمائی روز قدس بود که سبزهای منسوب به انقلاب اسلامی با رویت و استماع شعارهائی ساختار شکنانه از قبیل «جمهوری ایرانی» و «مرگ بر اصل ولایت فقیه» به این درک رسیدند که حرامیان به صفوف ایشان نفوذ کرده و در پناه جنبش «رای من کو؟» دغدغه ضد اسلامی و ضد حکومتی دارند!
با چنین لوازمی بود که می توان راه پیمائی روز قدس سال 88 سبزها را نقطه عطف اضمحلال جنبشی تلقی کرد که با ادعای تقلب در انتخابات کلید خورد و با بی تدبیری رهبرانش بسرعت از نبردی پارتیزانی بمنظور مبارزه با کلیت نظام حاکم سر در آورد.
بر این اساس اگر سرکوب موفقیت آمیز سبزها توسط حکومت به زعم منسوبان آن جنبش «قابل شماتت» و برای حامیان نظام «حائز ستایش» است چنان هزیمتی قبل از حزیمت نظام بازگشت به رذیلت حرامیانی داشت که هیجان زده از «لذت خیابان» انگل وار بر گرده جنبش سبز نشسته و شتابزده سودای براندازی خود را ناشیانه و عجولانه به شعارهای شهر پمپ کردند.
این فرجام اجتناب ناپذیر یارگیری اصلاح طلبان از بدنه ای از صاحبان رای در ایران بود که قهراً «رام کردن زن سلیطه» ویلیام شکسپیر را تداعی به ذهن می کرد! با آن تفاوت که برخلاف «پتروکیو» سرآمدان جنبش سبز نشان دادند از کمترین استعداد هم در رام کردن «سلیطه شهر» برخوردار نبودند و قبل از بنای خانه ای «در خورد» دست به دوستی با فیل بانان دادند!!!
یک سال قبل از انتخابات مزبور شخصاً ضمن دادن هشدار به اصلاح طلبان جهت پرهیز از وصلت مصلحت سنجانه و رای آورنده با بدنه نامانوس با انقلاب اسلامی به ایشان متذکر شدم:
اصلاح طلبان در حالی در جستجوی یک «عروس فرنگی» عمده اهتمام خود را صرفاً معطوف به کسب پیروزی در انتخابات به هر بهائی کرده اند که کمترین دوراندیشی برای فردای پیروزی و تحقق وعده های داده شده و مطالبات پمپ شده به بدنه خاموش مطمح نظرشان را مد نظر قرار نداده اند. بر این اساس این دسته از اصلاح طلبان باید پاسخگوی به این پرسش باشند که بر فرض آنکه یک بار دیگر توانستند با تحریک آرا و مطالبات نامانوس بدنه خاموش اجتماعی در ایران بر کرسی قدرت تکیه زنند در آن صورت با توجه به ساختار کماکان بکر و دست نخورده فرهنگی و اجتماعی و سیاسی ایران چه تدبیری در آستین دارند تا بتوانند مطالبات نامانوس این «عروس فرنگی» را تامین کنند؟
مقاله عروس فرنگی ـ 12/شهریور/87