۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه

مافیهای یک تشخّص!


محمد منظرپور یکی از خبرنگاران شاغل در تلویزیون فارسی بی بی سی است که توسط مدیریت این رسانه حوزه فعالیتش در اسرائیل قرار گفته.
اخیراً و بعد از بازگردادندن موقت منشور کوروش (موسس سلسله پادشاهی هخامنشی) به تهران وی در صفحه شخصی Facebook با درج مسمط معروف ادیب الممالک فراهانی بنا به ادعای خودش از محتوای این سروده، مرثیه ای جهت گلایه از وضعیت فعلی ایران فهم و استنباط و ارائه کرد.
همین امر منشا مجادله ای بین اینجانب و ایشان در صفحه عمومی فیس بوک شد که اینک و بدون هیچ دخل و تصرفی متن کامل آن را جهت داوری و احیاناً مشارکت دیگر دوستان در این بحث ذیلاً منتشر می کنم.
اما لااقل یک نکته در این مجادله بر من ثابت شد و آن اینکه احتمالاً یکی از دلائلی که مدیریت بی بی سی ترجیح داده مشارالیه را از مرکز و تحولات ایران دور نگاه داشته و مشارالیه را تا اسرائیل عقب براند، ضریب بالای خصومت و جهتگیری مغرضانه وی با تحولات حاکم و جاری در ایران است. جهتگیری بغایت جانبدارانه ائی که می تواند دغدغه همکارانی همچون صادق صبا یا کسری ناجی باشد که مکرراً در بی بی سی اذعان بر بی طرفی این رسانه می کنند. اذعانی که هر چند برخوردار از صداقت هم باشد به مردم و دولتمردان ایران به اندازه کافی سوء ظن می دهد تا با عنایت به چنان مواضعی شاذ از جانب امثال مشارالیها کماکان موضع بی طرفی یا ادعای موضع بی طرفی بی بی سی را باور نکنند.

ابتدا توجه خوانندگان را به متن منتشره منظرپور از مسمط ادیب الممالک جلب کرده و در ادامه می توانید متن کامل این مجادله را ملاحظه فرمائید:

محمد منظر پور:
به مناسبت سجده کاوه به ضحاک


شعری از ادیب الممالک فراهانی:
برخیز شتربانا، بر بند كجاوه

كز چرخ عیان گشت همى رایت كاوه
از شاخ شجر برخاست آواى چكاوه
وز طول سفر حسرت من گشت علاوه
بگذر به شتاب اندر از رود سماوه
در دیده من بنگر دریاچه ساوه
وز سینه ام آتشكده پارس نمودار
مائیم كه از پادشهان باج گرفتیم
زان پس كه از ایشان كمر و تاج گرفتیم
دیهیم و سریر از گهر و عاج گرفتیم
اموال و ذخایرشان تاراج گرفتیم
وز پیكرشان دیبه و دیباج گرفتیم

مائیم كه از دریا امواج گرفتیم
و اندیشه نكردیم ز طوفان و ز تیار

در چین و ختن ولوله از هیبت ما بود
در مصر و عدن غلغله از شوكت ما بود
در اندلس و روم عیان قدرت ما بود
غرناطه و اشبیلیه در طاعت ما
...

دریاى شمالى را بر شرق نشاندیم
وز بحر جنوبى به فلك گرد فشاندیم
...

امروز گرفتار غم و محنت و رنجیم
در داو فره باخته اندر شش و پنجیم
با ناله و افسوس در این دیر سپنجیم
چون زلف عروسان همه درچین وشكنجیم
هم سوخته كاشانه و هم باخته گنجیم
مائیم كه در سوگ و طرب قافیه سنجیم
.....
و الی آخر

داریوش سجادی:
کاش برخی از بچه های بی بی سی به اعتبار کار کردن در یک رسانه بین المللی لااقل اطلاعات تاریخی خود را افزایش می دادند تا عنایت داشته باشند این شعر مرثیه ادیب الممالک فراهانی در اضمحلال امپراطوری اسلام می باشد.
محمد منظر پور:
ما که به گفته شما بچه ایم، کاش بعضی از بزرگان صفت نان به نرخ روز خوری، کجدار و مریزی با استبداد سیاه، ماله کشی و توجیه الجنایات را ترک کنند تا سرمشق قرار گیرند و به دنبال گرفتن ماهی از آب گل آلود نباشند، وگرنه منظور نظر ادیب المالک هر چه بوده، در این در ظرف زمانی امروز و اینک ما به خوبی می گنجد.

چو علم آموختی از حرص آن گه ترس
کاندر شب چو دزدی با چراغ آید گزیده‌تر برد کالا
از این مشتی ریاست جوی رعنا هیچ نگشاید
مسلمانی ز سلمان جوی و درد دین ز بودردا
لابد "از شرق عیان گشت همی رایت کاوه" هم اشاره به ظهور امام زمان از جمکران است. "مائیم که از دریا امواج گرفیم" نیز البته اشاره ای به شلاق زدن مدیترانه توسط خشایار شاه نیست، بی شک اشاره به ناوگان عظیم بحری خلفای راشدین است

تو مو می بینی و من پیچش مو
تو ابرو من اشارت های ابرو
داریوش سجادی:
قلمفرسائی ها نمی تواند موید کذب شود. در اصل ناآگاهی از تاریخچه سروده ادیب الممالک نمی توان شک کرد. بجاست به اصل و تمامیت این سروده و تاریخچه آن رجوع کنید تا از وجه تسمیه آن آگاه شوید. الباقی صرفاً لفاضی بود که از توان مخدوش کردن واقعیت معذور است.نان به نرخ روز خواری نیز در هر شرایطی و با هر کودتا چیآنی مذموم است.سوال: تحت چه شرایطی شمایان حاضرند تن به همکاری با کودتا چیانی امثال احمدی نژاد دهند؟
محمد منظر پور:
داریوش جان، هم شما منو می شناسی هم من شما را، بهتر است با نثر مرصع برای همدیگر ابراز فضل نکنیم. سوال ات را هم لطفا ً ساده کن تا من بفهمم. منظورت از شمایان کیه؟ یعنی من و دار و دسته ای که ندارم؟ "در چه شرایطی حاضر با همکاری با کودتاچیانی مثل احمدی نژاد هستیم" یعنی چه؟ آیا پیش فرض ات این است که من در شرایطی حاضر به همکاری هستم؟ من حتی با این پیش فرض که احمدی نژاد کودتا کرده مخالفم، بیست و هشت مرداد 32 و 22 خرداد 88 پدیده های خیلی سخیف تر و بدوی تری هستند که بشود آنها را کودتا توصیف کرد. و ثالثا ً والله قصد کل کل کردن با شما را ندارم چون امیدی به ایجاد تغییر رویکرد در شما ندارم و از خودم هم نا امیدم. پس خودت را مکلف ندان که ادامه بدی، البته اگر خواستی، این گوی و این میدان.
داریوش سجادی:
خیر ـ بقول نرادان: دست به مهره بازیه! اتفاقاً بشدت مایل به ادامه این بحثم. بنابراین و حسب الامر بدون نثر مُرصع! می پرسم (حال بماند اینکه اساساً نثر مرصع دیگر چیست؟ احتمالاً منظورتان نثر مسجع بوده) تکرار سوال بصورت کاملاً ساده: شما (شخص آقای منظرپور) تحت چه شرایطی حاضر به همکاری با رژیم کودتائی مانند دولت احمدی نژاد یا بقول شما پدیده ای سخیف تر از کودتای 28 مرداد 32 هستید؟ امیدوارم سوال از وضوح و سادگی برخوردار باشد و در صورت تمایل پاسخ بفرمائید.
در مورد سروده ادیب الممالک نیز ادامه نمی دهم چون ظاهراً توضیحات قبلی کفایت کرده در ضمن به شما نیز برادرانه توصیه می کنم تحت هیچ شرایطی ناامید از امکان رستگار کردن یا رستگار شدن یا تغییر رویکرد در رویه بقول شما نان به نرخ روز خواران و کج دار و مریز کنندگان با استبداد سیاه و ماله کشان و ماهی گیران از آب گل آلود و ره گم کردگانی همچون اینجانب نشوید و بکوشید به تاسی از منطق و مسلح بودن مسلم تان به استدلال و بدیهیات و دانش و معلومات اینجانب را نیز انشاالله همچون خودتان به ساحل دانش و فضیلت و آگاهی برسانید.
مهران معمارزاده:
داریوش سجادی گویا ادیب الممالک فراهانی را با سعدی شیرازی اشتباه گرفته است. سعدی برای مرگ مستعصم عباسی سوگنامه سرود چون خود سنی شافعی اشعری بود و دانش آموخته ی نظامیه. این مسمط ادیب الممالک فراهانی به اسم تهنیت تولد پیامبر اسلام سروده شده ولی محتوای آن وطن دوستی و انتقاد از جامعه روزگار و تهییج عرق وطن پرستی و توجه به اینکه چه بودیم و چه شدیم. او شاعر رسمی دربار مظفرالدین میرزا ولیعهد بود و امیرالشعرا ولی زندگی او و کار ژورنالیستی اش او را مردی وطن پرست و مشروطه خواه نشان داد. در ضمن بهتر است امپراتوری عرب بنامیم نه امپراتوری اسلام. تمام پیشرفت امپراتوری عرب البته امویان و به خصوص معاویه بود که در دشمنی ایرانیان شهره بود.
محمد منظر پور:
داریوش گرامی، ابراز فضل هم آدابی دارد که باب اول آن داشتن حداقل معلومات در موضوع محل ابراز فضل است.1- نثر مرصع همان ترصیع است که می توانید معنا و مصادیق آنرا در لغت نامه دهخدا در آدرس ذیل مطالعه فرمائید:
http://www.loghatnaameh.com/dehkhodawo...rddetail-cadd49f4527d40968682f02b2c43ac2b-fa.html
2ـ اصولا در موضوعاتی که به خون مردم آغشته است، "بازی" تعبیر صحیحی نیست، چه نرد و چه شطرنج.
3ـ متاسفانه من اعتقاد دارم دولت دهم نتیجه منطقی وقایع تاریخ معاصر کشور ما است، یک گناه جمعی است که همه، از جمله بنده و جنابعالی در بر شدن آن نقش داشته ایم. پس درواقع من نیز مثل اکثر ایرانیان قبلا سهم خودم را به ظهور این پدیده پرداخته ام، با سکوت در برابر انحرافات قبلی، عافیت طلبی، خودزنی، قهر، فرار و هزار وسیله دیگر.
4ـ تخصص آکادمیک من روانشناسی است و به آن مکتب روان شناسی نزدیکم که تغییر شخصیت انسان بعد از نوجوانی را بسیار بعید یا محال ارزیابی می کند، که ناامیدی من نسبت به ثمر بخش بودن این بحث را توجیه می کند.
5ـ دشمنی خاصی هم با شما ندارم که بخواهم با کش دادن این بحث مثلا شما را تخطئه کنم و می دانم پوست کلفت تر از هجو من هستید.
و اما پاسخ سوال شما را با روایتی و شعری عرض می کنم:

رهبر ایران گفته ‌است :«پس از انقلاب به اخوان تلفن کردم و گفتم بیآئید توی میدان و با شعر، با زبان، از انقلاب حمایت كنید.» اخوان پاسخ می‌دهد: «ما همیشه بر سلطه بوده‌ایم نه با سلطه». چند روز پس از رد پیشنهاد خامنه‌ای چند نفر در خیابان راه بر اخوان می‌بندند و او را به شدت کتک می‌زنند. حقوق بازنشستگی اخوان نیز قطع می‌شود. خامنه‌ای در یکی از خطبه‌های نماز جمعه خود اخوان را «هیچ» خطاب کرد و اخوان شعری با مطلع «هیچیم و چیزی کم» در پاسخ به او سرود:
هیچیم و چیزی کم
ما نیستیم از اهل این عالم که می بینید
وز اهل عالم های دیگر هم
یعنی چه پس اهل کجا هستیم؟
از عالم هیچیم و چیزی کم
... الی آخر
امیدوارم پاسخ شما داده شده باشد، وگرنه در خدمتم.
با احترام ـ محمد
داریوش سجادی:
با تشکر از ارسال لینک تان در توضیح صنعت ادبی ترصیع، اما متاسفانه کمترین رد یا قرینه ای از «متفق الوزن و موافق القوافی» که موید کامنت های بنده با صنعت ترصیع باشد ملاحظه نشد.

بگذریم. اما در مورد پاسخ تان باید صادقانه خدمت تان معروض دارم:
خیر ـ متاسفانه پاسخ من را ندادید و صرفاً اطاله کلامی بلاموضوع فرمودید. سوال من ناظر بر ریشه ها و چگونگی شکل گرفتن دولت فعلی نبود. خیلی ساده و صریح پرسیدم شما (شخص آقای منظرپور) تحت چه شرایطی حاضر به همکاری با رژیم کودتائی مانند دولت احمدی نژاد یا بقول شما پدیده ای سخیف تر از کودتای 28 مرداد 32 هستید؟ اساساً حاضر به همکاری با آن هستید یا خیر اگر آری تحت چه شرایطی و اگر نه نیز چرا؟
همین.
در ضمن با توضیحات جدیدتان پرسش دومی نیز از جنابعالی دارم و آن اینکه با توجه به تخصص روان شناسانه تان و اینکه در کامنت نخست قطعاً با ادله و فکت روانکاوانه در کنار اسناد معتبر به این حجت رسیده اید که اینجانب ماهیگیری از آب گل آلود و نان به نرخ روز خوار و کج دار و مریزنده ای با استبداد سیاه و ماله کشی بر جنایاتم ممنون خواهم شد برای تنبه و بلکه رستگاری بنده و اطلاع دوستان منابع روانکاوانه در تشخیص رذیلت های شخصیتی ام و نارسائی های روانی ام را فهرست فرمائید.
زیاده عرضی نیست.
امید بهروزی:

بحث جالبی در این گوشه به راه بوده. چون دوست ندارم افراد در مقابل مناظرات و مباحثات بی تفاوت باشند لازم می دانم وارد بحث شده. البته آقای سجادی در نقدی بر یادداشت اینجانب در 24 مهرماه 86 اینچنین نوشته بودند:
مطالعه مقاله «درس های داستان فلسطین و اسرائیل» به قلم فردی به نام «امید» در وب سایت جنابعالی انگیزه آن شد تا با شگفتی و بغض دست به قلم برده و چند سطری خدمت تان معروض دارم. شگفتی ام ناشی از کم مایگی نویسنده در مطالعات تاریخی بود و بغضم ناشی از آنکه عباس عبدی که به عنوان یکی از شاخص ترین چهره های واقعگرا در حوادث 28 سال گذشته انقلاب اسلامی شناخته شده، مهر تائید خود از محتوای این مقاله را با اظهار اینکه «با مضمون آن مخالفتی ندارم»! در بخش پیغام ها به ثبت رسانده.این در حالی است که نویسنده ناشناخته مقاله صرفاً با ادبیاتی استهزائی و از موضع فضل فروشی و تاریخ دانی دفاع 60 ساله فلسطینیان در مقابل جنایات غیر قابل باور صهیونیست ها را با بذله گوئی مصادره در طمع ورزی اعراب در فروش زمین های خود به یهودیان کرده و یک تاریخ پیچیده و پر فراز و نشیب را بصورتی مکارانه و تک محوری به استهزا کشانده.

نویسنده ناشناس ابتدا با اشاره به سالگرد تصرف بابل و آزادی یهودیان توسط کوروش هخامنشی مدعی شده:
هنوز که هنوز است یهودیان نسبت به ایرانیان احساس دین و احترام می کنند.البته در اینکه کوروش در حق یهودیان جفا نکرد و ایشان را از اسارت بخت النصر رهانید جای شکی نیست اما شادباشی نویسنده از قدردانی و احساس دین تاریخی یهودیان نسبت به ایرانیان را اگر به حساب نسیان تعمدی و مصلحتی نویسنده نگذاریم گریزی نیست تا از آن ضعف دانش تاریخی مشارالیه را استنباط کنیم. نویسنده در حالی در ابتدای نوشته خود مدعی شده اند:
«تصرف بابل به دستور کوروش هخامنشی به آزادی بردگان و از جمله یهودیان و صدور نخستین لایحه حقوق بشر در جهان منجر شد و به همین دلیل هنوز که هنوز است یهودیان نسبت به ایرانیان احساس دین و احترام می کنند» که به صراحت تاریخ مکتوب پیروان دین یهود تنها دو نسل بعد از کوروش و با آغاز پادشاهی خشایارشاه، یهودیان که به استناد مجعول آقای امید هنوز که هنوز است به ایرانیان احساس دین و احترام دارند با دسیسه استر (همسر یهودی خشایارشاه) و مردخای (عموی خود) ضمن توطئه علیه هامان وزیر ارشد خشایارشاه و توفیق کسب مجوز اعدام وی اقدام به جایگزینی مردخای در مصدر وزیر خشایارشاه کردند.آدرس کامل این مقاله:
http://www.sokhan.info/Farsi/Felestin.htm
می خواستم از زاویه منشور حقوق بشر کوروش - که این روزها با رونمایی آقای احمدی نژاد و صحبتهای آقای مشایی داغ است - وارد بحث شوم و آن را ربط به مقاله سه سال پیش خود بکنم که دیدم بحث در ایجا بیشتر شخصی می شود.
خواستم از زاویه تشکر از آقای منظر پور و یاد آوری شعر اخوان و وجه تسمیه اش وارد شده و قدردانی کنم و بگویم اگر همچون اخوان چند نفر دیگر در بر قدرت بودند مسلما این استبداد مجدداً اینگونه وحشتناک تر از پیش بر ما مستولی نمی شد.
دیدم این بحث خدمت و خیانت روشنفکران- امروز- که پوست استبداد به دمش رسیده دیگر چه فایده؟
خواستم با نظر آقای منظر پور که در وسط بحث تقلب ِ یک عده قلیل را در کودتای 28 مرداد و کودتای انتخاباتی اخیر همچنان فرافکنی کرده و گناه جمعی ما ایرانیان کرده اند وارد بحث شوم که دیدم این بحث هم به همان دلیل روانشناسانه ظاهرا مثمر ثمر نخواهد بود.
وقتی یک حرف شنیده نشود هزارتا هم شنیده نخواهد شد.
بنابراین از همه این زاویه ها صرفنظر می کنم و از منظر نفر سوم که با هر دو آقایان ( منظر پور- سجادی) اختلاف نظر و حتماً اشتراکات دارم - بعنوان یک بی طرف بحث های شخصی تنها از زاویه خود این استاتوس وارد بحث شده و از آقای سجادی می پرسم چه می شد این بار از زاویه معقول وارد بحث می شدید و نظرات خود را بیان می داشتید و از نیش و کنایه استفاده نمی کردید؟

دیگر آقای منظرپور که شناخته شده اند و مثل من بی نام نشان نیستند؟ لااقل می گفتید چرا این شعر مخالفت با امپراتوری اسلام است؟ به هر حال اجازه دهید به این چند بیت بسنده کنیم:
مائیم كه از پادشهان باج گرفتیم
زان پس كه از ایشان كمر و تاج گرفتیم
خب سئوال اینجاست که این" ما " ی ادیب المالک فراهانی معطوف به چه کسانیست؟
آیا من نوعی را نیز شامل می شود؟ منی که اهل باج گیری از هیچکس نبوده و نیستم، چرا باید از شاهان - که عمری باج بگیر - به زور بوده اند - باج بگیرم؟ آنهم وقتی آنان دیگر قدرتی ندارند؟ آنانی که سالها با استبدادشان از من نوعی باج گرفته اند؟
بنابراین این یک بیت علناً دفاع از باج بگیری شاهان ِ باج بگیر و مظلوم نشان دادن ظالم است. نوعی هنر جابجا کردن و عامل را معلول کردن
بعدش شاعر می گوید:
دیهیم و سریر از گهر و عاج گرفتیم

اموال و ذخایرشان تاراج گرفتیم
خب سئوال اینجاست که این گهر و عاج را این شاهان از کجا آورده اند؟ مگر پروین اعتصامی نگفت اینها خون دل من نوعی بوده؟
وز پیكرشان دیبه و دیباج گرفتیم
مائیم كه از دریا امواج گرفتیم
و اندیشه نكردیم ز طوفان و ز تیار
به هر حال آقای منظر پور قبول کنید که این کلمات منظوم ادیب الممالک به دفاع از ظالمان نوشته شده و فقط شعر است و شعار و خالی از شعور و دلیل و منطق. ما از دریا، موج نگرفتیم . موج سواران موج ایجاد کردند و ما را دچار موج کردند و به ما موج دادند وگرنه ما همیشه طالب آرامش و آسایش و رفاه زیر سر قانون و بدست آوردن حق حاکمیت ملی خود بوده و هستیم. حقوق برابر و قانون گرائی همان چیزهائی که شاهان و کودتاگران قلیل آنرا برای من نوعی نخواسته وهنوز نمی خواهند. بنابراین این شعر هم در ادامه همان مصاحبه با فرح دیبا و گزارش شما در طرفداری از نظام سلطنتی گذشته به مناسبت سالروز مرگ محمد رضا شاه است که مردم را مقصر می دانید.
اینگونه نیست برادر؟
گرچه ماند در نبشتن شیر شیر.
داریوش سجادی:
اولاً از آنجا که ملاحظه می شود آقای منظرپور در پاسخ به سوالات اینجانب سکوت اختیار کرده اند چاره ای ندارم که این سکوت را معنا کنم:
یکی آنکه این سکوت می تواند موید تنبه ایشان از ورود به مباحثی باشد که مستلزم برخورداری از دانش و مطالعه بیشتر تاریخی است و دوم آنکه چنان سکوتی می تواند ناظر بر ناامیدی ایشان از استعداد رستگاری و فهم و شعور و دانشی در اینجانب باشد که جناب منظر پور مطمح نظر دارند.اگر فرض سومی یا چهارمی هم باشد بر عهده ایشان است تا شخصاً آن را مطرح کنند در هر حال قضاوت نهائی با خوانندگان.

اما در مورد جناب آقای امید بهروزی
اولاً ضمن عرض سلام خدمت ایشان در مورد سوال مطروحه ایشان مبنی بر آنکه چرا این شعر مخالفت با امپراتوری اسلام است؟ ظاهراً ایشان متوجه اصل نزاع نشده اند.عرض بنده این نبود که شعر ادیب الممالک مخالفت با امپراطوری اسلام است و اساساً وارد ماهیت و محتوای این شعر نشدم بلکه وقتی آقای منظرپور به غلط مدعی این شعر از خاستگاه ناسیونالیستی شدند ایشان را ارجاع به این نکته دادم که ادیب الممالک این شعر را در مقام سوگواری در حسرت اضمحلال امپراطوری و تمدن اسلامی سرود والی بحث در مورد محتوای آن مورد دیگری است که در جای خود از آن استقبال کرده و می کنم کمااینکه اخیراً نیز بنوعی مشابه چنین بحثی را در وبلاگ شخصی ام تحت عنوان «فیلسوف احساسگرا» مطرح کرده ام.
http://sokhand.blogspot.com/2010/09/blog-post_03.html
در مجموع و برخلاف بحث سال 86 خود با جناب بهروزی این بار و تا حدود زیادی با مواضع ایشان هم دلی دارم بویژه بخش پایانی آن که خطاب به آقای منظرپور فرموده اند:
«این شعر هم در ادامه همان مصاحبه با فرح دیبا و گزارش شما در طرفداری از نظام سلطنتی گذشته به مناسبت سالروز مرگ محمد رضا شاه است که مردم را مقصر می دانید»
متاسفانه یا خوشبختانه آقای منظرپور بدلیل صغر سن نتوانسته اند دوران پهلوی را حضوراً درک کنند. از آنجا که ایشان در بهمن 57 تنها 8 سال داشته اند متوجه نبوده و نیستند که همان فرح پهلوی که ایشان با وی امروز مصاحبه می کنند و عکس یادگاری با ایشان را با کمال افتخار و لبخند رضایت در فیس بوک شان قرار می دهند، بقایای خاندانی است که با عرض پوزش و کمال شرمندگی در دوران سلطنت شان ایشان و امثال ایشان و ایضاً بنده و امثال بنده را در حد پــِهــِن اسب های اصطبل سلطنتی شان هم به حساب نمی آوردند!!!

اگر امروز کمی این باقیمانده سلطنت مشق تواضع یاد گرفته اند از ناحیه انقلاب اسلامی بود که یک پشت گردنی محکم به این تفرعن پوشالین زد.
با عرض پوزش اطاله کلام شد
محمد منظرپور:
با عرض سلام خدمت هر دو دوست بزرگوار،من همین الان بعد از 10 ساعت رانندگی از راه زمینی از شرم الشیخ برگشتم به بیت المقدس، متاسفانه بر خلاف شما وقت آزادی برای ادامه بحث نداشته ام، اگر عمری باشد و فرصتی، فردا پاسخ خواهم داد،با احترام
علی عزت زاده:
آقای منظرپور، عنوان "سجده کاوه به ضحاک" چه مفهومی در بر دارد؟
دیگر آنکه کودتا کاری حقیر است و حقارت رخدادهای 28 مرداد و 22 خرداد مانع از آن نیست که آنها را کودتا بدانیم. بانیان و سودجستگان از کودتای 28 مرداد سخت بر آن شده اند تا ننگ زدائی از این حرکت ضد مردمی را با حذف نام کودتا آغاز کنند.
چند و چون رخداد 22 خرداد 88 را نیز ما ساکنان ایران بهتر از هر تحلیل گر خارج نشین - هر قدر هم آگاه و وطن دوست - می دانیم.
محمد منظرپور:
داریوش عزیزـ گفته ای پاسخ سوال شما را نداده ام، اگر از "ما بر سلطه ایم، نه با سلطه" پاسخی استنباط نکرده ای، حرجی بر من نیست که از قدیم گفته اند «العاقل تکفیه الاشاره»

خواسته بودی که با استناد به منابع روانکاوانه، نارسائی های روانی شما را واکاوی کنم. برادر گرامی، هیچ یک از صفاتی که من برشمردم در زمره نارسائی های روانی قرار نمی گیرند و در حوزه اخلاق(Ethics) قابل بررسی هستند. چنین بررسی نیاز به توجیه و انگیزه دارد، یا باید فرد مورد بررسی یک شخصیت مهم اثرگذار اجتماعی یا سیاسی باشد که واکاوی اخلاقیاتش برای عموم ارزشمند باشد، یعنی نتیجه چنین تحقیقی مخاطب عام و خاص داشته باشد، یا فردی برای اطلاع خودش و بدلایل شخصی چنین سرویسی بطلبد که در آن صورت باید متخصصی را استخدام کند و با پرداخت حق المشاوره و حضور در جلسات متعدد مصاحبه، به چنین ارزیابی دست یابد.
وجه اول در مورد شما صدق نمی کند و وجه دوم هم من متاسفانه وقتش را ندارم، اما اگر علاقمند و مصر هستید با رجوع به Yellow Pages می توانید دهها متخصص مجرب تر از من بیابید.
باز تاکید کرده اید که من به غلط برای شعر ادیب الممالک مدعی خاستگاه ناسیونالیستی شده ام. اولا ً من چنین ادعایی نکردم، این برداشت شما بوده. در ثانی تاکید شما بر شرح نزول این شعر است و تاکید من بر نص شعر، حتی در تفسیر قرآن هم نص ملاک است نه شرح نزول، باز اگر شما قانع نشده اید، ادامه بحث رهگشا نیست و صرفا ً جدل است، ما هر دو ادله خود ارائه کرده ایم، باشد تا سایر خوانندگان قضاوت کنند.
عکس من با خانم دیبا را حمل بر شاه پرستی کرده اید در صورتی که در فیس بوک من حداقل 20 عکس من با مقامات و مصاحبه شوندگان دیگر هم وجود دارد. نقد منصفانه با غرض و مرض بی ارتباط است اخوی. این نوع حملات از جنس سفسطه است و ارزش افزوده ای برای هیچ یک از طرفین بحث و یا سایر خوانندگان ندارد.
طعم پس گردنی و تو دهنی و تعزیر و حد انقلاب اسلامی هم بیشتر بر گرده من و امثال من نشسته تا بر پیکر امثال خانم دیبا. مشق تواضع هم که از وجنات و سلوک و منش اربابان امروز ایران نمودار است.
چقدر شعار، خسته نشدید؟ به هر چه که باور داری این حرفها حتی برای مردم توی کوچه و خیابان تهوع آورند. باور نداری برو یک تاکسی از میدان امام حسین (فوزیه سابق) به انقلاب (24 اسفند سابق) بگیر و راجع به پس گردنی انقلاب اسلامی به "اسطبل سلطنتی" صحبت کن و واکنش ملت را رصد کند برادر، یا از رفقا که رصد می کنند بپرس.
فرموده ای من 8 سالم بوده انقلاب شده زمان شاه را درک نکرده ام. داریوش جان یکمی ویکتور هوگو و آلکساندر دوما بخوانی، فضای قبل و بعد از انقلاب فرانسه را هم درک می کنی.
اگر بنا بود بشر هر چیزی را شخصاًً تجربه نکرده درک نکند که ما هنوز در صحرای سرانگتی آفریقا از درختان آویزان بودیم.
خلاصه کلام اینکه من اهل جدل نیستم، تا همینجا هم چون نمی خواستم کلامت زمین بماند، آمدم. امیدوارم جداًً فاکتور بگیری و حل سایر مسائل آفاق و انفس را به سر فصلها و موقعیت های دیگر موکول کنی. دارد کسل کننده می شود.
با احترام - امید عزیز، پاسخ شما دیگر فردا، خیلی خسته ام، ببخشید.
علی عزت زاده:
در زمینه انگیزه ادیب الممالک از سرودن این مسمط حماسی ، با آقای معمارزاده موافقم . این مسمط در محیط ادب ایران ، حماسه سرائی ملی شناخته شده و مرجع شاعران ، ادیبان و دولتمردان بوده است. آقای منظرپور و هر ایرانی دیگری حق دارد این شعر را حماسه سرائی ملی بداند.
اما جناب منظرپورگرایش ملت ایران به پهلوی بیشتر از بغض معاویه است.همین مردم در انتخاباتی آزاد ، محمد خاتمی را هم بر احمدی نژاد ترجیح می دهند و هم بر رضا پهلوی.
داریوش سجادی:
جناب آقای منظرپورـ پاسخ مجدد شما متاسفانه نه تنها قانع کننده نبود بلکه خود ابهاماتی جدید را دامن زد. در پاسخ به پرسش من مبنی بر آنکه بالاخره شما تحت چه شرایطی حاضر به همکاری با دولت احمدی نژادی که متهم به کودتا شده هستید فرموده اید که:
«من بر سلطه ام نه با سلطه»

عزیز دل برادر تصور فرموده اید با دسته کورها طرفید؟
اگر کار کردن با دولت کودتائی احمدی نژاد مذموم است به طریق اولی کار کردن با رسانه دولت بریتانیا که علیه یکی از محبوب ترین دولت های مشروع و محبوب تاریخ معاصر ایران کودتا کرد مذموم تر است.
اخوی اگر احمدی نژاد و تیم اش هنوز اعتراف به کودتائی بودن ماهیت دولت شان نکرده اند، روسای شما در بی بی سی که صراحتا و در کمال بی پروائی از مشارکت فعال شان در کودتای 28 مرداد خبر داده اند. چگونه بر سلطه گان امروزی این گونه راحت با کودتا چیان دیروزی همکاری گشاده دستانه کرده و پــُز بر سلطه بودن هم می دهند!؟
دست بردار اخوی، با سفیه که طرف نیستید.
در مورد مشکلات روان نژندانه یا اخلاقی اینجانب که از جانب جنابعالی به آنها ملوث شده ام فرموده اید اولاً در قد و قواره بزرگان نیستم که وقت داشته باشید برای اینجانب روانکاوی کنید و بدلیل همان سفله بودن اینجانب، برادرانه توصیه راهگشایانه فرموده اید که وقت شما را نگیرم و به متخصص مجرب با پرداخت حق الزحمه رجوع کنم.
برادر ـ شما که جنبه ورود به یک بحث جدی را ندارید چرا از ابتدا وارد آن می شوید تا این چنین به سفسطه بیفتید؟
اگر این بنده بی مقدار و بی ارزش شایستگی ارزیابی های روان شناسانه تخصصی جنابعالی را ندارم و نمی توانم محلی از اعراب در اوقات گرانقدر شما داشته باشم چطور قبلاً و بدون درخواست و پرداخت مواجب از سوی اینجانب شخصاً و خودسرانه دست به چنین بررسی های روانکاوانه ای زده و به نتیجه های مشعشع و گسترده نیز رسیده اید؟
نتایجی از قبیل:
شخصیت نان به نرخ روز خوار.
برخورداری از روحیه کج دار و مریز با استبداد سیاه.
برخورداری از روحیه توجیه گر جنایت.
برخورداری از روحیه فرصت طلبی یا بتعبیر شما ماهیگیری از آب گل آلود.
اخوی کدام را باور کنم؟
شما بی جا کرده اید بدون درخواست من و بدون پرداخت مواجب شخصاً وقت گرانقدرتان را صرف بررسی روحیات و اخلاق این به زعم شما سفله غیرقابل اعتنا کرده اید. مگر آنکه بپذیریم و بپذیرید روان شناسانی مکتسبه تان هم از عمق و غنائی برخوردار نیست و هم چنانکه در عالم تاریخ و سیاست به تنعم و تنوع افاضه ای را شلیک می فرمائید در روان شناسی نیز خواسته بودید حرفی زده باشید و زدید و اکنون در توجیه آن مرتکب فراموشی و تناقض شده اید با این مضمون که من وقت پرداختن به سفلگان را ندارم.
بالاخره کدام را باور کنیم؟
سفله و بی ارزش بودن سوژه را یا نسخه پیچی بدون درخواست قبلی سوژه را؟
در انتها نیز نمی دانم از کجا نتیجه گرفته اید عکس جنابعالی با فرح دیبا را دال بر شاه پرستی تان دانسته ام؟
خیر من آن عکس را و ابتهاج نچندان پنهان در آن را نشانه خامی و هیجان زدگی خبرنگاری می دانم که تا زمان حصول پختگی باید موظف به خویشتنداری و مطالعه بیشتر تاریخ باشد.
در ضمن مایل به اضافه کردن این نکته نیز می باشم که نگران سفر بین شهری اینجانب بین میدان فوزیه و میدان 24 اسفند نباشید اتفاقاً یک ماه بیشتر نیست که از ایران برگشته ام و تصادفاً در همان مسیر نیز تردد داشته ام اما:
اولاً این باید نگرانی شما باشد که معلوم نیست چند سال است به ایران تشریف نبرده و قطعاً نخواهید بُرد.
ثانیاً مشکل من با جنابعالی و امثال جنابعالی اتفاقاً در همین نکته است که اسیر در زمان و فریز در مکان شده اید و سطح تحلیل تان از مسائل ایران صرفاً از مبانی «تهران ـ ایران بینی تان» تغذیه می شود آن هم نه همه تهران و عموماً بخش های بالای خیابان انقلاب به بالا.
ثانیاً و برخلاف شما اینجانب مبانی تحلیل تاریخ و سیاست را از سطح مباحث بین جاده ای و درون تاکسی عوام در حد فاصل میدان فوزیه تا میدان انقلاب نمی گیرم.
اخوی!
دانش سیاسی مانند همان روان شناسی که ظاهراً جنابعالی موفق به طی آن شده اید یک دانش تخصصی است و نباید و نمی توان برآوردها و گمانه ها و تحلیل های خود را از منویات و مضامین و اظهارات مباحث سطح تاکسی استحصال کرد.
شما خیلی تعارفات سیاستمداران را مبنی بر آگاه بودن عامه مردم و بالا بودن سطح فهم دانش و تحلیل سیاسی ایشان از نخبه گان را نه جدی بگیرید و نه باور کنید. ایشان بالاخره سیاستمدارند و باید چنین بگویند و عمیقاً قائل به تخصصی بودن تمامی رشته ها و فنون در سطح جامعه باشید.
و بالاخره آنکه من نگفتم جناب عالی زمان شاه را درک نکرده اید بلکه حرفم با سلاست دائر بر این بود که زمان شاه را حضوراً درک نکرده اید.
چرا سفسطه می فرمائید؟
مسلم است که با خواندن و مطالعه متون تاریخی می توان بر تاریخ اشراف پیدا کرد اما این کی نافی حرف من می تواند باشد که به هر حال جنابعالی امکان تجربه عینی زندگی در دوران پهلوی را نداشته اید.
خوب نداشته اید و لااقل در این حوزه محروم از تجربه اید.
این که دیگر عصبانیت و انکار ندارد.
این نوع از تجربه بقول جلال رفیع تجربه یا شناخت دوچرخه ای است و فرق دارد با تجربه و شناخت هلکوپتری.
توضیحات بیشتر را از ایشان مطالبه فرمائید
والسلام.
محمد منظرپور:
امید عزیز،آن قسمت از مطلب شما که مخاطبش من هستم ظاهرا دو بخش دارد:

بخش اول انتقاد به شعر ادیب الممالک که در آن توسعه طلبی و استعمار حکام سلف ایران به تعبیر شما ستوده شده. شما گفته ائید "ما همیشه طالب آرامش و آسایش و رفاه زیر سر قانون و بدست آوردن حق حاکمیت ملی و حقوق برابر و قانون گرائی"خود بوده و هستیم.آنچه در پاسخ به ذهن من می رسد این است که ارزش های مورد اشاره شما در بردار تاریخی، ارزشهای نسبتا ً مدرنی هستند، یعنی به عنوان مثال مردم اسکاندیناوی که امروزه واقعا سمبل و نماد عدالت اجتماعی و صلح دوستی و قانون مداری هستند، بین قرن هشتم و دهم میلادی خونریزترین اقوام مهاجم اروپا بودند، با اقتصادی مبتنی بر غارت و نظام ارزشی تجاوز محور.
خلاصه کلام این است که نظام های ارزشی مربوط به دوره های تاریخی خاص خود هستند و با نظام ارزشی امروز نمی توان عملکرد امپراطوری ها کهن مثل روم و ایران و یونان و مصر و چین را ارزیابی کرد.
در بخش پایانی مطلب انتخاب این شعر توسط مرا به ادامه دفاع من از نظام سلطنتی گذشته تعبیر کرده اید.
برادر من، این شعر را من آن روزی که دو نفر اکتور ملبس به لباس کاوه آهنگر و کورش کبیر در مراسم رونمائی از منشور کورش در مقابل احمدی نژاد تعظیم کردند و چفیه بر گردن انداختند، انتخاب و درج کردم. هیچ ربطی به حکومت پهلوی ندارد. اگر بخواهید راجع به کارنامه دوران پهلوی صحبت کنیم، باید سر فصل دیگری باز کنیم و به این مطلب ارتباطی نمی یابد.
امیدوارم این توضیحات شبهات شما را بر طرف کرده باشد.
با مهر
محمد منظر پور:
آقای عزت زاده گرامی، در آیئن رونمایی از “منشور کوروش ” خبرگزاری ها در ایران گزارش کردند که کاوه آهنگر ” وارد سالن شد و با در دست‌ داشتن نیزه‌ای که پرچم چرمی “کاوه ” روی آن قرار داشت، مقابل احمدی‌نژاد زانو زد و رئیس جمهور چفیه‌ای را روی گردن “...کاوه آهنگر ” انداخت.

سجده کاوه به ضحاک تعبیر من از این نمایش بود. در خصوص کودتا، که اشاره کردید، به اعتقاد من هر کودتائی در ذات خود حقیر نیست. کودتای 1642 اولیور کرامول علیه حکومت مطلقه چارلز اول، کودتای 1953جمال عبدالناصر علیه سلطنت دست نشانده مصر، کودتای 1923 آتاتورک علیه آخرین سلطان عثمانی و حتی کودتای 1299 رضا شاه علیه سلطنت قاجار، جملگی کودتاهائی بودند که نظم نوینی را بر نظام های پوسیده قبلی پیروز کردند و ثمرات مثبت زیادی به ارمغان آورند.این که عرض کردم 28 مرداد و 22 خرداد حقیرتر از کودتا هستند چون در هر دو واقعه تلخ تاریخی یک مشت چاقو کش، چماغدار (چماقدار) و روسپی اراده خود را بر اراده ملت حاکم کردند. در هر دو واقعه این چیرگی با حمایت رهبر مذهبی وقت (کاشانی در آن روز و خامنه ای در این روز) تحقق یافت. قصد من توجیه این تقلب و آن رسوایی نبود. عرض من این است که استفاده از لفظ کودتا برای توصیف این دو واقعه، صحیح نیست. مثلا ً صفویه از آدمخوار برای سیاست دشمنانش استفاده می کرد. این روش را دیگر نمی توان شکنجه توصیف کرد، این بدان معنا نیست که زنده به دندان تکه تکه شدن شکنجه نیست، بدین معناست که واژه شکنجه به خودی خود میزان سبعیت و دد منشی این روش را منعکس نمی کند، چنانچه به نظر من لفظ کودتا میزان حقارت و وقاحت 22 خرداد و 28 مرداد را بازگو نمی کند، یک کمی هم از مردم سلب مسئولیت می کند.
اگر پاسخ را مکفی نیافته اید بفرمائید تا بسط دهم.
با احترام.
محمد منظرپور:
خوشحالم که این سلسله موجب بازگشت داریوش سجادی به اصل خویش و ادبیات اصیلش شد، ظاهراًً ناخواسته روانکاوی جواب داده و داریوش به مرحله خود فاش سازی (Self Disclosure) رسیده که نخستین فاز درمان است. ولی چون به من وجه درمانی پرداخت نکرده، از این پس جواب تراوشات قلمی اش را نمی دهم. بویژه چون بیم آن دارم صورت حساب این قلمزنی ها را به handler هایش در دارالخلافه ارسال کند و حق العملی از بابت این خوش خدمتی از بیت المال مردم در رنج ایران مطالبه کند که مطلقا ً جایز نیست من وسیله آن باشم.

اگر توفیقی دست دهد و او را از نزدیک ببینم، پاسخی به رسم خاستگاه خودم، خاک پاک جنوب شهر تهران، به ایشان خواهم داد.
داریوش سجادی:
جناب منظرپور، تنبّه و اعتراف به تنبّه عموماً سخت است اما به همین اندازه هم قابل فهم و پذیرش است. در ضمن و جهت توجه و تنبه بیشتر پاسخ محتمل و نوید داده جنابعالی بر اساس خاستگاه خاک پاک جنوب شهری تهرانتان که ظاهراً قرار است بعد از ملاقات از نزدیک به اینجانب ارائه فرمائید همانی است که متاسفانه در ادبیات محاوره مردم ایران از آن تحت همان عنوانی یاد می کنند که جنابعالی دو پست بالاتر ایشان را مشتی چاقو کش، چماقدار و روسپی عامل در کودتا معرفی فرموده اید، که اینجانب بشدت از چنین مواجهه ای با جنابعالی بدلیل حرمت به شخصیت انسان استنکاف می ورزم.
امید بهروزی:

به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقیست. به صد دفتر نشاید گفت ،شرح این دردها و زخم هائی که ما به دلیل سالها زندگی ِ زیر ِ چتر ِ خفقان و عدم ِ ارتباط و گفتگو به دلیل سلطه قدرتهای جائر ، بر دل خود داریم. به هر حال با تمامی تلخی ها که البته مداوای بدون داروی تلخ، که دید؟

این بحث نکات آموزنده ایی و روشنگرانه ایی هم داشت. ممنونم از اقای منظرپور بخاطر وقتی که صرف جوابها و توضیحات کردند و بی تفاوت ننشسته اند. چون بی تفاوتی درد ِ امروز و دیروز ماست و ممنون از آقای داریوش سجادی که لااقل این بار بخاطر نقطه اشتراک مختصر در مورد ظلم های دوران شاهان جائر و جابر از شکل زیباتری برای گفتگو استفاده کردند. اشکالی هم نداشت همین لحن با آقای منظرپور - بعنوان همکار - بکار گرفته می شد. مطمئنم فردا نیز با ایشان همین لحن استفاده می شود. شاید این هم سبک خاص آقای سجادی در رابطه با ارتباط با دیگران باشد. ولی پایان این بحث جا دارد بعنوان یک نفر سومی چند نکته را برای بحث های آتی پاک سازی کنم.
یک اینکه فکر می کنم اینکه میلیونها ایرانی به سمت رسانه های خارجی رو آورده اند تا از آن طریق اطلاع رسانی کنند، گناهش فقط و فقط به گردن حکومت استبدادی است که اجازه هیچ روزنه ائی به سوی نور و آگاهی را باز نگذاشته تا حدی که آقای سجادی را نیز تحمل نکرده و نمی کند.
دوم اینکه به لحاظ استقلال و بی طرفی و کار حرفه ائی BBC یک سر و گردن از VOA بالاتر است.
سوم اینکه نظام های ارزشی مربوط به دوره های تاریخی خاص خود هستند و با نظام ارزشی امروز نمی توان عملکرد امپراطوری ها کهن مثل روم و ایران و یونان و مصر و چین را ارزیابی کرد و در نتیجه این شعر مناسبتی به نمایش دروغین احمدی نژاد در مقابل منشور کوروش ندارد.
نکته آخر وقتی در طول سفر حسرت شاعر گشته علاوه و حسرت خوران می گوید:
در چین و ختن ولوله از هیبت ما بود
در مصر و عدن غلغله از شوكت ما بود
در اندلس و روم عیان قدرت ما بود
غرناطه و اشبیلیه در طاعت ما بود
صقلیه نهان در كنف رایت ما بود
فرمان همایون قضا آیت ما بود
به هر حال بی ربط با موج جدیدی که امروز به دلیل فراموشی انسان آن هم بعد از سی سال دامن زده می شود وووو نیست.
داریوش سجادی:
جناب بهروزی، اینجانب نیز به سهم خود از جنابعالی و سعه صدر و پی گیری مسئولانه تان در این بحث کمال امتنان را دارم.
خوب یا بد اینجانب در مقابل خاضعین، خاضع ترینم و در عین حالی که همیشه اعلام کرده و می کنم در مقابل ائمه جهل نیز پرخاشگرترینم.
توضیحات بیشتر را قبلا در «قبله عالم» ارائه کرده ام.
موفق باشید
http://sokhand.blogspot.com/2010/07/blog-post_05.html

امید بهروزی:
خواهش می کنم هم از آقای منظرپور و هم از شما. ولی آقای سجادی در مقابل نوشته درس هائی از داستان فلسطین اینجانب، بعنوان میهمان در وب سایت آینده، همچون اینجا ، بدون مقدمه با تخطئه و پرخاشگری و اتهام زنی گفتگو را شروع کردید و همانگونه که می دانید خشت اول بحث و اس و اساس هر چیز - از جمله ظلم - خیلی مهم و مسئولیت اصلی در ادامه کار را دارد. در مورد ائمه جهل و پرخاشگری نیز خوشتر آن باشد که سر دلبران ، گفته آید در حدیث دیگران. من که بشخصه ، تا به امروز از جنابعالی پرخاشگری ترینی را نسبت به ائمه جهل ندیده ام.
امیدوارم که اینجانب و آقای منظرپور (جهال معمولی) جزو ائمه جهل قلمداد نشده باشیم.
به هر حال حتماً به وب سایت شما هم سر خواهم زد و بیشتر با شما گفتگو خواهم کرد چون معتقدم آنچه از منتقدان می توان مطلب و درس کسب کرد از همفکران نمی توان و چون بر خلاف نظر بعضی از روانشناسان معتقدم انسان تا آخرین لحظه می تواند تغییر کند. می تواند تغییر کند وقتی آگاه شد، و متوجه شد موتورش روشن خواهد شد و حتما تغییر خواهد کرد.
داریوش سجادی:
البته ابتدا باید به یک توافق بر سر مصادیق ائمه جهل برسیم.اجازه فرمائید توضیحات بیشتر را موکول به همان وب سایت و گفتگوئی محتمل در آینده نمائیم.


خداحافظ

۲۰ نظر:

mojiagha گفت...

از باب امر به معروف و نهی از منکر:

ایکاش به جای اینهمه بازی با کلمات و پیچ و تاب دادن به معانی، آقای سجادی صادقانه میگفت: ته دلم هنوز اصلاح طلبم، ولی چون زن و بچه دارم و از زندان میترسم، نمیتوانم اقرار کنم که در ۲۲ خرداد ۸۸ در ایران به جای انتخابات کودتا شده، و به این دلیل است که برای دولت کودتا خوش رقصی میکنم. همین. اگر چون این گفته بود، دوستان واقعی آقای سجادی، به سبب دلسوزی ("که دوست آن است که تو را بگریاند") و از باب امر به معروف و نهی از منکر ، با طعنه ازش نمی پرسیدند که : داریوش جان نرخ نان در تهران چند است؟

داریوش سجّادی گفت...

اگر ترس محلی از اعراب داشته باشد باید از بودن در کانون آن ترسید لذا بدلیل اقامت اینجانب در آمریکا طبیعتاً ترس از زندان و حکومت ایران موضوعیت ندارد و اگر از چیزی باید بترسم قطعاً از شمایان است که در کانون تانم و همچون آقای منظرپور صریحاًو علناً تهدید به برخورد فیزیکی می شوم هر چند از شمایان گنجشک هم نمی ترسد چه رسد به داریوش سجادی
در عین حالی که با توجه به طرح هدفمند کردن یارانه ها نرخ نان در تهران تقریباً معادل نرخ نان در CIA و آیپک شده است

mojiagha گفت...

آقای سجادی:
جوابتان (یعنی دروغ و تهمت زدن -- که از دولت کودتا یاد گرفته و تقلید کرده ا ید) نشان میدهد که "امر به معروف و نهی از منکر" اصلی مورد نظر من را (چون ته قلبتان میدانید حقیقت است) درست میدانید.
ایکاش شجاعت اخلاقی آنرا داشتید که بگویید: "بابا دست از سر این ژورنالیست حقیقت-طلب سابق و مصلحت-اندیش و نان به نرخ روز خور لاحق بردارید. بخدا من زن و بچه دارم و نمیخواهم در ایران ممنوع الورود شوم و فامیل های نسبی و سببی ام در ایران گزندی ببینند. برای همین است که جلوی دزدان رای ملت (که قرار بود "میزان" باشد) خوش رقصی میکنم؛ و گر نه کور که نیستم؛ این اعتراف بدون شک و شبهه به کودتا http://www.kaleme.com/1389/06/25/klm-32044 را خوانده ام، ولی به دلیل بالا معذورم."
آقای سجادی: لطفآ لااقل خلاصه خیلی کوچکی از این مقاله را بخوانید; برای وجدانتان بد نیست:
سخنان سردار موسوم به مشفق ...یاد آور ..."دروغ را باید هر چه بزرگتر گفت" [است]... گوینده...از عملیات گسترده بخشی از نیروهای نظامی و امنیتی کشور پرده برداشته است که به نفع جریانی خاص و جبهه ای معلوم و شخصی معین وارد صحنه شده و با انواع شیوه‌ها علیه سایر جبهه ها و جریانات و کاندیداها تلاش کرده اند تا جلو رای آوردن احتمالی آنانرا بگیرند.

ناشناس گفت...

مجید:
تو دهنی لازم و بموقعی بود
لازم بود منظرپور و همکاران ایشان کمی شماتت و ادب شوند

داریوش سجّادی گفت...

جناب آقای مجید
البته واژه تودهنی را نمی پسندم و بحث صرفاً از یک تذکر تاریخی نسبت به اشتباه قطعاً سهوی ایشان شروع شد که خیلی راحت می توانست با یک تشکر یا توضیح مودبانه از طرف ایشان تمام شود اما ظاهراً ایشان منتظر فرصتی برای تخلیه انباشتی از بغض های خود علیه اینجانب بودند که اگر این بوده صرفاً و شخصاً آن را به حساب جوانی و کم تجربگی ایشان می گذارم و امیدوارم این مجادله مجالی برای سبک شدن ایشان را فراهم کرده باشد
از توجه جنابعالی نیز کمال امتنان را دارم

داریوش سجّادی گفت...

جناب موجی آقا
پاسخ قبلی کفایت می کند
مستدعی است بیش از این مصدع نشوید

Majid گفت...

الحق که BBC با داشتن یه همچین تازه به دوران رسیدهای شاسکولی باید هم دم به دم توضیح بده که برنامه هاش کاملا بیطرفانه! هست. البته بماند که هر کانالی نیازی به این همه تبلیغ برای بی طرف بودنش نداره و قضاوت رو بزاره به بینندگانش (حداقل شعوری هم برای مخاطبانش قایل بشه)!
خدایش حال میکنم با هر تاپیکی که اینجا میگذارید. ولی متاسفانه زیاد اهل نوشتن و کامنت گذاشتن نیستم. باید ببخشید آقای سجادی!
درضمن با این قسمت سخنتون "در عین حالی که با توجه به طرح هدفمند کردن یارانه ها نرخ نان در تهران تقریباً معادل نرخ نان در CIA و آیپک شده است" سخت موافقم.
ایشالا خدا هم توفیق بده بیشتر تو بحثها شرکت کنم. من که زیاد استفاده میکنم.
مجید.

majid2 گفت...

در ضمن یادم رفت بگم این مجید با مجید بالایی فقط تشابه اسمی دارند (البته مفتخریم به همنام بودن). و هیچگونه ارتباطی با هم ندارند. بهتر بود که مینوشتم مجید2

سجاد بسیجی سبز گفت...

بی طرف ترین رسانه فارسی زبان در حال حاضر تلویزیون bbc فارسی است . حتی تلویزیون ملی ما این توان رو از خودش نشون نداده
شما یک رسانه فارسی زبان سیاسی بی طرف تر از این شبکه پیدا کنید آیا هست .
این یک حقیقت است که کشور انگلستان بی خود هزینه نمی کند اما من چیزهای زیادی از این شبکه آموختم . برنامه های خوبی داره پرگار آپارات تماشا مستند های عالی جمعه بازار و به خصوص کلیک
این موضع شما برای من کمی عجیبه
چند ماهه که مطالب وبلاگ شما درگیر BBC شده
به هر حال ممنون

داریوش سجّادی گفت...

جناب سجاد بسیجی سبز
ضمن احترام به نظر جنابعالی اما همانطور که در مجموعه نظرات و پست های قبلی ام متذکر شده ام از دید کارشناسی بی بی سی فارسی هر چند خوب شروع کرد اما در میانه راه تغییر فاز داد
تغییر فازی قابل فهم که حضور اشخاصی در آن اسباب چنین تغییری را فراهم کرد که شاید روزی در مورد این اشخاص و بویژه یک شخص! بنویسم اما به هر حال در حال حاضر بی بی سی به هیچ وجه رسانه نیست و مبدل به ارگان یک نحله فکری شده
ارگانی که شاید بقول شما بی طرف ترین باشد اما قطعاً بی طرف نیست
با تشکر از توجه تان

ناشناس گفت...

داریوش جان، این همه تاکید بر "بیش عربی نویسی" برای چیست؟

داریوش سجّادی گفت...

تاکید توام با تعمدی برای عربی نویسی نیست اما به هر حال زبان عربی بشکل بسیار موثری بعداز ورود اسلام به ایران وارد ادبیات ایران شده که اتفاقاً تا حدود زیادی به زبان فارسی عمق هم داده تا جائی که ملاحظه می کنید دیوان حافظی که بعد از قرآن پر شمار ترین کتاب نزد ایرانیان هست نیز در آن حضرت حافظ آغاز و مسقطالراس این کتاب ارزشمند را با آن شعر ادبی الا یا ایهاالساقی مزین کرده همچنانکه جنابعالی نیز ناخواسته در پرسش خود از کلمه عربی تاکید استفاده فرموده اید

ناشناس گفت...

البته پیشوند "بیش" را بکار بردم که خود را از هواداران سره نویسی جدا کرده باشم پس "تاکید" ناخواسته نبوده. چنانچه نویسندگان توانمندی همچون داریوش آشوری آن عمق مورد نظر شما را به بهترین شکل نشان داده اند بی آنکه به دام بیش عربی نویسی بیفتند! اگر از بیزینس سیاست ورزی فراغت یافتید نگاهی به کتاب هایش بیندازید شاید بی آنکه نیازی به 14 روایت باشد عشقت رسد به فریاد!

سعید1800 گفت...

با سلام
خلاصه متوجه نشدم منظور آقای سجادی از این بحث و درج در وبلاگش چه بود؟

آیا واقعا فقط می خواست بفهمد و بفهماند چرا بی بی سی ایشان را در
اسرائیل قرار داده است؟ یا؟ یا منظور " مافیهای یک تشخّص!" بوده؟

آقای سجادی بارها پرسیده " شما تحت چه شرایطی حاضر به همکاری با دولت احمدی نژادی که متهم به کودتا شده هستید؟ " و در پایان نیز نه پاسخ قانع
کننده ای شنیده و نه منظورش از این سوال را حداقل در وبلاگ خودشان بیان کرده. خلاصه من که وقتم رو برای خوندن این جدل طولانی گذاشته ام چه
نتیجه ای باید می گرفتم که نگرفته ام؟ مشکل از منه یا آقای سجادی یا آقای منظرپور یا فلسفه ژیژک؟

ممنون میشم پاسخ درست و حسابی بدور از عصانیت بشنوم

داریوش سجّادی گفت...

منظور چندان مبهم نبود
ایشان یک خط تذکر بنده را بهانه قرار دادند برای ایراد اتهاماتی گسترده مبنی بر همکاری با سلطه که در متن می توانید ملاحظه فرمائید
من هم به ظرافت کوشیدم به ایشان تفهیم کنم که:
مرغی که انجیر می خوره نوکش کجه
نمی شود شعار حـُریت و آزادگی داد و در دامن رسانه کودتای 28 مرداد پروار شد و ژست سلطه ستیزی گرفت

mojiagha گفت...

آقای سجادی:

همین چند سال پیش بود که هنوز در "خط امام" بودید. هنوز هستید؟

در رابطه با نصیحت های مشفقانه و اسلامیم در بالا, به عنوان یک برادر بزرگتر [سوای دروغ و تهمت زدن, شهر آشوبی و فرافکنی تان در "پاسخ" -- که مطمئن هستم از دولت کودتا یاد گرفته و تقلید کرده اید, چون قبلا اینجوری نبودید] فرض بگیرید که "بیش از این مصدع" نشدن من به خیر شماست.
اما در باره این مقاله چه میگوییدآقای "ژورنالیست مستقل؟"

آیا در ایران کودتا شده یا نه؟


http://www.kaleme.com/1389/06/25/klm-32044

لطفآ لااقل خلاصه خیلی کوچکی از این مقاله را بخوانید; برای وجدانتان آقای "ژورنالیست مستقل؟" بد نیست:

"سخنان سردار موسوم به مشفق ...یاد آور ...'دروغ را باید هر چه بزرگتر گفت' [است]... گوینده...از عملیات گسترده بخشی از نیروهای نظامی و امنیتی کشور پرده برداشته است که به نفع جریانی خاص و جبهه ای معلوم و شخصی معین وارد صحنه شده و با انواع شیوه‌ها علیه سایر جبهه ها و جریانات و کاندیداها تلاش کرده اند تا جلو رای آوردن احتمالی آنانرا بگیرند."


چه میگوییدآقای "ژورنالیست مستقل؟"

ناشناس گفت...

آقای سجادی شما چقدر شبیه سیامک انصاری هستید اگر نمیدانید کیست سریال قهوه تلخ را نگاه کنید البته منظور من شباهت فیزیکی است

داریوش سجّادی گفت...

متاسفانه نه ایشان را می شناسم و نه دسترسی به سریال مزبور دارم

mojiagha گفت...

آقای سجادی:

در رابطه با نصیحت های مشفقانه و اسلامیم در بالا -- به عنوان یک برادر بزرگتر (از باب امر به معروف و نهی از منکر), در باره این مقاله

http://www.kaleme.com/1389/06/25/klm-32044

چه میگوییدآقای "ژورنالیست مستقل؟" آیا در ایران کودتا شده یا نه؟ وجدان?

mojtaba mostafavi گفت...

سلام ، رهبر عزیز حضرت آیت الله خامنه‌ای فرمودند آزادی سخن و تظاهرات برای مصر ییها و تونسیها و همچنین مردم لیبی حلال است ، فقط می‌خواهم بپرسم آیا این آزادی فقط برای سنی هاست یا برای شیعیان هم هست ؟ چیزی که خیلی واضح است اینکه کشتن مسلمآنانی‌ که فقط آزادی حقیقی میخواهند دوباره مد شده ، چه در خارج و چه در مملکت خودمآن.