۱۳۹۷ مرداد ۹, سه‌شنبه

خانه به دوشان!



بالغ بر ۷ سال پیش در شهریور ۹۰ که تلویزیون فارسی زبان وزارت خارجه انگلستان (BBC) مستند «خط و نشان رهبر» را بر روی آنتن فرستاد و طی آن ناکامانه و در عین حال مُحیلانه کوشید فرآیند به قدرت رسیدن آیت الله خامنه ای در کسوت رهبری نظام را برخوردار از شائبه کند در همان مقطع طی مقاله «مستند بی سند» نابلدی و ضعف محتوائی پرسنل فارسی زبان بی بی سی مزبور در تهیه مستندهای قابل وثوق را بدین گونه تشریح کردم:
آشنایان با دنیای رسانه های حرفه ای به خوبی بر این نکته وقوف دارند که شبکه تلویزیونی BBC Worldیکی از معتبرترین منابع در تهیه مستندهای سیاسی و تحلیلی و تاریخی و جغرافیائی و علمی و هنری است تا جائی که مستندهای تصویری این رسانه تا آن اندازه از اعتبار برخوردار است که محققین و دانشجویان دانشگاه های معتبر جهان با افتخار مستندهای BBC World را مرجع و رفرنس پژوهش های خود قرار داده و می دهند اما علی رغم این، نسخه فارسی این رسانه با گذشت قریب به 3 سال از آغار فعالیت اش تاکنون نتوانسته حتی یک مستند ماندگار و قابل اعتنا و برخوردار از استاندارهای حرفه ای جهان رسانه را به مخاطب عرضه کنند و کاریر آن رسانه از حیث مستند آکنده از شلختگی های بصری است که به جرات می توان تمامیت شان را در مشتی «کات & پیست» ناشیانه جمع بندی کرد.
اکنون نیز با پخش مستند نمای «جام زهر؛ فرصت‌های از دست رفته ایران در جنگ» نریشن خوان و تهیه کننده آن «شبه مستند» بار دیگر اثبات کرد این رسانه کماکان از فقر نگاه و توان حرفه ای در دنیای رسانه های بصری رنجوری می کند.
مستند نمای مزبور در تحلیل نهائی یک «گزارش خبری» است که تهیه کننده اش به مدد آرشیو غنی بی بی سی توانسته از طریق سنت مالوف «کات اند پیست» قطعاتی از مصاحبه های آرشیوی مسئولین وقت کشور در مقطع جنگ تحمیلی عراق با ایران را با نگاه جهتگیرانه کنار هم پازل چینی کند تا از آن طریق بتواند مخاطبان ناغافل از واقعیت های تاریخی جنگ تحمیلی را مدیریت و القاء شُبهه کند.
قبلا و به سهم خود محور تمام شبهات بی بی سی در قبال جنگ تحمیلی را در مقاله «وقتی دژخیم می گرید» پاسخگوئی کرده ام.
توصیه می کنم علاقه مندان به دنیای رسانه های سیاسی «جام زهر؛ فرصت‌های از دست رفته ایران در جنگ» را حتما و با دید التفات و تفطن ببیند و این گزارش را برای دانشجویان علوم ارتباطات به عنوان نمونه ای از برون ریخت نابلدی ها و جهتگیری مغرضانه ابواب جمعی فارسی زبان آن شبه رسانه، آناتومیک کنند.
مدیران فارسی زبان بی بی سی تا آن اندازه هم برخوردار از شم رسانه ای نیستند تا لااقل تهیه کنندگان برنامه های خود را مکلف به مطالعه بیشتر جهت آگاهی از ساز و کار و لوازم و لواحق یک مستند تصویری کنند و بفهمند مستند برای قابل استناد بودن محتاج به تباین و کنتراتست تصویری است.
طبیعتا اگر به دلائل قابل فهم ، فارسی زبانان بی بی سی برای تهیه یک مستند از امکان گرفتن مصاحبه با پایوران ایرانی محروم اند اما لااقل دست شان در انجام مصاحبه با پایوران و مسئولین پیشین عراقی به قاعده باز بوده و قطعا موظف بودند تا ضمن احترام به شعور مخاطب لااقل مستند خود را به حضور چند کارشناس زبده و منصف در کنار مسئولین وقت عراقی مستظهر می نمودند.
حسب شواهد موجود بی بی سی فارسی تعمد دارد تا به هر نحو مقتضی تجربه مُیسر بودن «ساخت شبه رسانه» از طریق انباشت جمعی فارسی زبان آکنده از کینه به جمهوری اسلامی را بخوبی اثبات نماید.
خود کرده را تدبیر نیست!
در همه جای دنیا هر موسسه ای برای استخدام پرسنل شرط گواهی عدم سوء پیشینه می گذارد اما وقتی تقریبا ۸۰ درصد پرسنل اکتیو بی بی سی فارسی را پرونده داران و متواریان از قوه قضائیه ایران تشکیل می دهد از جمله تهیه کننده «مستند جام زهر» بدین منوال طبیعی خواهد بود تا خروجی بی بی سی قبل از حرفه ای گری، تشفی خاطری از غیظ انباشته این خانه به دوشان باشد!
مقالات مرتبط:

مستند بی سند ـ https://bit.ly/2Oyff1F
العاقل یکفیه الاشاره ـ https://bit.ly/2OwtTq
مرده خواری با ژاژخوایان ـ https://bit.ly/2LDooZ3
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

خفگی مصنوعی سیاسی!



ترامپ در کثیف ترین شکل ممکن عزم خود را جزم کرده تا از طریق تشدید تحریم های اقتصادی، ایرانیان را در وضعیت «واتر بوردینگ سیاسی ـ Political Waterboarding» به استیصال معیشت و صرافت تسلیم در مقابل زیاده خواهی های خود برساند!

هر چند شرارت ترامپ به اعتبار عداوت آمریکائی ها با ایران می تواند قابل فهم باشد اما نکته غیر قابل فهم بی عملی منجر به هم افزائی تبعی دولتمردان ایرانی با دسائس طرف آمریکائی است.

ماهیت این هم افزائی ناظر بر اهرم فشار کردن بحران اقتصادی بر قوه عاقله نظام بمنظور تمهید و تحمیل جام زهری دیگر است تا از آن طریق توازن قوای سیاسی در کشور را دوپینگی بنفع «پراگماتیست» ها بر هم بزنند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۹۷ مرداد ۸, دوشنبه

شلاق و شقایق!


مرکز پژوهشهای مجلس طی گزارشی اعلام کرده بین۶۰ تا ۷۰ درصد از زنان جامعه در گروه محجبه های عرفی بدحجاب قرار دارند . پیش تر نیز محمدجعفر منتظری، دادستان کل ایران اظهار داشته:
به خدا قسم در موضوعات فرهنگی و حجاب، برخورد قضایی جواب نخواهد داد. راه‌های مسالمت‌آمیز و آرام را باید در پیش گرفت.
قطعا در برخورد با ابتلائات جامعه «پیش گیری و درمان» دو رویکرد لازم و توامان است . علی رغم این طی ۴۰ سال گذشته کمترین اهتمام حکومت در ماجرای بدحجابی رویکردهای ایجابی بوده و در حوزه درمان نیز صرفا به برخوردهای سلبی آن هم برخوردهای نامنعطف اکتفا شده.
علی رغم این قطعا نمی توان از بی تاثیری و ناصوابی رویکردهای فعلی، مجوز بی وقعی و لاقیدی به اصل ماجرا را توقع کرد.
مگر غیر از این است که بیشترین میزان تخلف در رانندگی و بدترین شیوه «رانندگی منجر به مرگ» تعلق به ایران دارد؟ علی رغم این آیا این میزان از تخلف و بی وقعی رانندگان به قوانین رانندگی مجوز آن را به حکومت می دهد تا عطای برخورد با متخلفان را به لقایشان ببخشد و با این بهانه که مبارزه با «بد رانندگی» بلاوجه است از خود سلب مسئولیت کند!؟
مگر حکومت ها علی رغم سالها مبارزه با دزدی و جنایت می توانند استمرار پدیده سرقت و جنایت در جامعه را بهانه آن قرار دهند تا نسبت به تامین امنیت جامعه رویکرد «بی خیالی» و «به ما چه مربوطه» را وجه همت خود قرار دهند!؟
آقایان ـ اگر رانندگی در ایران مبتذل و رانندگان در ایران نالایق اند و میزان تخلف و تصادم در جاده و خیابان های ایران بی داد می کند چنین امری قبل از هر چیز موید بی کفایتی سازمان راهنمائی و رانندگی کشور است که در انجام مسئولیت خود و دادن آموزش صحیح و شیوه درست رانندگی کردن به متقاضیان بی مبالاتی و نالایقی می کند!
قبل از «رانندگان متخلف» آن سازمان بی خاصیت را باید شماتت کرد که این گونه بی مبالاتانه گواهینامه رانندگی برای مشتی ناراننده صادر می کند و عاجز از آن مانده تا قبل از صدور گواهینامه شیوه «صحیح رانندگی کردن» در ایران را «فرهنگ سازی» کند !
دزدها را قطعا بگیرد و تنبیه کنید اما قبل از آن موظفید با ایجاد امنیت اقتصادی و رفاه نسبی پدیده «پاک دستی» را در جامعه «فرهنگ سازی» کنید.
دخترکانی که در سن جوانی و جلوه گری اند و بستر مناسبی نیز برای جلوه گری مشروع ندارند و سواد چندانی برای تقویت مبانی معرفت شناختی حجاب نیز ندارند در کنار جوانانی که در سن ازدواج و فشار جنسیتی و ناتوان از ازدواج اند ،اینان با یکدیگر هم افزائی کرده تا «خیابان» را کانون جلوه گری تنانه خود کنند.

 ادامه در مقاله خیابان تراپی
https://bit.ly/2LQRweD

۱۳۹۷ مرداد ۴, پنجشنبه

مرز لوس بازی!



آقای صادق زیباکلام متعاقب پاسخ شایسته سردار سلیمانی به لن ترانی ترامپ به زبان طعنه از سردار پرسیده اند:

ترامپ‌ در سیاست‌هایش پیرامون ایران از حمایت بخشی از مردم آمریکا برخوردار است. آیا جنابعالی و همفکرانتان هرگز از مردم ایران نظر سنجی کرده‌اید که چند درصد موافق دشمنی با آمریکا هستند؟

زیباکلام ظاهرا متوجه نیستند:

اولا قبل از «سردار» این ريس جمهور ایران بودند که ترامپ را مورد عتاب قرار دادند!

ثانیا این آقای زیباکلام بود که در دو انتخاب ریاست جمهوری اخیر، ایران را روی سرشان گذاشتند که به روحانی رای بدهید وگرنه رئيسی رئیس جمهور بشه روزی ۳ تا آدم دُرسته می خورد! و بعد از پیروزی روحانی نیز فخر رای سازیش برای روحانی را به زمین و زمان فروخت!

جناب زیباکلام به اعتبار دمکراسی مطمح نظرتان همان قدر که ترامپ مستظهر به حمایت بخشی از مردم آمریکا است روحانی شما نیز ناسلامتی مولود همان دمکراسی مورد وثوق تان بوده و برخوردار از حمایت بخشی از مردم ایران است.

مگر ترامپ برای بیان ترهات خودش از مردم آمریکا نظرسنجی کرد تا اکنون هم تایش برای تو دهنی زدنش محتاج نظرسنجی مطمح نظر حضرتعالی باشد؟

لوس بازی نیز مرزی دارد!

...

فراخوان به قیام اقتصادی


در آستانه چهل سالگی جمهوری اسلامی، متاسفانه و بوضوح ضرباهنگ چکاچک شمشیرهای فتنه ای عظیم قابل شنود است که این بار کیان و تمامیت و وحدت و یک پارچگی سرزمینی زادگاه مشترک مان را در سرحدات و استحکامات اقتصادی و با کثیف ترین و شدیدترین ترفندها و تحریم های اقتصادی به چالش و رزمایش فرا می خواند.

این هشدار جدی بنیاﻥگذار اندیشکدهٔ همآ، برای عموم ایرانیان اعم از موافق یا مخالف جمهوری اسلامی است.

او ﻣﻰگوید،

همه باید توجه داشته باشند که، هدف اصلی دشمن، ملت ایران است و نظام جمهوری اسلامی، تحت هر شرایطی می تواند موجودیت خود را در این کارزار حفظ کند اما متضرر اصلی عموم ایرانیان اند که ناجوانمردانه بلاگردان زیاده خواهی ها و طماعی های دشمنان ایران شده اند.

این غائله چالشی است که از تمامی مختصات یک جنگ اقتصادی تمام عیار برخوردار است.

جنگی ناجوانمردانه با اتحاد منحوس سیاسیون و تالارچیان جنگ طلب صهیونیستی-آمریکایی در کنار خاندان آل سعود و آل نهیان.

اما علی رغم همه شدائد و کثرت خبائث، این تنگنای اقتصادی را می توان با سرانگشت تدبیر به فراخنای «سعادت و موفقیت» مدیریت و دلالت کرد.

اندیشکده مطالعاتی و تحقیقاتی همآ (همآ=سرواژهٔ همهٔ مردم آزاده) به سهم خود و بر اساس رسالت و وظیفه ذاتی خود که در راستای سه محور

1. بازدﻩمان سرزمینی (Geo-Economics)،

2. فرمایهﻣﺎن سرزمینی (Geo-Politics)،

3. پائیدﻩمان سرزمینی (Geo-Security)،

تعریف شده، ضمن تحلیل و تببین وضعیت پیش روی ایران، بیرون از تقیدات حکومت و فارغ از جناح بندی های سیاسی معتقد است تنگنای مزبور یک دغدغه ملی برای همه ایرانیان در داخل و خارج از کشور است و به همین منظور و مستقل از رویکردهای حکومت یا مواضع جناح های سیاسی داخلی یا خارجی نقشه راه برون رفت از این بحران را به همه ایرانیان وطن دوستی که دل نگران آینده کشورشان اند ارائه می کند.

متاسفانه و به شهادت تاریخ همه بلند مرتبگان ایرانی، طی ۴۰ سال گذشته از همه جناح ها و قطب بندی های سیاسی از این توفیق برخوردار نشده اند تا اقتصاد کشور را سامانی بهینه دهند تا شهروندان بتوانند از معیشتی شایسته و بایسته برخوردار شوند.

اندیشکده همآ، فارغ از همه جناح بندی های سیاسی ضمن احترام به همه شخصیت های سیاسی و ملی که دل در گرو سربلندی کشور مشترک مان را دارند این نوید را می دهد که با بسته پیشنهادی خود می تواند راهکار لازم جهت برون رفت از بحران اقتصادی مبتلابه و پیش روی کشور را علی رغم همه شیطنت ها و شرارت های مثلث فتنه «وهابی-صهیونیستی-داعشی» ارائه نماید.

لاکن بیرون از مجامله و عاری از تکلف نخستین واقعیت مسلمی که عموم ایرانیان باید به آن التفات داشته باشند آن است که تحولات پیش رو طلایه های یک جنگ اقتصادی واقعی و تمام عیار است که برخوردار از آنچنان ابعاد گسترده ای است که بدون اغراق می توان آن را «ام المعارک» نامید.

ام المعارکی که منطق طبیعی جنگ، دائر بر «بکُش یا بمیر» بر آن حاکمیت دارد.

دومین نکته حائز توجه جهت برون رفت از بحران موجود، داشتن فهمی واقع بینانه از دنیای اقتصاد و الزامات و قانونمندی های دنیای اقتصاد است

این یک واقعیت اجتناب ناپذیر است که در تمام چارچوب های اقتصادی «ثروت مادی» عمدتا مختوم و محدود به کنترل منابع مادی و انسانی موجود بر روی زمین است لذا همین محدودیت موید این واقعیت است که، کاهش ثروت دیگری لازمهٔ افزایش ثروت خویش است.

محول به همین واقعیت است که طی ۴۰ سال گذشته رژیم های مرتجع عربی جنوب خلیج فارس با محوریت ریاض و ابوظبی فربهی و نشاط و تموَل اقتصادی خود را از طریق تحمیل رنجوری و سهم خواری اقتصاد ایران محقق و ماندگار کرده اند. لذا پیرو همین معادله مردم ایران نیز برای برون رفت از بحران تحریم اقتصادی باید بکوشند ثروت ملی خود را افزایش دهند و هزینه این افزایش ثروت را نیز از کیسه بناحق انباشته شده حکومت های قبیله سالار آل سعود و آل نهیان تحصیل نمایند.

سومین واقعیتی که در این جنگ اقتصادی باید مورد توجه قرار داشته باشد شناسائی دقیق دشمنان مردم ایران در این ام المعارک است.

ایرانیان باید توجه داشته باشند جبهه متحدی که عزم خود را در این رزم جزم کرده اولا کشور و ملت آمریکا نیستند و تنها مشتی سیاستمدار جنگ طلب و کمین نشسته اند که سیاست خارجی آمریکا را تنها بنفع مطامع و منافع نامشروع و ناسالم خود مصادره و در انحصار گرفته اند.

سیاستمدارانی که تا بُن دندان مدیون دلارهای نفتی و باد آورده حُکام مرتجع آل سعود در عربستان و آل نهیان در شیخ نشین ابوظبی بوده که با ثمن بخس هزینه سعایت و لابی علیه ایران در غرب را در اختیار سیاسیون و تالارچیان صهیونیستی قرار داده و می دهند تا هر آنچه می توانند و توانسته اند علیه اقتصاد، امنیت و تجزیه ایران به صحنه آورند.

این در حالی است که تمامی معادلات سیاسی حکم کننده این واقعیت می تواند باشد که دولتمردان آمریکا با عدم دشمنی با ایران می توانند ظرفیت هائی را برای تامین خاور میانه ای آکنده از امنیت و ثروت بسترسازی کنند که از جوار آن طرفین به سهولت بتوانند بهترین و بیشترین منافع مالی و مشروع خود را احصا نمایند. قدر مسلم در آن صورت سهم ایالات متحده بمراتب بیشتر از آنی خواهد بود که اکنون از جوار فروش اسلحه از شیخ نشین های خلیج فارس تحصیل می کند.

علی رغم این، جنگ طلبان آمریکائی در خائنانه ترین رویکرد ممکن حتی به منافع ملی کشور و مردم آمریکا نیز تعهدی نداشته و تنها برای منافع مالی خود ترجیح داده اند با حکام قبیله سالار آل سعود و آل نهیان رقص شمشیر کنند.

من حیث المجموع همان طور که ذکر شد اولین قدم در یابش راه برون رفت ایران از این بحران پذیرش وضعیت جنگی است و با پذیرش این واقعیت گریزی از این امر نیز نمی توان داشت تا برای تفوق بر دشمن می بایست خود را مسلح به تاکتیک های جنگی مدبرانه کرد که عنصر سیاست نیز بخشی از این تاکتیک ها می تواند باشد.

قدر مسلم در این کارزار نفس گیر، دیپلماسی عمومی و مدیریت افکار عمومی یکی از اهرم های قوی و موثری است که ایرانیان می توانند و موظف اند بنحو احسن از آن بهره ببرند.

این جنگ سیاسی در واقع جنگی جهت تاثیر گذاردن و شکل دادن و تفوق بر افکار عمومی آمریکا است لذا خط مقدم این جنگ در ایالات متحده آمریکا مفروض انگاشته شده و اندیشکده مطالعاتی همآ، به دلیل حضور میدانی اش در ایالات متحده بر ذمه خود فرض می انگارد تا طلایه داری این مصاف را به نمایندگی از جانب ملت ایران در آمریکا خدامی کند.

بر این منوال، اندیشکده همآ، نیازمند به کسب مجوز از عموم ایرانیان اعم از موافقین تا مخالفین نظام جمهوری اسلامی است تا بتواند با استناد بر این مجوز، مدیریت این بحران را در ایالات متحده امریکا، به عهده گیرد.

این راﻩکار، از آن روی حائز اهمیت است که چنانچه معرکه مزبور با همان روال سابق طی شود قدر مسلم همگرائی و هم افزائی موافقان نظام از طریق رویکردهای حکومتی، دال بر فرمایشی بودن و ساندیس خواری چنان تحرکاتی خواهد شد هم چنان که رویکردهای مخالفان نظام به شیوه سابق نیز مدلولی بر خیانت و خوش خرامی ایشان با دولت های اجنبی انگاشته می گردد.

نکته مهم در ورود موفقیت آمیز ایرانیان به این ام المعارک آن است که عنصر محوری برای بر هم زدن آرایش قوای سیاسی دشمن عنصر ترس است و به شرط ورود و رفتار همگرایانه موافقین و مخالفین در این جدال، ترس وافری به ارکان تصمیم گیرنده جبهه مقابل القا می گردد.

این دقیقا همان ترفندی است که آمریکائی ها نیز بنحو احسن و از طریق موسساتی مانند بنیاد دفاع از دمکراسی به آن متوسل شده و با طراحی ها و دستورالعمل های این بنیاد می کوشند از طریق اخافه سالاری طرف مقابل شان در تهران را مرعوب رفتارهای خود کنند.

همان طور که پیش تر ذکر شد طی بالغ بر ۴۰ سال گذشته موافقان و مخالفان نظام هر کدام مستقل از یکدیگر اهداف خود را دنبال کردند و متاسفانه نه موافقان نظام توفیق آن را یافتند تا اقتصاد ایران را بسامان برسانند و نه مخالفان نظام از توفیق بسامان کردن اقتصاد خود برخوردار شدند.

اکنون و در کانون انعقاد نطفه فتنه ای نوین و سنگین علیه ایران اندیشکده همآ مشتاق است با استقبال همه ایرانیان اعم از موافقین یا مخالفین نظام ابتکار عمل را در اختیار گرفته و با دستور کاری دائر بر کلیات زیر بستر و امکان موفقیت اقتصادی ایران در این جنگ تحمیلی ناجوانمردانه را مهیا سازد.

اندیشکده همآ به اعتبار شناخت دقیق و میدانی خود از اتمسفر فرهنگی آمریکا شرط تفوق طرف ایرانی در مصاف اقتصادی مبتلابه اش با جبهه پیش رو را محول به موارد زیر می انگارد.

۱ـ در فرهنگ آمریکائی این یک اصل برسمیت شناخته شده است که آمریکائیان بصورت سنتی برای عنصر برنده در هر کارزاری احترام قائل اند. هم چنان که کمترین حق یا ارزشی را برای عناصر بازنده کارزارها برسمیت نمی شناسند.

بر همین مبنا است که از نظر سیاست سازان و سیاست بازان آمریکائی ده ها میتینگ با هم ترازان ایشان از منتهی الیه جبهه سیاستمداران ایرانی ارزنی ارزش در مقابل نشست و گفتگو با پایوران نظامی سپاه پاسداران را ندارد.

فهم آمریکائی از ساختار قدرت در ایران بدآنگونه است که جبهه سیاسیون ایرانی را جبهه بازنده ها تلقی می کند اما علی رغم خصومت جدی با سپاه پاسداران به اعتبار توفیقات و حضورهای قدرتمند سپاه در منطقه ،ایشان را برخوردار از وزن و ارزش و اعتبار می داند.

آمریکائی ها بنا بر همین «ترجیح بر عنصر پیروز و قدرتمند» است که از میانه اپوزیسیون رنگارنگ جمهوری اسلامی در خارج از کشور دست روی سازمان تروریستی رجوی گذاشته چرا که علی رغم کریه بودن این سازمان نزد مردم ایران اما واشنگتن آنها را منسجم ترین و توانمندترین و موفق ترین گروه در میانه گروه های مخالف جمهوری اسلامی در خارج از کشور می داند.

این یک واقعیت آشکار و اثبات شده در فرهنگ سیاسی آمریکا است که عناصر جنگ طلب در عرصه سیاست خارجی همواره برای عنصر قدرتمند ولو در جبهه مقابل ارزش و احترام قائل اند و متقابلا ضمن اکراه از عناصر ضعیف و بازنده در هر نبرد یا مذاکره ای از دادن امتیاز به آن عناصر به زعم ایشان «ضعیف و بازنده» اکراه داشته و احتراز می جویند.

نتیجتاً، تا زمانی که، مردم ایران، پیروزی خود را، به جنگ طلبان امریکایی تحمیل نکنند، احتمال تنش زدائی از مناسبات دو کشور امری بعید است.

بدین ترتیب، مردم ایران بر سر دو راهی «برندگی - همبستگی» و «بازندگی - گسستگی» قرار دارند.

۲ـ نکته مهم در این کارزار اقتصادی آن است که می بایست «زهر انباشت» و «زهر افشان» عوامل میدانی سیاستمداران جنگ طلب آمریکائی شناسائی و آنها را از حیز انتفاع ساقط کرد.

این یک واقعیت غیر قابل کتمان است که حکام مرتجع آل سعود در ریاض همواره به اعتبار زهردان انباشته شان از دلارهای کثیف نفتی تزریق کننده عمده سرمایه به منظور لابی علیه ایران نزد جنگ طلبان آمریکائی بوده اند تا از این طریق بتوانند سیاست بازان جنگ طلب آمریکائی را هر چه بهتر برای نبرد با ایران ترغیب کرده و تشجیع نمایند هم چنانکه حکومت پلید آل نهیان در ابوظبی نیز در این معادله و آن هم به پشتوانه دلارهای باد آورده نفتی توانسته نقش نیش زنی مقطعی را برای کژدم بد سگال و جنگ طلب آمریکائیان، ایفا و عهده داری نماید.

پاد زهری که ایران می تواند برای خنثی کردن جرارگی این عقرب بدسگال تمهید کند از مسیر سه گانه دمکراسی خواهی ، رعایت حقوق بشر و محکومیت جنایت علیه بشریت می گذرد. ایران می بایست دست بر روی نقطه ضعف و آسیب پذیر دشمن بگذارد و ایشان را در ضعیف ترین حلقات زنجیر قدرت اش زمینگیر کند.

بر این منوال شعار ایرانیان بصورت هم گرایانه و هم افزایانه باید در چهارچوب دمکراسی خواهی، رعایت حقوق بشر و محکومیت جنایات علیه بشریت معطوف به سرنگونی حکام عربستان و ایضا ابوظبی باشد.

ایران باید بر این طبل و با شدت بکوبد و با صدای واحد و بلند خواستار دمکراسی برای عربستان شود و ریاض را زیر فشار افکار عمومی و دمکراسی خواه قرار دهد تا یا حقوق مساوی به شیعیانش دهد و یا استقلال ایشان را که در نفت خیز ترین مناطق عربستان اقامت دارند، برسمیت بشناسد.

هم چنان که همین رویکرد باید متوجه رژیم ابوظبی شده و ایشان از طریق افکار عمومی سازی مجاب شوند تا لایزالی پول نفت شان را بطور مساوی بین همه شهروندان امارات متحده عربی تخس کنند.

در عمل چنین امری به معنای تغییر رژیم در ابوظبی است چرا که از مجموع ۷ امارات تشکیل دهنده «امارات متحده عربی» تنها ابوظبی، برخوردار از منابع سرشار نفت است و برخلاف آن ۶ امارت دیگر فاقد منابع چشمگیر نفتی هستند.

تاکید و ترویج و دامن زدن و مطالبه رعایت حقوق بشر نیز چشم اسفندیار این دو حکومت منفور است که نه احترامی برای حقوق شهروندان عادی و اتباع خارجی مقیم در کشورشان قائلند و هم زمان عامل مستقیم کشتار زنان، کودکان و غیر نظامیان در کشورهای عراق، سوریه و یمن نیز شده اند.

گذشته از آنکه عملکرد جنایتکارانه ارتش عربستان و ابوظبی در جنگ با یمن همراه با شیوع، ترویج و حمایت تروریستﻫﺎی تکفیری در جنگ هفت ساله علیه سوریه و عراق، مصداقی برجسته از جنایت علیه بشریت توسط این دو حکومت جنایتکار است.

ایرانیان با این حربه سه گانه می توانند چگالی شیطنت این دو شیخ نشین فتنه گر را خنثی و تک های شرارتﻫﺎی ایشان را به سوی نابودی خودشان هدایت کنند.

۳ـ به موازات چنین رویکردی در داخل کشور نیز تمهیدات اقتصادی مناسبی می بایست به کار گرفته شود.

پیشنهاد اندیشکده همآ آن است که بمنظور عملیاتی شدن تضعیف شیطنت های ریاض و ابوظبی باید تمهیدی بکار گرفته شود تا از آن طریق بتوان صادرات نفت ریاض و ابوظبی را مجموعا ۵ میلیون بشکه تقلیل دهیم و هم زمان بدنبال افزایش ۵ میلیون بشکهﺍی صادرات نفت ایران باشیم و سود حاصله از این ارتقا تولید و صادرات را مستقیما به دست شهروندان ایرانی برسانیم تا از این طریق بستر همگرائی و اتحاد حول محور نفت و مزایا و عوائد مستقیم آن نزد ایرانیان فراهم شود.

در این میان دولت نیز می بایست نقش مدیریتی خود را بنحو احسن ایفا کرده و تمهیدات لازم بمنظور توجیه جامعه را فراهم آورد تا با هر اندازه افزایش صادرات نفت (فرای سهمیه دو و نیم میلیون بشکه ۷۰ دلاری کنونی) عوائد این افزایش صادرات به دست شهروندان برسد تا از این طریق شهروندان بشکلی محسوس خود را در عوائد افزایش صادرات نفت شریک ببینند.

بدین ترتیب،

به فرض افزایش ۵ میلیون بشکه نفت صادراتی ایران در ازای کاهش صادرات ۵ میلیون بشکهﺍی عربستان و ابوظبی و تخصیص بشکهﺍی ۳۵ دلار از اضافه درآمد نفتی به شهروندان ایرانی، ﻣﻰتوان حدود ۲۸۰ دلار در ماه به هر خانواده ایرانی پرداخت کرد. (۴ نفره)

چنین عوائدی تا آن اندازه برخوردار از ظرفیت خواهد بود تا ایرانیان را تشجیع کند تا با تقلیل سهمیه نفت صادراتی شیخ نشین های ریاض و ابوظبی ثروت ملی و شخصی خود را در مقابل این دو کانون فتنه به هم افزائی و تفوق برسانند.

۴ـ بموازات افزایش صادرات نفت و به اعتبار تفوق ایران در سرکوب و مهار تروریست های داعش در شامات شهروندان ایرانی بیرون از مناسبات و محدودیت های حکومت می توانند مشوق دولت سوریه باشند تا به منظور تسویه حساب با ابوظبی و عربستان، تروریست های زمینگیر شده در ادلب سوریه را مورد حمایت مالی و لجستیکی خود قرار دهد تا ایشان سوریه را به مقصد عربستان و ابوظبی و به قصد سرنگونی این دو حکومت ترک کنند.

ایرانیان برای این مقصود هرگز نباید ماخوذ به حیا باشند چرا که ریاض و ابوظبی سالها است که با همین نیت و با همین شیوه هر چه در توان داشته اند بمنظور تخریب و تضعیف ایران در منطقه به میدان آورده اند.

ایرانیان باید درک کنند و متقابلا آمریکائیان را نیز به این درک برسانند که تزلزل و تضعیف و سقوط دو حکومت بی صلاحیت و نالایق آل سعود و آل نهیان بستر ساز تفاهم و هم زیستی مسالمت آمیز بین تهران و واشنگتن با حفظ مواضع دو کشور خواهد بود و آنگاه هاضمه پر اشتهای سرمایه داری آمریکا از این فرصت برخوردار خواهد شد تا سود محدود ناشی از فروش تسلیحات به ریاض و ابوظبی را با بازار بزرگ و متنوع «خاورمیانه به آرامش رسیده» ذیل مناسبات حسنه ایران و آمریکا، ما به ازا کند.

در انتها،

مردم ایران ﻣﻰتوانند، با ارسال میلیونﻫﺎ پیغام به کاخ سفید و ایمیل به اندیشکدهٔ همآ، به جهانیان اعلام کنند که، گزینهٔ ایرانیان «برندگی – همبستگی» است وگرنه فرض نهادهایی مانند «بنیاد دفاع از دموکراسی» که بدنبال فقر و نابودی مردم ایرانند این خواهد بود که، همانند چهل سال گذشته گزینه مردم ایران در ر استای «بازندگی – گسستگی» ادامه دارد!

اندیشکده هما خود را موظف می داند تا در ایالات متحده آمریکا و به پشتوانه اعتماد و دریافت ایمیل هر اندازه بیشتر هم وطنان گرانقدر بنمایندگی جمیع ایرانیان برآمده و وکالتی قدرتمندانه جهت دفاع و چانه زنی و مدافعه از حقوق مشروع ایرانیان را در کریدورهای سیاسی آمریکا عهده داری کند.

پیشنهاد اندیشکده هما این است که، با اقتباس از سروده «وحشی بافقی»، متن زیرین بدون کوچکترین تغییری، برای کاخ سفید و اندیشکدهٔ همآ به آدرس های زیر این نامه ارسال گردد.




جناب دانولد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده امریکا،

با عرض سلام و احترام به شهروندان خوش قلب امریکایی.

بنده، در جایگاه یک شهروند آزاده ایرانی و در واکنش به تهدید اخیر شما، پاسخ زیرین را، در چهارچوب شعر و ادبیات پارسی، به شما ابلاغ ﻣﻰکنم:

ای مدعی از طعن تو ما را چه ملال است؟

با رد و قبول تو چه نقص و چه کمال است؟

گیرم که جهان آتش سوزنده بگیرد.

بی آب شود گوهر ایران؟ محال است.

اینجا سر بازارچهٔ لعل فروشیست.

مگشا در گالهﺍت، که پر از سنگ و سفال است.

مارا به همآ دعوی پرواز بلند است.

ای کک! تو چه مرغی و کدامت پر و بال است؟

با بلبل خوش لهجهٔ این باغ چه لافد

خاشک به زبان آوری خویش، که لال است.

خوش خواب اگر هست مرادت، سر پیکار.

آوردگه تو، سر میدان خیال است.

خاموش نشین وحشی، اگر راقب دالی.

کاینها که تو گفتی و نوشتی همه قالست.



با آرزوی شفای هرچه زودتر رواﻥپریشانی شما،



ارادتمند شهروندان خوش قلب امریکا،

یک شهروند آزاده ایرانی.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آدرس مراوده الکترونیکی کاخ سفید:

https://www.whitehouse.gov/contact/

ایمیل اندیشکده هما

homa.thinktank@gmail.com









توضیح برای مترجمان کاخ سفید:

«دال» به دو معنی «دلالت کننده» و «عقاب» به کار گرفته شده.

۱۳۹۷ مرداد ۱, دوشنبه

پوزه بند!


آقای ترامپ ـ من از مخالفان رئیس جمهور ایرانم و طی ۵ سال گذشته بتناوب انتقادات خود را نسبت به عملکرد ایشان ابراز داشته ام. کمااینکه یکی از انتقادات اصلی ام، ساده اندیش بودن ایشان در مذاکره با شما آمریکائیان بود و همواره من و امثال من به ایشان گوشزد می کردیم که دولتمردان آمریکائی ارزنی قابل اعتماد نیستند که خوشبختانه افسار گسیختگی جنابعالی حرف امثال بنده را اثبات کرد.

آقای ترامپ ـ من از مخالفان جدی جنابعالی نیز بوده و شخصا ارزنی برای جنابعالی شان ریاست جمهوری قائل نیستم اما تا آن اندازه شعور دارم تا به احترام رای اکثریت مردم آمریکا به منتخب ایشان در قامت سخنگوی ملت آمریکا احترام بگذارم و همین توقع هم از شما دارم.

من و امثال من همان اندازه که منتقد و مخالف رئیس جمهور روحانی هستیم اما به احترام رای اکثریت ملت ایران ایشان را در قامت نماینده قاطبه ایرانیان برسمیت می شناسیم و بر همین منوال به جنابعالی اجازه نمی دهیم با منتخب ملت ایران بد دهانی و بد سگالی کنید.

عالیجناب! اگر بجای آنکه وقت شریف تان را عمدتا صرف کثافت کاری با فاحشه گان پلی بوی کرده اید کمی وقت می گذاشتید با الفبای دنیای سیاست آشنا می شدید آنگاه می فهمیدید حرف زدن در دنیای سیاست آدابی دارد و اگر حرف زدن در این دنیا را بلد نیستید حرف نزدن را که بلدید!

این توصیه شامل وزیر خارجه تان نیز می گردد. به ایشان بگوئید آن چند صد نفر فسیلی که در لوس آنجلس پای حرف های شما نشستند و برایتان کف زدن نماینده ایران نیستند. مشتی ورشکسته به تقصیرند که در برزخ ایرانی ماندن و آمریکائی بودن سرگردان مانده اند.

به پمپئو بگوئید اگر مایل است در آمریکا با ایرانیان حرف بزند مخاطبش من و امثال بنده هستند در غیر این صورت یک پوزه بنده به ایشان هدیه کنید تا یاد بگیرد گاله دهانش را بقاعده باز کند.

ایرانیان را با حکام مرتجع خلیج فارس یکسان فرض نکنید که می توان دوشیدشان. این ملت بعد از انقلاب اسلامی شاخص حریت در جهان شده و چاره ای ندارید تا استقلال و حریت اش را برسمیت بشناسید تا موجودیت شما را برسمیت بشناسند

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ تیر ۳۱, یکشنبه

هاشمی رفسنجانی زنده است!



علی رغم گذشت نزدیک به دو سال از فقدان اکبر هاشمی رفسنجانی حضور وی به اعتبار میراث و ورثه سیاسی وی در سپهر سیاسی ایران ملموس است.

به روایتی هاشمی رفسنجانی را تا زمانی که زنده بود به اعتبار سنت و سلوک سیاسی اش می شد در قامت یک «کینگ میکر» در اتاق قدرت ایران برسمیت شناخت.

کینگ میکر یا شاه ساز در ترمینولوژی سیاسی به کسانی اطلاق می شود که از آن درجه توانمندی سیاسی ـ اقتصادی برخوردارند تا بتوانند از پشت دیوار سیاست مهره چینی و شخصیت سازی کنند.

احمدی نژاد و روحانی دو دست پخت برجسته از ماشین شاه ساز هاشمی رفسنجانی است که اولی را سلبی به جامعه ایران هدیه کرد و در ۸۴ با حضور نابخردانه اش در انتخابات و کراهت ملی موجود از ایشان در آن تاریخ بصورت سلبی آرای شهروندان را بسمت اقبال به «محمود» مدیریت کرد و در ۹۲ نیز بعد از ورود نابخردانه دومش به انتخابات و ناکامی اش بود که این بار «حسن» را بشکل ایجابی به جامعه ایران دلالت کرد و در هر دو تجربه این مردم بودند که مجبور به پرداخت هزینه هایی گزاف بابت این دو مائده هاشمی به ایران شدند.

میراثی که تا اطلاع ثانوی ایرانیان محکوم به بلاگردانی شان شده اند

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

داریوش سجادی

@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ تیر ۲۶, سه‌شنبه

زبان مکر!



سعید حجاریان طی یادداشتی با عنوان « سياست‌ورزی بهداشتی» دست به گونه شناسی کلامت در سیاست زده و ابراز داشته:

گندزدايي از زبان و نزاهت و نزاكت گفتار سياسي وظيفه اخلاقيون است كه بايد فعال شوند و آن را دايما به مردم گوشزد كنند.

حجاریان در نوشتار خود از همه زبان ها و بهداشت ها و نابهداشتی های کلامی سخن گفته اما مُحیلانه از زبان منحصر بفرد خود چشم پوشی کرده!

زبان حجاریان زبان خشونت است! خشونتی پنهان و بزک شده.

خشونت تنها مشت بر دهان کوبیدن نیست. مشت کوبیدن بر روان نیز خشونت است.

آنی که مخاطب را با ادبیات استخفاف و خشونت کلامی، تحقیر و تحریک کرده و آنگاه فرد ناشی از این استخفاف را به غیظ و خشونت ورزی دلالت می کند! چنین فردی در کنار چنان فردی هر دو متهم به خشونت ورزی اند.

جنگ روانی و خشونت کلامی کاری است که حجاریان بغایت در آن تبحر دارد.

وقتی در انتخابات مجلس ششم با تفرعنی سانتی مانتال رقیب را به عتیقه تشبیه کرد که باید بپذیرد دیگر زمان نشستن اش در موزه ها و طاقچه ها رسیده با ظرافت در حال پمپ خشونت به زیر پوست رقیب بود.

حجاریان اکنون نیز دست از سنت مالوف خود برنداشته و با همان حیلت وقتی برای انتخابات پیش رو متوسل به ادبیاتی خائفانه شده و می گوید رقیب اصلاح طلبان در انتخابات بعدی «براندازانند»! فی الواقع در حال واکنش نشان دادن به شعاری است که در دی ۹۶ در تجمعات اعتراضی آنتن گرفت مبنی بر آنکه «اصلاح طلب ، اصولگرا ـ دیگه تمومه ماجرا» و بدینوسیله می کوشد با توسل به جنگ روانی و این ادعا که اکنون رقیب اصلاح طلبان لایه های برانداز شده اند به حکومت پالس نگران کننده منتقل کند تا ضمن ترساندن نظام برای اصلاح طلبی نیز تکدی سهمیه در انتخابات کرده باشد!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ تیر ۲۵, دوشنبه

ناسیونالیستِ مُرده!


مطابق گفته علی مطهری: یک ایرانی که تابعیت آمریکا را گرفته باشد که آمریکایی نمی‌شود، باز هم ایرانی است.

متاسفانه اظهارات مطهری نه از حیث معنا و نه از حیث مصداق فاقد ارزش کارشناسی است.

مطهری تعلق به نسلی دارد که کماکان در مفاهیم قرن ۱۸ میلادی فریز شده اند و ملیت را هنوز با خوانش مونتسکیوئی و روسوئی درک می کند.

اولا برخلاف فهم مونتسکیوئی آقای مطهری از مفهوم ناسیونالیسم اکنون و دیگر «ملیت» تعلق داشتن به یک «خاستگاه» اطلاق نمی گردد و بلکه تقید داشتن به یک «خواستگاه» را افاده معنا می کند. بر این مبنا مفهوم ملیت دچار استحاله شده و معنای این واژه اکنون تعلق به یک هویت را قبل از تعلق به یک جغرافیا متبادر به ذهن می کند.

بر این منوال شهروندی که در تهران زندگی می کند اما خواست هایش و هنجارها و ارزش ها و مطالبات اش منطبق با فرهنگ و ارزش های آمریکائی است چنین فردی لزوما ایرانی محسوب نمی شود و از حیث هویتی یک آمریکائی یا یک مشوه به آمریکائی بودن است که لاجرم در تهران زندگی می کند.

ثانیا برخلاف اظهارات آقای مطهری، ایرانیان تابعیت آمریکا گرفته نه آمریکائی محسوب می شوند و نه ایرانی اند!

ایشان در عالی ترین سطح ابن الوقت های نان به نرخ روزخواری اند که می کوشند از توبره و آخور توامان و همزمان تغذیه فرمائی کنند.

از طرفی آمریکائی می شوند تا با فرو رفتن در جلد آمریکائی و تخیل آمریکائی بودن و آمریکائی شدن، بحران هویت و بی شخصیتی خود را استتار کنند و هم زمان از مزایای آمریکایی شدن نیز بهره ببرند.

از سوی دیگر و به اقتضا هر کجا منافع شان ایجاب کند یادشان می افتد ایرانی اند در حالی که در مراسم رسمی سوگند شهروندی شان به صراحت قسم خورده اند تا همه دغدغه شان آمریکا باشد و همه تعلق خاطر خود به خاستگاه ملی شان را به طاق نسیان کوبیده و خود را وقف آمریکا کنند.

علی رغم این در حالی که قانونا و اخلاقا باید به سوگند شان وفادار بمانند اما در عمل فعال ترین ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی در آمریکا همین «آمریکائی شدگانند» که برخلاف سوگند شهروندی شان و به اسم وطن دوستی و ایران پرستی (!) از هیچ گونه اقدامات خائنانه ای علیه جمهوری اسلامی ایران مضایقه نمی کنند.

کسی هم نیست تا به این «شبه آمریکائیان» گوشزد کند: مسائل و مشکلات ایران به به شما چه ربطی دارد!؟

شما که با ترک تابعیت تان و وفق سوگندتان ایرانی محسوب نمی شوید و اخلاقا و قانونا دیگر حق ندارید برای «ایران» متظاهر و متعامل به دلسوزی و ایران دوستی شوید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ تیر ۲۳, شنبه

روسیه پایان تاریخ نیست!


روزنامه آرمان که از بدو تاسیس خود را در قامت روابط عمومی آقای هاشمی رفسنجانی تعریف کرده و تا زمانی که ایشان در قید حیات بود بتناوب در ستایش متوفی دست به انتشار رپرتاژ آگهی های پر مداهنه در مدح مشارالیه می زد اکنون نیز بر همان روال بمنظور قدیس سازی از مقتدایشان از هر فرصتی بهره می برد.

از جمله این روزنامه با اشاره به تعامل و همکاری فعلی ایران و روسیه در شماره شنبه ۲۳ تیر ماه به سنت مالوف طی نوشتاری به امضای «دبیر پایگاه اطلاع ‌رسانی آیت‌ ا...هاشمی» با استناد به خاطره ای از متوفی که ناظر بر بدبینی آقای هاشمی نسبت به روس ها در انجام تعهدات شان به ایران بوده، ضمن اسطوره سازی از مقتدایشان در انتها به زبان طعنه این جمله معترضه را در قالب پرسش مطرح کرده که:

آیا روس‌ها به ما وفا می‌کنند؟

در پاسخ به چنین دواعی و مدعیانی می بایست گفت:

خیر ـ هیچ تضمینی در سیاست وجود ندارد که روس ها تا انتها به ایران وفادار بمانند.

اساسا در سیاست هیچ تضمینی وجود ندارد تا دولت های متحد تا ابد به یکدیگر وفادار و متعهد بمانند.

این طبع و ماهیت سیال دنیای سیاست در نظام بین المللی است که مطابق میل آیت الله هاشمی و حامیان ایشان قبل از اصول محوری، «منافع محور» است.

مگر رسول الله علی رغم اشتهار یهود به پیمان شکنی با «بنی نضیر» پیمان اتحاد نبست و آن قوم ناکثانه در اولین فرصت بر میثاق خود بی وفائی کرد!؟

مگر در همین برجام حسن روحانی خوش بینانه سخن از تعهد طرفین به تعهدات برجام نداد و اکنون کاسه چه کنم در دست گرفته و از پیمان شکنی آمریکائی ها لابه می کنند.

مگر همان آقای هاشمی نبودند که ساده اندیشانه برجام را «ولکامینگ» می کردند آن هم تنها به اعتبار قابل وثوق بودن امضای «جان کری» پای برجام!؟

در سیاست که نمی توان و نمی بایست خود را معطل بدبینی ها یا خوش بینی ها کرد.

دنیای سیاست دنیای واقع بینی است و صفحه سیاست بمثابه صفحه «نرد» است. نراد خوب آن است که «تاس بد» را «خوب بازی» کند!

هیچ عقل سلیمی در وحشت از مرگ دست به خودکشی نمی زند و پایوران نظام موظف اند تا هر کجای مقدور در همین دنیای منافع محور اعمال سیاست «اصول محور» کنند و در فردای بر فرض بی وفائی روس ها نیز دنیا برای سیاستمدار به آخر نمی رسد تا از اکنون زانوی غم بغل بگیرند.

فردای بدون روس پایان تاریخ نیست و سیاست همچنان ادامه خواهد داشت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ تیر ۱۹, سه‌شنبه

رقصنده با گرگ ها!



موج واکنش ها بعد از انتشار «مستند بی راهه» در کنار بولد شدن رقاصی دخترکی ۱۷ ساله و ابراز هم دلی مشتی «زائده» با آن «مائده» مصداق آن است که: بیشتر از مائده مهمان دیدیم ـ رمه آنقدر ندیدیم که چوپان دیدیم!

ماجرای مائده قبل از هر چیز موید بد فهمی مسئولین مربوطه از پدیده مذکوره است.

قدر مسلم آن است که افرادی مانند آن دختر خانم نوباوه قبل از آنکه مستحق نشستن بر کرسی شماتت باشند بایسته مداوا و طبابت اند.

مائده ها را گزمه و مفتش و داروغه به کار نمی آید و از ابتدا مسئولین انتظامی ورودی ناصواب و نالازم به این پروژه داشته اند.

مائده ها را می بایست در قامت یک روان نژند با روان درمانان، روان پژوهی و آسیب شناسی کرد.

بنا به اعتراف جمیع افرادی نظیر مائده، رفتار ایشان قبل از آنکه بازتاب انسدادهای حکومتی باشد محصول زندگی مشارالیها در یک فضای بسته و ایزوله و پادگانی در جوار خانواده های بشدت سرکوبگرشان است.

نگاه کنید به اعترافات صادقانه «هدی جراح» با تلویزیون فارسی بی بی سی که هر چند مجری برنامه با زیرکی و شیطنت می کوشید «هدی» را مدیریت کند تا ایشان را مُقر بیآورد که جمهوری اسلامی را در مقام مقصر بنشاند اما آن علیا مخدره صادقانه اذعان داشت که قبل از هر چیز زیر فشار رفتار های بسته و انسدادی خانواده اش به مرز کلافگی و عصیان رسیده.

(مصاحبه هدی جراح با بی بی سی را در لینک ببینید ـ https://bbc.in/2mckMhD)

مائده و امثال مائده نیز بنا به اعتراف خودشان فرزندان طلاق اند که در نبود سایه پدر و مادری شایسته و ابتلای ناخواسته شان به کمبودهای عاطفی بصورت طبیعی بسمت رفتار نامتعارف و توجه طلبانه دلالت می شوند.

کوتاهی مسئولین آن است که اساسا مائده را نفهمیده اند و صورت ماجرا را غلط تعریف کرده اند.

چیزی که مائده به اتهام ان متهم شده اساسا غلط تعریف شده.

ویدئوهای منتسب به این رقاصه نوباوه بهترین دلالت از بد فهمی موضوع است.

مائده در ویدئوهای موجود هر کاری که می کند «رقص» نیست! و تنها در حال تشبث به مشتی رفتار و اطوار اروتیک است با این توهم که «می رقصد» و در ناخود آگاهش بابت این اقبال سکشوال به وجد و بهجت روحی می رسیده تا همه خلاء های عاطفی انباشته از سال های محروم مانده اش از بی توجهی در نبود پدر و مادر را اینک با اقبال و توجه طلبی در اینستا و از طریق آن حرکات اروتیک تشفی دهد.

اساسا ایرانیان به اعتبار جایگاه نجیبانه و محجوبانه زن در فرهنگ ایرانی چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام، فاقد چیزی بنام «رقص زن» بوده اند و ترجیح زنان ایرانی حفظ حجب و حیاء شان در حضورهای اجتماعی بوده.

حجب و وقار و متانت زن ایران تا آنجا بود که همسر خشایارشاه در قامت ملکه وقتی نخواست تن به بولهوسی پادشاه دهد و از حضوری تنانه و رامشگرانه و بی حجاب در دربار استنکاف ورزید محکوم به عزلت شد و «استر» دختر یهودی و مکار در کمین نشسته جای وی را با فریبندگی گرفت.

زن در سنت ایرانی و بلکه در سنت خاورمیانه بویژه بعد از اسلام شانی اجل از رقاصی داشت. در هیچ کدام از حجاری های به جا مانده در تخت جمشید نیز اثری از شمایل یا تمثال زن و ایضاً رقص زن دیده نمی شود. حتی چیزی بنام رقص عربی هم اساساً در منطقه وجود نداشته و آنچه که به غلط به این نام معروف شده رقصی است مصری که بازمانده از دوران فراعنه باستان و عیاشی های مرسوم در کاخ های اشرافی ایشان است. در ایران هم اگر رقصی بود، رقص های مردانه ای بود از قبیل «رقص شکرانه محصول» یا «رقص رزمی» مانند رقص چوب خراسانی ها یا رقص لزگی آذری ها یا رقص دایره کردها یا دمام زنی توام با سینه زنی بندری ها.

تنها از اواخر دوران قاجار که سنت های غربی راه به ایران باز کرد شاهد مناسبت هائی زنانه با چاشنی فسق و فجور در دربار قاجار شدیم (مانند مراسم رقص زنانه مورچه داره) روندی که در دوران پهلوی اوج گرفت و بخصوص در فردای کودتای ۲۸ مرداد و احساس دین دربار به لمپنیزم «شعبان بی مخی» لات بازی و جاهل گری در ایران قدر دید و در صدر نشست و از آن به بعد بود که لات بازی عرصه سینمای ایران را زیر سلطه خود گرفت و با تاسی از این روند «رقص جاهلی» یا همان «بابا کرم» نیز جائی در خرده فرهنگ لات های ایران باز کرد اما آن هم رقصی مردانه بود که به مرور زنانی منسوب به خرده فرهنگ دربار آن را نیز بنفع خود مصادره و در جامعه اشاعه دادند. (*)

علی ایحال مائده ها را ملامت نکنید. طبابت کنید.

ایشان قبل از آن که مستحق نشستن بر کرسی اتهام باشند مستمند خوابیدن بر بستر درمان اند!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* ـ نگاه کنید به مقاله آقایون دست – خانوما رقص
:

داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ تیر ۱۷, یکشنبه

اسب های چوبی!



شعار «سوریه رو رها کن ـ فکری به حال ما کن» ترفند محیلانه ای است که با ظاهر الصلاح ترین شکل ممکن عقبه استراتژیک ایران را از داخل و با اسب های چوبی مورد آفند قرار داده.

نکته محوری در این «آنتی استراتژی» انجاست که طراحان با ادبیاتی ظاهر الصلاح و تظلم محور توانسته اند این شعار را با موفقیت آنتن دهند و از آن طریق از بدنه عوام جامعه بنفع خود یارگیری کنند.

در تراژدی سوریه صورت قضیه بدین شکل طراحی شده بود تا اولا ایران را در منطقه به محاصره در آورده و آنگاه با اسقاط اسد و پردازش داعش در سوریه آن وحوش را با سازماندهی از مسیر عراق درون ایران تفاله ریزی کنند و هم زمان با پمپ بحران معیشت از طریق تحریم های اقتصادی از دو جبهه سنگین ایران را زیر ضربات خرد کننده قرار دهند.

فتنه ای سنگین که ایران با هوشمندی از طریق مدیریت میدانی سپاه، توانست کمرش را در سوریه شکسته و با سرکوب داعش، ثلاثی فتنه (ریاض ـ تل آویو ـ واشنگتن) را در تحصیل اهداف شوم خود ناکام گذارد.

اما این ناکامی مانع از آن نشد تا آن ثلاثی اکنون از طریق بالا بردن دُز تحریم ها و هم زمان پمپ بحران معیشت در ایران و کشیدن تسمه از گرده شهروندان، آتش تهیه خود را سنگین تر از قبل متوجه استحکامات اقتصادی ایران کنند.

اما این کمال ساده اندیشی است چنانچه آن ثلاثی در تحصیل اهداف شوم خود فعال مایشاء محسوب گردند. قدر مسلم نه واشنگتن و نه ریاض و تل آویو در خلأء و بدون پشتوانه لجستیک داخلی نمی توانستند از طریق شعار «سوریه رو رها کن ...» عوام قریبانه در ایران نفوذ میدانی پیدا کنند.

پایوران جمهوری اسلامی بی جهت نمی توانند همه مصیبت ها را بر گردن آمریکا و متحدانش بیاندازد. حکومت در ایران اگر از آمریکا ضربه می خورد این ضربه را قبل از عاملیت مستقیم از عقبه و سمپات های آمریکا می خورد که نقش اسب های چوبی بمنظور تحصیل مراد آمریکا را در داخل ایران عهده داری می کنند. این مفتونان و مقهوران و مجذوبان آمریکا در داخل ایرانند که تاکنون و با عوام فریبی و بعضا موفقیت کوشیده اند بسترساز ترفندهای آمریکائیان شوند.

مصیبت آنجاست که ایشان عاملیت مستقیم امریکا را ندارند و عوامانه و غافلانه در زمین آمریکا بازی می کنند.

ایشان را می توان ورژن آپ گریت شده خوارج محسوب کرد که همان طور که اکنون با شعار «سوریه رو رها کن...» نظام را برای برگرداندن سردار سلیمانی از سوریه زیر فشار قرار داده اند سلف ایشان نیز صادقانه و ساده اندیشانه در صفین در زمین معاویه بازی کردند و امیر المومنین را زیر فشار قرار دادند با این حماقت که:

معاویه را رها کن ـ ایشان اهل کتاب اند!

حماقتی که می تواند مسبب تکرار تراژیک تاریخ علیه ایران شود. سوریه در موقعیت کنونی برای ایران بمثابه بزنگاه «احد» است که هر گونه مماشات و مسامحه در آنجا قرینه ترک کردن نقطه استراتژیک احد در غزوه دوم رسول الله با کفار قریش محسوب می شود که منجر به شکست سنگین لشکر رسول الله شد.

بر این منوال شعار مزبور را می توان بدین شکل معنا یابی کرد:

سوریه رو رها کن ـ داعش از مجرای «اسب های چوبی» تهران رو فتح کرده! غفلت کنید ایران را نیز فتح می کنند!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ تیر ۱۶, شنبه

کی هُلش داد!


طعنه آقای حمید رسايی به سردار قاسم سلیمانی بابت تجلیل ایشان از موضع اخیر رئیس جمهور فاقد وجاهت است.

آقای رسائی توجه داشته باشند که «اهل دقت» بفراست موضع به تلویح مقتدرانه حسن روحانی در مقابل آمریکا آن هم بعد از مدت ها تذبذب را قرینه همان پهلوانی می دانند که در هلهله شیدائان بابت شیرجه اش از بالای نیاگارا تنها پرسش اش آن بود که: کی منو هُل داد!؟

اما این نیز کمال کم لطفی است تا سردار سلیمانی را به اعتبار تجربه تاریخی اشعث و اشعری و به اقتفای آن تمجید مورد شماتت و اتهام دستپاچگی قرار داد.

همان «اهل دقت» که می دانند مواضع بظاهر مقتدرانه روحانی در برابر واشنگتن را نباید جدی گرفت اما به همان نسبت نیز ایشان می دانند تجلیل سردار سلیمانی نیز برخوردار از فراست بود و فی الواقع «سردار» با آن تجلیل بموقع ابتکار عمل را در دست گرفت و با قرار دادن ثقل و اینرسی «سیاسی و نظامی» خود و سپاه در قفای حسن روحانی با هوشمندی اولا رئیس جمهور را در رودربایستی مواضع خود قرار داد تا نتواند از موضع فعلیش احتراز جوید. ثانیا با آن تجلیل بموقع به آمریکا فهماند از اینجا به بعد با سپاه طرفید و اگر زبان دیپلماسی را نابلدید اکنون با زبان «تفنگ و اقتدار» در خلیج فارس با شما حرف خواهیم زد.

آقای رسائی ـ سکوت روحانی در پاسخ به تجلیل سردار را بگذارید به حساب همان که ایشان نیز دنبال آنند تا بفهمند چه کسی هُلش داد!؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۹۷ تیر ۱۳, چهارشنبه

شعور سیاسی



ذلیلانه ترین اقدام در مواجهه با مهابت افسار گسیخته ای چون ترامپ توصیه خودباختگان ضعیف النفس و بی درکان از الفبای سیاست است که امریه «مذاکره لاجرم» با آمریکا را صادر می کنند.

عصاره همه توانش عقلی ایشان تاسی به آن توصیه آمریکائی است که «اگر در موضع تجاوز قرار گرفتید، تسلیم شوید و لذتش را ببرید»!

جان مایه کلام ایشان آن است: حال که آمریکا در موضع تفوق باج خواهانه قرار دارد تسلیم اش شویم و حالش را ببریم!

بی مقداران از حداقل شعور سیاسی نیز بی بهره اند!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ تیر ۱۰, یکشنبه

پتیاره قدرت در آغوش جولیانی




جولیانی وکیل ترامپ در نشست مشترکش با مریم رجوی ابراز داشته:

رهبران ایران باید کنار بروند و یک دولت دموکراتیک که مریم رجوی نماینده آن است (!) جایگزین شود ... آزادی در آستانه تحقق است سال بعد می‌خواهم که این نشست را در تهران برگزار کنم!

آقای جولیانی ـ خوبی؟ خوشی؟ رو به رشدی؟

سال ۸۸ همتای شما «جورج سورس» همانند امروز شما در برنامه تلویزیونی فاکس نیوز ابراز لحیه فرمود:

من شرط می بندم سال دیگه این موقع جمهوری اسلامی در ایران وجود نخواهد داشت!

جناب جولیانی اگر هذیان گوئی شما ناشی از مواجبی است که آن سازمان تروریستی بابت حق القدم تان به حساب تان واریز کرده که هیچ!

در غیر این صورت فریب آن عروس هزار داماد را نخورید!

آن پتیاره قدرت تنها یک خودفروش سیاسی است که همسر رسمی اش را در «شهوت قدرت» بنفع هم آغوشی با مسعود فروخت.

شمایان را نیز به اقتضا می فروشد.

ضیافت گرگ ها فاقد شرافت و اخلاق است. هر چند خودتان نیز بکفایت گرگ درنده ای هستید!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

نگاش نکن ظریف بود ـ شش نفرو حریف بود!



بد فرجامی نهال برجام را می توان تقدیر اجتناب ناپذیر زراعت در زمین سوخته و ناباروری محسوب کرد که محصولی جز بطالت و اتلاف وقت و هزینه برای زارعانش ندارد.

اما در این میان مخالفت با برجام از جانب جناح انقلابی نه موضوعیت داشت و نه طریقیت.

این احتجاج فارغ از مجادله بر سر برجام بین «تندروها و کج روها» یا «اصولگرایان و اصلاح طلبان» تنها ناظر بر دغدغه های جناح انقلابی است. از منظر حاملان و حامیان انقلاب این «فرآیند محتوم به برجام» بود که موجبات تشویش و دلنگرانی ایشان را فراهم می کرد و از این موضع با برجامیان مخالفت داشتند.

بر این منوال برجام یک قطعه از پازلی بود که توسط آمریکا و بعد از ناکامی در ۸۸ از طریق تحریم های فلج کننده اقتصادی تمهید شد تا با مهندسی و مدیریت نامحسوس و موفقیت آمیز انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ بتوانند با حربه «بحران معیشت» عملگرایانی که کمترین تقید به آرمان های انقلاب اسلامی را دارند در تهران به قدرت رسانده و هم زمان موجبات تضعیف جناح انقلابی در ایران را فراهم کنند.

فی الواقع اهتمام در این پروژه مغبون کردن رهبری (همچون مغبون کردم امام در پذیرش ۵۹۸) و سکاندار شدن عملگرایان در ایران بود تا نهایتا در برجام بتوانند با آمریکائی ها معامله بزرگ را انجام دهند.

پازلی که با حذف هاشمی رفسنجانی در ۹۲ (از طریق رد صلاحیت) ابتر ماند.

علی ایحال عملگرایان در ۹۲ ولو در نبود هاشمی با «مهندسی آمریکائی انتخابات» بازی را در دست گرفتند اما چون در نبود هاشمی وزن سیاسی قابل اعتنائی نداشتند عملا نتوانستند در برجام خوش بدرخشند و با تغییر رئیس جمهور در آمریکا کل پروژه به فنا رفت.

این بدان معنا نیست که ظریف یا روحانی نفوذی آمریکا بودند بلکه بدین معنا است که ایشان جناحی را نمایندگی می کردند که از ابتدای انقلاب در یک خوش بینی فلسفی فاقد کمترین شناخت و درک واقع بینانه ای از نظام بین الملل و ایضا فاقد کمترین درک و التفات به مبانی و آرمان های انقلاب اسلامی بودند و همه درک و شعور ایشان از انقلاب اسلامی منحصر در ملی کردن و ملی دیدن آرمان های فراملیتی انقلاب امام بود و هست.

این کمال سماحت بود که دکتر ظریف و ایضا مهتر ایشان (روحانی) علی رغم برخورداری از تجربه و تحصیلات سیاسی خام اندیشانه در طول مذاکرات و بعد از توافق برجام وقت و بی وقت می فرمودند:

نظام بین الملل و دیپلماسی نوین برخلاف سابق مبتنی بر مسئولیت است!

هر اندازه هم که به ایشان گوشزد می شد این شعارها برای کلاس های ترم یک علوم سیاسی مناسب است و نظام بین الملل کماکان بر اصل مورگانتا استوار بوده و حرف اول را در این نظام «قدرت» می زند علی ایحال مشارالیها خویش کامانه از این واقعیت چشم پوشی کرده و شیدائیان نیز سرخوشانه و جوگیرانه ابراز لحیه می فرمودند که «نگاش نکن ظریفه ـ شش نفرو حریفه» و اکنون و در خزان برجام کسی نیست تا از ایشان بپرسد:

کجا رفت آن نظام بین المللی که مبتنی بر مسئولیت بود و چگونه «پدیده ترامپ» توانست از موضع قدرت با یک لگد همه بافته های برجام را مُبدل به پنبه نماید!؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44