۱۳۹۸ آذر ۱۱, دوشنبه

آخرین فاشیست از نسل هیتلر!


کاوه موسوی یکی از آخرین بازماندگان سندروم فاشیزم با تایتل «دکترای حقوق از آکسفورد انگلستان» مثالی است شاخص از این واقعیت که تحصیلات عالیه لزوما بمعنای برخورداری از شعور نیست.

موسوی که مدتی است از موضع حقوق بشر مدافعه از خائنان اعدام شده در ۶۷ را معرکه‌گردانی می‌کند روز گذشته، دستور فرماندار شهر قدس جهت برخورد با مهاجمین به فرمانداری این شهر در جریان آشوب بنزین در آبان گذشته را بهانه اعتراض قرار داده و و بدینوسیله و ناخواسته عمق روحیات نژاد‌پرستانه‌اش را برون‌ریخت کرده!

به گفته وی و در خطاب به فرماندار شهر قدس:

جهانیان باید بدانند همه ایرانیان چون شما پیرو فرهنگ تازیان بیابانی نیستند!

لازم به ذکر است اطلاق «تازیان بیابانی» در گویش «دکتر» مزبور «اعراب مسلمان» را نشانه‌گذاری می‌کند که موید عمق سفاهت و گرایشات فاشیستی وی و امثال وی می‌باشد که متاسفانه در حوزه فارسی زبانان برخوردار از پراکندگی و گستردگی است!

اینها همان‌هائی‌اند که از موضع اولتراروشنفکری فخر فرهنگ غنی ایرانیت و حقوق بشر و گل‌نوشته کوروش را به زمین و زمان می‌فروشند و چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند و اقوام و طوایف و نژادهای زیادی از سفاهت عقلی و شناعت زبانی و رفتار فاشیستی‌شان دچار تلخکامی‌اند!

به ظاهر شیک‌اند و شکیل‌اند اما همین‌هایند که فرای دواعی روشنفکرانه‌شان اعراب را با لفظ سوسمارخوار تحقیر می‌کنند! و افغان‌ها را آدم نمی‌شمارند! و ترک‌ها را با بی‌شرمی با حمار تطابق داده! و گیلانیان شریف را با کثیف‌ترین لطیفه‌های جنسیتی تحقیر می‌کنند اما در مقابل فرهنگ غربی تا بن دندان خاشع و خودباخته و زبون و ذلت‌پذیرند!

این مجانین را شفائی نیست و بهترین خدمت به ایشان سپردن‌شان به نقاهتگاه‌های روان‌پریشی است.

#داریوش_سجادی

دنیای این روزای اپوزیسیون!


اغتشاشات اخیر ناشی از افزایش قیمت بنزین در ایران در کنار آثار و تبعات و صدمات و لطمات اجتناب‌ناپذیرش برکاتی نیز داشت از جمله آنکه بار دیگر اسباب برون‌ریخت مالیخولیای اپوزیسیون براندازی را فراهم کرد که بیش از چهل سال است با انباشت تنفر و غیظ و نفرت هیستریک‌شان از جمهوری اسلامی هر شب خواب سقوط قریب‌الوقوع آن را می‌بینند و هرآئینه با بروز کمترین ناآرامی در ایران به شوق آمده و به یکدیگر مشتلق می‌دهند که «این دفعه دیگه کار رژیم تمومه» و هر بار نیز سرخورده و ناکام به خلسه‌گاه شان خزیده و تا «شوقی دیگر» سرگرم آرزوتراپی چهل ساله‌شان می‌شوند!

براندازی‌طلبان فوق‌الذکر عنایت به این نکته نمی‌کنند که ایشان می‌توانند از جمهوری اسلامی متنفر باشند. اما نمی‌توانند این نفرت را مبنای فهم و تحلیل و اکت سیاسی قرار دهند. نه این که نمی‌توانند. «البته که می‌توانند» بیش از چهل سال است که با همین شیوه مشغول آزمون و خطایند و متوجه هم نمی‌شوند دلیل ناکامی و ناراستی تحلیل‌ها و شکست‌های پی در پی ایشان در مصاف ریموت کنترلی‌شان با جمهوری اسلامی همین آرزوتراپی مبتنی بر شیدائی و نفرت است.

چهل سال پیش بینی «سقوط رژیم تا ۶ ماهه دیگه» را کردن محصول همین احساسی اندیشی در سیاست است. این که ایشان از جمهوری اسلامی متنفرند، امری است قابل فهم. اما چیزی که ایشان از فهم آن عاجزند آنست که با «تنفر صرف داشتن» از جمهوری اسلامی نمی‌توان جمهوری اسلامی را برانداخت.

دنیای سیاست دنیای عاری از احساساته. احساسات آفت سیاست است.

ورود رمانتیک به دنیای سیاست خبطی است فاحش که تالی فاسد دارد.

خرداد ۶۸ و در حین مراسم تدفین امام خمینی در جوار یکی از همین براندازان در بهشت زهرا مشغول مخابره خبر بودم و با اشاره به جمعیت ده میلیونی عزادار در محل از «برانداز مزبور» نظرش را درباره سیل میلیونی مردم عزادار پرسیدم و در پاسخ گفت:

حکومت اینها را با دادن سهمیه «بُنشن و نخود و لوبیا» جمع و بسیج می‌کنه. (!)

همان فوران نبوغی که در ۸۸ توسط سبزها تحت عنوان «ساندیس خواران» مطنطن شد!

در پاسخ به «برانداز فوق الذکر» گفتم:

اگر جمهوری اسلامی صرفا با دادن مُشتی «نخود ـ لوبیا» می‌تواند چنین بسیج میلیونی را سازماندهی کند و با «مشتی بُنشن» نیز توانست با بسیج جوانانش ۸ سال مقابل وحشی‌ترین و قدرتمند‌ترین ارتش عربی با جمیع متحدانش از دین و کشور و ناموس و شرف و حیثیت ایران دفاع کند، در آن صورت شما ول معطلید! برید از این کشور! اینجا جای شما نیست و حریف این حکومت نمی‌شوید.

چنین احتجاجی تالی فاسد لحاظ کردن همان غیظ و نفرت و احساسات در فهم مسائل سیاسی است که حاملان آن نفرت را مبتلا به کورسوئی در سیاست می‌کند.

واقعیت آنست که علی‌غم اصرار خویش‌باورانه براندازی‌طلبان، جمهوری اسلامی برخوردار از پایگاه مردمی قدرتمندی است و به اعتبار همین پایگاه «ماندنی» است.
اپوزیسیون مزبور اگر این واقعیت را بپذیرد و متعاقبا از رویااندیشی و «سیاست‌بازی» بر اساس شیدائی و نفرت دست برداشته و پای بر زمین واقعیت بگذارد آنگاه می‌تواند با خود و جمهوری اسلامی به صرافت افتاده و ببینند و بکوشند با همین «جمهوری اسلامی مستقر» چگونه می‌تواند به همزیستی و رواداری برسند! (۱)

در کنار براندازی‌طلبان برخی از تحلیلگران سانتی‌مانتال در داخل کشور نیز طی چند سال گذشته ترم جدیدی تحت عنوان «فروپاشی» را وارد ادبیات سیاسی ایران کرده و با خوانشی خویش‌کامانه «اعتقاد» به «فروپاشی» را بنام «استدلال» به مخاطب القاء کنند.(۲)

واضعان نظریه فروپاشی بی تفطن به آنند که سطوت و صولت یک حکومت مرهون «درک این‌همانی» و «جنس این‌همانی» بین شهروند و شهریار است.

به بیانی دیگر آستانه آنتروپی و آغاز فروپاشی یک حکومت از آنجائی تجلی و تسری می‌یابد که پیوند عاطفی و فاهمه پارادایمی بین حکومت و مردم از بین می‌رود.

فروپاشی محصولِ انفصالِ رابطه متقابل معناشناسانه و هویت‌یابانه بین شهروند و حکومت است. برای فروپاشی باید اتصال عاطفی بین مردم و مُلوک از هم گسیخته شود. بر این منوال و با توجه به جنس «این‌همانی» بین «شهروندان واثق به جمهوری اسلامی» و «شهروندان مورد وثوق جمهوری اسلامی» و استمرار و عدم زوال این «حظ مشترک» تا اطلاع ثانوی «اتفاق فروپاشی» در جمهوری اسلامی تعلیق به محال است.

مشکل براندازان و فروپاشی‌خواهان و برآورد عموما غلط ایشان از آینده جمهوری اسلامی بازگشت به درک ناصحیح ایشان از جنس رابطه معنائی بین بدنه حکومت با راس آن است.

ایشان چون قیاس بنفس کرده و نفرت‌شان از نظام را پشتوانه فهم‌شان از فرجام نظام کرده‌اند بالتبع از درک این واقعیت عاجزند که رابطه «واثقان به جمهوری اسلامی» و «شهروندان مورد وثوق جمهوری اسلامی» بیرون از ملاک‌های معیشت‌سالارانه یا دین‌ستیزانه مورد نظر براندازان و فروپاشی‌خواهان، ارتباطی متضایف و کرامت سالارانه است. بدین معنا که «جمهوری اسلامی خواهان» غالبا مومنانی از لایه‌های مستمند و در عین حال آبرومندی‌ از جامعه‌اند که هر چند زیر فشار معیشت، رنجوری می‌کنند و بقاعده در فرصت‌هائی رنجش اقتصادی خود را مُبدل به رُمبش اجتماعی می‌کنند اما بنا به «یک دلیل خاص» رُمبش خود را تا آنجا برون‌ریخت می‌کنند تا حکومت‌شان مُعذب شود و تا آنجا برون‌ریخت نمی‌کنند که حکومت‌شان مُعلق شود!

چنین رابطه متضایفی ناشی از آنست که جمهوری اسلامی مبنای مُلکداری خود را بر کرامت سالاری و فقیرنوازی نزد توده‌هائی استوار کرده که تا پیش از این فقرشان اسباب شرم‌شان بود و رسما بابت فقرشان توسط رژیم پیشین در قامت شهروند «لوکلاس» و بلکه «بی‌کلاس» داوری و تحقیر می‌شدند و با استقرار جمهوری اسلامی نه‌تنها مانند گذشته به اتهام مستمندی تحقیر نمی‌شدند بلکه در ادبیات حکومت اتصاف به ولی‌نعمتانی پیدا کرده‌اند که حکومت، خود را نماینده و خادم ایشان توصیف می‌کرد.

هم‌افزائی این قشر با جمهوری اسلامی که پایگاه اصلی حکومت محسوب می‌شوند، هم‌افزائی در زمین اقتصاد نیست تا شادکامی یا ناکامی خود را با GNP بسنجند.

ایشان هویت خود را از نظام می‌گیرند و بر این مبنا در بدترین «حالت اقتصادی» شاید گوشت حکومت را بخورند اما استخوانش را دور نمی‌اندازند! واقعیت آنست که در نابسامانی اقتصادی ناشی از تحریم آمریکا و علیلی مدیریت دولت این بخش از جامعه مبتلا به مشکل معیشتی شده‌اند اما مشکلات معیشتی ایشان «بارکد سیاسی» نشده تا بدآن بهانه بخواهند از نظام بگذرند.

هر چند این بمعنای دادن چک سفید ایشان به حکومت نیست و دولتمردان موظفند در اسرع وقت اقتصاد و معیشت ایشان را بسامان کند.

علی‌ایحال براندازی‌طلبان و فروپاشی خواهان در گذشتن از جمهوری اسلامی و سر دادن شعارهای براندازانه مُخیرند و هم چنانکه می‌توانند الی‌ابد با تحفظ نفرت‌شان از جمهوری اسلامی هر شب رویای سقوط حکومت را خواب‌درمانی کنند اما چیزی که بدآن مجاز نیستند آنست که آرزوی خود را به عنوان واقعیت مبنای تحلیل خود قرار دهند. این که این اقشار با حکومت مشکل دارند و نظام را برنمی‌تابند امر جدیدی نیست و به تعبیر مرحوم امام: امروز هیچ تأسفی نمی‌خوریم ‌که آنان در کنار ما نیستند چرا ‌که ‌از اول ‌هم نبودند!

براندازی‌طلبان، سکولارهائی بودند و هستند که به اعتبار ماهیت مذهبی جمهوری اسلامی از ابتدا تعلق خاطر و پیوند عاطفی به نظام و زیست مومنانه مطمح نظر نظام نداشتند و از ۵۷ به بعد بمثابه یک ازدواج اجباری به زیستی ناخواسته زیر سقف نظام تن دادند. پیوندی تصنعی که واقعیت‌اش طلاقی عاطفی بود و اکنون با برون‌ریخت آن نفرت هر فرصتی را رویااندیشانه بنام خود و به اسم انقلاب مردم علیه نظام، مصادره می‌کنند!

دنیای این روزای ایشان مصداق آن بخش از سرایش «روزبه بمانی» است که:

در حسرت فردای تو
تقویم‌ام و پر می‌کنم
هر روز این تنهاییُ
فردا رو تصور می‌کنم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ نگاه کنید به «از رنجی که می‌برند»
https://bit.ly/34GWOiS

۲ـ نگاه کنید به «عینک‌های کبود»
https://bit.ly/37UZ1t9



#داریوش_سجادی

۱۳۹۸ آذر ۹, شنبه

پایان اصلاحات!


اظهارات میرحسین موسوی در ارتباط با آشوب ناشی از افزایش قیمت بنزین خواسته یا ناخواسته معنای پایان اصلاح‌طلبی را لااقل از جانب ایشان افاده معنا می‌کند!

موسوی با یک «داوری آناکرونیکال» آشوب بنزین آبان ۹۸ را قرینه کشتار میدان ژاله در ۱۷ شهریور ۵۷ معرفی کرده و بدین ترتیب برای «معترضین ۹۸» شانی هم تراز با انقلابیون سال ۵۷ قائل شده که در آن مقطع علنا خیابان را بمنظور «براندازی رژیم پهلوی» کانون آوردگاه خود با نظام سلطنتی قرار داده بودند.

قدر مسلم میرحسین موسوی موظف است به لوازم استقرای خود پایبند بماند و در آنصورت این بمعنای گذشتن ایشان از صرافت اصلاحات و پیوستن‌شان به جنبش انقلاب و براندازی نظام است که طبیعتا برخوردار از تبعات و آفات و اقتضائاتی است که در صورت ابرام ایشان بر این موضع آنگاه دیگر سخنگویان اصلاح طلبی در ایران را ملزم به لبیک یا عدم لبیک با ایشان خواهد کرد.

#داریوش_سجادی

۱۳۹۸ آذر ۷, پنجشنبه

رئیس جمهوری برای برخی فصول!


ابراز لحیه توام با قهقهه حسن روحانی مبنی بر «منم مثل شما صبح جمعه فهمیدم بنزین گرون شده»! قبل از ادخال سرور اسباب نفرت و کراهت را نزد ملتی فراهم کرد که تصور می‌کردند ريس جمهورشان قرار است مسئولانه برای ایشان مُلکداری کند!

آقای روحانی اگر نمی‌توانید دردی از دردهای مردم را تسکین دهید لااقل دیگر روی اعصاب‌شان راه نروید!

حکایت ملت با شما حکایت آن مال باخته‌ای است که منزلش را دزد زد و شکوه به عدلیه بُرد و قاضی پرسید دیشب که دزد به منزلت اومده بود کجا بودی؟

گفت خواب بودم!

قاضی گفت : خب مرد حسابی وقتی دزد میاد خونت بجای مراقبت از اموالت می‌گیری میخوابی!؟

مال باخته هم گفت: بر این گمان بودم مسئولین مملکت بیدارند!

جناب روحانی زیادی مرفه‌اید و نفس تان از جای گرم بلند میشه.

مثل شما مانند ماری‌آنتوانت همسر لوئی شانزدهم است که وقتی در انقلاب فرانسه از ندیمه‌هاش پرسید مردم چرا ریختن تو خیابون و پاسخ شنید: چون نان ندارن بخورن! ماری آنتوانت هم مانند امروز شما از سر سیری و مرفهی گفت:

خب نان ندارن بجاش کیک بخورن!!!

#داریوش_سجادی

۱۳۹۸ آذر ۶, چهارشنبه

مُرَددین و مَردودین!



متعاقب اغتشاشات اخیر در ایران بابت افزایش قیمت بنزین، پیغام‌هائی برای اینجانب ارسال شده که طی آن پیغام‌دهنده از موضع تردید توام با شماتت عملکرد حکومت در برخورد با آشوب را برنتابیده و ضمن ابراز تردید نسبت به رفتار نظام و ظالمانه توصیف کردن واکنش حکومت ابراز داشته از صرافت ماندن در اردوی انقلاب گذر کرده‌اند!

در پاسخ به این عزیزان باید تاکید کنم:

تردید‌تان امری است ممدوح و اساسا همیشه موظفید از پذیرش چشم و گوش بسته امور احتراز کرده و پدیده‌های اجتماعی را با محک عقل و استدلال و احتجاج، اقبال نمائید.

تردید شرط عقل است مشروط بر آنکه عنصر مُردد در آن متوقف نماند و تردید خود را پله نخست رسیدن به یقین قرار دهد و چنین ایقانی را از مسیر بصیرت توام با تدبیر و فضیلت، طریقت کند.

در آشوب اخیر ایران یک واقعیت را نباید تحت هیچ عنوان نادیده گرفت و آن این که اعتراض به افزایش قیمت بنزین که خود اعتراضی بزرگ‌تر به وضعیت نامناسب معیشت اقشار فرودست جامعه بود «حق صدر در صدی و مشروع و قانونی مردمی بود» که نجیبانه و معصومانه وضعیت نابسامان اقتصادی کشور را طی چند سال اخیر بُردبارانه تحمل می‌کردند و افزایش خلق‌الساعه قیمت بنزین این بُردباری را به نقظه جوش رساند و برون ریخت کرد.

تا اینجا هیچ امر مذمومی نه مسموع است و نه مشهود و اتفاقا نیروهای انقلابی و پایمردان در جبهه انقلاب باید اصلی‌ترین و اولین مدافعان و سخنگویان در جامعه برای دفاع از حق مشروع همین توده‌های مظلوم و تنگ‌دست در جامعه باشند.

اما نقطه افتراق ورود آشوبگرانی بود که با توسل به خشونت و اوباشگری و جنگ و تخریب شهری فضا را رادیکالیزه کردند و بدین ترتیب با به حاشیه راندن اعتراض مدنی و قابل دفاع اقشار فرودست میدان‌دار اغتشاش در ناآرامی‌ها شدند.

بدین منوال بود که دیگر نمی‌بایست کمترین اهمالی در سرکوب غوغائیانی داشت که در اتحادی آرمانی با ریاض و واشنگتن در کمین سوری کردن ایران بودند!

اعتراض مدنی حق مشروع و مسلم اقشاری است که کاملا متمدنانه در روز نخست کف خیابان را بصورت مسالمت‌آمیز مُبدل به تریبون انتقال اعتراض خود به دولت کردند و نظام نیز متقابلا با چنان اعتراضی برخورد روادارانه‌ای را اعمال کرد.

اعتراض مدنی چیزی شبیه همان راه‌پیمائی سکوت در ۲۵ خرداد ۸۸ بود که با متمدنانه‌ترین شکل ممکن در تهران انجام پذیرفت و حکومت نیز آن را اقبال کرد.

اما در هیچ دیکشنری به آتش‌زننده بانک و مسجد و اتوبوس و تخریب کننده شهر کلمه «معترض» اطلاق نمی‌شود و در هر ترمینولوژی سرکوب چنان مُخربینی مجاز و ضروری شمرده می‌شود.

همان طور که در پایان رواداری حکومت با راهپیمائی متمدنانه سکوت در ۲۵ خرداد ۸۸ حمله مشکوک و نابخردانه به پایگاه بسیج ، پاسخ کوبنده حکومت به مهاجمین را غیر قابل فهم نمی‌کرد.

اما این که عده‌ای نیز پرسیده‌اند مگر در انقلاب اسلامی نیز بانک و پمپ بنزین آتش نمی‌زدیم!؟ پس چرا آن موقع آتش زدن‌ها خوب بود و اکنون اغتشاشگری نام دارد؟

در پاسخ به این عزیزان باید گفت: اگر می‌پذیرید اتفاقات ۵۷ یک انقلاب بود «که بود» در آن انقلاب هدف انقلابیون تحت رهبری امام به زیر کشیدن حکومت بود و انقلابیون به لوازم عمل خود پایبند بودند و با آغوش‌گشائی از شهادت به مصاف حکومت وقت رفته بودند و حکومت نیز به تبع، انقلابیون را به گلوله می‌بست! اما مگر آشوب اخیر ناشی از افزایش قیمت بنزین نیز یک انقلاب بود!؟

اگر بود «که نبود» آشوبگران نیز باید به لوازم اقدامات تخریبگرانه خود ملتزم بمانند. نمی‌شود که به عزم سقوط رژیم شهر را تخریب کرد و به آتش کشید و متقابلا از نظام توقع داشته باشند با شیرینی به استقبال اغتشا‌گران برود!

بدون تعارف اگر مُرددین و مردودین از فهم این بداهت عاجزند همان کنار کشیدن و خروج‌شان از اردوی انقلاب شایسته‌تر است.

اردوی فرهنگی انقلاب همچون اردوی نظامی انقلاب، محتاج ژنرال‌های در اندازه «قاسم سلیمانی‌ها» است که با درکی عمیق و فهمی بصیر از تحولات مبتلابه کشور، سنگرها و سرحدات ایران و انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را سنگربانی کنند.

#داریوش_سجادی

۱۳۹۸ آذر ۴, دوشنبه

سکوت گرگ‌ها!


آنتونی هاپکینز و جودی فاستر در «سکوت بره‌ها» به کارگردانی «جاناتان دمی» به تبحر و تسلط توانستند در ژانر سینمای وحشت از عهده تبیین روان‌شناختی یک شخصیت ضداجتماعی (بوفالو بیل) به خوبی برآیند.

سکوت بره‌ها در واقع تلاش «استاریلنگ» افسر جوان اف بی آی برای پایان دادن استعاری به رنج و جیغ بره‌هائی بود که ناتوانانه تن به سلاخی خود در کشتارگاه می‌دهند.

در مقام قیاس سکوت غیرمنتظره و نامانوس دونالد ترامپ در خلال اغتشاشات ناشی از افزایش قیمت بنزین در ایران تقارنی از سکوت بره‌های جاناتان دمی را با سکوت گرگ‌‌ زردموی و نامتعارف کاخ سفید را ما به ازا کرد.

شخصیتی که طی دو سال گذشته با کوبیدن بر طبل تحریم‌های اقتصادی علیه ایران می‌کوشید اختلال شخصیت خود را با کشیدن تسمه از گُرده مردم ایران و تزریق بحران معیشت به تشفی خاطر برساند.

علی‌رغم این، سکوت ترامپ در اغتشاشات ایران نشان داد ترامپ نیز مانند «دکتر هانیبال» در «سکوت بره‌ها» تا آن اندازه هوشمند هست تا بفهمد اکنون او تنهاترین رئیس جمهور آمریکا در تاریخ ایالات متحده است تا جائی که تنهائی‌اش این امکان را به وی نمی‌دهد تا بتواند از آب گل‌آلود اغتشاشات در ایران ماهی مُرادش را بگیرد!

اگر قبلا در موقعیت‌های مشابه کاخ سفید این فرصت را داشت تا از طریق پمپ بحران معیشت در «کشورهای هدف» بموقع و از طریق عوامل خود دست به کودتا یا مهره‌چینی بزند لیکن اکنون ترامپ در کاخ سفید تنها است و دست‌اش از اصلی‌ترین ابزارهای لازم جهت اقدام علیه ایران خالی مانده.

وزارت خارجه و سیا دو اهرم و عنصر کلیدی کاخ سفید برای ورود به دسیسه‌هائی از این دست هستند که به دلائل قابل رویت و قابل فهم بدنه این دو سازمان از ابتدای ورود ترامپ به کاخ سفید بنای کارشکنی با وی را گذاشته‌اند و به همین دلیل ترامپ در ماجرای آشوب تهران نه این که یک شبه علیه‌سلام شد بلکه سکوت‌اش ناشی از عدم همراهی سیا و وزارت خارجه و درگیر بودن آنها علیه ترامپ در پرونده استیضاح رئیس جمهور نامقبول‌شان بود!

سکوت ترامپ یادآور وضعیت رقت‌انگیز جیمی کارتر است که در طبس پیش‌بینی همه چیز را کرده بود جز «طوفان شن» و ناچار کارتر مجبور شد آن شکست را با تخیل‌اندیشی مناهم گولان کارگردان «دلتا فورث» و از طریق همزادپنداری با قهرمان آن فیلم «چاک نوریس» التیام درمانی کند!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

دلتا فورث رویااندیشی مناهم گولان بود که در آن چاک نوریس فرمانده عملیات طبس بعد از شکست آن پروژه بمنظور آزادسازی مسافران یک هواپیماربائی عازم لبنان شد و یک تنه کل حزب‌الله لبنان را تخیلا منهدم کرد!

#داریوش_سجادی

۱۳۹۸ آذر ۳, یکشنبه

شاخص فلاکت!



مشاهیر هر کشوری مفاخر آن کشور هم محسوب می‌شوند.

قرن بیستم را از این جهت می‌توان به قرن مشاهیری اطلاق کرد که تاریخ در آن بر روی شانه غول‌هائی از حیث قدرت و معرفت و منزلت قرار داشت!

اسطوره‌هائی همچون نلسون ماندلا ، لخ والسا، الکساندر دوبچک، مهاتما گاندی، جواهر لعل نهرو، مارتین لوترکینگ و نهایتا ابرقهرمانی مانند روح الله خمینی!

کسانی که دشمنان‌شان نیز با وجود خصومت نافی عظمت و بزرگی ایشان نبودند و هر کدام بنوبه خود فصلی از تاریخ تحولات جهان را با قدرت و قوت بنام خود سند زدند!

علی‌رغم این ظاهرا قرن ۲۱ بر خلاف قرن قبل دنیای کوتوله‌ها است و دیگر باید حسرت بازتولید ابرقهرمانانی در اندازه قهرمانان قرن گذشته را خورد!

آشوب اخیر در ایران آخرین نمونه از این دست است که علت‌اش چه ناشی از گرانی بنزین می‌بود یا موفقیت تحریم‌های ترامپ یا بهانه بابت سریز شدن اعتراض‌ سیاسی ـ اقتصادی بخش‌هائی از جامعه، اما من‌حیث المجموع اصرار بخشی از معترضین در بولد کردن آخرین فرزند ذکور پهلوی و متقابلا جوگیر شدن «رضاشاه‌پریم» و نشستن وی بر «توهم رهبری اپوزیسیون» را می‌توان «شاخص فلاکت عقلی» نزد جماعتی اطلاق کرد که از میانه فاسد‌ترین و مضحک‌ترین و مبتذل‌ترین و بی‌سواد‌ترین مجموعه سلطنت منقرضه پهلوی «رضائی سبک عقل» را معرکه گردانی کردند!

معروف است زمانی که اسکندر مقدونی در اوج قدرت مواجه با بی‌وقعی «دیوژن» در خرابه‌های آتن شد با غرور اعتراف کرد:

اگر اسکندر نبودم دلم میخواست دیوژن باشم!

حال باید دید این بخش از ایرانیان پله‌های زوال را تا کجا طی کردند که به «رضاشاه پریم» رسیده‌اند!

کاش ایران اگر دشمنی هم دارد دشمنی حائز اهمیت باشد! تا ایرانیان بابت‌اش دچار شرمندگی نباشند!

#داریوش_سجادی

مهناز افشار مگه ایران بود!؟


تیتر زدن:
آیا مهناز افشار برای همیشه از ایران رفت؟
مگه افشار ایران بود!؟
اینها اجنبی‌هایی مشبه‌ و مشوه به ایرانی بود‌ن‌اند که یک روز هم ایران زندگی نکردن!
جسم‌شان ایران بوده اما هویت و موجودیت آغشته از عقده خود‌کم بینی شان در غرب و با لایف استایل غرب زندگی و همزاد پنداری می‌کرده و اکنون همچون غلامی خانه‌زاد به خانه اربابی بازگشته!
#داریوش_سجادی


۱۳۹۸ آذر ۱, جمعه

شنود اشباح!



جمهوری اسلامی بهانه است
ایران‌مان نشانه است!

آشوب و حجم گسترده تخریب ناشی از اغتشاشات ناشی از افزایش قیمت بنزین علیرغم شدت و عمق خسارت از جانبی دیگر خالی از برکت نبود! و بنوعی بار دیگر سفاهت دشمنان ایران را به اثبات رساند!

از دو سال پیش «بن‌سلمان» ولیعهد جاه‌طلب سعودی علنا خصومت خود با ایران را برون‌ریخت کرد و رسما اعلام کرد ما جنگ را به داخل ایران می‌کشانیم.

بیش از یک سال هم هست که رسانه‌های تحت امر دشمنان ایران همه ظرفیت‌های خود را جهت پمپ انفعال به شهروندان ایرانی و تحریم انتخابات پیش رو در اسفند ماه بسیج کرده‌اند.

با وجود این، آشوب شهری و شدت ویرانگری ناشی از «فتنه بنزین» به بهترین شکل ممکن به مردم ایران تفهیم کرد با چه هیولاهائی مواجه‌اند که در غیظ از ایران تا کجا توان تخریب و شرارت دارند!؟

دستور کارشان روشن است!

همان طور که کریستف کلمب با بیان این جمله که «یک سرخ‌پوست خوب سرخپوست مُرده است» عمق نفرت و عزم ایشان جهت کشتار سرخ‌پوستان مظلوم آمریکا را برون‌ریخت کرد اکنون نیز بی‌تابی و شهوت شدید دشمنان کمین نشسته برای تخریب ایران در اغتشاشات اخیر نشان داد دشمن خارجی در اتحاد آرمانی‌اش با جاهلین و خائین فارسی زبان در داخل و خارج تا کجا را نشانه گرفته‌اند و برای ایشان نیز «یک ایران خوب، ایران ویران و تجزیه و ویران شده است»

هر چند وندالیزم گسترده اغتشاشات اخیر ثابت کرد هیولاهای در کمین ایران «سوری کردن ایران» را در دستور کار خود دارند لیکن این نیت شوم با اتکای بر سفاهت دشمنان ایران به ضد خود مُبدل شد و اکنون آن آشوب به وضوح این پیام را به ملت ایران داد که در ضیافت و مجالست هیولاهای ضد ایران، ایرانیان تنهای تنهایند و تنها با اتکا و اتحاد خود مانند ۴۰ سال گذشته می‌توانند بر مشکلات‌شان فائق آیند.

برخلاف ترفند دشمنان، برون‌ریخت عمق شوم‌اندیشی علیه ایران در آشوب اخیر حکومت و ملت را به یک هم‌افزائی مناسب می‌تواند برساند تا از فرصت مشارکت گسترده در انتخابات اسفند ماه نهایت بهره را ببرند و بار دیگر حامل این پیغام شوند:

ایران ملک مشاع ایرانیان است و این مُلک را به بها دهند نه بهانه!
بقول فردوسی:

دریغ‌ست ایران که ویران شود
کُنام پلنگان و شیران شود

#داریوش_سجادی

۱۳۹۸ آبان ۳۰, پنجشنبه

شکرانه حماقت!



دونالد ترامپ انصافا یک پدیده منحصربفرد در دنیای سیاست است که یک تنه توانسته مرزهای فکاهی را بشکل مُحیرالعقولی جابجا کند!

رئیس جمهور مزبور از اردیبهشت سال گذشته برجام را یک سویه باطل کرد و محکم نشست بر موضع افزایش تحریم‌های فلج کننده اقتصادی و وقت و بی وقت نیز توئیت می‌کرد که حالا می‌بینید ترفندم جواب می‌ده و جمهوری اسلامی به آشوب کشیده می‌شه!

بی‌شرمانه و علنی اعلام می‌کرد که از طریق تحریم‌ها دنبال کشیدن تسمه از گرده شهروندان ایرانی است تا از این طریق ایران رو تسلیم کنه!

زبان بسته اکنون که یخ‌اش نسبتا گرفت و آشوبگران (۱) در قامت سربازان کف خیابانش، شهر را تخریب کردند و بنحو احسن آتش سوزاندند و آنگاه مدام به کاخ سفید نگاه می‌کردند تا بلکه ارباب زرد موی‌شان به کمک‌شان بیائد لاکن:

ترامپ رفته بود گل بچینه و تازی در بزنگاه شکار مستراح‌لازم شده بود! و از دیوار صدا درآمد که از ترامپ درنیامد!

بینوایان زدند و کشتند و تخریب کردند و سوزاندند و ترکاندند و به وجد شعار دادند «اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تموم ماجرا» و «رضاشاه،روحت شاد» و «رضاشاه پرین‌شان» هم جوگیر شده بود و مُدام از خارجه امریه‌های انقلابی صادر می‌کرد و اکنون غوغائیان افسرده و سرخورده مانده‌اند و با خود زیرلب نجوا می‌کند:

پس چرا نشد!؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ـ تاکید می‌کنم آشوبگران و نه مردم مظلوم و فقیری که به حق نسبت به گرانی‌ها معترض‌اند و ارزنی در تخریب‌ها و اغتشاشات اخیر مشارکت نداشتند

#داریوش_سجادی

۱۳۹۸ آبان ۲۹, چهارشنبه

همه سربازان بن‌سلمان


بن‌سلمان: ما جنگ را به داخل خاک ایران می‌کشانیم! (اردیبهشت ۹۶)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
#داریوش_سجادی

آقا رضا پهلوی کاش لااقل سواد سیاسی داشتید!


آقای رضا پهلوی ـ بیش از ۴۰ سال است که با پول ربوده شده ملت ایران خوردید و گشتید و چریدید! کاش لااقل در این مدت دو واحد دانشگاهی و یک مدرک تحصیلی از یک کالج آمریکائی می‌گرفتید تا لااقل تبحری در ادبیات آکادمیک پیدا می‌کردید و اکنون می‌فهمیدید نظام دیکتاتوری و استبدادی با یکدیگر متفاوتند و می‌فهمیدید پدرتان دیکتاتور بود و پدربزرگ‌تان مستبد!

داریوش سجادی

توهمات رضا پهلوی


آقای رضا پهلوی ـ در غائله بنزین به غلط بوی کباب شنیده‌اید! مردم ایران در آبان ۵۸ و چند ماه بعد از اخراج بابا و مامان و جنابعالی و لیلا خانم و فرحناز خانم و علیرضا، درب سفارت دولت فخیمه آمریکا در چهارراه تخت‌جمشید را نیز گِل گرفتند و شوربختانه جنابعالی را از داشتن پایگاه فتنه در ایران محروم ساخته‌اند!
اگر «بابا» توانست در ۳۲ با کودتا به قدرت بازگردد این را مدیون وجودداشت سفارت آمریکا در تهران بود.

#داریوش_سجادی
مقاله چطوری آمریکائی؟

تحلیلگران تخیلی


برخلاف توهم براندازان، جمهوری اسلامی تا اطلاع ثانوی ماندنی است و این مانائی قبل از توانائی نظام معطوف به ناتوانی و رویااندیشی اپوزیسون کج و کوله‌ای است که طی چهل سال گذشته با تخیلات خود سیاست را مُنحط و سالی چهل بار جمهوری اسلامی را مُنحل می‌کنند!

#داریوش_سجادی 

آشوبگران



کجای دنیا آتش‌زننده بانک و پمپ بنزین را معترض می‌نامند؟ در همان لندنی که شما زندگی می‌کنید وقتی طرفداران تیم لیورپول شهر را به آشوب می‌کشند پلیس انگلستان آیا ایشان را به اسم معترض «ماچ» می‌کند! یا با قدرت و شدت سرکوب‌شان می‌کند؟

#داریوش_سجادی
مقاله از رنجی که می‌برند

بی‌شرافت‌ها


بی‌شرفی اپوزیسیون‌برانداز مُعلل به مذبذب بودن‌شان است که ادعای وطن‌دوستی دارند اما در زمین آمریکا بازی کرده و کمترین اعتراضی بابت تحریم‌های اقتصادی ترامپ نکرده و ضمن استقبال از له شدن مردم زیر بار معیشت، فرصت‌طلبانه اعتراض مدنی ایشان را رُبوده و با خشن‌ترین شکل ممکن شهر را به «نام مردم» به آتش می‌کشند!

#داریوش_سجادی
مقاله از رنجی که می‌برند

رویااندیشی



بی‌سوادی اپوزیسیون برانداز کُلاژی مُعَوَج از افسانه‌اندیشی است که به ایشان این امکان را داده تا بیش از چهل سال با اتکای بر رویاها و آرزوهای خود بتوانند سیاست را مُنحط و سالی چهل بار جمهوری اسلامی را مُنحل کنند!

#داریوش_سجادی
مقاله از رنجی که می‌برند

اپوزیسیون برانداز



اپوزیسیون برانداز جمهوری اسلامی از حیث شعور «بی‌سوادترین» و از حیث اخلاق «بی‌شرف‌ترین» پراکندگی در حوزه فارسی‌زبانانند که در اغتشاشات اخیر یک بار دیگر مهجوریت توأم با صباوت عقلی ایشان برون‌ریخت شد

#داریوش_سجادی

مقاله از رنجی که می‌برند

از رنجی که می‌برند!


آموزش سیاست به زبان ساده!

اپوزیسیون برانداز جمهوری اسلامی در داخل و خارج از کشور از حیث شعور «بی‌سوادترین» و از حیث اخلاق «بی‌شرف‌ترین» پراکندگی در حوزه فارسی‌زبانانند که در اغتشاشات اخیر ناشی از افزایش قیمت بنزین یک بار دیگر مهجوریت توأم با صباوت عقلی ایشان برون‌ریخت شد.

مهجوریتی رقت‌انگیز که کولی‌وشی ذهنی ایشان را قابل ترحم می‌کند!

بی‌سوادی ایشان کُلاژی مُعَوَج از افسانه‌اندیشی است که به ایشان این امکان را داده تا بیش از ۴۰ سال با اتکای بر رویاها و آرزوهای خود بتوانند سیاست را مُنحط و سالی چهل بار جمهوری اسلامی را مُنحل کنند!

هر چند نفرت از جمهوری اسلامی حق مسلم ایشان است اما سیاست محل شیدائی و نفرت نیست. سیاست عرصه عقلانیت و حرکت بر زمین واقعیت است.

تنفر ایشان از جمهوری اسلامی قابل فهم است اما برخلاف خوشایندشان و بر اساس فکت‌های عقلی و لحاظ شعور سیاسی و مطابق داده‌های واقعی، جمهوری اسلامی تا اطلاع ثانوی ماندنی است.

مانائی جمهوری اسلامی قبل از اتکای بر توانائی‌اش مستظهر به ناتوانی همین اپوزیسیون برانداز است که دنیای خود را به زیباترین شکل ممکن در آسمان‌ها چیده است.

قدر مسلم نمی‌توان و نمی‌بایست آرزوهای ایشان را تحقیر کرد و نباید ایشان را به احتساب رویاها‌شان شماتت کرد! حتی بنوعی می‌بایست آرزوهای ایشان را برسمیت شناخت. اما محل نزاع و موضوع نقار آنجاست که در دنیای سیاست نمی‌توان آرزوها را مبنای تحلیل قرار داد و بر اساس «شیدائی و نفرت» تخیلات خود را تئوریزه کرد و بعد بابت محقق نشدن آن رویابافی‌ها غمبرک گرفت!

سیاست عرصه واقعیت است و واقعیت آن است که جمهوری اسلامی ایران ماندگار است.

البته می‌توان گفت: خیرـ نیست!

می‌توان خود و همفکران خود را بنام همه ملت ایران سند زد و جمهوری اسلامی را فرقه‌ای حداقلی در دریای خروشان ملت مفروض انگاشت!

اما واقعیت آنست که علی‌غم اصرار خویش‌باورانه اپوزیسیون مزبور جمهوری اسلامی برخوردار از پایگاه مردمی قدرتمندی است و به اعتبار همین پایگاه رفتنی نیست.

اپوزیسیون مزبور اگر این واقعیت را بپذیرد و متعاقبا از رویااندیشی و «سیاست‌بازی» بر اساس شیدائی و نفرت دست برداشته و پای بر زمین واقعیت بگذارد آنگاه می‌تواند با خود و جمهوری اسلامی به صرافت افتاده و ببینند و بکوشند با همین جمهوری اسلامی مستقر چگونه به همزیستی و رواداری برسند!

بی‌شرفی این اپوزیسیون نیز مُعلل به مذبذب بودن ایشان است که حسب ظاهر داعیه وطن و وطن‌دوستی و هموطن دوستی دارند اما در کثیف‌ترین شکل ممکن در زمین آمریکا بازی کرده و نه تنها کمترین اعتراضی بابت تحریم‌های اقتصادی ظالمانه ترامپ نمی‌کنند بلکه ضمن استقبال از له شدن مردم از جوار تحریم‌ها، فرصت‌طلبانه اعتراض مدنی ایشان را رُبوده و با خشن‌ترین شکل ممکن شهر را به «نام مردم» به آتش می‌کشند!

روز گذشته در تلویزیون فارسی بی بی سی میهمان بودم و فرصت نشد این نکته را در پاسخ میزبان که گفتند «چرا حکومت معترضین را با خشونت سرکوب می‌کند» به ایشان گوشزد کنم که:

کجای دنیا آتش‌زننده بانک را معترض می‌نامند!؟
کجای دنیا آتش‌زننده اتوبوس و پمپ بنزین و تخریب‌کننده فروشگاه‌ها را معترض می‌نامند!؟

در همان انگلستانی که شما زندگی می‌کنید وقتی طرفداران تیم لیورپول و چلسی شهر را به آشوب و تخریب می‌کشند پلیس انگلستان آیا ایشان را به اسم معترض «نوازش» می‌کند!؟ یا با قدرت و شدت سرکوب‌شان می‌کند!؟

بی شرفی این اپوزیسیون بازگشت به این شناعت دارد که دو روز ابتدای آشوب تا توانستند زدند و تخریب کردند و آتش سوزاندند و با افتخار ویدئوهايش در «بی بی سی» و «من و تو» و «ایران‌اینترنشنال» و «صدای آمریکا» و «توئیتر» بنام موفقیت و پیشتازی «مردم» آنتن می‌گرفت و وقتی یخ‌شان نگرفت و فهمیدند سُمبه نظام پر زور است ناگهان تغییر موضع دادند و در همان رسانه‌ها این بار رژیم را متهم به خودزنی کرد و گفتند تخریب‌ها توسط حکومت برای توجیه سرکوب «مردم» صورت گرفته!

مجانین استدلالی می‌کنند که در هجای آن لکنت می‌ورزند!

با فرض صحت این ادعا آیا مدعیان مزبور مجوز آن را می‌دهند تا حکومت تخریب‌گران را به گلوله ببندد!؟

منطقا با ادعای مزبور مدعیان باید از چنین مجوزی استقبال کنند چرا که در آن صورت نظام افراد تحت امر خودش را به گلوله می‌بندد!

بقول دائی جان ناپلئون:

چیزی که مرز ندارد حماقت است!

#داریوش_سجادی

۱۳۹۸ آبان ۲۷, دوشنبه

آشوب کور بنزین!


اغتشاش در ایران به بهانه افزایش قیمت بنزین تداعی داستان هم‌افزائی روزانه سه کارگری است که یکی وظیفه داشت گودال بکند و دومی موظف بود داخل گودال لوله بگذارد و سومی وطیفه پُر کردن گودال را عهده داری می‌کرد و کارگران اول و آخر در غیبت نفر دوم نیز لاینقطع کار می‌کردند و یکی گودال می‌کند و دومی پُرش می‌کرد بدون آنکه به «فقدان اصل لوله‌گذاری در خاک» اهمیتی دهند!

هر چند آغاز آشوب بنزین در ایران را باید به حساب اقدام بی‌مبالاتانه دولت گذاشت که بصورتی خلق‌الساعه و بدون اطلاع قبلی و افکار عمومی سازی شهروندان ایران را سورپرایز کرد و هر چند فکت‌های سیاسی نیز موید آنست دولت عملگرایان چندان هم بی‌رغبت نیست تا با اتکای تنگنای اقتصادی مبتلابه مردم از قبال تحریم‌ها و توسل به خیابانی کردن اعتراض معیشتی مردم، اهرم فشاری برای تحمیل تسلیم شدگی در پیشگاه «کدخدا» را به قوه عاقله نظام تمهید کند با این توجیه که:

مردم بُریده‌اند و خسته شده و مستاصلند و گریزی جز سازش با آمریکا نیست!

علی‌ایحال هر چند اقدام ناسنجیده دولت را می‌توان پاس خودی به دشمن تلقی کرد و بر این منوال اعتراض اولیه و مشروع و مدنی شهروندان بسرعت توسط اغتشاش‌گران مصادره شد و غوغائیان با عقب‌راندن معترضین مدنی توانستند ابتکار عمل را در دست گرفته و با توسل به تحرکات ایذائی و اخلالگرانه و تخریبی شهر را به آتش و آشوب بکشند.

آشوبی که علی‌رغم گستردگی لیکن بصورت قهری محکوم به زوال است!

حلقه مفقود در آشوب موجود عدم هم‌افزائی بین «اسلیپرسل‌های کف خیابان» با دیگر قطعات پازل است!

صورت شفاف ماجرا آنست که ترامپ گز نکرده بُرید و قبل از آنکه چاهی بکند دست به رُبایش منار زد!

هدف غائی ترامپ از تحریم‌های فلج‌کننده رساندن جامعه شهروندی ایران به نقطه جوش از طریق پمپ بحران معیشت بود تا در ادامه بتواند ماهی مُراد خود را از آن آب گل‌آلود شده صیادی کند!

اما نکته‌ مغفول در «پازل ترامپ» خالی بودن دست وی از آلترناتیو و عنصر جایگزین در فردای آشوب مطمح نظرش بود.

ترامپ به این واقعیت توجه نداشت که اگر CIA در ۱۹۷۱ با فراست توفیق پیدا کرد از طریق بحران معیشت و ارگانایز کردن «جنبش قابلمه به دست‌ها» دولت انقلابی آلنده را در شیلی به زیر بکشد این توفیق را مدیون وجود عنصر تمام کننده‌ای مانند «پینوشه» در سانتیاگو بود گذشته از آنکه پینوشه نیز در آن دسیسه پشتگرم به امداد‌های ستاد کودتا در سفارت آمریکا در سانتیاگو بود.

همان چیزی که اکنون در ونزوئلا جاری است و آمریکائیان به برکت برخورداری از عنصر تحت امرشان در «کاراکاس» و باز بودن سفارت‌شان به عنوان کانون فتنه توانسته‌اند با تمهید دوگانه «گوایدو» در مقابل «مادورو» ونزوئلا را با دوزی بالا به آشوب بکشند!

این در حالی است که CIA از ۵۸ تاکنون و از فردای تسخیر و تعطیلی سفارت‌خانه‌ آمریکا در تهران «یهودی سرگردانی» را می‌ماند که گرانیگاه‌اش برای دخالت مستقیم و موثر در ایران را از دست داده و بالتبع نتوانسته از میانه اپوزیسیون داخلی نیز ژنرال سازی کند و در این میان همه بضاعت CIA یک قلاده «رضا پهلوی» است که در هر بزنگاهی متوسل به وی شده و با بزک و شوآف‌های سیاسی این کوچک‌زاده‌اش را به نیت «ژنرال‌سازی» بزرگنمائی می‌کند.

پاپتی که برخلاف انتظار CIA فاقد کمترین کاریزما و نفوذ نزد ایرانیان است و به سنت پدرش همه امیدش بازگشت دوپینگی به ایران با اتکای بر الطاف خفیه کاخ سفید است.

من حیث‌المجموع غائله بنزین در ایران چیزی نیست جز آشوبی کور و کارگران بدون حضور عامل سوم صرفا در حال کندن و پر کردن حفره‌ خالی از محتوایند!

#داریوش_سجادی

۱۳۹۸ آبان ۲۶, یکشنبه

چطوری؟ آمریکائی!


پاسخی به فراخوان رضا پهلوی

رضا پهلوی به بهانه اغتشاشات اخیر در ایران بابت افزایش قیمت بنزین طی پیامی خطاب به ایرانیان اظهار داشته: «درد مردم ایران بیش از آنکه قیمت بنزین باشد، کرامتی‌ست که از دست رفته‌اش می‌بینند» و در ادامه افزوده:

شما به درستی دریافته‌اید که تنها راه رهایی، نه صندوق‌های دروغین رای، که در با هم بودن و سر دادن فریاد دادخواهی در خیابان‌های ایران است.

مزید اطلاع آقازاده محمدرضا پهلوی باید گوشزد کرد مشکل درشت مردم ایران قبل از قیمت بنزین همین مصیبت آقازادگی و به احتساب اسپرم منتقله از ابوی خود را «تافته جدابافته دیدن» است که حاملان آن اسپرم را دچار توهم فضیلت و رهبریت و مانویت و «ملوکانه‌فرمائی» می‌فرماید!

جناب رضا پهلوی به درستی فرموده‌اند درد اصلی ایرانیان کرامت از دست رفته‌شان است اما در بیان کامل حقیقت ماخوذ به حیا مانده‌ و نفرموده‌اند این کرامت به تاراج رفته میراث پدر و پدربزرگ و آن «علیه‌سرکار» در سلطنت منحوسه و منقرضه‌‌ای است که از جوار بی‌هویتی و شرمآگینی از هویت ایرانی و خودباختگی و شیدائی همه خانواده پهلوی به هویت مهترانگارانه آمریکائی، این بی‌کرامتی در خاک ایران نشاء شد.

جناب پهلوی!

کرامت ایرانیان زمانی از بین رفت که پدر تاجدارتان ایرانیان را چون «گوساله» انگاشت و نهیب‌شان زد «یا به صندوق‌ آرای دروغین من در حزب رستاخیز رای می‌دهید یا پاسپورت بگیرید از ایران بروید» و ایرانیان نیز به درستی دریافتند تنها راه رهایی، نه صندوق‌های دروغین رای، که در با هم بودن و سر دادن فریاد دادخواهی در خیابان‌های ایران است که نتیجه‌اش اخراج پدر تاجدارتان و خانواده‌اش از ایران شد!

ایرانیان کرامت‌شان را روزی از دست دادند که بابای شما، ایرانیان و کرامت‌شان را در لایحه کاپیتولاسون به آمریکائیان فروخت!

ایرانیان کرامت‌شان را روزی از دست دادند که بهجت ملی ناشی از ملی شدن صنعت نفت در کنار مصدق‌شان را با کودتای بابای تحت تولیت آمریکایتان با افسردگی و یاس و حرمان ما به ازا کردند!

کرامت ایرانی آنجا از دست رفت که بابای شما دانشجویان آزاده کشور را به پاس‌داشت کودتای ۲۸ مرداد در پیشگاه نیکسون به گلوله بست!

کرامت ایرانی آنجا از دست رفت که دولتمردان آمریکائی و نئاندرتالی مانند ترامپ از عمق سادیسم شخصیتی‌اش بقصد له کردن پایمردی مردم ایران و تن ندادن ایرانیان به ارباب آمریکائی با تحریم‌های ظالمانه اقتصادی کوشیدند تسمه از گرده ایرانیان بکشند و شما در کنف حمایت کاخ سفید از این سیاست شریرانه با خفقان و سکوت شرم‌آورتان استقبال کردید!

جناب پهلوی!

بیش از ۴۰ سال از آن تاریخ گذشته. بیش از ۴۰ سال است که با پول ربوده شده ملت ایران خوردید و گشتید و چریدید! کاش لااقل در این مدت دو واحد دانشگاهی و یک مدرک تحصیلی از یک کالج آمریکائی می‌گرفتید تا لااقل تبحری در ادبیات آکادمیک پیدا می‌کردید و اکنون می‌فهمیدید نظام دیکتاتوری و استبدادی با یکدیگر تفاوت دارند و می‌فهمیدید پدرتان دیکتاتور بود و پدربزرگ‌تان مستبد!

جناب پهلوی! در غائله افزایش بنزین بوی کباب شنیده‌اید لیکن سالها است تق قیام قابلمه به دست‌ها درآمده!

جناب پهلوی ـ مردم ایران مردم با شعوری‌اند. اگر ٔکاخ سفید در ۷۱ توانست با تئاتر قابلمه به دستان مرفه(!) آلنده رو با کودتا بنفع پینوشه پائین بکشد لیکن اکنون نه ایران شیلی دهه هفتاد است و نه ایرانیان مبتلابه حماقت نظام پولارایز جنگ سرد‌اند و نه جنابعالی استعداد و جنم «پینوشه شدن» را دارید و نه کاخ سفیدتان در تهران برخوردار از ستاد کودتا است.

جناب پهلوی ـ مردم ایران در آبان ۵۸ و چند ماه بعد از اخراج بابا و مامان و جنابعالی و لیلا خانم و فرحناز خانم و علیرضا، درب سفارت دولت فخیمه آمریکا در چهارراه تخت‌جمشید را نیز گل گرفتند و شوربختانه جنابعالی را از داشتن پایگاه فتنه در ایران محروم ساخته‌اند!

اگر «بابا» توانست در ۳۲ با کودتا به قدرت بازگردد این را مدیون وجودداشت سفارت آمریکا در تهران بود.

آقای پهلوی ـ درسته که مردم ایران تحت تحریم‌های ظالمانه آمریکا زیر فشارند علی‌رغم این ایرانیان کشورشان را دوست دارند و برای وجب به وجب خاک این کشور هشت سال مظلومانه جنگیدند و بیش از ۴۰ سال با همه مصائب و سختی‌هایی که کاخ سفید به جرم خودباشی بر سرشان آورده پایمردی کرده‌اند تا از این طریق بتوانند از شرف و حُریت و استقلال و دین و میهن‌شان حراست کنند و اکنون هم آنقدر شعور و بلوغ دارند تا مشکلات داخلی‌شان را بدون توجه به فراخوان «آشوب طلبانه‌عافیت‌نشینان در جوار کاخ سفید» شخصا و راسا و از طریق مدنی بین خود و مسئولین کشور رایزنی و مرتفع نمایند.

راستی جناب پهلوی ـ مسائل ایران به شما چه؟ وقتی در ۸۵ با بیشرمی در دادگاه فدرال آمریکا ضمن قرائت سوگند شهروندی آمریکا رسما تابعیت ایرانی خود را طرد و به تابعیت آمریکائی در آمدید و مطابق مفاد «قسم‌نامه رسمی اخذ تابعیت آمریکا» سوگند وفاداری خوردید تا تمامی وفاداری خود به مملکت قبلی‌تان را طرد کرده و در برابر دشمنان داخلی و خارجی آمریکا وفادارانه و با ایمان تفنگ بدست گرفته و برای آمریکا بجنگید!؟ بر این منوال اکنون مشکلات ایران چه ربطی به شما دارد!؟

کاش شرم در خانواده شما نایاب نبود!

جناب پهلوی!

حال که نخواستید ایرانی باشید، لااقل بکوشید یک آمریکائی خوب باشید!

داریوش_سجادی

از تراژدی تا فکاهی!


تراژدی آنجاست که ترامپ رسما و علنا اعلام کرد و اقدام کرد که از طریق افزایش تحریم اقتصادی بدنبال له کردن مردم ایران زیر بار معیشت هست تا از آن طریق بستر آشوب علیه نظام را فراهم کنه و حالا که تا حدی موفق شده برای همین مردم له شده زیر فشار اقتصادی ابراز هم‌دردی می‌کند!

این هم که دولت روحانی بمنظور خنثی ساختن فتنه ترامپ و گشایشی در وضع بودجه کشور دست به افزایش قیمت بنزین زد، به کنار! اما تراژدی آنجا بود که برخلاف ادعای «تدبیر و امید» دولت روحانی در نامدبرانه‌ترین شکل ممکن افزایش قیمت بنزین را اعلام کرد و پیش از آن کمترین اقدام رسانه‌ای یا روابط عمومی جهت بسترسازی و توجیه افکار عمومی و اقناع افکار عمومی انجام نداد!

اما کمدی ماجرا ابراز حمایت و همراهی مشتی شبه ایرانی و فارسی زبان در رسانه‌ها و سازمان‌های سیاسی خارج از کشور در اروپا و آمریکا است که اساسا درکی از جنس درد مردم له شده زیر فشار اقتصادی ناشی از تحریم آمریکا ندارند و در عمق تنعم و برخورداری و رفاه و لم داده کنار شومینه‌ها و مستظهر به الطاف خفیه «دولت‌های آمریکائی و اروپائی» برای مردم ایران تظاهر به «غصه‌خواری» و «هم‌دردی» می کنند و از راه دور آروغ از سر سیری صادر کرده و فرمایش به انقلاب می‌فرمایند!

این کمدین‌ها متوجه نیستن همین مردم مظلوم و محجوب و له شده زیر فشار تحریم‌ها اگر دست‌شان به این کمدین‌ها برسد ابتدا انتقام‌شان را بابت همه خیانت‌ها و خباثت‌های ایشان علیه کشورشان در خارج از کشور را از ایشان خواهند گرفت!

فریاد مردم ایران به این از خود‌متشکران متوهم به ایرانی بودن آنست:

جمهوری اسلامی خوب و بدش پای ما. خودمان بلدیم مشکلات‌مان را در ایران با همت عالی حل کنیم. اما شما بی‌غیرتان «صرف‌نظر از مخالفت‌ درست یا نادرست‌تان با رژیم» شد فقط یک بار صدای اعتراض‌تان را متوجه آمریکا هم بکنید یا یک کمپین کوچک علیه تحریم‌های ظالمانه آمریکا علیه ما ایرانیان راه اندازی کنید!؟

کاش بجای شرف‌فروشی کمی غیرت داشتید!

#داریوش_سجادی

۱۳۹۸ آبان ۲۵, شنبه

حرامیان تشنه خون‌اند!


تصمیم خلق الساعه، نامدبرانه و بدون افکارعمومی سازی قبلی دولت جهت افزایش قیمت بنزین را که بصورتی قابل انتظار منجر به آشوب در ایران شد ولو آنکه تسامحا و ساده‌اندشانه «سهوی» تلقی کنیم لاکن پیوستن ضدانقلاب ساختارشکن و رسانه‌های فارسی زبان خارج از کشور و تقسیم کار بین ایشان جهت دامن زدن به آتش آشوب در ایران را نمی‌توان و نمی‌بایست تصادفی و خلق الساعه تلقی کرد.

حرامیان جمع‌شان جمع است و ضیافت فتنه برپا کرده‌اند!

یک نمونه بارز آن سایت صهیونیستی بالاترین است که همه ظرفیت خود را بمنظور گُر دادن به آتش آشوب در ایران به میدان آورده و طی ۲۴ ساعت گذشته با تمام قدرت اقدام به سابوتاژ خبری نسبت به اغتشاشات در ایران کرده.

این سایت تا آن اندازه در سابوتاژ خبری خود مسئولیت‌پذیر است (!) که وقتی لینک مقاله «ماست نبسته» خود را در این سایت قرار دادم که تنها پستی بود که طی آن برخلاف روند تخریبی «بالاترین» ادعا کرده بودم «آشوب‌ها در ایران هر چند خواستگاهی مشروع دارد اما با پیوستن حرامیان به معترضین این آشوب محکوم به شکست است» علیرغم بازدید و استقبال گسترده از این مقاله در «بالاترین» اما ظرف کمتر از دو ساعت بدون هیچ توضیحی این پست را حذف کردند و متقابلا و با شدت بر دُز انتشار مطالب ترویج دهنده خشونت و دامن زننده به آشوب افزودند.

همین امر حائز کمال اهمیت است تا معترضین را ملتفت کند اصحاب شیطان در کمین اعتراض بحق ایشان نشسته‌اند تا با سوار شدن بر امواج آشوب «خون بریزند» و فتنه برپا کنند.

#داریوش_سجادی

تحلیل اغتشاشات در ایران به بهانه افزایش قیمت بنزین



.................................................

ماست نبسته!


اغتشاش در ایران بابت افزایش قیمت بنزین هر چند امر نامفهومی نیست اما بنا به دلائلی مشهود محکوم به زوال است!

دلیلش فضله موش‌هائی است که بصورت شتابزده و هیجانزده و در عین حال نابخردانه در تمام اغتشاشاتی از این دست توسط عوامل برانداز داخلی و خارجی درون دیگ اعتراض‌ معترضین انداخته می‌شود.

اعتراض به افزایش قیمت بنزین دغدغه بخش متوسط رو به مستمند جامعه است که در تحلیل نهائی فاقد سویه‌های سیاسی و ساختارشکنانه است که بصورت طبیعی معترضین را صاحب حق می‌کند!

اما درست از آغاز اعتراض‌ها وقتی «بی بی سی» و «من و تو» و «ایران‌اینترنشنال» و «صدای آمریکا» تمام قد وارد ماجرا شدند و با دادن تریبون به عوامل ساختارشکن و برانداز دست به مصادره اعتراض‌ها زدند و می‌زنند و آشوب در ایران را به سمت خشونت می‌کشانند، همین ورود ناخوانده و خود‌خوانده منجر به آن می‌شود تا بدنه معترضین که غالبا شهروندان مدنی‌اند علی رغم نارضایتی از وضعیت معیشتی نامطلوب‌شان در ادامه از صرافت ادامه اعتراض افتاده و زمین در اختیار ماجراجویان و ساختارشکنان و براندازان افتاده و بدین ترتیب حکومت نیز ولو با تاخیر اما با خشونتی اجتناب‌ناپذیر آشوبگران را سرکوب می‌کند.

کاش حرامیان از تجربیات قبلی خود عبرت می‌گرفتند:

ماستی که مایه‌‌اش فاقد خلوص باشد، نمی‌بندد!

#داریوش_سجادی

۱۳۹۸ آبان ۲۲, چهارشنبه

از حسن تا ابولحسن!


سخنرانی حسن روحانی در یزد و لن‌ترانی ایشان نسبت به عملکرد قوه قضائیه در امر فساد اقتصادی و تداوم این لن‌ترانی در روزهای بعد هر چند بنوعی نشان‌دهنده کدورت ایشان نسبت به حبس برادرش می‌تواند باشد لاکن سیاست محل حب و بغض‌ها و فامیل بازی در عرصه منافع ملی نیست.

متاسفانه رفتار این «حسن» بنوعی تداعی کننده رفتار آن «ابولحسن» شده.

آقای روحانی ـ پیش از شما و سلف شما «ابولحسن بنی‌صدر» نیز مانند امروز شما کوشید با دمیدن بر آتش دو قطبی «بنی‌صدر ـ بهشتی» بتواند ناتوانی‌ها و ناکامی‌های خود در کاخ ریاست جمهوری را پنهان‌سازی کند.

آقای روحانی ـ سخنرانی ۱۹ آبان شما در یزد قرینه سخنرانی ۱۴ اسفند بنی‌صدر بود که مانند امروز جنابعالی پنجه در صورت رئیس عدلیه وقت (آیت‌الله بهشتی) کشید و آن آشوب را راه انداخت.

آقای روحانی ـ نگذارید تراژدی تاریخ این بار کُمیک شود!

فراموش نکنید در آن تاریخ نیز ترفند بنی‌صدر نگرفت و این امام بودند که با تَغَیُّر ایشان را خطاب توام با عتاب کردند که:

غلط می‌کنی قانون را قبول نداری، قانون تو را قبول ندارد.

#داریوش_سجادی

۱۳۹۸ آبان ۲۱, سه‌شنبه

دروغ ترین‌ها!


مبالغه، لاف‌زدن، سترگ‌نمایی و گزافه‌گوئی جملگی سیئاتی است که در خرده فرهنگی از ایرانیان تبدیل به هنجار شده.

سرود «ای ایران، ای مرز پُرگوهر» یکی از پر فروغ‌ترین دروغ‌ها نزد لایه‌ای از ایرانیان است که بالغ بر ۷۵ سال حسب ظاهر بدان تاسی و ابراز وطن‌پرستی کرده‌اند!

حسب ظاهر، ملیون ایرانی این سرود را تحت لیسانس ملی‌گرایی مصادره کرده‌ و بنام خود و در مقام «شاخص موسیقیائی ایران‌پرستی خود» آن را سند زده‌اند!

دروغ‌ترین و در عین حال پُر فروغ‌ترین قسمت این سرود آنجاست که خوانش‌گرانش رامشگرانه و مُبتهجانه به وجد و بهجت می‌فرمایند:

ای دشمن ار تو سنگ خاره‌ای، من آهنم
جان من فدای خاک پاک میهنم

فرازی که در عالم نظر «حماسی» است اما در زمین عمل «فانتزی» است!

فکاهی بودن چنین فرازی مستظهر به بی‌کارنامگی سرایندگان آن است که همه شجاعت و جان نثاری‌شان برای وطن تا روی استیج تالارها و سمفونی لولی‌وشی‌هایشان است و در فردای جنگ ناجوانمردانه صدام با ایران همین داعیان ملیت و ایرانیت یا در پروای جنگ در پستوی منازل‌شان خزیدند و یا تا عمق لوس‌انجلس گریختند!

ظاهراً رَجَز محصول عجز است! و عاجزان شرمگینانه عجزشان را با غُلُو و مبالغه از آنچه نداشته و مایلند داشته باشند، مستوره می‌کنند!
ویديوی ضمیمه را ببینید

#داریوش_سجادی

خوابگردها!


بیش از ۲۰ سال پیش در مقاله «شرمندگان بی‌شرم» به آنانکه در بهجت آمریکائی‌شدن چون غلامی خانه‌زاد با خوانش قسم‌نامه شهروندی آمریکا، خود را ذیل تیول‌داری کدخدا لگام کردند و شرمنده از هویت ایرانی‌شان، بی شرمانه در دادگاه فدرال آمریکا برای اخذ «تابعیت آمریکائی» سوگند خوردند تا «همه وفاداری خود به کشورشان را واگذاشته و مُبتهجانه همه وفاداری خود را فدیه آمریکای‌شان کنند» همان موقع فاش‌گویانه، ژاژخوائی‌شان را اتصاف به بی‌شرافتی‌شان کردم!

بیش از ۲۰ سال در آمریکا از چرکِ خیانتِ این سفلگیِ‌عنیفانه و حقارتِ رذیلانهٔ این جماعت خویش‌فریبانه، لابه و استغاثه کردم و اکنون خرسندم که تفوه قلم‌ام به بهانه تضرع بر وطن‌ام به بار نشسته و آش آنقدر شور شده که سلطنت‌طلبانی که خود شاخص خیانت‌‌اند ذیل عکس پادشاه‌شان این دنائت را شماتت می‌کنند!

(ویدئوی ضمیمه)

حال بگذریم که آخرین پهلوی‌شان نیز با «تابعیت آمریکائی» ارتکاب به ایران دوستی می‌نماید و ادای وطن پرستی درمی‌آورد!

ایشان خوابگردانی را می‌مانند که از عمق بلاهت، متوهم به بلاغت‌اند!

خاکساران را امیدی به رستگاری هست اما امید به رستگاری «خوابگردها» خود خوابی خوش‌خیالانه است و بدون تعبیر!

#داریوش_سجادی

۱۳۹۸ آبان ۱۹, یکشنبه

شبکه من و تو حجامت اجتناب‌ناپذیر خون ملت ایران!


تلویزیون ماهواره‌ای «من و تو» تجربه منحصربفردی از توفیق مشتی لوزر فارسی زبان است که بنمایندگی و سخنگوئی از جانب سلطنت‌طلبان یا همان «اسپرم‌سالاران» توانسته بمنظور اثبات شانیت و وجاهت اسپرم‌سالاری و خرید آبرو برای سلطنت طلبی، دست به جعل تاریخ بزند و قهرمان پلاستیکی بسازد.

کل بضاعت این ممارست خلاصه شده در یابش و چینش و آمایش و پردازش نیم دوجین رقاص و مُطرب و مزقونچی تاکسیدرمی شده و بجا مانده از سلسله منقرضه پهلوی است تا در این شبکه برای نوستالوژی های‌شان در کوچینی و باکارا و میامی و شکوفه نو، سوته‌دلی و مرثیه‌خوانی و بوتیماری کنند!

تاریخ را حسرت به دل گذاشته‌اند تا در اثبات وجاهت مفروض انگاشته‌شان از سلسله منقرضه پهلوی لااقل چهار تا دانشمند فرزانه یا دستآورد‌های فن‌آورانه را سوندآلوژی کنند!

همه سرمایه اجتماعی‌شان شده گوگوش و شماعی زاده و «مهوش پریوش چه بد کرد غلط کرد شوهر کرد همه را دربدر کرد»! و بشکن و بالا بنداز!

این شبکه به هیچ دردی نخورد لااقل سندی است مُبرهن از حجامت خون ملت ایران که در بهمن ۵۷ برون ریخت شد!

#داریوش_سجادی

۱۳۹۸ آبان ۱۸, شنبه

خانه یا صاحبخانه!؟


دفاع بد و بیان ناسنجیده در توصیف یک حقیقت ولو آنکه به نیت تحسین آن حقیقت باشد تالی فاسد داشته و ناگریز منجر به تخریب آن حقیقت می‌شود.

تکثیر با زیرنویس عربی اظهارات اخیر آیت‌الله علم‌الهدی در توصیف قدرت منطقه‌ای ایران نمونه‌ای از همین فرآیند است ولو آنکه آیت‌الله از سر صدق و با حسن نیت قصد داشته ضمن تحسین مدیریت عالیه نظام، زحمات و مبارزات ایثارگرانه نیروهای سپاه را در منطقه مورد ستایش قرار دهند.

این اظهارات به مخالفان منطقه‌ای ایران فرصت داده تا با توسل به آن، نفوذ معنوی و اقتدار مصلحانه ایران را ناجوانمردانه هژمونی نظامی جمهوری اسلامی توصیف کرده و از آن طریق موجبات دلنگرانی از قدرت ایران در فاهمه افکار عمومی غرب آسیا را فراهم آورد.

این کمال بی‌حزمی است که نیروهای سپاه سالها زحمت بکشند و جان‌نثارانه شانه به شانه قوای محلی موجبات امنیت در منطقه را فراهم آورند آنگاه با اظهاراتی از این دست دسترنج ایشان به خطر بیفتد تا جائی که اکنون فرصت طلبان بتوانند ایران را متهم کنند که چشم طمع به سرحدات سرزمینی ایشان دارد!

بعد از فروپاشی شوروی طی سفری تحقیقاتی که به کشورهای تازه استقلال یافته در آسیای میانه داشتم در بازگشت ذیل مقاله‌ای خطاب به دولتمردان وقت نوشتم:

مردم منطقه «ایران» را خانه خود می‌دانند نه صاحبخانه! بر همین اساس نباید دولتمردان آنگونه عمل کنند که شائبه ناصواب از عملکرد ایران شکل بگیرد و متاسفانه همین اتفاق افتاد و از جوار نابلدی دولت وقت در تمشیت امر دیپلماسی در آسیای میانه علی‌رغم استقبال اولیه نهایتا چین و عربستان بودند که توانستند آسیای میانه را با منزوی کردن ایران، ببلعند.

اکنون نیز همین هشدار مسموع است و پایوران ایران باید بدانگونه باشند تا در غرب آسیا کماکان ایران را خانه خود بدانند، نه صاحبخانه!

#داریوش_سجادی

بسم الله!


فائزه هاشمی در جدیدترین مصاحبه خود در اعتراض به پیشنهاد اخیر چند همسری مردان اظهار داشته:

قدیم می‌گفتند چندهمسری برای مردان وجود دارد چون اگر این قضیه برای زنان وجود داشته باشد و طرف باردار شود، مشخص نمی‌شود چه کسی پدر بچه است و نمی‌توانیم چندشوهری داشته باشیم. ولی الان که تکنولوژی و آزمایش «دی‌ان‌ای» این مشکل را حل کرده‌اند. اگر آقایان فکر می‌کنند چندهمسری پسندیده است، آن را برای زنان هم آزاد کنند. بالاخره مجتهدان ما باید به روز باشند. چرا فقط مردها می‌توانند از این موضوع بهره‌مند شوند(!)

لینک مصاحبه:

https://bit.ly/2qG8pQ1



بسیار خُب خانم هاشمی.

بسم‌الله! بیائید از خودتان شروع کنیم:

Will You Marry Me?

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

😡😡😡

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

#داریوش_سجادی

آقای سیندرلا!


ثبت اسامی فائقه آتشین (گوگوش) و بهروز وثوقی در پایگاه تاریخ نگاری سازمان سینمایی کشور بشکلی قابل انتظار در فضای رسانه‌ای ایران مناقشه‌آمیز شد. هر چند مناقشات مزبور بر سر چرائی ثبت نام گوگوش و بهروز وثوقی در سامانه وزارت ارشاد غالبا ناظر بر مسائل شخصی و اخلاقی این دو بازیگر رژیم پهلوی است اما از منظری آسیب‌شناسانه اصرار وزارت ارشاد بر رکورد کردن این دو بازیگر در تاریخ سینمای کشور موید یک ناکامی اجتماعی در حافظه تاریخی کثیری از ایرانیان است.

صرف نظر از حواشی اخلاقی و فارغ از کالبدشکافی شخصیتی این دو بازیگر نکته حائز اهمیت آنست که این زوج هنری با فیلم «همسفر» اثر «مسعود اسدالهی» در حافظه تاریخی ایرانیان بولد شده‌اند.

همسفر سوای جاذبه‌های تصویری در تحلیل نهائی ژانری از سیندرلای دیزنی را به تصویر می‌کشید که برخلاف تصور این بار سیندرلا دخترکی اسیر ظلم آناستازیا نبود و مردی را می‌مانست که در فقر اجتماعی و مناسبات ظالمانه شهروندی مستاصل مانده است.

مردی بزن بهادر و چالاک و خوش سیما و با خاستگاهی فقیرانه که بمنظور فائق آمدن بر تنگدستی خود طی حوادثی منجی دختری نازپروده از خانواده‌ای متمول و اعیان‌نشین می‌شود که در مسیر نجات دخترک، هر دو دلباخته یکدیگر شده و در انتها جوان به مراد دل خود می‌رسد!

مانائی «همسفر» در حافظه تاریخی ایرانیان موید مانائی رویااندیشی و میل به رستگاری دنیوی از مسیرهای میانبُر و تخیلی است.

اقبال به بهروز وثوقی و گوگوش در همسفر قبل از آنکه اقبال به این دو بازیگر باشد ادبار جماعتی است از جایگاه ناخوشایند اقتصادی و اجتماعی مبتلابه‌شان و اشتیاق رویااندیشانه‌شان به یابش کفش بلورینی است تا ناتوانی‌ها و مسئولیت‌گریزی‌های ایشان را یک شبه ما به ازا کند.

توهمی که با گذشت بالغ بر ۴۴ سال کماکان در ایران و نزد مبتلایان سخت جانی کرده و «همسفر» ولو ساعاتی کوتاه ایشان را «خلسه درمانی» می‌کند!

#داریوش_سجادی

۱۳۹۸ آبان ۱۵, چهارشنبه

مطهری بدون طهارت!


اسائه ادب و متلک جنسیتی علی مطهری به یک دانشجو بار دیگر موید این واقعیت شد که آقازادگی لزوما افاده معنای هم‌ترازی و سرونازی با فضیلت‌های پدر را ندارد.

علی مطهری موجودیتی نامتقارن است که نه عمق اندیشگی پدر را کسب کرده و نه علی‌رغم اشتیاقش به شیرین‌زبانی و بذله‌گوئی بداهه اما در عمل از این استعداد نیز محروم است و بداهه‌های مرتکبه‌اش مهوع می‌ماند پیش از آنکه تملیح را متبادر به ذهن کند!

جناب مطهری
عنایت داشته باشید اگر شوق نشستن در نشست‌های دانشجوئی را دارید چنان شوقی الزامات خود را می طلبد. دانشجویان اقشار شوریده و آرمان‌خواهی‌اند که به اقتضای جوانسری بعضا در نشست‌های دانشگاهی «تندی و تیزی» نیز می‌کنند.

جناب مطهری بنده و شما نسبت‌مان با این جوانان نسبت پدری است و اینجانب نیز به کرات در سخنرانی‌های دانشگاهی‌ام مانند شما با هیجان‌زدگی جوانان مواجه شده‌ام.

جناب مطهری شایسته است در مقابله با چنان تندی‌هائی خویشتن‌داری کرده و پدرانه با این جوانان کلامت کنید در غیر این صورت چه اصراری بر نشستن میان جوانانی را دارید که نه الفبای کلامت‌شان را می‌دانید و نه از تبحری در شیرین‌زبانی مناسب با چنین نشست‌هائی برخوردارید!؟

#داریوش_سجادی

آشوب در عراق


درخواست چندی پیش آیت‌الله سیستانی از معترضین در عراق مبنی بر «احتراز از خشونت» هر چند با بی‌وقعی شهرآشوبان مواجه شد اما همین بی‌وقعی بنوبه خود یک فکت ریخت‌شناسانه از ماهیت آشوب در عراق را شناسه ‌کرد.

جنس ماجرا قرینه فتوائی است که آیت‌الله منتظری در تابستان ۸۸ و در اوج شهرآشوبی‌های تهران صادر کرد و طی آن «آیت‌الله» جائریت نظام جمهوری اسلامی را مُسَجَل اعلام کردند!

در همان تاریخ خطاب به آیت‌الله منتظری نوشتم:

چه سری است که زمانی میرزای شیرازی با نیم خط فتوای «حرمت تدخین» می‌توانست ارکان حکومت ناصرالدین شاه را آنچنان متزلزل کند تا قبله عالم لاجرم قرارداد رژی را فسخ نماید اما اکنون آیت الله منتظری تفصیلاً بر جائریت نظام افتاء می‌کند اما اتفاق خاصی نمی‌افتد؟ پاسخ روشن است. غالب آنانکه در ۸۸ کف خیابان تمامیت و موجودیت نظام را به چالش کشیده‌ بودند اساسا اهل فتوا نبودند تا بخواهند معطل فتوای آیت‌الله منتظری باشند و ایشان از ابتدا ادبار خود از دین و زیست مومنانه و حاکمیت دینانه را بصراحت علمداری و عهده‌داری کرده و اساسا جنبش‌شان ماهیتا رُمبشی علیه «دین ـ زیستی» بود!

اکنون نیز هر چند بذرافشانی و بهره‌برداری و نفت‌افشانی ثلاثی «ریاض ـ تل‌آویو ـ واشنگتن» بر آتش آشوب در عراق را نمی‌بایست نادیده انگاشت. اما واقعیت آنست که گدازه فتنه نمی‌تواند در خلاء بجوشد و چنان جوششی محصول هم‌یابی و هم‌افزائی اذناب فتنه با اصحاب فتنه است.

واقعیت غیر قابل کتمان آنست که عراق نیز از حیث ساختار طبقاتی برخوردار از تقارن و تشابه با ایران است و بر همین روال هر چند عراق مانند ایران کشوری شیعی و مذهبی است اما همچنان و همگنان با ایران از طبقات دین‌ستیز و دین‌گریز معتنابهی نیز میزبانی و برخورداری می‌کند که اکنون همین طبقات با دغدغه «معیشت» طلایه‌دار آشوبیان در عراق شده‌اند.

علی‌ایحال این که ماهیت طبقاتی آشوبیان چیست یک بحث است اما از آن مهم‌تر چگالی بحران و چیستی بحران و چگونگی مدیریت بحران در عراق است که دلالت بر شرارتی متضایف بین اصحاب فتنه دارد.

شواهد موید آنست که در ثلاثی صحابی فتنه این واشنگتن است که ابتکار عمل و مدیریت بحران را با رویکرد آمریکائی در دست گرفته.

بر اساس مدل مدیریت بحران با شگرد آمریکائی:

وقتی دو نفر در جنگل در معرض تهاجم شیر قرار گرفتند یکی از آن دو بسرعت کفش ورزشی خود را به پا کرد و آماده دویدن و گریختن از مهلکه شد و آنگاه که دوستش به طعنه گفت: اما هیچ انسانی نمی تواند از شیر سریع‌تر بدود! پاسخ شنید: مهم نیست نتوانم از شیر سریع‌تر بدوم. فقط باید بکوشم از تو سریع‌تر بدوم!

این دقیقا همان اقدام بی‌اخلاقانه‌ای بود که پیش‌تر ترامپ در بحران سوریه با اکراد کرد و با خروج شتابزده‌ و ناغافلش از منطقه، کردها را در مقابل ماشین جنگی و آماده کشتار ترکیه تنها گذاشت!

اکنون و در آشوب عراق نیز واشنگتن می‌کوشد از طریق دامن زدن به شیرانگاشتی ایران در خرد جمعی آشوبیان، نامحسوس ایشان را مدیریت کند تا در پروای دریده شدن زیر چنگال آن دشمن فرضی، آشوبیان را آسیمه‌سر به اردوی خود دلالت و هدایت کنند!

#داریوش_سجادی