۱۳۹۱ مهر ۱۷, دوشنبه

ملاقات در تهران



الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ 

با تشکر مجدد از هم دردی همه دوستان بابت غم از دست دادن پدر بزرگوارم متاسفانه بدلیل دوری راه نتوانستم برای عزیمت به ایران پروازی زودتر جهت رساندن خود به مراسم تدفین ایشان در مورخه سه شنبه 18 مهر ماه در بهشت زهرا تهیه کنم.

علی رغم این انشاالله شخصاً در مراسم هفتم آن عزیز از دست رفته در تهران در خدمت تان هستم و از توفیق تشکر و قدردانی حضوری از همه دوستان و عزیزان بهره مند خواهم شد.
مراسم شب هفت:
تهران ـ سعادت آباد ـ میدان کاج ـ مسجد الرسول

یکشنبه 23 مهر ماه 91

از ساعت 16 تا 17:30

دوستان جهت هر گونه اطلاعات بیشتر می توانند با شماره موبایل زیر تماس حاصل فرمایند

2393190 912


۱۳۹۱ مهر ۱۶, یکشنبه

پهلوان، پهلوانانه رفت!


سید عباس سجادی، فرزند شهر ری بود و در جوار آستانه حضرت عبدالعظیم روئید و بالیده آئین پهلوانی و خاک خورده گود زورخانه های عبدالعظیم بود.
پهلوان تا روز آخر آئین پهلوانی را پاس داشت و مطلع شدم صبح روز شنبه بعد از خروج از بانک پیرمرد مورد هجوم حرامیان در کمین نشسته قرار گرفته و ناجوانمردان در طمع مواجب پیرمرد، ناجوانمردانه به آن جوانمرد حمله کردند و پدرم با کهولت سن و در 72 سالگی به رسم باج ندادن و نترسیدن «پهلوانان» با ایشان گلاویز شده و حرامیان نیز بدن خسته از گرد پیری اش را به ضرب خودروی شان در هم کوبیدند و گریختند و ساعاتی بعد پهلوان از شدت خون ریزی، یگانه پسرش و دخترانش را تنها گذاشت و رفت!
سید!
خدانگهدارت. فراموشت نمی کنیم.
اما سخنی با دوستان.
همه عزیزانی که بزرگواری کردند با پیغام های هم دردی خود اسباب تسلی خاطر بنده را فراهم آورند اینجانب را قرین منت و لطف خود کرده و از یکایک شما بزرگواران کمال امتنان را دارم.
داریوش سجادی بالغ بر 30 سال است که برای شما می نویسد و اگر مجال و فرصت و بضاعتی باشد باز هم برایتان خواهم نوشت. بنده تعلقی به خود ندارم. داریوش سجادی ، داریوش سجادی شماست. سجادی تان درست یا غلط اعتقادات و عقاید و آرا و نظرات و تحلیل و گمانه هایش را به فرض صحت به شما بزرگواران عرضه کرده و می کند. سجادی شما چشم امید دارد اگر صحت و راستی در نوشته هایش هست اسباب تنویر افکار مخاطبش شود و اگر هم نظراتش خالی از صواب است با تحشیه و نقد دوستان خود را اصلاح کند.
همه دوستانی که ازسجادی تان ناخرسندید و همه دوستانی که از سجادی تان خرسندید. همه دوستانی که از سجادی تان متنفرید و همه دوستانی که از سجادی تان متنفر نیستید. بنده هیچ گاه نه ارزنی از دشنام هایتان مکدر شده ام و نه بابت خفض جناح تان ارزنی بر خود بالیده و مغرور شده ام. مخاطبان بنده اعم از مخالفان نظراتم و موافقان نظراتم را همواره در مقام عزیزانم نگریسته ام و چشم امید داشته و دارم تا انشاالله به آن درجه از بلوغ برسیم تا بتوانیم در عین اختلاف سلائق به یکدیگر انس و مهر بورزیم.
اکنون و بعد از 30 سال بی وقفه نوشتن داغدارم و مدتی از خدمت تان مرخص می شوم. انشاالله اگر مشکلی پیش نیآید تلاش دارم برای مراسم ختم «پهلوان» خود را به تهران برسانم. اگر توفیق شد انشاالله خوشحال خواهم شد تا بخشی از دوستان را در مسجدی که به همین منظور در نظر گرفته شده ملاقات کنم.
محل و زمان مراسم ختم را متعاقباً اعلام خواهم کرد.
در پایان نوشته ای را که در سفر 3 سال پیش خود به ایران پدرم تحریر کرده بود (زندگی) و به من داد تا برایش اصلاح و منتشر کنم را با تاخیری که متاسفانه موضوعیت اش شامل خودشان شد را اینک و ذیلاً در این مکان منتشر می کنم.
روحت شاد پهلوان و خدایت ما را بیآمرزد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زندگی

پیدایش مرگ در زندگی انسان ها امری اجتناب ناپذیر است. هیچ کس نمی تواند منکر آن شود که مرگ وجود ندارد. هیچ کس نمی خواهد اسم مرگ را بشنود چون چیزی بدتر از مرگ و مردن برای انسان ها وجود ندارد.چون زندگی به هر عنوان شیرین است. از آن به راحتی نمی توان گذشت. یکی از خصایص انسان ها همانا فراموشی از مرگ است که در نهاد هر انسانی نهفته است. چون اگر فراموشی نباشد تا انسان مرگ را فراموش کند کل انسانیت بخطر می افتد. ما به دنیا می آئیم که زندگی کنیم نه آنکه به یاد مرگ و مردن باشیم. چون اگر هر لحظه به یاد مرگ باشیم دیگر زندگی برای بشر مفهومی ندارد. وقتی یکی از بستگان ما فوت می کند همه فامیل از فقدان تازه درگذشته ناراحت و گریانیم اما حداکثر تا یک سال برای او سوگواری می کنیم و بعد دیگر فراموش می شود و از یاد می بریم که چنین شخصی وجود داشته است. این خود از رازهای طبیعت است که باید باشد . اگر نباشد نظم دنیا بر هم می خورد.

انسان زاده مرگ است. باید در موقع مقتضی بمیرد تا نظم دنیا بر هم نخورد. این خود از خصایص ذاتی انسان است. اما آدمیانی هستند که مردن را درک نمی کنند. از مردن گریزانند. در صورتی که ما باید خود را با مرگ هماهنگ کنیم.

این هماهنگی خود نزدیکی به خداست.

بشر باید خدا را به حد اعلی دوست داشته باشد که چنین موهبتی را به ما هدیه می کند و ما را به سمت خود می برد.

من نمی گویم در جوانی کسی بمیرد و از مواهب زندگی استفاده نبرد بلکه ما باید از زندگی لذت ببریم و زندگی را بمفهوم مطلق دوست داشته باشیم و بتوانیم آن طور که باید زندگی را درک کنیم و بفهمیم از زندگی چه می خواهیم و بتوانیم به معذورات زندگی پی ببریم.

همانا این زندگی «مردن» تدریجی است. بنابراین باید از زندگی استفاده خوب ببریم تا چنانچه روزی مرگ بسراغ ما آمد با آغوشی باز به پیشواز آن برویم.

از محو شدن نهراسیم. زیبائی زندگی به این است که مرگ باشد. اگر مردن نبود بشر به چه روزی می افتاد؟

پیر می شدیم و غلغله ای بپا می شد و همه مرگ مرگ می کردیم.

آیا فکر کرده ایم وقتی یک نفر مرد یا زن پس از رسیدن به یکصد و بیست سالگی چه کار خواهد کرد؟

جز نق زدن از او کار دیگری بر نمی آید. پس باید پناه به خدا ببریم تا در موقع مناسب ما را بسوی خود ببرد.

اصولاً ما نمی دانیم چرا به دنیا می آئیم و چرا می رویم؟ اگر می دانستیم که قرار است در دنیا تا این اندازه زجر بکشیم اصولاً قصد آمدن به دنیا را نمی کردیم. اما حالا که آمدیم باید با مفاهیم آن بسازیم و خوبی و بدی های آن را بپذیریم و بعد که پیر شدیم با اشتیاق بسوی معشوق برویم.

شعر زیر عمق دوست داشتن معشوق است:

بعد مرگم مکنید گریه که آشفته منم

سوی معشوق روم آتش خاموش منم

اصولاً مردمی که صداقت دارند خدا را بصورت مطلق می شناسند.

با خدا بطور دائم در راز و نیازند و از مرگ هراسی ندارند چون در تمام شب و روز با خدا دمساز و هماهنگ اند.

بیشتر مردمی که نماز می خوانند تصور می کنند فقط در موقع نماز خواندن باید با خدا راز و نیاز کرد در صورتی که این اشتباه است. بطور مطلق باید بگویم بخش عمده ای از مردمی که نماز می خوانند از مفاهیم نماز هیچ گونه بهره ای ندارند چون نماز به عربی گفته شده و آنها فقط آن را حفظ یاد گرفته و عادت کرده اند نماز بخوانند و این نماز یک نوع عادت است و دیگر هیچ. این اشخاص به هیچ وجه کاملاً خداشناس نیستند و نماز را فقط وظیفه خود می دانند. چون به آنها گفته اند اگر نماز نخوانی به جهنم می روی لذا مفهوم اصلی نماز برایش مهم نیست . این اشخاص چون خدا شناس نیستند اگر آنها در کار روزانه هر نوع خلافی از دست شان برآید انجام می دهند چون با محبوب خود آشنائی ندارند و خدا شناس نیستند.

برای مثال خدمت شما عرض کنم وقتی یک زن و مرد عقد ازدواج با هم می بندند و یا نامزد می شوند شب و روز بفکر یکدیگرند. لحظه ای از هم غافل نیستند. بشدت تا حد پرستش هم دیگر را دوست دارند. این نشانه ای است تا ما نیز خداوند را معشوق و محبوب خود بدانیم و برای رسیدن بمعشوق که همانا خداوند متعال است ابائی نداریم و از محو شدن باکی نداریم و دوست داریم هر چه زودتر بمعشوق برسیم و از ترس خداوند دست به کارهای خلاف نمی زنیم.

از پیرمرد70 ساله پرسیدم: شما برای چه نماز می خوانی و هدف ات چیست؟

گفت: ممکن است از راه راست منحرف شوم و بدینوسیله خداوند من را به راه راست هدایت می کند.

این شخص نمی داند نعمتی بنام «مغز» در وجودش نهفته است که اگر پرورش داده شود نه تنها منحرف نمی شود بلکه به راه راست هم هدایت می شود.

سید عباس سجادی

۱۳۹۱ مهر ۱۵, شنبه

پدر هم رفت

لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم
امروز (شنبه 15 مهر 91) از تهران مطلع شدم پدر بزرگوارم بعد از نزدیک به 3 سال دوری از مادرم با تصادفی در شهر تهران به مادرم پیوست.
غربت نشینان می فهمند تحمل چنین اخباری تا چه حد سخت است.
خدا ما را نیز رحمت کند.
مدتی از خدمت تان مرخص می شوم.
التماس دعا

سکس و دانشگاه!



تفکیک جنسیتی یا همان جداسازی دانشجویان دختر و پسر در مراکز آموزش عالی که اخیراً و بصورتی جدی توسط مسئولین در مراکز دانشگاهی در حال تحقق است یکی از نسنجیده ترین طرح هائی است که در بطن خود محکوم به موفقیتی توام با شکست خواهد بود!

موفقیت توام باشکست بدین معناست که قطعاً مسئولین با یک بسیج گسترده و مقتدرانه موفق خواهند شد فضای دانشگاهی کشور را دیوار کشی جنسیتی نمایند اما دقیقاً در بطن همین موفقیت نطفه ناکامی و شکست کیفی و ذهنی و روانی روحیه دانشجوئی کشور منعقد خواهد شد.
قطعاً در یک جامعه آرمانی می توان چنان تفکیکی را قرین با موفقیت دانست مشروط بر آنکه فرض بر آن باشد تا جوانان در آن «جامعه مفروض و آرمانی» از ابتدای خلقت در یک بستر آموزش اخلاقی کمال گرایانه و سالم و بهداشتی و اقناعی و استدلالی رشد یافته و از سوی دیگر بستر اشتغال و ازدواج بموقع ایشان نیز مهیا است همچنانکه کلیه امکانات فراغت و ابتهاج و اشتهار مشروع ایشان نیز در جامعه موجود است.
اما بیرون از چنان مدینه فاضله مفروضی، مدیران آموزش عالی در ایران قبل از هر چیز باید یک واقعیت بظاهر شیرین و بواقع تلخ را بپذیرند و آن این که طی سه دهه گذشته فخر و بالیدن ایشان به آمار بالای زنان (ایضاً مردان) موفق به ورود و اشتغال به تحصیل در مراکز دانشگاهی کشور در کنار آمار بالای زنان فارغ التحصیل از مراکز آموزش عالی از جمله مواردی است که برخلاف ظاهر و از حیث محتوا فاقد اعتبار و اعتنا و ارزش و افتخار است.
آیا در موقعیتی که در بستر جامعه برای جوانان بویژه دختران کمترین امکانی از حیث ورزش و تفریح و فراغت و رقابت و درخشش و شادی سالم و مشروع، موجود نیست در چنین موقعیتی آیا باز هم می توان به آمار بالای ورودی و خروجی دختران در دانشگاه های کشور بالید وقتی ما به ازای چنین اقبالی به مراکز آموزش عالی از سر عجز است و نه اصالت دانش و تحصیل!؟
دختری که در بستر جامعه از کمترین امکان «درخشش مشروع» برخوردار بوده و هم زمان در زندان مرد سالار خانه نیز به اسارت کشیده شده قهراً برای فراز از آن محدودیت ها و یابش توجه مشروعی که از وی مضایقه شده یا باید به خیابان پناه ببرد و عرصه خیابان را از طریق جلوه گری تنانه مبدل به محل تشفی خاطر و ارضاء نیاز توجهات مقتضای سنش کند (مقاله خیابان تراپی) و یا با همتی افزون تر از طریق قبولی در دانشگاه همان نیاز توجه طلبانه را در سطحی با کلاس تر در مراکز آموزش عالی احصا نماید.
« بدحجابان بعضاً فریاد اعتراضی اند به همه بی توجهی و برسمیت نشناخته شدن شان در کانون خانواده بویژه کم توجهی از ناحیه پدر خانواده طی همه آن سال هائی که از ایشان محبت و توجه می طلبیدند و تنها محدویت نصیب شان شده. چنان دخترکانی نیز انتقام خود از همه آن بی توجهی ها و برسمیت شناخته نشدن ها در خانواده را از طریق جلوه گری خیابانی جبران می کنند. خصوصاً آنکه محدودیت های سنتی و حکومتی نیز مزید بر علت شده تا ایشان در نیاز توجه طلبانه خود راه گزاف پیموده و از بدحجابی اهرمی برای دهان کجی به قوانین آمرانه حکومت نیز بسازند. زنی که در خیابان توجه می خرد، یعنی در منزل مورد توجه نیست و زنی که در منزل در کانون توجه است عاری از کمپلکس عاطفی مبدل به عینیت روئین تنی می شود که بمثابه برلیانی خوش قیراط در هیچ گندابی خارج از منزل متعفن نخواهد شد.»
(مقاله پیکار چادر و دکلته)

به همین دلیل بانوان فارغ التحصیلی را که عموماً (فارغ از استثناها) با چنان نیت و ظرفیتی وارد دانشگاه می شوند لزوماً نمی توان برخوردار از دانش تخصصی مورد وثوقی یافت.
دختری که دانشگاه برای وی قبل از محل کسب و ارتقا دانش، کانون تامین نیاز توجه طلبانه و گریزگاهی برای فرار از محرومیت های اجتماعی معنا شده طبیعتاً چنین بظاهر دانش پژوهی اهتمام اصلی خود در سال های حضور در دانشکده را قبل از تحصیل علم ، صرف تحصیل عشق و تامین نیازهای ستایشگرانه و تحسین برانگیزانه می نماید.
این بدآن معنا نیست که در طرف مقابل، خروجی دانشکده ها را علما و برجستگانی چون بوعلی سینا یا آلبرت انیشتن و ایزاک نیوتن در انحصار خود گرفته اند و اتفاقاً سطح و عمق تحصیلات تخصصی نزد دانشجویان پسر نیز با توجه به مشکلات مشابه و نیازهای مشترک کمابیش تفاوت معناداری با دختران ندارد.
« دختران و بانوان در جامعه ایرانی بدلیل مضیقه ها و مضايقه ها و محروميت شان از مزایا و امکانات تفريحی و فراغتی و ورزشی و شغلی ، از دانشگاه بعنوان يگانه پناهگاه موجود بهره می برند ... لذا رشد فزاینده تحصیلات آکادمیک بانوان در ایران زمانی می تواند اسباب تفاخر و فضیلت و بالندگی برای زنان باشد که همزمان زن از ديگر حقوق فردی و اجتماعی و شهروندی اش نیز برخوردار باشد.»
(اسلام و مدرنیته ـ گفتگو با محسن کدیور)

با چنین مختصاتی و علی رغم وقوف به چنان محرک های ناصوابی از اقبال به دانشگاه اما باز هم نمی توان از طرح تفکیک جنسیتی در دانشگاه ها برآوردی معطوف به برکت و موفقیت داشت ولو آنکه فردی مانند آیت الله جوادی آملی از سر صدق و دلسوزی معتقد باشند:
«معنای اسلامی بودن دانشگاه این نیست که دانشگاه تنها مسجد داشته باشد، حرف اول در دانشگاه دانش است و باید دانش را اسلامی کرد ... کف و حداقل دینداری دانشگاه‌ها این است که دختران و پسران کنار هم نباشند.»
و ولو آنکه وزیر علوم تصریح دارد:
«مشکل ما در دانشگاه‌ها ریشه‌ای است ... در شهر تهران اگر یک دبستان اعلام کند که کلاس‌های اول و دوم را که بچه‌ها هنوز به سن بلوغ هم نرسیده‌اند را مختلط برگزار می‌کند، جنجال در کشور به پا می‌شود اما زمانی که من می‌گویم ردیف صندلی دختران از پسران در کلاس‌های دانشگاه جدا باشد، جنجال می‌کنند و می‌گویند می‌خواهید در دانشگاه دیوار بکشید.»
و ولو آنکه حجت الاسلام محسن قرائتی گلایه کنند:
«چرا این طور است که فرزندان ما در مقطع دبستان، راهنمایی و دبیرستان، به صورت مجزا تحصیل می‌کنند اما در مقطع دانشگاه که شهوت جوانان اوج می‌گیرد باید مختلط باشند. آیا نمی‌توانید کاری کنید که به طور مثال دختر‌ها صبح درس بخوانند و پسرها بعد از ظهر و آیا لزومی دارد که دانشجویان ما در دانشگاه‌ها به صورت مختلط تحصیل کنند ... اگر یک قاضی ادرار داشته باشد ، او نمی تواند حکم صحیحی بدهد و اسلام مخالف قضاوت او در آن لحظه است ، چرا که مغز او به درستی کار نمی کند. با این اوصاف، چگونه می توان یک پسر دانشجو را میان دو دختر در کلاس گذاشت؟ آیا او می تواند حواسش به درس باشد و درس بخواند؟»
برخلاف باور و نظر و اعتقادات آقایان آیت الله آملی و حجت الاسلام قرائتی و کامران دانشجو و بر وفق مضیقه ها و مضایقه ها و بضاعت ها و محدودیت های موجود در جامعه باید تن به این واقعیت قابل فهم داد که دانشگاه صرفاً محل کسب دانش نیست و می توان از دانشگاه در کنار کسب و ارتقا دانش، بهترین و بهداشتی ترین کانون را نیز بمنظور «جامعه پذیری» جوانان تمهید کرد تا دختران و پسران قبل از ورود به جامعه و تصدی مسئولیت های فردی و اجتماعی از فرصت اختلاط سالم با یکدیگر در دانشگاه بمنظور شکستن تابوی جنس مخالف بهره ببرند.
اختلاطی که مسئولین بدآن وسیله می توانند با یک مدیریت اخلاقی از طریق ایجاد فضای بهداشتی در دانشگاه ها از بطن چنان آمیزش های علمی و دوستانه بهترین فضا جهت هم افزائی و جامعه پذیری بین دختران و پسران را نیز تمهید کنند.
جناب آقای قرائتی به درست فرموده اند که اگر یک قاضی ادرار داشته باشد نمی تواند حکم صحیح بدهد، چرا که مغز او به درستی کار نمی کند اما به این نکته توجه نمی کنند که یک پسر دانشجوی بالغ نیز در میانه دو دختر در کلاس قهراً نمی تواند حواسش به درس باشد چرا که مغز او نیز به درستی کار نمی کند.
جناب قرائتی باید بپذیرند همانطور که آن قاضی برای قضاوت درست محتاج به قضای حاجت است این جوان هم برای فهم درست درس محتاج سبک کردن و تخلیه ذهنیت و ظرفیت خود از فشارهای ذاتی و بیولوژیک خود است. فشارهائی که لزوماً از طریق منع و ندیدن و محروم ماندن مرتفع نمی شود.
ایشان و امثال ایشان قطعاً می پذیرند فشار سکس بصورتی غیر ارادی برای جوانان خرد کننده است. هم چنانکه از چنان جوانانی با توجه به آنکه رشد عقلی و ایمانی خود را در خانواده هائی بعضاً با بافت هائی بی تقید یا کم تقید به ارزش های اخلاقی و دینی طی کرده اند، نمی توان امساک و خویشتن داری و تقوای زاهدانه را توقع کرد.
محصول سیاست های انقباضی و عایق بندی های ضخیم بین دختران و پسران طی 3 دهه گذشته منجر به خلق فضائی کاریکاتوری بین جوانان شده که بعضاً آقا پسرها در چنین فضائی با اولین لبخند جنس مخالف در دانشگاه یا بیرون دانشگاه تا بن دندان عاشق دلخسته علیا مخدره می شوند و دخترکان نیز برآمده از فضائی انسدادی با ورود به دانشگاه و ایضاً خیابان در مالیخولیائی فوق رمانتیک جملگی با توهم «خود سیندرلا بینی» جنس مخالف را بیرون از واقعیت در قواره شاهزاده ای سوار بر اسبی سفید فهم و توقع می کنند که قرار است «بیآید» و ایشان را از «خانه نامرادی ها» به «قصر کامروائی ها» برساند!
مالیخولیائی که بعد از یک ازدواج پر شوق و احساس و زودرس به همان سرعت منجر به طلاقی محتوم و تلخ و البته قهری می شود.
شکستن چنان عایق بندی هائی غیر ضرور بین جوانان موثرترین راهکار جهت واقع بین کردن ایشان در ورود به جامعه و تقبل نقش و مسئولیت های فردی واجتماعی ایشان است.
جامعه پذیری جوانان از طریق همجواری و اختلاط در دانشگاه در کنار کسب دانش لزوماً بمعنای هم خوابگی و آمیزش سکشوال نیست. یک برخورداری ساده و سالم از تکلمی دوستانه و هم کلاسانه بین دو دانشجوی ناهمجنس بنحو بسیار شدید و موثر اسباب آرامش و تشفی خاطر و ابتهاج روحی ایشان را فراهم می کند. آرامشی که اعم از جوانان دانشجو و غیر دانشجو و مذهبی و غیر مذهبی مطالبه ای لازم الاحصاء برای ایشان است. نیاز سکشوال مذهبی و غیر مذهبی نمی شناسد و هر دو قشر به یک میزان زیر فشار خرد کننده سکس بصورتی مسلوب الاراده محکوم به چنان لذتی اند.
مسئولین باید بپذیرند چنانچه تن به واقعیات ندهند، واقعیات بصورتی بدخیم خود را به ایشان تحمیل می کند.
سکس لذتی اجباری است که در ذات انسان پروگرام شده. جنگ با چنان ذاتی محکوم به شکستی اجتناب ناپذیر است. هم چنان که تسلیم و رهائی در آن نیز نابود کننده ذات کمال گرایانه انسان است.
برای يک دختر و پسر جوان فرآيند يارگزينی از «ناز دلبر» تا مجاهدت «دلداده» و به کار بستن هزار و يک ترفند برای کسب نظر لطف و توجه و پسند «دلبر» از اصل تصاحب يکديگر لذت بخش تر است.
در اين بازی «خود» بازی شيرين تر از «فرجام» بازی است.
کمال و نقطه اوج اين بازی برای جوان در لحظه ای است که بتواند فرجام تمام خودآرائی ها و جلوه گری ها و شيطنت ها و بازيگوشی ها و ملامت کشی ها و نازکشی ها و رنجوری هايش را ختم به اقبال و نظر لطف دلدار نماید.
ذات چنان بازيگوشی هائی جوانانه از آنجا بر فرجام آن ارجحيت دارد که از بطن آن حس اعتماد بنفسی برای جوان می جوشد که ارزشی بيش از تصاحب يار را دارد.
دلداده در اين بازی قبل از تصاحب معشوق بدنبال اثبات و احراز صلاحيت و توان و شايستگی و قابليت خود در تصاحب محبوب است.
برای دلبر نيز تمام دوران ملامت کشی و تحسين گوئی و عشوه گری و کرشمه گری، شيرينی و لذت اين بازی را فراهم می کند.
با چنین مختصاتی وقتی جوانان در کلاس های مختلط می توانند با نازل ترین هزینه تنها از طریق تبادل چند جزوه درسی و چند ابراز نظر کارشناسانه در کلاس و ایضاً ابراز وجود از طریق رقابت های تحصیلی و لفظ قلم حرف زدن های بظاهر تخصصی به یک ابتهاج روحی و تشفی خاطر از طریق جلوه گری در برابر جنس مخالف برسند چرا باید با ایجاد محرومیت نامدبرانه ایشان را به رویکردهای افراطی و پرهزینه در بسترهائی غیر قابل نظارت و مدیریت و کنترل کشاند؟
نياز جوان در چنين ايامی «رومئو و ژوليت» بازی است تا «دون خوآن» گری.
حکومت و اولياء جوانان می توانند با «مديريت ريموت کنترلی» فرصت تجربه و خلق خاطرات خوش ايام جوانی را به فرزندان خود بدهند. در غير اين صورت جوان با هر اندازه منع و دور شدن از اقتضائات احساسی و رُمانتيک چنين ايامی، از عشق و عاشقی و جنس مخالفش «تابوئی» خارج از اندازه و قواره های واقعی می سازد که به تبع آن رفتارش نسبت به آن «تابو» نيز خارج از اندازه و قواره طبيعی خواهد بود ... چنانچه خانواده و جامعه فرصت عبور بدون بحران از ايام سبکسری و سبکبالی و تفرج طلبی و عاشق پيشگی اقتضای سن جوانان را فراهم کند در آن صورت می تواند به سلامت روحی ايشان برای حضور موثر و با اعتماد بنفس در آينده جامعه خوش بين باشد. فرآيندی طبيعی و غريزی که برای همه جوان ها و در همه طول تاريخ اتفاق افتاده و می افتد و خواهد افتاد و از آن به تعبير «عماد» تنها غبارغمی شيرين در حافظه ها می ماند آنجا که در فرجام لولی وشی عشاق می سرايد:
ای شعله عشق خانمان سوز
ای جان ده و جان ستان و جان سوز
هر چند که حاصل تو غم بود
قربان غمت روم که کم بود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مقالات مرتبط:
خیابان تراپی
پیکار چادر و دکلته
مصاحبه با محسن کدیور ـ اسلام و مدرنیته
غم شیرین
سیندرلا تا خاله سوسکه
آسمان سیاه

۱۳۹۱ مهر ۱۱, سه‌شنبه

خیز بلند هاشمی!



همه شواهد و قرائن حاکی از آن است که با فرض تحفظ روند اتفاقات در ایران با روال فعلی (؟) «اکبر هاشمی رفسنجانی» مصمم شده تا برای انتخابات ریاست جمهوری سال 92 مجدداً خود را نامزد کند.
در این صورت چنین اقدامی را می توان بمعنای کلید خوردن و جدی و عملیاتی کردن طرح «چاموروئیزه شدن ایران» تلقی کرد. (پیشتر در مقاله ««گلوله های کاغذی»» به این طرح اشاره شده بود)
بر این اساس حضور مجدد هاشمی در آوردگاه انتخابات ریاست جمهوری سال 92 «خیز بلند» ایشان معنا می یابد که در صورت تحقق نشان دهنده حرکت فوق حرفه ای این شطرنج باز زیرک در دنیای سیاست است.
به قطع و یقین در صورت نامزدی هاشمی و با توجه به اتمسفر سیاسی و اجتماعی فعلی در ایران، هاشمی می تواند در انتخابات مزبور بصورتی ناباورانه و اعجاب آور موج عظیمی از آرای طبقه متوسط و سنتی را بنفع خود درو کند!
طبیعتاً سبد آرای محتمل هاشمی در چنان انتخابات مفروضی آکنده از آرائی متفاوت و بعضاً متناقض خواهد بود. وی هم می تواند به اعتبار روابط تیره شده احمدی نژاد با روحانیت، بخش غالب آرای روحانیت سنتی و طبقه اجتماعی تحت فرمان ایشان را جذب خود کند هم چنان که با توجه به بی نامزد بودن اصلاح طلبان طبیعتاً ایشان و بدنه اجتماعی ایشان نیز پشت هاشمی جمع خواهند شد. گذشته از آنکه به اعتبار خطبه های نماز جمعه 29 خرداد سال 88 آیت الله خامنه ای که در آن صراحتاً اعلام کرد در حوزه سیاست خارجی و اقتصاد رویکرد احمدی نژاد را بر هاشمی ترجیح می دهد طبعاً در چنان انتخابات مفروضی جمیع ضد انقلاب و مخالفین نظام و غالب سبزها نیز بمنظور دهان کجی به آیت الله خامنه ای هم که شده به هاشمی رای خواهند داد.

این واقعیت را نیز نباید از نظر دور داشت در فضای احساسی و هیجان زده انتخابات ریاست جمهوری، هاشمی و تیم تبلیغاتی اش با چند مانور احساسی به راحتی می توانند حتی آن بخش از سبزها را که در موضع قهر و عدم مشارکت در انتخابات قرار گرفته اند را بنفع خود تحریک و ترغیب به شرکت در انتخابات نمایند. انتخاباتی که علی رغم همه بغض و کینه و دل چرکینی اصولگرایان از هاشمی و ترجیح شان جهت ایجاد ممانعت از ورود وی به عرصه انتخابات اما قطعاً شورای نگهبان نیز توان رد صلاحیت منتصب رهبری در ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام را نخواهد داشت. (جز آنکه بسرعت شرط و محدودیت سنی نامزدها را بر علیه هاشمی بتصویب برسانند)
این واقعیت را نیز نباید از نظر دور داشت که گزینه هاشمی و تاکید همیشگی وی بر سیاست اعتدال و میانه روی همواره و به صفت ظاهر مورد وثوق و اقبال غرب و بویژه آمریکائی ها نیز بوده. لذا طبیعتاً ایشان نیز احتمالاً و بموقع امدادهای لازم را به این پروسه خواهند رساند. (از جمله سنگین تر کردن وضعیت اقتصادی برای مردم بمنظور تضغیف پایگاه اصولگرایان حامی خط مشی احمدی نژاد و تقویت توقع مردم به ضرورت بازگشت مرد بحران ها)

اظهارات روز گذشته سخنگوی کاخ سفید در تحلیل چرائی افت ارزش ریال و افزایش قیمت ها در ایران مبنی بر آنکه:
«« مردم ایران متوجه هستند که چه کسانی مسوول شرایط ایجاد شده برای اقتصاد این کشور هستند، شرایطی که ناشی از خودداری رژیم این کشور از رعایت تعهداتش است.»»
چنین اظهاراتی را می توان پاس بموقع و معنادار آمریکائی ها جهت متوجه کردن افکار عمومی در ایران به یک «منجی در سایه» معنا کرد!
در مجموع این امیدواری برای هاشمی محفوظ است که با نشستن بر تارک امواج دلزدگی عمومی از ناکامی های احمدی نژاد و ادبار گسترده شکل گرفته از ایشان در طبقات مختلف و ایضاً مهارت بالای هاشمی در راه رفتن بر روی لبه ها، ایشان به راحتی و برخلاف سال 84 پیروز انتخابات سال آتی باشند. خصوصاً آنکه اصولگرایان رقیبی را در قد و اندازه هاشمی ندارند تا برای مصاف با وی به میدان بفرستند.
بعید هم بنظر می رسد که بعد از ناکامی های دو قطبی «شاهزاده ـ گدای» سال 84 بار دیگر اصولگرایان بتوانند به اقبال یک «رابین هود» گمنام و اشرافی ستیز در مقابل هاشمی چشم امیدی داشته باشند.
لذا تکرار «سونامی آرا» مشابه دوم خرداد 76 و این بار بنفع هاشمی توقعی نامربوط نمی تواند باشد. با توجه به این واقعیت که در چنان حالتی آیت الله خامنه ای نیز بار دیگر می تواند به اعتبار حضور گسترده مردم در انتخابات، مشروعیت بالای نظام جمهوری اسلامی را به رخ دنیا بکشد. اما واقعیت آن است علی رغم چنین مزیتی آیت الله خامنه ای تا آن اندازه تیزهوش هست که بداند پیروزی هاشمی رفسنجانی با آرائی گسترده و حداکثری یعنی تقویت موضع هاشمی و تحمیل خود و دیدگاه هایش به نظام از موضع قدرت طی 4 سال آینده و این چیزی است که آیت الله بخوبی می داند در صورت تحقق موظف می شود هزینه های سنگینی را بابت آن پرداخت نماید. 
لذا باید منتظر واکنش آیت الله خامنه ای در صورت قطعی شدن حضور هاشمی در انتخابات ماند.
علی ایحال در یک نکته نمی توان تردید داشت و آن این که عرصه سیاست در ایران طی ماه های آینده آبستن تحولات جالبی است و هاشمی در صورت ورود بدون مانع خود به انتخابات پیش رو نشان می دهد با ظرافت و حسابشده یکی از حرفه ای ترین و در عین حال کم ریسک ترین حرکات سیاسی تاریخ زندگی خود را انجام داده. هر چند تجربه نیز ثابت کرده در سپهر سیاسی ایران رفتار و واکنش های مردم ایران تا دقیقه 90 غیر قابل اتکا و غیر قابل محاسبه است!

۱۳۹۱ مهر ۱۰, دوشنبه

ضرورت تنبیه!


آقای احمدی نژاد
در خبرها آمده است که قرار است امروز بمنظور پی گیری حبس آقای جوانفکر و امکان آزادی ایشان با رهبری ملاقات کنید.
جناب آقای احمدی نژاد صریحاً و جسارتاً خدمت تان معروض می دارم اگر جای آیت الله خامنه ای بودم یک تو دهنی به شما می زدم و با تغیــُر می گفتم:
مرد حسابی! بجای جوانفکر کمی دغدغه وضعیت اسفبار کاهش ارزش ریال را داشته باش!
آقای احمدی نژاد بی عملی شما در رتق و فتق بحران دلار این شائبه را دامن می زند که نکند برای گرفتن انتقام بابت حبس جوانفکر و اثبات آن حرف قبلی تان که «کابینه خط قرمز من است» تعمداً بازار دلار را به حال خود رها کرده اید!!!؟
این نهایت چشم سفیدی است که علی رغم حمایت جدی رهبری از شما اما متاسفانه ثابت کردید برخلاف تصور و توقع نتوانستید و نمی توانید در قد و اندازه یک رئیس جمهور رشید ظاهر شوید و بدرخشید.