۱۳۸۹ تیر ۱, سه‌شنبه

پیکار چادر و دکُلته!


در پست قبلی تحت عنوان «پراکنده ها» ذیل قسمت سوم، ادعا شده بود:
کسر کلانی از بدحجابی های زنان متاهل در ایران بازتاب طبیعی بی توجهی همسران چنین زنانی به ایشان در کانون خانواده است. امری که قهراً و بصورتی اجتناب ناپذیر چنان زنانی را ترغیب میکند تا «توجه» مضایفه شده و مشروعی را که با پیوند ازدواج از همسرشان توقع و مطالبه می کردند، اینک آن «توجه» را بیرون از خانواده و در خیابان و از طریق جلوه گری تنانه از نظربازان و هوس بازان تامین کنند.ایضاً چنین ادعا شده بود:
دخترکان بدحجاب نیز بعضاً فریاد اعتراضی اند به همه بی توجهی و برسمیت نشناخته شدن شان در کانون خانواده بویژه کم توجهی از ناحیه پدر خانواده طی همه آن سال هائی که از ایشان محبت و توجه می طلبیدند و تنها محدویت نصیب شان شده.چنان دخترکانی نیز انتقام خود از همه آن بی توجهی ها و برسمیت شناخته نشدن ها در خانواده را از طریق جلوه گری خیابانی جبران می کنند.خصوصاً آنکه محدودیت های سنتی و حکومتی نیز مزید بر علت شده تا ایشان در نیاز توجه طلبانه خود راه گزاف پیموده و از بدحجابی اهرمی برای دهان کجی به قوانین آمرانه حکومت نیز بسازند.
زنی که در خیابان توجه می خرد، یعنی در منزل مورد توجه نیست و زنی که در منزل در کانون توجه است عاری از کمپلکس عاطفی مبدل به عینیت روئین تنی می شود که بمثابه برلیانی خوش قیراط در هیچ گندابی خارج از منزل متعفن نمی شود.

نتیجه:برای حل مسئله بدحجابی قبل از زنان، گریبان مردانی را بگیرید که بدون وقوف بر نیازهای ذهنی ـ روانی زنان، ایشان را اسیر حماقت خود در منزل کرده و می کنند.
الغرض ذیل این دو ادعا، دو دوست ناشناس زحمت کشیده و ضمن مخالفت با چنان ادعاهائی فرموده بودند:
1ـ بسا زنان تن فروشی که در اماکن عمومی چادر به سردارند. لذا حجاب نشانه پاکی یک زن و یا باغیرت بودن مردش نیست . شما که خود در کشوری مثل آمریکا زندگی می کنید، می بینید که خیلی از زن های تحصیل کرده و با فرهنگ بی حجابند(!) و سخت آرایش می کنند و شاید خیلی کم از آنها درفکر جلب توجه نگاه مرد باشد. از این گذشته جلب توجه نگاه چیز بدی نیست این خود نیازی است که خداوند در دل انسانها قرار داده. زن یا مرد مشتاق نگاه تحسین برانگیز دیگران بر خود است.
2ـ من که یادم نمی آید هرگز در خانواده با بی توجهی روبرو شده باشم ولی از حجاب – چیزی که من را یک "چیز جنسی" و به اصطلاح علما "عورت" می کند- بی زارم. تازه دست و پا گیری حجاب و غیر قابل تحمل بودنش در گرما را هم اضافه کنید. حجاب هم که فقط یه تکه پارچه روی سر نیست یک فرهنگ محدود کننده هم پشت این تکه پارچه نشسته که سهم زیادی در بازتولید رفتارهای تبعیض آمیز داره.راستی چرا شما فکر می کنید آنچه که طبیعی است "حجاب" است؟!! من که فکر می کنم این حجابه که غیرطبیعیه و شما هرگز نمی توانید همه زنان را محجبه کنید ... جمهوری اسلامی سی و یک ساله داره زور می زنه و افاقه نمی کنه!

***
حسب انجام وظیفه اما بر سبیل ایجاز سعی می کنم پاسخی در حد بضاعت و مکفی به این دو دوست محترم بدهم. قبلاً توضیح این نکته را ضروری می دانم که ادعای بدحجابی ناشی از بی توجهی مردان به همسران یا پدران به دختران تنها ناظر بر کسری از بدحجابی ها در ایران است و قطعاً وجوه و انگیزه های دیگری از بدحجابی وجود دارد که فعلاً موضوع این بحث نیست.
بارها در این وبلاگ و دیگر مطالب خود متذکر شده و اینجا نیز مجدداً یادآور می شوم، حجاب در کلیه تحریرات اینجانب تعریف شده و مطابق با آن تعریف حجاب عبارت است از عدم جلوه گری. منظور از جلوه گری نیز صرفاً جلوه گری از طریق تشبث به مشاطه گری و جاذبه های سکشوال و تنانه زنان است. جاذبه و میلی که خارج از اراده انسان در بطن ایشان تعبیه و به عبارتی پروگرام شده. پروگرامی که در حوزه تعامل فیزیولوژیک بین زنان و مردان، قهراً و قسراً مرد را «محکوم» به لذت جنسی از زن می کند و بالعکس.
لذا بنا بر چنین تعریفی از حجاب، طبیعی خواهد بود که اینجانب نیز با دوستی که فرموده اند:
«بسا زنان تن فروشی که چادر به سر دارند» هم دلی و هم رائی داشته باشم.
بر اساس تعریف بالا می توان زنانی با پوششی کامل را متصور بود که علی رغم مستورگی نهایت بهره را در جذب جنس مخالف از طریق جاذبه های زنانه می برند. حال چه با چادر و چه عریان. همچنانکه بر اساس همان تعریف زنانی با پوشش متعارف و ولو «سربازانه»! را می توان سراغ کرد که علی رغم ورود در جامعه، حضورشان حضوری مستقلانه و نجیبانه و بالتبع مُحجبّانه در جامعه معنا شود.
لذا بر اساس تعریف بالا از حجاب، در آمریکائی نیز که بنده زندگی می کنم آمریکائی که زنان فارغ از تعاریف مضیق از حجابند و از کمترین محدودیت ها نیز در انتخاب پوشش برخوردارند، زنان بعضاً حضوری متعارف از حیث پوشش در جامعه دارند و معدودی که در پوشش جانب عرف را نگاه نداشته و حضور تنانه و سکشوال و جلوه گرانه در شهر دارند از نگاه عامه، همان امتثال ایشان از نیاز توجه طلبانه سکشوال معنا می شود تنها با این تفاوت که در فرهنگ آمریکائی ضمن آنکه انگیزه چنین حضوری را می فهمند متقابلاً بدلائل عرفی تا جائی که هنجارهای جامعه شکسته نشود چنان حضوری را تحمل می کنند.
هر چند باید این نکته را نیز در نظر داشت در فرهنگ غرب سیستم با تمهید مکان هائی نظیر نایت کلاب و دیسکو تک های متعدد، مکان های قابل دسترس جهت تخلیه نیازهای توجه طلبانه و سکشوال زنان و مردان را در دل خود تعبیه کرده. همان چیزی که بدلیل فقدان جواز عرفی اش در ایران منجر به آن شده تا جلوه گر و جلوه خر عرصه «خیابان» را محل جلوه فروشی نمایند تا جائی که در ایران جوانان که از حیث سنی مستعدترین افراد برای فوران نیاز جلوه گرانه ذاتی شان هستند حتی برای خرید نان نیز با انواع پوشش و کوشش تنانه و جلوه گرانه و نامتعارف به نانوائی رجوع می کنند.
بنا بر چنین عسرت مکانی ، و ضیق ذهنی است که قبلاً گفته ام اکنون نیز تکرار می کنم آمار بالای ورودی و خروجی زنان از دانشگاه های ایران هر چند آمار بالائی است اما آمار قابل افتخاری نیست. دختر جوانی که در سنین جوانی و نوجوانی در اوج نیاز ذاتی جلوه گرانه قرار دارد و نه در خانه امکان درخششی دارد و نه در جامعه تا در یکی از حوزه های هنری یا ورزشی یا ذوقی یا فرهنگی و ... یا فاعلاً بدرخشد و یا مفعولاً از امکان تخیله مشروع انرژی جوانانه اش برخوردار باشد، نهایتاً برای فرار از چنان تنگنائی در خانه و چنین لامکانی در جامعه تنها دو پناهگاه می یابد:
دانشگاه یا خیابان.
اگر کمی عرضه داشته باشد به دانشگاه پناه می برد و حسب ظاهر دانشجو می شود با این تفاوت که در دانشگاه بدلیل اولویت فشارهای مقتضای سن اش بجای جویندگی دانش، صحن دانشگاه را سالن مد فهم و درک و اقبال می کند و در صورت ناتوانی از ورود به دانشگاه، خیابان برای ایشان مبدل به سالن انتخاب دختر شایسته می شود.
برای اثبات این ادعا، خروجی دختران از دانشگاه (ایضاً پسران) را از حيث میزان توانائی و تخصص های مکتسبه علمی شان مظنه بزنید تا متوجه شوید چنان فارغ التحصيلان انبوهی کجای قافله علم و دانش و فضیلت را گرفته اند؟
اما انصافاً اینکه گفته شود «در کشوری مثل آمریکا خیلی از زن های تحصیل کرده و با فرهنگ بی حجابند و سخت آرایش می کنند و شاید خیلی کم از آنها در فکر جلب توجه نگاه مرد باشند» نهایت کم لطفی است.
من متوجه نمی شوم تحصیل کردگی چه ربطی به با حجابی یا بی حجابی دارد؟ با چنین منطقی مدعی چه پاسخی به زنانی خواهند داد که در همین آمریکا برخوردار از تحصیلات عالیه اند اما ملتزم به حجاب اسلامی از نوع مقنعه و مانتو با وسواس شدید جهت پوشش کامل بدن شان هستند؟
این حرف بمثابه ادعای محیرالعقول برخی از سبزها در جریان تظاهرات اعتراضی در فردای انتخابات ریاست جمهوری دهم ایران بود که نارفیقانه اظهار می داشتند:
در صفوف زنان معترض، زنان مدرن و چادری در کنار هم قرار داشتند!
جل الخالق!
من با وضوح و شفافیت معنای زن چادری را می فهمم و آن عبارت از آن است که زنی که چادر بر سر دارد. حال با هر نیت و انگیزه ای اما اینکه تعریف زن مدرن چیست و منظور از قرار دادن برتری گونه وی در کنار زن چادری را نه می فهمم و نه می پذیرم.
اگر منطق پنهان در چنین مقایسه ای ناظر بر ارجحیت و افضلیت و برتری و شان فردی اجتماعی زن «مدرن» بر زن چادری است، این تمایز از چه ناحیه ای حاصل شده؟
اساساً ملاک تشخیص زن مدرن از زن چادری چیست؟
طبیعی است زن چادری تکلیف اش روشن است و چادری است اما اگر با همان نگاه تمایز و تفاخر طلبانه باید زن مدرن را از زن غیر چادری فهم و تعریف کرد آیا جز آنکه با چنین منطقی چاره ای وجود ندارد تا قضاوت خود از زن مدرن را موکول به ظاهر ایشان کنیم.
الزامی که خواسته یا ناخواسته این منطق را به مخاطب پمپ می کند:
زن مدرن که برخوردار از شان و برتری و فضیلت فردی و اجتماعی نسبت به زن چادری است این برجستگی را صرفاً مدیون بی چادری و البسه زیر و روی خود اعم از دکلته و گیپور و استرچ و دامن کلوش و نیم کلوش علی الخصوص با برندهای «گوچی» و «شانل» و «ویکتوریا سکرت» و ... است!!!
با چنین تعریفی از زن مدرن، یعنی باید پذیرفت چنانچه زنی چادری ولو آنکه زنی فاضله و عفیف و دانشمند و برخوردار از مدارج عالیه تحصیلی و مکارم ارزشمند اخلاقی باشد به صرف استفاده از چادر در ذیل زن مدرن قرار می گیرد و یگانه شرط پذیرش اش در عداد زنان مدرن، کنار گذاشتن چادر است و بالعکس زنی که چادر نداشته و از البسه فوق استفاده کند ولو آنکه فاضل و دانشمند ومتخصص هم باشد بمجرد آنکه یک تکه پارچه سیاه بر سرش به عنوان چادر بگذارد تمامی فضائل و سوابق تحصیلی و فرزانگی و مدرن بودنش به طرفه العینی از بین می رود و مبدل می شود به موجودی «دون زن مدرن» بنام زن چادری!
منطق چنان ادعائی چیزی جز این نیست که ملاک مدرنیته ظواهر است وگرنه در تظاهرات اعتراضی که بقول راویان زنان مدرن در کنار زنان چادری بودند بانوان «مدرن معرفی شده» که دوسیه فضیلت و مکارم و اخلاقیات یا مدارک تحصیلی و مدارج شغلی و مراحل تخصصی خود را به گردن نیآویخته بودند تا با استناد به آن ناظران «مدال افتخار» مدرن بودن را به گردن ایشان بیآویزند.
در ادامه و در پاسخ به کامنت گذاری که فرموده اند:
من یادم نمی آید هرگز در خانواده با بی توجهی روبرو شده باشم ولی از حجاب - چیزی که من را یک "چیز جنسی" و به اصطلاح علما "عورت" می کند- بی زارم. تازه دست و پا گیری حجاب و غیر قابل تحمل بودنش در گرما را هم اضافه کنید.حجاب هم که فقط یه تکه پارچه روی سر نیست یک فرهنگ محدود کننده هم پشت این تکه پارچه نشسته که سهم زیادی در بازتولید رفتارهای تبعیض آمیز داره. راستی چرا شما فکر می کنید آنچه که طبیعی است "حجاب" است؟!! من که فکر می کنم این حجابه که غیرطبیعیه و شما هرگز نمی توانید همه زنان را محجبه کنید ... جمهوری اسلامی سی و یک ساله داره زور می زنه و افاقه نمی کنه!همچنین در پاسخ به مطلبی از کامنت گذار نخست که فرموده اند:

جلب توجه نگاه چیز بدی نیست این خود نیازی است که خداوند در دل انسان ها قرار داده. زن یا مرد مشتاق نگاه تحسین برانگیز دیگران برخود است.
متاسفانه یا خوشبختانه حجاب به زعم و بنا بر تعریف اینجانب در باطن همان چیزی است که از آن تحت عنوان «عورت انگاری» توسط کامنت گذار نخست یاد شده!
چنین امری بازگشت به تعریف ژنتیک و بایولوژیک از زن و مرد دارد.
زن به عنوان يک پديده، زمانی برخوردار از نمود و ماهيت در جهان اعتباری می شود که سنسور حساس به آن در سيستم عامل مغز بتواند مختصات کاربردی آن را برای خود شناسائی و تعريف کند. بر این اساس زن بعنوان يک پديده بيرونی وقتی در معرض سنسور شهوت طلب مرد قرار می گيرد بلافاصله و صرفاً در مقام يک تماميت سکشوال اعتبار و معنا می يابد ... بر این قیاس تعریف زن در چارچوب تناسب طبعی وی و بر اساس وجوه و تمایزات و ویژگی های زنانه اش با مرد، اعتبار و معنا می يابد. طبيعتاً در چنین تناسبی رابطه و نیاز یا کارکرد، حلقه وصل بین زن و مرد می شود. در نتیجه در تعریف زن محکوم به عطف توجه به وجوه فیزیولوژیک و بایولوژیکال زن به عنوان کارکرد وی و تناسب آن با بهره بَرَنده از آن نیاز یا کارکرد هستیم.از این حیث مبنای تعریف زن متکی بر یک نیاز سکشوآل مردانه است. چيزی که «شوپن هاور» از آن صرفاً تلقی دو برآمدگی و يک فرو رفتگی می کند. بر مبنای چنين تعريفی از زن، می توان حجاب را به اعتبار وجوه و جاذبه های سکشوآل فطری زن برای مرد، اجتناب و عدم جلوه گری زن برای غیر محارم یا به عبارتی پرهیز از رساندن حظ بَصَّّـر سکشوآل به نامحرم تلقی یا تعریف کرد.
توضیحات بیشتر را در مقاله «
آسمان سیاه» داده ام.http://www.sokhan.info/Farsi/Zan.htm

قطعاً می توان این تعریف را برنتآبید اما مشروط بر آنکه نفی خود را متکی بر تعریفی موسع از زن و حجاب ارائه کرد تا بتوان با اتکای بر آن مبانی فهم و چیستی زن و حجاب را مورد ارزیابی قرار داد.
اما در مورد اینکه مدعی در نفی حجاب متوسل به غیرقابل تحمل بودن آن بدلیل گرما شده، با عرض پوزش مجبورم چنین تصور کنم که مدعی مخاطب خود را سفیه فرض کرده!
همانطور که قبلاً عرض شد حجاب لااقل در ترمینولوژی اینجانب عدم جلوه گری تنانه است. حالا مدعی بفرمایند این چه ربطی به گرما و فصل و تابستان دارد؟
صحبت بر سر جلوه گری تنانه است.
مگر ریمل و فرمُژه چشم بانوان در خیابان نقش «ایرـ کاندیشنر» را بازی می کند؟ یا آنکه رُژ لب و احیاناً های لایت گیسوان بمعنای تعبیه کولر در بدن نسوان است!؟ و مانتوی تنگ و چسبان بانوان حکم چیلـّر را دارد؟
مزاح می فرمائید؟
مدعی حسب چنین فرمایشی علی الظاهر نباید با حجاب (ولو با همان تعریف حکومتی در ایران) مشکلی در مناطق سردسیر داشته باشید و احیاناً در صورت زندگی در ييلاقات خلخال در فصل تابستان در خط مقدم مستورگی در مانتو و روسری و چادر و احیاناً پوشیه یا برقع قرار خواهند داشت!!!
گذشته از آنکه حجاب یک مسلم دینی در اسلام است. حال تکلیف مسلمانان با این مسئله چیست.
این که ربطی به حکومت 30 ساله جمهوری اسلامی ندارد. بالغ بر 1400 سال است که قاطبه مردم ایران مسلمانند و الگوها و هنجارها و ارزش های زیست فردی و اجتماعی خود را از بطن دینی گرفته اند که حجاب نیز بخشی از آن است.
شما به هر دلیلی مختار در عدم تقید به این دین هستید اما تکلیف اکثریتی که در حوزه مرزهای ملی ایران مسلمانند و زیست مومنانه و رفتار دین ورزانه را اختیار کرده اند چیست؟
بالاخره شما و دیگران یک بار و برای همیشه تکلیف خودتان با اسلام و بالتبع احکام آن روشن کنید.
آیا اسلام صرفاً یک لقلقه زبانی است یا منظومه ای جامع از باید ها و نبایدهای اخلاقی و فردی و اجتماعی با ارژنگی از هویت یابی و عملگرائی و نمادگرائی است؟
مگر می توان ادعای مسلمانی کرد اما حسب میل و قریحه و سلیقه احکام اسلام را با توجیه «برخوردار بودن از قرائتی متفاوت» اقبال و ادبار کرد؟
مگر غیر از آن است که در مقام تمثیل در تعریف پدیده فوتبال با تکیه بر بدیهیات و اصول و فروع و استانداردهای برسمیت شناخته شده و اعلام و پذیرفته شده در فوتبال آن را ورزشی با قوانین موکد و زمینی مسطح و مساحتی مشخص و مستطیلی معین و یک جفت تیم یازده نفره و یک جفت دروازه و ضوابط و شرایطی ثابت و یکسان می پذیریم؟
حال آیا می توان با اتکای بر قرائت شخصی از فوتبال مدعی آن شد که این پدیده یکی از رشته های ورزشی است که در دریا برگزار می شود و دارای پنج تیم است و لباس مستعمل در آن کت و شلوار يقه سناتوری است! وقتی هم معترض به چنین تعریفی شد از موضعی حق به جانبانه افاضه فرمود:
این قرائت من از فوتبال است!
مگر می توان گفت: من با قرائت خودم فوتبالیستم؟!!!
ایضاً اسلام. بالاخره یک بار و برای همیشه باید سکولاریسم محیرالعقول ایرانی تکلیف خود را با اسلام و احکام و اصول و فروع آن روشن کند.
سوال اصلی آن است که:
بالاخره ذات دین پیشنهاد است یا الزام؟ بواقع بعد از انتخاب و ورود به دین، شارع مقدس بفرض می فرمایند لطفاً نماز بخوانید یا لطفاً روزه بگیرید و یا لطفاً دروغ نگوئید یا لطفاً جهاد کنید یا برعکس امر بر اقامه چنین فرائضی می دهد؟
اگر ماهیت چنین فرائضی ناظر بر امر والزام است، ضمانت اجرای آن چیست؟
مگر غیر از آن است که گوهر و ماهیت هر حکومتی ابتنای بر نظمی قراردادی برای اعمال باید ها و نبایدهای فردی و اجتماعی در مناسبات شهروندی است؟
لذا این شعارعوام فریبانه «سکولاریسم منحصربفرد ایرانی» به چه معناست که:
دین نباید در حکومت دخالت کند، وقتی ماهیت دین امر و نهی است.
بر این اساس می توان سکولارهای ایرانی را بی دینانی توصیف کرد که بی عملی خود در الزامات زیست مومنانه را از طریق پناه گرفتن پشت دین شخصی پنهان می کنند در غیر این صورت در کدامیک از رفتار فردی و اجتماعی ایشان می توان ردی از زیست دین ورزانه یا حیات مومنانه را رصد و ردیابی کرد؟

اینکه فرموده اند:
حجاب فقط یه تکه پارچه روی سر نیست یک فرهنگ محدود کننده هم پشت این تکه پارچه نشسته که سهم زیادی در بازتولید رفتارهای تبعیض آمیز داره.
بله بنده نیز معتقدم حجاب یک تکه پارچه نیست و یک فرهنگ است اما برخلاف مدعی، حجاب را بنا بر همان تعریف فوق نه یک فرهنگ محدود کننده که یک فرهنگ معلوم کننده می دانم.
معلوم کنندگی حق و تکلیف زنان و مردان در تعامل با يکدیگر و برخلاف ظاهر شیک و روشنفکر پسند ادعای مدعی مبنی بر استعداد حجاب در بازتولید رفتارهای تبعیض آمیز معتقدم که اساساً اصرار بر رفع تبعیض بین زن و مرد و لزوم اعمال تساوی و برابری بین زن و مرد اصراری ظالمانه در حق زنان است.
تفاوت بین زن و مرد از بدیهیات خلقت این دو بوده و هر گونه تلاش جهت متساوی دیدن این دو منجر به تضییع حق ایشان می شود.
مساوات طلبی زمانی موجد ارزش و فضیلت است که برابری امکان با برابری فرصت متناسب باشد. این مانند آن است که با شعار فریبنده عدم تبعیض بین زن و مرد برگزار کننده دو یکصد متر یا فوتبال یا شنا بین دو تیم زنان و مردان باشیم و با کمال افتخار چنین اقدامی را اعمال برابری بین زن و مرد بنامیم.
اعمال مساواتی که از اساس به ضرر زنان است و نتیجه بازی را بدلیل عدم رعایت نابرابری امکان بین زن و مرد و با دادن فرصت مساوی بین این دو از ابتدا و زیرکانه بنفع مردان رقم زده است.
به همین دلیل است که تقریباً در عموم تورنمنت های ورزشی شاهد تفکیک جنسیتی بین ورزش های زنان و مردان هستیم. جز ورزش هائی مانند شطرنج و موارد مشابه.
قائلين به تساوی حقوقی زن و مرد بايد به اين نکته توجه داشته باشند که انسان اعم از زن و مرد به اعتبار انسان بودن شان برخوردار از حقوق ذاتی اند. از جمله حق حیات و حق آزادی یا حق آزادی بیان. اما اين تساوی حقوقی صرفاً در حوزه ذاتیات است و در حوزه های دیگر از جمله پوشش باید حق یا تکلیف ايشان را به اعتبار همان تعریفی که از زن یا مرد می شود، استحصال کرد.
لذا در بحث پوشش و اجتناب زن از جلوه گری تنانه می توان به اين نکته توجه داشت که فعل ارادی زن در اجتناب از حظ بصر سکشوال رساندن به نامحرم تضييع حقوق زن نيست بلکه محروم کردن مردان از حظی نامشروع است.
بر این اساس و برخلاف تصور کامنت گذار نخست اتفاقاً اینجانب نیز قائل به آنم:
آنچه که طبیعی است بی حجابی و بلکه برهنگی انسان مانند دیگر حیوانات است و صرفاً وجود قوه عاقله نزد انسان است که وجه تمایز وی با حیوان در انتخاب مسئولانه زندگی فردی واجتماعی اش می شود تا وی را متقاعد بر تبیین بایدها و نبایدهای رفتاری اش کند.
لذا جدال موجود در ایران بر سر حجاب را جدالی 30 ساله ندانسته و با گذشتن از جمهوری اسلامی، برای این جدال قدمتی به قامت طول تاریخ بشریت قائلم که از بدو خلقت تاکنون زیست فردی و اجتماعی انسان را در حد فاصل فرائض و غرائز تحت الشعاع خود قرار داده.
اتفاقاً اصل داعیه دین همانی است که کامنت گذار فهم کرده و آن طبیعی بودن اصل برهنگی و عریانی است اما در مقام تدوین و ارائه آئین نامه زیست فردی و اجتماعی ارائه دهنده الگوهای رفتاری برای سلامت روح و روان و رفتار فرد و جامعه با اتکای بر شناخت از ذات و گوهر انسان شده.
بر همین اساس است که با کامنت گذار دوم نیز هم عقیده ام که «جلب توجه و نگاه چیز بدی نیست و این نیازی است که خداوند در دل انسان ها قرار داده و زن یا مرد مشتاق نگاه تحسین برانگیز دیگران برخودند» همچنانکه همین اعتقاد را پیشتر ذیل مقاله «
زنان چندش آور» متذکر شده بودم.http://sokhand.blogspot.com/2010/04/blog-post_29.html

اما کمتر به این موضوع تفطن می شود که اگر قائل به آن هستید که جلوه گری و توجه طلبی ذاتی است و توسط خداوند در بطن انسان تعبیه شده همان خداوند نیز از طریق دین اش برای چنین ذات و نیازی آئین نامه اجرائی لازم الاتباعی را نیز ابلاغ کرده که سهم مردان از این آئین نامه پرهیز از نظربازی و هوس رانی و زیاده خواهی و تقید و وفاداری به همسر است و سهم زنان نیز حُجب و عفاف و پاکدامنی و اجتناب از لاقیدی و جلوه گری تنانه برای غیر محارم شده.
در پایان در پاسخ این بخش از اظهارت کامنت گذار دوم مبنی بر آنکه:
با نگاهی به بالا و پایین وبلاگتان بیشتر با تفکر مردسالارانه تان آشنا شدم! چرا که شما در پستی که از گلشیفته انتقاد می کنید ایشان را به نام صبیه بهزاد فراهانی نقد کردید و نه یک انسان مستقل با تفکر مربوط به خود. از پدرش هم به خاطر نقد کردن صبیه پوزش خواهی کرده اید!لابد بعد هم می خواستید از پدر یا شوهرش بخواهید "دخترک" را به راه راست هدایت کنند.
باید متذکر شوم:
ببینید دوست گرامی! بقول معروف ایرانی ها: پیش قاضی و گردو بازی.
ما جماعت روزنامه نگار به اندازه کافی با چنین عوام فریبی هائی آشنائیم. ظاهر اظهارات به غایت زیباست اما مستدعی است این وبلاگ را آغشته به چنین عوامفریبی هائی نفرمائید.
ابراز ارادات به جناب فراهانی و عذر تقصیر خواستن از ایشان بواسطه نقد رفتار و گفتار دخترشان ناظر بر ارادت به ایشان و وقوف بر رابطه عاطفی و طبیعی ایشان با دخترشان است. این چه ربطی به نگاه مردسالارانه دارد. همچنانکه بفرض اگر در مقام تمثیل پسر استاد شجریان به زعم اینجانب مرتکب خطائی شود برای نقد چنان خطائی اگر بواسطه احترام به شجریان ابتدائاً از ایشان عذرخواهی کنم یا برعکس اگر بجای بهزاد فراهانی، همسر ایشان برخوردار از پیش کسوتی در عرصه هنر بود و طبیعتاً اینجانب باز هم در نقد گلشیفته جهت تکدر خاطر احتمالی مادر ایشان از ناحیه جریحه دار شدن طبیعی عواطف موجود بین مادر و فرزند، ابتداً از مادر ایشان پوزش می طلبیدم، جنابعالی باز هم اسم این کار را تفکر مردسالارانه می گذاشتید؟

بگذریم. جای شکرش باقی است که اصل را بر ایجاز گذاشتم والی بقول علما استبعادی نداشت مراجعین به این وبلاگ را مجبور به مطالعه یک دوره ده جلدی در بحث حجاب می کردم.
انشاالله می بخشید.

۲ نظر:

مسعود منعم گفت...

مسلمات قرآنی در مورد حدود پوشش زنان مسلمان

1. يا ايُها النبيُّ قل لأزواجک و بناتک و نساء المؤمنين يُدنين عليهنّ من جلابيهن (احزاب 59) اي پيغمبر به زنان و دخترانت و زنان مؤمنان بگو تا جلبابهاي خود نزديک آرند

جلباب پوششي بوده است که سراسر بدن را (ظاهراً از گردن به پايين) مي پوشانده. پوششي جلو باز، همانند شنل که بر دوش مي افکنده اند و در آيه دستور داده شده است که دو طرف آن را به هم نزديک کنند.

2. ولا يُبدين زينتهُنّ إلا ما ظهر منها، و ليضربن بخمرهنّ علي جيوبهنّ (نور 31) و آشکار مکنند زينت خود را جز آنچه پديد است از آن و بزنند خمارهاي خود را بر جيب هاي خويش

خمار، سرپوشی بوده که دامنه های آن تا روی سینه می آمده و در اینجا دستور داده شده که دامنه های آن را تا گریبان بیاورند و گردن و سینه خود را با آن بپوشنانند
جیب نیز به معنای گریبان می باشد که به قسمتهایی از لباس گفته می شود که اطراف گردن و سینه را می پوشاند

توجه به این نکته ضروری است که خداوند در آیات فوق نفرموده اند اینگونه برای آنان بهتر است بلکه افعال را به صورت دستوری آورده اند ( نزدیک آرند، آشکار نکنند، بزنند )

ناشناس گفت...

KASH HEJAB EKHTEYARI BOD DR IRAN VA IN-HAMEH MOSHKEL NADASHTEM