۱۳۹۳ خرداد ۱۰, شنبه

بازتولید تنش!


اظهارات اخیر رئیس جمهور ایران مبنی بر آنکه:
«عده‌ای مدام غصه دین و آخرت مردم را می‌خورند در حالی که نه می‌دانند،‌ دین چیست و نه آخرت، اما همیشه غصه آخرت را می خورند» (http://bit.ly/1nPh0Fu)
بیرون از تحلیل محتوای این اظهارات در مجموع چنین امری نشان دهنده آن است که بعد از نزدیک به یک سال و ظاهراً بدنبال درک ایشان از فقد امید به فرجام موفقیت آمیز مذاکرات هسته ای، رئیس جمهور نهایتاً تصمیم خود را گرفتند و بمنظور جلوگیری از سقوط اعتماد و آرایش نزد «طبقه ای مشهود» به اخذ گارد تهاجمی با جامعه مذهبی ایران اقدام کردند.
هر چند از یک جهت می توان به استقبال این امر رفت که نهایتا روحانی تصمیم گرفت بیرون از تذبذب یک جا بایستد و خود را تعریف کند اما گریزی از این واقعیت نیز نباید داشت که اظهارات ایشان لوازم اجتناب ناپذیر خود را نیز همراه خواهد آورد که بروز دور جدیدی از تنش ها و ناآرامی ها و بحران ها در سطح جامعه و هرم قدرت ایران یکی از بدیهی ترین چنان تنش هائی خواهد بود.
بحرانهائی که مسبوق به سابقه در دوران اصلاحات خاتمی است و مشخص نیست روحانی بتواند فرجامی بهتر از سرنوشت دکتر خاتمی پیدا کند. آن هم در موقعیتی که خاتمی متکی به آرائی ماکسیممی بود و روحانی تا آن اندازه نیز اقبال نداشته است.
در مجموع ظاهرا باید چشم انتظار دور جدیدی از تنش نشست!

۱۳۹۳ خرداد ۹, جمعه

اعلامیه جهانی فریب بشر!



اگر اعلامیه جهانی حقوق بشر تنها یک مخالف در جهان داشته باشد به قطع و یقین اینجانب شخصاً مسئولیت آن مخالفت انحصاری را گشاده رویانه استقبال می کنم!
مخالفتی که ریشه اش را باید در همان بند نخست «برابری حقوقی همه انسان ها» در آن اعلامیه کذائی کاوید.
برابری حقوقی همه انسان ها شعاری است بظاهر زیبا و بغایت عوام فریبانه!
هیچ انسانی به احتساب توانمندی و استعداد های منحصر بفردش با انسانی دیگر یکسان نیست و به اقتفای همین نایکسانی غیر قابل انکار، به رسمیت نشناختن تفاوت در انسان ها و کلیشه کردن ایشان در یک استاندارد حقوقی عین ظلم به انسان است.
به اعتبار متفاوت بودن انسان ها از حیث امکان و استعداد، اگر بتوان قائل به اعلامیه ای جهانی برای بشر شد آن اعلامیه جهانی باید حول محور «عدالت» باشد که ذیل آن همه انسان ها از امکانی عادلانه جهت به فعلیت رساندن توان و استعداد های بالقوه شان برخوردار باشند.
یکسان سازی حقوقی «فرصت ها» برای انسان های «متفاوت» بدون لحاظ «امکان» های محدود و «توان» انحصاری ایشان، ولو با عنوان غلط انداز «اعلامیه جهانی حقوق بشر» عین ظلم و تحمیق بشر است.

۱۳۹۳ خرداد ۸, پنجشنبه

رسالت حکومت


عطف به اظهارات اخیر رئیس جمهور مبنی بر آنکه:
«بگذاریم مردم خودشان راه بهشت را انتخاب کنند، نمی‌توان با زور و شلاق مردم را به بهشت برد.»
بالغ بر 9 سال پیش ضمن گفتگوئی که با حجت الاسلام کدیور داشتم (اینجا) و ذیل اظهارات دکتر کدیور مبنی بر آنکه:
«بنده معتقدم حکومت در عرصه اخلاق حرف اول را نمی تواند و نبايد بزند. اصولاً حکومت نبايد وارد حوزه اخلاقی شود که ماهيتاً حوزه اختیار انسان است. در حالی که می دانيم حوزه حکومت، حوزه اقتدار، الزام قانونی و مجازات یعنی حوزه قدرت است.»
خطاب به ایشان معروض داشتم:
ولو آنکه بپذیریم حکومت نمی تواند یا نباید متولی اخلاق در جامعه باشد اما این بدان معنا نیز نمی تواند باشد که مانند آمریکائی که بنده در خدمت تان هستم «حکومت متولی بی اخلاقی در جامعه باشد» و یا در خوش بینانه ترین حالت نسبت به ترویج بی اخلاقی در جامعه موضع بی طرفی اتخاذ نماید. (مقاله دمکراسی و اخلاق)
بمعنائی دیگر بی مسئولیتی حکومت در تمهید اجباری راه بهشت نمی تواند و نباید بی تفاوتی در تسهیل راه جهنم را افاده معنا کند!

۱۳۹۳ خرداد ۴, یکشنبه

حزب ابن الوقت ها!



1 ـ محمد هاشمی در پاسخ به روزنامه آرمان مبنی بر آنکه:
«مي گويند كارگزاران مشي ليبراليسم را براي خود برگزيده است»
گفت:
من چون دبير كميته سياسی حزب كارگزاران هستم، اتهام ليبراليسم سياسی را رد می كنم . اندیشه سیاسی حزب كارگزاران به تفكری معتدل و متمايل به محافظه كاری است. متدين است و در چارچوب ارزش های اسلامی حركت می كند.
روزنامه آرمان ـ یکشنبه 4 خرداد 93 (http://bit.ly/1r7xpJe)

2 ـ حسین مرعشی در مصاحبه با خبرگزاری تسنیم:
ما در حزب کارگزاران بدون اعتقاد به لیبرالیسم فلسفی به لیبرالیسم سیاسی معتقدیم .
خبرگزاری تسنیم ـ چهارشنبه 17 اردیبشت 93 ـ (http://bit.ly/1w5u8db)

3 ـ محمد قوچانی (نو پیوسته به حزب کارگزاران)
ما در حزب کارگزاران لیبرالیسم سیاسی را به عنوان یک برنامه پذیرفته ایم.
هفته نامه مثلث ـ مناظره با محبیان ـ پنج شنبه 11 اردیبهشت 93 (http://bit.ly/1w5x3mb)
...
دکتر عبدالعلی قوام تعریف می کرد یکی از مناطق شهرداری تهران پروژه ای را برای تحقیق به من محول کرده بود و در نخستین جلسه وقتی در تشریح طرح خودم نزد شهردار از واژه «آلترناتیو» استفاده کردم و گفتم برای این طرح باید آلترناتیوهای مزاحم را از بین برد. ظاهرا شهردار که تاکنون با این کلمه آشنا نبود و از آن خوشش هم آمده بود با تصور اینکه معنای آلترناتیو چیزی شبیه «مرض» است در پاسخ ضمن سر تکان دادن و با ژستی فیلسوفانه گفت:
درسته ـ من نمی دانم مردم چه آلترناتیوی دارند که مدام با طرح های ما مخالفت می کنند!!!
ظاهراً «لیبرالیسم» هم از جمله مفاهیمی است که در حزب کارگزاران تقدیری مشابه آلترناتیو نزد شهردار مزبور را پیدا کرده و کارگزاران را سر کار گذاشته یا آنکه کارگزاران خودشان را سر کار گذاشته اند!
تا جائی که تسنیم در مصاحبه، مرعشی را تا آنجا به استیصال کشاند که وی ناچار در خواست گذشتن از این بحث را کرد! و در مناظره محبیان با قوچانی بر سر «لیبرالیسم کارگزارانی» محبیان هم به فراست توانست جلسه را با اثبات فقر دانشی قوچانی از مفهوم لیبرالیسم به فکاهی تبدیل کند!




۱۳۹۳ خرداد ۲, جمعه

اشعری مسلکی در سیاست!


تلخ کامانه هر اندازه دکتر روحانی با ایراد سخن، مبانی اندیشگی خود را بیشتر شماسازی می کنند همزمان نحافت بینش و قلت دانش و فقر بضاعت سیاسی و اجتماعی ایشان برخلاف توقع هویدا تر می شود.
بعد از اظهارات شاذ ایشان در نشست با نخبگان ایرانی (نگاه کنید به مقاله کانون بی اخلاقی) مواضع متخذه مشارالیه در جشنواره فنآوری و اطلاعات مبنی بر اینکه : «دیدیم که ماهواره آمد و مبارزه در پشت‌بام و بالکن تاثیرگذار نبود و نه ایمان مردم پر زد و رفت و نه هویت مردم از دست رفت» چنین اظهاراتی بمثابه «تازه تر از تازه تری است» افزون بر حیرت های پیشین که نشان دهنده بی درکی ایشان از آفات و تبعات موج نوین نرم افزاری رسانه های غربی است.
هر چند که ظاهراً دُز شاذ گوئی در این نشست تا آن اندازه بالا بود که مسئولین نهاد ریاست جمهوری را مجاب کرد تا بی اخلاقانه این قسمت از اظهارت دکتر روحانی را از متن موجود در سایت رسمی ایشان حذف و ادیت فرمایند! و هر چند که متقابلاً ریاست قوه قضائیه در واکنش به این اظهارات به نکته درستی اشاره کردند مبنی بر آنکه:
مسئولان در مواجهه با امور ارتباطاتی و سایبری و امور فرهنگی سخنانی موجه و منطقی بر زبان بیاورند و از حرف های هیجانی، موردی و احساسی بپرهیزند تا راه برای تدوین راهکارهای مناسب هموارتر شود ... «سیم خاردار کشیدن اطراف یک باتلاق» معنایش بی‌اعتمادی به مردم و جوانان نیست. اگر می‌گوییم که جوانان ما مورد اعتمادند و خودشان به خوبی همه چیز را می‌فهمند پس با این استدلال چرا با مواد مخدر مقابله می‌کنیم؟ با چنین استدلالی باید پخش و استفاده از مواد مخدر را نیز آزاد بگذاریم!
پیش تر بر این نکته صراحت ورزیده بودم که:
هر چند برای کسر بزرگی از مردم جهان «غرب» و بویژه «آمریکا» اولاً «دنیا» ترجمه می شود و ثانیاً چنین دنیائی را کانون تمام آرزوهای محقق شده بشر می دانند! و به تعبیری درست تر آمریکا بنمایندگی از جهان غرب هوشمندانه موفق شده تا خود را در مقام کانون همه کامروائی ها و سعادت و خوشبختی و موفقیت به اذهان بین الملل پمپ و القا کند! اما برخلاف چنین باوری آمریکا چیزی نیست جز پایان دنیا از فضیلت و «کانون بی اخلاقی»
کانون بی اخلاقی نیز لزوماً افاده معنای «خیمه گاه بد اخلاقی» نیست! خوانش مقرون به صحت چنین بداهتی بمعنای «نبود اخلاق» در تمامیتی بنام آمریکاست.
جغرافیائی که شهروندانش در آن نمی دانند خوب و بد چیست؟
«خیر و شر» و «شادی و غم» و «خوب و بد» و «موفقیت و هزیمت» تعاریفی هستند که نظام حاکم بصورت سیستماتیک مصادیق و معانی و مفاهیم آن را برای شهروندانش تعریف و ابلاغ می کند!
یک زندگی رُباتیک که حکومت به اعتبار انحصار قدرت و ثروت و رسانه توانسته نامحسوس و غیر مستقیم از این طریق برای شهروندان تصمیم بگیرد و سلیقه بسازد و پیشنهاد دهنده «خوبی و بدی» و ایضاً «شادی و غم» به ایشان باشد!
سیستمی شیک و در عین حال بسته که طی آن انسانها مبدل به ربات هائی شده که بدون درک معنای واقعی استقلال شخصیت و هویت با پروتکل های تحمیل شده و نامحسوس بر خود توسط سیستم، مدیریت می شوند. 
(مقاله کانون بی اخلاقی)

ماجرای اخیر بازداشت چند جوان در تهران به اتهام لبیک به رقاصی درخواستی «فارل ویلیامز» بر روی آهنگ جدیدش (خوشحالی) و واکنش متقابل وزارت خارجه آمریکا و تاکید بر آزاد کردن این جوانان به احترام آزادی بیان (!) نقدترین مصداق از کامیابی آمریکائیان در «بِـرند کردن» فرهنگ خود برای چنین جوانانی در ایران و دیگر نقاط جهان است.
در واقع آمریکائیان به اعتبار توفیق شان در برند کردن فرهنگ خود اکنون این حق را به خود می دهند تا شادی مطمح نظر و مورد وثوق در فرهنگ خود را لازم الاجرا و لازم الاتباع برای همه دنیا بداند و جوانانی هم که این متابعت را پذیرفته اند طبیعی خواهد بود مانند علی ورجه و از طریق بالا و پائین پریدن در مقابل دوربین، چنان شادی را کور کورانه فهم کرده و برسمیت بشناسند و متقابلاً سخنگوی کاخ سفید نیز چنین ورجه ورجه کردن هائی را «آزادی بیان» توصیف کند و رسانه های تحت امر شان نیز برخورد فرهنگ های بومی و متضاد با چنین رفتارهائی را که با مختصات فرهنگی ایشان ناسازگار و مبتذل تلقی می شود «مبارزه با شادی» ترجمه و معنا کنند!
اما آنچه که بیش از همه اسباب تـَحیّــُـر و بلکه تاسف می شود آنجاست که رئیس جمهور ایران نیز مغبون چنین صحنه آرائی و برند سازی از فرهنگ آمریکائی شده و جوان سرانه یا بقول رئیس قوه قضائیه «احساساتی و هیجان زده» برای مخاطب خاص توئیت بفرمایند که:
«شادی حق مردم است و ما نباید در مورد رفتارهای ناشی از شادی سختگیر باشیم» (*)
و متقابلاً سخنگوی وزارت خارجه آمریکا نیز در پاسخ به این توئیت «چشمک بزنند» که:
ما با این حرف آقای روحانی موافقیم! (*)
جناب روحانی متاسفانه متوجه نیستند موضوع مناقشه بر سر ابراز شادی نیست. دعوا بر سر تحمیل شادی هائی با «برند آمریکائی» و استاندارد سازی از الگوهای رفتاری آمریکا و تحمیل نامحسوس و نرم افزارانه این استانداردها به دنیا است.
یک برند سازی با محوریت مناسبات رباتیک بین انسانها، که در خدمت هژمونی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی آمریکائیان قرار دارد.
شیوه ای مذموم در سربازگیری کم هزینه از میانه جوانان از طریق تمهید دلزدگی از ساختار و بافتار و هنجارهای بومی و تصعید دلشدگی در هنجارها و انگارها و اطوارهای تزریقی «کدخدای مفروض» دهکده جهانی!
فرآیندی که خط تولیدش ربات هائی مسخ شده در کلیشه های پیشنهادی غربی است که حسب الامر با خنده کدخدا می خندد و با شادی اش شادند و با فرمانش می رقصند!
«بدنبال رویاها» عنوان سریالی ایتالیائی بود که طی سفر سال گذشته ام به ایران فرصت یافتم چند قسمت آن را در تهران ببینم.


سریالی که از طریق ماهواره بر روی آسمان ایران آنتن گرفته بود و ماجرای چگونگی موفقیت یک دختر خدمتکار در یک موسسه آموزش رقص بود.
«بدنبال رویاها» برخوردار از داستانی جذاب و گیرا و پر کشش و حرفه ای و عاطفی بود که فرای جزئیات، چینش مشتی دختر و پسر جوان و الوان و زیبا روی و خوش اندام را بتصویر می کشاند که با بهجت و طراوت و حلاوت در کنار یکدیگر در موسسه آموزش رقص اهتمام خود را برای تحقق رویاها و تامین کامیابی هایشان در زندگی، صرف خوانش و رامش و خرامش اروتیک با یکدیگر می کردند و در این میان دختر زیباروی و فقیر و خدمتکار موسسه نیز با کسب توفیق در پیوستن به این حلقه خنیاگری بمثابه سیندرلائی خوش اقبال مبدل به ستاره این جوانان مبتهج و کامیاب می شود.
«بدنبال رویاها» کوششی پر فراست از میانه انبوه تولیدات بصری صنعت و سنت سینمائی هالیوود بود که در فرای ظواهر مشغول کشاندن مخاطب جوان ایرانی به صرافت «منم می خام» و انتقال این پیام به ایشان بود که:
بیرون از مرزها دنیا به کام جوانان است و تو در کشورت نامنصفانه محروم از شادی و سروری هستی که مستحق آنی در حالی که در بیرون هم سن و سالانت به کثرت و سهولت در حال انتفاع از بهجت هائی اند که بنا حق از تو مضایقه شده!

بدنبال رویاها یکی از صدها و هزاران نمونه از ذکاوت پنهان غرب در تولیدات بصری بمنظور هنجارسازی مورد وثوق در آن «فرآیند رباتیک ساز» است که برخلاف بینش رئیس جمهور ایران مبارزه با چنین خط تولیدی مبارزه با شمشیر چوبی نیست!
شیطنت نچندان پنهان در چنین تولیداتی آنجاست که عوامل تولید خود را مقید به آن نمی دانند تا نوعاً اهتمام و سخت کوشی و رقابت چند جوان را در یک پروسه آموزشی یا فرهنگی و علمی و تحقیقاتی یا حتی ورزشی را با داستانی حاذقانه و جذاب و پرکشش به تصویر بکشند تا از این طریق بتوانند مروج رقابت سازنده و اخلاقی و پژوهشی و علمی نزد مخاطبانش شوند!
اهتمام اصلی و پیغام پنهان و القائی چنین تولیداتی تهییج و ترغیب ذائقه و تعریف و تحریک سلیقه مخاطب به داشته هائی است که در کشور خود بنا به دلائل عرفی و فرهنگی از آن محروم مانده اند.
«بدنبال رویاها» و امثال «بدنبال رویاها» و ایضاً فراخوان رقاصی از نوع «فارل ویلیامز» پروژه هائی سنجیده و مهندسی شده اند تا بدانوسیله ضمن دامن زدن به مطالبات نامانوس فرهنگ غربی با فرهنگ ایرانی نزد جوانان، ایشان را اولاً مبتلا به دلچرکینی از وضعیت خود در کشورشان کنند و ثانیاً ظرفیت های ایشان را از طریق ترغیب ایشان به مهاجرت به «بهشت موعود» و القائی، در خدمت خود در آورند و همزمان میهن ایشان را محروم از توانمندی های جوانانش کند و ثالثاً برای کسر بزرگی از همین جوانان که عملاً از امکان مهاجرت به آن مدینه فاضله توهمی نابرخوردارند یک یاس فلسفی و بغض فرو خورده از وضعیت موجود و نظام مستقر در کشورشان را فراهم آورند.
یاسی که به قوت و قدرت می تواند نقش چاشنی انفجاری و مخرب و قدرتمندی برای تامین منویات کدخدا را در روز واقعه فراهم کند.
اساساً آمریکا به قوت و فراست از صنعت سینما و رسانه و ماهواره برای کلیشه سازی و هنجار آفرینی و ترویج نامحسوس آنها نزد مخاطب بهره برده و می برد.
سریال در حال پخش «زیبایان کوچک و دروغگو» Pretty Little Liars نمونه قابل استناد دیگری از زیرکی عوامل تولید در هالیوود برای تبدیل ضد ارزش به ارزش و ضد هنجار به هنجار است.
ماجرائی پر کشش و مهیج با فیلمنامه ای پر قدرت از 4 دختر پریوش و زیبا روی که در جستجوی قاتل دوست پنجم شان، ماجراهای هیجان انگیز و سرگرم کننده ای را برای مخاطب عمدتا نوجوان و جوان فراهم می کنند.
«امیلی» Spencer Hasting یکی از این چهار دخترک خوش بر و رو است که اتفاقاً به اعتبار فیلمنامه در طول ماجرا مخاطب را شیفته اخلاق انسانی و روحیات عاطفی و شخصیت جذاب و مهربان خود می کند تا جائی که در میانه فیلم که «مخاطب بشدت دلبسته شده به شخصیت مثبت و عاطفی و مهربان امیلی» وقتی با سورپرایز «هم جنس باز بودن» امیلی مواجه می شود دیگر ارزنی نمی تواند اهمیت به اخلاقی یا غیر اخلاقی بودن هم جنسگرائی بدهد. مهم آنست که امیلی آنقدر زیباست و آن قدر در طول فیلم برای وی شخصیتی جذاب و مثبت و کاریزما خلق شده که آنک و به سهولت می توان بیننده نوجوان و جوان را مدیریت نامحسوس کرد تا دیگر نه تنها اهمیتی به اخلاقی یا غیر اخلاقی بودن عمل هم جنسگرائی دهد بلکه صانعان فیلم با ذکاوت به اعتبار شخصیت مثبت القا شده «امیلی» بصورت غیر مستقیم از هم جنسگرائی قبح زدائی کرده و آن را در جوار آن همه خوبی امیلی، عملی بی اهمیت و بلااشکال و قابل اغماض و بلکه اخلاقی (!) برای بیننده فهم و القاء می کند.
«بدنبال رویاها» و «زیبایان کوچک» دو نمونه از تولید انبوه و دماگوژیک و حرفه ای و «بدیهی» سنت سینمائی غرب است که با ظرافت و از طریق تحمیل نامحسوس «برند» و تحمیل پنهان «استانداردهای» فرهنگ و هنجار و نورم های غربی در ذهنیت مخاطب با زیرکانه ترین شکل ممکن از بدنه جوانان دنیا برای خود یارگیری فرهنگی می کند.
بداهتی که علی رغم شفافیت ظاهراً نتوانسته در کانون توجه و تفطن رئیس جمهور ایران قرار بگیرد و بالتبع اهتمام معظم له بجای آنکه معطوف به تمهید راهکار جهت مقابله با این تهاجم فرهنگی پنهان و پرخسران شود ایشان را «اشعری مسلکانه» مبتلا به محبوب نمائی از طریق کلامت مبتنی بر پسند مخاطب کرده است.


۱۳۹۳ اردیبهشت ۳۱, چهارشنبه

کانون بی اخلاقی!


اظهارات اخیر «دکتر روحانی» در مراسم تجلیل از نخبگان (http://bit.ly/1mLE7jD) مبنی بر «ضرورت توسعه مبتنی بر الحاق به قافله جهانی» متاسفانه خالی از بصیرت مورد توقع از یک رجل بلند مرتبه در قامت رئیس جمهوری بود که قرار است نمایندگی از نظامی را عهده داری کند که 35 سال برخلاف نظام مسلط و نامیمون جهانی، مدعی برخورداری از هویتی مستقل و آرمان محور است.
اظهاراتی که بیشتر شبیه یک روخوانی ناشیانه از نسخه اخیر دکتر سریع القلم محسوب می شود. (http://bit.ly/1ev3NZV) هر چند پیشتر و به سهم خود پیرامون اظهارات دکتر سریع القلم مناقشه کرده بودم اما تکرار آن خالی از بهره نیست که:
مشکل مستدام چنین نگرشی آنجاست که قائل به حرکت از پله دوم است و پیش از اهتمام در «چیستی زندگی» دغدغه «چگونگی زندگی» را آن هم صرفاً بر محور «بین المللی شدن» با معیار و نسخه غربی ها را دارد!
(مقاله «بهای رسوائی» ـhttp://bit.ly/1jXQNn1)
این واقعیتی غیر قابل کتمان است که برای کسر بزرگی از مردم جهان «غرب» و بویژه «آمریکا» اولاً «دنیا» ترجمه می شود و ثانیاً چنین دنیائی را کانون تمام آرزوهای محقق شده بشر می دانند!
به تعبیری درست تر آمریکا بنمایندگی از جهان غرب هوشمندانه موفق شده تا خود را در مقام کانون همه کامروائی ها و سعادت و خوشبختی و موفقیت به اذهان بین الملل القا کند! (بازتعریف غربزدگی ـ http://bit.ly/1n8xv1z) بر همین اساس است که «آمریکا» برای غالب انسان ها در قامت تجلی همه آرزوها و رویاها و خوشی و شادکامی ها معنا و باور شده.
برخلاف چنین باوری به اعتبار اقامت امثال نویسنده در همین «کانون خوشبختی مفروض انگاشته» می توان شهادت داد آمریکا چیزی نیست جز پایان دنیا از فضیلت و «کانون بی اخلاقی»!
کانون بی اخلاقی لزوماً افاده معنای «خیمه گاه بد اخلاقی» نیست! خوانش مقرون به صحت چنین بداهتی بمعنای «نبود اخلاق» در تمامیتی بنام آمریکاست.
جغرافیائی که شهروندانش در آن نمی دانند خوب و بد چیست؟
«خیر و شر» و «شادی و غم» و «خوب و بد» و «موفقیت و هزیمت» تعاریفی هستند که نظام حاکم بصورت سیستماتیک مصادیق و معانی و مفاهیم آن را برای شهروندانش تعریف می کند!
یک زندگی رُباتیک که حکومت به اعتبار انحصار قدرت و ثروت و رسانه توانسته نامحسوس و غیر مستقیم از این طریق برای شهروندان تصمیم بگیرد و سلیقه بسازد و پیشنهاد دهنده «خوبی و بدی» به ایشان باشد!
سیستمی شیک و در عین حال بسته که طی آن انسانها مبدل به ربات هائی شده که بدون درک معنای واقعی استقلال شخصیت و هویت با پروتکل های تحمیل شده و نامحسوس بر خود توسط سیستم، مدیریت می شوند.
حسب الامر شادند هم چنانکه حسب الامر غمگین اند!
حسب الامر می خندند هم چنانکه حسب الامر نمی خندند!
امریه هائی که در زرورق رسانه و سینما پنهان است و مدیوم در «توهم فردیت» تصور خودباشی دارد و مصیبت آنکه این بدآیند منحصر به مرزهای ملی نیز نمانده و سیستم با پشت سر گذاردن همه مرزهای ملی در تسخیر روح شهروندان، آنگاه زیاده خواهانه اختاپوس ربات ساز خود در قالب جهانی سازی متوجه نظام بین الملل کرده و می کند.
بدآیندی که برخوردار از ظاهری تمیز و شیک و شکیل است و طی آن همه اعضا نظام بین الملل باید با یکدیگر تشریک مساعی کنند در حالی که انحصار تمام شریان های اقتصاد و تسلیحات و فرهنگ و نظامات بانکی و الگوهای اجتماعی در انحصار کارتل ها و تراست های کدخدائی است که خویش کامانه و هشیارانه و نامحسوس دیگران را در توهم «همه با هم» بسمت «همه با من» می تاراند.
به سیاق تکرار و برخلاف «آئینه داران» نمی دانم این امپراطوری برآمده بر جهل و غفلت و بلاهت در حال هزیمت هست یا نه؟ اما یک چیز را خوب می دانم و آن این که:
واجب عقلی است تا هر کس به هر اندازه که در توان دارد در تسریع به پایان رسیدن این «امپراطوری غفلت» مسئلت نماید.
بدویت مدرن ـhttp://bit.ly/1hWKZW6


۱۳۹۳ اردیبهشت ۳۰, سه‌شنبه

بی زاری!


سید محمد خاتمی اخیرا و بمناسبتی اظهار داشته:
«جامعه پر از بی اخلاقی است»
هم زمان اسدالله عسگراولادی اعلام کرده:
«از میان 73 میلیون نفر ثبت نامی متقاضی دریافت یارانه تنها 15 میلیون نفر صلاحیت دریافت یارانه دارند!»
(http://bit.ly/R3teNI)

من از چنین جامعه ای بی زارم!
من متنفرم از جامعه دروغگوئی که تا این سطح و به این سهولت و چنین کلان «دروغ» می گویند!
من بی زارم از جامعه ای که با 75 میلیون جمعیت 58 میلیون دروغگو دارد!
من بی زارم از ملتی که با 3000 سال قدمت و صدها هزار سال ادعای فضیلت و ادب و معرفت، چنین فاحش در بی اخلاقی و تذبذب و دروغگوئی، بی آزرمند!
خاک بر سر ملتی که تا این اندازه مبتذل و منحط شده!
حالا باز سر وکله عده ای پیدا نشود که:
«««هیچم نخیر! ملت ما ناب ترین و اصیل ترین و با فرهنگ ترین و با ادب ترین و اخلاقی ترین مردمانند و هر چه هست مربوط به حکومت است!!!»»»
دروغگویان ـ دروغگوئی تان هیچ ربطی به نظام ندارد. اینها که 35 سال است بر سر کارند. داریوش تان 2500 سال پیش در رنجش از رذیلت ناراستی تان دست به دعا برداشت و به خدا پناه برد و استغاثه جانسوزش هنوز در خرابات پرسپولیس گوش خراش است که:
خدایا ـ کشورم را از شر دشمن و خشکسالی و «دروغ» مصون نگاه دار!
ظاهرا انتساب «تقصیر به حکومت» استتار مناسبی برای فرار از مسئولیت و اختفای بی صلاحیتی و تظاهر به فضیلت و ادب و متانت و فرهنگ و تشخصی «نداشته» است!!!


۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۳, سه‌شنبه

کرانه های حماقت!


در تجمع مدافعان حجاب مقابل وزارت کشور، شعار «ای مرد غیرتت کو؟ ـ حجاب همسرت کو؟» را از حیث محتوا می توان هم تراز با فراخوان دختر خانمی شوریده و حیران (مسیح علی نژاد) در دعوت به کشف حجاب یواشکی به یک اندازه سخیف و مبتذل محسوب کرد!

وقتی حجاب بهره مندی از رشد عقلی جهت اجتناب مخیرانه و آگاهانه زن از توجه طلبی تنانه معنا می شود این دیگر به چه معناست تا با ایجاد نسبت بین حجاب زن و غیرت مرد، زن را مبدل به موجودیت مخنث و بی شکل و بی اراده معنا کنیم که بمثابه مایملک مرد و متناسب با ضریب غیرت یا بی غیرتی مرد حجابش در حد فاصل «برقع» تا «مینی ژوپ» نوسان می کند!؟
حجاب قبل از آنکه مسئله ای زنانه باشد امر و ذوقی مردانه است!
مخالفت با حجاب قبل از زنان دغدغه مردانی است که بدن زن را در قامت چراگاه چریدن نظربازی خود فهم می کنند!
طبعاً چنان زنانی نیز که موجودیت خود را در قامت یک مرتع برسمیت می شناسند؛ مُراد چرندگان را با تعریف مُعـّوَج خود از «آزادی پوشش» در قامت بیلبوردی متحرک برای تن نمائی و جلوه فروشی سکشوال، حاصل می کنند!
معامله ای که ظاهراً منصفانه است!
متقابلاً علی نژادها و تن نمائی ها یواشکی ایشان را نیز می توان ابتذالی از جنس حماقت بالا دانست.
نگاهی اجمالی به تصاویر جمیع دخترکانی که به فراخوان علینژاد لبیک گفته اند موید اعتبار نسبت مستقیم «بازی بیشتره» «میمون زشت تر» در ادبیات محاوره ای ایرانیان است!
ایشان قربانیان نظام «باربی سالار» غربی شده اند که ناجوانمردانه کسر بزرگی از زنان را بدلیل نابرخورداری از «استانداردهای تنانه مطمح نظر غربیان» بیرون از دایره «زن بودن» قرار می دهند.
علی رغم این، قربانیانی از این دست بجای آنکه اهتمام خود را صرف مبارزه با سیستمی کنند که با ترویج آن فرهنگ ناصواب و منحط و مبتذل و شکل گرا و تنانه، زن را تنها در لاشه اش آن هم با مختصات قابل احصاء برای تامین ضیافت چشم چرانی ایشان برسمیت شناخته است! نابخردانه و در «پناه همان ابتذال» جهد را خود را صرف برون ریز بدن خود بمنظور برسمیت شناخته شدن در آن ماراتن «زن گوشت بینی» می نمایند.
بقول شریعتی:
(بدبخت!) ـ اونا از تن تو هر چقدر هم که قوی بشه (ایضاً شکیل بشه) ترسی ندارن!
از «گاو» که گنده تر نمیشی! می دوشنت.
از «خر» که قوی تر نمیشی! بارت می کنن.
از «اسب» که دونده تر نمیشی! سوارت میشن.
(بدبخت) ـ اونا از فکر تو می ترسن!
کمی فکر کن ـ در زمینی بازی می کنید که سلاخش نام منجی بر خود گذارده!

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۲, دوشنبه

روز پدر یا روز ATM


بمناسبت میلاد علی ابن ابیطالب و روز پدر برخی از سایت های خبری اقدام به انتشار آلبومی از عکس مردانی در حین کار کرده و به اعتبار اشتغال این مردان، ایشان را پدرانی شایسته تکریم و تقدیر معرفی نموده است!

متاسفانه اسباب تخفیف و تحقیر «پدر» از همان روزی فراهم شد که در آموزش های ابتدائی با کلیشه «بابا نان داد» پدر را صرفاً در قامت و تمامیت یک «روزی رسان» در ذهنیت کودکان برسمیت شناساندند!
به اعتبار چنین القائی سخیف از مفهوم «پدر» بود و هست که اینک مواجه با آنیم که شأن «پدر» تا مرتبه ابتذال یک دستگاه ATM (دستگاه خود پرداز اسکناس) تنزل یافته! (همچنان که پیش تر، شأن مادر را تا حضیض صرف یک «سرآشپز» فرو کاسته اند!)
اینکه معیشت خانه و تامین مایحتاج خانواده بر عهده مرد خانواده تعریف شده امری بدیهی است و جزئی از مسئولیت های محوله و ذاتی مرد در امر ازدواج محسوب می شود که بالذات فاقد مدح و ذم است.
انجام «مسئولیت ذاتی» متضمن منت و فخری نیست تا اینک بتوان به اعتبار تکفل چنان امری بدیهی، مردانی را بدان صفت درود و ستود!
پدر در خانواده قبل از تامین معیشت، نقش گرانیگاهی را عهده داری می کند که به اعتبار آن فرزندان الگوهای رفتاری خود را با رفتار و گفتار وی تنظیم می کنند.
پدر مظهر اقتدار و امنیت برای فرزندان در خانواده است تا ایشان سرخوشانه و دل نانگرانه در جوار چنان امنیتی ذهنی ـ روانی با آرامش، برویند و بیآسآیند و ببآلند.
فرزند به اعتبار اشباع فضای خانه از مهر و عطوفت «مادر» و اتکای بر امنیت و اقتدار «پدر» از طریق الگوبرداری و سرمشق گزینی نامحسوس از محسنات ایشان، ادبار و اقبال به «تخلق و متخلق» را بصورت توامان بهره مند می شود.
«پدر» فرای از قرائت خفیف «روزی رسان» در کنار مادر نقش محوری در تکوین شخصیت سالم فرزند و جامعه پذیری ایشان را از طریق مدیریت و مربی گری اخلاق توام با اعمال، برای ورود موثر و مفید فردای فرزندان به جامعه را عهده داری می کند.
محصول تنزل دادن نقش پدر در قامت یک ATM منجر به آن شده و می شود که پدران از تلاش خود جهت تحصیل پول و تامین پوشاک و طعام فرزند احراز تکافوی ادله در انجام مسئولیت پدرانه شان می نمایند!
همین بی التفاتی بر نقش های اساسی پدران در کنار مسئولیت های عاطفی مادران است که آنک جامعه را مواجه با خیل گسترده مردان و زنانی کرده که بعضاً برخوردار از اختلالات شخصیتی و محروم از اعتماد بنفس و شخصیتی متعارفند.
مردان و زنانی که کودکی خود را در عالی ترین سطح حداکثر در جوار یک «خودپرداز» و یک «سرآشپز» (ATM & Chef) سپری کرده اند.
گوئی صاحب این روز (علی ابن ابیطالب) گوهران شب چراغی چون حسن مجتبی (ع) و حسین ابن علی و زینب کبری را از دل کندن چاه های کوفه و تحصیل معاش خانواده ، تحصیل و تقدیم به جامعه کرده.


۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۹, جمعه

این فریاد نمی میرد!


این فریاد نیست. سمفونی مرگ ظالمان است.
فرزندم ـ این فریادت هرگز نمی میرد. زنده و شاداب در دالان های تاریخ می سُــرد و می خرامد و توفنده و کوبنده در روز واقعه چون پتکی سهمگین ویرانگر کاخ ستم آنانی خواهد شد که خیره سرانه ویرانگر آشیانه گرم تو شدند.
به صرافت سیمین:
گریه نکن ...
در خانه ات درختی خواهد روئید
و درخت هایی در شهرت و بسیار درخت در سرزمینت
و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رساند
و درخت ها از باد خواهند پرسید:
در راه که می آمدی سحر را ندیدی؟ (سووشون)


۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۷, چهارشنبه

سروش ناصواب سروش!


برخلاف دکترعبدالکریم سروش که به سنت کتابتی فریبا و مطنطن در مقام دفاع از میر حسین موسوی، به استناد گوشزد پیشین آیت الله مکارم شیرازی در مرقومه خود خطاب به حائری شیرازی ابراز داشته اند:
توبه از معصیت می کنند نه از معرفت! (اینجا)
بر این باورم بیرون از خوش آهنگی و چشم نوازی، این گزاره ای است صدق نما و فرای ظواهر آغشته به مغلطه است!
معرفت قطعاً مستوجب مغفرت نیست. اما مگر می توان منکر معصیت هائی شد که از جوار معرفت های صدق نما و توجیه گر و مجامله کار، روئیده و می رویند و جوشیده و می جوشند!؟
با چنین ادعائی مگر می توان آب پاکی را بر دستان «هایدگری» ریخت که متهم است با معرفت اش لباس اعتبار به قامت اندیشه جنایتکار ناسیونال سوسیالیست هیتلری دوخت و خواسته یا ناخواسته توجیه گر کشتار میلیونها انسان در جنگ جهانی دوم شد!؟
بر این قیاس آیا نباید بر ایمان و معرفت خود لرزید وقتی خواسته یا ناخواسته اسباب شل دینی و بلکه بی دینی جماعتی شویم که با پناه بردن به «تحول معرفت دینی» توجیه گر کاهلی و جاهلی خود در دین ورزی شده اند!؟
پیش تر راوی این پرسش تلخ بودم که:
معلوم نیست دکتر سروش شایسته منقبت است یا بایسته مذمت که با ابداع نظریه «قرائت های مختلف از دین» بانی بابی نزد مسلمانان(!) شد تا اینک بمجرد آنکه معترض لاقیدی ایشان به مسلمات دینی شویم، می گویند «قرائت ما از اسلام متفاوت است»!
گوئی اسلام شعر است که دارای قرائت های مختلف باشد یا سوپرمارکت است که بر حسب سلیقه و تمایل شخصی آن چیزهائی را از اسلام را برداریم که مطابق میل و سلیقه و اشتیاق مان است!؟
همین معرفت نمائی است که عارف خود را نیز مبتلا به تغافل می کند و علی رغم حسن نیت بمنظور مدد رسانی به «سه قهرمان» مفروض و محصورشان «نسخه پاردوکسیکال» می پیچند و با تشبیه از حصر به «حماسه پر حشمت» مروج «قهرمان کشته را عشق است»! می شوند.