۱۳۹۵ تیر ۱۰, پنجشنبه

کمین گاه گرگ!


نامه پسر حمید رضا جلائی پور و طراحی عملیات پیشنهادی وی برای انتخابات ریاست جمهوری سال 96 را حاملان انقلاب اسلامی باید به دقت بخوانند!
محوریت اصلی این نامه ناظر بر فوت رهبری نظام طی 4 سال آینده است و محتوای آن موید آن است که گرگ ها با مفروض تلقی کردن نبود آیت الله خامنه ای در 4 سال پیش رو (!) در کمین اند تا از این ضایعه در مقام فرصت بمنظور تداوم بازی های سیاسی آن بخش از «اصلاح طلبان برانداز» بهره برداری کنند.
کمین گرگ صفتانه و فرصت طلبانه این بخش از اصلاح طلبان بعد از توفیق کوفیانه ایشان در فتح یکی از استحکامات انقلاب اسلامی در تهران 94 (*) ناظر بر بازی حول شخصیت حسن روحانی است با این توجیه که بودن روحانی در کسوت رئیس جمهور طی«چهار سال آینده منجر به نبود مفروض آیت الله خامنه ای» فرصت مغتنمی است تا ایشان با اتکال به کرسی روحانی در خبرگان از آن طریق بتوانند به سهم خود در انتخاب رهبر سوم نقش آفرینی کنند.
تنها نکته مغفول در این طراحی عملیات آنجاست که ظاهراً اصلاح طلبان مفروض فراموش کرده اند پیش از این حسن روحانی را فاقد پایگاه اجتماعی توصیف می کردند که تنها بعد از حمایت ایشان توفیق نشستن بر کرسی ریاست جمهوری در ایران را کسب کرد.
حتی هاشمی رفسنجانی خبر از اقبال 3 درصدی روحانی در 92 را داد که بعد از اعلام حمایت خود از ایشان «روحانی» برخوردار از 50 درصد افزایش آراء شد!
با چنین مفروضاتی اینک همین اصلاح طلبان برای نقش روحانی در «خبرگان بدون آیت الله خامنه ای» اقدام به صدور رپرتاژ آگهی کرده و خام اندیشنه و بدون التفات به ماهیت و سویه حاکم بر خبرگان رهبری برای 4 سال پیش رو و در کمین رحلت رهبری، تیز چنگالی می کنند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*ـ نگاه کنید به مقاله جارچیان پسر مرجانه

۱۳۹۵ تیر ۹, چهارشنبه

مسئولین محترم ـ حالم از شما به هم می خورد!


ماجرای حقوق های نامتعارف برخی از مسئولین از جمله افشاگری «ناصر سراج» رئیس سازمان بازرسی کل کشور مبنی بر توصیه و لابی برادر رئیس جمهور (حسین فریدون) برای انتصاب «علی صدقی» یکی از «حقوق گزاف بگیران» مزبور به سمت مدیر عاملی بانک رفاه کارگران علی رغم پرونده دار بودن مشارالیه؛ می تواند و باید اسباب عبرتی باشد برای کسانی که رویا اندیشانه و خیال بافانه مدیریت کشور بر اساس «تدبیر و امید» را وعده می دادند.
صورت ماجرا بدون نیاز به روتوش و لفاظی بسیار ساده است.
سازمان مدیریت کشور بیرون از جناح بندی های سیاسی آغشته به مشتی تازه به دوران رسیده است که درک و باور داشت شان از مسئولیت بمثابه فرصتی است بمنظور بستن بار خود!
درکی که محصول تلقی و نگاه ایشان به کرسی مسئولیت و کسوت مدیریت و خلعت صدارت در قامت یک «غنیمت جنگی» است تا از این طریق بتوانند به کفایت «نــــــــــــــــــــــــانی» به کف آرند و به غفلت بخورند!
این نوکیسه گی و تازه به دوران رسیدگی و ندید بدیدی محصول خالی بودن سازمان مدیریت کشور از مدیرانی با عزت نفس و مناعت طبع است که فرصت طلبانه فضا را برای جولان حرامی خواران مهیا می کند.
شخصاً و پیش تر و به سهم خود بر این ضرورت ابرام ورزیده بودم که شرط اولیه با تضمین سلامت نفس برای ورود یک عنصر سیاسی به حریم سیاست (ایضاً مدیریت) یا برخورداری از «اشرافیت مالی» است و یا تخلق به «اشرافیت اخلاقی» است.
برخلاف فرمایش ماندنی شهید بهشتی مبنی بر آنکه «ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت» اکنون باید به این تشنگان ثروت گوشزد کرد:
نابزرگواران نسبتاً دزد!
برای حضور سالم در عرصه قدرت اگر اشرافیت مالی ندارید لااقل اشرافیت اخلاقی داشته باشید والی این «پتیاره قدرت» برای مفتونی و دلربائی از سست عنصران بی اصل و نسب و سفلگان ملول، هزار افسون در آستین دارد. (*)
ناپاکی و لغزش در مدیریت محصول گدا صفتی و زیاده خواهی است و گرنه در همین مملکت دُردانه هائی مانند مصطفی چمران داشتیم که با رتبه ممتاز در فیزیک پلاسما از معتبرترین دانشگاه های آمریکا به وطن برگشت و بدون دلبستگی به میز و منشی و پول و مکنت، جان عزیز خود را با مناعت طبع فدیه مانائی کشور و مردمانش کرد.
چمران را مقایسه کنید با این نان به نرخ روزخواران بی اصل و نسب و حرامی خوار که بدون آنکه توان گذاشتن تخم دو زرده ای هم برای مملکت داشته باشند؛ فرصت های مدیریتی را از جوار گداصفتی خود مُبدل به ماراتن چپاول و بستن بار خود می نمایند.
همین حسین فریدون مصداق و نماد شاخص و بارزی از فقد شرافت اخلاقی و اشرافیت مالی است.
همین حسین فریدون کسی است که سال 84 که افتخار خدمت در نمایندگی ایران در نیویورک را بر عهده داشت در ملاقات بنیان گذار تلویزیون هما با وزیر خارجه وقت (کمال خرازی) و درخواست مساعدت مسئولین جهت ارائه مجوز فعالیت قانونی تلویزیون هما در ایران در کمال بی آزرمی به بانی تلویزیون هما به صراحت و علناً و مکرراً ابراز داشت:
پول بدید تا کارتون رو راه بندازم! (دقیقاً با همین صراحت و همین جملات و به تکرار)
بر این منوال جای گله ای باقی نمی ماند چنانچه با همان صراحت خطاب به این گدا صفتان تازه به دوران رسیده بگوئیم:
مسئولین محترم ـ حالمان از شما و همه نزاری و زاری تان به هم می خورد!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
* ـ نگاه کنید به مقاله «اهل صله و پتیاره قدرت»

۱۳۹۵ تیر ۸, سه‌شنبه

فرجام غیظ!


در این وانفسای ترور و خشونت و ناامنی و بحران ناشی از بی کفایتی اردوغان در ترکیه، جای مصطفی تاجزاده و محمدرضا خاتمی خالی است تا تحلیل های سابق خود را بازخوانی کنند که چگونه فخر اسلام ترکیه را به نظام می فروختند و با طعنه و اشتلم و ایهام به «رهبری» لزوم تأسی از عملکرد و رویکرد اسلام ترکیه ای را به ایشان گوشزد می کردند!
تحلیل هائی که اثبات کننده آن شد «بُغض و غیظ» قتلگاه انصاف و واقع بینی است.
...

۱۳۹۵ تیر ۶, یکشنبه

کاسبان هویت!



تلویزیون فارسی بی بی سی روز یک شنبه ششم تیر ماه در بخش خبری نخست خود پیرامون سخنان آیت الله خامنه ای در قبال اتفاقات اخیر بحرین دست به تحلیل و ارزیابی زد و «جمشید برزگر» یکی از شاغلین در آن موسسه در برنامه مزبور اظهارات آیت الله خامنه ای را به طعنه مداخله افراطی در امور داخلی بحرین توصیف کرد که مبنای تجری افرادی مانند قاسم سلیمانی می باشد که پیش تر از موضعی شدید حکومت بحرین را تهدید کرده بود.
اظهارات بظاهر مصلحت اندیشانه فرد مزبور را در مقام نمادی شاخص از تذبذب و بی ثباتی شخصیت نزد ایشان و هم ترازان شاغل به خدمت مانند ایشان در رسانه هائی دولتی مانند بی بی سی و صدای آمریکا می توان محسوب کرد.
به اعتبار همین شاخص بود که در اردیبهشت 89 در نقد و تبیین پیوستگان فارسی زبان به بی بی سی و ایضاً «صدای آمریکا» ایشان را افرادی توصیف کردم که کیفیت را قربانی شهرت و سرعت کردند تا جائی که در کمتر از دو سال با نهیب آیت الله خامنه ای و توصیف وی از مطبوعات تحت عنوان «پایگاه دشمن» بخش کثیری از همین روزنامه نگاران ظاهراً تعمد ورزیدند تا بمنظور اثبات ادعای آیت الله خامنه ای ضمن خروج از کشور به استخدام رسانه های دولتی یا وابسته به دولت های غربی نظیر رادیو فردا و رادیو زمانه و رادیو و تلویزیون بی بی سی و صدای آمریکا و سایت روزنت و گذار درآیند که بنا بر نُرم سیاسی «پایگاه های دشمن» عليه ایران محسوب می شوند.
در ماجرای فوق نیز تذبذب و شخصیت بی ثبات مشهود در چنین گونه هائی از زوائد و ناخلفی مبتلابه در خانواده مطبوعات و رسانه ها مؤید فقد شانیت و حُریت و اختلال و تناقض رفتاری در عملکرد و گفتار مشارالیهما می باشد.
محل مناقشه در نمونه اخیر ناظر بر این بخش از اظهارات آیت الله خامنه ای بود که در قبال تحولات بحرین و تعرض به تابعیت «شیخ عیسی قاسم» تصریح داشتند:

«در بحرین موضوع، شیعه و سنی نیست بلکه اصل ماجرا حاکمیت جائرانه یک اقلیت مستکبر خودخواه بر یک اکثریت گسترده است که نشانه بلاهت آنها است ... حاکمان بحرین متوجه نیستند که تعرض به این عالم مجاهد (شیخ عیسی) به معنای برداشتن مانع از مقابل جوانان حماسی و پرشور بحرین برای انجام هر اقدامی در مقابل حکومت است»

گیس و گیس کشی و عصبانیت بی بی سی چی مزبور بابت به زعم ایشان دخالت آشکار رهبر ایران در امور داخلی بحرین بدآن جهت مسموع نمی تواند باشد که همین رسانه و اصحاب همین رسانه در سنت رسانه ای شان برخوردار از سابقه ای متناقض اند. من جمله آنجا که در آشوب 88 در تقید به تنزه طلبی و التزام به حاکمیت ملی و احتراز از دخالت در امور داخلی کشورها توسط دولت های دیگر همین رسانه و اصحاب همین رسانه دچار ثقل سامعه و آلزهایمر مصلحتی شده بودند!
بی دلیل هم نبود که در امتداد اظهارات مداخله جویانه و فرصت طلبانه باراک اوباما در قبال آشوب 88 که آن فتنه را تظاهرات مسالمت‌آمیزی توصیف کرد(!) که حکومت وحشیانه آن را مورد تعرض قرار داده و مردم بی‌گناه را به زندان می اندازد و در ادامه بدون اشاره به عاملیت و محوریت دولت متبوعه اش در بحران مزبور ابراز لحیه فرمودند که:

ما پژواک شعارهای مردم بر روی پشت بام‌های تهران را می‌شنویم. تصویر جان دادن زنی جوان در خیابان همچنان در حافظه ماست و ما همچنان پافشاری می‌کنیم که مردم ایران مستحق برخورداری از حقوق بنیادی و جهان شمول هستند و حکومت قادر نخواهد بود آرمان‌های آنها را بین ببرد.

در چنان واریته و شامورتی بازی اوباما این بی بی سی و دیگر رسانه های هم تراز بی بی سی در آمریکا و اروپا بودند که بدون لزوم گوشزد اجتناب از مداخله در امور داخلی کشورها بابت اظهارات اوباما مبتلابه ادخال سرور و وجد و بهجت و شادی و هیجان زائد الوصفی شدند دائر بر آنکه «کدخدا از ماست» و آمریکا به حمایت از ما و جنبش سبزمان برخاسته!
هر چند زیاده خواهی خواهد بود که از فارسی زبانان پیوسته به اردوی اجنبی تقید به منافع ملی کشورشان را توقع کرد. آن هم پیوستنی که مشتمل به ترک تابعیت ملی و اخذ تابعیت کشور محل اقامت با اقامه قسم رسمی ایشان در پیشگاه قاضی دائر بر التزام و وفاداری ایشان به این کشور در ازای نفی وفاداری و تقید به خاستگاه بومی و کشور پیشین می باشد.
اما علی رغم این لااقل یک واقعیت را نیز دولتمردان کشورهائی که با اعطای تابعیت ملی گشاده رویانه از ترک تابعیت قبلی چنین اقشاری آغوش گشائی می کنند باید مفروض دارند و آن این که:
آنانکه بی آزرمانه در شوق بودن و ماندن در راقیه و پیوستن به اجنبی چنین رسوا تن به گسست از خاستگاه ملی و هویت مادری شان می دهند در تحلیل نهائی شهروندان قابل وثوقی برای کشور جدید و هویت جدیدشان نیز نمی توانند باشند.
آنانکه می توانند هویت ملی و خاستگاه بومی خود را چنین نازلانه در ازای دریافت هویتی نوین و جعلی واگذار کنند به قطع و یقین تا آن درجه ابن الوقت و نان به نرخ روز خوار خواهند بود تا در فردائی دیگر و طمع و معامله ای دیگر این هویت مجعول و ابتیاعی را نیز بنفع هوسی دیگر فروخته یا واگذار نمایند.

۱۳۹۵ تیر ۳, پنجشنبه

ژنرال اسرار آمیز بین نامزدهای احتمالی ریاست‌ جمهوری ایران



انتخاب خبر: یک تحلیلگر سیاسی مقیم آمریکا در تشریح کارنامه سه ساله دولت حسن روحانی گفت: شخص روحانی از لحاظ سیاسی و اقتصادی یک اشتباه استراتژیکی را مرتکب شد و همین اشتباه باعث شد که دولت روحانی اسیر و گرفتار تله خود شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی در گفتگو با خبرنگار «انتخاب خبر» افزود: وقتی که حسن روحانی از ابتدای ورود خود به ساختمان پاستور تمامی مشکلات کشور را در سبد مذاکرات هسته ای قرار داد و این وعده و نوید را به طور ممتد به شهروندان می دهد که با حل پروژه اتمی تمامی مشکلات کشور مرتفع می شود، در واقع سطح توقعات جامعه را بیش از اندازه افزایش داده، به طوری که تمامی حوزه های فرهنگی- اجتماعی- سیاسی- اقتصادی کشور را تحت الشعاع مذاکرات اتمی قرار گرفت.

وی با بیان اینکه چنین سیاستی عملاً دست رئیس جمهور و دولت تدبیر و امید را در حل مشکلات اقتصادی کشور بست، ادامه داد: در فردای مذاکرات هسته ای که به برجام منتهی شد، در عمل، لقمه دندان گیری از توافقنامه هسته ای بیرون نیامد تا آنجایی که سیف، رئیس بانک مرکزی در نیویورک مطرح کرد که ماحصل برجام تقریباً هیچ است.

از دل مذاکرات هسته ای لقمه دندان گیری به دست نیامد
سجادی تصریح کرد: حتی اگر گفته شود که سخنان سیف تقریباً مبالغه بود، اما در حقیقت از دل مذاکرات هسته ای لقمه دندان گیری به دست نیامد و اساساً قرار هم نبود چیزی از مذاکرات هسته ای حاصل شود.

این کارشناس مسایل سیاسی ادامه داد: این که روحانی تمامی مشکلات کشور را به مذاکرات هسته ای و برجام گره زد، اشتباه محض دولت تدبیر و امید بود، در حالی که روحانی می توانست بدون توجه به فرجام مثبت و منفی مذاکرات هسته ای، مسائل متعدد کشور را با سرانگشت تدبیر خود و دولت تدبیر و امید حل و فصل کند.

وی در ادامه تأکید کرد: چون روحانی چنین اقدامی را انجام نداد، متأسفانه او سه سال طلایی را از دست داد و اکنون که برجام، نهایی شده، عملاً برجام تأثیر جدی در تمامی حوزه های کشور به جای نگذاشته و نمی تواند داشته باشد.

پیدا شدن نتایج برجام در دوره ی کوتاه عمر دولت تدبیر و امید غیرممکن است
این روزنامه نگار مقیم ایالات متحده با بیان اینکه حداقل یک دوره ی میان مدت و بلند مدت برای دیده شدن آثار برجام نیاز است، تصریح کرد: پیدا شدن نتایج برجام در دوره ی کوتاه عمر دولت تدبیر و امید غیرممکن است و تأکید بیش از حد رئیس جمهور مبنی بر حل مشکلات عدیده کشور درپی توافق هسته ای بی اساس است و همین مسئله باعث شد تا حسن روحانی در کارنامه کاری خود حرف و عمل دلربایانه ای برای شهروندانی که در خرداد 1392 به او رأی دادند نداشته باشد.

داریوش سجادی، کارنامه حسن روحانی را از نظر اقتصادی و سیاسی کارنامه موفقی ندانست و گفت: روحانی به طور مداوم حل تمامی مناسبات و مشکلات سیاسی- اقتصادی جامعه ایران را به مذاکرات هسته ای پیوند می زند و شخص رئیس جمهور طی سه سال عمر دولت تدبیر و امید به خود باخت و به عبارتی، دامی را برای خود گسترانید و در آن گرفتار شد.

حسن روحانی کارنامه درخشانی از حیث سیاسی و اقتصادی نداشته است
اما اگر رئیس جمهور کشورمان همچنان قصد داشته باشد تا برای دوره دوم، رئیس جمهور باقی بماند، او تا انتخابات سال 96 چه اقداماتی را می تواند در راستای بهبود شرایط موجود اقتصادی سیاسی کشور انجام دهد؟

این تحلیل گر سیاسی در پاسخ به این سؤال انتخاب خبر اظهار داشت: علیرغم اینکه حسن روحانی کارنامه درخشانی از حیث سیاسی و اقتصادی نداشته است، وضعیت آقای روحانی چندان هم از نظر آرایش جناح بندی های سیاسی برای انتخابات آینده بد نیست.

تکثر بر جناح اصول گرایی حاکم است
روحانی دل نگران وحدت گفتمانی جبهه اصول گرایی نباشد
وی افزود: در جبهه مبارزات جناحی مقابل روحانی، به دلیل تکثری که در اصول گرایان از انتخابات سال92 رخ داد و هنوز نیز این تکثر بر جناح اصول گرایی حاکم است، این جناح نتوانسته به وحدت گفتمانی در میان خود دست پیدا کند، بنابراین از این جهت روحانی می تواند تا حدودی دل نگران جبهه اصول گرایی نباشد.

این کارشناس مسایل سیاسی ادامه داد: تا زمانی که اصول گرایان نتوانند به یک وحدت تعریفی در حوزه های جناحی، عقیدتی و فردی در بین کاندیداهای خود برسند، دست حسن روحانی پر است.

اصلاح طلبان در انتخابات آینده فرصت یا شانسی برای ارائه نامزد مستقل ندارند
وی در ادامه به موقعیت رئیس جمهور کشورمان در جبهه منتقدین اصلاح طلبان نیز اشاره کرد و با بیان اینکه روحانی در این جبهه نیز از یک مزیت نسبی برخوردار است، تصریح کرد: اصلاح طلبان در انتخابات آینده فرصت یا شانسی برای ارائه نامزد مستقل ندارند و این واقعیتی است که جناح اصلاح طلبی به آن واقف است، اما در بیان آن، مأخوذ به حیا است و از طرفی، اصلاح طلبان قصد دارند چنین واقعیتی را به عنوان یک تعارف به آقای روحانی ارائه کنند که روحانی، انتخاب سال 96 آنها است.

اصلاح طلبان و حکومت نتوانسته اند بر سر حوادث سال 1388 به توافق برسند
جناح اصلاح طلب امیدی به ورود مستقل به عرصه انتخابات ندارد
این تحلیل گر سیاسی اضافه کرد: واقعیت امر آن است که اصلاح طلبان و کلیت نظام جمهوری اسلامی هنوز نتوانسته اند بر سر حوادث سال 1388 به توافق برسند، و اصلاح طلبان به صراحت به این واقعیت بارها اعتراف کرده اند یا حداقل بر سر آن متفق القول بوده اند.

داریوش سجادی تأکید کرد: تا زمانی که اصلاح طلبان، مسائل مربوط به سال 88 را با کلیت حاکمیت جمهوری اسلامی حل نکنند، این جناح، امیدی به ورود مستقل به عرصه انتخابات ندارد و به این دلیل گزینه اصلاح طلبان تا اطلاع ثانوی آقای روحانی خواهد بود.

وی ادامه داد: روحانی و جناح اصلاح طلب به این مسئله آگاه هستند و جناح اصلاح طلب می داند که به جز آقای روحانی، گذرگاهی برای آن ها وجود ندارد.

این کارشناس سیاسی اضافه کرد: بنابراین چنین گرایشی از سوی اصلاح طلبان، فرصتی برای حسن روحانی خواهد بود تا او بتواند از این فرآیند برای تجمیع آرا در حوزه جناح بندی های سیاسی به نفع خود استفاده کند.

دغدغه شهروند عوام مسائل معیشتی و اقتصادی است
روحانی تحولی در معیشت شهروندی و اقتصادی جامعه ایجاد نکرد
سجادی اما در ادامه به تحلیل موقعیت اجتماعی رئیس جمهور کشورمان پرداخت و گفت: در حوزه بدنه شهروندی جامعه، شهروند عوام به دنبال تحلیل های سیاسی نیست؛ به عبارتی، شهروند عوام در جامعه اساساً دغدغه و توان تحلیل کارشناسانه سیاسی نیز ندارد، بلکه دغدغه آن ها مسائل معیشتی و اقتصادی است، که از این جهت دست حسن روحانی بسته است.

وی تصریح کرد: رئیس جمهور روحانی علیرغم نقطه قوتی که در حوزه جناح بندی های سیاسی دارد، در حوزه دلربایی از شهروندان کارنامه موفقی نداشته است، چراکه او متأسفانه قادر نبود تحولی در معیشت شهروندی و اقتصادی جامعه ایجادکند.

بدنه شهروندی انگیزه ای برای اقبال مجدد به روحانی ندارد
پیروزی حسن روحانی در انتخابات سال 1396 ممکن است
این کارشناس سیاسی مقیم آمریکا با تأکید بر اینکه بدنه شهروندی در سال 96 برای اقبال مجدد به حسن روحانی چندان انگیزه ای از خود نشان نمی دهد، تصریح کرد: اما در عین حال می توان به ضرس قاطع گفت که روند انتخاب های سیاسی در جمهوری اسلامی ایران نشان می دهد که شهروندان ولو اینکه از رئیس جمهور حاضر در پاستور، دل خوشی نداشته باشند ولی به طور سنتی این فرصت را به هر رئیس جمهوری داده اند که دو دوره خود را عرضه کند تا بتواند کارنامه خود را پس از پایان 8 سال به مردم نشان دهد.

وی ادامه داد: بنابراین پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری سال 1396 علیرغم دل چرکینی مردم یا نه چندان امیدواری مردم از موقعیت اقتصادی و عملکرد دولت روحانی، ممکن است و تصور می شود جامعه دوباره این فرصت را به او برای موفقیت در دوره دوم می دهد، مگر اینکه اتفاق خاصی رخ دهد.

قاسم سلیمانی می تواند حوزه سیاست در ایران را دگرگون کند
سجادی در تشریح اتفاق خاص مورد نظر خود گفت: به عنوان مثال در کریدورهای مختلف، بحث از حضور کاندیدای مستقلی مانند آقای قاسم سلیمانی است.

وی با بیان اینکه با حضور قاسم سلیمانی در عرصه انتخابات سال 96، حوزه سیاست در ایران دگرگون می شود، تصریح کرد: اگر چهره ای مانند قاسم سلیمانی وارد انتخابات سال 1396 شود، او یک چهره فراجناحی است؛ به عبارتی نه اصول گرایان و نه اصلاح طلبان نمی توانند او را به نفع خود مصادره کنند و همین فراجناحی بودن و چهره ملی بودن قاسم سلیمانی این پتانسیل را به او می تواند بدهد که نتیجه انتخابات سال 96 و پیروزی تقریباً مسجل شده حسن روحانی را در نبود یک چهره ملی به نفع خود تغییر دهد.

قاضی زاده هاشمی فاقد ظرفیت های کاریزما برای انتخابات سال 96 است
اما احتمال حضور حسن قاضی زاده هاشمی، وزیر بهداشت و درمان فعلی کشورمان نیز در انتخابات ریاست جمهوری سال 96 مطرح شده است. از آنجایی که وی همواره مورد حمایت محمدباقر قالیباف بوده است آیا می توان امیدوار بود که قاضی زاده هاشمی در نبود شخص قالیباف به انتخابات سال 96 ورود پیدا کند؟

داریوش سجادی در پاسخ به این پرسش انتخاب خبر گفت: حسن قاضی زاده هاشمی طی آخرین مصاحبه ای که داشت به صراحت اعلام کرد که تحت هیچ شرایطی قصد ورود به عرصه انتخابات سال 96 را ندارد.

وی افزود: اگر این سخن قاضی زاده هاشمی را البته یک تعارف سیاسی قلمداد کرد، در مجموع درست است که او از معدود وزیران دولت تدبیر و امید است که کارنامه موفقی در حوزه بهداشت و درمان داشته است، اما واقعیت آن است که صرف نظر از استثنای فردی مانند محمود احمدی نژاد که در سال 84 توانست در گمنامی به قدرت برسد، کاندیدای ریاست جمهوری حداقلی از یک کاریزما لازم دارد.

هیچ علامتی از اجماع اصول گرایان بر سر قاضی زاده هاشمی وجود ندارد
این کارشناس مسایل سیاسی ادامه داد: قاضی زاده هاشمی در هرم سیاسی ایران شاید در اندازه های وزیر توانسته خوب بدرخشد، اما او هنوز فاقد ظرفیت های کاریزما برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری سال 96 است.

وی اضافه کرد: قاضی زاده هاشمی اگر بتواند توافق شخص قالیباف و در مجموع جناح اصول گرایی را جلب کند، بازی به نفع او خواهد بود؛ به عبارتی، اگر محمد باقر قالیباف و کلیت جبهه اصول گرایی به یک اجماع رأیی پشت سر قاضی زاده هاشمی برسند و ظرفیت های سیاسی و جناحی خود را پشت سر او قرار دهند می توان از قاضی زاده هاشمی به عنوان یک گزینه جدی برای انتخابات ریاست جمهوری سال 96 نام برد.

سجادی اما در همین حال گفت: چنین تحلیلی در صورتی است که قاضی زاده هاشمی واقعاً قصد داشته باشد به عرصه انتخابات وارد شود، که تا این لحظه حداقل هیچ علامت روشنی از اجماع جبهه اصول گرایی بر سر او وجود نداشته است.

علی لاریجانی به یک چهره ملی تبدیل شده است
اصرار برای حضور لاریجانی در انتخابات سال 96 منطقی است
این تحلیلگر سیاسی مقیم ایالات متحده در ادامه در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه چرا برخی گروه های جناح اصولگرایی اصرار بر ورود علی لاریجانی به عرصه رقابت های انتخاباتی سال 96 را دارند، گفت: چنین اصراری منطقی است، چراکه آقای لاریجانی در حال حاضر دو دوره متوالی، ریاست قوه مقننه کشور را به عهده داشته و اکنون او به یک چهره ملی تبدیل شده است.

وی تصریح کرد: خاستگاه آقای لاریجانی از روحانیت است و پدر ایشان یکی از روحانیون برجسته حوزه های علمیه بودند. خانواده لاریجانی ها به تعبیری مانند خانواده کندی ها در آمریکا به عنوان یک خانواده سنتی و قدیمی در سیاست مطرح بوده اند و اینکه اصول گراها اصرار بر حضور لاریجانی در عرصه انتخابات سال 96 را دارند اصرار منطقی می تواند باشد.

داریوش سجادی در پایان با بیان اینکه در مجموعه نیروهای موجود و شخصیت های حاضر در میان اصول گرایان، علی لاریجانی گزینه مناسبی می تواند باشد، تأکید کرد: چنین ادعایی البته بستگی به توانایی اجماع جبهه اصول گرایی بر سر لاریجانی خواهد داشت.

(اینجا)


۱۳۹۵ تیر ۲, چهارشنبه

متن کامل مصاحبه ام با خبرگزاری دانشجو


گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ داریوش سجادی تحصیلکرده علوم سیاسی و تحلیلگر و کارشناس سیاسی مقیم ایالات متحده امریکا است که تا قبل از عزیمت به آمریکا در کسوت روزنامه‌نگار در مطبوعات ایران نویسنده مقالات و تحلیل‌های سیاسی در روزنامه‌های اصلاح‌طلب بود. او پیشتر نیز در مرکز مطالعات پایه در دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه اشتغال داشته است. بخش دوم گفت‌و‌گوی‌ صریح و خواندنی ما با داریوش سجادی را در ادامه می‌خوانید.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پرسش (1):

برنده شدن نخل طلای کن توسط اصغر فرهادی در ایران چالش‌هایی را بوجود آورده. برخی آن را به خاطر ارزش‌های هنری فیلم و باعث افتخار سینمای ایران می‌دانند، در حالی که برخی معتقدند این جایزه با جهت‌گیری سیاسی داده شده. نظرتان را درباره موفقیت فیلم فروشنده در جشنوراه کن بفرمایید؟

پاسخ:

اساساً و شخصاً بر این اعتقادم که اعطای جوائز به سینمای بعد از انقلاب از جانب جشنواره های غربی قبل از آنکه یک رویداد سینمائی باشد یک رفتار سیاسی است. واقعیت توام با شفافیت آن است که سینمای مسلط جهانی تحت هژمونی سکولاریسم غربی است و همین حاکمیت بلامنازع سینمای سکولار غربی اولا مسبب آن شده و می شود تا تولیدات سینمای دینی و حاملان و خازنان سینمای انقلاب از جانب خازنان و حاملان سینمای مسلط سکولار جهانی بی وقعی شود و در عین حال همان کلیدداران سینمای سکولار با آغوش گشائی از تولیدات سینمای اصحاب سکولار ایرانی از این طریق می توانند و می کوشند با اعطای جوائزی مانند نخل طلائی کن یا اسکار و خرس برلینانه و دیگر جوائز مشابه به نمایندگان سینمای سکولار ایران ایشان را دوپینگ کرده تا از این طریق ضمن دادن اشتهار بین المللی به سینماگران مزبور متقابلاً در ساختار سیاسی و هرم هنری ایران برای ایشان ثقل ملی احصاء و ابتیاع نمایند و بدین طریق موازنه و تعادل نیروها در ایران را بصورت سوبسیدی بنفع سکولارهای داخلی مدیریت کنند.

از سوی دیگر نباید این واقعیت را نیز نادیده انگاشت که بی وقعی جشنواره های غربی به سینمای دینی و تولیدات بصری حاملان اندیشه انقلاب اسلامی از قبیل حاتمی کیا و سلحشور و ده نمکی و دیگر مشاهیر این گروه در عین حالی که ریشه در تنفری دارد که گریبانگیر اصحاب سکولاریسم جهانی از مذهب و هر تولیدی با لوگوی مذهبی است اما همین تنفر هم ناشی از ناتوانی ایشان از فهم مبانی و مفاهیم دینی و فقر اندیشگی و بضاعت مزجات ایشان از معرفت دین است. این فقر اندیشگی منحصر به اصحاب سینمای سکولار نیست و اساسا سکولارها در تمامی ابعاد از ناحیه نحافت دانش و معرفت خود از مبانی دینی و الهیات مومنانه در مضیقه اند. شما به همین کلنی سکولار ایرانی بنگرید اگر کلیه دانش و بینش ایشان از مذهب و معرفت دینی را فاکتورگیری کنید نهایتا کل عصاره دانش و معرفت ایشان از دین و مفاهیم دینی منحصر به اشعار ایرج میرزا می شود. همین فلاکت و نحافت را می توانید در سکولاریسم مسلط جهانی و جهل ایشان از عمق معرفتی دین ردیابی کنید و همان طور که گفتم این بضاعت مزجات منحصر به حوزه سینما نیست و جمیع حوزه های هنری و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و حتی نظامی را نیز شامل می شود. نمونه برجسته آن ناتوانی نظامیان جهان سکولار از فهم چیستی پدیده ای بنام «قاسم سلیمانی» است! این که بحران های نظامی در غرب آسیا زیر نگین مدیریتی قاسم سلیمانی با قوت و حاذقیت در حال مدیریت شدن است اما کارگزاران و تحلیل گران عالی رتبه نظامی غرب از فهم چیستی و چگونگی کامیابی این سردار محجوب ایرانی عاجز مانده اند چنین عجزی قبل از آنکه ناشی از نبوغ خاص و استثنائی حاج قاسم باشد که نباید و نمی توان منکر آن هم شد اما عامل اصلی را باید در ناتوانی طلایه داران جهان سکولار از فهم پارادیم دینی و منطق مومنانه در مدیریت دین ورزانه اصحاب انقلاب اسلامی کاوشگری کرد.

پرسش (2):

چند وقتی است که خبر مهاجرت برخی بازیگران خانم به شبکه‌های ماهواره‌ای و بازی در سریال‌ها و فیلم‌هایی بدون حجاب اسلامی، حاشیه‌ساز و خبرساز شده است. تحلیل و آسیب‌شناسی شما درباره این اپیدمی چیست؟

پاسخ:

چنین پدیده ای را نوعا می توان از بطن اظهارات و اقدامات نسنجیده مهتران و مدیران ارشد نظام بویژه مواضع نامتعارف رئیس جمهور مبنی بر «زوری نبردن شهروندان به بهشت» آسیب شناسی کرد.

طبیعی است فرجام اظهارات آن موقع دکتر روحانی مبنی بر بی تکلیفی حکومت در بردن زوری شهروندان به بهشت چیزی جز مغلطه و گریز از مسئولیت نبود. هم چنان که وقتی ایشان در جشنواره چهارم ارتباطات بمنظور تبیین بی فرجامی مبارزه با تکنولوژی های جدید به تجربه مبارزه با ویدئو در دهه 60 اشاره کردند و گفتند: «پس از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از مهمترین دغدغه‌های کشور این بود که با ورود ویدئو، ایمان و هویت جوانان را نمی‌توان حفظ کرد، اما دیدیم که وارد شدن ویدئو نه تنها اثری در ایمان جوانان مان نداشت، بلکه حضور آنها در محافل دینی و مظاهر راهپیمایی‌های انقلابی و مراکز ایمانی قوت پیدا کرد» بدون تردید چنین اظهاراتی از جانب دکتر روحانی را در مسامحه آمیز ترین شکل ممکن تنها می توان نوعی تجاهل العارف تلقی کرد که عمداً یا سهواً نخواسته یا نتوانسته نیمه دیگر لیوان را نیز مورد توجه قرار دهند و آن نیمه چیزی نیست جز آنکه در فانتزی «نبرد با ویدئو» برخلاف ادعای دکتر روحانی، این ویدئو و تبعات ویدئو بود که بر جمهوری اسلامی فائق آمد و جامعه را آغشته و مبتلا به آفات و مضرات و تبعات خود کرد.

شخصاً و بالغ بر 10 سال پیش طی گفت وگوئی که با یکی از روحانیون منتسب به نواندیشان دینی بر سر موضوعی مشابه داشتم به ایشان انذار دادم که نواندیشان دینی قبل از دغدغه روز آمد کردن دین بایسته است اهتمام خود را صرف تعریف عقلانی از دین کنند. در آن تاریخ و به استناد جولان سودآور «صنعت پورنو» در آمریکا بر این واقعیت تصریح کردم که در ایالات متحده فرهنگ برهنگی و عریانی و استفاده تجاری از جاذبه های سکشوآل زنان حرف اول را در عموم مشاغل می زند. از جمله رشد و گسترش بی ضابطه نشریات و فیلم های پورنوگرافی که یکی از سودآورترین مشاغل در آمریکا است. در حالی که نتایج تحقیقات جامعه شناسانه نشان داده اثرات مخرب این خرده فرهنگ مبتذل منجر به افزایش بیش از حد طلاق و اضمحلال کانون خانواده در جامعه آمریکایی شده. طبیعتاً مردی که در بیرون از منزل ایضاً به تناوب و تکثر در رسانه ها مواجه با بازار متنوع زیبا رویانی است که عرضه کننده صنعت سکس در نامتعارف ترین و بی پرواترین شکل ممکن به ایشان اند و هم زمان نگاه دنیای سودسالار سرمایه داری به هر پدیده ای از جمله زن نگاه منفعت و تجارت و مصرف و مصرف هر چه بیشتر است و با تشویق بی پروائی و جلوه گری تنانه زنان در خلوت و جلوت؛ مردان موجود در این گفتمان را تشجیع و ترغیب به عدم قناعت به همسر خود و مصرف هر چه بیشتر و متنوع تر از زن در قامت کالا و طعمه جنسیتی می کنند بالتبع نتیجه قهری چنین فضایی تغییر ذائقه سکشوآل مردان از سکس متعارف به وجوه متنوع سکس نامتعارف خواهد بود. این در حالی است که همسر ایشان نقش و رسالت همسری را در خانواده عهده داری می کند و از آن مهم تر نقش مادری فرزندان را نیز متقبل است، لذا چنین همسری منطقاً نمی تواند و نباید تن به چنان خدمات بستر نامتعارفی بدهد. قهراً همین استنکاف قابل فهم، زمینه سردی مناسبات جنسی در زندگی زناشوئی را فراهم کرده و مرد با نگاه زیاده خواهانه و نامتعارف جنسی که از بیرون به وی تزریق شده، ناخواسته کاوشگر سوداها و حاجات تحریک شده جنسی خود در بیرون از خانه خواهد شد. کاوشی که نتیجه قهری آن فروپاشی کانون خانواده و اخلاق در خانواده می شود.

طبیعی است در چنین فضائی زنی که مواجه با سرد مزاجی و بی توجهی همسر خود می شود متقابلاً اینک بجای جلوه گری برای همسر شرعی اش، تن آرایانه «خیابان» را محل تشفی خاطر نیاز توجه طلبانه خود خواهد کرد و خواسته یا ناخواسته مُبـّدل به طعمه ای قابل دسترس و سهل الوصول برای هوس بازی مردانی می شود که می توانند با زبان بازی اشباع کننده «خلاء توجه همسر» چنان زنانی شوند.

هر چند پدیده طلاق را طبیعتاً نمی توان تنها به یک عامل فرو کاست و قطعاً مشکلات اقتصادی و اختلافات فرهنگی هم نقشی مهم در ترویج این بدآیند می تواند داشته باشد اما این نافی آثار و تبعات غیر قابل انکار بمباران انگیزشی و منحرفانه سلائق و سوائق و علائق جامعه از طریق تولیدات بصری رسانه های غربی نیست.

بر این اساس برخلاف تصور و یا توهم آنانی که ویدئو و ایضاً ماهواره را فاقد تالی فاسد و بلااثر در ایمان و هویت جوانان فهم می کنند واقعیت غیر قابل کتمان حاکی از توفیق صنعت ماهواره در ترویج بی اخلاقی و اباحه گری نزد اقشار مختلف جامعه بویژه جوانان و بالاخص نسوان شده.

به عبارت دیگر غرب و بویژه آمریکا با استفاده مخرب از ماهواره و صنایع و تولیدات بصری با قدرت و موفقیت در حال برند کردن لایف استایل مبتذل آمریکائی به سایر نقاط جهان بویژه جامعه و جوانان ایرانی است. بی دلیل هم نیست که صدها کانال ماهواره ای فارسی زبان طی چند سال گذشته با رشدی قارچ گونه فضای رسانه ای ایران را تحت بمباران گسترده تصویری خود با مبتذل ترین تولیدات بصری قرار داده اند.

همان ماجرای بازداشت چند جوان در تهران به اتهام رقاصی بر اساس فراخوان «فارل ویلیامز» بر روی آهنگ جدیدش (خوشحالی) و واکنش متقابل وزارت خارجه آمریکا و تاکید بر آزاد کردن این جوانان به احترام آزادی بیان (!) نقدترین مصداق از کامیابی آمریکائیان در «بِـرند کردن» فرهنگ خود برای چنین جوانانی در ایران و دیگر نقاط جهان است. در واقع آمریکائیان به اعتبار توفیق شان در برند کردن فرهنگ خود اکنون این حق را به خود می دهند تا شادی مطمح نظر و مورد وثوق در فرهنگ خود را لازم الاجرا و لازم الاتباع برای همه دنیا بداند و جوانانی هم که این متابعت را پذیرفته اند طبیعی خواهد بود مانند علی ورجه و از طریق بالا و پائین پریدن در مقابل دوربین، چنان شادی را کور کورانه فهم کرده و برسمیت بشناسند و متقابلاً سخنگوی کاخ سفید نیز چنین ورجه ورجه کردن هائی را «آزادی بیان» توصیف کند و رسانه های تحت امر شان نیز برخورد فرهنگ های بومی و متضاد با چنین رفتارهائی را که با مختصات فرهنگی ایشان ناسازگار و مبتذل تلقی می شود «مبارزه با شادی» ترجمه و معنا کنند!

اما آنچه که بیش از همه اسباب تـَحیّــُـر و بلکه تاسف می شود آنجاست که رئیس جمهور ایران نیز مغبون چنین صحنه آرائی و برند سازی آمریکائی شده و عوامانه و پوپولیستی برای جذب مخاطب توئیت می کنند که «شادی حق مردم است و ما نباید در مورد رفتارهای ناشی از شادی سختگیر باشیم»!

متاسفانه پایوران نظام متوجه نیستند موضوع مناقشه بر سر ابراز شادی نیست. دعوا بر سر تحمیل شادی هائی با «برند آمریکائی» و استاندارد سازی از الگوهای رفتاری آمریکائی و تحمیل نامحسوس و نرم افزارانه این استانداردها به دنیا است. یک برند سازی با محوریت مناسبات رباتیک بین انسانها، که در خدمت هژمونی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی آمریکائیان قرار دارد.

به عبارت دیگر آمریکائیان با این شیوه مذموم در حال سربازگیری کم هزینه از میانه جوانان ایرانی از طریق تمهید دلزدگی از ساختار و بافتار و هنجارهای بومی و تصعید دلشدگی در هنجارها و انگارها و اطوارهای تزریقی «کدخدای مفروض» دهکده جهانی اند.

خاطرم هست در پائیز سال 91 که در یک سفر دو ماهه در ایران بودم هم زمان سریالی غربی بنام «بدنبال رویاها» از طریق شبکه GEM TV بر روی فضای ایران پخش می شد.

سریالی که ماجرای چگونگی موفقیت یک دختر خدمتکار در یک موسسه آموزش رقص بود. «بدنبال رویاها» برخوردار از داستانی جذاب و گیرا و پر کشش و حرفه ای و عاطفی بود که فرای جزئیات، چینش مشتی دختر و پسر جوان و الوان و زیبا روی و خوش اندام را بتصویر می کشاند که با بهجت و طراوت و حلاوت در کنار یکدیگر در موسسه آموزش رقص اهتمام خود را برای تحقق رویاها و تامین کامیابی هایشان در زندگی، صرف خوانش و رامش و خرامش اروتیک با یکدیگر می کردند و در این میان دختر زیباروی و فقیر و خدمتکار موسسه نیز با کسب توفیق در پیوستن به این حلقه خنیاگری بمثابه سیندرلائی خوش اقبال مبدل به ستاره این جوانان مبتهج و کامیاب می شود. در واقع سریال مزبور در کنار دیگر تولیداتی از این دست کوششی پر فراست از صنعت و سنت سینمائی هالیوود است که در فرای ظواهر مشغول کشاندن مخاطب جوان ایرانی به صرافت «منم می خام» و انتقال این پیام به این جوانان است که: بیرون از مرزها دنیا به کام جوانان است و تو در کشورت نامنصفانه محروم از شادی و سروری هستی که مستحق آنی در حالی که در «بیرون» هم سن و سالانت به کثرت و سهولت در حال انتفاع از بهجت هائی اند که بنا حق از تو مضایقه شده!

شیطنت نچندان پنهان در چنین تولیداتی آنجاست که عوامل تولید خود را مقید به آن نمی دانند تا نوعاً اهتمام و سخت کوشی و رقابت چند جوان را در یک پروسه آموزشی یا فرهنگی و علمی و تحقیقاتی یا حتی ورزشی را با داستانی حاذقانه و جذاب و پرکشش به تصویر بکشند تا از این طریق بتوانند مروج رقابت سازنده و اخلاقی و پژوهشی و علمی نزد مخاطبانش شوند! اهتمام اصلی و پیغام پنهان و القائی چنین تولیداتی تهییج و ترغیب ذائقه و تعریف و تحریک سلیقه مخاطب به داشته هائی است که در کشور خود بنا به دلائل عرفی و فرهنگی از آن محروم مانده اند. سریال «بدنبال رویاها» و امثال «بدنبال رویاها» و ایضاً فراخوان رقاصی از نوع «فارل ویلیامز» پروژه هائی سنجیده و مهندسی شده اند تا بدانوسیله ضمن دامن زدن به مطالبات نامانوس فرهنگ غربی با فرهنگ ایرانی نزد جوانان، ایشان را اولاً مبتلا به دلچرکینی از وضعیت خود در کشورشان کنند و ثانیاً ظرفیت های ایشان را از طریق ترغیب ایشان به مهاجرت به «بهشت موعود» و القائی، در خدمت خود در آورند و همزمان میهن ایشان را محروم از توانمندی های جوانانش کند و ثالثاً برای کسر بزرگی از همین جوانان که عملاً از امکان مهاجرت به آن مدینه فاضله توهمی نابرخوردارند یک یاس فلسفی و بغض فرو خورده از وضعیت موجود و نظام مستقر در کشورشان را فراهم آورند. یاسی که به قوت و قدرت می تواند نقش چاشنی انفجاری و مخرب و قدرتمندی برای تامین منویات کدخدا را در روز واقعه فراهم کند.

لذا در جمع بندی کلی و در بازگشت به پرسش شما نمی توان از این واقعیت پرهیز داشت که اپیدمی شدن مهاجرت و الحاق همراه با کشف حجاب بازیگران زن به شبکه های ماهواره ای محصول سماحت بی معنای پایوران و متولیان فرهنگی جامعه در کنار موفقیت محیلانه غربی ها در یارگیری ماهواره ای از میانه جوانان ایرانی از طریق برند کردن لایف استایل خود به مخاطب است.

پرسش (3):

مشاور فرهنگی رئیس جمهور به تازگی در توئیتی نوشته است: «بگذاریم حاج قاسم در قله اسطوره‌ای دفاع از حرم بماند. نگذاریم او را چون محسن و باقر به کارزار کلید و گازانبر بکشانند.» با توجه به اینکه آقای آشنا مشاور تبلیغاتی روحانی است، فکر می‌کنید چه برنامه‌ای برای قاسم سلیمانی دارد؟ به نظر شما ترس آقای آشنا از امثال حاج قاسم برای چیست؟

پاسخ:

مطابق منطق «کارتزین ها» صرف تصور یک پدیده بمعنای تصدیق آن پدیده است. یا بقول باروخ اسپینوزا: نفی کردن خود نوعی تَـعیُــّن بخشیدن است! بر این اساس واکنش مشاور مزبور را باید ذم شبیه مدح تلقی کرد و ایشان هر چند بظاهر کوشیده اند شأن قاسم سلیمانی را ارج نهند اما چیدمان اظهارات شان آنگونه است که با بالا بردن خارج از قاعده «شأن» قاسم سلیمانی از سوئی بظاهر ایشان را تکریم کرده و هم زمان ایشان را مبدل به آنتیک موزه ای کرده که مستلزم نگاه داشته شدن در محیط ایزوله و نمایشگاهی است در عین حالی که شیوه نفی سردار از ورود به انتخابات ریاست جمهوری در گویش مشاور رئیس جمهور بصورت ناخواسته موید صدق و صلاحیت ذاتی آن نفی شده از جانب آن نافی است! و عنصر نافی با طرح تصّور حضور سردار سلیمانی در ریاست جمهوری 96 غافلانه و ناخواسته اسباب تصدیق این کسوت و خلعت بر قامت سردار شده اند. از آنجا که شخصا از نخستین کسانی بودم که دو سال پیشتر در دی ماه 93 پیشنهاد و ضرورت ورود سردار سلیمانی به انتخابات ریاست جمهوری 96 را مطرح کردم و در همان تاریخ نیز برخی مانند مخالفت امروز مشاور رئیس جمهور بدلائلی مشابه با این پیشنهاد مخالفت کردند از جمله آنکه:

ـ ورود نظامیان به سیاست دامن زننده به فضای نظامی و دیکتاتوری در مناسبات سیاسی و اجتماعی است و محکوم به شکست است!

ـ نظامی موفق لزوماً بمعنای توانائی ایشان در حوزه سیاست نیست و حوزه سیاست حوزه تخصص انحصاری است!

ـ سردارانی مانند قاسم سلیمانی را نباید آلوده به دنیای کثیف سیاست کرد و باید اسطوره ایشان مصون از گزند و پلشتی های دنیای سیاست بماند!

پاسخ اینجانب در آن تاریخ به دواعی فوق برخوردار از شمولیت به تعریض امروزین مشاور فرهنگی رئیس جمهور به ساحت سردار سلیمانی نیز می شود. در آنجا به مخالفان حضور سردار سلیمانی در انتخابات ریاست جمهوری معروض داشتم که:

اولاً ادعای «ورود نظامیان به سیاست متضمن نظامی شدن حوزه سیاست است» فاقد اعتبار منطقی است و نمی توان از استثنا شیفت به قاعده کرد و برای آن تئوری بافت. نمونه های برجسته ابطال کننده چنین فکت ناموثقی ژنرال آیزنهاور رئیس جمهور فقید آمریکا و وینستون چرچیل نخست وزیر اسبق انگلستان و ژنرال دوگل رئیس جمهور فقید فرانسه است که جملگی در بالاترین رده «سمت نظامی» داشتند و بعد به سیاست پیوستند و در بالاترین سطح به کشور خود خدمات ارائه دادند و از زمره محبوب ترین و موفق ترین روسای کشورهای خود نزد ملت های شان شدند. برخلاف باور عامه امر سیاست در حوزه عمل قبل از آنکه یک «تخصص» باشد یک «تبحر» است. یک مدیر موفق در امر سیاست قبل از آنکه نیازمند به تخصصی خاص باشد ، می بایست مسلح به شم و توانائی بالای مدیریتی باشد تا از آن طریق بتواند از جوار این شم اقدام به طراحی (Design) و سازماندهی (Organize) و کنترل (Management) در حوزه سیاست کند. بر همین مبنا یک رجل سیاسی لزوما نباید متخصص در امری آکادمیک باشد و تنها توان و شم بالای مدیریتی وی تکافوی ادله برای امر سیاست در ابعاد کلان می کند و وی تنها موظف است تا با بکار بستن متخصصینی توانمند ایشان و جامعه سیاسی تحت نفوذ خود را در حوزه سیاست «مدیریت» کند. چیزی که به اعتبار و ذات نظامیگری در بالاترین سطح قابل وثوق نزد نظامیان ارشدی مانند سردار سلیمانی موجود است. گذشته از آنکه تنزه طلبی در امر سیاست خصوصاً نزد شیعه فاقد موضوعیت است. نمی توان مدعی این همانی «دیانت با سیاست» شد و در عمل برای مصون ماندن از پلشتی های محتمل در امر سیاسی خود را بیرون از آن نگاه داشت. نه قرار است با مفاخرمان تـُرشی بیاندازیم و نه آنکه ایشان را برای موزه مادام توسو تاکسیدرمی کنیم. چنان مفاخری موظفند در بزنگاه های تاریخی نقش تاریخی خود را بازی کنند و خود را برای افق هائی بالاتر، هزینه کنند. اگر امر بر تنزه طلبی بود علی ابن ابیطالب در مقام مورد وثوق ترین فرد نزد شیعیان نمی بایست خلوت تنزه و عبادت خود در نخلستان های کوفه را بعد از اقبال کوفیان به خود ترک می کرد و قهراً با چنان منطقی می بایست برای مصون ماندن از بدآیند های دنیای سیاست و اجتناب از ترش روئی ها و دشمنی ها و انگ زدن های معمول در امر سیاسی، دست رد به سینه متقاضیان می زد . علی رغم این ایشان در مقام «اسوه حسنه» و علی رغم آنکه حکومت نزد ایشان از عطسه بُز نیز نازل تر بود در بزنگاه لازم ورود به سیاست کردند و بدون پروا از هزینه های آن و بمنظور اعاده کلمه حق و استیفای عدالت، در بالاترین سطح سیاست ورزی نمودند. سیاست حوزه عواطف و احساسات و شیدائی و نفرت ها نیست. این کمال بی اخلاقی است که وقتی به صرفه است بمنظور صیانت از حوزه اقتدار خود، بر بیرون ماندن صالحین از حوزه سیاست به بهانه کسوت نظامی ایشان امر نمائیم و آن وقت نیز که مصالح مان ایجاب کند به پوتین بوسی رضا خان قزاق برویم.

در مجموع ظاهراً به اعتبار شان ملی و محبوبیت فراجناحی سردار سلیمانی و کارنامه درخشان ایشان در دفاع از سرحدات کشور و انقلاب اسلامی و تامین امنیت ایران در منطقه ای که همه جای آن در آتش خشونت و ناامنی زامبی های داعش در حال سوختن است انذار از ورود ایشان به انتخابات بازگشت به اطمینان مخالفان از سخت بودن رقابت با سردار در انتخابات 96 توسط هر کاندیدائی و از هر جناحی دارد.

پرسش (4):

با توجه به نتایج انتخابات مجلس و خبرگان برآورد شما از انتخابات سال 96 چگونه است؟ آیا آقای روحانی 8 ساله می‌شوند؟

پاسخ:

با رصد شواهد و قرائن وجود در صحنه سیاسی ـ اقتصادی ایران از سوئی بعید بنظر می رسد آقای روحانی به راحتی بتوانند از انتخابات 96 پیروز خارج شوند.

مهم ترین علت چنین امری نیز بازگشت به این واقعیت دارد که روحانی از ابتدای ورودش به ساختمان پاستور بار خود را کج بست لذا تقدیر بمنزل رساندن این بار کج بصورت تبعی ناممکن یا پرهزینه خواهد بود. مشکل آقای روحانی آن بود که از ابتدا صدر تا ذیل مشکلات مملکت را منوط به حل پرونده اتمی کرد همین مسئله منجر به آن شد تا اولا توقعات فزاینده ای در جامعه برای فردای برجام ایجاد شود در عین حالی که دولت نیز فرصت های بسیاری را در انتظار فرجام برجام از دست داد و اکنون با کم فروغی برجام و بلکه بی فروغی برجام و ناهمراهی و کارشکنی آمریکائی ها در کنار سرخوردگی افکار عمومی از وضعیت معیشتی نامطلوب و ارتقاء نیافته شان، آقای روحانی برای پیروزی در دور دوم ریاست جمهوریش کارزار سختی را پیش رو دارد. بعید هم بنظر می رسد طی یک سال آینده دولت تدبیر و امید بتواند تحول چشمگیری در اقتصاد کشور و معیشت شهروندان فراهم کند تا از جوار آن بتواند برای دور دوم ریاست جمهوریش از شهروندان دل رُبائی کند!

از سوی دیگر تجدید ریاست جمهوری ایشان مفید نیز بنظر نمی رسد. یعنی بر حاملان و واثقان و فرزندان انقلاب اسلامی فرض است بار سنگین ریاست جمهوری را از دوش آقای روحانی بردارند. متاسفانه دور نخست ریاست جمهوری ایشان نشان داد برخلاف تصور شانه های روحانی نحیف تر از آن بود تا بتواند با قوت لازم بار و مسئولیت اجرائی کشور را بنحو احسن عهده داری کند.

هر چند پیش تر آقای اصغرزاده مولود انتخابات ریاست جمهوری 92 را به یک «رَحِم اجاره ای» برای پرورش نطفه اصلاح طلبی مشابهت داده بود اما شخصاً معتقدم و قبلا هم متذکر این نکته شده بودم که از فردای آغاز ریاست جمهوری آقای روحانی به اعتبار و احتساب شواهد و قرائن و تناقضات و مواضع شاذ و معنادار و زاویه دار و تاویل پذیر و متعدد ایشان که با مفردات و سرحدات و مسلمات و استحکامات و محکمات فکری و عقیدتی نظام و انقلاب در نقطه سایش و تناقض قرار می گرفت و می گیرد، می توان و باید اتصاف «رَحِم اجاره ای» به دولت «تدبیر و امید» را با استعاره «کـُلیه پیوندی» جایگزین کرد!
یک «کـُلیه پیوندی» که با قابل رویت شدن بافت غیر خودی و ناهمگون و ناسازگارش با سیستم ایمنی بدن (نظام) می توان «پس زدن» و دفع این «کـُلیه پیوندی» را بصورتی محتوم متوقع بود!

پرسش (5):

تحلیل شما از انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا چگونه است؟ هر کدام که رأی بیاورند برای ایران فرقی هم می‌کند؟

پاسخ:

قدر مسلم آن است که هیلاری کلینتون به اعتبار پیوندهای عمیقی که خودش و عقبه سیاسی اش با اسرائیل و لابی قدرتمند یهودیان در آمریکا و عربستان سعودی دارد پیروزی ایشان در انتخابات پیش رو به اعتبار مواضع رادیکال و ضد ایرانی اش یک مصیبت بزرگ برای ایران است. از سوی دیگر همه شواهد و قرائن حاکی از پیروزی تضمین شده ترامپ در انتخابات سال جاری است. اما همان قدر که پیروزی ترامپ قابل تحقق است فرجام تلخ ایشان نیز در فردای ورودش به کاخ سفید نیز قابل تصور است. مشکل بزرگ ترامپ ناشی از مزیت بزرگ ایشان است و ایشان نخستین کسی است که در ساختار پول سالار نظام سرمایه داری آمریکا که همواره و بشکل سنتی روسای جمهور را با حمایت مالی سرمایه داران و الیگارشی قدرتمند اقتصادی آمریکا راهی کاخ سفید می کردند و بالتبع از جوار آن حمایت های مالی گشاده دستانه، رئیس جمهور را به عنصری در دست و متابعت پذیر تبدیل می کردند؛ ترامپ نخستین کسی است که به اعتبار تمکن مالی اش در حال شکستن این ساختار است و مسلماً در فردای ورود محتملش به کاخ سفید آن هم بدون توسل به ساپورت مالی اصحاب قدرت و ثروت در آمریکا و بدون احساس مدیون بودن به ایشان؛ تا آن اندازه خود را برخوردار از استقلال عمل و خارج از دسترس کلوب های قدرت آمریکائی قرار می دهد تا بابت این سبکبالی از جانب همان اصحاب قدرت و ثروت به عنصر نامطلوب و خطرناک مُبدل شده تا این پدیده را به اقتضاء بشیوه «کندی درمانی» مرتفع نمایند!

در واقع پیروزی محتمل ترامپ را بنوعی می توان با تجربه رقابت احمدی نژاد و هاشمی در انتخابات سال 84 ایران مقایسه کرد.

بدین منوال ترامپ را باید فرزند و نیاز زمانه در آمریکا تلقی کرد که برای طبقه متوسط و فرو دست آمریکائی به نماد اعتراض به الیگارشی حاکم و مسلط و سترون هرم قدرت سیاسی ـ اقتصادی آمریکا و نظم آهنین این الیگارشی مبدل شده.

الیگارشی که بیرون از تفاوت های جناحی (دمکرات یا جمهوری خواه) در نهایت و اینک برای شهروند آمریکائی مسجل شده از دست هیچ کدام از ایشان آبی برای رفع عطش این اقشار نمی چکد لذا بصورت رفلکسیو از ترامپی که هوشمندانه سوار بر این گپ شده آغوش گشائی می کنند.

در مجموع و علی رغم اولدورم بولدورم های انتخاباتی ترامپ علیه ایران؛ ایرانیان می توانند از میانه دو نامزد موجود از ریاست جمهوری ترامپ استقبال کنند.

واقعیت امر آن است که ترامپ قبل از سیاستمدار بودن یک تاجر موفق است لذا برخوردار از یک شخصیت و منتالیتی تجاری است و برخلاف خشک اندیشان متصلب به اعتبار روحیه معامله گرانه اش، منطق تجارت را خوب می فهمد. تجربه هم نشان داده با یک بیزینس من بهتر و شفاف تر و مطمئن تر می توان مواجهه و مقابله یا معامله و مذاکره داشت تا دایناسورهای خون آشامی مانند کلینتون و عقبه فاشیست ایشان در چیس منهتان و ریاض و تل آویو.

پرسش (6):

اگر همان زمان که به نوجوانان ایرانی در فرودگاه جده تجاوز شد، یا بعد از حادثه منا دولت ایستادگی می‌کرد دولت سعودی تا این اندازه گستاخانه رفتار می‌کرد؟ دیپلماسی منفعلانه و وادادگی دولت روحانی را در تشدید رفتارهای مغرضانه و طلبکارانه عربستانی‌ها چطور می‌بینید؟

پاسخ:

من اسم این را دیپلماسی منفعلانه نمی گذارم و معتقدم این ناشی از فهم نادرست روحانی و ظریف از دیپلماسی است. به عبارت دیگر دیپلماسی برای ایشان منحصر به تعامل و خنده درمانی آن هم تحت هر شرایطی شده. لذا به سهولت فرصت های طلائی فراهم شده ای که اکنون و ناشی از بحران در روابط عربستان با آمریکا در دسترس قرار گرفته است را با سخاوت توام با عدم ذکاوت از دست داده و می دهند و در «رویای تعامل» فرصت سوزی می کنند. اگر روحانی و ظریف حتی به همان دیپلماسی تعامل نیز ارزنی تسلط یا تبحر داشتند می کوشیدند بجای کوبیدن منفعلانه بر درب دوستی و تعامل با ریاض از کراهت استثنائی بوجود آمده از عربستان نزد شهروندان آمریکائی بویژه با باز شدن پرونده دست داشتن ریاض در ماجرای 11 سپتامبر بهترین بهره برداری فرصت شناسانه را ببرند و از طریق لابی در آمریکا بکوشند مدیریت افکار عمومی در آمریکا را با ترغیب و تشجیع و هدایت ایشان به ضرورت تاوان گیری مالی از اقدامات تروریستی ریاض، ذائقه پول شناس و پول پرست سیاستمداران آمریکائی را با گذاشتن انگشت اتهام به جانب عربستان، تحریک و بدینوسیله بحران موجود بین خود و عربستان را شیفت به بحران بین ریاض ـ واشنگتن داده و از این طریق مدیریت بحران کنند.

ماجرای ایران و عربستان و مدیریت بحران در مناقشه بین این دو را باید در چارچوب آن دو نفری شماسازی کرد که در جنگل مواجه با شیری وحشی و گرسنه می شوند و اولی بسرعت خود را آماده دویدن کرد و در اعتراض به دوستش که گفت اما شیر از تو سریع تر می دود پاسخ داد: مهم نیست شیر از من سریع تر می دود مهم آن است من از تو سریع تر بدوم.

علی رغم این و متاسفانه عنصر دیپلماسی در دولت تدبیر و امید برخلاف انتظار به حالت تعلیق درآمده و صرفاً مبدل به «خنده درمانی» شده. متاسفانه دستگاه دیپلماسی ایران از بنیان مشکل دارد و ربطی هم به دولت فعلی نداشته و اساساً طی 37 سال گذشته جمهوری اسلامی فاقد دستگاه دیپلماسی بمعنای حرفه ای و قابل وثوق بوده و تنها یک بوروکراسی پر تکلف و بی بازده و پر مدعا و عریض و طویل و مملو از سیاه لشکری با عناوین پر طمطراق سفیر و کنسول و کاردار و کارشناس و استراتژیست بنام «وزارت خارجه» موجودیت خود را بدون کمترین دستآورد قابل وثوقی به نهاد حکومت تحمیل کرده اند.

شما مطمئن باشید اگر همین امروز مابه التفاوت دلار ماموریتی با ریال حکومتی را از سفرهای ثابت و موقت کادر دیپلماتیک و کنسولی وزارت خارجه حذف کنند فردا بالای 80 درصد کادر وزارت خارجه از کارگزینی مرخصی استعلاجی بمنظور پیدا کردن شغل دوم درخواست می کنند. من شخصاً و به سهم و بضاعت خود بالغ بر 20 سال پیش این نهیب را صراحتا به وزیر خارجه وقت زدم که همه امکانات و مزایا و خدماتی که به ثمن بخس در اختیار وزارت خارجه قرار دارد مشروط به ارائه خدمات مضاعف در حوزه تخصصی ایشان است و برخلاف انتظار عایدی وزارت خانه مزبور با هزینه هایش تفاوتی معنادار دارد.

تعارف که نداریم 37 سال از عمر جمهوری اسلامی می گذرد علی رغم این وزارت خارجه نتوانسته یک وزیر یا سفیر یا عنصر استراتژیست در تراز نخبگی و قابل وثوق و در شان انقلاب اسلامی از خود بیرون بدهد. شما همین سفرهای اخیر و متعدد مقامات عالی رتبه کشورهای خارجی به ایران را ملاحظه کنید. در عرف سیاسی و روال متعارف و حرفه ای سفرای ما در کشورهای میزبان در کنار امور و مسئولیت های جاری و رسمی و محوله، ارزنی استعداد و ذکاوت تخصصی هم باید داشته باشند که یکی از مهم ترین آنها شناسائی روان کاوانه شخصیت های محوری و سیاسی اقتصادی دولت های میزبان است تا در فردای عزم سفر عالی رتبگان خارجی به ایران سفیر مربوطه ابتدا لیست مسافران به ایران را همراه با اتوبیوگرافی مختصر و مفید ایشان را که از غذاهای مورد علاقه ایشان تا نوع تفریحات و روحیات و گرایشات و وجوه شخصیتی ایشان را شامل می شود باید بصورت مکتوب و محرمانه در اختیار وزیر و رئیس جمهور قرار دهند تا در مدت حضورشان در ایران طرف ایرانی با یک شناخت قبلی و آمادگی روانی با میهمانان شان مواجه شوند و بتواند بهترین بهره برداری را از سفر مزبور به عمل آورند اما کمال خوش خیالی است اگر توقع یا تصور داشته باشید در میانه نوابغ دیپلمات ما چنین امور یا فحولی قابل رصد باشد.

در بازگشت به پرسش تان می خواهم به این نکته تاکید کنم که مشکل موجود در دیپلماسی ایران منحصر به وزیر فعلی و دولت فعلی نیست و به ساختار بوروکراتیک عریض و طویل و منفعل و فشل و محافظه کارانه دستگاه دیپلماسی ایران باز می گردد.

پرسش (7):

بر این اساس دیپلماسی ایران در مذاکرات اتمی را که دولت آقای روحانی فرجام آن به برجام را نشانه موفقیت تیم دیپلماسی ایران معرفی می کنند را چگونه باید ارزیابی کرد؟

اشکالی ندارد. طبیعی است دولت ها بصورت سنتی موظف اند کارنامه خود را موفق نشان دهند اما واقعیت آن است که پروپاگاندای دولت و وزارت خارجه در فتح الفتوح خواندن برجام امری علیحده است و واقع آن است که برخلاف پروپاگاندای مزبور یخ برجام نگرفت!

همه شواهد و قرائن نشان از آن دارد که برجام را باید به فراموشی سپرد و شوربختانه پرونده این ماجرای پر جنجال متدرجاً در حال پیوستن به بخش بایگانی راکد تاریخ است. چیزی شبیه معاهده الجزایر بین ایران و آمریکا که در نهایت مانند یک آنتیک و عتیقه زیر خاکی مُبدل به یک خاطره شد.

چرائی نگرفتن یخ برجام نیز بازگشت به فقد فهم مشترک نزد طرفین مذاکره کننده داشت. یعنی طرفین برخلاف بدیهیات لازم جهت پیوستن به یک مذاکره بین المللی با فهم های مختلف و بعضاً نامتجانس ورود به مذاکرات کردند که همین عامل روانی به اندازه کافی برای نافرجام ماندن برجام کفایت می کرد.

اساساً معاهدات بین المللی محصول چالش اراده های طرفین و تحمیل و تعامل اراده ها بین طرفین مذاکره کننده بر اساس یک فهم مشترک است. این واقعیت را هم باید در نظر داشته باشید که معاهدات بین المللی دُوَّل ناهمسو و متخاصم یا محصول برآیند «صفر ـ صفر» است که در این حالت طرفین بعد از چالشی ناکامانه و طرفینی نهایتاً با یکدیگر به صرافت «مذاکره مختوم به معاهده» می رسند.

مذاکرات سالت 1 و سالت 2 نمونه ای از این معاهدات بود که طرفین (آمریکا و شوروی) بعد از آنکه برآیند چندین سال رقابت تسلیحاتی شان در «جنگ سرد» ناحاصل ماند (صفر ـ صفر) برای شکستن این پات شدگی به صرافت مذاکره و توافق نامه رسیدند.

هم چنین معاهدات بین المللی می تواند محصول برآیند «صفر ـ یک» باشد. در چنین حالتی پس از آنکه فرجام چالشی بین المللی منجر به هزیمت یک طرف و موفقیت طرف دیگر می شود طرف غالب تمامیت خود و اراده خود را به طرف مغلوب تحمیل کرده و طرف مغلوب نیز لاجرم تسلیم این اراده تحمیلی می شود. توافقنامه های منعقده بین آمریکا به عنوان طرف فاتح در جنگ جهانی دوم با دولت های شکست خورده آلمان و ژاپن به عنوان طرف های مغلوب یا توافقنامه ترکمانچای بین ایران و روسیه بعد از شکست ایران در جنگ های عباس میرزا با ارتش تزاری نمونه ای از این معاهده های بین المللی است.

نوع سوم معاهده های بین المللی معاهده ها با برآیند یک ـ یک است که عمدتا محصول توافق بین دولت های هم سو بمنظور تحصیل نفعی مشترک یا برخورداری از گاردی مشترک در مقابل دشمنی مشترک است. اتحادیه اروپا یا پیمان ناتو را از عداد چنین معاهداتی می توان بشمار آورد.

نکته حائز اهمیت در جمیع این موارد، حاکمیت یک اصل محوری است و آن وجود فهم و عزمی مشترک نزد طرفین از چرائی ورود به مذاکرات است. این دقیقاً همان چیزی بود که مذاکرات 1+5 فاقد آن بود. یعنی طرفین فاقد درک مشترک جهت ورود به مذاکره و حصول توافق بودند به همین دلیل علی رغم توافق صوری در عمل شاهد آنیم که خروجی برجام برخلاف انتظار و خوش بینی های اولیه خروجی قابل اعتنائی نیست.

شخصا و در ماه های آغاز مذاکرات متذکر این گوشزد شدم که مذاکرات 1+5 محکوم به شکست است یکی از بدیهی ترین دلائل آن نیز بازگشت به این واقعیت داشت که ایران از همان ابتدا دست طرف آمریکائی را در پوست گردو گذاشت و صراحتاً و حسب خط قرمز رهبری هیئت مذاکره کننده ایرانی صرفا موظف به مذاکره پیرامون پرونده هسته ای شد و مُجوز ورود به مناسبات بین ایران و آمریکا را نیافت. در چنین حالتی طبیعی بود طرف آمریکائی که تا بُن دندان اقتصادی می اندیشد، توجیه و انگیزه ای نداشت تا تحریم های اقتصادی را از روی ایران بردارد و عملاً و با دست خود رقبای اروپائی خود را تا پای سفره اقتصادی ایران مشایعت کند اما خودش عملاً بیرون درب بایستد و از این سفره بی بهره بماند!

به همین دلیل هم هست که اکنون می بنیم علی رغم حذف صوری و بر روی کاغذ تحریم ها در عمل بقول آقای سیف سهم ایران از برجام تقریباً «هیچ چیز» شده. به عبارت دیگر آمریکا با چنین برجامی طرف اروپائی را سر کار گذاشته و از یک طرف و بصورت صادقانه قسم حضرت عباس می خورد که از نظر ما سرمایه گذاری و تجارت اروپا با ایران بلامانع است و از طرف دیگر با نگهداشتن سایه هژمونی بانکی و اقتصادی و حقوقی خود بر ایوان تجارت بین الملل عملاً مانع از تحقق هیچ جیزی در مناسبات تجاری اروپا با ایران شده است.

اما این همه ماجرا نیست. همان طور که گفتم مشکل اصلی در مذاکرات اتمی فقد فهم مشترک نزد طرفین ماجرا بود بدین معنا که طرف آمریکائی با فهم و تصور آنکه استقبال ایران از مذاکرات بازگشت به کارآمدی تحریم های اقتصادی داشته و ایران از موضع استیصال اقتصادی از مذاکرات استقبال کرده خصوصاً آنکه طرف آمریکائی می دید رئیس جمهور ایران نامدبرانه مرتفع شدن همه مشکلات کشور را محول به توفیق مذاکرات اتمی کرده بالتبع درک چنین مفهومی در فاهمه آمریکائی آن بود که ایران تسلیم قدرت فائقه من شده و اینک موظف به باج دادن است!

از جانب دیگر دکتر روحانی نیز ورودش به مذاکرات بمنظور حل مسئله نبود و دنبال انحلال صورت مسئله بودند و صورت مسئله نیز به زعم ایشان مرتفع کردن تیرگی رابطه با کدخدا با تصور تالیف قلوب طرف آمریکائی و تحصیل مزایای نزدیکی با کدخدا بود!

اما بدشانسی روحانی آن بود که اولاً در تحصیل هدف مذکور تا آن اندازه وزن سیاسی در هرم قدرت نداشت تا بتواند تحصیل مُراد کند.

ثانیا آمریکائی ها نیز چنین برآوردی از روحانی نداشتند و مرد این میدان را در جائی دیگر می دیدند. از ابتدا هم با اعمال تحریم های فلج کننده اقتصادی با مشاوره و سعایت مهدی هاشمی، دنبال آن بودند تا با توسل به حربه بحران معیشت و پمپ فلاکت و استیصال اقتصادی به بدنه شهروندی ایران بستر لازم را برای روی کار آوردن چهره مورد وثوق شان را در قامت منجی و با مهندسی آرائی بالا فراهم آورند تا نهایتاً کار را با ایشان تمام کنند. امری که سورپرایز رد صلاحیت در 92 بافته های آمریکا را پنبه کرد.

اتفاقاً محاسبه آمریکائی ها منطبق بر واقعیت بود و بخوبی می دانستند تنها چهره مورد وثوق ایشان است که تا آن اندازه جاه طلبی توام با خودسری و جسارت دارد تا در فردای جلوس اش بر صندلی ریاست جمهوری بتواند قوه عاقله نظام را مقابل عمل انجام شده قرار دهد. امری که به گمانه مقرون به صحت آمریکائیان در اندازه ها و سایز دکتر روحانی نبود و نیست.

در این میان دکتر ظریف نیز فاقد فهم لازم برای مذاکرات اتمی بود و ورود ایشان به مذاکرات بیشتر برخوردار از جنبه شخصی و انگیزه روانی بود.

این که دکتر ظریف طی نشست در شورای روابط خارجی در نیویورک خطاب به طرف آمریکائی و ترساندن ایشان از خطر بازگشت تندروها اذعان می کند «اگر در مذاکرات به ما امتیاز ندهید همان هائی که من را از وزارت خارجه حذف و بازنشست کردند در انتخابات بعدی باز می گردند و من دوباره بازنشست خواهم شد» و در تهران نیز با توسل به چند کارگردان مشهور سینما خواستار تبلیغ و ترویج شعار «هر توافقی بهتر از توافق نکردن است» و تبدیل آن به افکار عمومی میان ایرانیان می شوند، مجموعه چنین اهتمامی بوضوح نشان می دهد «دکتر» قبل از هر چیزی صرفاً بدنبال تحصیل توافق بدون توجه به محتوای توافق است تا از آن طریق بتواند برای رو کم کنی از سلف خود در دور قبلی مذاکرات، با زبان بی زبانی و از موضع کامروائی و نخوت به آنهائی که در دور قبل نارفیقانه باز نشسته اش کردند بفهماند: قدر من را ندانستید و «کار هر کس نیست خرمن کوفتن» و من بودم که توانائی و شایستگی به فرجام رساندن مذاکرات را داشتم.

محتملاً تفوق عنصر و انگیزه شخصی دکتر ظریف بود که مانع از آن شد تا دکتر نتواند بموقع و بفراست حضور موثر و با بصیرتی را از خود در مذاکرات نشان دهد. به همین دلیل بود که در فردای موافقتنامه اولیه لوزان شخصاً و به قد بضاعت خود متذکر این مطلب شدم که ظریف را از مذاکرات بیرون بکشید و فرد دیگر و تازه نفسی را جایگزین ایشان کنید. ظریف همه زحمت خود را تا لوزان کشید. ولی این همه زحمت ظریف بود و بیش از این نمی توان و نباید از ایشان توقع می شد. ظریف در مخمصه خود باشی و تقید به پرنسیب ها و اتیکت ها و انگیزه ها و کدورت های شخصی اش و توقعات و فشار داخلی و زیاده خواهی طرف خارجی و فقد فهم منطبق با واقعیت جهت ورود به مذاکرات در میانه را بُریده بود.

بگذریم از این که یک عده رشید پور(!) و مشتی جوان هیجان زده و احساساتی در کنار مشتی آپاراتچیک حزبی تحت تاثیر نفرت از دولت قبل و وجد از دگمه سر آستین نگین عقیقی دکتر ظریف و کت و شلوار ابتیاعی از نیویورک و شعار «نگاش نکن ظریفه ـ شش نفر رو حریفه» و بدون کمترین اطلاع از دانش سیاسی تحت هر شرایطی برای آن دیپلماسی مخنث و سکاندار آن دیپلماسی مخنث کف می زنند و شیدائی می کنند اما بیرون از این بازیگوشی های احساساتی نمی توان و نباید دیپلماسی و مقدرات کشور و منافع ملی را معطل و بلاگردان حب و بغض ها و شیدائی و نفرت های مشتی جوان و عوام هیجان زده کرد. همین هیجان زدگی های عوامانه بود که فرجام برجام را بنوعی مشابه فرجام تلخ مسلمین در جنگ اُحد کرد.

در اُحد نیز مشتی جوان علی رغم نظر رسول الله شیوه مطمح نظر خود در جنگیدن را به معظم له تحمیل کردند و به نظر رسول الله بی وقعی کردند و نتیجتاً در احد با هزینه ای سنگین شکست خوردند همان طور که در مذاکرات اتمی نیز رغم نظر رهبری که صریحاً خبر از بدبینی خود به طرف آمریکا داد دولت تدبیر و امید خوش باشانه و خوش خیالانه و خوش بینانه رهبری را مجاب به مذاکره آن هم با چنان سطح نازلی کردند و نتیجه اش آنی شد که ابتدا فرجام را فتح الفتوح خواندند و اکنون ظریف را وادار به دوره گردی در اروپا بمنظور ترغیب اروپائی ها به مبادله تجاری با ایران کرده اند.

همین بی ذکاوتی بود که مانع از درک و شناخت واقع بینانه دکتر ظریف از ظرفیت ها و ماهیت دیپلماسی طرف آمریکائی بود. ظریفی که سالها در آمریکا زندگی کرده و درس خوانده و سفیری کرده علی رغم این تا آن اندازه با ماهیت سیاست ورزی نزد دولتمردان آمریکائی آشنائی پیدا نکرده بود تا تفطن یابد سیاست ورزی در آمریکا تابع قواعد بیزینس است.

برخلاف توهم ظریف، امریکائیان برخلاف ایرانیان با منطق بیزینس به سیاست نگاه می کنند. لذا برخلاف و باور این بخش از ایرانیان، آمریکائیان نه می توانند از مثلا محمود احمدی نژاد متنفر یا شیفته و واله و سرگشته روحانی باشند. آمریکائیان در هر موقعیتی دنبال نقد کردن و ارزش افزوده برای سرمایه و دلارهای مملکت شانند. لذا وقتی منطق بیزینس ایجاب می کند از طریق احمدی نژاد هراسی با قراردادهای تجاری با طرف های ترسانده شده از محمود، ایشان را سرکیسه و تلکه می کنند هم چنان که در دوره روحانی نیز با القای ترس از نزدیکی و بهبود مناسبات شان با ایران به دشمنان سنتی ایران در منطقه، حجیم ترین سیل نقدینگی بی سابقه اسرائیل و اعراب و ایپک را روانه کمپین انتخاباتی کلینتونی کرده اند که دست بر قضا هم حزبی همان اوبامائی است که در مقام به فرجام رساننده برجام در نقطه تنفر همان اعراب و اسرائیل و ایپک مخالف با نزدیکی ایران و آمریکایند.

این کمال تاسف بود که فردی مانند ظریف که سالها در بالاترین سطوح دیپلماتیک، سیاست ورزی کرده در یک بی مبالاتی آشکار در نخستین روزهای آغاز وزارت اش مبتهجانه خطاب به طرف آمریکائی توئیت کند «مردی که می گفت هولکاست افسانه است رفته!» این نشان دهنده آن بود که دکتر برخلاف تصور نمی توانست و نمی تواند در سطح وزارت تمشیت امور کند و سقف پرواز ایشان همان سفارت بود. این یعنی دکتر ظریف در عمق نفرت شخصی اش از احمدی نژاد تصور و باور داشته آمریکائیان نیز مانند ایشان تابع شیدائی و نفرت های عوامانه اند. این یعنی نداشتن شاخصه لازم در حد و تراز وزیر جمهوری اسلامی والی هر ابجدخوان دنیای دیپلماسی نیز می داند به رغم تنفر موجه یا ناموجه از احمدی نژاد، فردی در تراز وزیر امور خارجه حق ندارد غیظ و نفرت های شخصی خود از رئیس جمهور سابق مملکت را نزد اجنبی خاصه خرجی کند. مثله آنکه رعیتی به اربابش بگوید اون رعیت قبلی که آزارتان می داد، رفته. حالا من تمام قد در خدمت تانم!

علی ایحال امری که دکتر ظریف برخلاف تصور از تامل در آن غفلت ورزید آن بود که مطابق سنت دیپلماسی سرمایه سالار و تجارت پیشه آمریکائی برای سیاستمداران واشنگتن نه محمود لولو است و نه جواد هلو و تنها بیزینس و شیوه تحصیل هر چه بیشتر سرمایه است که به ایشان انگیزه سیاست ورزی و استفاده ابزاری از لولو ها و هلوهای اعتباری را می دهد. طبیعتاً عدم تفطن به چنین بداهتی محصولی جز برجامی ابتر و مخنث مانند برجام موجود نمی توانست باشد.

پرسش (8):

آقای هاشمی رفسنجانی اخیرا اظهار داشته «نباید از دولت توقع داشت، میرحسین موسوی و کروبی را رفع حصر کند» به نظر شما دولت نمی‌خواهد یا نمی‌تواند این کار را بکند؟ چرا؟

پاسخ:

متاسفانه واقعیت امر موید آن است که برای آقای هاشمی زنده نگاه داشتن زخم 88 مفید تر از مرتفع شدن آن است تا از این طریق ضمن نگاه داشتن نقار در مملکت دامن زننده به گسل ضدیت با رهبری شده و بدینوسیله شخصاً بتوانند با نشستن بر موج «یگانه سنگر قدرتمند جهت همآوردی با رهبری» بنحو احسن موج سواری کرده و ماهی مراد خود را از این میان صیادی کنند. اما این که دولت روحانی هم تابع این بازی باشد بعید بنظر می رسد و بی عزمی دولت در حل مسئله حصر تابع بی انگیزگی دولت روحانی در این خصوص و وجود اولویت های اقتصادی و سیاست خارجی دولت است. لذا بصورت منطقی روحانی مایل نیست پای به عرصه ای بگذارد که دغدغه و اولویت اصلی اش نیست هر چند می داند حل حصر توسط ایشان می تواند پایگاه اجتماعی ایشان نزد اصلاح طلبان را تقویت کند اما دولت تدبیر و امید تا اینجای کار آن قدر سمن دارد که فرصتی برای یاسمن نمی گذارد. تا همین جای کار دولت از عهده حل مشکل معیشت مردم و رکود سنگین مبتلابه کشور برنیآمده تا بخواهد چالشی نوین و ثانویه را نیز برای خود فراهم آورد.

پرسش (9):

آقای هاشمی در همان مصاحبه در خصوص دیدار احتمالی روحانی و اوباما گفته: «وقتی رهبری مخالف باشند، آقای روحانی این کار را نمی‌کنند». هاشمی قصد دارد چه کسی را مسئول عدم ملاقات با اوباما جا بزند؟ چرا هاشمی فکر می‌کند دیدار با اوباما کار خوبی است؟

پاسخ:

همان طور که در پاسخ قبلی گفتم هاشمی مایل به نشستن بر موج ضدیت با رهبری است در ماجرای آمریکا نیز می کوشد از سوئی روحانی را گماشته خود القاء کند که تعقیب کننده سیاست های ایشان است کمااینکه وقتی علناً اعلام کرد در انتخابات 92 روحانی 3 درصد بیشتر رای نداشت و بعد از حمایت من رای ایشان 50 درصدی شد. هر چند این ادعا درست است اما اصرار هاشمی در بیان علنی و با صدای بلند این امر بمعنای گوشزد مدیون بودن روحانی به ایشان است.

از سوی دیگر هاشمی می کوشد وقت و بی وقت با ضرورت بهبود مناسبات با آمریکا هم زمان رهبری را بدون توجه به شرارت ها و تقصیرها و زیاده خواهی های آمریکا به عنوان عنصر نامنعطف و مخالف با بهبود سازی رابطه با آمریکا در اذهان القا نماید. مسئله آقای هاشمی خوبی یا بدی دیدار با اوباما نیست و دغدغه ایشان یک دغدغه قدیمی جهت بهبود رابطه با آمریکا به هر قیمتی است و خوش بینانه بر این باور است شخصا می تواند با آمریکائیان بمنظور رسیدن به یک مناسبات متعارف و ترازمند به توافق برسد. چیزی که پیش از این مُرسی و قذافی هر کدام بنوعی با تجربه تلخ و ناموفق شان در نزدیکی با آمریکا موجبات مبدل شدن خود به آینه عبرت برای امثال هاشمی را فراهم آوردند. هر چند جعل سند جدیدالانتشار تلویزیون بی بی سی با ادعای الفت پنهان امام با آمریکا طی مراوده پنهان و دلجویانه ایشان با کندی و کارتر را نیز می توان سوبسید بموقع و حساب شده طرف غربی به آمریکوفیل های طرفدار بهبود رابطه با آمریکا در ایران گذاشت تا بدانوسیله موضع ایشان را در مقابل مخالفین رابطه با آمریکا با این ادعا تقویت کنند که بر اساس اسناد موجود بی بی سی (!) مرحوم امام هم مخالفت ذاتی با ایجاد رابطه با آمریکا نداشتند!

پرسش (10):

اخیراً تصویری از شادی صدر، فعال فمینیست حقوق زنان و همکار سابق فائزه هاشمی، منتشر شد که در آن به ارزش‌های مذهبی و عاشورایی مردم توهین شده بود. مدافعان این حرکت معتقدند انتشار این تصویر نمادی از آزادی بیان در غرب است. نظر شما در این باره چیست؟

پاسخ:

چنین رفتار مسبوق به سابقه ای را باید به حساب خود شیرینی شناخته شده شبه روشنفکران و سکولارهای بلاهویت وطنی گذاشت. پیروان این نحله فکری همواره به بهانه آزادی بیان کوشیده اند با اداهای اولترا روشنفکری و اهانت و جسارت به اعتقادات مومنان خود را در خلسه مدرنیت و مدنیت فهم و القا و معرفی کنند. طرفه آنکه ایشان همواره و نخست با دست زدن به چنین بی پروائی ها و اسائه ادب هائی به اعتقادات و مقدسات مردم ابتدا اسباب تحریک و جریحه دار شدن عواطف و احیاناً واکنش تند ایشان را فراهم می کند و متعاقباً شروع به لابه و اشک تمساح ریختن در نبود تولرانس و رواداری نزد مسلمانان و اتصاف خشونت ورزی به ایشان می کنند.

این در حالی است که در همان غربی که قبله آمال ایشان است بین آزادی بیان و منع اهانت به اعتقادات دیگران مرزبندی شده.

طبیعتاً خشونت کور و افسار گسیخته تحت هر شرایطی زشت و قبیح و قابل ملامت و شایسته مذمت است. اما از آن مذموم تر صحنه آرائی و فضاسازی مدیریت شده بمنظور خاک پاشیدن بر صورت حقیقت است تا از آن طریق بتوانند دیگرانی که نمی خواهند مرعوب این عوام فریبی بیمارگونه شوند را به انزوای سکوت بکشانند!

شخصاً و پیشتر در ماجرای جنجال بر سر کاریکاتورهای مبتذل نشریه شارلی ابدو با صراحت و به حد بضاعت خود بر این بداهت تاکید کردم و می کنم که خشونت در موسع ترین تعریف ناظر بر قول یا فعلی است که توسط آن عنصر خشونت ورز «عواطف یا جوارح» فرد یا افراد را مورد جراحت قرار می دهد. بر مبنای این تعریف با «مشت و لگد و سیلی و چماق» بینی کسی را شکستن همان قدر خشونت است که با «فحش و متلک و طعنه و ناسزا» روح و روان و عواطف و احساسات و شخصیت کسی را خوار و تحقیر و تخفیف کردن!

نمی شود و نباید شخصیت و اعتقادات و مقدسات فرد یا افرادی را در انزوای تحقیر قرار داد و به استهزا کشید و تمسخر کرد و طعنه زد و متلک گفت و نهایتاً وقتی طرف مقابل از موضع عصبانیت واکنش نشان داد بانگ و فریاد برآورد که مسلمانان تا چه اندازه خشن اند!

بر این منوال اصحاب عوام فریب جامعه سکولار و شبه روشنفکران مزبور اگر هزاران بار نیز حنجره خود را به تصنع و دروغ برای «دفاع از آزادی بیان» بدرانند علی ایحال چنین تظاهری قاصر از آن است تا ردای «آزادی بیان» را بر قامت ناراست ایشان بیآراید.

مگر آن اشباح تباهی اساساً فهمی از «بیان» دارند تا بالتبع بتوانند فهمی از «آزادی بیان» داشته باشند و آنک بقیة السلف ایشان ژاژخواهانه بتوانند غمباد آزادی بیان بگیرند و مزورانه در رسای فقد تولرانس و مذمت خشونت بنام آزادی بیان و دفاع از آزادی بیان برای مهتران خود «خود شیرینی» کنند!؟

چنین هرزه نگارانی بدون الفت با شرف و شرافت قلم ، سربازان خط مقدم بی شرفی و قلم فروشی اند. دفاع از آزادی بیان توسط چنین هرزه نگاران و مدافعان چنین هرزه نگارانی همان قدر دروغ است که دفاع «وحوش داعش» از گوهر و تمامیت اسلام و پیامبر اسلام!

چنین هرزه نگارانی را بجای قدردانی و صدر نشانی بنام «آزادی بیان» بایسته و شایسته است تا به اتهام روان پریشی در کنار وحوش داعش «تاکسیدرمی» کنند و در مقام عبرت و نماد افول انسانیت در موزه های تاریخ به نمایش بگذارند.

۱۳۹۵ خرداد ۲۷, پنجشنبه

از داعش تا فواحش!



به قول «حاجی یوسف» پیرمرد زاهد در رسوائی های «ده نمکی»:
«به خودتان تکان بدهید تا خدا تکان تان نداده.»
هشداری پُر ملامت نسبت به آسیب های اجتماعی گسترده و منتشره در شهر و انذاری پُر شماتت نسبت به غفلت خوش باشانه خازنان و کلیدداران و مهتران شهر!

در موقعیتی که غرب آسیا در آتش جنگ و ترور و خشونت و ناامنی می سوزد و هر روز اخبار انفجارهائی مهیب و انتحاری و کشتار گسترده مردم از دمشق و حلب تا موصل و فلوجه و سرت و صنعا و عدن و حیفا و غزه و اسلامبول و آنکارا و بیروت و نبطیه و قنیطره و .... بر روی خروجی خبرگزاری های دنیا قرار می گیرد و شعله های ترور و خشونت تا اروپا و آمریکا نیز سرایت کرده، در چنین هنگامه ای «ایران» در کانون این جشنواره خون و خشونت با آرامش و امنیتی تحسین برانگیز مبدل به جزیره ثباتی شده که می تواند اسباب حسرت دولت هائی باشد که سالها در کمین توطئه و ناامنی علیه ایران هر گربه ای را که خواستند، رقصاندند! و اکنون و برخلاف انتظارشان، خود در کانون گرداب ناامنی و جنگ و ترور و خشونت به اسارت و هلاکت افتاده اند.
علی رغم این پایوران جمهوری اسلامی نمی توانند آرامش و امنیت مثال زدنی در ایران را تضمین شده تلقی کنند. به عبارت دیگر ایران نیز در کانون ناامنی منطقه بی نصیب از ناامنی نمانده و تنها جنس بحران و ماهیت انفجارهای متعدد و خونبارش برخوردار از یک تفاوت معنادار با انفجارهای انتحاری وحوش داعش است.
در موقعیتی که خبرگزاری های معتبر جهانی گُله به گُله خبر از انفجارهای انتحاری و بمب های ناکثان همه کس کُش در سوریه و عراق و یمن و فلسطین را بر روی تلکس های خبری خود می گذارند و بدینوسیله موجبات تشویش و دل نگرانی حکام و صاحب منصبان و شهروندان این مناطق مبتلابه زامبی های داعش را فراهم می آورند به همان میزان نیز بابت انفجار بمب های مخرب و ضد فرهنگی متعددی که روزانه اخبارش در ایران منتشر می شود دولتمردان جمهوری اسلامی نیز باید دلنگران و گوش به زنگ باشند.
این که خبرگزاری ها اخیراً و از داخل ایران به تناوب و تعدد از دستگیری جوانانی در پارتی های شبانه با چاشنی مسکرات و افیونیات و اختلاطات و ابتهاجات جنسی در خراسان و قزوین و کرج و تهران و کرمان و ... خبر می دهند؛ چنین اخباری دست کمی از انفجار بمب های انتحاریون نداشته و عملاً چنان «پارتی بازی» های مبتذلی را باید به معنای توفیق دشمنان جمهوری اسلامی در انفجار بمب های جنسیتی و اغواهای عیاشانه و فحشاسالارانه نزد جوانان ایرانی محسوب کرد.

بمب هائی که بخش غالبی از آن محصول بی مبالاتی و سوء مدیریت مسئولان مربوطه در تمهید پدافند غیر عامل بمنظور واکسینه و مصون نگاه داشتن و تمهید جان پناه های فرهنگی برای نسل جوان کشور است.
به عبارتی دیگر هر اندازه جمهوری اسلامی در حراست از سرحدات سرزمینی و جبهه های نظامی بکفایت و موفقیت عمل کرده اما از جانبی دیگر سرحدات و سنگرهایش در جبهه های فرهنگی را غافلانه و بی مبالاتانه بی وقعی کرده تا اکنون دشمن با اسب های چوبی اش و با کمترین هزینه «فلات های فرهنگی» مملکت را به سهولت فتح و تخریب نمایند.

لاشعوری فرآیندی است که از سوئی می تواند منجر به برون داد زامبی های داعش شود که همه فهم و جهدشان میانبُر زدن به عشرتکده ای اخروی از طریق انتحار تن است و هم زمان همان لاشعوری از آن درجه استعداد برخوردار هست تا بتواند از زهدان عقیم خود فواحش و بهائمی را برون داد کند که برجسته ترین استعداد و اهتمام شان فرو نهشتن در ابتذال تن و تنانگی از طریق عیاشی های دنیوی است.
اما این که چنان بهائمی در خلوت نهان و محضر خدا و خودآیشان به صرف شهوت و حظ عشرت، لجن بازی و لجن مالی کنند؛ چنین امری قطعاً معصیت و واجد جزای اخروی و مقدر الهی است. اما چون نهانی و اندرونی و فاقد شاکی خصوصی است چنان بهیمیتی نمی تواند حائز عمل مُجرمانه در حوزه مناسبات شهروندی تلقی و مستحق عُقوبت دنیوی و حقوقی شود.
جُرم و عمل مُجرمانه فعلی است اجتماعی به استعداد اضرار به غیر و جریحه دار کردن وجدان عمومی.
علی رغم این آیا حکومت و دیوانیان می توانند به بهانه یا مغلطه «بهشت زوری نیست» جبهه های فرهنگی کشور را بلاتکلیف گذاشته و در مقابل آفندهای سنگین فرهنگی، ناپدافندی کند؟
چنین بدآیند و فرجام ناخوشآیندی محصول همان نگاهی است که قائل است به بی مسئولیتی حکومت نسبت به سلامت اخلاقی جامعه با شعار عوام فریبانه «بهشت زوری نیست»!
اگر بنا به هر توجیه و مماشاتی بتوان پذیرفت حکومت مسئول اخلاق شهروندان نیست! آیا چنین احتجاجی می تواند مجوز بی وقعی حکومت به بی اخلاقی شهروندان باشد!؟
قطعاً تالی فاسد «بهشت زوری نیست» بی وقعی به تمهیدات جهنم سازانه شهروندان خواهد بود. (۱)
این که روحانی سلیم النفسی مانند محمد جواد حجتی کرمانی از منتهی الیه خوش نیتی ساده اندیشانه فریاد شماتت خود بابت برخورد گزمه ای و نگاه داروغه ای با پارتی ها و پارتی بازان مزبور را متوجه قوه قضائیه کشور می کند و به طعنه می پرسند: آیا مسئولین عدلیه بر این باورند با چنان برخوردهائی چنان جوانانی آنک و بکفایت نماز شب خوان می شوند!؟ چنین احتجاجی از جانب حجتی کرمانی چیزی نیست جز نعل وارونه زدن به اسب راهوار حقیقت!

جناب آقای حجتی کرمانی در فهم و تبیین صورت مسئله دچار ساده اندیشی و مغلطه اند.
محل مناقشه منطقة الفراغ شهروندان در احوال شخصیه نیست.
موضوع نزاع بر سر مسئولیت قانونی و محوله حکومت در تنبیه خاطیان از قانون نیست. اگر اعتراضی هست ناظر بر اهمال و تعلل و فقد انگیزه مراجع تبشیری است و گرنه این نقض غرض است که «مراجع موظف به برخورد انذاری» را شماتت بابت انجام مسئولیت محوله شان کنند.
قوه قضائیه که مسئولیت تبشیری ندارد! فونداسیون چنین سازمانی را از اساس مبتنی بر تنبیه و تأدیب و مواخذه خاطیان و طاغیان و باغیان و یاغیان و حرامیان و متمردان از قانون، شناژ کرده اند.
آموزش و نوازش و پرورش و هدایت جوانان و خاطیان به دنیای اخلاق و معرفت و معدلت و معنویت و دین و زیست مومنانه شرح وظیفه عدلیه نظام نیست. اگر این سازمان و ساز و کار، رسالتی دارد اتفاقاً رسالت اش همین داغ و درفش و گزمه تراپی و داروغه سامانی و تأدیب و مواخذه خاطیان و حرامیان است.
عدلیه مرجع تنبیه است! زندان محل مجازات است که به غلط ندامت گاه و اندرزگاه بندیان معنا شده.
اتفاقاً اگر قصوری هست چنان قصوری متوجه جناب حجتی کرمانی ها است که برخلاف رسالت و کسوت روحانی و تعهد اخلاقی خود بمنظور ترغیب جوانان به معرفت دین و دنیای دین و الزام شان به کشیدن دست نوازش خود بر سر جوانان و احتراز دادن ایشان از جوان سری ها و هوس بازی های اخلاق گریزانه و آشنا کردن جوانان با معارف و مکارم و منازل و مفاهیم اخلاق محورانه و زیست مومنانه، ناباورانه «حجتی کرمانی های مزبور» کوتاهی و بی عملی خود در حوزه ها و نهادهای فرهنگی و مسئولیت های محوله را از طریق آدرس اشتباه دادن و اعتراض به نهادی که اتفاقاً مسئولیت اش التزام به گزمگی و داروغگی است، استتار می نمایند! (۲)
نمی شود و نباید از موضع اولترا روشنفکرانه، تعلل مراجع تبشیری در امر گسترش معرفت دینی را با فریاد اعتراض به نهادهای تعزیری که اتفاقا بر اساس چارچوب های قانونی و مسئولیت محوله شان، تمشیت امور می کنند، پنهان و اختفا کرد!
اگر نظمیه مطابق قانون مصوب کشور با پدیده بدحجابی برخورد انضباطی می کند کمال عوام فریبی است چنانچه با این استدلال معترض ایشان شد که «نتیجه این سرهنگی ها منجر به خوش حجابی بدحجابان نمی شود»!
مسجل است که پلیس وظیفه ترویج حجاب و عفاف و اخلاقیات و معنویات در جامعه را ندارد. اتفاقاً شرح وظیفه پلیس همین پلیسی کردن است. نمی شود و نباید بی عملی نهاد ها و مراجع و شخصیت های تبشیری و فرهنگی و مذهبی در امر ترویج اخلاقیات و ترغیب جوانان به معارف و مظاهر دین را با کوبیدن مشت اعتراض بر سر سازمان و سازمان هائی که رسالت شان حراست از حقوق شهروندان در مقابل قانون شکنی قانون شکنان است، توجیه و اختفا کرد.
اگر محل اعتراضی هست ناظر بر مرد رندی احزاب سیاسی و اطوار سیاسی سیاست بازانی است که در فصل انتخابات و نیازشان به دلُربائی از جوانان به نیت رای رُبائی از ایشان، زمین و زمان و چشم و گوش جوانان را با الوان ترین و فریبنده ترین ادبیات و بیانات انباشت می کنند و گشاده دستانه همه فضائل و خصائل و محاسن و ارشدیت ها و افضلیت ها و اعتبارها و حُریت ها و دانش ها و امتیازها و آگاهی ها را به ثمن بخس به حساب جوانان واریز می کنند کآنه سقف آسمان شکافته شده و بهترین جوانان دنیا از حیث هوش و دانش و ارزش و سیرت و صورت و ظاهر و باطن به طرفة العینی و در تیراژی میلیونی در حد فاصل جغرافیای منحصربفرد ایران نزول اجلال فرموده اند! و متقابلاً بمجرد رویت رفتاری نامتعارف و زننده و ناهنجار و کریه و مهوع از سوی همین جوانان، عوام و خواص و روحانی و جسمانی و دکتر و مهندس و وکیل و وزیر و صغیر و کبیر، خلق الساعه زمین و زمان را به هم می ریزند که مسبب و مقصر و محدث و مولد همه کژروی ها و کژ اندیشی ها و کژتابی ها و کژرفتاری های جوانان چیزی نیست یا کسی نیست الی حکومت و نظام و آمریت و عبوسیت و محدودیت حکومت به این قشر معصوم و محبوب و ماجور و مظلوم!!!؟
قطعاً نمی توان منکر آثار منفی سیاست های آمرانه و پارسا کیشانه حاکمیت در کردار و رفتار و اطوار بی معنای بخش معناداری از جوانان ایرانی شد. اما این نافی مسئولیت فردی جوانان نیز نمی تواند باشد!
گیریم حکومت نابلدانه یا مغرضانه یا جاهلانه عرصه را بر تحقق مطالبات مقتضای سن کسری از جوانان متشبث به الگوها و اطوارهای غیر بومی، تنگ یا مسدود کرده. اما این بمعنای فقدان مسئولیت فردی چنین جوانانی هم می شود تا ایشان به بهانه «سیاست های انقباضی حکومت» مجوز فرار از مسئولیت و دست زدن به هر رفتار و اطوار نامتعارفی را «احصا شده» فرض نمایند؟ (۳)
متاسفانه و اجتناب ناپذیر از این واقعیت تلخ نمی توان گریخت که برخلاف جوانان دهه پنجاه و شصت اکنون کمترین ردی از آرمان و اعتقاد و اصول و رسالت و مسئولیت و فضیلت و معنویت در پیشانی کسر معناداری از جوانان هرهری مسلک و لاابالی دهه هشتاد قابل رویت نیست. (۴)
مفهوم ترین و شجاعانه ترین تببین از چیستی باژگونگی این نسل، تعلق به آن «ژک لکان» نامی دارد که ایشان را کلنی سترونی نامید که چیزی نیستند جز مازاد خیال پردازی نسل پیشین. نسلی که با گذشته خود مشکلی ندارد بلکه احترازشان نفی آینده نکبت بارشان است! نسلی که گردهمایی های شان نه برآمده از مطالبات سیاسی و اجتماعی بلکه از سطحی ترین امورات و شطحیات روزمره شان سرچشمه می گیرد . اجتماعاتی غریبه با امر سیاسی و بی هیچ خصلت آنتاگونیستی که دیگر به دنبال صف آرایی و تمسک به دوگانه ما و آنها (دوست و دشمن) نیست . بلکه از هر گونه مطالبه سیاسی و آرمان طلبی اجتماعی خالی و تهی گردیده . گرانشی دپولتیزه با شعار ما تنها کمی شادی و تفریح می خواهیم.
نسلی که به اختگی فکری خود نه تنها معترف بلکه مفتخر است!
بدین منوال هشدار «حاجی یوسف» مسموع است که:
«به خودتان تکان بدهید تا خدا تکان تان نداده»!


-----------------------------------
۱ - نگاه کنید به دو مقاله:
بهشت زوری است
مغلطه بهشت زوری
۲ - مقاله حجتی کرمانی

۳ ـ نگاه کنید به مقاله گاگول ها
۴ ـ نگاه کنید به مقاله عمو زنجیرباف

۱۳۹۵ خرداد ۲۳, یکشنبه

فرجام جوزدگی!



آقای کواکبیان در مقام دفاع از دکتر ظریف و در واکنش به اظهارات یکی از نمایندگان مجلس که خطاب به ظریف گفته بود : برای مشکلات کشور چه کرده اید و برای آن دخترانی که در تهیه جهیزیه ازدواج ناتوان مانده اند، چه پاسخی دارید؟
ابراز داشته اند:
آقای ظریف قرار بود تنها در موضوع انرژی هسته ای مذاکره کند و تحریم ها را لغو کند ایشان قرار نبود جهیزیه دختران بی بضاعت را فراهم کند.
...
هر چند فرمایش آقای کواکبیان متین است اما ظاهرا توجه ندارند چنین توقعاتی از ظریف محصول جوزدگی خود آقای ظریف از ابتدای ورودش به ماجرا بود تا آنجا که از یک کامنت مجعول در فیس بوکش هیجانزده شد که طی آن دختر خانمی مدعی بود:
من یه دختر 26 ساله ایرانی ساکن ایرانم . من متاهلم ، سه ساله که عقد کردم اما به خاطر مشکلات مالی نمیتونیم عروسی کنیم، شوهرم دانشجوی دکتراست و کار پیدا نمیکنه ... بی پولی و بی کاری دمار از روزگار ما در آورده، پدرم یه بازنشسته ست و از پس خرید جهزیه بر نمیاد.
... اینارو گفتم که بدونید کسایی مثل من هستند که فقط زنده اند اما بارها و بارها آرزوی مرگ میکنند. کاری کنید که تحریما تموم بشه، یه کاری کنید ارزونی بشه ، کرایه خونه کم بشه ، مواد غذایی ارزون بشه، بازار کار رونق پیدا کنه، دارو و درمان به قیمت خون آدم نباشه، امنیت و رفاه داشته باشیم. تو رو خدا... دیگه بسه تحریم!

ظریف نیز غمگنانه به این دختر خانم مجعول و شرح مصیبت مجعول ترش چنین پاسخ گفت:
سلام دخترم. می دانم که مسئولیت سنگینی بر دوش من و همکاران من است و گرچه در ایجاد شرایط کنونی نقشی نداشته ایم ولی به هرحال با پذیرش مسئولیت باید در جهت حل آن حرکت کنیم. امیدوارم با تدبیر ریاست محترم جمهوری و با حمایت همه مردم مشکلات انباشته اقتصادی به تدریج رفع شوند و زندگی برای شما و بقیه مردم راحت تر شود.
باور کنید که در هر لحظه از کار اداری و مذاکرات، خودم را وام دار و مدیون تک تک شما می دانم و امیدوارم که بتوانم باری از دوش شما بردارم. به یاری خدا و به پشتیبانی شما، این کار را با صبر و با حفظ حقوق کشور انجام خواهیم داد. اما اطمینان داشته باشید که برای مذاکره جدی و رفع فشارها، بهترین روش تلاش برای رسیدن به تفاهم از طریق تعامل سازنده و عزت مند است. اندکی صبر، سحر نزدیک است. 
(اینجا)

جناب کواکبیان!
اگر دکتر ظریف از همان ابتدا بجای اسیر جو شدن در اندازه و تراز متوقع از یک وزیر متبحر در امر دیپلماسی اقدام به مدیریت جو می کردند اینک لازم نبود برای مهار آن توقعات فزاینده محتاج کواکبیانی شوند تا گوشزد کننده شرح وظایف وزیر خارجه در امر دیپلماسی باشند!
نه چگونگی جهیزیه عروسان بی بضاعت!

۱۳۹۵ خرداد ۱۷, دوشنبه

سکوت معنادار!


واریته جدید تلویزیون فارسی BBC از بشارت سندیابی مدلول بر مواضع حسنه و در خفای بنیان گذار جمهوری سلامی با دولتمردان کاخ سفید را می توان و باید کوششی قابل ترحم و در عین حال قابل فهم از غیظ و نفرت دولت بریتانیا و عقبه فارسی زبان ایشان در BBC از خمینی و انقلاب خمینی محسوب کرد.
غیظی عمیق که اینک و بدینوسیله در رسانه تحت امر وزارت خارجه انگلستان برون ریخت شده تا بدآنوسیله بکوشند با شکستن اسطوره «خمینی سازش ناپذیر» برای خود و غیظ عمیق خود از «خمینی» مرهم درمانی کنند.
امری که مسبوق به سابقه است و بالغ بر پنج سال پیش نیز ترشح چرکابه این غیظ عمیق را تلویزیون فارسی BBC در پروژه ای تحت عنوان «بزرگان ایران زمین» برون ریخت کرد و طی آن برنامه که قرار بود از میانه مشاهیر و نام آوران و شخصیت های تاریخی ایران شش نفر به عنوان اثرگذارترین شخصیت ایرانی توسط کارشناسان آن برنامه انتخاب شوند نهایتاً و برخلاف تصور نه ذیل شخصیت های نامزد شده و نه شش منتخب نهائی (مصدق، فردوسی، بوعلی ،کوروش، زرتشت و حافظ) هیچ اشاره ای به نام «خمینی» نشد!
امری که بوضوح نشان از غیظی عمیق و قابل فهم از «خمینی» نزد کارپردازان BBC داشت.
شخصاً و در همان تاریخ در تشریح این نفرت عمیق و قابل فهم رسانه دولت انگلستان از «خمینی ایران» خطاب به شامورتی بازان آن برنامه نوشتم:
وقتی کارشناسان BBC از میان مشاهیر ایران به آن «شش نفر» رسیده و به «خمینی» نرسیده! چنین امری مُبین اوج بغض و کینه و غیظ و غرض ایشان و ایضاً رسانه دولت بریتانیا نسبت به تاریخ ایران است […] برای نامزد بودن آیت الله خمینی به عنوان اثرگذارترین شخصیت سیاسی ـ مذهبی تاریخ ایران لزوماً نباید طرفدار یا دلباخته ایشان بود و تنها دُزی از شعور و انصاف کفایت می کند. هر اندازه هم که هیئت انتخاب کننده آن شش نفر از آیت الله خمینی متنفر هم باشند اما گریزی از این واقعیت نمی توانند داشته باشند که به شهادت دوست و دشمن «خمینی» یکی از اثرگذارترین شخصیت های تاریخ سیاسی ایران بوده و هست. آن هم نه شخصیت اثرگذار تاریخ معاصر ایران بلکه بدون تردید ایشان را می توان یکی از برجسته ترین شخصیت های تمامیت تاریخ ایران محسوب کرد به قسمی که برای یابش نقطه عطف در تاریخ سیاسی ایران می توان با قاطعیت به تاریخ «قبل از خمینی» و «بعد از خمینی» در ایران استناد کرد. مردی که با اتکای بر یک انقلاب مردمی و بدون لشکرکشی نظامی یا کودتا و قشون کشی طایفه ای و قبیلگی «نهاد سلطنت» در ایران آن هم با قدمتی 2500 ساله را منقرض کرد و برای نخستین بار نظام جمهوریت را در ایران تاسیس نمود. (1)
سیاوش اردلان یکی از منحرف ترین افراد آغشته به کمپلکس های جنسی نیز مصداقی دیگر از غیظ اصحاب فارسی زبان رسانه وزارت خارجه انگلستان از «خمینی انقلاب اسلامی» و «انقلاب اسلامی خمینی» است که در خرداد 91 در یک ابتذال و انحطاط کثیف سکسی، عکس قدم زدن مرحوم امام با نوه خردسال شان را در صفحه فیس بوک شخصی اش منتشر و ذیل آن مطعونانه «امام» را به مجامعت با نوه شان عکس نوشت کرد! (2)
هر دوی این موارد در کنار موارد متعدد دیگر از جمله سندسازی اخیر علیه «امام» را می توان در عداد مصادیقی از غیظ عمیق دولت انگلستان و اصحاب فارسی زبان رسانه وزارت خارجه انگلستان از خمینی ایرانیان بشمار آورد.
علی ایحال معرکه گردانی نوین بی بی سی را باید اولین شعبده بازی این شبه رسانه انگلیسی در دوران مدیریت جدید «پسا صبا» گذاشت! هر چند از حیث محتوا تفاوت قابل توجهی در مدیریت فعلی با دوران مدیریت «صادق صبا» در تولیدات BBCمشهود نیست. اما در مجموع گاف اخیر BBC خواسته یا ناخواسته به عنوان یک بی مبالاتی و اخلاق غیر رسانه ای در کاریر مدیریت جدید BBC فارسی (رُزیتا لطفی) ثبت شد.
من حیث المجموع غیظ درمانی BBC از طریق ملوث نشان دادن مرحوم امام به سازش کاری مخفیانه با آمریکا همان طور که انتظار می رفت مواجه با اعتراضات گسترده ای نزد ایرانیان شد.
اما نکته واجد اهمیت در معرکه گردانی نوین BBC آن است که «بجز یک نفر» از صدر تا ذیل پایوران و بلند مرتبگان نظام از رهبری تا روسای قوای سه گانه و نمایندگان مجلس و وزرای مربوطه و اصحاب سیاست بصورت منطقی و بموقع و قابل انتظار نسبت به شامورتی بازی اخیر BBC واکنش نشان داده و به اقتضا و اکتفا آن رسانه و آن ادعا را رسوا کردند اما در این میان یک نفر و برخلاف انتظار «مرد خاموش» این میدان بود!
اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و فردی که سالها فخر قرابت و دُردانگی خود نزد امام را به زمین و زمان فروخته و خود را نزدیک ترین فرد به امام و دلبسته ترین فرد به ایشان معرفی کرده و می کند برخلاف انتظار (!) مشاهده شد نفیاً یا اثباتاً کمترین واکنش یا میلی نسبت به واریته و دواعی شاذ BBC علیه امام، از خود نشان نداد.
سکوتی که کاملا قابل فهم و قابل توقع است!
در واقع سندسازی BBC را به اعتبار آنکه آقای هاشمی خیلی جلوتر از BBC ادعای آمریکا دوستی امام و تمایل امام به مذاکره و بهبود رابطه با آمریکا را بنقل از خود(!) خاطره سازی کرده بود(!) اینک و بنا بر چنین مشابهت و قرابتی بین سند BBC و دواعی هاشمی ، باید و می توان سکوت هاشمی را در همین چارچوب معنادار و موجه دانست.
به عبارت دیگر سکوت هاشمی نسبت به ادعای BBC را می توان در چارچوب امداد رسانی انگلستان به جناح پراگماتیسم های وطنی و «استوانه شاخص» ایشان در داخل نظام گذاشت تا از این طریق ضمن آب بستن به مواضع سازش ناپذیر «امام» موضع هاشمی و مقربین به مرام هاشمی رفسنجانی دال بر ضرورت بهبود مناسبات با آمریکا را با این مضمون شیطنت آمیز دوپینگ و تقویت کنند که: «امام هم که معلوم شد از ابتدا و در خفا اهل بخیه بودند»! و بالتبع مشخص شد که رویکرد هاشمی نیز برخلاف انقلابیون تنها رویکرد خیراندیشانه و هوشمندانه و واقع بینانه می باشد!
دوپینگی که حداقل اش آن است تا با شل کردن و تشکیک در مواضع آمریکا ستیزانه امام و شکستن اسطوره سازش ناپذیری خمینی، هاشمی و سربازان ملتزم الرکاب هاشمی را از فرصت و موقعیت بهتری برای تثبیت مواضع سازشکارانه خود با آمریکا برخوردار کنند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ نگاه کنید به مقاله غایت غیظ
2ـ نگاه کنید به مقاله خُفتگان