۱۳۹۲ اسفند ۹, جمعه

فرار مغزها!!!


ایشان (محسن نامجو) یکی از کسانی است که بدلیل «نخبه بودن» و «مغز بودن» و «قدرش را ندانستن توسط جمهوری اسلامی» چند سالی است مملکت را ترک کرده و ملتی را داغدار نبود نخبگی خود کرده!!!
آقا به حضرت عباس ما هم عقل مان به هنر پست مدرن می رسد.
«خواهشاً» فوراً رگ غیرت تان بلند نشود و در مقام دفاع از نامجو و هنر پست مدرن اش انجام وظیفه نفرمائید!
این ترهات را پست مدرن نمی نامند. به اینها می گویند دیوانگی ـ مزخرف بافی ـ هذیان!
زبان بسته! آنقدر هم ابتکار و نو آوری ندارد که متوسل به ادا و اطوارهای 40 سال پیش «اشتوک هاوسن» در جشن هنر شیراز شده!!!
پیشتر جائی نوشته بودم که سانتریفوژهای اصلی را نه در نطنز بلکه در بطن انقلاب اسلامی بجوئید که نسلی را غنی سازی کرد و تفاله هایش را بیرون ریخت!
(مقاله دو دو تا هفت تا)
ماجرای کف زدن حضار در این مراسم را هم خیلی جدی نگیرید! توی رودربایستی یکدیگر گیر کردن و پیش خود می گن «لابد این اوج هنره و ما حالیمون نیست!» لذا کف می زنند تا بگن ما هم فهمیدیم!!!
مانند چند سال پیش است که یکی از آثار کوبیسم پیکاسو را در موزه لوور بنمایش گذاشتند و جماعت یک ماه به دیدنش رفتند و زیرش عکس انداختند و درباره اش فضل فروشی و اظهار نظر کارشناسانه فرمودند و بعد از یک ماه مدیریت موزه فهمید تابلو را سر و ته گذاشته بودند!!!

۱۳۹۲ اسفند ۶, سه‌شنبه

بهای رسوائی!


آقای محمود سریع القلم در جدیدترین اظهار نظر خود طی مصاحبه با روزنامه اعتماد ظاهراً کوشیده اند با بسیج تمام بضاعت علمی مکتسبه خود ذیل نگاهی آسیب شناسانه به وضعیت سیاسی ـ اقتصادی ایران نسخه شفابخش خود برای برون رفت ایران از «بحران مفروض ایشان» را پیشنهاد کنند.
عصاره کلام سریع القلم در این مصاحبه را می توان در یک پاراگراف خلاصه کرد:
بین المللی شدن ایران با حصول به 6 اصل «افزایش ثروت ملی» «همکاری دولت‌ها، بنگاه‌ها و دانشگاه» «همگرایی منطقه ای- اقتصادی» «حل اختلافات اقتصادی با همسایگان» «تحصیل نرخ رشد اقتصادی 3 درصدی» «حفاظت از محیط زیست»
هر چند سریع القلم در تببین و توجیه راهکار خود کوشیده با استناد به آمار و ارقامی متعدد و متنوع از کشورهای مختلف اثبات ادله کند اما شوربختانه مجموع بیانات ایشان قبل از اعتبار کارشناسانه بیشتر لفاظی و فضل فروشی را تداعی به ذهن می کند.
عصاره ای که عوام ایرانی سالها و بلکه قرن ها است بدون طی کردن مدارج علمی امثال آقای سریع القلم و هم فکران آقای سریع القلم آن را در بیان عوامانه «خواهی نشوی رسوا ـ هم رنگ جماعت شو»! فهم و تئوریزه کرده اند!
مشکل ساختاری در نوع نگاه معرفتی آقای سریع القلم مشکل مشترک و موجود در سنت روشنفکری سکولار ایران است. (یا همان سکولاریسم نقابدار است)
سریع القلم هر چند در ابتدای اظهارات خود به درستی تصریح داشته:
« در علوم انسانی وقتی بخواهیم علت یا علل رخ دادن یک پدیده را مشخص کنیم ... باید سعی کنیم که کانون مسائل را مشخص کنیم»
اما در ادامه نشان داده شخصاً فاقد تفطن و تبحر لازم جهت غور در عمق و کشف ریشه هایند. به همین دلیل در ادامه، خود را اسیر روبناها و ظواهر کرده است.
اساساً مشکل مستدام و همیشگی این نحله فکری، حرکت از پله دوم بوده و هست.
زمانی دکترعلی شریعتی با بیان ساحرانه خود می گفت:
«خدایا چگونه زیستن را به من بیآموز. چگونه مـُردن را خود خواهم آموخت»
هر چند گویش شریعتی قابل فهم در گفتمان انقلابی است اما اینک و در پروژه توسعه و مدرنیزاسیون می توان و باید به نحله روشنفکران سکولار گوشزد کرد که قبل از معطل کردن خود برای کشف «چگونگی زندگی» ابتدا موظفند تکلیف خود را با «چیستی زندگی» روشن کنند!
با گذشت 35 سال از تاسیس جمهوری اسلامی حداقل توقع از جامعه سکولار ایران آن است تا بپذیرند از سال 57 به بعد یک پارادیم نوین متکی بر فهم دینی در ایران متولد شده که برخوردار از مبانی معرفتی خاص و منحصر بفردی است که آن مبانی مانع از آن می شود تا آن نظام متکی بر آن مبانی «لاقیدانه» بین المللی و هم رنگ جماعت شود!
همین «تـَقیـُـد» است که «بهای رسوائی» ایران در نپیوستن به جماعت همرنگ بین الملل را قابل فهم و اقبال کرده.
مشکل آقای سریع القلم و امثال آقای سریع القلم در پردازش تئوری های توسعه آن است که از ابتدا خود را در پارادیم «توسعه با خاستگاه غربی» تعریف کرده اند و بدین منوال طبیعی خواهد بود تا بدون شناخت از تعریف انسان و چیستی و چرائی زندگی انسان در ترمینولوژی دینی، تن به راهکارهائی دهند که ریشه ای غیر بومی دارند.
سریع القلمان را بدرستی می توان فرزندان خلف مدرنیته ای فهم کرد که با تعهد و اقبال به مبانی معرفتی لیبرالیسم و بالتبع پذیرش تعریف انسان بر محور «موجود مُـحق» تمام اهتمام خود را با اتکای بر «اصالت لذت نزد این موجود مُحق» صرف کشف و تئوریزه کردن راهکاری های تامین و بیشنیه کردن آن لـّذات استحقاقی نمایند. که می نمایند!
با چنین برآیندی است که امثال سریع القلمان نهایتاً به این کشف و صرافت می رسند که:
«رسالت انسان در زندگی خوشبختی است نه راحتی»!
طبیعتاً وقتی بین دانش آکادمیک مکتسبه روشنفکری سکولار با مبانی معرفت دینی نسبتی برقرار نباشد بالتبع و جبراً ایشان ناتوان از آن می مانند تا خود را وامدار انسان دین محوری کنند که قبل از «خوش زیستی» دغدغه «بهزیستی» دارد.
عجالةً تا زمانی که امثال آقای سریع القلم ناتوان از ایستادن بر پله نخست در فهم «چیستی زندگی» در پارادیم دینی اند جمیع نسخه های پیشنهادی ایشان برای «چگونگی زندگی» مُبدل به قرینه ای از ماجرای شکوه آن پدر مغموم می شود که در رنجش از ناخلفی فرزند طاقت از کف نهاد و بر فرزند این چنین نهیب زد که:
پدری با پسرش گفت به خشم ـــ که تو آدم نشوی خاک به سر
حیف از این عمر که ای بی سرو پا ـــ در پی تربیتت کردم سر
گر کسان جامع خیر و شرند ـــ از سراپای تو بارد همه شـّر
دل فرزند از این حرف شکست ـــ بی خبر روز دگر کرد سفر
رفت از این شهر به شهری که دگر ـــ نشنود سرزنش تلخ پدر
رفت از این شهر به شهری که کند ـــ بهر خود فکر دگر ، کار دگر
از قضا منصب والائی یافت ـــ حاکم شهر شد و صاحب زر
تا که بیند پدر آن جاه و جلال ـــ امر فرمود به احضار پدر
پیر آمد از راه دراز ـــ نزد حاکم شد و بشناخت پسر
پسر از غایت خود خواهی و کبر ـــ به سر و روی وی افکند نظر
گفت: ای پیر شناسی تو مرا؟ ـــ گفت: کی می روی از یاد پدر؟
گفت: گفتی که من آدم نشوم! ـــ حالیا حشمت و جاهم بنگر!!!
پیر خندید وسرش داد تکان ـــ این سخن گفت و برون شد از در
من نگفتم که تو «حاکم» نشوی! ـــ گفتم «آدم» نشوی جان پسر!
ناب ترین توصیف در تبیین سرگشتگی و بی معنائی اندیشه سترون سکولار در ایران را می توان در سکانسی از «هامون» مهرجوئی  نشانه گذاری کرد آنجا که رئیس هامون در هیئت یک سامورایی با طعنه به وی می گوید:
دست از این بدویت تاریخی کپک زده ات بردار بدبخت! ببین کـُره کجا داره میره؟ اندونزی کجا داره میره؟ تایوان کجا داره میره؟
و هامون با بیانی عارفانه پاسخ می دهد:
کجا داره می ره؟ آخه به کجا رسیده؟ عین یه مشت سوسک و مورچه دارن تو مرداب تکنیک دست و پا می زنن واسه راحت لم دادن... معنویت چی شد بدبخت؟ به سر عشق چی اومد؟
ـــــــــــــــــــــ

پیش تر در مقاله «دانش قدرت است» بتفصیل نوشته بودم.


۱۳۹۲ اسفند ۵, دوشنبه

نقد اظهارات حجت الاسلام نبویان


ادامه گفت وگو با مدیریت اندیشکده و تلویزیون هما در خصوص اظهارات آقای نبویان در قبال مذاکرات اتمی ژنو.
بخش های نخست این گفتگو را در «اینجا» ببینید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آقای یوسفی ـ ضمن پذیرش قانونمندی نظام خلقت در قالب «اشا» اما چنین نگرشی ظاهراً می تواند منجر به یک تقدیرگرائی تاریخی شود.نوعی تقدیر گرائی که استعداد بی عملی و مسئولیت گریزی را دارد.

حتی اگر بپذیریم علی رغم نوشیدن جام زهر توسط امام خمینی تقدیر اللهی یا همان قانون اشا همه مطالبات مشروع و بر حق ایشان را در بلند مدت محقق کرد اما این نمی تواند نافی مسئولیت کسانی باشد که تمهید کننده پذیرش قطعنامه و شرب زهر به ایشان شدند. ظاهراً حرف آقای نبویان هم ناظر بر همین مطلب است و نگرانی خود را از این بابت مطرح کرده که همان تیمی که بستر ساز و تمهید کننده تحمیل قطعنامه 598 به امام شدند مجدداً در پرونده اتمی فعال شده و با در دست گرفتن این پرونده در صدد تمهید جام زهری دیگرند!
از این منظر پاسخ شما چیست؟

پاسخ:
نه این تقدیرگرایی نیست!
نخست اینکه «اشا» یک واژه است. که یکی از معنی آن قانونمندی نظام خلقت است.
ما بخشی از این قانونمندی را با استفاده از گستارپردازی (ریاضیات) ، آوندپردازی (فلسفه) و کارگیری از شگردشناسی (تکنولوژی) رایانه ای، در چهارچوب پژوهِگان های (علوم) نهادشناسی (فیزیک)، کیمیاپردازی (شیمی) و زیستمان شناسی (علوم زیستی) ، به خوبی می شناسیم.
بعنوان مثال ما بر پایۀ دستورنگار (فرمول) های نهادشناسی (فیزیک) می توانیم شمارپردازی (محاسبه) کنیم که:
نیروی (انرژی) برخاسته از شکافت هسته ای (Nuclear Fission) یک آﺧﺸﯿﺞ وارۀ یگانمایۀ پلوتونیم-239 (239Pu) حدوداً MeV207 می باشد.
توضیح:
یگانمایه = یگان+مایه = واحد+ماده = اَتم = Atom
آخشیج = عنصر
آﺧﺸﯿﺞواره = مانند عنصر= ایزوتوپ = Isotope
همانطور که محاسبه بالا تقدیر گرایی نیست، محاسبه پیروزی نگرش «برابری و برادری» بر نگرش «خود برتر بینی» نیز تقدیر گرایی نیست. بلکه علم است و مربوط به علوم اجتماعی می شود که من آنرا بنیان مردمستان شناسی (علوم اجتماعی) ایرانی- اسلامی می دانم.
در واقع اصول دین شیعه که در آموزش های کلاسیک دینی از آن به عنوان «عدل» و «امامت» یاد می شود در پهنۀ مردمستان همان برقراری «برابری و برادری» است.
«عدل» الهی در «اشا» نهفته است و «اشا» الهی حاکم بر پدیدمان (عالم واقعیت) است و این «عدل» و «حاکمیت» در چهارچوب پدیدمان (عالم واقعیات) کاملاً نمایان است.
زیرا که قوانین فیزیکی بخشی از «اشا» است و در گسترۀ پدیدمان (عالم واقعیت)، قوانین فیزیکی، یکسان و استثناء ناپذیر، حکم فرماست. پس یکسان بودن و استثناء ناپذیری قوانین «اشا»، نمایانگر «عدل» الهی است و «اشا» در چهارچوب قوانین فیزیکی حکم فرما است. پس «اشا» الهی در سراسر پدیدمان «حاکم» است.
«اشا»» آشکار و دیدپذیر (دیدپذیر=دید+پذیر=قابل رویت) نیست اما راست (حقیقت، آمیغ) است و درست (کامل، بدون نقص، بدون استثناء) است.
با شناختن قوانین فیزیک ما می توانیم از نیروی نهفته در «اشا» بهره ور شویم همانطور که با شناختن قوانین شکافت هسته ای می توانیم از انرژی هسته ای بهره ور شویم و انرژی هسته ای خود نوعی از نیروی نهفته در «اشا» است.
زیستمان (موجودات زنده و محیط زیست ) زیر مجموعه ای از پدیدمان است پس تابع همان قوانین استثناء ناپذیر فیزیکی است. مردمستان (اجتماع) نیز، زیر مجموعه ای از زیستمان است. پس در پهنۀ مردمستان نیز،قوانین یکسان و استثناء ناپذیر فیزیکی حکم فرما است.
به عقیدۀ من، در فقه شیعه غیبت امام دوازدهم، سمبل «اشا»» است. یعنی حاکمی که آشکار و دیدپذیر نیست اما حکومتش راست است و درست است.
قلمرو حکومت امام دوازدهم در گسترۀ مردمستان است و همان گونه که قوانین یکسان و استثناء ناپذیر فیزیکی نمایانگر عدل الهی نهفته در «اشا»» است، همدلی قلوب شیعیان پدیدآورندۀ نظمی یکسان و استثناء ناپذیر است که نماینگر «عدل» الهی نهفته در عشق به امام دوازدهم است.
پس ظهور کامل امام دوازدهم هنگامی میسر می شود که شیعیان با همدلی کامل بستر ظهور را فراهم سازند. آنوقت، در حد اقل می توان گفت که امام دوازدهم با چشم دل، آشکارا بر شیعیان ظهور کرده است زیرا که در آن هنگام:
چون نگه کردند آن سی- مرغ زود
بی شک آن سی-مرغ همان سیمرغ بود
پس اگر، نظم و قوانین بشری در پهنۀ مردمستان با «عدل» الهی نهفته در «اشا» همخوانی داشته باشد، آنوقت انسانها قادر به بهره وری از قدرت «اشا» الهی در پهنۀ مردمستان خواهند بود.
به عقیدۀ من، «عدل» الهی نهفته در «اشا»، در دو بعد کمیتی و کیفیتی در گسترۀ مردمستان قابل درک است. بعد کمیتی که «برابری» است و بعد کیفیتی که همان «برادری» است. و «امام» در فقه شیعه به معنی رهبر است، و او شایسته ترین کسی است که در راستای همخوانی با «عدل» الهی، توانایی رهبری مردم به سوی برقراری «برابری و برادری» در چیدمان مردمستان را دارد. این شایستگی باید استثناء ناپذیر باشد. پس محدود به گروه خاصی نیست.
پس به عقیدۀ من، می توان گفت که دین شیعه در چهارچوب مردمستان فقط یک اصل دارد و آن استواری «برابری و برادری» است.
اکنون، درست بودن اصل «برابری و برادری» را در وجه مشترک بزرگان تاریخ مانند، کوروش کبیر، مزدک، علی ابن ابوطالب (ع)، گاندی، مارتین لوتر کینگ، مرحوم آیت اله خمینی، نلسون ماندلا و .... می توان دید. زیرا که اهمیت بزرگان تاریخ، از دیدگاه طرفدارانشان، تلاش ایشان در راه برقراری «برابری و برداری» در پهنۀ مردمستان بود. پس به عقیدۀ من، این بزرگان تاریخ، بر طبق اصول فقه شیعه، در هنگام رهبری پیروان خود امام بودند.
پس من می گویم که، محاسبۀ پیروزی نگرش «برابری و برادری» بر نگرش «خود برتر بینی» تقدیرگرایی نیست بلکه علم است.
ولی، باید توجه داشته باشیم که ایران حدود 46 سال پیش (July 1, 1968) با امضای قرارداد ان پی تی، تن به پذیرفتن نگرش «خود برتر بینی» زورمندان جهان داد. پس ایرانیان نباید انتظار داشته باشند که در پروسۀ اتمی، می توانند از نیروی نهفته در«اشا» الهی که برخاسته از برقراری «برابری و برادری» در گسترۀ مردمستان است، استفاده کنند.
مگر اینکه ایران بخواهد از ان پی تی خارج شود که در شرایط فعلی راه تحقق آن هموار نیست و تا زمانی که ایران پیشرفت محسوسی در برقراری «برابری و برادری» در ستون های هفتگانۀ مردمستان به دست نیاورده است خروج از ان پی تی مصلحت نیست.
و ستون های هفتگانۀ مردمستان عبارتند از:
1. ستون خویشِمانی (چگونگی پذیرش خود بودن هر کس در گسترۀ مردمستان)
2. ستون زیستِمانی (چگونگی پذیرش نیازهای زندگانی هرکس در گسترۀ مردمستان)
3. ستون فرهیختِمانی (چگونگی پذیرش آداب، آئین و آرزوهای هر کس در در گسترۀ مردمستان)
4. ستون انگارِمانی (چگونگی پذیرش باور های هر کس در در گسترۀ مردمستان)
5. ستون پژوهِگانی (چگونگی پذیرش دسترسی هرکس به آموختن دانش در در گسترۀ مردمستان)
6. ستون رسانِمانی (چگونگی پذیرش پیوند و گفتمان هرکس با دگران در گسترۀ مردمستان)
7. ستون سامانی (چگونگی پذیرش آفرینش هرکس برای بهبود بازدهی و کارایی در گسترۀ مردمستان)

اما برگردیم به تیم زهر خوراننده!
ببینید، برای آقای نبویان نباید فرقی داشته باشد که آیا حامیان مذاکرات هسته ای، همان تیم زهر خورانندۀ قرارداد 598 است یا نه.
اگر ایشان فکر می کند پذیرش محدودیت های هسته ای به ضرر ایران است، پس ایشان باید نظرات خود را به گوش مردم برساند. مهم نیست که چه گروهی پشت سر این سازش است. حتی اگر تیم خود آقای نبویان حامی سازش هسته ای بود، ایشان وظیفۀ اخلاقی داشت که بر پایه استدلال خود با تیم خود مخالفت کند. به نظر من ایشان به درستی به نکاتی اشاره می کنند که باید مورد توجه مسئولین و مردم قرار بگیرند ولی نکات ایشان همۀ جوانب را در نظر نمی گیرد.
اما متصل کردن این نکات، با گروه زهر خوراننده قطعنامۀ 598 باعث گرایش افکار عمومی به سوی زیر سؤال بردن انگیزۀ ایشان می شود. اکنون معلوم نیست که ایشان برای خیرخواهی مردم ایران این نکات را به زبان آوردند یا برای تخریب رقبای سیاسی خود چنین می گویند. و این زیر سؤال رفتن انگیزه ایشان باعث بی توجهی بخشی از مسؤلین و مردم ایران به هشدار های ایشان می شود.
پس در واقع متصل کردن حامیان مذاکرات هسته ای با حامیان پذیرش قطعنامۀ 598 باعث تضعیف استدلال های ایشان می شود.

پرسش:
آقای نبویان با اشاره به مفاد توافقنامه ژنو اظهار داشته اند طرف ایرانی مطابق کلمه (ensure) موظف به متقاعد کردن یقینی طرف های مقابل از غیر نظامی بودن فعالیت های اتمی ایران شده در حالی که در مقابل اعضا 1+5 برای خود از واژه های کشدار و قابل تاویل استفاده کرده اند که همین امر امکان شانه خالی کردن ایشان از تعهدات شان را فراهم می کند. آیا چنین مسئله ای در توافقنامه مشهود است؟

پاسخ:
اشارۀ ایشان به این نخستین جملۀ توافقنامه می باشد که نوشته:


The goal for these negotiations is to reach a mutually-agreed long-term comprehensive solution that would ensure Iran's nuclear programme will be exclusively peaceful.

این واژه دارای مفهوم گنگی است. زیرا که معنی یقین پیدا کردن می تواند دست طرف مقابل را در بهانه گیری باز بگذارد. پس انتقاد ایشان درست است. اما استفاده از این واژه در مقدمۀ این توافقنامه اشکالی ندارد. زیرا که مفاد توافقنامه در واقع تعریف چگونگی به یقین رسیدن است. پس گنگ بودن واژۀ ensure در ادامۀ توضیحات توافقنامه از بین می رود.
از سوی دیگر هم در مقدمه توافقنامه و هم در متن آن ذکر شده که تعهد طرف مقابل چیست. به عنوان مثال در مقدمه نوشته شده:

This comprehensive solution would involve a reciprocal, step-by-step process, and would produce the comprehensive lifting of all UN Security Council sanctions, as well as multilateral and national sanctions related to Iran's nuclear programme.

که خلاصۀ آن رفع کامل تحریم های هسته ای بر علیه ایران است. اما نکتۀ بسیار مهم در اینجا این است که این توافقنامه مخصوصاً تنها در بارۀ تحریم های هسته ای صحبت می کند و هیچ اشاره ای به تحریم های غیر هسته ای نمی کند. پس بر طبق این متن تحریم های جدید ومشابه به تحریم های کنونی، می تواند به بهانۀ های دیگر مانند نقض حقوق بشر، از نو برقرار شوند. زیرا که این توافقنامه حرفی در بارۀ تحریم های غیر هسته ای نمی زند. ایران باید بدون استثناء، اصرار به رفع همۀ تحریم ها داشته باشد. در توافقنامه باید ذکر شود که "برقراری هر گونه تحریمی از جانب P5+1 یا سازمان ملل بصورت اتوماتیک باعث لغو توافقنامه و پرداخت غرامت به ایران می شود". در غیر این صورت این توافقنامه کاملاً بی ارزش خواهد بود.

پرسش:
تا چد حد اظهارات آقای نبویان قابل وثوق است که گفته اند بیشتر ماموران آژانس که قرار است از تاسیسات اتمی ایران بازرسی کنند جاسوسند؟

پاسخ:
به نظر من این حرف ایشان صد در صد درست است. اصلاً این توافقنامه برای قانونی کردن جاسوسی از مجتمع های هسته ای ایران است. اما بحث جمع آوری اطلاعات و استفاده از آن بر علیه ایران یک بحث تخصصی است و اطلاعات من در این زمینه به اندازه کافی نیست که به توانم پاسخ درستی ارائه کنم. بهتر است مسؤلین امنیتی کشور پاسخ این پرسش را بدهند. اما در جایگاه یک شهروند عادی و غیر متخصص چهار نکتۀ به فکر من می رسد که دوست دارم مسؤلین دولتی کمی در این باره اطلاع رسانی کنند.
1. شناسایی تکنولوژی تجهیزات هسته ای ایران.
به نظر من، تکنولوژی هسته ای ایران از طرف مقابل عقب تر است. پس طرف مقابل چیز جدیدی از جاسوسی از ایران نمی آموزند. ولی دلم می خواهد جواب کارشناسان را بشنوم.
2. شناسایی اماکن و ساختمان های مربوط به برنامۀ هسته ای ایران.
من فکر می کنم هم اکنون، این نوع اطلاعات کمابیش در اختیار نهادهای جاسوسی امریکا هست. پس اطلاعات بدست آمده از راه جاسوسی آژانس از اماکن ایران تأثیر چندانی نخواهد داشت. اما شاید در اشتباه باشم. باید در این باره نظر کارشناسان را پرسید؟
3. شناسایی دانشمندان و کارکنان نهاد های هسته ای ایران.
به نظر من، این مسئله خیلی جدی است و ایران باید به دنبال راهی برای جلوی گیری از شناسایی دانشمندان و کارکنان نهادهای هسته ای خود باشد.
4. خراب کاری در تأسیسات ایرانی.
به نظر من، این مسئله نیز باید با جدیت پی گیری شود و ایران باید مفادی را در قرار داد بگنجاند که تضمین کنندۀ جلوگیری از خراب کاری باشد. مثلاٌ اگر هر کشوری مانند امریکا یا اسرائیل اقدام به خراب کاری کند، باید اتوماتیک باعث توقف هرگونه مانیتورینگ و بازرسی از تأسیسات ایرانی توسط آژانس تا آخر مدت توافقنامه شود و آژانس موظف به پرداخت غرامت خراب کاری باشد. در صورت شک به وقوع خرابکاری، اثبات عدم خرابکاری باید به عهدۀ آژانس باشد

۱۳۹۲ اسفند ۳, شنبه

خال و دانه!


نامه ای سرگشاده به ماشاالله شمس الواعظین
جناب آقای شمس الواعظین

فراخوان به مناظره جنابعالی از ریاست عدلیه کشور هر چند دلسوزانه بود اما عاری از مناقشه نیز نبود!
گوهر کلام جنابعالی در نامه مزبور را می توان استغاثه ای از سر درد به بهانه توقیف «روزنامه آسمان» تلقی کرد که به اقتفای فقد «نظر خطا پوش» در عدلیه نظام، دلسوزانه قاضی القضاة مملکت را مورد خطاب قرار داده اید که:
«چرا در کشور ما بی ثباتی نهادینه شده و هر از چندی به لبه خطر نزدیک می شود؟»

جناب آقای شمس الواعظین
هر چند در «نامه خود» و به «سهم خود» کوشیده اید «پرسش خود» را به اعتبار کسوت قلمداری خود و به قامت وسع بضاعت تان در این حرفه، پاسخگوئی کنید. که جهدی است ماجور و کلامتی است مسموع. اما جسارتاً معتقدم جنابعالی ناخواسته اقدام به ندیدن واقعیتی کرده اید که قهراً منجر به آن می شود تا در فهم و یابش چیستی ناشکیبائی عدلیه در برخورد با رسانه ها انگشت اشاره تان قبل از علت مُحدثه متوجه علل مُبقیه این تراژدی شود!

جناب آقای شمس الواعظین
بخوبی به یاد دارم تابستان سال 78 در کنار سواحل قبرس و در حاشیه اجلاس «اسلام سیاسی و غرب» فرصتی حاصل شد تا بحثی پیرامون وضعیت مطبوعات بعد از دوم خرداد 76 با یکدیگر داشته باشیم و باز بخوبی بیاد دارم که جنابعالی با شعف می فرمودید که توانسته اید از طریق نشریات تحت امرتان سطح روزنانه نگاری در ایران را با استاندارد نشریات حرفه ای و معتبر جهان هم تراز کنید.
هر چند چنان ادعائی را همان موقع نیز جسورانه می دانستم اما باز بخوبی بیاد دارم که برخلاف ادعای جنابعالی معروض داشتم:
«با فرض پذیرش چنین ادعائی هم جنابعالی نمی توانید بابت آن کارنامه به خود و عملکردتان ببالید. آن هم در موقعیتی که تا قبل از دوم خرداد اصحاب مطبوعات نحیفانه و میلیمتری توانسته بودند دایره انتقاد پذیری اصحاب قدرت را با هزینه های گزاف و قدم هائی لاک پشتی اما سنجیده گسترش دهند و اینک بیم آن می رود با این افسار گسیختگی موجود در قلم نوباوگان مطبوعات دوم خردادی هرآئینه غول نابُردباری را بار دیگر از بطری خارج کنید! گذشته از آن در موقعیتی که ظرفیت های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و مذهبی و حکومتی کشور جائی دیگر و در افق و سطحی دیگر و برخوردار از دغدغه هائی متفاوت با روزنامه نگاری حرفه ای است آیا کشاندن سقف روزنامه نگاری کشور به مرز حرفه ای گری، برخوردار از حاذقیت و تدبیر است؟»
این بمثابه هبه کردن یک مرسدس بنز لیموزین آخرین مدل به کشاورزانی است که بزرگ ترین آرزوی شان برخورداری از یک تراکتور جهت افزودن بر زمین زیر کشت شان است!

جناب آقای شمس الواعظین!
اصرار بر «نگاه لوموندانه» و تحمیل «نگاه لوموندانه» به مطبوعات جامعه ای که سنت رسانه ای اش برآمده بر مختصات متمایز و منحصر بفرد و بعضاً متفاوت با ژورنالیزم غربی است بمثابه «کـُلیه پیوندی» است که بدلیل نامناسبی محیط پیرامونی «پس می زند»!
نگاهی به لشکر روزنامه نگاران دوم خردادی رحل اقامت کرده در فرنگ بیاندازید. شوربختانه چنین لشکری نمی تواند اسباب بهجت یا افتخاری را برای مدعیان تربیت این نسل را فراهم کند.
از میانه ایشان حتی یک نفر هم نتوانست در قامت و قواره یک ژورنالیست حرفه ای در خارج از کشور بدرخشد و لااقل در اندازه های «کریستین امان پور» یا کمتر دل و دین رسانه های حرفه ای نظیر CNN یا ABC را برُبایند و جذب چنان مراکزی شوند و اگر نبود خاصه خرجی دولت های انگلستان و آمریکا در جذب و استخدام «کارمندانه» و اطعام مساکین ایشان در تریبون های دولتی BBC و VOA و رادیو فردا و یا چینش ایشان در امثال «خودنویس» های خریداری شده توسط گروهک مسعود رجوی (!) اینک می بایست ایشان را در همان خشکشوئی هائی پیدا می کردید که قبلاً آن «خودنویس فروش» مسبوق به سابقه خود را در آنجا یافته بود!

جناب آقای شمس الواعظین
شوربختانه در داخل هم وضع بهتر از این نیست و بقایای روزنامه نگاران دوم خردادی در آرمانی ترین سطح جز معدودی انگشت شمار الباقی مشتی انشانویس هیجان زده و احساساتی اند که نشان داده اند راساً آن قدر استعداد دارند تا با بی مبالاتی های قلمی خود، فراهم کننده آتش تهیه جبهه مقابل علیه خود شوند!

جناب آقای شمس الواعظین
سالها پیش و در اوایل ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد وقتی آن «رفیق شفیق» تان که اینک ایشان را تا سقف «عبید زاکانی» بالا بُرده اید(!) وقتی دایره عفت کلام در هجو احمدی نژاد را تا مرز سخافت تقلیل داد! علی رغم عدم تعلق عاطفی و جناحی و سیاسی ام به رئیس جمهور جدید به این «هم تراز عبیدتان» گوشزد کردم:
«... ما مدعیان اصلاح طلبی یکی از گلایه هائی که در دوران آقای خاتمی داشتیم این بود که شخص آقای خاتمی توسط جناح محافظه کار تخریب می شدند و اهانت می شنیدند. ادعائی که غلط هم نبود و طی 8 سال رياست جمهوری آقای خاتمی توهين و ناسزاهای بسياری از جانب مطبوعات محافظه کار بر عليه ايشان صورت گرفت که هنوز هم ادامه دارد ... من هر چند با آقای احمدی نژاد اختلاف اصولی دارم ... اما انصاف و اعتدال به بنده این نکته را یاد آور می کند که حجم اهانت هائی که توسط روزنامه نگاران مذکور از جمله همين «عُبید زاکانی نوین»(!) البته از نوع خارج از کشوری اش به آقای احمدی نژاد شده و می شود، بشدت بيشتر و سخيف تر از اهانت هائی است که به آقای خاتمی می شد و می شود»(1)

جناب آقای شمس الواعظین
می دانید آن «عبید زاکانی تان» در پاسخ به بنده چگونه ابراز لحیه فرمودند!؟
(برای درک عمق فضیلت «عُبیدتان» به پانوشت 2 مراجعه فرمائید)

جناب آقای شمس الواعظین
اگر مدعی هستید در ماجرای بگیر و ببند های فله ای مطبوعات سال 78 این طرف مقابل بود که ژاژ خواهانه و بدسگالانه، هتاکی می کرد و می کند! ایشان را جای شماتتی نیست!
ایشان که ادعایی نداشتند و همواره نیز از جانب جبهه مقابل متهم به خشک سری و تحجر و عقب افتادگی و ساندیس خواری و املی و ارتجاع و بی سوادی و فاشیست بوده و هستند!
آنانی باید پاسخگو باشند که لنترانی های اولترا روشنفکرانه شان سقف فلک را می شکافت و می شکافد!

جناب آقای شمس الواعظین
گریزی ندارید تا ماجرای توقیف روزنامه آسمان را نیز با چنین درکی از واقعیت فهم و درک کنید!
امری اجتناب ناپذیر که شخصاً از فردای پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری هشدار آن را دادم.

جناب آقای شمس الواعظین
ناشکیبائی عدلیه در تحمل مطبوعات جبهه مقابل، دیالکتیک طبیعی دو قطبی کردن فضا در حد فاصل خشم و نفرت از جانب جبهه مقابل اصولگرایان است.
فقد «چشم خطاپوش» نزد قاضی القضاة نظام علت مُبقیه در جنگی کردن فضائی است که محدثین آن را باید در جبهه خودی بیابید!

جناب آقای شمس الواعظین
هنوز دو هفته از تصریح اینجانب خطاب به دکتر روحانی نگذشته بود که طی آن خیرخواهانه ایشان را نسبت به شاذگوئی برخی دلدادگانش هشدار دادم:
«با پشت سر گذاشتن تجربه شکست اصلاحات در دوره خاتمی و بعد از شهرآشوبی های سال 88 بر کابینه «تدبیر و امید» فرض است تا با تنبـُه از تندروی های مسبوق به سابقه در جبهه خودی، تدبیر کرده و «شاذگویان» را در قامت افراطیونی فرض کنند که از طریق دروغگوئی و پمپ نفرت و عصبانیت به جبهه مقابل می توانند با جنگی کردن فضای سیاسی کشور، همان بلائی را بر سر «روحانی» بیآورند که پیشتر ساختارشکنان بر سر خاتمی و موسوی آوردند»!(3)
هشداری که در کمتر از دو هفته اولین نشانه های قابل انتظار آن با توقیف «آسمان» هویدا شد!

جناب آقای شمس الواعظین
متاسفانه افتخار این پیشگوئی تلخ به اینجانب می رسد که در اوج تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری وقتی «شاذگویان» در جبهه روحانی با ادبیاتی افراطی و از طریق کوبیدن بر طبل خشونت، دست به هیولا سازی از چهره رقیب زدند (4) و وقتی در فردای پیروزی «دکتر روحانی» و به بهانه جشن ورود تیم ملی فوتبال ایران به رقابت های جام جهانی بی اخلاقانه در خیابان شعار زننده «بدون هیچ دلیلی ـ ... سر جلیلی» را نثار آن بازمانده و جانباز جنگ کردند به صراحت نوشتم:
«آقای روحانی به شما هشدار می دهم! بعد از این شعار سکوتی سرد و سنگین از جانب بدنه مردمی جبهه اصولگرایان بوضوح شنیده شد! سکوتی که در صورتی که جنابعالی حاذقانه نسبت به این شعار و شعارهای مشابه واکنش نشان ندهید استعداد آن را دارد تا آن سکوت ساکن را با قدرتی شگرف و سریع مبدل به نفرت و خشمی فعال کرده و برخلاف امیدهای موجود برای فردائی توام با هم دلی بار دیگر جامعه در عمق آتش نقار و نفاق و بددلی و درگیری فرو رود.
جناب روحانی ـ به آن بخش از حامیان افراطی و بد دهان تان گوشزد کنید رقابت های انتخاباتی را فراموش کنند اما یک چیز را هرگز فراموش نکنند و آن این که «جلیلی» و امثال جلیلی بازماندگان نسل جنگی هستند که الی الابد در مقام دردانه های کشور در کانون محبت و عشق و علاقه ایرانیان قرار دارند.
نگذارید نسل جنگ و بدنه اجتماعی اصولگرایان با چنین شعارهای سخیفی از آمدن شما احساس نارفیقی کنند
»(5)

جناب آقای شمس الواعظین
من همان روز که آن «خال» بدیدم گفتم ـ بیم آن است بدین «دانه» که در دام افتم!
هر چند سالهاست از اسب افتاده ایم اما از اصل نیفتاده ایم!
هر چند اینجانب دیگر سالهاست در ایران نیستم و تصور می کنم دست تقدیر «مُقـَدّر» کرده نیمه دوم و پایانی عمر خود را محکوم به ماندن و تمام شدن در غربت باشم اما مگر می توان در غربت هم دغدغه مملکت نداشت؟
بر این محور برادرانه و خیرخواهانه گوشزدتان می کنم. بمنظور اجتناب از آزموده را آزمودن و قبل از تکرار تجربه نامیمون مطبوعات بدفرجام دوم خرداد، قبل از مناظره طلبی از جبهه مقابل اهتمام خود را صرف بر سر عقل آوردن یا طرد کردن آنانی از جبهه خودی کنید که با گفتار و رفتار نامتعارف و تحریک کننده خود موجبات عصبانیت و خشم جبهه مقابل و بالتبع انسدادی و انقباظی شدن فضای سیاسی کشور را فراهم می آورند.

عزت تان مستدام ـ داریوش سجادی
یکشنبه 4 اسفند 92
آمریکا

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ مصاحبه سایت انتخاب ـ آبان 85
2ـ بخشی از افاضات ابراهیم نبوی خطاب به اینجانب (با پوزش از سخافت کلام موجود در متن):
من همین جا اعلام می کنم که اصولا برای داریوش سجادی در هر سال بیشتر از پنج ساعت وقت ندارم و فعلا وقت امسالم را هم پرکرده است. من در حال حاضر باید به جناب آقای رئیس جمهور بپردازم که بیچاره کلی وقت است نرسیده ام یک کار درست و حسابی برایش بکنم. البته داریوش سجادی هم وقت پیدا کرده و به بهانه جواب دادن به نبوی روزی یک بار تمام وجود مبارک را برای تشریف فرمایی به جناب رئیس جمهور خوشگل و خوش تیپ چرب می کند. امیدوارم در اندرون محمود خوش قدم به ایشان خوش بگذرد.
متن کامل در آدرس زیر:

۱۳۹۲ بهمن ۲۸, دوشنبه

«نکته» دوم!


هنوز ده روز از انتشار مقاله «پت و مت ها در اردوی روحانی» نگذشته بود و پنج روز بعد از تبیین «سکولاریسم نقابدار» در جناح بندی نوین ایران بار دیگر «صادق زیبا کلام» از منتهی الیه همان اردوی سکولار مطمح نظر، جنجالی نوین بر پا کرد. این در حالیست که در مقاله 20 بهمن ماه (پت و متها در اردوی روحانی) صراحتاً این هشدار را دادم که افرادی مانند «زیباکلام» اگر توسط تیم حسن روحانی منزوی نشوند از این استعداد برخوردارند تا با ادبیات شاذ خود فضای سیاسی ایران را جنگی و رادیکالیزه کنند.
اظهارات اخیر «زیباکلام» در مناظره «تعامل انقلاب اسلامی با غرب» حکم آتش توپخانه سنگینی را دارد که در ذات خود از این استعداد برخوردار است تا بتواند با تحریک آستانه تحمل جناح رقیب فضای کشور را بسمت افراطگری بکشاند.
امهات اظهارت زیباکلام را می توان در 5 فراز خلاصه کرد:
ـ استکبار ستیزی انقلاب اسلامی محصول باور پذیری انقلابیون مسلمان از گرایشات مارکسیستی بوده!
ـ نظام جمهوری اسلامی متکی به اسلامی ایدئولوژیک است و همین ایدئولوژیزه بودن اسباب ناتوانی نظام در فهم و تعامل با غرب است!
ـ تشیع به اعتبار سابقه تاریخی از صفویه تا پهلوی و به اعتبار عملکرد علمای اسلام (!) دینی غیر سیاسی است!
ـ جمهوری اسلامی بدلیل بافت ایدئولوژیکش ناتوان از جذب نسل تحصیلکرده است!
ـ برسمیت شناختن اسرائیل بدلیل عضویت آن رژیم در سازمان ملل متحد!

نخستین ادعای «زیباکلام» نخستین و بدیهی ترین بینه در نحافت و فقد بضاعت ایشان و سکولارهای نقابدار از گوهر دینی است که ایشان و امثال ایشان کماکان و بصفت ظاهر خود را عامل به احکام آن می دانند.
مشکل «زیبا کلامان» آنست که بیش و پیش از تطور در مبانی دین خود، متاثر از مارکسیست و مبانی اعتقادی «امپریالیسم ستیزی» مارکسیست ها از رویکرد ضد استکباری انقلاب اسلامی شناخت و برداشت داشته اند.
اظهارات اخیر«دکتر مقتدائی» و ارجاعات صحیح ایشان به آیات متعدد قرآن که در آن مبارزه با طاغوت و نفی روحیه ستمگری و ستم پذیری و دوری از روحیات شیطانی و غیر دینی و نفی فساد در زمین از جمله آیات: دهم و هجدهم سوره فاطر، شصت و چهارم سوره مائده و صدها آیه در کنار صراحت قانون اساسی جمهوری اسلامی در بند 5 اصل سوم و بند 16 همان اصل و اصول 152 تا 155 از فصل دهم قانون اساسی جملگی مستندات و مویدات روحیه ضداستکباری و ظلم ستیزی ذاتی انقلاب اسلامی را عهده داری می کند.
مستنداتی که «سکولاریسم نقابدار» علی رغم بداهت و صراحت، متاثر از کاهل دینی خود مُصر در ندیدن آنهایند!
بر این مبنا «زیبا کلامآن» محروم از آن مانده اند تا متفطن به این واقعیت شوند کراهت و برائت از ظلم و ظالم و تکبر و استکبار «ذاتی انسان» است و مارکسیست ها با یک تاخر 14 قرنه به همان چیزی رسیده اند که پیغمبر اسلام در قرن 6 میلادی بدان ابرام داشت. لذا برخلاف باور «زیبا کلامان» اشغال سفارت آمریکا طرحی محاسبه شده بمنظور رُبایش پرچم استکبار ستیزی از دست مارکسیست ها نبود و آن «واکنش» به خودی خود حامل و برخوردار از ظرفیت روانی جهت شارژ و بازتولید روحیه استکبار ستیزی در کالبد انقلابیون مسلمان ایران بود تا به همان دلیل مورد اقبال قاطبه ایرانیان قرار گیرد.
این کمال بی توجهی است که «زیبا کلامان» انتقام خود از فقد بضاعت شان از مبانی دین را مصادره بمطلوب کرده و با کوبیدن بر تبعی بودن استکبار ستیزی دهه 50 در ایران اکنون مدعی شوند:
« در سال 58 چهره‌های متشخص انقلابی کسانی بودند که با امپریالیست آمریکا مبارزه می‌کردند و مانند الان نبود که پرستیژ انقلابی را افرادی مانند «نلسون ماندلا» داشته باشند که بعد از روی کار آمدنش یک نفر را هم اعدام نکرد»

متاسفانه «زیبا کلامان» متوجه این بداهت نیستند که قهرمانان هر امتی برساخته بر قامت ایشان است و این «قهرمان خواهانند» که به قامت بضاعت و وجود خود «قهرمان» خود را برمی گزینند.
«زیبا کلامان» متوجه این بداهت نیستند در همان دنیائی که اینک امثال «نلسون ماندلا» بر سکوی قهرمانی ایشان نشسته! کسان دیگری هم در همین دنیا هستند که تا دیروز بالا برنده تصویر «چگوآرا» در مقام قهرمان خود بودند و اینک این تمثال «عماد مغنیه» و «حسن نصرالله» است که از بطن انقلاب خمینی زینت بخش آلبوم قهرمانان ایشان شده اند!

اتهام ایدئولوژیک بودن نظام جمهوری اسلامی نیز از جمله قرائنی است که اثبات کننده فقر دانش و بینش این استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران با واقعیات سیاست در نظام بین الملل است.
«زیبا کلامانی» که جمهوری اسلامی را متهم به ایدئولوژیک بودن می کنند خوبست به این پرسش پاسخ دهند کدام نظام حکومتی در دنیا پیدا می شود که ایدئولوژیک نباشند!؟
مگر همان لیبرال دمکراسی که آقای «زیباکلام» به صراحت خود را مُقید به آن می نامد! چیزی غیر از ایدئولوژی آهنین همان نظامات غربی است که در راس آن آمریکائیان اند که برای تسری وهژمونی آن «ایدئولوژی» جهانی را به آشوب کشانده و بمنظور حاکمیت جهانی آن دست به هر گونه عملی از جنگ گرفته تا کودتا و ترور و کشتار و انقلاب مخملین زده و می زنند!؟
خیر جناب زیباکلام!
اختلاف غرب با ایران بر سر ایدئولوژیک بودن نظام حاکم بر ایران نیست. دعوا بر سر آنست که در یک اقلیم دو پادشاه نگنـجد!
درست یا غلط از فردای انقلاب اسلامی، ایران تصمیم گرفت سهم و حق خود برای زیستنی مستقلانه و بیرون از ایدئولوژی لیبرال دمکراسی و ملتزم به ایدئولوژی اسلامی را مطالبه کند.
همه دعوا طی 35 سال گذشته ناظر بر این واقعیت است که طرف غربی متکبرانه و زیاده خواهانه و خیره سرانه اصرار دارد تا مانع از تکیدن هژمونی مسلط ایدئولوژی لیبرال دمکراسی توسط نظامی شود که مایل است از این به بعد قد رعنای خود را با مکیال لیبرال دمکراسی گز نکند!
دعوا، دعوای قدرت است نه ایدئولوژی! نظام غربی با تفوق در حوزه اقتصاد و تسلیحات می کوشد مانع از تکیدن ایدئولوژی خود توسط ایدئولوژی شود که تمام قد تمامیت آن ایدئولوژی را به چالش کشیده.
محل و موضوع مناقشه بر سر بایدها و نباید های ایدئولوژیک غیر اخلاقی لیبرال دمکراسی غرب با باید ها و نباید های اخلاقی تئوکراسی اسلامی است!
امثال «زیبا کلامان» ظاهراً در تمام 35 سال گذشته خواب بوده اند و متوجه نشدند تفاوت اسلام صفوی تا پهلوی، اسلام نجف و آیت الله خوئی با اسلام ناب محمدی که خمینی احیاگر آن شد تفاوت بین اسلام عمل و اسلام فشل است!
همان اسلامی که وقتی «خمینی» امت اش را برای حضور در جنگ فرا خواند به صراحت زیبا کلام «الله کرم» هایش گشاده رویانه برای دفاع از دین و میهن و ناموس کشور به ارتفاعات «بازی دراز» عزیمت کردند و هم زمان «زیبا کلامان» برای تحصیل(!) عازم لندن شدند(!)
جناب «زیباکلام» بدلیل همین بی بضاعتی در فهم مبانی دین است که اینک به این نقطه رسیده اند که جمهوری اسلامی در جذب تحصیلکرده ها ناتوان مانده. ادعائی که با پیشرفت های تکنولوژیک ایران توسط اقشار تحصیلکرده مقید به «اسلام عمل خمینی» منافات دارد.
آقای زیباکلام
فرمایش شما در ناتوانی جمهوری اسلامی در جذب تحصیلکرده ها آنجا مسموع است که متممی به ادعای خود افزون کنید و واقعیت آنست که اقشار برخواسته از بطن همان سکولاریسم نقابدار، اقشاری که دین کمترین محوریتی در مناسبات فردی و اجتماعی شان ندارد فاقد انگیزه در پیوستن به نظامی هستند که خود را متخلق به احکام دین کرده.
آقای «زیباکلام» بدلیل کم دانشی خود از معارف دین توجه به این واقعیت ندارند که تحصیل در اسلام برخوردار از ارزش ذاتی نیست! ارزش تحصیل در اسلام بالعرض است. مشروط بر آنکه چنان تحصیلی متضمن فضیلت و اخلاق و پارسائی در فرد شود.
متاسفانه آقای زیبا کلام و امثال ایشان از میانه کسانی هستند که برخوردار از کژتابی در تحصیل علم اند. این یک واقعیت است که در ایران مدرک گرائی مُبدل به یک سندروم شده و صرف برخوردار شدن از یک برگه فارغ التحصیلی را متضمن ارزش ذاتی می دانند!
جناب آقای زیباکلام
در اسلام ارزش ناظر بر تحصیل علم است نه تحصیل کرده ها!
تحصیل کرده زمانی برخوردار از ارزش می شود که از ناحیه علوم مکتسبه اش برخوردار از شعور و ادب و فضیلت و کمال و اخلاق و اندیشه ورزی و پارسائی نیز بشود.
چقدر آمار می خواهید تا نشان دهد سهم بالائی از بزهکاری ها و خلاف ها و جنایات و کژتابی ها و جنایات و فساد ها تعلق به برخورداران از تحصیلات عالیه است!؟
مگر مسلمانان، پیغمبرشان را از قلب دانشگاه های «هاروارد» و «کمبریج» و «ام آی تی» گزینش کردند!؟
مگر شیعیان، علی ابن ابیطالب شان را را به اعتبار تحصیلات آکادمیک در آکادمی های کوفه و نجف اقبال نموده اند!؟
مگر رسول الله و علی (ع) برخوردار از تحصیلات آکادمیک بودند که 1400 سال است پیروانش برایش پایمردی کرده و می کنند!؟
مگر همین آقای ماندلا که اینک مبدل به قهرمان آقای «زیباکلام» شده ردای قهرمانی خود را مدیون 4 ترم تحصیل دست و پا شکسته حقوق در دانشگاه UNISA است!؟
مگر همین آقای هاشمی رفسنجانی که آقای زیباکلام یک هاشمی می گوید ده تا از دهانش می ریزد و همواره بر کیاست و سیاست ایشان مهر تائید زده و می زند. برخوردار از تحصیلات عالیه در دانشگاه های معتبر جهانند!؟
و در پایان بی بنیه ترین احتجاج آقای «زیباکلام» برسمیت شناختن رژیم نامشروع اسرائیل توسط ایشان است که معلوم نیست ایشان چه جایگاه حقوقی در نظام بین الملل برای خود قائلند که برسمیت شناخته اسرائیل توسط خود را به حکام تل آویو بشارت می دهند!؟
جناب آقای زیباکلام
واقعیت آنست که در بهمن 57 انقلابی در ایران واقع شد که ترش یا شیرین کسری از انقلابیون بدون آگاهی از مبانی اعتقادی آن و جو زده از امواج انقلاب بدان پیوستند و اینک بدلیل هویدا شدن بی بضاعتی شان از مبانی آن انقلاب دینی «بُریده اند»!
جناب آقای زیباکلام
متاسفانه شواهد موید آنست که جنابعالی از میانه چنان جماعتی به انقلاب پیوسته اید. ملالی نیست! پیش از شما نیز دیگرانی بوده و احتمالاً خواهند بود که به این بُریدگی رسیده و خواهند رسید. اما این کمال ناجوانمردی است که ناتونی خود در همراهی با انقلاب را فرافکنی کنید! شرط انصاف آن است که ابتدا بپذیرید «بُریدید» و سپس مسئولیت این «بُریدن» را شخصا به عهده بگیرید و ناجوانمردانه آن را مصادره بمطلوب به دستآویزهائی چون ایدئولوژیک بودن نظام(!) و سیاسی نبودن تشیع(!) و بی سوادی حاملان انقلاب(!) نفرمائید!

سخن آخر
زیباکلام را نباید در مقام یک تئوریسین یا اکتیویست سیاسی فهم کرد. وی صرفاً سربازی ساده اندیش از اردوی سکولارهای نقابدار است که ظاهراً ناخواسته و از طریق کف زدن ها و تشویق های «طراحان» ابزار یک بازی نچندان جدید شده تا از آن طریق سایه نشینان بتوانند ماهی مراد خود را ازطریق رادیکالیزه کردن فضا و بسیج افکار عمومی و یارگیری سیاسی، صید کنند.
این بازی قدیمی 24 سال پیش نخستین بار و بعد از روی کار آمدن دولت سازندگی با بازی دادن «کپی برابر اصل» امروزین «زیباکلام» کلید خورد.
24 سال پیش «سعیدی سیرجانی» مشابه امروز آقای «زیباکلام» بازی خورده بازی کسانی شد که در راستای افکار عمومی سازی کوشیدند با انتشار مقاله «نکته» بقلم «سیرجانی» ضمن شکستن تابوهای انقلاب اسلامی اقدام به بسترسازی برای تحقق خواسته های سردار سازندگی کنند.
بازی نافرجامی که هر چند توانست چند صباحی فضای سیاسی کشور را به آشوب بکشد اما نهایتاً ناکام ماند!
اکنون و همان طور که پیش تر هشدار آن را دادم (پت و مت ها در اردوی روحانی) بر شخص رئیس جمهور و مردانش فرض است اگر نمی خواهند بر روی فرشی راه بروند که توسط سربازان ساده اندیش «پیشوا» گسترده می شود و بموقع نیز می تواند از زیر پای ایشان کشیده شود (!) با برائت از چنین غوغائیانی فرصت رادیکالیزه شدن فضا را از ایشان سلب کنند!

ــــــــــــــــــــــــــــــــ
کسانی که به آقای زیبا کلام دسترسی دارند به اطلاع ایشان برسانند شخصاً زمانی تمایل به مناظره با ایشان داشتم اما اکنون به دلیل شخصی از صرافت آن افتاده ام علی رغم این مدیریت تلویزیون و اندیشکده هما اعلام آمادگی کرده اند تا با ایشان در حوزه اقتصاد سیاسی و بین الملل در هر سطحی که ایشان مایلند وارد یک مناظره مکتوب یا صوتی یا تصویری شوند.

۱۳۹۲ بهمن ۲۷, یکشنبه

دماگوژی قابل ترحم!



قبلاً وقتی می گفتن: «شما فقط تا نوک دماغت رو می تونی ببینی» این گزاره برخوردار از ملامت و شماتت نسبت به کسانی بود که فاقد نگرش کلان و وسعت اندیشه بودند.
حالا بر عکس شده و کار بجائی رسیده که «پیر و جوان» و «زن و مرد» و «دختر و پسر» در یک رقابت سنگین در تلاشند تا با جراحی پلاستیک فقط تا نوک دماغ شان را ببینند و ببینآنند!
اظهارات دماگوژیک اخیر آقای «زیبا کلام» را نیز می توان در چارچوب تا «نوک دماغ بینی» و «نوک دماغ بینآندنی» محسوب کرد که هر چند حقیقت و اعتبارشان برای ایشان کاملاً محرز تلقی می شود اما بدلیل فقد بضاعت دینی مشارالیه و اتکای صرف به محفوظات مکتسبه از مکاتب غرب و پذیرش قطعی و یقینی و «ایدئولوژیک» (!) آن محفوظات بدون ارزنی دلالت و جسارت در به چالش کشیدن مبانی آن محفوظات، بصورتی اجتناب ناپذیر منجر به آن می شود تا مبتلابه با یقینی فرض کردن «افق جهان» با «افق نوک بینی خود» دچار خود فریبی منجر به عوام فریبی شود.
هر چند نباید تردیدی در حُسن نیت افرادی مانند «زیباکلام» داشت که با تلقی خیراندیشی تصور می کنند از افقی اشراقی و اشرافی در حال انذار و تبشیر مخاطبانند اما به همان میزان نیز نباید از این واقعیت غفلت کرد که نطفه چنین بدآیندی در رحم «خود فریبی» فرد منعقد می شود!
چنین دماگوژی قابل فهم و ترحمی ابتدا باید مبتلابه را دچار خود فریبی کند تا بعد مبتلا بتواند در کمال صداقت عوام را نیز عوام فریبی کند!

۱۳۹۲ بهمن ۲۶, شنبه

دو قطبی جدید!


شهرآشوبی های سال 88 در کنار آفاتی که مُـترتب بر منافع ملی ایران کرد بی بهره از برکت نیز نبود و یکی از برکات آن شفاف کردن و احراز یک دو قطبی جدید در قطب بندی سیاسی ایران است.

بعد از 30 سال از تاسیس جمهوری اسلامی و پشت سر گذاشتن قطب بندی های لیبرال ـ خط امامی و گذشتن از بحران های دهه 60 و به فراموشی سپردن قطب بندی 4 گانه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، شواهد حاکی از کمرنگ شدن قطب بندی اصولگرا ـ اصلاح طلب است و در جوار آن بوضوح می توان قائل به یک دو قطبی جدید بود که غالب مطالبات سیاسی اجتماعی را عهده داری می کند.
مطابق این دو قطبی ، تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران را می توان در حد فاصل دو جناح «مذهبیون» و «سکولارها» ارزیابی کرد. دو جناحی که هر دو در بطن خود برخوردار از یک زائده «افراطیون» هم هستند.
مذهبیون قائلین به محوریت دین در امر مُلکداری و نقش آفرینی آن در مناسبات فردی و اجتماعی اند. در کنار ایشان سکولارها با نقابی ازسکولار در مقام استعلای خودباشی بر محور خوش باشی اند.
(پیش تر در «سکولاریسم نقابدار» این نحله را تبیین کردم)

در حد فاصل این دو قطبی می توان طیفی از دو دوزه بازانی را دید که با رویکردی «دو زیستی» می کوشند در میانه ایستاده و شترمرغ صفتانه (!) به اقتضاء از توبره و آخور توامان ارتزاق کنند!

۱۳۹۲ بهمن ۲۴, پنجشنبه

سکولاریسم نقابدار!



سکولاریسم در ایران ورژنی نقابدار از سکولاریسمی است که در غرب متداول شد. سکولاریسمی که قبل از قرابت با آن نحله باختری می توان آن را اسم مستعار «فرقه مرجئیه» نامگذاری کرد.
برخلاف جنبش سکولار در غرب که سنگر دین ورزانی «بود» که بمنظور صیانت دین خود از خیره سری ها و زیاده خواهی ها و تمامیت طلبی های حکومت، قائل به جدائی نهاد دین از نهاد حکومت و مبدع دین و عبادت فردی شدند. سکولاریسم در شرق و بویژه در ایران کاریکاتوری از سکولاریسم غربی شد!
یک شعوبیگری مدرن بر علیه گوهر دین! بازتولید «کاهل دینی» از جنس جنبش «مرجئه» دوران اموی!
اصحاب مرجئه از مذاهب كلامي اهل سنت بودند که به موخر بودن عمل از ایمان اعتقاد داشتند.
بنا بر اعتقاد ایشان «ایمان» اقراری زبانی است و گفتار بر عمل مقدم است و کسی ­که عملی نداشته اما ایمان داشته باشد، رستگار خواهد بود! بر این مبنا اصحاب مرجئه صرفاً به ايمان اكتفاء کرده و اعمال را در ايمان مدخليت نمی دادند و مراتب ايمان را متفاوت ندانسته ایضاً با وجود ايمان «معصيت» را نیز مضر نمی دانستند!
ورژنی از «شـُـل دینی» اواخر قرن اول که اینک سکولارهای ایرانی در خلاصه ترین شکل ممکن آن را با خوانش «می بخور، منبر بسوزان، مردم آزاری نکن» فهم و اقبال و ابراز می کنند.
نوعی اباحه گری و تئوریزه کردن «زیست دلبخواهانه و هرهری مسلکانه» بمنظور فرار از مسئولیت های فردی و اجتماعی ناشی از احکام و فرائض زیست دین ورزانه!
حتی آن بخش قلیل شان هم که به ظواهر و احکام دین بصورت فردی عاملند. عاملیت شان نوعی عبادت مکانیکی است.
عبادات شان صرفاً تحرکی مکانیکی است بدون آنکه کمترین نقش و اثر و بروز و ظهوری در رفتار و و گفتار و مناسبات فردی و اجتماعی شان داشته باشد.
دین و آئین و نماز و عبادت و سلوک و قنوتی که بود و نبودش «علی السویه» است و از حرارتش هیچ آبی گرم نمی شود!

۱۳۹۲ بهمن ۲۱, دوشنبه

روئین تنی انقلاب!




بمناسبت سالگرد انقلاب اسلامی

تیر ماه سال 77 (پانزده سال پیش) مقاله «سمفونی خاتمی» را در ایران منتشر کردم.

در این مقاله بود که گزاره ای را به ادبیات سیاسی ایران تزریق کردم که کماکان محوریت و موضوعیت خود را در مباحث سیاسی تحفظ کرده:
«مردم ایران نشان داده اند در تحولات سیاسی عموماً می دانند چه نمی خواهند اما نمی دانند چه می خواهند»
گزاره فوق شاخص مقاله مزبور بود که هر چند ابتدا در هفته نامه «راه نو» متعلق به اکبر گنجی چاپ شد اما اقبال به آن از وقتی اوج گرفت که در نشریات خارجی «کد» شد.
یک ماه بعد از انتشار «سمفونی خاتمی» در «راه نو» بود که خبرنگار «ابزرور» جهت تهیه گزارشی از تحولات بعد از دوم خرداد 76 به ایران آمد و نهایتاً یک روز قبل از بازگشت به کشورش در رستوران «نائب وزرا» در تهران میزبان من شد و در خلال صرف ناهار بود که گزاره مزبور را برای وی تکرار کردم که دست بر قضا خیلی خوشش هم آمد.
هفته بعد وقتی «ابزرور» در گزارش خبرنگار اعزامی اش نوشت:
یکی از روزنامه نگاران ایرانی در گفتگو با «ابزرور» در تشریح تحولات سیاسی ایران اظهار داشت:
«مردم ایران در تحولات سیاسی یک قرن اخیر نشان داده اند: می دانند چه نمی خواهند. اما نمی دانند چه می خواهند»
از فردای آن بود که ناگهان جمیع رسانه های سیاسی داخلی به این گزاره حساس شدند و نسبت به آن واکنش نشان دادند و کار تا آنجا بالا گرفت که ابتدا «اکبر هاشمی رفسنجانی» در مقام پاسخ به این ادعا برآمد و نهایتاً «آیت الله خامنه ای» نیز نسبت به این گزاره در خطبه های نماز جمعه اتخاذ موضع کرد.
هر چند با کشدار شدن این مجادله نهایتاً در اردیبهشت 79 در پاسخ، نامه ای را مکتوب و در نشریه «فکر نو» منتشر کردم. اما اکنون و با گذشت 15 سال از آن تاریخ می بینم هنوز این گزاره جذابیت خود را برای صاحب نظران حفظ کرده از جمله در سی و پنجمین سالگرد انقلاب اسلامی ابتدا «سید هادی خامنه ای» طی نشست با اعضای «پویش امید» ابراز داشت:
«این که گفته می شود در زمان انقلاب مردم می دانستند چه نمی خواهند و اما نمی دانستند چه می خواهند من این را قبول ندارم. کاملا مشخص بود، چه می خواهند. حداقل در سال های آخر شفاف بود ... مردم معلوم بود که چه می خواهند. آن زمان می خواستند که این حکومت نباشد ... هر چه به بهمن نزدیک می شدیم احساس می کردیم که کار، شدنی تر است ... و خواسته ها شفاف تر می شود. به جایی رسید که امام اعلام کردند که حکومت اسلامی می خواهیم یک درجه شفاف تر و گفته شد جمهوری اسلامی» (اینجا)
هم زمان وب سایت فارسی BBC نیز طی تفسیری تحت عنوان «افسانه های انقلاب و اوهام روشنفکران» با استناد به همین گزاره آورده:
گزاره «مردم می دانستند چه نمی خواهند اما نمی دانستند چه می خواهند» آمیزه‌ای از دو فرض نامترادف بوده، درستی فرض اول دلیل درستی فرض دوم نیست. شکی نیست که، خواستِ تمام انقلابیان نابودی شاه و نظام شاهنشاهی بود؛ با این حال، این خواسته مغایرتی با این نتیجه‌ همسو نداشت که خواستِ اکثر انقلابیان به قدرت رسیدن آیت‌الله خمینی و برقراری جمهوری اسلامی بود.این واقعیت که انقلاب ایران در دوره‌ نسبتاً کوتاهی به نتیجه رسیده نافی این نکته نیست که چنین انقلابی شورش یک‌شبه یا طغیانی ناگهانی نبود:
آن‌چه در این دوره اتفاق افتاد اتفاقاً نشان می‌دهد که تعلق خاطر به «جمهوری اسلامی» و تبعیت از «امام خمینی» امری عارضی یا حادثه‌ای پساانقلابی نبود. مشارکت مردمی زمانی به حد اکثر رسید، و انقلاب ایران در نتیجه پیروز شد، که چشم‌اندازی از یک «بدیل بهتر» – امام و اسلام در ازای شاه و شاهنشاهی – به دید اکثر انقلابیان آمد.
علی ایحال هر چند پاسخ منتشره ام در نشریه «فکر نو» را کماکان برخوردار از تکافوی ادله برای منتقدین آن گزاره می دانم اما اینک و بمناسبت سی و پنجمین سالگرد انقلاب اسلامی مایلم ادعائی را که سال گذشته در مالزی مطرح کردم رابه گزاره مزبور بیافزایم و آن این که:
«جمهوری اسلامی تا اطلاع ثانوی محکوم به بقاست»
دلیل این مانائی را نیز معطوف به تعامل بین دو متغیر «مستقل» و «وابسته» تحت عنوان «هویت اجتماعی» و «حاکمیت سیاسی» در ایران می دانم که وقتی این دو با یکدیگر هم پوشانی و تطابق پیدا می کنند جامعه از یک آرامش و ثبات برخوردار می گردد.
نمونه آن آرامش سیاسی از ابتدای صفویه تا اواسط قاجاریه در ایران است که بعضاً شاهد بحران های سیاسی و آشوب های اجتماعی نیستیم و حداکثر در حد فاصل تغییر سلسله ها مواجه با برخوردهای قبیله ای برای احراز حاکمیت بوده ایم.
این بدآن دلیل می تواند باشد که در این بازه زمانی بیرون از محتوا و چالش بر سر «شیوه حاکمیت» و «عمق معرفت دینی» مردم، در مجموع «حاکمیت سیاسی» با تشبث به اسلام و انطباق خود با «هویت اجتماعی اسلامی» مردم در یک تعامل دو جانبه به آرامش و این همانی رسیده بودند و از اواسط قاجار بود که بعد ازنفوذ گرایشات غربی در بدنه حاکمیت و عدم تطابق آن با هویت دینی جامعه، شاهد بحران های متعدد سیاسی ـ اجتماعی (از نهضت مشروطه تا نهضت مصدق و ایضاً جنبش اعتراضی 15 خرداد 42 و نهایتاً انقلاب اسلامی 57) شدیم.
بر همین مدار است که می توان با التفات به انطباق و هم پوشانی حاکمیت با هویت دینی ماکسیممی جامعه، بعد از استقرار حکومتی دینی در فردای بهمن 57 تا اطلاع ثانوی جمهوری اسلامی را علی رغم بیش از 3 دهه مواجهه با حجم عظیمی از برخوردهای تخریبی و انسدادی و انقباضی از داخل و خارج کماکان می توان محکوم به روئین تنی و پایمردی شهروندانش برای مانائی حکومت شان دانست.

مقالات مرتبط:


۱۳۹۲ بهمن ۲۰, یکشنبه

«پت و مت» ها در اردوی روحانی!



صادق زیبا کلام از معدود اشخاصی است که ثابت کرده از این استعداد برخوردار است تا با اتخاذ مواضعی شاذ می تواند جماعتی را با آسان ترین شکل ممکن از خود متنفر کند. این استعداد تا زمانی که جنبه شخصی داشته قابل تحمل است اما با توجه به اصرار وی در قرار دادن خود در خط مقدم دفاع از مواضع رئیس جمهور طبعاً خواسته یا ناخواسته هزینه های نفرت افزائی امثال ایشان گریبانگیر رئیس جمهور و بدنه همراه وی نیز خواهد شد.
استعداد نفرت آفرینی افرادی مانند زیباکلام بازگشت به لاقیدی و راحتی ایشان در «دروغگوئی» علی رغم اشتغال در کسوت قابل احترام استادی دانشگاه دارد.
زیبا کلام در جدیدترین مقاله منتشره خود در روزنامه شرق و در مقام توجیه بلااشکالی «بی سواد خطاب کردن منتقدان توافق نامه ژنو توسط رئیس جمهور» ضمن تعریف خود در اردوی اصلاح طلبان کوشیده با هوچیگری و کولی بازی و ردیف کردن مشتی اسامی بمنظور مرعوب کردن رقیب از طریق فاضل نمائی، بنوعی در مقام تحقیر «مخاطب خاص» خود در اردوی اصولگرایان برآید.
دروغ برجسته زیباکلام در مقاله مزبور همان انتصاب جمله معروفی است که شخصاً و نخستین بار و در مقام اصلاح طلبی که اینک «زیباکلام» هم خود را متصف به آن می کند در پائیز سال 88 علی رغم بودنم در جبهه مقابل احمدی نژاد در حد توان و بضاعت شخصی ام کوشیدم تا مانع از آن شوم که غوغائیان با توسل به چنان دروغی بر آتش افروزی های شهری شان بیش از آن نفت افشانی کنند! (جنبش فراگیر سبز)
زیباکلام در مقاله خود با بازتولید آن دروغ آورده:
«اصولگرایان به ‌یکباره متوجه گوهر دموکراسی، ضرورت احترام به مخالف، وجود آزادی اندیشه و این‌دست مفاهیم شده‌اند. جالب است اصولگرایانی که وقتی جناب احمدی‌نژاد چندین ‌میلیون شهروند تهرانی را خس‌وخاشاک خطاب کرد یادشان رفته بود که چیزی به اسم حقوق مخالفان و ضرورت احترام به آنان وجود دارد و یک‌ شبه جان لاک، جان استیوارت میل و مبلغ روح‌القوانین مونتسکیو شده‌اند»
هر چند زیباکلام هم خود بخوبی می داند گوهر کلام احمدی نژاد آنی نیست که وی مدعی شده و احمدی نژاد در روز 24 خرداد 88 در تجمع حامیانش و بعد از آنکه در 23 خرداد معترضین به نتیجه انتخابات در چند نقطه شهر اقدام به تجمع اعتراضی و آتش زدن سطل های زباله کردند اظهار داشت:
پیروز انتخابات 40 میلیون نفری بودند (مجموع آرای خود و میرحسین موسوی و 2 کاندیدای دیگر) که در انتخابات شرکت کردند و حالا یه عده خس و خاشاک گوشه و کنار اعتراض می کنند!
و هر چند «مدیران آشوب» در آن زمان بخوبی توانستند همانند امروز «زیباکلام» ازطریق «شانتاژ» القای شبهه کرده و بدینوسیله راهپیمائی 25 خرداد در تهران را تمهید کنند!
علی ایحال با پشت سر گذاشتن تجربه شکست اصلاحات در دوره خاتمی و بعد از شهرآشوبی های سال 88 بر کابینه «تدبیر و امید» فرض است تا با تنبـُه از تندروی های مسبوق به سابقه در جبهه خودی، تدبیر کرده و افرادی نظیر زیباکلام را در قامت افراطیونی فرض کنند که از طریق دروغگوئی و پمپ نفرت و عصبانیت به جبهه مقابل می توانند با جنگی کردن فضای سیاسی کشور، همان بلائی را بر سر «روحانی» بیآورند که پیشتر ساختارشکنان بر سر خاتمی و موسوی آوردند!
برائت از ایشان و امثال ایشان فرضی بدیهی بر ذمه کابینه «تدبیر و امید» است.

۱۳۹۲ بهمن ۱۷, پنجشنبه

توافق نامه ژنو!



سلسله گفتگوهای دو جانبه با مدیریت تلویزیون هما

(نقد اظهارات حجت الاسلام نبویان)

پرسش: آقای یوسفی قبل از پرداختن به توافق نامه اتمی ژنو بین ایران و 1+5 ابتدا مالیم نظر شما را درباره تحولات نفتی منطقه در دهه آینده بپرسم.
اخیراً آقای حسین موسویان طی چند مصاحبه در مورد انرژی اتمی اظهار داشته اند در دهه آینده ایالات متحده تبدیل به بزرگ ترین تولید کننده نفت در جهان می شوند و بر همین اساس برای تغییر استراتژی های سیاسی ـ اقتصادی ایران در دهه آینده توصیه هائی کرده اند.
از آنجا که بالغ بر دو سال پیش ضمن گفتگوئی که با یکدیگر داشتیم (جدل و مثلث نفت) بخاطر دارم جنابعالی پیش از آقای موسویان و برای نخستین بار چنین ادعائی را مطرح کردید و گفتید:
ایالات متحده در دهه آینده با اتکای به تکنولوژی حفاری افقی و شکستگی هیدرولیکی به نخستین تولید کننده نفت در جهان مبدل خواهد شد و به همین دلیل میزان وابستگی اش به نوسانات قیمت نفت بر اساس تحولات خلیج فارس تقلیل یافته و دیگر نگرانی از افزایش قیمت نخواهد داشت بلکه بدنبال افزایش قیمت نفت هم خواهد بود لذا اهمیت خلیج فارس از حیث ژئو اکونومی و ژئو استراتژیک برای آمریکا کمرنگ می شود.
اما اکنون جای این پرسش باقی می ماند با توجه به ماهیت سرمایه داری حکومت در ایالات متحده و محوریت تجارت در این کشور لذا اهمیت خلیج فارس برای آمریکا تنها نفت نمی تواند باشد و در کنار آن این دلارهای نفتی است که از طریق فروش نفت خلیج فارس در این منطقه انباشت شده و آمریکا از طریق سیل صادرات کالاهای مصرفی و ایضاً جنگی اقدام به بازگرداندن تصاعدی همان دلارها به سیکل اقتصاد تجاری خود می کند!
بر این اساس تصور نمی کنید واشنگتن علی رغم آنکه بزودی بر تارک تولید کنندگان نفت قرار می گیرد لیکن بدلیل ماهیت نظام سرمایه داری اش کماکان مناطقی مانند خلیج فارس را برای خود حائز اهمیت (لااقل از حیث بازار مصرف) می داند و خواهد کوشید تجارت نفت در این مناطق را کماکان پر رونق نگاه دارد تا از آن طریق ضمن حفظ بازار تجارت خود در منطقه و حفظ قدرت خرید کشورهای منطقه، از این طریق سودهای نظام سرمایه داریش را تضمین شده نگاه دارد؟
پاسخ:
اولاٌ به عقیدۀ من جناب موسویان یکی از خوش فکر ترین دیپلمات های ایرانی است. من مصاحبه های اخیر ایشان را خواندم و بجز چند نکته با اکثر حرف های ایشان موافقم.
البته دربارۀ مسئلۀ افزایش تولید نفت و گاز در امریکا هر دو ما تنها بازگو کنندۀ گزارش های وزارت انرژی امریکا هستیم. هیچکدام از ما حرف تازه ای نزدیم. فقط احتمالاً من این گزارش ها را قبل از ایشان خوانده ام که این هیچ اهمیتی ندارد.
اما نتیجه گیری من و ایشان از این گزارش دو نتیجه گیری متفاوت بود. اگر من حف های ایشان را درست فهمیده باشم، ایشان بدون در نظر گرفتن تبعات افزایش تولید نفت و گاز در امریکا و بدون توجه به سرمایه گذاری دلارهای نفتی عربستان در زمینۀ گسترش تروریسم شیعه ستیز، موافق بهبود رابطه ایران با عربستان است.
در این زمینه من و ایشان 180 درجه اختلاف نظر داریم. من می گویم تمام انرژی ایران باید صرف سقوط خاندان سلطنتی عربستان شود و عربستان پیش از حتی اسرائیل باید بعنوان دشمن شماره یک ایران شناخته شود.
از این هم فراتر می روم و می گویم که، مشکلات ایران و امریکا در زمینه های هسته ای، تحریم ها، حمایت امریکا از تروریست های تکفیری، پذیرش حزب الله از سوی امریکا بعنوان یک گروه مشروع سیاسی- مردمی- دفاعی و .... وقتی از بین می روند که امریکا بپذیرد ایران را جایگزین عربستان امروزی و برعکس عربستان را جای گزین ایران امروزی در منطقه کند. ایران باید پیام آمادگی خود برای چنین جایگزینی را به امریکا ارسال کند. امریکا باید بداند که اگر این جایگزینی به وقوع بپیوندد و اسرائیل با سوریه و لبنان به صلح برسند ایران و اسرائیل می توانند دست از دشمنی با یکدیگر بردارند.
لازم نیست که ما دوست اسرائیل باشیم. ولی امریکا باید بداند که اسرائیل با پس دادن بلندی ها جولان به سوریه و امضای قرارداد صلح با سوریه و لبنان و پذیرش این دو کشور در محدودۀ منافع ملی ایران و پایان دادن دشمنی اسرائیل با ایران باعث خاتمۀ اسرائیل ستیزی ایران خواهد شد.
ایران باید این سیگنال را به امریکا بدهد که به خاطر خیانت حماس در جریان بحران سوریه و به شرط توافق ایران و امریکا، ایران آماده است که حمایت خود از مردم فلسطین را محدود به حمایت های انسان دوستانه می کند.
باید به امریکا گفت که حمایت حماس از تروریستهای تکفیری در سوریه، عملاً باعث این شد که آنهایی که بعد از انتخابات 88 لشگرکشی خیابانی کردند و ضرر بزرگی به منافع ایران زدند، امروز مدعی آن هستند که حداقل 50 درصد شعار «نه غزه نه لبنان» درست از آب در آمد و این کار حماس حداقل در مفطع کنونی باعث شکل گیری این تفکر در ایران شده که جمهوری اسلامی نباید حامی خائنین باشد.
ایران هرگز دست از حمایت حزب الله برنخواهد داشت ولی این کار حماس، در افکار عمومی مردم ایران باعث نابودی تمامی دستاوردهای زحمات 35 سالۀ جمهوری اسلامی در حمایت از مردم مظلوم فلسطین شد. پس خیانت حماس ایشان، را از جایگاه یک دوست ایران به جایگاه ژتون معامله دیپلماسی ایران با امریکا تنزل داد.
پس، خلایق هر چه لایق!
لذا بهتر است امریکا هر چه زودتر با ایران به توافق برسد، زیرا که جنایت های اسرائیل بر علیه مردم فلسطین ممکن است باعث فراموشی خیانت حماس در میان مردم ایران شود.
از طرف دیگر امریکا به دنبال برقراری تنظیم قیمت و تنظیم میزان عرضۀ نفت و گاز در جهان است. امریکا می خواهد مطابق با منافعش عرضه و قیمت نفت و گاز را افزایش یا کاهش دهد.
اگر ایران و امریکا به این توافق برسند که ایران جایگزین عربستان و عربستان جایگزین ایران شود آن وقت، ایران و امریکا به یک دستاورد بزرگ ژئو پالیتیکی می رسند. و منافع طرفین در خاورمیانه تامین می شود.
همانطور که قبلاً در مقالۀ مثلث نفت گفتم، امریکا آماده است که عربستان را به عنوان حامی شمارۀ یک تروریسم در جهان و مسئول وقایع 11 سپتامبر معرفی کند تا از عربستان طلب غرامت کند و بدین وسیله بتواند سرمایه های عربستان در پهنۀ جهان را قفل کند. ولی پیش از آن باید خیالش از جانب ایران راحت باشد.
غرامت کارهای تروریستی عربستان، به مراتب بیشتر از واردات سالیانه آن از امریکا خواهد بود. این رقم وارداتی بر طبق آخرین آمار موجود که مربوط به سال 2011 میلادی می شود، فقط 14 ملیارد دلار بود.
از سوی دیگر واردات ایران از امریکا به راحتی می تواند جایگزین واردات عربستان از امریکا شود.
فراتر از آن من در مقالۀ مثلث نفت نشان دادم که در ازای هر یک دلار سقوط در قیمت نفت، منافع دلاری امریکایی-صهیونیستی حدود 10 ملیارد دلار کاهش می یابد.
پس از دیدگاه نظام سرمایه داری هیچ ضرری متوجه امریکا نخواهد شد.

پرسش:
در ادامه گفتگوی درباره پرونده انرژی اتمی و مذاکرات ژنو مایلم به مباحث مطرح شده در «سخنرانی آقای نبویان» بپردازیم.
اما قبل از ورود به جزئیات اظهارات آقای نبویان در خصوص تعهدات طرفین در توافقنامه ژنو، همان طور که می دانید ایشان در مجموع معتقدند این توافقنامه تامین کننده استراتژی بُرد ـ بُرد برای ایران نیست. جنابعالی در نگاه کلی اظهارات نبویان را برخوردار از دقت و صحت تلقی می کنید؟
پاسخ:
من سخنان و توضیحات ایشان را گوش کردم ولی نخست باید چند نکته را یادآور شوم و سپس پاسخ پرسش شما را خواهم داد.
همواره به یاد داشته باشید که:
1. بی ارزش ترین سند قانونی، موافقت نامه هایی است که یک طرف آن امریکاست. زیرا هر زمانی که امریکا اراده کند می تواند موافقت نامه را نقض کند و هیچ مرجع قانونی وجود ندارد تا بتواند امریکا را ملزم به اجرای تعهدات خود کند. پس امضای توافقنامه با امریکا ذاتاً بی ارزش است و تنها بوجود آورندۀ الزام برای طرف مقابل امریکاست.
2. اکثر سیاسیون امریکا وکیل حقوقی هستند و ایشان ذاتاً مانند «زنان تن فروش» عمل می کنند. یعنی هرشب برای پول به همبستر جدید خود می گویند که من در عمرم تنها عاشق تو بودم، هستم و خواهم بود.
3. فرهنگ امریکایی رو به سقوط است و در شرایط کنونی مایۀ پرورش شهروندان نادان و سیاسیون متکبر، احمق و خائن شده. زیرا که سیاسون امریکا علناً باید ارادت خود را به صهیونیست ها نشان دهند و نادانی شهروندان امریکایی به حدی است که به فکرشان نمی رسد تا بپرسند که مگر شما اسرائیلی هستید که همیشه منافع اسرائیل را به منافع امریکا ترجیح می دهید؟ از سوی دیگر، تکبر سیاسیون امریکایی مایۀ حماقت ایشان است. وگرنه، هرگز به عراق و افغانستان حمله نمی کردند.
4. یقین داشته باشید که هدف اصلی امریکا در تعامل با ایران، نخست جمع آوری اطلاعات است و نهایتاٌ فروپاشی نظام است.
حال بازگردیم به پاسخ پرسش شما.
در مجموع اکثر سخنان آقای نبویان درست است اما گویای همۀ حقایق نیست. اگر ایران بتواند از پروسه توافق موقت، برای فروپاشی تحریم اروپایی ها استفاده کند در آن صورت ایران برنده خواهد بود. یادتان باشد که تحریم امریکا به خودی خود تأثیر زیادی بر ایران ندارد. پیروی دیگر کشورها از تحریم های امریکا است که برای ما مشکل ساز شده.
اما زمانی این توافق نامه تبدیل به یک پروسۀ برد ـ برد می شود که همانطور که قبلاً گفتم، بتوانیم با تحریک ذات «بدکارگی» سیاسیون امریکا، ایشان را تشویق به قطع رابطه با عربستان جهت تصاحب پول و نقدینگی انباشته شده حکام ریاض کنیم.
پرسش:
آقای نبویان در اظهارات خود ضمن مقایسه تیم سیاسی پی گیر قطعنامه 598 با تیم فعلی که عموماً مشترکند معتقدند همان کسانی که جام زهر قطعنامه 598 را به امام خوراندند اینک و بار دیگر در حال تهیه جام زهری دیگر در پرونده اتمی هسند. آیا چنین تعبیری را می توان برای مسیر در حال اجرای پرونده اتمی به کار بُرد؟
پاسخ:
نخست اینکه همة کسانی که معتقدند بودند و یا معتقد هستند پذیرش قرار داد 598 مانند خوردن جام زهر بود، اشتباه می کردند و یا هنوز هم در اشتباه هستند و این شامل خود مرحوم آیت الله خمینی نیز می شود.
اجازه بدهید کمی توضیح بدم.
پذیرش قرارداد 598 تلخ بود ولی دارو بود و نه زهر. این دارو یک نمونه از هدایای الهی بود که خداوند از طریق نظام خلقتش برای همۀ انسان های پرهیزکار مهیا ساخته و هرآنگاه انسانی آزادگی را دریابد و بر نفس خود غلبه کند، شایستۀ دریافت چنین هدایایی می شود.
نیکان ما این قانونمندی نظام خلقت را «اشا» نامیدند که امروز در دانشگاه های سراسر دنیا بر پایۀ گروه بندی من، هفت بخش از «اشا» آموزش داده می شوند، این هفت بخش عبارتند از:
1. پژوهگان (علوم) چمآوندی (چمآوند=چم+آوند=معنی+استدلال)، مانند ریاضی و فلسفه. (Formal Sciences)
2. پژوهگان پدیدِمانی (پدیدِمان=عالم واقعیات) مانند علوم فیزیک و شیمی. (Natural Sciences)
3. پژوهگان زیستمانی مانند علوم زیست شناسی و کالبدشکافی (Life sciences)
4. پژوهگان مردمستانی، مانند علوم اجتماعی و اقتصاد (Social Sciences)
5. پژوهگان آدابی، مانند ادبیات و علوم دینی (Humanities)
6. پژوهگان کاربردی مانند مهندسی برق و ساختمان (Applied Sciences)
7. پژوهگان خویشمانی مانند علوم تحقیقاتی در بارۀ مغز انسان و آموزش های پرستشی (Cognitive Sciences)
(پرستیدن=پر+ستاندن=فرّ+ستاندن=گرفتن فرٌ ایزدی=Meditation)

اما میزان دانش انسانها دربارۀ «اشا» در مقایسه با گسترۀ بی کران نادانی انسانها، تقریباً صفر است. ولی انسان های فرهیخته، به ویژه آنهایی که در آموزش های پرستشی پیشرو هستند، ناخودآگاه توانایی درک بخشی از این گسترۀ بیکران ناشناخته های اشا را دارند.
مرحوم آیت الله خمینی یکی از این انسانها بود.
با تکیه بر پاکی و فداکاری پهلوانان رزمندۀ ایرانی، مرحوم آیت الله خمینی بار سنگین تبعات پذیرش قطعنامۀ 598 سازمان ملل را بر دوش گرفت و این کار باعث شد که ایشان بتواند ناخودآگاهانه «تلخ داروی کامیابی» خود و مردم ایران را در گسترۀ بی کران ناشناخته های «اشا» بیابد.
آیا ایرانی غیر مغرضی وجود دارد که نتواند دریابد مرحوم آیت الله خمینی هر روز به خاطر کشته شدن رزمندگان عزیز ایرانی، سربازان مسلمان عراقی که به زور به میدان جنگ رفته بودند و ویرانی هر دو کشور رنج می کشید و خون دل می خورد؟ و این رنج و این خون دل ، در مقابل اهداف مقدس ایشان و رزمندگان ایرانی قرار داشت.
اهداف ایشان و رزمنگان ایرانی سه چیز بود:
1. آزادی شیعیان عراق از بند ستم های صدام و بعثی ها
2. آزاد سازی امکان مقدس شیعیان برای دسترسی زائران و عاشقان اهل بیت
3. سرنگونی صدام تا او دیگر نتواند به ستمگری خود ادامه دهد.
اکنون، آیا شما فکر می کنید که جنگی که با حمله عراق به ایران شروع شد، با قطعنامه 598 خاتمه یافت؟ خیر! این جنگ هنوز ادامه دارد فقط از درگیری نظامی به درگیری اقتصادی، سایبری و تروریستی تغییر شکل داده.
دلیل آغاز این جنگ نظام قانونمند الهی یعنی «اشا» است و به همین دلیل چگونگی پایان این جنگ را باید در چهاچوب «اشا» جستجو کرد.
انقلاب ایران اولین انقلابی بشریت بود که واقعاً سعی کرد، نظام «برابری و برادری» را در ایران ودر پهنۀ جهان پایه ریزی کند. به همین دلیل جنگ ایران و عراق آغازندۀ جنگ میان نگرشی استوار بر پایۀ «برابری و برادری» با نگرش های استوار بر پایۀ «خود برتر بینی» است. همان «خود برتر بینی» که شما (داریوش سجادی) پیشتر منشأ سمبلیک آن را در داستان قرانی سرپیچی شیطان باز گو کردید.
(اشاره به مقاله باشنده با شیطان ـ http://sokhand.blogspot.com/2012/04/blog-post_23.html)

برای این است که تحلیل در بارۀ پایان این جنگ را در چهارچوب «اشا» باید جستجو کرد.
در این 35 سال که از انقلاب ایران می گذرد، تنها در جبهۀ جنگ با عراق بود که «برابری و برادری» برقرار شد. برای همین کامیابی مرحوم آیت الله خمینی و رزمندگان برابر و برادر ایرانی بر پایۀ «اشا» قطعی بود. با پذیرش فداکارانه قرارداد 598 توسط مرحوم آیت الله خمینی که تا قبل از آن وعده ادامه جنگ را برای تحقق خواسته های بر حق مردم ایران را به رزمندگان داده بود ایشان عملاً بر برادری و برابری خود با رزمندگان مهر تائید زد و این امر منجر به آزاد شدن ظرفیت های اشای الهی و محقق شدن همه اهداف آیت الله خمینی در جنگ طی سالهای بعد شد.
اما تا زمانی که «برابری و برادری» در جبهه های اقتصادی، اجتماعی، حقوقی، سیاسی و دیگر ساختار های مردمستان (اجتماع) ایرانی برقرار نشود، این جنگ ادامه خواهد یافت و مردم ایران در رنج خواهند بود.
پس از اثبات «برابری و برادری» مرحوم آیت الله خمینی، محبوبیت ایشان در دل ایرانیان و به ویژه رزمندگان سپاه، بسیج و ارتش افزایش یافت. و ایشان با عزت بیش از حد دار فانی را ترک کرد. اما این فقط آغاز معجزه الهی نهفته در «اشا» بود.
از سوی دیگر، پس از خاتمۀ مرحلۀ نظامی جنگ، صدام با یک ارتش بسیار گسترده ولی خسته و بدون روحیه و یک اقتصاد مقروض و ورشکسته روبرو شد. پس صدام نگران کودتای نظامی بر علیه خود بود. صدام عمدتاٌ برای بقای خود جنگ بر علیه کویت را آغاز کرد. نخستین نتیجه جنگ جدید صدام این بود که سران کویت و عربستان که پیشتر یکی از بزرگترین حامیان صدام بودند، چوب «اشای» خداوند را بر اندام پلید خویش احساس کردند. ایشان نه تنها نتوانستند طلب خود از عراق را پس بگیرند بلکه مجبور به پرداخت مبالغ سنگینی به امریکا برای دفاع از خود شدند. سپس صدام با خفت و خواری مجبور به تسلیم شد و ارتش صدام نیز تبدیل به یک نیروی فرسوده و خودباخته گردید. و نهایتاٌ قدرت ایران افزایش یافت و «اشای» خداوند ایران را به رسیدن به اهداف مرحوم آیت اله خمینی نزدیک کرد.
ولی، نیروی رها شده از اشای الهی هنوز در جریان بود.
اشای خداوند این بار بر جانشین مرحوم آیت الله خمینی آشکار شد. این آشکاری اشا، در چهارچوب صبوری و برنامه ریزی 12 سالۀ ایشان بود. در این 12 سال سپاه قدس فرصت یافت که با نظم دادن و حمایت از شیعیان عراقی خود را برای پردۀ دوم معجزۀ اشای الهی آماده سازد.
در پردۀ دوم، عدم شناخت اشای الهی باعث شد که تکبر سیاسیون امریکایی ایشان را مبتلا به حماقت برخاسته از غرور کند.
پس ایشان نیز با حمله به افغانستان و عراق، چوب تکبر را در تنبیه گاه سرپیچی از اشای پروردگار را بر اندام خود حس کردند.
ولی مهم تر از همه این بود که امریکا و همدستانش نا خودآگاهانه سر تسلیم به فرمایش ها و اهداف مرحوم آیت اله خمینی فرود آوردند.
مرحوم آیت الله خمینی آرزوی آزادی شیعیان را داشت.
پس اشای الهی، امریکا و همدستانش را مجبور کرد که این آرزو را برآورده سازند.
مرحوم آیت الله خمینی آرزوی آزادی اماکن مقدس در عراق را داشت.
پس اشای الهی، امریکا و همدستانش مجبور به آزادسازی این اماکن کرد.
ولی از همه مهمتر:
مرحوم آیت الله خمینی فرمود "صدام باید برود".
پس اشای الهی، امریکا و همدستانش را مجبور به فرود آوردن سر تسلیم به فرمایش ایشان کرد و صدام با خفت و خواری به دار آویخته شد.
حالا شما به من بگوید به چه استدلالی این مانند نوشیدن جام زهر است؟
اگر شما از این گونه جام های زهر سراغ دارید، لطف کنید و نشانی آن را برای من بفرستید تا منهم از آن جام بنوشم.
اما برگردیم به قسمت دوم این سؤال که می پرسید آیا چنین تعبیری (خوردن جام زهر) را می توان برای مسیر در حال اجرای پرونده اتمی به کار بُرد؟
پاسخ بنده این است که خیر، این دو شبیه یکدیگر نیستند. از بعد اقتصادی، هزینۀ جنگ ایران و عراق خیلی بیشتر از هزینۀ راه اندازی برنامۀ هسته ای ایران بود پس از لحاظ افتصادی قابل مقایسه نیستند. ولی از آن مهمتر این است که برنامۀ هسته ای ایران از بُعد هزینۀ انسانی شباهتی به دفاع مقدس ندارد زیرا که در دفاع مقدس، مردم ایران و مسئولین کشور دِین بزرگی به خانواده های صدها هزار شهید و جانباز و ملیون ها رزمنده داشتند ولی در برنامه هسته این دِین محدود به خانواده های انگشت شماری از شهدای هسته ای ایران است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لینک مصاحبه های حسین موسویان:

ـ http://bit.ly/1nZdckz

ـ http://bit.ly/1aBM9s2

ـ http://bit.ly/1g8Stp5

ـ http://bit.ly/LDqMe0

آمریکا پوسیده است!


بنا بر یک ضرب المثل مغولی «شهرهای بزرگ را از گدایان زیادش باید شناخت»!
اسکاتسدیل شهر بزرگی نیست اما از شهرهای مرفه نشین در ایالت آریزونا است. طی 15 سال اقامت خود در این شهر به جرات می توانم بگویم هرگز شاهد دریوزگی و تکدی گری و سائلی در این شهر نبودم. گدائی از موارد نایاب در این شهر بود. اما اخیراً و بتناوب در اسکاتسدیل شاهد افرادی هستیم که فردی یا خانوادگی در تقاطع ها ایستاده و با درست گرفتن یک «مقوای شرح وضعیت» متقاضی مساعدت مالی رهگذران می شوند. چیزی که در دیگر شهرهای آمریکا نیز اپیدمی شده!
این یک واقعیت است که متاثر از بحران اقتصادی، جامعه آمریکا به مرز پوسیدگی رسیده!
بقول «جوزف استیگلیتز»، اقتصاددان شهیر آمریکایی:
«ایالات متحده آمریکا دیگر کشور فرصت‌ها نیست. این نظام نه تنها کارا نیست بلکه منصفانه هم نیست»
هر جامعه ای برای قوام و مانائی خود مستظهر به چسبی اجتماعی است که این چسب در فراز و فرودها اسباب استحکام و همدلی و موانست و همگرائی شهروندان را عهده داری می کند.
بر همین مبنا در آمریکائی که بقول ریچارد نیکسون «پول همه چیز نیست بلکه تنها چیز است» ترش یا شیرین همین پول است که عهده دار چسب اجتماعی است و طبعاً وقتی مناسبات پولی در این کشور تضعیف می شود محصولش جامعه ای سرد و عاری از اخلاق است. جامعه ای که تنها با داشتن پول خوشبخت است یا احساس می کند خوشبخت است و در نبودش ذلیل است و بدبخت و پول محور مناسبات فردی و اجتماعی و عاطفی و اخلاقی می شود!
سالها پیش در نقد فیلم «خانه ای از ماسه و مه» نوشتم:
Is this your house جمله کليدی اين فيلم است که دو بار در ابتدا و انتهای فيلم خطاب به «جنيفر کانلی» بازيگر نقش مالک خانه از دست داده داستان فيلم مزبور تکرار می شود.
«جنيفر کانلی» آنجا که در انتهای فيلم در پاسخ به تکرار سوال ابتدای فيلم Is this your house مايوسانه و برخلاف قبل پاسخ می دهد:
No از امواج آرام صدايش می توان فريادی رسا را بوضوح شنيد که:
مالکيت بر خانه ای خالی از احساس و عاطفه و عشق و اخلاق، افتخار نيست. سرشکستگی است.
«پرلمن» با داستان مستحکم فيلم و بازی قدرتمند «بن کينگزلی» با مهارت و هنرمندی، عمارت تمدنی ساخته شده بر گستره ايالات متحده آمريکا را استوار بر ارکان و مبانی نااستواری از سود و منفعت و حاکميت سرمايه معرفی کرده.
خانه ای از ماسه و مه بنا شده بر خاکی به نام آمريکا!
http://bit.ly/1fwFgWB

۱۳۹۲ بهمن ۱۵, سه‌شنبه

توافق نامه ژنو


یکی از دوستان با ارسال پیام خصوصی خواستار تبیین نقطه نظرات اینجانب در مورد اظهارات اخیر و مهم «حجت الاسلام نبویان» در خصوص مذاکرات و توافق نامه اتمی ژنو شده اند.
فایل بالا  (متن زیر نیز خلاصه اظهارات آقای نبویان است)
تعداد دیگری از دوستان نیز با پیغام های خصوصی از اینجانب خواسته اند در مورد توافق مزبور اخذ موضع نمایم.
با توجه به استاتوسی که در مورخ 24 نوامبر در صفحه فیس بوکم نوشتم بعد از پیغام تبریک رهبری به رئیس جمهور در مورد توافق نامه ژنو، ضمن حفظ موضع فعلاً ورودی به این بحث نمی کنم اما در روزهای آینده باب این بحث را با مدیریت تلویزیون هما بمنظور ارائه نقد و نظرات ایشان در مورد مسائل فوق باز کرده و دوستان نیز می توانند با مشارکت در این بحث موجبات غنای آن را فراهم آوردند.
مقدمتاً توصیه می کنم فایل صوتی و مهم اظهارات حجت الاسلام نبویان را با دقت در فایل بالا دنبال نمائید.
به مرور به توافق نامه ژنو خواهیم پرداخت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ناگفته‌های حجت الاسلام نبویان از توافق ژنو
نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی با بیان ناگفته هایی از ابعاد مختلف توافق ژنو، این توافق را مخل استقلال کشور ارزیابی کرد و گفت: زمینه توافقنامه ژنو در سفر آقای روحانی و آقای ظریف به نیویورک بسته شد.
به گزارش رسا، حجت‌الاسلام سید محمود نبویان، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی شب گذشته در جمع طلاب و روحانیان در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) به بررسی توافقنامه ژنو پرداخت و سخنرانی خود را با پرسش «آیا جان کری درست می‌گوید یا ظریف؟» آغاز کرد.

چکیده و مطالب مهم این سخنرانی به شرح ذیل است:

بنده سه جلسه با آقای ظریف، پنج جلسه با آقای عراقچی و یک جلسه با خانم افخم داشتم، مطالبی را که بیان می‌کنم مستند است.

زمینه توافقنامه ژنو در سفر آقای روحانی و آقای ظریف به نیویورک بسته شد، پس از آن بود که وارد ژنو یک شدند، آقای عراقچی می‌گفت « در یک ژنو یک طرح و سه مؤلفه ارائه دادیم، مؤلفه‌ها این بود که گام نخست، نهایی و هدف از مذاکرات چیست؟»

هدف از مذاکرات بازی برد ـ برد بود

هدف از مذاکرات یک بازی برد و برد بود، برد غربی‌ها این بود که یقین کنند ما به دنبال ساخت سلاح هسته‌ای نیستیم، ‌برد ما نیز این بود که پرونده هسته‌ای که از آژانس به شورای امنیت رفته برگردد، دوم این‌که تحریم‌های نفتی و بانکی برداشته شوند.

تمام تحریم‌های سنگین به سبب قطعنامه‌های است که شورای امنیت توافق کرده است، تحریم‌ها به صورت یک جانبه، چند جانبه و یا به صورت همگانی است، در تحریم‌های همگانی تمام کشورها تحریم می‌کنند.

آقای ظریف می‌گفت «تحریم‌های سنگین از سوی شورای امنیت است وگرنه تحریم‌های یک طرفه کاغذ پاره‌ای بیش نیست و باید پرونده هسته‌ای را از شورای امنیت بیرون بیاوریم»، تحریم‌های بانکی و نفتی جدی‌ترین تحریم‌ها هستند.

سال گذشته 49 درصد بودجه کشور به نفت بستگی داشت،‌ در حالی که از تیرماه سال گذشته تاکنون یک کشتی خارجی یک قطره نفت از ما نبرده است، از این‌رو افراد تصمیم گرفتند که مالیات‌ها را سنگین کنند، اکنون نیز تنها 7 هزار بشکه نفت در هر روز فروخته می‌شود.

دولت نباید راه حل آقای قاسمی برای فروش نفت را لو می‌داد

آقای قاسمی وزیر نفت سابق در پایان دولت آقای احمدی نژاد برای فروش نفت یک روش را پیاده کرده بود، ولی متأسفانه این راه را دولت لو داد و نباید لو می‌داد، ما بخشی از نفت را با پرچم عمان می‌فروختیم.

آقای عراقچی می‌گفت «در ژنو یک زمینه آماده شد و در ژنو دو به سرعت به توافق رسیدیم، 90 درصد کارها صورت گرفته بود و تنها 10 درصد باقی مانده بود»، جان کری وقتی عصر جمعه آمد گفت «من صبح نزد نتانیاهو بودم و هنوز صدای فریادهای او در گوشم است»، ولی چرا اکنون صهیونیست‌ها مخالفت نمی‌کنند؟.

آقای بروجردی عضو کمیسیون مجلس به آقای عراقچی گفت «90 درصدی که شما به توافق رسیدید چه چیزی بود؟» آقای عراقچی گفت «این مسائل محرمانه است و نمایند‌ه‌ها نیز حق ندارند بدانند».

آقای ظریف نیز در جای دیگر گفت «نهایت‌اش این است که من را به مجلس می‌برید و استیضاح می‌کنید،‌ ولی بدانید من یک کلمه نمی‌گویم»، چرا این‌ها تأکید دارند که مسائل محرمانه باشد؟ چرا ما نباید بدانیم؟ نمی‌دانیم چه می‌گذرد، چرا مردم نباید توافقنامه را بدانند؟

چه کسی جام زهر را به امام نوشاند؟

بنده به آقای ظریف گفتم «حق قانونی نمایندگان است که بدانند توافقنامه چیست، پس چرا از ما پنهان می‌کنید؟، به ما حق بدهید که با شما به احتیاط رفتار کنیم.

تیمی که به امام راحل قطعنامه 598 را تحمیل کرد، جام زهر را نوشاند چه کسانی بودند؟

باید براساس قانون توافقنامه به فارسی ترجمه شود، ترجمه‌ها کنونی زیاد قابل قبول نیستند، حتی وزارت خارجه در ترجمه سانسور کرده است، بنده 40 ساعت بر روی این ترجمه کار کردم، این توافقنامه دارای پنج بخش مقدمه، گام نخست، میانی، نهایی و نتیجه نهایی است.

ما در توافقنامه پذیرفتیم هر کاری که در زمینه هسته‌ای بخواهیم در کشور انجام دهیم باید با رضایت و امضای آمریکا باشد.

در گام نخست95 درصد هسته‌ای خود را از دست دادیم، برفرض می‌گویم اگر پس از شش ماه زیر حرف خود زدند ما نیز زیر حرفمان می‌زنیم، در حالی که در توافق نامه آمده پس از شش ماه نیز این توافقنامه قابل تمدید است، در این توافقنامه بیست و هشت تعهد دادیم.

ما به دنبال ساخت بمب اتم نیستیم

تعهد ما به غربی‌ها این است که تمام مواد غنی سازی 20 درصد را باید نابود کنیم، اگر کشوری 270 کیلوگرم اورانیوم غنی شده 20 درصد و 10 تن اورانیوم 5 درصد و 20 هزار سانترو‌فیوژ داشته باشد به نقطه جهش می‌رسد، نقطه جهش یعنی ساخت بمب اتم، ما به دنبال ساخت بمب اتم نیستیم ولی این کار اسرائیل را سر جا خود می‌نشاند، جان کری و اوباما گفتند «نخستین بار است که ما توانستیم امنیت اسرائیل را این گونه تأمین کنیم».

توافق دیگر این است که جمهوری اسلامی ایران در شش ماه غنی سازی بیست درصد نداشته باشد، آقای صالحی می‌گفت «در نطنز و فردو 19 هزار سانترو‌فیوژ نصب کردیم، در نطنز بیش از 8 هزار سانترفیوژ می‌چرخند و به آن‌ها گاز تزریق می‌شود، بقیه یا می‌چرخند که گاز تزریق نشده و یا خاموش هستند»، با این توافقنامه نصف نطنز عملا خاموش شده است.

مقام معظم رهبری تصریح کردند «من در جزئیات دخالت نمی‌کنم، بلکه چند خط قرمز دارم»، آقای عراقچی می‌گفت «ما خط قرمز آقا را هم نتوانستیم حفظ کنیم و آن‌ها را نیز از دست دادیم»، ما 7 تن اورانیوم غنی سازی شده 5 درصد داریم و در توافقنامه تعهد کردیم که یک گرم به آن اضافه نکنیم، تعهد دادیم بازفرآوری نداشته باشیم.

بیشتر مأموران آژانس جاسوس هستند

همچنین پذیرفتیم سه ماه هر چه اطلاعات درباره برنامه‌ای هسته‌ای داریم در اختیار آژانس قرار دهیم، اکنون بازرسی آژانس دو برابر شده است، دو نوع بازرسی سر زده داریم، یک بازرسی این است که مأموران آژانس دو ساعت قبل از آمدن خبر می‌دهند که ما به ایران می‌آییم، بازرسی دیگر به صورت سر زده و بدون اطلاع است و معلوم نیست که مأموران آژانس با چه گذرنامه‌ای وارد کشور می‌شوند؟.

توافق‌ها دیگر این است که دوربین‌ها باید آنلاین باشند، یعنی افراد در کاخ سفید بنشینند و تمام اطلاعات را در اختیار داشته باشند، حق تولید سانتریفیوژ نداریم، پس از آقای احمدی نژاد تاکنون تنها چهار سانتریفیوژ نصبب شده است.

ما در توافقنامه ژنو متعهد شدیم که بازرسان باید به معادن و کارخانه‌های اورانیوم ما به صورت آزاد دسترسی داشته باشند، در حالی که اکثر بازرسان جاسوس هستند، یکی از دانشمندان هسته‌ای کشورمان می‌گفت «وقتی بازرسان تنها برای یک بار پشت کامپیوترهای ما نشستند، ویروس را وارد سیستم کرده و حدود 3 هزار سانتری‌فیوژ ما از کار افتاد».

بنده حاضرم با این افرادی که می‌گویند شما مخالف توافقنامه هستید مناظره داشته باشم، خاضعانه تقاضا کردم که متن توافقنامه را برای مردم در تلویزیون درست بخوانید، تعطیلی یو سی اف اصفهان در متن نیست ولی آن را نیز تعلیق کردند.

برای تولید یک گرم اورانیوم غنی شده باید از آمریکا اجازه بگیریم

در متن توافقنامه شانزده بار واژه غنی سازی آمده ولی حق غنی سازی نیامده است، دو جا به برنامه غنی سازی ایران اشاره شده که یکی در مقدمه و دیگری در نتیجه نهایی است، سخنان دیروز جان کری از متن توافقنامه بود، در متن آمده «برای یک درصد هم باید رضایت آمریکا را بگیرید، آمریکا باید تشخیص دهد ایران نیاز عملی به مواد دارد یا خیر؟، مکان غنی سازی را نیز باید با توافق آمریکا مشخص شود».

یکی از آمریکا‌یی‌ها می‌گفت «حالا که تعیین مکان غنی سازی با ما است پس چه نیازی دارد که غنی سازی حتما در داخل ایران صورت گیرد»، آقای عراقچی می‌گفت «این حرف‌ها را نباید بیرون بزنید» و می‌گفت که غربی‌ها می‌گفتند «ایران هیچ نیازی به مواد ندارد، چرا که برای راکتور تهران به اندازه پنج سال سوخت دارد و 5/3 درصد بوشهر را نیز روسیه می‌دهد».

غربی‌ها در توافقنامه ژنو چه چیزی به ما داده‌اند؟

آقای عراقچی می‌گفت آن‌چه که ما به دست آوردیم، این است که غربی‌ها می‌گویند «تحریم‌ها اضافه‌تر نمی‌شود، فروش روزانه 7 هزار بشکه نفت کم نمی‌شود، البته تنها باید پول 20 درصد از نفت و گازی را که می‌فروشید به داخل کشور ببرید و 80 درصد پول‌های شما باید به پول‌ها بلوک شده اضافه شود، یک و نیم میلیارد دلار هم فلزات گران‌ بهاء می‌دهیم، اجازه می‌دهیم در برابر نفت، دارو و غذا به ایران وارد شود، از 100 میلیارد دلار پول بلوک شده جمهوری اسلامی ایران در شش ماه 8 میلیارد به صورت اقساط به ایران داده می‌شود و جهموری اسلامی ایران باید 400 میلیون دلار بدهکاری خود را به دانشگاه‌های خارجی پرداخت کنند»، البته اکنون می‌گویند تنها 4 میلیارد دلار می‌دهیم.

تحریم‌های بزرگ بانکی و نفتی برداشته نشدند، در گام نهایی نیز قرار است که بیست سال بعد تحریم‌ها برداشته شوند، جالب این است که بیست سال را هم در توافقنامه ننوشتند و معلوم نیست که آمریکایی‌ها در آینده زیر حرفشان بزنند یا خیر، تازه پس از بیست سال تنها 4/1 تحریم‌ها برداشته می‌شود، آقای عراقچی می‌گفت غربی‌ها می‌گفتند «باید سال برداشتن تحریم‌ها دو رقمی باشد».

در گام دوم نیز باید تمام قطعنامه‌های شورای امنیت را انجام دهیم، در حالی که آقای ظریف در کمیسیون مجلس می‌گفت «امتیازهای که گرفتیم اگر بیشتر نباشد کمتر نیست».

تیم مذاکره کننده هسته‌ای چگونه تقویت شد؟

رهبری دستور دادند حداقل تیم مذاکره کنندگان را تقویت کنید، آقایان نیز برای تقویت کار موسویان و سیروس ناصری را آورند، دو تا جاسوس که یک از آن‌ها دستگیر شده بود،‌ اکنون نیز این دو نفر با آقای ظریف اختلاف پیدا کرده اند.

افراد برای مجلس خبرگان برنامه‌ریزی دارند

چند بار باید رهبری بگویند و ما فقط بشنویم؟ برنامه ریزی کردند برای مجلس آینده، علنا به تک تک ما زنگ می‌زنند و می‌گویند شما دیگر رأی نمی‌آورید، آن مهم نیست، برنامه‌ریزی شده است برای مجلس خبرگان آینده، سی و چهار سال دشمن هر چقدر شکست خورده است از ولایت فقیه و شخص ولی فقیه بوده است، دشمن فهمیده این‌جا را نگیرد کارش درست نمی‌شود.

رهبری نمی‌توانند علنا و واضح سخنان خود را بگویند، در این صورت افراد می‌گویند مردم ما داشتیم با مذاکره مشکلات شما را حل می‌کردیم رهبری نگذاشتند، همه چیز را هم مخفی می‌‌دارند، باید بیدار باشیم، مغز متفکر اصلاحات گفته است «مجلس خبرگان تنها راه حل و تنها مشکل در رهبر 10 سال آینده است، آن‌جا را دریابید» حواستان جمع باشد.

روی برخی از افراد برنامه‌ریزی‌های ویژه شده است

در قم برخی‌ها شهریه می‌دهند، نخستین شهریه این فرد 50 و 100 هزار تومان بود، حواستان جمع باشد، بنده احتمال می‌دهم برای آینده سرمایه گذاری جدیدی بر روی چنین شخصی کرده‌اند.

از طرف دیگر بیش از ده‌ها جلد کتاب علیه رهبری در فضای مجازی قرار دادند، می‌گویند رهبری را باید زد، آن‌چه کشور را نجات داده ولایت فقیه است، دشمن دید بقیه را می‌تواند سنگر به سنگر بگیرد، قوه مجریه را گرفتند و خاتمی آمد، مجلس پنجم و ششم را نیز گرفتند ولی رهبری را نتوانستند بگیرند.

مجلس جدی کار می‌کنند، البته انتقادها وارد است، اگر ما قبل از این موضوعات آقای ظریف را استیضاح می‌کردیم دولت می‌گفت که مجلس چوب لای چرخ دولت می‌گذارد، باید مردم را بیدار کنیم، اگر مجلس وارد کار شد نگویند مجلس افراطی است و چوب لای چرخ دولت می‌کند، بیدار کردن مجلس نیز کار ما است،‌ مجلس هم مشکلاتی دارد ولی محذوراتی دارد.

گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا حاکی است، حجت الاسلام نبویان در ادامه سخنرانی خود تاکید کرد: خودشان می‌گویند باید انتقاد باشد و کشور را امنیتی نکنید، روزنامه قانون صفحه اول صریحا آیه قرآن را انکار کرد، بنده ده‌ها بار تذکر دادم، ما تصمیم گرفتیم که موضوع به صورت مخفیانه حل شود ولی معاون پارلمانی بعد از ماه‌ها تنها گفت تذکر دادیم.

در حالی که نشریه 9 دی و وطن امروز را به سبب انتقاد از دولت به دادگاه معرفی کردند، روزنامه یالثارات را نیز بستند، تمام این‌ روزنامه‌ها که علیه دولت انتقاد کردند بسته شدند، ولی طرف آیه قرآن را انکار کرده است،‌ کسی چیزی نگفت.

صدا و سیما نیز تحت فشار است تا مسائل توافقنامه را بیان نکند

فردی در هیأت اداری خوزستان سخنرانی کرده و گفته است «افرادی که نسبت به توافقنامه مخالفت می‌کنند دو دسته هستند، یکی رهبر است که متخصص هستند، غیر از رهبر بقیه بچه‌هایی هستند که ادای بزرگ‌ترها را در می‌آورند»، آقای عراقچی و آقای ظریف به ما می‌گفتند «حرف‌های صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها را نزنید».

صدا و سیما نیز بسیار تحت فشار است، امروز سخنان جان کری را پخش کرده است ولی حملات گسترده‌ای به صدا وسیما شده که صدا و سیما مخالف توافقنامه است، آقای عراقچی می‌گفت «تنها کیهان و صدا و سیما انتقاد می‌کنند»، بنده پنج شنبه سخنرانی داشتم لغو کردند، سخنرانی دیگرم را نیز لغو کردند، افراد خیلی تلاش می‌کنند که سخنان به مردم نرسد.