۱۳۹۲ بهمن ۱۳, یکشنبه

عقده دون کیشوت!


عطف به مجادله اخیر اینجانب با جناب آقای «مهدی خزعلی» و بعد از آنکه بنده جسارت کردم و علائم ابتلای ایشان به عقده های روان پریشانه را مطرح کردم:

******
صریحانه با خزعلی
آقای مهدی خزعلی اخیراً ضمن ارسال نامه ای سرگشاده به وزیر اطلاعات مدعی مظالمی در حق خود توسط ماموران امنیتی کشور شده که چنانچه این ادعاها برخوردار از صحت باشد قابل اغماض نیست و شخص وزیر موظفند حتماً و قطعاً پی گیری لازم جهت اعاده حق ایشان را وجه همت خود قرار دهند. 
اما جناب آقای خزعلی! متاسفانه جدای از صحت و سقم ادعای های مزبور در سابقه سنت و عملکرد شما شواهد و علائمی دیده می شود که ماهیت رفتار و نیات شما را مخدوش می کند. اکنون قصد و مجال پرداختن به آن شوائب را ندارم اما در همین نامه اخیرتان چیزی مشهود است که با قوت موید یک فکت روانشناختی از روحیات یک عنصر روان نژند است! 
جناب آقای خزعلی نگاهی به امضای پائین نامه تان بیاندازید! این که نامه خود را با عنوان «دکتر مهدی خزعلی» امضاء می کنید(!) می دانید علامت چیست؟ این که مـُصرید پیشوند امضایتان را ممهور به عنوان «دکتر» فرمائید (!) می دانید چنین امری یک فکت مشخص روان شناختی و حجتی است در ابتلا به نوعی کمپلکس!؟ می دانید در روانشناسی چنین رفتاری موید ابتلا به کدام نیاز رفلکسیو است!؟ می دانید حتی تفطن کارشناسانه در میمک های چهره و نوع فیگورتان در همین تصویر ضمیمه از خودتان نیز بازتاب دهنده به علائم همان ابتلاست؟

 اصرار تصنعی در به دست داشتن قلم و کاغذ در تصویر با نگاه به گوشه اتاق در حالی که عکاس در مقابل نشسته و با تعمد در نشان دادن عینکی آویزان در دست چپ، جملگی موید شوق ناشیانه شما در هم ذات پنداری و تصور خود از یک آرزوی مشهود است!
******

ایضاً بعد از آنکه ایشان در مقام واکنشی قابل انتظار و قابل فهم و طبیعی، متقابلاً اتهاماتی نظیر «ارتزاق کننده از طریق آدم فروشی و خبر چینی و مزدوری برای وزارت اطلاعات» را به اینجانب منتسب کردند (!) و بعد از موج استقبال «پرنده هائی قفسی» ملتزم الرکاب ایشان ( با تاسی به اصل هر کی بریزه شادونه ـ فکر می کنن خدا شونه) از عضله نمائی آن «دون کیشوت» در نبرد با آسیاب های بادی مفروض اش! (قبلاً در پست پرنده های قفسی در مورد این قشر توضیح داده بودم)

******

پرنده های قفسی
پرنده های قفسی را می توان اسم مستعار انسانی دانست که در اسارت «شخصیت نحیف البنیه» و زندان «ضعیف النفسی» خود روزمرگی و روزمره گی می کند.فقد بضاعتی که مانع از آن است تا ایشان بتوانند ضمن احراز هویت و ثبات شخصیت برخوردار از اعتماد بنفس و مسئولیت پذیری جهت ایفای نقش های فردی و اجتماعی خود شوند.پرنده های قفسی رنجور از فقد چنین لنگر ثباتی «مولویانه» آنی شوند که «چون کشتی بی لنگر کژ می شد و مژ می شد»صباوت شخصیت و اندیشه سترون ارمغان محتوم و گریز ناپذیری است که «پرندگانی قفسی» را در اضطراب و انفعال و هراس از بی پناهی به صرافت آن می کشاند که:«هر کی بریزه شاه دونه ـ فکر می کنن خدا شونه»پرنده های قفسی هم زمان با باور به چنان خدائی و نیاز به مخدر خوش خلسه چنان «خدایگان ـ قهرمانی» در یک دیالکتیک قابل فهم دست به جعل آنتی خدا و شیطان و دیکتاتوری قدر قدرت در جبهه مقابل خدایگان شان می زنند.
چنین دیکتاتوری مخلوق لازم و نیاز حیاتی همان پرنده های قفسی است تا بدآنوسیله با گماردن انگشت تقصیر بر آن جعل خود ساخته، بتوانند همه مسئولیت گریزی و بی عملی و انفعال و جُبن خود را از آن طریق توجیه و استتار کنند.

******

نهایتاً مشارالیه در مقام واکنش و حسن ختام خطاب به اینجانب فرمودند:
می خواهی مطرح شوی راهش این نیست!
لذا در اینجا و از باب بستن این پرونده خدمت ایشان و امت ایشان (!) معروض می دارد:
جناب آقای دون کیشوت!
بله ـ بنده هم خوب می دانم برای مطرح شدن «این راهش نیست» و همانی راهش هست که شما می پیمائید!
جناب آقای دون کیشوت!
ظاهراً متوجه نیستید، برخلاف جنابعالی که بمنظور ارضای نیاز «توجه طلبانه» و عقده «مطرح شدن» حاضرید با هر دروغ و هذیان و رفتاری، لااقل صدا و تصویر خود را به تلویزیون دولت همان آمریکائی برسانید (!) که بنده در حال اقامت و زندگی در همان کشور معهودتان هستم!
جناب آقای دون کیشوت!
مزید اطلاع تان معروض می دارد که به اعتبار سالها سابقه کلامت و کتابتم در حوزه «ژورنالیسم سیاسی» اگر مانند شما به کمپلکس توجه طلبی و مطرح شدن مبتلا بودم اکنون می توانستم و می توانم مانند جنابعالی و بلکه بهتر از جنابعالی و موارد مشابه جنابعالی با اتخاذ گویش نامتعارف و سیاه نمائی و هذیان گوئی و دروغ بافی علیه کشور و نظام و ملت و مملکتم ، در کسری از زمان و در قلب ایالات متحده خود را بسیار بالاتر از «شمایان» مُبدل به ستاره پر فروغ و دائمی همان رسانه هائی کنم که اکنون میزبان شما و در خدمت ارضاء عقده های توجه طلبانه شمایانند!
همان رسانه هائی که دوسیه شان مملو از خیانت و جنایت دولت های موسس ایشان در حق ایران و ایرانیان بوده و می باشند.
اما جناب دون کیشوت!
مطمئن باشید برخلاف شمایان حاضرم تنها به نوشتن در همین سامانه کم فروغم قناعت کرده اما هرگز مانند شمایان برای ارضاء شهوت مطرح شدن و تشفی عقده های شخصیتی ، شرف و حیثیت انسانی ام را هزینه خوش رقصی برای اجنبی و رسانه های اجنبی نکنم.
شمایان در اتخاذ چگونگی مرتفع کردن ابتلائات روان پریشانه خود مُخیرید. اما برادرانه اندرزتان می دهم ابتلائات خود را با خود گریزی «فرافکنی» نفرمائید!
آئینه را نشکنید. خود را بشکنید!


۴ نظر:

ناشناس گفت...

halalat bashad on none ke noshe jan karde ,,, hagha ke zereh dasteh on lote bozorg shodeh ,,,rohash shad va hr che omreh khake eshan ast toleh omreh shom shavad inshala

داریوش سجّادی گفت...

ممنونم ـ اشک مان را در آوردید با یاد آن پهلوان. دعا کنید خدا ما را هم زودتر بپذیرد. خسته شدیم از این همه نامردی ها و بی مرامی ها!

ناشناس گفت...

آقای سجادی مگر قرار است دنیا جای مرام باشد؟ اگر دنیا ظرفیت مرام پروری داشت با امثال علی (ع) و حسین (ع) و سایر معصومین آن نمی کردند که کردند. امثال شما (و شاید بنده) که ساکن غرب شده ایم (بالاجبار) چوب دو سر نجس این دنیا هستیم که هم اینجا بهمان وصله جاسوسی می چسبانند و هم آنجا به دیده تردید در دفاع مان از انقلاب می نگرند. و چه باک زیرا آنکه باید بداند می داند و عاقبت هم در دادگاه او باید پاسخگو باشیم.

Kambiz khan گفت...

Hazrate sadjadi aziz,
Well done to you and your integrity to speak the truth. As other Nashenas contributor has said: we are looked upon with doubt at home and with rejection abroad. But never stop exposing them eloquently as you do. Our hearts and minds are with you. The more I think the more I get depressed of stupidity and selfishness of our west intoxicated countrymen. God helps all. Ayyaam bekaam