۱۳۹۹ خرداد ۱۱, یکشنبه

از جورج تا جوکر!



جنبش اعتراضی بابت قتل «جورج فلوید» توسط افسر پلیس مینیاپولیس با سرعتی محسوس در حال گذار به «آشوبی جوکری» است!
آرتور فلک در فیلم جوکر طبقه محروم و سرخورده‌ای را نمایندگی می‌کرد که در زیر مناسبات ناصواب سیستم سرمایه‌داری آمریکا روان‌نژندانه کلیت آن ساختار را با خشن‌ترین شکل ممکن به چالش کشید و تمام قد در مقابل آن ساختار شورید و شهر را شوراند.
آشوب ناشی از قتل جورج فلوید در کنار واکنش‌های ناسنجیده ساختار قدرت در آمریکا بصورتی قهری و تبعی در حال خشن‌شدن و مخرب‌شدن و عصیانگری علیه طبقات مُرفه و ساختار پول‌سالار آمریکا است.
طنز ماجرا آنجاست که سال گذشته ترامپ در حاشیه اجلاس سالیانه مجمع عمومی سازمان ملل با اشاره به افزایش دادن تحریم‌های اقتصادی علیه ایران گفت:
«مشکلات در ایران شدت گرفته است. تورم در آنجا بالا است. بزودی در خیابان‌ها شورش اتفاق می‌افتد. مردم نمی‌توانند نان بخرند! پولشان بی‌ارزش شده. آنها مجبورند مذاکره کنند»
و اکنون این شهرهای آمریکا است که شاهد شورش مردم و ۴۰ میلیون بیکار و حمله و تخریب و غارت مراکز خرید شهر توسط «جوکرهای عاصی شده» از وضعیت افتضاح اقتصادی و فضای ناسالم اجتماعی است.
ظاهرا اکنون در آشوب آمریکا:
جورج فلوید بهانه است. اصل نظام نشانه است!

#داریوش_سجادی
#جوکر



۱۳۹۹ خرداد ۱۰, شنبه

کُشتی، گرفتن یا نگرفتن!؟


جمعه گذشته در مباحثه با مهدی مهدوی‌آزاد در تلویزیون ایران‌اینترنشنال بحث داشتم

موضوع بحث روائی یا ناروائی استنکاف ورزش‌کاران ایران از رقابت با ورزش‌کاران اسرائیلی بود.

خلاصه عرائض من آنبود که:

ـ اسرائیل حکومتی آپارتایدی است و همان‌طور که حکومت نازی‌ها قائل به برتری نژاد آریا بودند در اسرائیل فراتر از حکومت شاهد خدای آپارتایدی هستیم که قائل به برتری و برگزیدگی «قوم یهود» است و ایران اخلاقا و شرعا از برسمیت شناختن این حکومت معذور است و بالتبع ورزشکارانش نباید تن به رقابت ورزشی با ایشان دهند چون بنوعی برسمیت شناختن آن تمامیت نامشروع را افاده معنا می‌کند.

ـ احتراز ورزشکار ایرانی از این قانون نانوشته عملی خائنانه است. ورزش‌کاری که در قالب تیم ملی در تورنمنت بین‌المللی حاضر می‌شود تعلق به خودش ندارد و نمایندگی یک کشور را عهده‌داری می‌کند و باید تابع عرف و قانون کشورش باشد.

ـ رقابت یا عدم رقابت با ورزش‌کار اسرائیلی تصمیم شخصی نیست. ورزشکاران ملی ایران نمی‌توانند با پیاز حکومت تغذیه و فربه شوند و آنگاه که خوش‌ درخشیدند نارفیقانه خویش‌کامی کرده و در شوق و سودای پول و مدال به عرف و اخلاق و قانون کشورشان دهان‌کجی کنند.

چنین ورزشکاری ولو آنکه مدال هم کسب کند در تحلیل نهائی در باور عامه خائن تلقی می‌شوند.

ورزش ایران قبل از مدال محوری، اخلاق محور و تختی سالار است.

این اصل در جمیع حوزه‌ها مسموع است.

آن دختر خانمی که با هزینه و رانت حکومت در سینمای ایران خوش درخشید و بعد از ایران رفت و در مصاحبه با بی بی سی گفت رفتم چون امکان ترقی در سینمای ایران وجود ندارد در حالی که در همین حکومت دو بار بالاترین جایزه موفقیت سینمائی (سیمرغ بلورین) را از وزارت ارشاد همین حکومت گرفت! چنین فردی در هر قرائتی خائن محسوب می‌شود.

حال بگذریم که در غرب نیز هنرش در «سینما» را به ما نشان نداد و «سینه به ما» نشان داد!

فرار مغزها نیز از همین نوع است و اساسا فرار مغزها دروغی بیش برای استتار خیانت ملی نیست. جوانی که در سیستم آموزشی ایران که تمام قد تحت سرمایه‌گذاری حکومت است و با بودجه بیت‌المال آموزش می‌بیند و در فردای فارغ‌التحصیلی نارفیقانه به بهانه این که اینجا قدر ما را نمی‌دانند دست به مهاجرت می‌زند و خدماتی که قرار بود بعد از فارغ‌التحصیلی با خدمت به کشورش و مردمان کشورش ما به ازا کند! تقدیم به کشور اجنبی می‌کند چنین امری را مهاجرت نخبگان نمی‌نامند. دزدی و خیانت ملی می‌نامند.

نگاهی به تاریخ همان دول راقیه که مهاجرت می‌کنید بیاندازید. اگر اکنون در رفاه و آسایش و پیشرفت‌اند این وضعیت را با عافیت اندیشی به دست نیآوردند و با زحمت و مشقت و سختی کشورشان را ساختند و برخلاف شما در سختی‌ها کشورشان را ترک نکردند.

ماندند و با تن دادن به سختی کشورشان را ساختند.

لینک مصاحبه

#داریوش_سجادی

۱۳۹۹ خرداد ۵, دوشنبه

ثلاثی خدایان!



انسان‌ وقتی از فهم عالی و عمیق از خداوند عاجز می‌ماند، می‌کوشد خداوند را تا سطح نازل فهم خودش، پائین آورد.

اما وقتی از فهم خدا عاجزیم آیا اخلاقا یا عقلا مجاز هستیم بجای ارتقای فهم خود، خداوندمان را تا سطح نازل فاهمه‌مان پائین بکشیم؟

تعریضی که پیش‌تر در مذمت میگساری در حیات دنیوی و اخروی داشتم (اینجا) موجبات شائبه‌هائی میمون شد که تشریحی را بر عهده اینجانب تحمیل می‌کند.

خداوند در فاهمه اینجانب بمثابه سیستم عاملی عقلانی و قانونمند حاکم بر نظام خلقت است. سیستم عاملی دائر بر عقلانیت و عدالت که هر گونه تخطی یا تعدی به نظام خلقت‌اش منجر به فعال شدن قابلیت خود ترمیمانه آن «نظم مانا» خواهد شد. نوعی اکوسیستم اخلاقی یا توازن اکولاجیکال (Ecological balance) که حافظ تمامیت نظم عقلانی و عادلانه حاکم بر جهان هستی است.

هر چند نمی‌توان منکر شد که فهم غالب از خداوند در فاهمه عموم خداباوران ناظر و استوار بر خدائی آنتروپومورفیسم (Anthropomorphism) است.

(خدای آنتروپومورفیسم = خدائی انسان‌وار)

خدائی که در ذهنیت مومنین «خداوندی انسان‌وار» در قامت پدری مهربان در عرش را تداعی می کند.

قدر مسلم فهم آنتروپومورفیسم از خداوند لزوما مناسبات خدایگان ـ بندگی هم‌تراز با چنین خوانشی را بین چنان خداباوران و چنین خدایگانی را فونداسیون می‌کند.

در چنین خوانشی نمی‌توان به مولانا تاسی کرد دائر بر آنکه:

عاشقِ صُنع خدا با فَر بود
عاشقِ مصنوع او کافر بود

ما به ازاء چنان خوانشی، قرائتی خیامانه است بدآن گونه که:

گردون نگری ز قد فرسوده ماست
جیحون اثری ز اشک پالوده ماست
دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست
فردوس دمی ز وقت آسوده ماست

ایمان خائفانه و ایمان تاجرانه محصول خوانش آنتروپومورفیکال از خداوندی است که در اولی مومنانش خداوند را در قامت فرومانروای خوفناک شکنجه‌گاهی مهیب و مهابتی قویم بنام «دوزخ» می‌انگارند.

خداوندی مخوف که مومنانش زیست مومنانه‌ و آداب و عبادات‌شان را مدلول ترس و احتراز از دوزخ هولناک آن مهابت، لگاریتم کرده‌اند.

ایمان تاجرانه نیز برساخته خداوندی است تاجرپیشه که در عالی‌ترین سطح مالک عشرتکده‌ای را تداعی می‌کند که مومنانش زیست مومنانه خود را دلالتی بر تجارت با چنان خدایگانی می‌انگارند که اگر نمازی می‌خوانند ما به ازای آنرا درختی در بهشت و اگر روزه‌ای می‌گیرند در قبالش «حوری» و «غلمان» و سوئیتی مصفا را در فردوس از چنان خداوندی مطالبه‌گری می‌کنند.

خوانشی بیزینس مآبانه از خداوند که منجر به خوانش زمینانه و خیامانه‌ای از این دست نزد اباحه‌سالاران می‌شود:

گویند بهشت و حورعین خواهد بود
آنجا می ناب و انگبین خواهد بود
گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک
آخر نه به عاقبت همین خواهد بود

چیزی که در نازل‌ترین سطح داعشیونی را می‌ماند که با شورت‌های فلزی انتحار می‌کردند تا در بهشت موعدشان حاضر به یراق باشند!

ضلع سوم، ایمانی عاقلانه و عاشقانه است که به تعبیر مولانا:

ما را نه غم دوزخ و نه عشق بهشت است
بردار ز رُخ پرده که مشتاق لقائیم

در چنین سطحی از ایمان، خداوند مخوف نیست و در چنین خوانشی همه خوف مومن ناشی از ترس افتادن از توجه و نظر لطف خداوند از جوار منیت و انانیت بندگان است.

چنان مومنانی «رابعه‌ای» را می‌مانند که خاضعانه خداوندش را بدانگونه می‌خواند که:

بهشتت را به دوستانت و دوزخت را به دشمنانت ده. مرا تو بسی!

ایشان را «صائبی» می‌مانند که زهدفروشان را بدانگونه طعنه‌زنانه استخفاف می‌کرد که:

عمر زاهد به سر آمد به تمنای بهشت
نشد آگاه که در ترک تمناست بهشت

ایشان را روح‌الله‌‌ای می‌مانند که خود را نزد خدایش بدین گونه خاشعانه می‌سرود که:

نیستم نیست که هستی همه در نیستی است
هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمائی

#داریوش_سجادی

آدم‌نمایان!


آنان که «مُشبه به آدم» اطلاق می‌شوند کنایه از کسانی است که فیزک‌شان انسان است اما فاقد قوه عاقله‌اند و از فهم عقلی و استدلالی ابتلائات‌شان عاجزند!

در مقام تمثیل سرایندگان «شعار نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران» مصداقی مبرهن از چنان آدم‌نمایانی‌ است که در بی‌غمی از محنت دیگران ژاژخائی کرده و عینیتی از صحت سروده شیخ اجل را عهده‌داری کردند:

بنی‌آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به‌درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی‌غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

#داریوش_سجادی

روز جهانی شراب!



روز بیست و پنج ماه می به اعتبار هژمونی لیبرالیسم غربی روز جهانی ‌شراب نامگذاری شده!

از جانب دیگر این وعده به مؤمنین داده شده که احتراز از شُرب‌خمر در آخرت و در جنت «ما به ازا» دارد و آنجا به محترزین از شراب دنیوی، شراب اخروی عرضه خواهد شد و آنانکه در حیات دنیوی زیست مومنانه داشته و از شراب‌خواری اجتناب کردند در بهشت توفیق شُرب‌خمر دارند.

هر چند همین نیز تقلیل جنة‌المأوی و خُلدآشیانی تا حضیض میخانگی است اما پرسش اساسی آنجاست:

اگر نخواهیم در زیست اخروی نیز شراب‌خواری کنیم، تکلیف چیست!؟

لذت نوشیدن فرضا یک لیموناد چه در این دنیا و چه در آن دنیا مُرجح است بر شُرب تلخآبه‌ای که مذمت‌اش در اسلام ناشی از اختلال مشاعر و و زوال عقل انسانی است که عقلانیت‌ و قوه عاقله‌اش فصل تمایز انسان و حیوان است.

...

#داریوش_سجادی

۱۳۹۹ خرداد ۴, یکشنبه

در جلسات دولت چه خبر است؟



علی ربیعی سخنگوی دولت روحانی بمناسبت روز قدس و با ادعای بی‌فروغی این روز در غالب یک جمله معترضه اظهار داشته:

چرا ما با برخی رفتارها نتوانستیم روز قدس را آن چنان که باید، برای نسل‌های دهه شصت به بعد تبیین کنیم؟

جناب ربیعی ـ توقع دارید دغدغه روز قدس و محکمات و مسلمات انقلاب چگونه و توسط چه کسانی به نسل جوان منتقل شود؟

ضمانت اجرای انتقال یک آرمان، اعتقاد قلبی و ایقان عقلی بین راوی و مروی آن آرمان است.

طبیعی است ـ وقتی دولتمردان امثال عیسی کلانتری‌اند که طی ۴۰ سال گذشته در بالاترین سطوح وزارتی و ریاستی عهده‌دار مسئولیت بوده و اکنون اعتراف می‌کند هرگز به «انقلاب دوم» امام دلبسته نبوده چگونه انتظار دارید به «روز قدس» همان امام وابسته باشند تا بتوانند آن اتمسفر را به نسل جوان ترانسفر فرمایند!؟

توالی نسل پیشکش!

ایشان و ایشانیان(!) چاک زین را بچسبند. سواری باشد به نکوهش!

توقعاتی دارید!

آقایان به صرافت خودشان قبل از تلواسه آرمان‌های انقلاب دغدغه‌شان در جلسات هیات دولت، محکمه و محاکمه حاملان و «متهمان به انقلاب امام» است.

آقایان متوجه نیستند ۴۱ سال مانائی‌شان در حکومت و ۴۱ سال مانائی حکومت مرهون اشغال سفارت آمریکا و محروم شدن آمریکا از کانون فتنه در ایران بود!
در عمق جنگ سرد و در حالی که کمونیست‌ها داعیه خط اول مبارزه با آمریکا را داشتند و دین را افیون توده‌ها معرفی می‌کردند، اشغال سفارت آمریکا را مبدل به احراز هویت انقلاب اسلامی و گارانتی بقای جمهوری اسلامی کرد.

#داریوش_سجادی

۱۳۹۹ خرداد ۲, جمعه

صهیونیسم روی دیگر نازیسم!



روز جهانی قدس قبل از مبارزه طلبی با دولت صهیونیستی و قبل از عدالت طلبی برای مسلمانان مظلوم فلسطینی تلاشی است جهت نجات موسی کلیم‌الله و آموزه‌های موسی کلیم‌الله از چنگال‌های کثیف یهودیت صهیونیستی.

به گویش احمد شاملو و خطاب به کاهنان بتکده صهیون و نتانیاهوی ملعون معروضیم:

ابلها مردا! ما خصم تو نیستم. انکار توام!

مشکل وجدان آگاه بشری قبل از سبوعیت دولت صهیونیستی، تباین با خداوند یهودیت صهیونیستی است!

ما دشمن شما نیستیم. دشمن خدای شمائیم.

پرستش خدائی که مروج شایسته‌سالاری قومی است پرستش چنین خدائی عبادت نیست، حماقت است.

دینی که خداوندش قائل به برتری نژادی و اصلحیت قومی است چنین خدائی را باید به دیوار کوبید!

چنین خدائی شایسته پرستیدن نیست! برآیند چنین خدائی «این‌همانی» نازیسم دیروز با صهیونیسم امروز است.
فاشیسم مخرج مشترک برتری نژاد آریائی هیتلر و برتری قومی یهودیت هرتزل است.

خداوندی که رستگاری را در مضیق‌ترین و حضیض‌ترین خوانش ممکن تنها به قوم یهود وعده و بشارت داده و تقلیل‌گرایانه و آپارتایدانه و قوم‌گرایانه مومنانش را با یهودیت ژن‌سالارانه برند می‌کند! بر چنین خدائی و چنان خدایگان ـ بندگانی باید شماتت کرد و خطابت کرد که:

کام همگان باد روا، کام شما نه‌
ایام همه خرم و ایام شما نه


#داریوش_سجادی

۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۵, پنجشنبه

آقای پروژه!


نُنُربازی یا به تعبیر محسن چاوشی نعره و «عربده» ابراهیم حامدی (ابی) از اجرای «عجب حلوای قندی تو» که از مستی ناشی از میخارگی این دُردانه کاخ‌های حکام آدمخوار ریاض در شب شهادت نخستین امام شیعیان، حکایت داشت موید افسارگسیختگی این مُطرب هفتاد ساله است که در پیرانه‌سری دچار توهم «رژی دبره انگاشتی» از خود شده و امریه‌های سیاسی با مضمون زیر مرتکب می‌شود:

مزرعه‌ای که آنرا ملخ‌ها احاطه کرده‌اند، بجای «اصلاح» جز از طریق سمپاشی و نابودی ملخ‌ها، راه دیگری برای نجات آن مزرعه وجود ندارد.

میزبانی اخیر حکام نئاندرتال ریاض از «ابی» در «طنطوره» شاخصی مهم از «پروژه شدن» این خواننده لوس‌انجلسی است که با دلارهای نفتی و حمایت منقرضان سلطنت‌طلب و ساپورت CIA در حال فربه شدن جهت تاثیرگذاری بر تحولات داخل ایران است.

اصرار «ابی» طی سالهای اخیر جهت خوانش‌های سیاسی آن هم در فقدان ولو حداقلی از سواد سیاسی یا تحصیلات آکادمیک و برگزاری کنسرت‌های مجلل و تهیه ویدئو ـ کلیپ‌های فوق‌حرفه‌ای و گران‌قیمت در کنار خوانش‌هائی سیاسی و منحرف کننده واقعیت مانند «کوچه نسترن» جملگی موید آنست که «صاحبان ابی» روی «آقای پروژه» سرمایه‌گذاری سنگینی کرده‌اند.

استفاده از «خواننده» توسط سازمان‌های امنیتی امری است مسبوق به سابقه و برجسته‌ترین ایشان فرانک سیناترا بود که در دهه ۶۰ توسط «سیا» جهت مشارکت در ترور فیدل کاسترو مدیریت و دلالت شد!

باز دم «داریوش اقبالی» گرم که هر چند مانند «ابی» مخالف جمهوری اسلامی است و هر چند از حیث جنس صدا و سابقه اجرا هم‌تراز «ابی» و در عداد هنرمندان وزین‌خوان محسوب می‌شود اما تا آن اندازه شرافت داشت که در «طنطوره» نباشد و حیثیت هنری‌اش را ملوث به نجاست دلارهای نئاندرتال‌های سعودی نکند.

چه داریوش را به طنطوره دعوت کرده بودند و نرفته باشد و چه اساسا دعوت‌اش نکرده باشند هر دو حالت موید ترجیح «ابی» نزد شیوخ سعودی برای تن دادن به خیانت و وطن فروشی است.

آقای ابی ـ نجاست خواری دلارهای طنطوره نوش جان‌تان! تخفیف و تحقیر محسن چاوشی نیز مشکل‌تان را حل نمی‌کند. اما به روسای‌تان بگوئید بابت «کوچه نسترن» اگر حضورا ببینم‌تان آنچنان با پشت دست بر دهان‌تان خواهم کوبید تا دیگر جرات نکنید به لن‌ترانی و هرزه‌درآئی نسبت به مفاخر و شهدای بزرگوار ۸ سال دفاع مقدس ایرانیان مرتکب شوید!

#داریوش_سجادی
#ابی
#ابراهیم_حامدی
#داریوش_اقبالی

۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۴, چهارشنبه

پهلوی به تاریخ ایران گند زد



نهاد سلطنت علی‌رغم ناخجستگی خودکامانه‌اش بیش از ۳۰۰۰ سال در ایران ماندگاری داشت و بتناوب دچار تداول ناشی از تطاول حکام می‌شد.

این تنها سلاطین فرومایه پهلوی‌ بودند که گند به تاریخ ایران زدند تا آنجا که ایرانیان در یک غضب ملی با یک انقلاب فراگیر سلطنت را از خاک ایران ریشه‌کن کردند

!#داریوش_سجادی

مشکل آمریکا با ایران چیست؟



مشکل آمریکا با ایران چیست ؟
مصاحبه‌ام با دکتر علیرضا نوری‌زاده در تلویزیون صحرا


ویدئوی کامل این مصاحبه را در تلویزیون صحرا در اینجا ببینید


به تلویزیون صحرا بپیوندید


....................


#داریوش_سجادی






...

۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۱, یکشنبه

گوگوش، شاخص فلاکت!



آقائی بنام «ف م سخن» اخیراً در تمجید از «فائقه آتشین» و به بهانه کاریکاتور «بزرگمهر حسین‌پور» شیدائیه‌ای نگاشته و در آن نوشته:

«گوگوش در ذهن جمعی ما ایرانیان خاطره‌ای ماندگار است که نمی‌توان آنرا خراب کرد. سابقه گوگوش یادگار تمام سال‌هایی ست که با او و ترانه‌ها و تصاویر و فیلم‌هایش زندگی کرده‌ایم»

غم‌غربت مضیق‌ترین معنا از کلمه نوستالژی است که بالمآل مفهوم عمیق و دقیقی از این واژه را مستفاد نمی‌سازد. نوستالژی را در پهنائی موسع، می‌توان فرآیندی اطلاق کرد که محصول فلاکت و ناکامی و ناشادی لوُزرهائی (Loser) است که در پروسه مهاجرت فاقد کفایت و صلاحیت و استعداد و قابلیت لازم جهت جذب موفقیت‌آمیز در جامعه میزبان بوده و همین ناکامروائی موجبات تکدرخاطر و حُزن روحی ایشان را فراهم می‌اورد تا از آن طریق با توسل به سوته‌دلی نزد هم‌رنجان و هم‌دردان و هم‌سرنوشتان حاشیه شده در غربت، با یکدیگر و به «عشق سالهای وبا» و کیف خوش‌باشی‌های ایام شباب با این‌همانی و خاطره‌درمانی (Reminiscence therapy) به تشفی خاطر برسند.

ایرانیانی که در «غربت فرنگ» و «عزلت در وطن» و از جوار ناکامی در غربت و ناشادی ناشی از عدم تضایف با لایف استایل حاکم در وطن مبتلا به «غمباد ملی» شده‌ و می‌شوند بُرشی از همین اقشارند که «گوگوش» برای ایشان نماد و شاخص فلاکتی را بازی و عهده‌داری می‌کند تا از آن طریق بتوانند با «ابرو به من کج نکن، کج کلاخان یارمه» خلسه درمانی کنند.

گوگوش مزبور نزد اقشار مذکور خاطرات «نبرد کازرون» برای دائی جان ناپلئونی را تداعی می‌کند که «دائی جان» با تکرار توام با اغراق از سلحشوری و ظفرمندی‌هایش در آن جنگ تخیلی، ولو موقتاً به شعف و شیدائی می‌رسد!

نماد اجتهاد از سر اضطرار انسانی که بمنظور استتار و غمض‌عین ناکامی‌ها و نارسائی‌ها و ناتوانی‌هایش بشکلی خویش‌کامانه در ناخودآگاه‌اش دست به وجدان کردن شمایل و حمایل و لواحق و سوابق و رزم‌آیشی آرمانی از خود می زند تا بدان وسیله بتواند در خلسه‌ای موقت، به تشفی خاطری ولو مجعول برسد.

#داریوش_سجادی
#گوگوش