۱۳۹۹ خرداد ۵, دوشنبه

ثلاثی خدایان!



انسان‌ وقتی از فهم عالی و عمیق از خداوند عاجز می‌ماند، می‌کوشد خداوند را تا سطح نازل فهم خودش، پائین آورد.

اما وقتی از فهم خدا عاجزیم آیا اخلاقا یا عقلا مجاز هستیم بجای ارتقای فهم خود، خداوندمان را تا سطح نازل فاهمه‌مان پائین بکشیم؟

تعریضی که پیش‌تر در مذمت میگساری در حیات دنیوی و اخروی داشتم (اینجا) موجبات شائبه‌هائی میمون شد که تشریحی را بر عهده اینجانب تحمیل می‌کند.

خداوند در فاهمه اینجانب بمثابه سیستم عاملی عقلانی و قانونمند حاکم بر نظام خلقت است. سیستم عاملی دائر بر عقلانیت و عدالت که هر گونه تخطی یا تعدی به نظام خلقت‌اش منجر به فعال شدن قابلیت خود ترمیمانه آن «نظم مانا» خواهد شد. نوعی اکوسیستم اخلاقی یا توازن اکولاجیکال (Ecological balance) که حافظ تمامیت نظم عقلانی و عادلانه حاکم بر جهان هستی است.

هر چند نمی‌توان منکر شد که فهم غالب از خداوند در فاهمه عموم خداباوران ناظر و استوار بر خدائی آنتروپومورفیسم (Anthropomorphism) است.

(خدای آنتروپومورفیسم = خدائی انسان‌وار)

خدائی که در ذهنیت مومنین «خداوندی انسان‌وار» در قامت پدری مهربان در عرش را تداعی می کند.

قدر مسلم فهم آنتروپومورفیسم از خداوند لزوما مناسبات خدایگان ـ بندگی هم‌تراز با چنین خوانشی را بین چنان خداباوران و چنین خدایگانی را فونداسیون می‌کند.

در چنین خوانشی نمی‌توان به مولانا تاسی کرد دائر بر آنکه:

عاشقِ صُنع خدا با فَر بود
عاشقِ مصنوع او کافر بود

ما به ازاء چنان خوانشی، قرائتی خیامانه است بدآن گونه که:

گردون نگری ز قد فرسوده ماست
جیحون اثری ز اشک پالوده ماست
دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست
فردوس دمی ز وقت آسوده ماست

ایمان خائفانه و ایمان تاجرانه محصول خوانش آنتروپومورفیکال از خداوندی است که در اولی مومنانش خداوند را در قامت فرومانروای خوفناک شکنجه‌گاهی مهیب و مهابتی قویم بنام «دوزخ» می‌انگارند.

خداوندی مخوف که مومنانش زیست مومنانه‌ و آداب و عبادات‌شان را مدلول ترس و احتراز از دوزخ هولناک آن مهابت، لگاریتم کرده‌اند.

ایمان تاجرانه نیز برساخته خداوندی است تاجرپیشه که در عالی‌ترین سطح مالک عشرتکده‌ای را تداعی می‌کند که مومنانش زیست مومنانه خود را دلالتی بر تجارت با چنان خدایگانی می‌انگارند که اگر نمازی می‌خوانند ما به ازای آنرا درختی در بهشت و اگر روزه‌ای می‌گیرند در قبالش «حوری» و «غلمان» و سوئیتی مصفا را در فردوس از چنان خداوندی مطالبه‌گری می‌کنند.

خوانشی بیزینس مآبانه از خداوند که منجر به خوانش زمینانه و خیامانه‌ای از این دست نزد اباحه‌سالاران می‌شود:

گویند بهشت و حورعین خواهد بود
آنجا می ناب و انگبین خواهد بود
گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک
آخر نه به عاقبت همین خواهد بود

چیزی که در نازل‌ترین سطح داعشیونی را می‌ماند که با شورت‌های فلزی انتحار می‌کردند تا در بهشت موعدشان حاضر به یراق باشند!

ضلع سوم، ایمانی عاقلانه و عاشقانه است که به تعبیر مولانا:

ما را نه غم دوزخ و نه عشق بهشت است
بردار ز رُخ پرده که مشتاق لقائیم

در چنین سطحی از ایمان، خداوند مخوف نیست و در چنین خوانشی همه خوف مومن ناشی از ترس افتادن از توجه و نظر لطف خداوند از جوار منیت و انانیت بندگان است.

چنان مومنانی «رابعه‌ای» را می‌مانند که خاضعانه خداوندش را بدانگونه می‌خواند که:

بهشتت را به دوستانت و دوزخت را به دشمنانت ده. مرا تو بسی!

ایشان را «صائبی» می‌مانند که زهدفروشان را بدانگونه طعنه‌زنانه استخفاف می‌کرد که:

عمر زاهد به سر آمد به تمنای بهشت
نشد آگاه که در ترک تمناست بهشت

ایشان را روح‌الله‌‌ای می‌مانند که خود را نزد خدایش بدین گونه خاشعانه می‌سرود که:

نیستم نیست که هستی همه در نیستی است
هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمائی

#داریوش_سجادی

هیچ نظری موجود نیست: