آقائی بنام «ف م سخن» اخیراً در تمجید از «فائقه آتشین» و به بهانه کاریکاتور «بزرگمهر حسینپور» شیدائیهای نگاشته و در آن نوشته:
«گوگوش در ذهن جمعی ما ایرانیان خاطرهای ماندگار است که نمیتوان آنرا خراب کرد. سابقه گوگوش یادگار تمام سالهایی ست که با او و ترانهها و تصاویر و فیلمهایش زندگی کردهایم»
غمغربت مضیقترین معنا از کلمه نوستالژی است که بالمآل مفهوم عمیق و دقیقی از این واژه را مستفاد نمیسازد. نوستالژی را در پهنائی موسع، میتوان فرآیندی اطلاق کرد که محصول فلاکت و ناکامی و ناشادی لوُزرهائی (Loser) است که در پروسه مهاجرت فاقد کفایت و صلاحیت و استعداد و قابلیت لازم جهت جذب موفقیتآمیز در جامعه میزبان بوده و همین ناکامروائی موجبات تکدرخاطر و حُزن روحی ایشان را فراهم میاورد تا از آن طریق با توسل به سوتهدلی نزد همرنجان و همدردان و همسرنوشتان حاشیه شده در غربت، با یکدیگر و به «عشق سالهای وبا» و کیف خوشباشیهای ایام شباب با اینهمانی و خاطرهدرمانی (Reminiscence therapy) به تشفی خاطر برسند.
ایرانیانی که در «غربت فرنگ» و «عزلت در وطن» و از جوار ناکامی در غربت و ناشادی ناشی از عدم تضایف با لایف استایل حاکم در وطن مبتلا به «غمباد ملی» شده و میشوند بُرشی از همین اقشارند که «گوگوش» برای ایشان نماد و شاخص فلاکتی را بازی و عهدهداری میکند تا از آن طریق بتوانند با «ابرو به من کج نکن، کج کلاخان یارمه» خلسه درمانی کنند.
گوگوش مزبور نزد اقشار مذکور خاطرات «نبرد کازرون» برای دائی جان ناپلئونی را تداعی میکند که «دائی جان» با تکرار توام با اغراق از سلحشوری و ظفرمندیهایش در آن جنگ تخیلی، ولو موقتاً به شعف و شیدائی میرسد!
نماد اجتهاد از سر اضطرار انسانی که بمنظور استتار و غمضعین ناکامیها و نارسائیها و ناتوانیهایش بشکلی خویشکامانه در ناخودآگاهاش دست به وجدان کردن شمایل و حمایل و لواحق و سوابق و رزمآیشی آرمانی از خود می زند تا بدان وسیله بتواند در خلسهای موقت، به تشفی خاطری ولو مجعول برسد.
#داریوش_سجادی
#گوگوش
«گوگوش در ذهن جمعی ما ایرانیان خاطرهای ماندگار است که نمیتوان آنرا خراب کرد. سابقه گوگوش یادگار تمام سالهایی ست که با او و ترانهها و تصاویر و فیلمهایش زندگی کردهایم»
غمغربت مضیقترین معنا از کلمه نوستالژی است که بالمآل مفهوم عمیق و دقیقی از این واژه را مستفاد نمیسازد. نوستالژی را در پهنائی موسع، میتوان فرآیندی اطلاق کرد که محصول فلاکت و ناکامی و ناشادی لوُزرهائی (Loser) است که در پروسه مهاجرت فاقد کفایت و صلاحیت و استعداد و قابلیت لازم جهت جذب موفقیتآمیز در جامعه میزبان بوده و همین ناکامروائی موجبات تکدرخاطر و حُزن روحی ایشان را فراهم میاورد تا از آن طریق با توسل به سوتهدلی نزد همرنجان و همدردان و همسرنوشتان حاشیه شده در غربت، با یکدیگر و به «عشق سالهای وبا» و کیف خوشباشیهای ایام شباب با اینهمانی و خاطرهدرمانی (Reminiscence therapy) به تشفی خاطر برسند.
ایرانیانی که در «غربت فرنگ» و «عزلت در وطن» و از جوار ناکامی در غربت و ناشادی ناشی از عدم تضایف با لایف استایل حاکم در وطن مبتلا به «غمباد ملی» شده و میشوند بُرشی از همین اقشارند که «گوگوش» برای ایشان نماد و شاخص فلاکتی را بازی و عهدهداری میکند تا از آن طریق بتوانند با «ابرو به من کج نکن، کج کلاخان یارمه» خلسه درمانی کنند.
گوگوش مزبور نزد اقشار مذکور خاطرات «نبرد کازرون» برای دائی جان ناپلئونی را تداعی میکند که «دائی جان» با تکرار توام با اغراق از سلحشوری و ظفرمندیهایش در آن جنگ تخیلی، ولو موقتاً به شعف و شیدائی میرسد!
نماد اجتهاد از سر اضطرار انسانی که بمنظور استتار و غمضعین ناکامیها و نارسائیها و ناتوانیهایش بشکلی خویشکامانه در ناخودآگاهاش دست به وجدان کردن شمایل و حمایل و لواحق و سوابق و رزمآیشی آرمانی از خود می زند تا بدان وسیله بتواند در خلسهای موقت، به تشفی خاطری ولو مجعول برسد.
#داریوش_سجادی
#گوگوش
۶ نظر:
مزخرف! خودش هم نفمیده چی گفته!
حاجی ریدی، اصلا لوزر خودتی. گوگوش کیه بی مایه، تو خودت بی شعورترین هستی
بهتره شما بر و کشک خودت رو بسابی
آیا فکر میکنی میتونی تاریخ رو عوض کنی گوگوش یعنی دماوند گوگوش یعنی خلیج فارس گوگوش یعنی شمال سرسبز و زیبای ایران گوگوش یعنی ایران
گوه نخور مردک دوریالی یه مشت چرندیات عربی پشت هم نوشته فکر کرده سخنوره
همانطوریکه در معرفی خودت نوشته ای، لجن و مرداب دنی هستی! پاچه لیس سریازان بدنام امام زمان.
شما واقعاً خودت حال آدم را بد میکنی از بس اراجیف مینویسی.
ارسال یک نظر