۱۳۹۸ مهر ۴, پنجشنبه

لبخند دیپلماتیک!


خندیدن و بشاشیت هر چند ارزش است اما دنیای دیپلماسی آداب خود را دارد و قهقهه در شان یک دولتمرد آن هم در ترازی عالی‌رُتبه نیست!
خنده در دنیای سیاست مشتمل بر لبخند و تلخند و زهرخند و نیشخند است!
متانت و وقار و تشخص اصلی‌ترین توقع از یک دیپلمات عالی رتبه آن هم در نشست‌های عالی سیاسی و دیپلماتیک با طرف‌های خارجی است!
نهاد دیپلماسی دولت «تدبیر و امید» مذاکره که بلد نبود!
مبارزه هم که بلد نیست!
کاش لااقل مشق خندیدن و درست خندیدن می‌کرد!

#داریوش_سجادی

۱۳۹۸ مهر ۲, سه‌شنبه

لواشک آلو!



رفتار «سعید ملائی» جودوکاری که بدلیل احتراز از مقابله با حریف اسرائیلی فرصت کسب مدال طلا در مسابقات قهرمانی جهانی جودو در توکیو را کراهتاً واگذار کرد، مؤید یک نابسامانی جدی در ساختار ورزش ایران است!

صورت قضیه شفاف است و از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی بدلیل برسمیت شناخته نشدن رژیم صهیونیستی توسط ایران و موجودیت نامشروع حکومت اسرائیل ، ورزشکاران ایرانی پیرو سیاستگذاری‌ سازمان ورزش ایران از مبارزه با حریفان اسرائیلی در رقابت‌های ورزشی استنکاف می‌ورزند.

این در حالی‌است که «ملائی» در حسرت و رغبت به طلای المپیک ۲۰۲۰ با رفتاری ساختارشکنانه از بازگشت به ایران اجتناب و رسماً و علناً اعلام کرد: زیر پرچم کمیته بین‌المللی المپیک و در تیم پناهندگان به مصاف رقیب اسرائیلی‌اش می‌رود و می‌کوشد با تمرین و پشتکار طلای المپیک ۲۰۲۰ را تصاحب کند!

نارفیقی ملائی با اردوی جودوی ایران و دهان کجی وی نسبت به سیاست تنزه‌طلبانه ایران نسبت به حکومت غیرقانونی اسرائیل محصول مناسبات «مدال محورانه» در فونداسیون ورزش ایران است که طی آن اخلاق قربانی اشتهار می‌شود!

اخلاق در ورزش نقطه عزیمت یک ورزشکار در حدفاصل دو رویکرد «پهلوانی» تا «قهرمانی» است!

قدر مسلم این ورزش اخلاق‌محور است که اثبات کرده ظرفیت آن را دارد تا تاریخ ورزشی جهان را مُزین به مفاخر ورزشکاری کند که می‌توانند شجاعت نه گفتن به مدال را با نجابت توام با بی‌اجابتی‌شان به پلشتی‌ها، مابه‌ازای استجابت پهلوانی خود از جانب مردم کنند!

زنده یاد «تختی» اگر برای مردم‌اش عزیز است عزت‌اش مدیون مدال‌های طلایش نبود!

عزت تختی مدلول صولت مردانه و حشمت پهلوانانه و سلوک خاضعانه‌اش با مردم و خروج تهمتهانه‌اش با نامردمان‌اش بود!

ورزشکاران ایران اگر نمی‌توانند «تختی» شوند کاش لااقل «محمدعلی» باشند که طلای المپیک‌اش را در اعتراض به منع ورودش به رستوران سفید‌پوستان به رودخانه اوهایو پرتاب کرد!

زنده‌یاد علی حاتمی در «حسن کچل» به حلاوت «فخر پهلوانانه» را با «وهم قهرمانانه» به با هجوی نازک‌اندیشانه، ماندگارانه شفاف‌سازی کرد:
حسن کچل:خسته نباشی پهلوون
پهلوون: پاینده باشی جوون
حسن کچل: ازکدوم جنگ میایی پهلوون؟
پهلوون:جنگ؟
حسن کچل:آره ، جنگ با اژدهای هزارپای هفت سر!
پهلوون: گفتی اژدها؟
حسن کچل: شایدم دیوا
پهلوون: دیوا؟
حسن کچل: آره پهلوون
پهلوون: تو از پهلوونای قصه حرف می‌زنی، من پهلوون قصه نیستم.
حسن کچل: مگه تو پهلوون نیستی؟
پهلوون هستم اما پهلوون قصه نیستم!
حسن کچل: پس تو از کجا میایی؟
پهلوون: از مسابقه
حسن کچل: از مسابقه؟ مسابقه دیوکُشی؟
پهلوون: بازم میگه دیو! نه بابا با آدم! آدم با آدم ، حریف با حریف ،ولی مثه دو تا دوست ، دو تا ورزشکار.
حسن کچل: ورزشکار؟
پهلوون: آره، من سنگ هفتاد منی رو بلند کردم.
حسن کچل: از روی کدوم چاه؟
پهلوون: بازم میگه چاه!
حسن کچل: از جلوی کدوم چشمه؟
پهلوون: چشمه؟
حسن کچل: آره همون چشمه که آبش به رو مردم شهر بسته اس.
پهلوون: من سنگو از رو زمین صاف بلند کردم!
حسن کچل: زدیش رو سر دیوا؟
پهلوون: بازم میگه دیو! من سنگو گذاشتم سرجاش!
حسن کچل: چرا؟
پهلوون: واسه اینکه اگه یه بند انگشت اشتباه می‌کردم ، بازنده بودم ، آخه گوش تا گوش داور نشسته بود!
حسن کچل(طعنه زنان):خسته نباشی پهلوون(!)
پهلوون: پاینده باشی جوون.
حسن کچل: ولی آخه دیوا چی می شن؟
پهلوون: من دارم از حالا خودمو واسه بهار آینده آماده می‌کنم.
حسن کچل: پس تو فکرشی!؟
پهلوون: میخوام تو اون بهار سنگ صدمنی رو وردارم.
حسن کچل: که دوباره بذاری سرجاش!؟
پهلوون: آره به یاری حق!
حسن کچل: لواشک آلو!
پهلوون: چی؟
حسن کچل: برگه‌ی هلو!!
پهلوون: چی؟؟
حسن کچل‌‌(نا‌امید): خسته نباشی پهلوون!
پهلوون : پاینده باشی جوون!!!

#داریوش_سجادی

۱۳۹۸ شهریور ۲۵, دوشنبه

ساکنان کاخ شیشه‌ای!



فرای آثار نظامی و اقتصادی حمله به پالایشگاه نفتی سعودی این عملیات از حیث محتوا برخوردار از هوشمندی بالائی بود تا حدی که بخوبی توانست اهدافی فرای پالایشگاه «بقیق» را در عمق استراتژیک ریاض، مورد اصابت قرار دهد.

در مقام تشبیه کروزهای اصابت کرده به پایانه آمریکائی «آرامکو» حکم تدبیر حاذقانه حکیمی را داشت که در «گلستان» بی‌تابی غلام در کشتی و وحشت وی از دریا را با افکندش در مهیب و نهیب خروشان دریا تشفی داد و غلام مصیبت دیده در بازگشت به کشتی «آرام گرفت» و بصرافت افتاد که:

قدر عافیت آنی داند که به مصیبتی گرفتار آید.

ریاض تا قبل از حملات ۱۴ سپتامبر بدون توجه و تفطن به شدت آسیب‌پذیری‌اش از یک جنگ محتمل در منطقه، به لطائف الحیل می‌کوشید تا واشنگتن را ترغیب و تشجیع به جنگ نیابتی با ایران کند.

مالیخولیای آل‌سعود این امکان را به ایشان نمی‌داد تا بفهمند بر فرض ورود مستقیم ارتش ایالات متحده به جنگ با ایران باز هم این عربستان است که بمثابه گوشت مقابل توپ بهترین و نزدیک‌ترین و در دسترس‌ترین هدف در جنگ مفروض است و تاسیسات و تجهیزات و تمهیدات‌اش، خوش‌دست‌ترین هدف کم‌هزینه برای کروزهای از نوع عملیات ۱۴ سپتامبر خواهند بود!

عملیات ۱۴ سپتامبر و عمق استراتژیک مورد اصابت قرار گرفته در این عملیات قبل از «بقیق» و «خریص» فاهمه دولتمردان ریاض را مورد اصابت قرار داد و با صراحت و شفافیت به ایشان فهماند:

آنرا که خانه «نئین» است بازی نه این است! و آنانکه در کاخ شیشه‌ای نشسته‌اند و جبروت‌شان با سنگریزه‌ای می‌شکند عقلاً و قهراً بیشتر موظفند از تنش احتراز جویند. ولو آنکه دلخوش به استتار فتوری و زبونی خود پشت قوای مسلحه مهتران آمریکائی‌شان باشند!

لکنت اولیه و چند روزه حکام سعودی در فردای عملیات ۱۴ سپتامبر را باید ناشی از شوک و غافلگیری ریاض تلقی کرد که فهمید در جنگی مفروض با ایران ولو آنکه ریاض‌شان در کنف حمایت «ترامپ» نیز باشد علی ایحال هزینه اصلی و خسارت قطعی بر عهده و ذمه حکومتی است که مجبور است با ایران همسایه باشد! و اگر مختصر عقلی در مخیله سعودی باقی مانده در آنصورت می‌بایست غلامانه گوشه‌نشینی در کشتی عافیت «همزیستی مسالمت‌آمیز» با ایران را وجه همت خود قرار دهند!

هر چند دولتمردان سعودی هنوز هم تا آن اندازه ذکاوت ندارند تا بفهمند:

ترامپ مرد جنگ نیست و به تعبیر خودش تخصص‌اش دوشیدن پستان گاو‌های شیرده کاخ‌های شیشه ای سعودی است!


#داریوش_سجادی

شیطانیزم ایرانی!



حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان در سخنرانی پیش از خطبه‌های نماز جمعه تهران ابراز داشتند:

اختلاف نظر در جامعه اسلامی باعث برکت است اما دوقطبی کردن جامعه رفتار منافقانه است و در جامعه ما هم سال‌ها است که شکل گرفته ... دو قطبی سازی باعث ایجاد دیکتاتوری رسانه‌ای می شود و شایسته سالاری از بین می رود. خدا لعنت کند کسانی را که به دو قطبی سازی دامن می زنند و همه را متهم و منتسب به یک جناح می دانند. این لعنتی‌ها اجازه نمی دهند جامعه به پیش برود. صهینویست‌ها این دو قطبی سازی را در اکثر کشورها ایجاد کردند.

....

دو قطبی‌سازی سنت‌ای است سیئه در مناسبات رفتاری ایرانیان که هر چند به درستی توسط پناهیان نشانه‌گذاری شده اما توسط ایشان به خوبی آسیب‌شناسی نشده.

برخلاف باور پناهیان دو قطبی‌سازی در ایران امری است متقدم و ربطی به فتنه‌گری صهیونیست‌ها نداشته و خاستگاه‌اش برگرفته از منطق باینری است.

منطق باینری یا «صفر و یکی» مستحکم‌ترین سازه استدلالی در حوزه گزاره‌های ابطال‌ناپذیر (قطعیت‌ها) است هم چنان که همین منطق از آن درجه از استعداد برخوردار است تا با ورودش به جهان گزاره‌های ابطال‌پذیر (نسبیت‌ها) مُبدل به مخرب‌ترین و مناقشه‌آمیزترین استنتاجات منطقی شود.

مخرب‌ترین کاربرد منطق باینری زمانی است که این منطق «سترونآنه» با یک شیفت گفتمانی از جهان آنتولوژی یا بودشناسانه Ontology به جهان آگزیولوژی یا ارزش‌شناسانه Axiology میان‌بُر زده و جاعلانه از «بود ها» اخذ استنتاجات ارزش داورانه کند.

ریزش منطق باینری از جهان گزاره‌های ابطال ناپذیر به جهان گزاره‌های ابطال پذیر ریزشی است که محصولش نامحدود تلقی شدن پدیده‌های محدود، خواهد بود.

خبط فاحش در چنین شیفت گفتمانی آنجاست که علی‌رغم معسور بودن جهان «هست ها» لیکن در نگاه ارزش‌شناسانه «تفاوت» بین پدیده‌ها را مبنای «تبعیض» بین آن پدیده‌ها تلقی می کنند!

منطق باینری ناظر بر مفاهیم مطلق و گزاره‌های ابطال‌ناپذیر است.

مفاهیمی همچون:

هستی یا عدم ـ صدق یا کذب ـ روشنائی یا عدم روشنائی ـ خدا یا غیرخدا ـ خیر یا شر

ریزش منطق باینری از حوزه آنتولوژی (بودشناسی) به ساحت آگزیولوژی (ارزش شناسی) را می توان گرانیگاه خلق و بسط «ایدئولوژی شیطانی» محسوب کرد که طی آن شیطان تفاوت خود با انسان را و «بود» از «آتش خود» را ملاک تمایز و تفاخر و ارجحیت و ارشدیت و افضلیت و تَشَخُص و تَکَبر خود بر «بود» از «خاک انسان» قرار می دهد.

قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ ۖ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ

خدای متعال بدو (شیطان) فرمود:

چه چیز تو را مانع از سجده (آدم) شد که چون تو را امر کردم نافرمانی کردی؟ پاسخ داد که من از او بهترم، که مرا از آتش و او را از خاک آفریده‌ای. (آیه ۱۲ سوره اعراف)

در چنین بدآیندی، منطق شیطان ناظر بر «ارزشگذاری خویش‌کامانه» بر تفاوت های «هستی شناسانه» است.

ایدئولوژی که طی آن تفاوت های ذاتی و ریخت شناسانه Morphologic ملاک ارجحیت‌های ارزش داورانه قرار می گیرد و به تَبَع تَقَید به چنین تفرعنی است که «تفاوت» مبنای «تمایز» قرار گرفته، بدون التفات به آنکه تفاوت‌ها قاصر از آنند تا بتوانند مبنای تمایزها شوند.

سیاه و سفید، «فقیر و غنی» ، «شهری و روستائی» ، «باسواد و بی سواد» ، «زن و مرد» هر چند متفاوتند اما چنین تفاوتی جز به اعتبار تنزه اخلاقی و پارسائی رفتاری، نمی‌تواند افاده معنای مزیت و فضیلت و برتری و تمایز و ارجحیت و ارشدیت یکی بر دیگری کند.

ایرانیان به لحاظ تاریخی و به اقتفای آموزه‌های تحریف شده زرتشتی، آلوده‌ترین ملت‌ها به منطق باینری‌اند!

به اعتبار ابتلای ایرانیان به منطق باینری امکان ندارد پاسخ یک ایرانی به یک «پرسش مفروض» در قبال یک «انسان مفروض» مبنی بر آنکه «آقای ایکس چگونه انسانی است؟» بیرون از دو گانه «آدم خوبی است» یا «آدم بدی است» چیز دیگری باشد.

این تقریباً از محالات است چنانچه توقع شود یک ایرانی در پاسخ به پرسش فوق فرضاً بگوید؛

آقای ایکس فردی خوش خـُلق اما در عین حال کاهل است و هم چنان که آدمی راستگو است اما ضریب مسئولیت پذیری‌اش پائین است. از نظر روانی فردی برونگرا و خیـّر و اهل انفاق است. خانواده دوست و اجتماعی است اما در عین حال محافظه کار هم هست و ضریب ریسک پذیری‌اش پائین است. خوش لباس و خوش بیان و مبادی آداب است اما مناسباتش با خانواده پدرسالارانه است و در مناسبات اجتماعی رفیق باز و تفرج طلبند و غیره.

توقع شنیدن چنین پاسخی از یک ایرانی چیزی در حد محال است!

برای چنین «ایرانی مفروضی» دادن پاسخ در «دو گانه باینر» بمراتب سهل‌تر و مقبول‌تر از آنست تا خود را در پاسخ های فسفرسوز کثیرالابعاد و ذو جنبتین معطل و معذب نماید!

برای چنین ایرانی مفروضی تنها دو گزینه محلی از اعراب دارد:

خوب یا بد

انسان یا قدیس است یا ابلیس!

یا اهورا است یا اهریمن!

یا خیر است یا شر!

یا درست است یا غلط!

یا سیاه است یا سفید!

یا فرشته است یا دیو!

یا پاک است یا پلید!

یا قهرمان است یا هیولا!

یا راهبه است یا فاحشه!

یا مدرن است یا سنتی!

یا شهری است یا دهاتی!

یا باشعور است یا بی شعور!

یا باسواد است یا بی‌سواد!

یا روشنفکر است یا مرتجع!

یا آلامُد است یا اُمُل!

یا دنیوی است یا اخروی!

یا علمی است یا دینی!

از زمان حاکمیت منطق باینری در ناخودآگاه تاریخی غالب ایرانیان، یک دوگانه جعلی و آنتاگونیستی از «علم و دین» و «دنیا و آخرت» و «معنویت و مادیت» در ناصیه ایشان مهر شده که مبنای همه داوری‌ها و دانائی‌های ایشان قرار دارد!

آخرین و نقدترین و نزدیک‌ترین نمونه از چنین بدآیندی نزد ایرانیان را می‌توان در شهرآشوبی سال ۸۸ ملاحظه کرد که طرفین در بدخیم‌ترین حالت ممکن همه وجوه سرریز منطق باینری از جهان گزاره‌های ابطال ناپذیر به جهان گزاره‌های ابطال پذیر را توامان تجربه و عهده‌داری کردند!

خیزشی آپارتایدی که به اقتفای «منطق باینری» طرفین مدعی برتری و تفاخر «ذاتی خود» در مقابل کهتری و سفلگی ذاتی «طبقه مقابل خود» بودند و هستند!

شورشی که به اقتفای آلودگی محتوم‌شان به «ایدئولوژی شیطانی» جبراً و قهراً گریزی از این ثنویت تحمیلی و خودخواسته و خودساخته نداشته و ندارند تا «محمود احمدی‌نژاد» را عُصاره همه رذائل و خبائث و سیئات و دنائات بفهمند و هم زمان «میرحسین موسوی» را شُدآیندی از همه فضائل و محاسن و مکارم و مواهب موجود در جهان بشریت فهم و اقبال کنند! و هم زمان وارونه همین معادله در سوی دیگر جبهه برای «محمود قدیس» و «میرحسین ابلیس» همآوردی و هل من مبارزی می‌کرد و می‌کند!

ثنویت باینری نقطه مقابل وحدانیت مَنِشی و نزاهت رَوِشی و طهارت بینشی در فاهمه قاطبه ایرانیان است که مُنجر به شیطان‌زدگی خُلقی و انانیت عمقی و فهم ذوقی ایشان از خود و خوشآیند‌ها و ناخوشآیند‌های سلیقه‌ای‌شان، شده است!

#داریوش_ سجادی

۱۳۹۸ شهریور ۲۱, پنجشنبه

قاتل سحر خدادی کیست!؟



سحرخدادادی را باید نماینده نسلی تلقی کرد که در گنداب سیاست‌‌بازی و غرقآب ندانم‌کاری و تعفن ذائقه‌سازی‌های مهوع مشتی بندباز سیاسی کشته شد؟

سحرخدادادی را به کفایت می‌توان نماد و نماینده نسلی قلمداد کرد که لامحاله کم وزنی عقلی و بی‌وزنی هویتی خویش را چلیپاکشی می‌کنند!

نسلی که در نقطه تباین با نسل دیروزی است که در دهه پنجاه برخلاف سحرخدادادی و هم‌ترازان سحرخدادادی دغدغه‌شان نشستن در استادیوم و جیغ زدن برای ۱۱ نفر مشنگ‌تر از خودشان نبود!

نسل دیروز اگر قهری داشت و قهرمانی

اگر دردی داشت و دردمانی!

قهر و درد و قهرمان و دردمان را از بطن مطالعات فلسفی و مکاشفات عقلی‌اش احصا و استحصال می‌کرد.

دغدغه‌های نسل من را فرانتس فانون و برتراند راسل و آندره ژید و مارسل پروست و جمیله بوپاشا و شریعتی و جلال و نهضت حسینی قیام عاشورا نشانه گذاری می‌کرد!

حتی خوانندگان نسل من ام‌کلثومی بود که در جنگ شش روزه آنچنان مبتهجانه در بسیج سربازان مصری خواند که بعدها مناخیم بگین در توجیه قتل‌عام سفاکانه تل‌زعتر گفت اگر ام‌کلثوم در ۶۷ آنچنان سربازان مصری را به وجد نمی‌آورد ما نیز در تل‌زعتر آنچنان نمی‌کردیم!

نسلی که اگر هم خودزنی می‌کرد جان شیرین‌اش را فدیه آرمان‌های بلند آزادی و استقلال و مبارزه با استعمار و استبداد می‌کرد.

شوربختی است که با نسلی مواجه‌ایم که دغدغه‌اش فوتبال و نشستن در استادیومی شده که برون دادش مشتی الدنگ بی‌سواد و بد ‌دهان‌اند که کل افتخارات ملی‌شان با بلع میلیاردها تومان پول بی زبان، زنگ تفریح شدن برای فوتبال باشگاه های حرفه‌ای جهان است!

نسلی که آنچنان مغزشوئی شده که سطح مطالباتش تا زوال نشستن در استادیوم و جان دادن برای آن نشیمنگاه منحوس تنازل یافته!

ام‌کلثوم‌شان نیز ساسی مانکنی شده که جنتلمن است! و خانومش هم جندرمن! و آن روان‌پریش نیز قهرمان‌شان شده که از بطن دنیای کالاانگاری به زن، کورعقلانه با بیرق روسری‌های سفید سحر را قربانی نگاه جنسیتی به زنان در ایران قلمداد می‌کند.

سحر را شماتت نبایست کرد.

سحرها را به استادیوم راه ندهید

مردها ر ا نیز به استادیوم راه ندهید

اساسا گِل بگیرید درب دنیای فوتبال ایران را که خروجی اش همه چیز هست جز ورزش!

سحر را خدا داد اما فوتبال مبتذل و منحط ایران و تنازل مطالبات نسل جوان به چنین انحطاط و ابتذالی سحر و سحرهای بیشماری را از ما گرفته و می‌گیرد.

کاش عدلیه ایران نیز قبل از دغدغه نشیمن‌گاه دخترکان ایران در استادیوم کمی هم سودای ارتقای اندیشه و عقل و معرفت و شعور این دخترکان را عهده داری می‌کرد!

#داریوش_سجادی