۱۳۹۰ آذر ۹, چهارشنبه

امیرشرخر!

...
در خصوص اصول حاکم بر آئین دیپلماسی در مناسبات بین الملل باید تفطن به یک قانون طلائی داشت! و آن «اصل بی اصلی» است!!!
واقعیت آن است که برخلاف ظاهر شیک و قابل استناد کنوانسیون وین، عنصر مهم و تعیین کننده در پایبندی به قواعد بین الملل قبل از قوانین، ضریب قدرت و ضخامت گردن است.
اگر ضخامت گردن در حجم و استاندارد لازم نباشد اشغال چند ساعته سفارت انگلستان توسط چند جوان دانشجوی فاقد مسئولیت در صدر اخبار و کریدورهای بین المللی مُبدل به نقض صریح قواعد ومناسبات پذیرفته شده بین المللی می شود و مطابق معمول جماعت «همیشه شرمنده داخلی» نیز فریاد «وای آبروی باسابقه و متمدنانه ایرانی رفت شان» نیز گوش فلک را کر می کند اما وقتی همین قواعد لوکس و لازم الاجرا نقض می شود آن هم نه توسط چند دانشجو بلکه از ناحیه ایالات متحده آن هم نه از طریق بالا رفتن از دیوار سفارت بلکه با نشاندن هلیکوپتر جنگی ارتش ایالات متحده بر سقف کنسولگری ایران در اربیل و رُبایش بیش از یک ساله 5 دیپلمات ایران از آن کنسولگری!!! و مصادره اسناد آن مرکز، نه دبیر کل سازمان ملل متحد فریاد اعتراضی می کشد و نه شورای امنیت بلافاصله با تشکیل جلسه اضطراری و صدور بیانیه این اقدام بی شرمانه را محکوم می کند و نه اتحادیه اروپا سفرای خود را احضار می کنند و نه همان جماعت همیشه شرمنده رگ غیرت تمدن و فرهنگ و آبروی دو هزار پانصد ساله شان متورم می شود!!!
مثل ایشان مثل آن «امیرشرخری» است که با هیکل تنومند و صدای زمخت اش در انتهای کلاس می نشست و وقتی در اولین جلسه سال تحصیلی معلم جدید بمنظور آشنائی با شاگردان یک به یک اسامی را می خواند وقتی به «امیر شرخر» رسید امیرخان در کمال بی ادبی به ایشان گفت:
فقط گفته باشم اگه پا رو دم ما بزاری ، می کُشمت!
آموزگار متحیر نیز با عصبانیت کلاس را ترک و نزد مدیر شکوه برد ومدیر مربوطه نیز وقتی ماجرا را شنید با عصبانیت گفت غلط کرده هر کس این حرف را زده! پدرش را در می آرم!
و وقتی از نشانه های چنان محصل بی نزاکتی پرسید و مطلع شد با تعلل پرسید:
همونی که ته کلاس می شینه؟ و پاشنه های کفش اش را می خوابونه و و کُـتش را روی دوش اش می اندازه؟ و بعد از شنیدن پاسخ مثبت معلم بخت برگشته گفت:
خوب اگه اون گفته پس می کُشه!!!

بخشی از مقاله «راز ماندگاری» تحلیلی بر ماجرای اشغال سفارت انگلستان

دشمن ابله، دشمنی خوب است!


برگرفته از صفحه فیس بوکم:
پایوران جمهوری اسلامی اکنون می توانند از تبعات اشغال سفارت انگلستان توسط دانشجویان در تهران بهره برداری موثر سیاسی و رسانه ای کنند
اولاً از حیث رسانه ای و سیاسی این واقعه بازتاب گسترده ای داشت که به خودی خود می تواند و توانست ایران را توسط واکنش رسانه ای خوده غربی ها، بار دیگر در کانون اخبار جهانی و اثبات تداوم خصومت مسبوق به سابقه جهان غرب با ایران قرار دهد. پایوران حکومت در ایران می توانند از این اتفاق به عنوان یک فرصت بهره ببرند بویژه با عنایت به این که عموم تحولات و ناآرامی ها در خاورمیانه سویه و رنگ ضدیت با دولت های غربی را دارد که سالها حامی حکومت های دیکتاتوری منطقه بوده اند
اکنون و با این موج سنگین رسانه ای و سیاسی غرب علیه ایران ایشان ناحواسته این فرصت را به دست خودشان فراهم کردند تا بار دیگر تهران نزد مسلمانان منطقه نماینده قابل وثوق ایشان در خط مقدم مخالفت و مبارزه با خیره سری غربی ها معنا و فهم شود
ثانیاً جمهوری اسلامی ارزنی خود را معطل ترشروئی نه اقشاری در داخل کشور کند که از این رویداد ابراز انزجار کرده اند و نه نگران بابت ترشروئی غربی ها باشد.
اقشار داخلی مخالف با اتفاقات سفارت انگلستان در تهران هرگز و هیچ وقت با ایشان نبودند تا امروز پایوران بخواهند نگران آن باشند که ایشان را در کنار خود ندارند و کماکان اهتمام خود را صرف پایگاه توده ای خود نگه داشته باشد که در تمام 32 سال گذشته و در تمام فراز و نشیب ها وفادارانه در کنارشان بوده اند.
در مورد ترشروئی غربی ها و تهدیدهای شان نیز هرگز جای نگرانی نیست غربی ها با اقتصاد ورشکسته شان فقط در حال الدروم بلدروم هستند و دیگر رمقی برایشان نمانده تا بتوانند مانند گذشته ابراز وجود کنند. حتی جمهوری اسلامی اگر از قطع روابط با کل اروپا جز آلمان استقبال هم کند با توجه حجم قلیل مراودات تجاری اش با اروپا نه تنها مشکلی پیدا نمی کند بلکه ثمرات سیاسی بیشتری از نبود چنین رابطه را کسب خواهد کرد.

۱۳۹۰ آذر ۸, سه‌شنبه

دانشجویان پیرو خط آمریکا!!!

برگرفته از صفحه فیس بوکم
عطف به حمله دانشجویان به سفارت انگلستان در تهران و صرف نظر از قابل دفاع بودن یا غیر قابل دفاع بودن رفتار دانشجویان در اشغال سفارت انگلستان در تهران من نمی دانم چرا همیشه برای برخی بشردوست و مبادی آداب همیشه و فقط مرغ همسایه غازه؟ و وقتی دولت ایالات متحده با مشارکت همین انگلستان بدون هیچ مجوز قانونی و علی رغم مخالفت صریح سازمان ملل با ادعای دروغ وجود سلاح های کشتار جمعی اقدام به تهاجم نظامی و اشغال یک کشور می کنند (عراق) ارزنی طبع لطیف ایشان مکدر نشده و اعتراض به وحشیانه بودن چنین رفتاری نمی کنند و به تاسی از این منطق که هر چه آن خسرو کند شیرین بود دچار ثقل سامعه و غمض عین می شوند اما همین دوستان امروز و به طرفه العینی کنوانسیون وین شناس شده و شدیداً معترض رفتار «مشتی دانشجو نما»!!! می شوند؟؟؟؟؟
می گن بچه در رفتارهایش به بزرگ ترهایش نگاه می کند اگر دانشجویان اشغال کننده سفارت آمریکا در سال 58 را دانشجویان پیرو خط امام نام نهادند دانشجویان امروز اشغال کننده سفارت انگلستان را باید دانشجویان پیرو خط آمریکا بنامند که به تاسی از واشنگتن که به خود این حق را می دهد بدون مجوز قانونی یـــــــــا رعایت آداب دیپلماتیک بصورت خودسرانه یک کشور را اشغال کنند دانشجویان امروز نیز به کاخ سفید گفته اند: لبیک اللهم لبیک و به تاسی از بزرگ تر در مقیاسی بسیار کوچک تر همان کاری را با سفارت انگلستان کردند که آن مدعی آقائی دنیا دیروز در عراق و دیگر نقاط جهان کرد و می کند!!!
در ضمن شایسته و بایسته هست تا اتحادیه جهانی ریخت شناسان جهان!!! در پاسخ به ادعای معترضین به اشغال سفارت بریتانیا که اینها ریخت شان به دانشجو نمی خورد در اسرع وقت کلیشه های ریخت شناسانه از ویژگی تیپیک و استاندارهای شمایلی از دانشجوی مطمع نظر و مطلوب و محبوب شان را اعلام و انتشار دهند!!!!
جای مرحوم مصدق خالی است. اگر امروز زنده بود قطعاً با تلخندی بر لب می توانست با نیم نگاهی معنادار به دولت بریتانیا و عقبه امنیتی و نیروهای تحت الامر ایرانی و انگلیسی اش در MI6 و رسانه تحت الامرش با خود زمزمه کند:
هر کس باد بکارد روزی طوفان درو خواهد کرد!!!

۱۳۹۰ آذر ۴, جمعه

من اشتباهی هستم!


پیرو انتشار پست «خداحافظی» در وبلاگ «سخن» دوستان زیادی مسئولانه نقطه نظرات خود را در خصوص تصمیم جدیدم مبنی بر عدم انتشار عمومی مقالات خود و ارسال اختصاصی آن برای مشترکین بعد از اخذ حق اشتراک، با اینجانب در میان گذاشتند.
برخی از این تصمیم استقبال کردند و شماری نیز با چنین راهکار جدیدی مخالفت ورزیدند. مخالفت مخالفان از زوایائی متعدد و متنوع بود که هر کدام در جای خود حائز اهمیت و توجه می باشد از جمله آنکه اخذ حق اشتراک تضمینی برای عدم انتشار عمومی نداشته و استبعادی ندارد تا برخی از مشترکین نیز بعد از دریافت مطلب اقدام به انتشار مطلب ارسالی در عرصه علنی نمایند. فرمایشی که مقرون به صحت است.
اما برخی دیگر پرسش اساسی شان ناظر بر این بوده و هست که اصولاً چرا و به یک باره چنین تصمیمی اتخاذ کرده و کماکان و مطابق قبل اقدام به تحریر و انتشار مطالب خود نمی کنم؟
پرسش مزبور پرسشی است اصولی و حق مسلم خوانندگان مطالب اینجانب بوده و هست تا ایشان را در جریان چرائی تصمیم خود قرار دهم.
انصافاً بعد از نزدیک به سه دهه نوشتن و ایجاد ارتباط و گفتمان قلمی با مخاطب چنین تصمیمی برای اینجانب نیز عاری از حلاوت بوده و هست اما رسیدن به چنین تصمیمی بدون عقبه و زمینه نبود و سابقه آن را می توان در «مجادله ای» کاوید که بالغ بر 3 سال پیش تر بین اینجانب و جناب آقای ابراهیم نبوی عارض شد.
در بخشی از آن «مجادله» خدمت جناب آقای نبوی معروض داشته بودم:
جناب آقای نبوی در ریخت شناسی شخصیت روانی سجّادی نتوانسته منظور خود را به درستی بیان کند و در واقع ایشان خواسته اند بگویند: ضمن آنکه سجّادی حداقلی از شهرت اجتماعی را نزد ایرانیان دارد اما این شهرت سبقه ای ناخوشآیند داشته و سجّادی مبدل به اسم خاصی شده که برخوردار از بار شخصیتی منفی و نفرت آور است و یا بقول ایشان نمادی از نافهمی را بر دوش خود دارد.
چنانچه منظور جناب آقای نبوی ناظر بر این گزاره باشد تا حدود زیادی می توان با ایشان همدلی کرد مشروط بر آنکه دامنه این گزاره را در جغرافیای درست خود قرار دهند.
چنانچه جناب آقای نبوی بخاطر داشته باشند طی مجادله ای که با ایشان در سال 85 داشتم که از قضا ایشان در آن مقطع در ایالات متحده به سر می بردند، پس از رد و بدل شدن چند نامه بین اینجانبان، نهایتاً ایشان در وب سایت خود خبر از آن دادند که این روزها که در آمریکا به سر می برند در هر نشستی که با ایرانیان حاضر می شوند ایشان آقای نبوی را تشویق می کنند که بخوبی توانسته سجادی را مفتضح کند. (نقل به مضمون)
تصادفاً در آن مقطع اینجانب نیز عموماً در مواجهه با اکثر ایرانیان مدعی سیاست و  مقیم ایالات متحده کماکان با این جمله مواجه می شدم که:
آقای نبوی چه خوب مفتضح تان کرد!
این امر ناظر بر این واقعیت است که گزاره «شهرت منفی سجادی» تا حدود زیادی برخوردار از واقعیت است با این توضیح که اینً امری کاملاً طبیعی است که سجّادی نزد آن دسته از ایرانیان خارج از کشور که ... صرفاً از دیوار سیاست به عنوان کم هزینه ترین سکوی ابراز موجودیت فردی و اجتماعی بهره برده و در آن جایگاه می کوشند تا با هر چه نامتعارف گفتن و شنیدن در مباحث سیاسی برای خود موجودیت تعریف کنند در میانه چنین ایرانیانی «سجادی» موجودی بغایت کریه و نفرت انگیز است.
طرفه آنکه ایشان از آنجا که مُسبب وضعیت خفیف و نامساعد زندگی خود در خارج از کشور را نظام اسلامی حاکم بر ایران می دانند که دلیل مهاجرت شان به خارج از کشور شده، بر همین اساس از هر آن کس از جمله ابراهیم نبوی که بتواند با نامتعارف گوئی علیه حکومت حاکم بر ایران مرهمی بر زخم های روحی و روانی  ایشان بگذارد، اقبال می نمایند.
در واقع با توجه به همان جغرافیای گزاره «شهرت منفی سجّادی» است که باید به این واقعیت اذعان کرد: سجّادی بقول مهران مدیری «اشتباهی است». چرا که نفس بودن در غربت آن هم غربتی همچون ایالات متحده که قبلاً طی نامه به آقای باطبی عرض کرده بودم « کانون ورشکسته ترین گونه های منقرض شده و فسیل های فکری اپوزیسیون خارج از کشور است» بمعنای کسب شهرت منفی ناشی از بیان و سلوک و قلم سجّادی و امثال سجّادی است.
در مقام درک بهتر این «حضور اشتباهی» بی مناسبت نیست تا تجربه ای واقعی و مشابه را مورد بازبینی قرار دهیم و آن اینکه در زمان حضور خود در ایران یک بار که دو تیم استقلال و پرسپولیس در استادیوم صدهزارنفری تهران با یکدیگر مسابقه داشتند اینجانب به اتفاق یکی از دوستان به استادیوم رفتیم اما بدلیل اشغال تمامی صندلی های که سنتاً اختصاص به طرفداران تیم پرسپولیس داشت مجبور شدیم علی رغم میل خود در آن بخش از استادیوم بنشینیم که تعلق به حامیان تیم استقلال دارد و مشکل از آنجا شروع شد که تیم پرسپولیس که از قضا مورد وثوق ما نیز بود وقتی اقدام به حمله به زمین رقیب می کرد و ما دو نفر نیز اخلاقاً اقدام به تشویق ایشان می کردیم ناگهان خود را مواجه با خیل حجیم ترشروئی و هتاکی حامیان تیم استقلال می دیدیم که با تغیـّر خطاب به ما دو نفر می گفتند:
اگر می خواهید تیم تان را تشویق کنید بروید قسمت پرسپولیسی ها.
البته ایشان درست می گفتند و ما اشتباهی در آنجا بودیم.
منطق «شهرت منفی» اینجانب نیز نزد آن دسته از ایرانیان مخالف با جمهوری اسلامی مستقر در ایالات متحده و عقبه و خرده فرهنگ متصل به ایشان در داخل کشور، ناظر بر همین اصل است که در جامعه ای که از قبل شکل و ماهیت حضور و مشارکت سیاسی خود را مبتنی بر اصل صرفاً فحاشی به جمهوری اسلامی تعریف کرده، تحمل فردی با مختصات اینجانب که تن به آن دگماتیسم بظاهر روشنفکرانه نمی دهد دشوار است. همچنانکه ورود فردی چون ابراهیم نبوی به چنان جامعه ای که خواسته یا ناخواسته ایشان را نماد فحاشی و هتاکی به جمهوری اسلامی می دانند، بشدت شوق انگیز و روحیه افزاست.

بعدها و ذیل روان کاوی بخش دیگری از اقشار ایرانی خارج از کشور با تشبث گونه شناسانه به مبتلایانی نظیر «پونه قدوسی» تلاش کردم تا چنین سندرمی را بیشتر و بهتر تبین و تشریح نمایم. (اشاره به مقاله آفتاب پرست ها)

عصاره همه حرف های بالا «بدون اطاله کلام» همان است که پیش تر بنقل از مهران مدیری معروض داشتم:
من اشتباهی هستم! و بدون لحاظ جغرافیای مخاطب در بیرون از ایران که جملگی جنس مطالبات و مطالعات سیاسی شان ناظر بر هدم و حذف و هجو صدر تا ذیل جمهوری اسلامی ومتعلقات آن است نمی توانم و نباید توقع جذب مخاطب با نگاه کارشناسانه و تخصصی را در بیرون از کشور را داشته باشم.
البته این واقعیت بر اینجانب امر نامکشوفی نبوده و از ابتدا نیز تا آن درجه از شعور برخوردار بودم تا بدانم شرط درخشش و در کانون اقبال مخاطب خارج از کشور بودن هم راهی و همدلی و هم سوئی با بادی است که از بطن تمنیات و تشفیات خاطر ایشان می وزد. علی رغم این اینجانب تاکنون خرفتی کرده و با نوشتن و اصرار بر نوشتنم در میانه چنین بازاری که متاعی متفاوت با تولیدات قلمی امثال اینجانب را می طلبند خواسته یا ناخواسته اسباب تغیـّر و عصبانیت و کدورت خاطر ایشان را فراهم کرده و می کردم.
لازم به ذکر است اصرار اینجانب در تقید و تعهد به چنین نوشتنی نه دلیلی سادیستی بمنظور رنجاندن ایشان داشت و نه علتی مازوخیستی بمنظور تشفی خاطر ابتلای احتمالی خود!
چنین اصراری در نوشتن بازگشت به آن داشت که اینجانب علی رغم حضور خارج از کشوری ام مخاطب تراوشات قلمی خود را در داخل ایران و ناظر بر یک گفتمان درون سیستمی تعریف کرده ام.
مطابق چنین تعریفی از مخاطب بود که جسارتاً بدون توجه به پسند و ناپسند مخاطب خارج از کشوری در تمام این سالها اگر نوشتم صرفاً بر اساس تعهد قلمی و رسالت مطبوعاتی و تعریف مخاطب در داخل مرزهای ملی و قانونی و نزد اقشار قانونمدار و قانون پذیر جمهوری اسلامی (اعم از موافق یا مخالف) اهتمام خود را معطوف داشتم.
علی رغم این بعد از آنکه ملاحظه کردم بعد از تحولات و ناآرامی های انتخابات ریاست جمهوری اخیر، ارتباط اینجانب با مخاطب داخل کشور (بدلیل فیلتر شدن وب سایت و وبلاگ ام) مسدود شده. منطقاً نوشتن در چنین فضائی که بدون مخاطب داخلی مانده و مخاطب خارج از کشوری نیز از ناحیه نوشته های اینجانب ناخرسند شده و مکرراً ناخرسندی خود (و نه انتقاد کارشناسانه شان) را از طریق ارسال پیغام ها و ناسزاها و دشنام ها به اطلاع اینجانب می رسانند نهایتاً ایشان اینجانب را متقاعد به تسلیم و ننوشتن لااقل تا زمان بازتولید شرایط قبل (رفع فیلترینگ از مخاطب داخلی) کردند.
بنا بر همین تقاعد بود که تصمیم گرفته ام تا با از دست دادن مخاطب داخلی مطالب خود را فعلاً و موقتاً و صرفاً برای جمعی شناخته شده از دوستان ارسال کرده و دیگر دوستانی که در خارج از کشور بوده و احیاناً بی تمایل به مطالعه مطالب اینجانب نیستند را از طریق اخذ حق اشتراک در فهرست دریافت کنندگان مطالب خود قرار دهم.
بزرگوارانی که مایل به دریافت مطالب بنده با چنین مکانیسمی هستند می توانند با اینجانب از طریق ایمیل مکاتبه کرده تا شرایط و ترتیبات چنین اشتراکی را تمهید نمایم.
طبیعتاً چنانچه مسئولین مربوطه در داخل کشور زمانی به آن درجه از ظرفیت و توجه برسند تا تراوش قلم کسانی همچون اینجانب را تاب آورند! و اسباب رفع فیلتر وبلاگ و وب سایت اینجانب فراهم شود قطعاً و مجدداً در خدمت هم وطنانم در داخل کشور خواهم بود.

۱۳۹۰ آبان ۳۰, دوشنبه

نقاهتگاه ...!

... آنها بیمارانی هستند که در نقاهتگاه به آرامش می رسند.
در نقاهتگاه این فرصت به ایشان داده می شود تا بتوانند بنحو احسن خود را در خلسه «من خیلی اونم» !!! فرو برند.
رفتارها و اطوارها و حضورهای نامتعارف و رنگ و وارنگ و ظاهر آرای نامتعارف این «زن» در میان این بیماران بیش از همه مبین عمق و بدخیمی حس حقارتش در مقابل دیگر بیماران موجود در نقاهتگاه است. اصرار شدیدی دارد تا همیشه برایش کف بزنند و در کانون توجه شان باشد. اونا همه شون مریضند و تنها در شدت و عمق بیماریشان متفاوتند. نقاهتگاه روح شان را تسکین می دهد. در نقاهتگاه دارند بازی می کنند. نقشی را بازی می کنند که دوست داشتند در زندگی واقعی همان گونه بودند.
بخشی از مطلب جدیدم تحت عنوان نقاهتگاه ...!

۱۳۹۰ آبان ۲۶, پنجشنبه

هنر بازیافتی دوران پهلوی!!!



برگرفته از صفحه فیس بوکم:
عهدیه مبتذل خوان سینمای ایران در نظام پهلوی بعد از مدت ها غیبت سر و کله اش با سلام و صلوات مسئولین تلویزیون بی بی سی فارسی در این رسانه! پیدا شد و خیلی هم با احساس افتخار از پیشینه هنری شان یاد فرمودند!!!
یاد اظهارات داریوش همایون افتادم که در مقام دفاع از سرحدات هنر سالها پیش از اقدامات خود در مقام وزیر اطلاعات (فرهنگ و ارشاد آن موقع) پهلوی ها سخن می گفت!!! و در پس زمینه این ترانه «سوسن» در گوشم طنین می انداخت:
تتق تق تق تتق این وری رو باش؟
ویلوون زنه یه عینکی رو باش!!!
فضل و فخر فروشی خانم عهدیه از ترانه خوانی هایش را بگذارید در کنار یکی از این مثلاً ترانه هایش از جمله ترانه زیر تا به عمق غنا و معنویت و هنر این ترانه خوان دوران پهلوی بهتر متفطن شوید:
می خام امشب بغل این یکی باشم حالیته؟
شب دیگه بغل اون یکی باشم حالیته؟
من می خام از بدن من همه لذت ببرن!!!!!
مزخرفاتی بنام هنر که شکل مدرن تر !!! آن را امروز می توان در تعفن های تصویری مانند Sex And the City بشکلی گسترده تر ببینید.
یاد مادر مرحومه ام به خیر که خیلی این خانم را دوست داشت اما وقتی این ترانه اش را شنید پشت لب گزید و استغفار طلبید.
من نمی دانم چه اشکالی داشت اگر برخی اساساً به دنیا نمی آمدند!!!؟

۱۳۹۰ آبان ۲۳, دوشنبه

یک سوال؟

وزیر خارجه انگلستان برخلاف آلمان مشارکت این کشور در حمله نظامی به ایران را رد نکرد. این بدان معناست که در صورت حمله نظامی به ایران سربازان انگلستان در خط مقدم حمله به ایران حضور خواهند داشت!
اکنون جای این پرسش است که با حمله نظامی انگلستان به ایران جایگاه پرسنل ایرانی مشغول به کار در رسانه حقوق بگیر از وزارت خارجه انگلستان (تلویزیون فارسی بی بی سی) نزد ملت ایران چه خواهد شد؟ آیا نباید همان جایگاه را برای ایشان قائل شد که پیش تر اصحاب رجوی در پیوستن به صدام برای خود نزد ملت ایران فراهم کردند؟
 پاسخ شما چیست؟

۱۳۹۰ آبان ۲۱, شنبه

خداحافظی


دو مقاله اخیر اینجانب که بزودی به اتمام می رسد یکی اجمالی است از یک تحقیق مبسوط درباره تلویزیون فارسی بی بی سی و اهداف و خط مشی حاکم بر آن و بیوگرافی مدیریت و برخی از پرسنل و مجریان این رسانه که بنا به سفارش یک مرکز تحقیقاتی معتبر آن را تهیه کرده ام. لازم به ذکر است در خلال این پروژه مراوده ای نیز با مدیریت این رسانه (جناب آقای صادق صبا) جهت انجام مصاحبه با ایشان و جمعی از مدیران و تهیه کنندگان و مجریان این رسانه به عمل آوردم که ایشان بنا به هر دلیل قطعاً قابل احترام تقاضای مزبور را مطابق روال مسبوق شامل «پروژه سر دواندن»! کردند که از آنجا که قصد تحمیل مصاحبه نبود بیش از این مصدع ایشان نشدم اما کماکان در صورت ابراز تمایل پرسنل این رسانه آمادگی دارم تا با انجام مصاحبه با علاقه مندان بر کیفیت تحقیق انجام گرفته بیافزایم.
از آنجا که حق معنوی و قانونی مالکیت این تحقیق تعلق به سفارش دهنده دارد لذا مجاز به انتشار آن نیستم اما با اجازه ایشان اجمالی از آن را منفک کرده و بصورتی که توضیح خواهم داد برای علاقه مندان ارسال خواهم کرد.
مطلب دوم مقاله ای است در ارتباط خوی اپوزیسیون خارج از کشور که با محوریت آقای «مجتبی واحدی» اقدام به ورود به این بحث کرده ام. البته آقای واحدی بهانه ورود به این بحث بوده و با توجه به رفتارها و مواضع اخیر ایشان در خارج از کشور که بشدت رفتاری آشنا با رفتار همیشگی اپوزیسیون خارج از کشور است اهتمام اصلی در این مقاله صرف بازبینی جمعیتی از ایرانیان در خارج از کشور شده که خود را اپوزیسیون تعریف کرده اند.
اما مطلب اصلی که باید به اطلاع دوستان و علاقه مندان به مطالعه مطالب خود برسانم آن است که بعد از بالغ بر 25 سال نوشتن در حوزه سیاست و اجتماع و انتشار آن در مطبوعات و رسانه های داخلی و خارج از کشور قصد دارم بنا به دلائلی مختلف و قابل فهم از این تاریخ به بعد از انتشار عمومی مطالب خود پرهیز نمایم.
از این تاریخ به بعد تصمیم گرفته ام تا برای انتشار مطالب خود اقدام به گرفتن مشترک با اخذ هزینه اشتراک نمایم. ممکن است از این تصمیم استقبال بشود یا نشود . در هر حالتی برای اینجانب استقبال یا عدم استقبال دوستان حائز اهمیت است.
طبیعتاً اگر استقبالی از این امر نشود قطعاً حرکت تاریخ با خوانده نشدن عمومی مطالب بنده متوقف نخواهد شد. هم چنانکه استقبال از این تصمیم نیز نمی تواند بمعنای آن باشد که جهان بشریت از فرصت مطالعه ناب ترین تراوشات قلمی یک نویسنده برخوردار خواهند بود! حداکثر آنکه ایشان از فرصت مطالعه یک زاویه دید در کنار دیگر زوایا برخوردار خواهند بود.
ممنون می شوم نظر و استقبال خود از مشترک شدن با مطالب اینجانب را به اطلاع رسانده تا تصمیم نهائی را بر حسب نوع استقبال دوستان اخذ نمایم.
پرسش محوری آن است که مایل هستید مشترک سایت اینجانب با پرداخت هزینه سالیانه جهت دریافت مطالب و نوشته های اینجانب شوید؟
با تشکر ـ داریوش سجادی