۱۳۹۲ بهمن ۲۱, دوشنبه

روئین تنی انقلاب!




بمناسبت سالگرد انقلاب اسلامی

تیر ماه سال 77 (پانزده سال پیش) مقاله «سمفونی خاتمی» را در ایران منتشر کردم.

در این مقاله بود که گزاره ای را به ادبیات سیاسی ایران تزریق کردم که کماکان محوریت و موضوعیت خود را در مباحث سیاسی تحفظ کرده:
«مردم ایران نشان داده اند در تحولات سیاسی عموماً می دانند چه نمی خواهند اما نمی دانند چه می خواهند»
گزاره فوق شاخص مقاله مزبور بود که هر چند ابتدا در هفته نامه «راه نو» متعلق به اکبر گنجی چاپ شد اما اقبال به آن از وقتی اوج گرفت که در نشریات خارجی «کد» شد.
یک ماه بعد از انتشار «سمفونی خاتمی» در «راه نو» بود که خبرنگار «ابزرور» جهت تهیه گزارشی از تحولات بعد از دوم خرداد 76 به ایران آمد و نهایتاً یک روز قبل از بازگشت به کشورش در رستوران «نائب وزرا» در تهران میزبان من شد و در خلال صرف ناهار بود که گزاره مزبور را برای وی تکرار کردم که دست بر قضا خیلی خوشش هم آمد.
هفته بعد وقتی «ابزرور» در گزارش خبرنگار اعزامی اش نوشت:
یکی از روزنامه نگاران ایرانی در گفتگو با «ابزرور» در تشریح تحولات سیاسی ایران اظهار داشت:
«مردم ایران در تحولات سیاسی یک قرن اخیر نشان داده اند: می دانند چه نمی خواهند. اما نمی دانند چه می خواهند»
از فردای آن بود که ناگهان جمیع رسانه های سیاسی داخلی به این گزاره حساس شدند و نسبت به آن واکنش نشان دادند و کار تا آنجا بالا گرفت که ابتدا «اکبر هاشمی رفسنجانی» در مقام پاسخ به این ادعا برآمد و نهایتاً «آیت الله خامنه ای» نیز نسبت به این گزاره در خطبه های نماز جمعه اتخاذ موضع کرد.
هر چند با کشدار شدن این مجادله نهایتاً در اردیبهشت 79 در پاسخ، نامه ای را مکتوب و در نشریه «فکر نو» منتشر کردم. اما اکنون و با گذشت 15 سال از آن تاریخ می بینم هنوز این گزاره جذابیت خود را برای صاحب نظران حفظ کرده از جمله در سی و پنجمین سالگرد انقلاب اسلامی ابتدا «سید هادی خامنه ای» طی نشست با اعضای «پویش امید» ابراز داشت:
«این که گفته می شود در زمان انقلاب مردم می دانستند چه نمی خواهند و اما نمی دانستند چه می خواهند من این را قبول ندارم. کاملا مشخص بود، چه می خواهند. حداقل در سال های آخر شفاف بود ... مردم معلوم بود که چه می خواهند. آن زمان می خواستند که این حکومت نباشد ... هر چه به بهمن نزدیک می شدیم احساس می کردیم که کار، شدنی تر است ... و خواسته ها شفاف تر می شود. به جایی رسید که امام اعلام کردند که حکومت اسلامی می خواهیم یک درجه شفاف تر و گفته شد جمهوری اسلامی» (اینجا)
هم زمان وب سایت فارسی BBC نیز طی تفسیری تحت عنوان «افسانه های انقلاب و اوهام روشنفکران» با استناد به همین گزاره آورده:
گزاره «مردم می دانستند چه نمی خواهند اما نمی دانستند چه می خواهند» آمیزه‌ای از دو فرض نامترادف بوده، درستی فرض اول دلیل درستی فرض دوم نیست. شکی نیست که، خواستِ تمام انقلابیان نابودی شاه و نظام شاهنشاهی بود؛ با این حال، این خواسته مغایرتی با این نتیجه‌ همسو نداشت که خواستِ اکثر انقلابیان به قدرت رسیدن آیت‌الله خمینی و برقراری جمهوری اسلامی بود.این واقعیت که انقلاب ایران در دوره‌ نسبتاً کوتاهی به نتیجه رسیده نافی این نکته نیست که چنین انقلابی شورش یک‌شبه یا طغیانی ناگهانی نبود:
آن‌چه در این دوره اتفاق افتاد اتفاقاً نشان می‌دهد که تعلق خاطر به «جمهوری اسلامی» و تبعیت از «امام خمینی» امری عارضی یا حادثه‌ای پساانقلابی نبود. مشارکت مردمی زمانی به حد اکثر رسید، و انقلاب ایران در نتیجه پیروز شد، که چشم‌اندازی از یک «بدیل بهتر» – امام و اسلام در ازای شاه و شاهنشاهی – به دید اکثر انقلابیان آمد.
علی ایحال هر چند پاسخ منتشره ام در نشریه «فکر نو» را کماکان برخوردار از تکافوی ادله برای منتقدین آن گزاره می دانم اما اینک و بمناسبت سی و پنجمین سالگرد انقلاب اسلامی مایلم ادعائی را که سال گذشته در مالزی مطرح کردم رابه گزاره مزبور بیافزایم و آن این که:
«جمهوری اسلامی تا اطلاع ثانوی محکوم به بقاست»
دلیل این مانائی را نیز معطوف به تعامل بین دو متغیر «مستقل» و «وابسته» تحت عنوان «هویت اجتماعی» و «حاکمیت سیاسی» در ایران می دانم که وقتی این دو با یکدیگر هم پوشانی و تطابق پیدا می کنند جامعه از یک آرامش و ثبات برخوردار می گردد.
نمونه آن آرامش سیاسی از ابتدای صفویه تا اواسط قاجاریه در ایران است که بعضاً شاهد بحران های سیاسی و آشوب های اجتماعی نیستیم و حداکثر در حد فاصل تغییر سلسله ها مواجه با برخوردهای قبیله ای برای احراز حاکمیت بوده ایم.
این بدآن دلیل می تواند باشد که در این بازه زمانی بیرون از محتوا و چالش بر سر «شیوه حاکمیت» و «عمق معرفت دینی» مردم، در مجموع «حاکمیت سیاسی» با تشبث به اسلام و انطباق خود با «هویت اجتماعی اسلامی» مردم در یک تعامل دو جانبه به آرامش و این همانی رسیده بودند و از اواسط قاجار بود که بعد ازنفوذ گرایشات غربی در بدنه حاکمیت و عدم تطابق آن با هویت دینی جامعه، شاهد بحران های متعدد سیاسی ـ اجتماعی (از نهضت مشروطه تا نهضت مصدق و ایضاً جنبش اعتراضی 15 خرداد 42 و نهایتاً انقلاب اسلامی 57) شدیم.
بر همین مدار است که می توان با التفات به انطباق و هم پوشانی حاکمیت با هویت دینی ماکسیممی جامعه، بعد از استقرار حکومتی دینی در فردای بهمن 57 تا اطلاع ثانوی جمهوری اسلامی را علی رغم بیش از 3 دهه مواجهه با حجم عظیمی از برخوردهای تخریبی و انسدادی و انقباضی از داخل و خارج کماکان می توان محکوم به روئین تنی و پایمردی شهروندانش برای مانائی حکومت شان دانست.

مقالات مرتبط:


۱ نظر:

Unknown گفت...

با سلام
اگر منظور جملتان را خوب درک کرده باشم منظورتان به شیوهٔ قرآنی اگر بخواهم پاسخ دهم این خواهد شد که اگر لا اله الا الله رو به دوقسمت تقسیم کنید متوجه میشویم که ما در قسمت اول یعنی لا اله ، درست اقدام کردیم و در قسمت الا الله است که نقص داریم و همچنان سکته میزنیم ؛ اگر ازین موضع رهبری به عقیدهٔ شما نگاه کند شاید نظرتان را بپذیرد.