۱۳۹۱ اردیبهشت ۴, دوشنبه

باشنده با شیطان!



ادعای اخیر «آیت الله هاشمی رفسنجانی» مبنی بر تحریر نامه محرمانه «لزوم مذاکره با آمریکا» و ارائه آن به آیت الله خمینی در سال های پایانی عمر ایشان، چنانچه حاکی از صحت باشد از مفاد چنین نامه ای بوضوح می توان اعتراف صادقانه «هاشمی» را در عدم شناخت بینش و منش و آرا و افکار و اعتقادات «امامی» را استحصال کرد که رفسنجانی مکرراً ادعای تلمذ در محضر ایشان را داشته همچنانکه کسر بزرگی از عمر خود را نیز در مسیر تحقق آرا و اهداف و خط و سلوک همان «امام» سپری کرده.

بنا به اظهارات آیت الله هاشمی رفسنجانی:
در سال های آخر حیات امام نامه‌ای را خدمت شان نوشتم، تایپ هم نکردم. برای اینکه نمی‌خواستم کسی بخواند و خودم به امام دادم. در آن نامه هفت موضوع را با امام مطرح کردم و نوشتم که شما بهتر است در زمان حیات تان، اینها را حل کنید، در غیر این صورت ممکن است اینها به صورت معضلی سدّ راه آینده کشور شود. گردنه‌هایی است که اگر شما ما را عبور ندهید، بعد از شما عبور کردن مشکل خواهد بود... یکی از این مسایل رابطه با آمریکا بود. نوشتم بالاخره سبکی که الان داریم که با آمریکا نه حرف بزنیم و نه رابطه داشته باشیم، قابل تداوم نیست. آمریکا قدرت برتر دنیا است. مگر اروپا با آمریکا، چین با آمریکا و روسیه با آمریکا چه تفاوتی از دید ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داریم، چرا با آمریکا مذاکره نکنیم؟ معنای مذاکره هم این نیست که تسلیم آنها شویم. مذاکره می‌کنیم اگر مواضع ما را پذیرفتند و یا ما مواضع آنها را پذیرفتیم، تمام است. (مصاحبه فصلنامه مطالعات بین المللی با هاشمیـ بهار 91)

هاشمی رفسنجانی با اعلام خبر این نامه نگاری و افشای محتوای آن اولاً مرتکب یک خطای استراتژیک شد و اکنون عملاً خود را ملزم به پاسخگوئی به یک پرسش کلیدی کرده مبنی بر آنکه:
بر اساس منطق مستتر در نامه ایشان، همان طور که دولت آمریکا را صرف نظر از ظلم و جنایت و ناحقی اش و صرفاً به اتکای مسلط بودن و مستقر بودن و قدرتمند بودن می توان برسمیت شناخت و با آن مذاکره کرد! در این صورت چرا آقای هاشمی همین قاعده را شامل حکومت پهلوی نکرد و صرف نظر از لاحقی و ظلم و جنایات آن نظام خودکامه چرا بجای سالها مبارزه با سلطنت پهلوی با ایشان  در مقام حکومت مستقر و مسلط و قدرتمند حاکم بر ایران از باب گفتگو وارد نشد و بی دلیل سال های جوانی خود را در راه مبارزه با دربار در شدائد و سختی و شکنجه و زندان گذراند؟ در حالی که ایشان و بنا به رویکرد مطمح نظرشان علی القاعده می توانستند با همان نسخه ای که برای ایالات متحده پیچیده اند ضمن گفتگو و تعامل با «دربار مستقر و مسلط و قدرتمند پهلوی» لااقل بخت خود را در تحقق یک زندگی در کنج خیر و عافیت به آزمونی تضمین شده می سپردند!

از سوی دیگر منطق به کار گرفته شده در نامه هاشمی رفسنجانی موید دور بودن ایشان با گوهر افکار و عقاید و سلوک عقیدتی ـ سیاسی بنیان گذار جمهوری اسلامی است.
اظهارات اخیر «سید حسن خمینی» در توصیف ابعاد شخصیت بنیان گذار جمهوری اسلامی موید آن می تواند باشد که درک «امام» و «سیره امام» لزوماً با مجالست در محضر ایشان حاصل نمی شود و می توان در جوار امام و در صغر سن کنار ایشان بالید و روئید و از معمرین و محرمین هم مانوس تر با «امام» و «ماهیت امام» شد.
بنا بر اظهارات قابل وثوق «سید حسن»:        
امام یک فقیه است. رفتار امام تماماً در محدوده قرائت فقهی امام است. ورود به سیاست برای امام، حجت فقهی دارد و پایبندی امام به فقه، در تمام مسائل شخصی و سیاسی و اجتماعی تبلور دارد و هرگز از این مساله دست برنمی‌دارد و لذا تحلیل امام بدون توجه به حیثیت فقه در آن بزرگوار، گمراه‌ کننده است.

سید حسن خمینی در اظهارات خود دست بر روی یک نقطه اساسی گذاشته و بدین وسیله شاه کلید فهم خمینی و آداب و روحیه و گفتمان و کردار ایشان را در دسترس قرار داده.
آمریکا شیطان بزرگ است یکی از ناب ترین و مبنائی ترین اظهارات آیت الله خمینی طی دوران حیات سیاسی ایشان بود که ریشه در فهم و عقل فقهی ایشان در دنیای سیاست داشت.
برای فهم خمینی و درک منویات ایشان، گریزی از این واقعیت نیست که خمینی و ترمینولوژی خمینی را باید از بطن مبانی فقه و شریعت اسلام کشف و استخراج کرد.
این کمال کم لطفی است چنانچه تصریح «امام» بر شیطان بزرگ بودن آمریکا را تا سطح یک طعنه یا متلک سیاسی یک رجل سیاسی به دولت ایالات متحده تقلیل داد. قدر مسلم آن است که خمینی و ادبیات خمینی را باید در مقام یک مرجع تقلید و از بطن گویش و ادبیات فقیهانه ایشان کاوید و بر همین اساس است که توصیف ایشان از آمریکا در مقام شیطان بزرگ موید یک «عدم تجانس ساختاری» بین نظامی است که خمینی در مقام معمار آن نظام فونداسیون هایش را با بتون آرمه اسلام نابی پی ریخت که ماهیتاً در تضادی آنتاگونیستی با ساختار سیاسی و اقتصادی و فرهنگی ایالات متحده آمریکا است.
عدم تجانسی که تحت هیچ شرایطی ولو مستقر و مسلط و قدرتمند بودن «ایالات متحده آمریکا» امکان گفتگو و مفاهمه و هم زیستی مسالمت آمیز بین طرفین را میسر نمی کند.
عدم تفطن به مبانی فلسفی و دینی در ادبیات و ترمینولوژی خمینی تا آن اندازه استعداد تحیر دارد تا فردی مانند «هنری کیسینجر» وزیر خارجه اسبق ایالات متحده را ناچار به بیان این اعتراف صریح کند که:
آیت‌الله خمینی، غرب را با بحران جدی برنامه ریزی مواجه كرد، تصمیمات او آنچنان رعدآسا بود كه مجال هر نوع تفكر و برنامه ریزی را از سیاستمداران و نظریه پردازان سیاسی می‌گرفت. هیچ كس نمی‌توانست تصمیمات او را از پیش حدس بزند، او با معیارهای دیگری، غیر از معیارهای شناخته شده در دنیا، سخن می‌گفت و عمل می‌كرد. گویی از جایی دیگر الهام می‌گرفت، دشمنی آیت الله خمینی با غرب، برگرفته از تعالیم الهی او بود. او در دشمنی خود نیز خلوص نیت داشت.

همچنانکه ظاهراً همین ناآشنائی با گویش و اندیشه خمینی از آن درجه از استعداد برخوردار هست تا برجسته ترین شاگرد و همراه ایشان را از درک گوهر کلام و مرام مقتدایش محروم کرده تا جائی که مشارالیه با درکی معوج از آمریکا ستیزی بنیان گذار جمهوری اسلامی، متقاضی مذاکره و بلکه ایجاد رابطه با ایالات متحده می شوند!
مُراد خمینی در مقام یک رهبر مذهبی و مرجع تقلید در انتخاب واژه «شیطان» برای معرفی ذات آمریکا شاه کلید فهم اندیشه آمریکا ستیزانه ایشان در انقلاب اسلامی است.
برای آیت الله خمینی در مقام یک معلم قرآن و تاسی به فحوای «آیه 34 سوره بقره» سرکشی و عدم متابعت شیطان از امریه خداوند در سجده بر انسان (وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ) تجلی نخستین برتربینی و کبر و تفاخر طلبی است.
شیطان در ترمینولوژی مذهبی نخستین نژادپرست و متکبر و خودبرتر بینی است که به اعتبار خلقت اش از «آتش» دون شان خود می دید تا بر یک برآمده از «خاک» سجده کند! بر همین مبنا نباید «آمریکا شیطان بزرگ است» را تا سطح نازل ادبیات سیاسی و طعنه و متلک های مصطلح و مرسوم بین رجال سیاسی فرو کاست.
خمینی با ابداع این مفهوم، خط سرخی را در حد فاصل انقلاب خود با سرحدات نظام تفاخر طلب و «خودبرتر بین» و «جهان کهتربین» مستقر در ایالات متحده کشید.

اظهارات اخیر «میت رامنی» نامزد حزب جمهوری خواه برای انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۲ در آمریکا نزدیک ترین و قابل دسترس ترین سند از روحیه تفاخر طلب و خودبرتر بین دولتمردان آمریکائی است که با تفرعنی شیطانی می گوید:
«ما سرور جهانیم. خداوند این کشور (آمریکا) را پدید نیاورده که ملت آن دنباله‌رو باشند. تقدیر آمریکا این نیست که قدرتی برابر و متوازن میان قدرت‌های دیگر در جهان باشد. این قرن باید قرن آمریکا باشد. در چنین سده‌ای، ایالات متحده باید قوی‌ترین اقتصاد و ارتش دنیا را داشته باشد. در قرن آمریکا، ایالات متحده دنیای آزاد را هدایت می‌کند و دنیای آزاد، هدایت دیگر جهان را بر عهده دارد»

با چنین مختصاتی است که می توان بر این نکته اذعان داشت: آیت الله خمینی با توصیف آمریکا به «شیطان بزرگ» اقدام به معنایابی از هویت آمریکا کرد. هویتی که بالذات در احترام گذاشتن به شان و حقوق مرتبت دیگر ملت ها و دولت ها و فرهنگ ها ناتوان است. هر چند «هاشمی رفسنجانی» خوش بینانه خطاب به آیت الله خمینی نوشته:
با آمریکا مذاکره می‌کنیم اگر مواضع ما را پذیرفتند و یا ما مواضع آنها را پذیرفتیم، تمام است(!)
و هر چند خوش باورانه از بدون پاسخ ماندن نامه خود از جانب امام چنین تلقی کرده که:
اگر حرف هایم در مورد رابطه با آمریکا ایراد داشت امام پاسخ می داد.(هاشمی در دیدار با فراکسیون اقلیت مجلس ـفروردین 91)

و هر چند و برخلاف اظهارات آقای هاشمی رفسنجانی، نامه ایشان از جانب آیت الله خمینی بدون پاسخ نماند و ایشان یازده ماه قبل از وفات، در مورخه بیست و نُهم تیر ماه سال 67 ذیل پیغام مهم و پر اهمیت شان بمناسبت پذیرش «قطعنامه 598 شورای امنیت» به صراحت خطاب به همه کسانی که مانند هاشمی رفسنجانی دغدغه مذاکره و رابطه با آمریکا را داشتند با کلام نافذ و جادوئی خود پژواکی را در کاریزهای سیاست جاری و ساری کرد که بعد از 32 سال از رحلت اش، آن پژواک کماکان به صراحت و سلاست قابل استماع و استناد است:
بعضی مغرضين ما را به اعمال سياست نفرت و كينه توزى در مجامع جهانى توصيف و مورد شماتت قرار مى‏دهند؛ و با دلسوزيهاى بي مورد و اعتراض هاى كودكانه مى‏گويند جمهورى اسلامى سبب دشمني ها شده است و از چشم غرب و شرق و ايادى‏شان افتاده است! كه چه خوب است به اين سؤال پاسخ داده شود كه ملت هاى جهان سوم و مسلمانان، و خصوصاً ملت ايران، در چه زمانى نزد غربي ها و شرقي ها احترام و اعتبار داشته‏اند كه امروز بى‏اعتبار شده‏اند!
آرى، اگر ملت ايران از همه اصول و موازين اسلامى و انقلابى خود عدول كند و خانه عزت و اعتبار پيامبر و ائمه معصومين- عليهم السلام- را با دست هاى خود ويران نمايد، آن وقت ممكن است جهانخواران او را به عنوان يك ملت ضعيف و فقير و بى‏فرهنگ به رسميت بشناسند؛ ولى در همان حدى كه آنها آقا باشند ما نوكر، آنها ابرقدرت باشند ما ضعيف؛ آنها ولىّ و قيّم باشند ما جيره خوار و حافظ منافع آنها؛ نه يك ايران با هويت ايرانى- اسلامى؛ بلكه ايرانى كه شناسنامه‏اش را آمريكا و شوروى صادر كند؛ ايرانى كه ارابه سياست آمريكا يا شوروى را بكشد و امروز همه مصيبت و عزاى آمريكا و شوروى شرق و غرب در اين است كه نه تنها ملت ايران از تحت الحمايگى آنان خارج شده است، كه ديگران را هم به خروج از سلطه جباران دعوت مى‏كند.(پیغام آیت الله خمینی بمناسبت پذیرش قطعنامه598 شورای امنیت)

قدر مسلم آن است که اینک و بعد از آنکه هاشمی رفسنجانی با گذشت بیش از 20 سال راز خود در نامه نگاری با «امام» را افشا کرد اکنون و با استناد به آن نامه، بخشی از تاریخ را می توان شفاف تر دید و فهمید مخاطب خاص «امام» در پیغام بمناسبت قبول قطعنامه 598 «چه کسی» بوده همچنانکه با توجه به ادبیات و گوشزدهای «امام» در پیغام مزبور می توان فهمید «هاشمی رفسنجانی» بمنظور متقاعد کردن «امام» متوسل به چه ادله و احتجاجاتی شده است.

۳ نظر:

fraidoon vahdatshoar گفت...

با سلام و درود
نکته ای مهم در این بحث شما مورد عنایت قرار نگرفته و ان مقایسه دو ساختار حکومتی ایران پادشاهی سابق و جمهوری فدرال امریکاست که سوال حضرت عالی که نگرش جناب هاشمی را به زیر سوال میبرد را مسلما اگر لحاظ میشد تحت تاثیر خود قرار میداد و بنا و پیکره این مقاله شما را شاید موزون تر و وزین تر میساخت , توضیح این عبارت اینست که مثلا بدون شک شما خود فرق قائلید بین دولت امریکایی که مسبب قتل مارتین لوترکینگ بود و دولت امریکایی که برای بزرگداشت این اسطوره یک روز را تعطیل قرار داد , همینطور میتوان به ایات الهی مراجعه کرد و بر روی درخواست اقای هاشمی از امام صحه گذاشت , در انجا که خداوند میفرماید " شیطان را راهی برای تسلط بر مومنان و پرهیزکاران قرار نداده"(مضمون). مشخصا حضرت امام(ره) که از اعتماد نفس بالایی برخوردار بودند بدون هیچ ترسی از این "شیطان بزرگ" این نهضت را رقم زدند و به حول قوه الهی هدایت فرمودند چون میدانستند این شیطان بزرگ بر ایشان تسلط نخواهد پیدا کرد , در مجموع من با صحبتهای شما در مورد شیطنتهای دول امریکا موافقم اما همه انها را نمیتوانم در کنار یکدیگر یکسان ببینم یعنی دولت ابراهام لینکلن که برای ازادی بردگان تلاش کرد را نمتوانم با دولت های جنایتکار ترومن و بوش یکی بدانم و جسارتا باید عرض کنم شما و خیلی ها حضرت ایت الله هاشمی را دست کم گرفتید و مسلما حضرت امام در مورد ایشان مثل شما فکر نمیکردند , و بنده اگر جای شما بودم به امام راحل بیشتر اطمینان میکردم و منتظر میمانم تا حکمت این سخنان این مرد بزرگ در این برهه بحرانی که در رابطه با تعامل با امریکا زده کامل معلوم شود اقای هاشمی همیشه نشان دادند واقع بین تر و هوشیار تر از انند که حرفی را نسنجیده بیان کنند و دشمنان نظام اسلامی ایران این مهره را خوب میشناسند و تا بوده خواستند این مهره را را از سر راه خود بردارند که متاسفانه در این دوره جاهلانی دانسته و یا نادانسته و احمفانه این کار را دارند برای انها تسهیل میکنند و یا کردند و این ستون قوی چادر نظام را دارند پایین میاورند و ستونی به این قویی و کم نظیری هم شاید دهها سال دیگر پیدا نشود و پایین امدن این ستون همانا خوابیدن ستون نظام هم همانا . متشکر

ناشناس گفت...

سخنان هاشمی رفسنجانی و نامه او اگر صحت داشته باشد بر اساس واقع بینی بوده نه تفاسیر الهی ، این است مشکل سیاست خارجی ایران که همواره سیاست کوبیدن دو طرفه را در پیش میگیرد ، یکی به نعل ، یکی به میخ . یکی از زیبائی های آمریکا این است که همواره مورد انتقاد شدید روشنفکران این کشور بوده و هست . که شاید بتوان نقطه عطف هنری آنرا درشوی جاودانه The Wall اثرPink Floyd به وضوح دید . مشکل ما با آمریکا مشکلی است که ما خود برای خود بوجود آورده ایم . ما بایستی موجودیت اسرائیل را درست به مانند یک کودک ناقص الخلقه بپذیریم . بفرمائید تکلیف خانواده هائی که با چنین کودکانی مواجه میشوند چیست ؟ آیا باید آنها را کشت ؟! آیا ما میتوانیم به تعبیر آیت الله صانعی ملت ها را عوض کنیم ؟! نه مردم آمریکا و نه مردم هیچ کشوری مایل نیستند تا آمریکا نقش یک پلیس جهانی را ایفا کند . اما آنچه در حال حاضر خطرناک است وجود جهانی است بدون پلیس . در دیپلماسی باید نفس عمل ملاک و معیار تعیین استراتژی در مقابل یک کشور خارجی قرار بگیرد . نه تلاش برای پی بردن به نیات !!! مثلا سرنگونی دو رژیم دهشتناک منطقه خاورمیانه یعنی طالبان در افغانستان و رژیم صدام در عراق که هم ظالم بر ملت خود بودند و هم دشمن ایران عمل درستی بود . حال چه فرقی میکند یا چه اهمیتی میتواند داشته باشد که این کار توسط شیطان انجام بگیرد یا فرشته ؟! بگذریم از اینکه این اقدام چه هزینه گزافی هم کف دست آمریکا گذاشت . سخنان میت رامنی هم تازگی ندارد . اولا غرور ملی پدیده ای است که کم و بیش در هرملیتی وجود دارد و بایستی آنرا هم بر حسب واقعیتهای موجود درک کرد . ریگان در انتهای دور دوم ریاست جمهوری خودش طی یک سخنرانی در حمایت از جرج بوش پدر گفت : اگر که میخواهید همچنان آقا و سرور جهانیان باقی بمانید ، آقای بوش را به عنوان رئیس جمهور آینده خود انتخاب کنید . سالها پیش پروفسور عبدالله بشیر هاشمی ( البته اگر نام او را درست به همین شکل بخاطر داشته باشم ) دانشمند ارشد و محقق ایرانی یکی از مراکز پژوهشی میشیگان امریکا در کنفرانس شیمی تهران و طی مصاحبه ای با مجله اطلاعات علمی گفت : پژوهشهای ما آزادانه در مجلات معتبر علمی منتشر میشود و چیز سری نیست . فقط افتخار آن این است که این تحقیقات در آمریکا انجام گرفته . ما بابت پژوهشهایمان میلیونها دلار پول خرج میکنیم که گاهی از اوقات هم به هیچ نتیجه ای نمیرسد . دولتهایی به مانند ایران نمیتواند یک چنین بودجه و امکاناتی را در اختیار ما بگذارد . ایران قریب به سه هزار سال سابقه تاریخ و تمدن دارد و آمریکا تنها 500 سال پیش کشف شده . بفرمائید نظر شما در رابطه با این سخنان مشمئز کننده آقای خاتمی در دیدار خود با گرهارد شرودر صدراعظم وقت آلمان به هنگام ورود به آلمان که گفته بود : « تمدن عصر جدید مدیون متفکرین آلمانی است »، چیست ؟ درمورد سخنان امثال رامنی بایستی اینچنین گفت ، چون ما عرضه نداریم آقا و سرور جهانیان باشیم این افتخار را به دیگران واگذار کرده ایم !

ناشناس گفت...

dorod bar emam khomeni va nang abadi bar khaenan be eshan
rohat shad bozorg mardeh iran