۱۳۹۳ اردیبهشت ۳۱, چهارشنبه

کانون بی اخلاقی!


اظهارات اخیر «دکتر روحانی» در مراسم تجلیل از نخبگان (http://bit.ly/1mLE7jD) مبنی بر «ضرورت توسعه مبتنی بر الحاق به قافله جهانی» متاسفانه خالی از بصیرت مورد توقع از یک رجل بلند مرتبه در قامت رئیس جمهوری بود که قرار است نمایندگی از نظامی را عهده داری کند که 35 سال برخلاف نظام مسلط و نامیمون جهانی، مدعی برخورداری از هویتی مستقل و آرمان محور است.
اظهاراتی که بیشتر شبیه یک روخوانی ناشیانه از نسخه اخیر دکتر سریع القلم محسوب می شود. (http://bit.ly/1ev3NZV) هر چند پیشتر و به سهم خود پیرامون اظهارات دکتر سریع القلم مناقشه کرده بودم اما تکرار آن خالی از بهره نیست که:
مشکل مستدام چنین نگرشی آنجاست که قائل به حرکت از پله دوم است و پیش از اهتمام در «چیستی زندگی» دغدغه «چگونگی زندگی» را آن هم صرفاً بر محور «بین المللی شدن» با معیار و نسخه غربی ها را دارد!
(مقاله «بهای رسوائی» ـhttp://bit.ly/1jXQNn1)
این واقعیتی غیر قابل کتمان است که برای کسر بزرگی از مردم جهان «غرب» و بویژه «آمریکا» اولاً «دنیا» ترجمه می شود و ثانیاً چنین دنیائی را کانون تمام آرزوهای محقق شده بشر می دانند!
به تعبیری درست تر آمریکا بنمایندگی از جهان غرب هوشمندانه موفق شده تا خود را در مقام کانون همه کامروائی ها و سعادت و خوشبختی و موفقیت به اذهان بین الملل القا کند! (بازتعریف غربزدگی ـ http://bit.ly/1n8xv1z) بر همین اساس است که «آمریکا» برای غالب انسان ها در قامت تجلی همه آرزوها و رویاها و خوشی و شادکامی ها معنا و باور شده.
برخلاف چنین باوری به اعتبار اقامت امثال نویسنده در همین «کانون خوشبختی مفروض انگاشته» می توان شهادت داد آمریکا چیزی نیست جز پایان دنیا از فضیلت و «کانون بی اخلاقی»!
کانون بی اخلاقی لزوماً افاده معنای «خیمه گاه بد اخلاقی» نیست! خوانش مقرون به صحت چنین بداهتی بمعنای «نبود اخلاق» در تمامیتی بنام آمریکاست.
جغرافیائی که شهروندانش در آن نمی دانند خوب و بد چیست؟
«خیر و شر» و «شادی و غم» و «خوب و بد» و «موفقیت و هزیمت» تعاریفی هستند که نظام حاکم بصورت سیستماتیک مصادیق و معانی و مفاهیم آن را برای شهروندانش تعریف می کند!
یک زندگی رُباتیک که حکومت به اعتبار انحصار قدرت و ثروت و رسانه توانسته نامحسوس و غیر مستقیم از این طریق برای شهروندان تصمیم بگیرد و سلیقه بسازد و پیشنهاد دهنده «خوبی و بدی» به ایشان باشد!
سیستمی شیک و در عین حال بسته که طی آن انسانها مبدل به ربات هائی شده که بدون درک معنای واقعی استقلال شخصیت و هویت با پروتکل های تحمیل شده و نامحسوس بر خود توسط سیستم، مدیریت می شوند.
حسب الامر شادند هم چنانکه حسب الامر غمگین اند!
حسب الامر می خندند هم چنانکه حسب الامر نمی خندند!
امریه هائی که در زرورق رسانه و سینما پنهان است و مدیوم در «توهم فردیت» تصور خودباشی دارد و مصیبت آنکه این بدآیند منحصر به مرزهای ملی نیز نمانده و سیستم با پشت سر گذاردن همه مرزهای ملی در تسخیر روح شهروندان، آنگاه زیاده خواهانه اختاپوس ربات ساز خود در قالب جهانی سازی متوجه نظام بین الملل کرده و می کند.
بدآیندی که برخوردار از ظاهری تمیز و شیک و شکیل است و طی آن همه اعضا نظام بین الملل باید با یکدیگر تشریک مساعی کنند در حالی که انحصار تمام شریان های اقتصاد و تسلیحات و فرهنگ و نظامات بانکی و الگوهای اجتماعی در انحصار کارتل ها و تراست های کدخدائی است که خویش کامانه و هشیارانه و نامحسوس دیگران را در توهم «همه با هم» بسمت «همه با من» می تاراند.
به سیاق تکرار و برخلاف «آئینه داران» نمی دانم این امپراطوری برآمده بر جهل و غفلت و بلاهت در حال هزیمت هست یا نه؟ اما یک چیز را خوب می دانم و آن این که:
واجب عقلی است تا هر کس به هر اندازه که در توان دارد در تسریع به پایان رسیدن این «امپراطوری غفلت» مسئلت نماید.
بدویت مدرن ـhttp://bit.ly/1hWKZW6


۱ نظر:

ناشناس گفت...

ageh amrika inghadr badeh, chera nemiri Iran-e "eslami" zendegi koni