۱۳۸۹ شهریور ۱۴, یکشنبه

از میرحسین موسوی تا ایزابل!


صبح چهارشنبه اول سپتامبر با دعوت تلفنی تلویزیون فارسی BBC مقرر شد با توجه به خبر راه اندازی تلویزیون ماهواره ای رسا (تلویزیون منسوب به جنبش سبز) در برنامه 60 دقیقه این رسانه صحبتی داشته باشم. اما بنا به عللی موجه این دعوت کنسل شد و ملاحظه کردم بجای اینجانب آقای مهدی افخمی از کانادا و فردی بنام حامد یوسفی در مقام «کارشناس اجتماعی» در این برنامه حاضر شدند و انصافاً نقطه نظرات واقع بینانه ای بویژه فرد دوم در مورد «جایگاه رسانه برای سبزها» را مطرح کردند.

اگر مدعی شوم بخش عمده ای از نظرات ارائه شده توسط حامد یوسفی با دیدگاه هائی که قرار بود اینجانب در آن برنامه ارائه دهم انطباق داشت، اغراق نکرده ام.
یوسفی به چند مورد مهم انگشت گذاشت:
نخست آنکه با خروج سبزها از دایره رقابت رسمی در داخل سیستم، ایشان دیگر نمی توانند صدائی بلند و تاثیر گذار در فضای سیاسی ایران داشته باشند. ولو آنکه اکنون خود را مسلح به رسانه تصویری نیز کرده باشند.
دوم آنکه در حال حاضر دیگر رسانه ماهواره ای نیز (حتی بی بی سی) برخلاف سال گذشته برای مردم در داخل کشورجاذبه نداشته و جای آن را رسانه هائی مانند «فارسی وان» گرفته.

نکته دوم را شخصاً و بوضوح طی سفر اخیرم به ایران ملاحظه کردم. بر حسب تصادف هم زمان با ورود من به تهران، شبکه «فارسی وان» نیز در ایران بدلائلی قطع شده بود و از قضا فیلم مبتذلی بنام «ایزابل» نیز که بشدت مورد استقبال بخش عمده ای از ایرانیان قرار گرفته است و در این شبکه پخش می شود نیز طبیعتاً از دسترس خارج و از همین بابت اسباب حزن و اندوه علاقه مندان را فراهم کرده بود!
طی تمام حضور اینجانب در ایران و در تمام نشست و برخاست هایم با طیف های مختلف متوجه شدم جامعه ای که سال گذشته در تب تند «میرحسین موسوی» می سوخت اینک در فراق «ایزابل» مبتلا به تب ملی شده و بزرگ ترین دغدغه اش آن بود که:
حالیا خانه برانداز و دل و دین من است، که آن «علیا مخدره» در آغوش که می خُسبد و هم خانه کیست!؟
بدون اغراق در نبود «فارسی وان» کشور در لایه های موثر و محسوسی دچار التهاب شده و جماعت در فراق ایزابل در تبی ملی می سوخت. البته نمی توان در کنار« فارسی وان» اقبال گسترده طبقه متوسط و شبه مدرن و حتی اقشار نخبه جامعه به برنامه سخیف و مبتذلی بنام «پارازیت» را نیز نادیده گرفت که اساساً ضمن فقد وزانت و شانیت بصری، لودگی در آن حرف اول و آخر را می زند. اما علی رغم چنین ابتذالی همین اندازه که در پارازيت دولتمردان جمهوری اسلامی به سخره گرفته می شوند این برنامه نیز در مقام یک التیام و دل خُنک کن در ایران مورد اقبال بخش های مذکور جامعه قرار گرفته.
جدای از ارزشگذاری بر چنین رویکردی، در یک نکته نمی توان شک کرد و آن اینکه این رویکرد بوضوح یک سند جامعه شناختی را در اختیار تحلیلگران قرار می دهد و آن اینکه:
جامعه ای که سال گذشته بشدت «پولتیزه» شده بود اینک و به همان شدت «دپولتیزه» شده. قطعاً بخش بزرگی از این سیاست گریزی بازگشت به سرخوردگی اجتماعی از سیاست دارد. سرخوردگی که می تواند محصول طبیعی بالا بودن هزینه در سیاست برای بدنه جامعه ای باشد که سال گذشته بدون محاسبه و سنجیدگی به سیاست کشانده شد و بعد از برخورد تند و قابل فهم حکومت، در میانه راه بصورتی طبیعی و قابل انتظار بُرید و اکنون و به همان شدت می کوشد فراغت خود را بجای موسوی با ایزابل و پارازیت اشباع کند.
بر همین اساس بوده و هست که من شخصاً و از ابتدا قائل به اصالتی سیاسی برای بدنه جنبش سبز نبودم و آنرا از اساس و محتوا برخوردار از بن مایه های اجتماعی دانسته و می دانم.
اما نکته جالب تر در برنامه یکم سپتامبر BBC واقع بین شدن با تاخیر آقای یوسفی است.
بخوبی بیآد دارم که سال گذشته و در همین ایام میهمان BBC جهت تحلیل جنبش سبز بودم و دست بر قضا همین یوسفی جوان نیز حضور داشتند و وقتی مجری برنامه (سرکار خانم فرناز قاضی زاده) از من فرجام جنبش سبز را پرسید به صراحت گفتم: منتظر کمترین فرجامی برای این جنبش که می خواهد با بادکنک هوا کردن! و اتو به برق زدن حکومت ساقط کند! نباشید و طرفه آنکه در آن روز همین جناب یوسفی برآشفت و معترض بنده شد که:
نخیر! هیچم اینطور نیست و جنبش شاداب و زنده در حال پیشروی است و هم زمان با پیشروی هایش ابزارهای خود اعم از بادکنک هوا کردن و اتو به برق زدن را نیز می یابد و بجلو می رود و بالنده و سازنده افق های پیش رو را فتح می کند. (نقل بمضمون)
من از طرفداران سرسخت عدم تباین سیاست با احساس و هیجاناتم. برهمین مبنا در کنار ادله بالا یک پرسش را نیز مطرح می کنم و آن اینکه چرا آیت الله خمینی در سال 57 با تکیه بر نوار کاست توانست ارکان یک حکومت مقتدر را مضمحل کند اما امروز در کنار ده ها شبکه تلویزیونی و رادیوئی ماهواره ای و صدها و بلکه هزاران رسانه اینترنتی و کاغذی وابسته به اپوزیسیون، حکومت جمهوری اسلامی کماکان مستقر و مقتدر است؟
شاید یکی از دلائل قابل استناد آن باشد که آیت الله خمینی در کمال فراست و امانتداری به لوازم دنیای رسانه از «نوار کاست»استفاده حرفه ای کرد در عین حالی که بمثابه طبیبی حاذق بر ماهیت تحولات سیاسی و اجتماعی ایران نیز اشراف داشت. اما امروز و بعنوان نمونه همان BBC که به اعتراف «حامد یوسفی» دیگر و برخلاف سال گذشته مخاطب و بیننده گسترده ای در ایران ندارد.(اعترافی که بشدت برخوردار از صحت است و طی سفر به ایران شخصاً صحت آن را بوضوح مشاهده کردم). چنین عدم اقبالی را بعضاً می توان مدیون! بی فراستی و عدم پایبندی مسئولینش به الزامات دنیای رسانه های تصویری دانست.
طبیعی است وقتی تقریباً در تمامی پرسنل فارسی زبان این رسانه یک نفر را نمی یابیم که تجربه کار حرفه ای و بی طرفانه در رسانه تصویری را داشته باشد و از سوی دیگر سهواً یا عمداً این رسانه مسیر خود را بوضوح از میانه راه تغییر داد و از یک رسانه خود را مبدل به ارگان یک نحله فکری کرد، حال طبیعی خواهد بود که برخلاف انتظار و علی رغم برخورداری از آن همه امکانات و ظرفیت های بالای انسانی و تکنولوژيکی، در کمتر از دو سال آنچنان مبتلا به افت محتوا و افت مخاطب شده که لازم می بینند مدام «کسری ناجی» را مقابل دوربین بفرستند تا به مخاطب بگوید:
به حضرت عباس ما بی طرفیم!
این در حالی است که حافظه تاریخ بخوبی سابقه سال ها فعالیت رادیوی فارسی BBC را دارد که هر چند آن رسانه را نیز در تحلیل نهائی نباید بی طرف دانست اما به هر حال مخاطبانش تا درصد بالائی به آن به عنوان یک رسانه حرفه ای و بی طرف اعتماد داشته و ضرورتی به قسم های حضرت عباسی دوستانی چون کسری را احساس نمی کردند.

یک رسانه برای القای بی طرفی ملزم به رعایت لوازم کار رسانه است و الزامات هر رسانه ای متفاوت از یکدیگرند. بی طرفی در رادیو بکلی متفاوت از بی طرفی در تلویزیون است ایضاً نوع بی طرفی در رسانه مکتوب. چیزی که در تلویزیون BBC به آن توجه نشد و یا نخواستند به آن توجه کنند یا اساساً نمی دانستند چنان بی طرفی در یک رسانه تصویری چیست و چگونه است.

سبزها نیز اگر نمی توانند به چنین الزاماتی مُـقید بمانند مناسب تر خواهد بود عطای داشتن یک رسانه تصویری را بر لقایش ببخشند. خصوصاً آنکه در حال حاضر نیز اساساً اقبالی به سیاست در سطح جامعه دیده نمی شود که رسانه ای مانند رسا امیدی به اقبال و استمرار خود داشته باشد.

۵ نظر:

ناشناس گفت...

jenab sajjadi shoma va ham doreieehatoon ba armanhaie ghashangi ke dashtin yek bar sale 57enghelab kardin o natijasham shod hamin mamlekati ke darin mibin,harfe hamatoonam in shod ke ma ye chiz dige mikhastim ye chiz dige shod!!!pas lotf konin dast az sare in jonbeshe sabz ke motealegh be javunaie in doras bardarin o be hale khodemoon rahamoon konin

ناشناس گفت...

اشكال كار شما در اين است كه نيرو هاي تعغيير دهنده را تنها افراد ناراضي در داخل مملكت مي دانيد و بس .
ساده تر آن كه كشور را براي همان داخلي مي خواهيد و طرفدارانشان .
نه غزه نه نه لبنان شعاري تنها براي ان است كه چراغي كه به خانه رواست و در روزي كه يك بار مي شود آن را مصرف كرد چرا ديگران بخورند .
تحليل آبكي شما ناشي از آن ست كه مردم را هميشه در همان حالت فرداي 22 خرداد مي بينيد و راي را پس بده .
مردم جلوتر رفته اند و اين يك قيقت مسلم است . ايضا ببشخيد كه اين نوشته بوي تحليل هاي سازگارا را مي دهد اما اين ها هست و نمي شود آن ها را نديد .

وحید گفت...

لطفا این بخش را توضیح دهید یعنی چی قابل فهم؟؟؟؟
(بعد از برخورد تند و قابل فهم حکومت، ...)

داریوش سجّادی گفت...

توضیح:
یعنی در هر حکومتی برخورد تند و انقباظی با ناآرامی هائی که حکومت آن را مخل امنیت عمومی اعلان و تشخیص می دهد مفهوم است.
حال شاید لزوماً قابل قبول نباشد اما قابل فهم هست

ناشناس گفت...

به نظر من نباید از جامعه استبداد زده ایرانی انتظار داشت که یک شبه بتواند ساختار های تعاملات دموکراتیک را در کشور یا بین اعضای خود یا بین مردم شکل دهد. من شخصا مخالف بر اندازی به شیوه ای هستم که 30 سال پیش آدم ها بدون دانستن هدف واقعی خود انجام دادند و حتی همگی به یک نام رای مثبت دادند. یادمان باشد که حتی عده کثیری از مارکسیست ها اساس حکومت نامعلوم جمهوری اسلامی را پذیرفتند.

من فکر میکنم شیوه ای جنبش سبز در گسترش دادن فضاهای تعامل رسانه ای دارد در همه دنیا بی همتاست. تعداد زیاد وبلاگ مستقل از رسانه های گروهی و حکومتی متضمن دموکراسی آینده است. پایداری دموکراسی تنها مستلزم قیام نیست.
اما اگر به زندانیان جنبش مدنی ایران نظر کنیم میبینیم که تقریبا هیچکدام دست فدرت را علیرغم ددمنشی و سبعیت آن نبوسیدند. و این از نظر من مهم است . زندانیان نمونه ای از جامعه مدنی ایران هستند.
اینکه چرا مردم ایران با بقیه دنیا فرق میکنند را باید در هویت خاص و از نظر من چندگانه او دانست که به نظر بیمار گونه می آید. اما بیماری و روان نژندی لزوما نامطلوب نیست. گاه روان نژندی منجر به آفرینش هایی میشود که موجود سالم قدرتش را ندارد.

ساختار سیاسی جامعه ایرانی در بحبوحه قیام و بزن و بکش شکل نمیگیرد بلکه در مقاومت و تعامل شکل میگیرد.
رسانه های مردمی ( و نه لزوما سبز) را جدی بگیرید.
sabz.newsletter.green.voice@gmail.com
http://porgohar.blogspot.com