اظهارات رئیس جمهور ایران در سازمان ملل متحد مبنی بر «عاملیت دولت آمریکا در حادثه یازده سپتامبر» اظهارات نامانوسی بود که علی الظاهر نه موضوعیتی برای طرح در چنان جایگاهی داشت و نه برای مساعدت رسانی به سیاست خارجی ایران از استعداد و توانی برخوردار بود.
اظهارات بلاموضوعی که ماهیتاً آنقدر استعداد داشت و دارد تا رئیس جمهور ایالات متحده را گیج و متحیر کند که:
«در ایران چه خبر است؟»
لذا اکنون این پرسش با قوت خود را به اذهان تحلیل گران مسائل ایران تحمیل می کند که:
محمود احمدی نژاد بر اساس چه ضرورت یا مصلحت و نیت پنهان یا آشکاری در شصت و پنجمین اجلاس مجمع عمومع سازمان ملل چنان مواضع شاذی را اتخاذ کرد؟
یکی از کلیدواژه هائی که می تواند به فهم مواضع اخیر احمدی نژاد مساعدت رساند اظهارات وی در مصاحبه اختصاصی چارلی رُز با ایشان بود آنجا که احمدی نژاد از عدم ارسال پاسخ اوباما به پیام تبریک و نامه ایشان گلایه کرد و چارلی رُز متقابلاً ارسال پیام اوباما به آیت الله خامنه ای را به رُخ ایشان کشید.
اما پاسخ احمدی نژاد به چارلی رُز ناظر بر نوعی گلایه بود مبنی بر آنکه:
«من به آقای اوباما نامه نوشته ام نه آیت الله خامنه ای و ایشان باید به من پاسخ می دادند و نه به آیت الله خامنه ای»
فحوای کلام احمدی نژاد مؤید تلاش نچندان پنهان وی جهت شکستن آن قانون نانوشته اما رسمی در جمهوری اسلامی ایران است که حوزه سیاست خارجی و خصوصاً حوزه مناسبات ایران و آمریکا را از صلاحیت های خاص رهبری جمهوری اسلامی می داند.
قانونی نانوشته که اکنون مواجه با این نکته نچندان پنهان احمدی نژاد شده که برخلاف اسلاف قبلی اش با وضوح و شفافیت مطرح می کند که:
«اگر من رئیس جمهورم، سیاست خارجی نیز (ایضاً مناسبات با آمریکا) در حوزه مسئولیت های محوله من است»
بر همین اساس بود که وی کوشید تا قبل از سفرش به نیویورک با تمهید آزادی «سارا شورد» به عنوان ابتکاری شخصی از چنین اقدامی در مقام نشان دادن حسن نیت به آمریکائی ها بهره برده و خود را برخوردار از ابتکار عمل و مسئولیت در حوزه مناسبات ایران و آمریکا نشان دهد.
اقدامی که در نطفه خفه شد و بلافاصله با ورود قوه قضائیه و منتفی اعلام کردن آزادی «شورد» و آزادی وی بعد از 24 ساعت اما بر اساس ملاحظات قضائی، این پیام به احمدی نژاد داده شد که:
از آنجا که میخانه «ساقی صاحب نظری» دارد
می خوردن و مستی ره و رسم دگری دارد!
با سوختن پروژه «سارا شورد» و خصوصاً بعد از آنکه محمود احمدی نژاد در اقدامی بعید و سنت شکنانه کوشید ضمن تعیین نمایندگانی ويژه در حوزه سیاست خارجی بنوعی وزارت خارجه ایران را (که بنا بر سنت در حوزه نفوذ رهبری ایران است) دور زده و قهراً ابتکار عمل در سیاست خارجی را رسماً به عهده بگیرد. اقدامی که بعد از مخالفت رهبری ایران مبنی بر «پرهیز دولت از موازی کاری در سیاست خارجی» طی نشست با رئیس جمهور و هیات دولت در شهریور ماه، عقیم ماند و احمدی نژاد نیز مطابق سنت مالوفش با تاخیری معنا دار تن به توصیه آیت الله خامنه ای داد و حکم نمایندگان ويژه اش را به مشاور تغییر داد و از این طریق نارضایتی خود را نیز ابراز کرد.
چیزی که پیشتر نیز بعد از مخالفت رهبری ایران با انتصاب اسفندیار رحیم مشائی به سمت معاون اولی احمدی نژاد، مواجه با برکناری با کراهت وی توسط احمدی نژاد شد.
پیشتر نیز بیت رهبری در جریان «پروژه هاله اسفندیاری» به شفاف ترین شکل ممکن کوشید همین پیغام را به آمریکا مخابره کند که راه بهبود مناسبات بین ایران و آمریکا قبل از خیابان پاستور از خیابان آذربایجان می گذرد!
در آن تاریخ نیز شاهد بودیم که بعد از بازداشت هاله اسفندیاری، شخص لی هامیلتون، رئیس مرکز «وودرو ویلسون» و مسئول مستقیم هاله اسفندیاری که از قضا ترغیب کننده اصلی دولت آمریکا جهت مذاکره با ایران در کمیسیون گروه مطالعه عراق (کمیسیون بیکر ـ هامیلتون) نیز بود. ابتدا اقدام به نامه نگاری بمنظور آزادی هاله اسفندیاری با روسای سه قوه ایران و شخص هاشمی رفسنجانی کرد اما از آنجا که هیچکدام از این چهار شخصیت حتی نامه ایشان را پاسخگوئی نکردند. نهایتاً وی اقدام به ارسال نامه ای رسمی و محترمانه به رهبری عالیه نظام جمهوری اسلامی کرد.
نامه ای که این بار برخلاف مراودات قبلی بدون پاسخ نماند و بلافاصله پاسخ آیت الله خامنه ای مبنی بر دادن دستور رسیدگی جهت حل مشکل هاله اسفندیاری، از طریق دفتر نمایندگی ایران در نیویورک به صورت رسمی به شخص هامیلتون تقدیم شد.
اصل انجام چنین مراوده ای با توجه به مفاهیم بکار گرفته شده در پاسخ رهبری ایران به نامه هامیلتون ناظر بر این معنا بود که:
با توجه به صراحت قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مبنی بر انحصار تعیین راهبردهای کلان ایران خصوصاً در عرصه سیاست خارجی توسط رهبری، آمريکائیان برای حل مشکلات خود با ایران اولاً باید با رهبری نظام گفتگو کنند و ثانیاً برای چنین گفتگوئی نیز باید گویشی مودبانه و محترمانه اتخاذ کنند.
پیغامی که ظاهراً دولتمردان واشنگتن به وضوح آن را دریافتند و دو سال بعد اوباما رئیس جمهور جدید آمریکا با ارسال پیام تبریکی محترمانه خطاب به آیت الله خامنه ای نشان داد شکل ساختار قدرت سنتی در ایران را برسمیت شناخته.
اما ظاهراً این بار احمدی نژاد است که مایل به تمکین به چنین ساختاری نیست و بعد از سوزانده شدن مهره هایش در حوزه نمایندگی ويژه در سیاست خارجی و ندادن امتیاز و اعتبار آزادی «سارا شورد» به وی در جریان سفر به نیویورک حال نوبت وی بود که با «لگد زدن به زیر میز» اصل ماجرا را اگر نه بنفع خود ولی به ضرر دیگری بر هم بزند.
سخنرانی غیرمترقبه، جنجالی و غیرضروری وی در مجمع عمومی سازمان ملل پیغامی آشکار از سوی وی به محدود کنندگانش در عرصه سیاست خارجی بود مبنی بر آنکه:
اگر قرار است دیگی برای من نجوشد، همان بهتر که نجوشد!
مقالات مرتبط:
آمریکا در آستانه نوشیدن جام زهر!
http://www.sokhan.info/Farsi/Jumu.htm
اظهارات بلاموضوعی که ماهیتاً آنقدر استعداد داشت و دارد تا رئیس جمهور ایالات متحده را گیج و متحیر کند که:
«در ایران چه خبر است؟»
لذا اکنون این پرسش با قوت خود را به اذهان تحلیل گران مسائل ایران تحمیل می کند که:
محمود احمدی نژاد بر اساس چه ضرورت یا مصلحت و نیت پنهان یا آشکاری در شصت و پنجمین اجلاس مجمع عمومع سازمان ملل چنان مواضع شاذی را اتخاذ کرد؟
یکی از کلیدواژه هائی که می تواند به فهم مواضع اخیر احمدی نژاد مساعدت رساند اظهارات وی در مصاحبه اختصاصی چارلی رُز با ایشان بود آنجا که احمدی نژاد از عدم ارسال پاسخ اوباما به پیام تبریک و نامه ایشان گلایه کرد و چارلی رُز متقابلاً ارسال پیام اوباما به آیت الله خامنه ای را به رُخ ایشان کشید.
اما پاسخ احمدی نژاد به چارلی رُز ناظر بر نوعی گلایه بود مبنی بر آنکه:
«من به آقای اوباما نامه نوشته ام نه آیت الله خامنه ای و ایشان باید به من پاسخ می دادند و نه به آیت الله خامنه ای»
فحوای کلام احمدی نژاد مؤید تلاش نچندان پنهان وی جهت شکستن آن قانون نانوشته اما رسمی در جمهوری اسلامی ایران است که حوزه سیاست خارجی و خصوصاً حوزه مناسبات ایران و آمریکا را از صلاحیت های خاص رهبری جمهوری اسلامی می داند.
قانونی نانوشته که اکنون مواجه با این نکته نچندان پنهان احمدی نژاد شده که برخلاف اسلاف قبلی اش با وضوح و شفافیت مطرح می کند که:
«اگر من رئیس جمهورم، سیاست خارجی نیز (ایضاً مناسبات با آمریکا) در حوزه مسئولیت های محوله من است»
بر همین اساس بود که وی کوشید تا قبل از سفرش به نیویورک با تمهید آزادی «سارا شورد» به عنوان ابتکاری شخصی از چنین اقدامی در مقام نشان دادن حسن نیت به آمریکائی ها بهره برده و خود را برخوردار از ابتکار عمل و مسئولیت در حوزه مناسبات ایران و آمریکا نشان دهد.
اقدامی که در نطفه خفه شد و بلافاصله با ورود قوه قضائیه و منتفی اعلام کردن آزادی «شورد» و آزادی وی بعد از 24 ساعت اما بر اساس ملاحظات قضائی، این پیام به احمدی نژاد داده شد که:
از آنجا که میخانه «ساقی صاحب نظری» دارد
می خوردن و مستی ره و رسم دگری دارد!
با سوختن پروژه «سارا شورد» و خصوصاً بعد از آنکه محمود احمدی نژاد در اقدامی بعید و سنت شکنانه کوشید ضمن تعیین نمایندگانی ويژه در حوزه سیاست خارجی بنوعی وزارت خارجه ایران را (که بنا بر سنت در حوزه نفوذ رهبری ایران است) دور زده و قهراً ابتکار عمل در سیاست خارجی را رسماً به عهده بگیرد. اقدامی که بعد از مخالفت رهبری ایران مبنی بر «پرهیز دولت از موازی کاری در سیاست خارجی» طی نشست با رئیس جمهور و هیات دولت در شهریور ماه، عقیم ماند و احمدی نژاد نیز مطابق سنت مالوفش با تاخیری معنا دار تن به توصیه آیت الله خامنه ای داد و حکم نمایندگان ويژه اش را به مشاور تغییر داد و از این طریق نارضایتی خود را نیز ابراز کرد.
چیزی که پیشتر نیز بعد از مخالفت رهبری ایران با انتصاب اسفندیار رحیم مشائی به سمت معاون اولی احمدی نژاد، مواجه با برکناری با کراهت وی توسط احمدی نژاد شد.
پیشتر نیز بیت رهبری در جریان «پروژه هاله اسفندیاری» به شفاف ترین شکل ممکن کوشید همین پیغام را به آمریکا مخابره کند که راه بهبود مناسبات بین ایران و آمریکا قبل از خیابان پاستور از خیابان آذربایجان می گذرد!
در آن تاریخ نیز شاهد بودیم که بعد از بازداشت هاله اسفندیاری، شخص لی هامیلتون، رئیس مرکز «وودرو ویلسون» و مسئول مستقیم هاله اسفندیاری که از قضا ترغیب کننده اصلی دولت آمریکا جهت مذاکره با ایران در کمیسیون گروه مطالعه عراق (کمیسیون بیکر ـ هامیلتون) نیز بود. ابتدا اقدام به نامه نگاری بمنظور آزادی هاله اسفندیاری با روسای سه قوه ایران و شخص هاشمی رفسنجانی کرد اما از آنجا که هیچکدام از این چهار شخصیت حتی نامه ایشان را پاسخگوئی نکردند. نهایتاً وی اقدام به ارسال نامه ای رسمی و محترمانه به رهبری عالیه نظام جمهوری اسلامی کرد.
نامه ای که این بار برخلاف مراودات قبلی بدون پاسخ نماند و بلافاصله پاسخ آیت الله خامنه ای مبنی بر دادن دستور رسیدگی جهت حل مشکل هاله اسفندیاری، از طریق دفتر نمایندگی ایران در نیویورک به صورت رسمی به شخص هامیلتون تقدیم شد.
اصل انجام چنین مراوده ای با توجه به مفاهیم بکار گرفته شده در پاسخ رهبری ایران به نامه هامیلتون ناظر بر این معنا بود که:
با توجه به صراحت قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مبنی بر انحصار تعیین راهبردهای کلان ایران خصوصاً در عرصه سیاست خارجی توسط رهبری، آمريکائیان برای حل مشکلات خود با ایران اولاً باید با رهبری نظام گفتگو کنند و ثانیاً برای چنین گفتگوئی نیز باید گویشی مودبانه و محترمانه اتخاذ کنند.
پیغامی که ظاهراً دولتمردان واشنگتن به وضوح آن را دریافتند و دو سال بعد اوباما رئیس جمهور جدید آمریکا با ارسال پیام تبریکی محترمانه خطاب به آیت الله خامنه ای نشان داد شکل ساختار قدرت سنتی در ایران را برسمیت شناخته.
اما ظاهراً این بار احمدی نژاد است که مایل به تمکین به چنین ساختاری نیست و بعد از سوزانده شدن مهره هایش در حوزه نمایندگی ويژه در سیاست خارجی و ندادن امتیاز و اعتبار آزادی «سارا شورد» به وی در جریان سفر به نیویورک حال نوبت وی بود که با «لگد زدن به زیر میز» اصل ماجرا را اگر نه بنفع خود ولی به ضرر دیگری بر هم بزند.
سخنرانی غیرمترقبه، جنجالی و غیرضروری وی در مجمع عمومی سازمان ملل پیغامی آشکار از سوی وی به محدود کنندگانش در عرصه سیاست خارجی بود مبنی بر آنکه:
اگر قرار است دیگی برای من نجوشد، همان بهتر که نجوشد!
مقالات مرتبط:
آمریکا در آستانه نوشیدن جام زهر!
http://www.sokhan.info/Farsi/Jumu.htm
۱۰ نظر:
باز هم از باب امر به معروف و نهی از منکر -- که "دوست آن است که تو را بگریاند" :
آقای سجادی،
خدا را شکر که به مصداق "کاچی به از هیچی" در مورد احمدی نژاد نوشتید که:
"سخنرانی غیرمترقبه، جنجالی و غیرضروری وی در مجمع عمومی سازمان ملل پیغامی آشکار از سوی وی به محدود کنندگانش در عرصه سیاست خارجی بود مبنی بر آنکه: اگر قرار است دیگی برای من نجوشد، همان بهتر که نجوشد!" [راستی "کله سگ" این مثل معروف چی شد؟ safe/امن نبود؟]
اما خوب، حالا که انتقاد نرم از این فرد را (از قرار معلوم) safe/امن تشخیص داده اید، حالا کمی جرات به "وجدان" خواب آلوده خود داده، و حداقل به یاد زمانی که در خط امام بودید، این سوال را هم جواب بدهید:
آقای سجادی،
نمیدانم آیا "وجدان" شما این نصیحت امام خمینی را که سپاه و بسیج نباید (بویژه) در سیاست دخالت کنند را یادش هست؟ در معامله پایاپای نان در مقابل وجدان، چه قدر وجدان باید داد, برای یک قرص نان؟
آیا در ایران کودتا شده است یا نه؟
http://www.kaleme.com/1389/06/25/klm-32044
آیا در ایران کودتا شده است یا نه؟
وجدان چی شد آقای سجادی؟ و یا آنکه به قول احمدی نژاد "آن ممه را لولو برد؟"
http://www.kaleme.com/1389/06/25/klm-32044
چه میگوییدآقای "ژورنالیست مستقل؟" و یا آنکه به قول احمدی نژاد "آن ممه را [هم] لولو برد؟"
آیا در ایران کودتا شده است یا نه؟
اسماعیل:
تحلیل جالبی است و از زاویه ای دیگر به موضوع نگاه کردید...ولی من یک سوالی از شما دارم جناب سجادی:
آیا منافع بلند مدت و استراتژیک جمهوری اسلامی در کشور و منطقه و جهان با داشتن رابطه معمول با آمریکا همسویی دارد یا خیر؟ حکومت ایدئولوژیکی که در طی سی سال گذشته با سیاستهای ضد امپریالیستی و غرب ستیزانه خود را تعریف کرده و متحدان جهانی خود را بر این اساس چیدمان نموده است آیا هیچ منافعی در عادی سازی روابطش با آمریکا کسب خواهد کرد یا اینکه اینکه تمام ایدئولوژی خود را به چالش کشیده و به مار ماهی خواهد ماند که نه این تمام و نه آن تمام؟و مهمتر از همه در این برهه زمانی که آمریکا به شدت ضعیف تر و منفور تر از همیشه در داخل و خارج مرزهایش شده است آیا این عاقلانه است که دست دوستی به سمت دشمن در حال مرگ دراز کند و به دولت اوباما مشروعیت و رای بیشتر ببخشد؟
جناب آقای اسماعیل
این صرفاً یک تحلیل در خصوص سخنان احمدی نژاد است و اینجانب در مقام تحلیلگر صرفاً اقدام به گمانه زنی در مورد چرائی چنان سخنانی کرده ام و در مورد رابطه یا عدم رابطه با آمریکا نفیاً یا اثباتاً نظری نداده ام
گذشته از آنکه در حال حاضر و با توجه ملاحظات و وضعیت و مواضع واشنگتن اعتقادی به بهبود رابطه با آمریکا ندارم
اسماعیل:
ممنون از پاسختون جناب سجادی....هدف من از پرسش این سوال صرفا این بود که شاید احتمال دیگری هم در این مورد وجود داشته باشد و آن همگرایی استراتژیک مسئولان نظام در مورد رابطه با آمریکاست و مسئله رقابت رهبری و دکتر احمدی نژاد در ربودن گوی سبقت برای مزاکره با آمربکا نباشد
پاینده و پیروز باشید
این نظر دنباله نظر ذکر شده در بالا، و مربوط به مطلب اوباما گیج است میباشد:
باید عرض کنم که احمدی نژاد در باره یازده سپتامبر راست گفت، بگذریم از اینکه آیا آنرا باید در سازمان ملل میگفت؟ آیا او فرد صاحب صلاحیتی برای افشای این حقیقت است؟ در راستای منافع ملی ایران؟
در هر حال، من یازده سپتامبر را یک کودتا میدانم، که "روایت رسمی" آن
http://www.ae911truth.org/
همان قدر راست است, که "روایت رسمی"
کودتای "انتخاباتی" ۲۲ خرداد در ایران،
http://www.kaleme.com/1389/06/25/klm-32044
و البته حقیقت هر ۲ ماجرا (که اسرائیل از هر ۲ آن بسیار خوشحال است) به یک دلیل پوشانده و سرکوب میشود. در خانه اگر کس است، یک حرف بس است. نیست؟
آقای سجادی سلام
بسیار ممنونم که این بار پاسخ سوال نانوشته من را سریعتر از دفعات قبل دادید.
در پایان مقاله تان من دیگه مانند آقای اوباما گیج نیستم ولی تنها یه سوال برام پیش اومده که:
آیا آقای احمدی نژاد در کل با این حرفش ، بازیگر نقش "جشنواره حماقته" ، یا مهره ای از "پیچک انحراف" ، یا هیچکدام ؟ درصورتی که هیچکدامه خواهش می کنم یه توضیح کوتاهی بدین؟
ممنون.
سعید خان
با سلام متقابل
از آنجا که سوال شما با چاشنی طعنه و کنایه همراه هست دقیقاً متوجه منظورتان نشدم که بتوانم حسب الامر پاسخ تان را بدهم
اگر شفاف تر سوال تان را مطرح کنید شاید بتوانم انجام وظیفه کنم
ممنون
سلامی مجدد
جناب سجادی به نظرم سوالم حداقل برای شما باید واضحتر از آن چه که حتی من فکر می کنم باشه. من فقط از شما بنوعی نشانی آقای احمدی نژاد روخواستم که الان برم دوباره مقاله جشنواره حماقت رو مطالعه کنم یا مقاله پیچک انحراف رو؟ یا هیچکدام؟
امیدوارم سوالم رو واضح تر بیان کرده باشم. وگرنه خواهش می کنم شما این دو مقاله رو بار دیگر مطالعه کرده یا بگذریم.
باز ممنون
متاسفانه توضیحات جدیدتان بر ابهامات افزود
مقاله جشنواره حماقت چه ربطی به این موضوع دارد ایضاً مقاله پیچک انحراف
پس خوشحالم که این مقاله رو در کل نمیشه هیچ ربطی به اون دو تا مقاله داد. چون لگوی پیچک انحراف ذهنم رو مشغول خودش کرده بود.
بگذریم.
به هر حال ممنون.
ارسال یک نظر