۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

کالبد شکافی بی بی سی ـ 2

جایگاه غلط مسعود بهنود در بی بی سی
مسعود بهنود را به ضرس قاطع می توان نماد نسلی بدشانس از ایرانیان بشمار آورد که از بد حادثه آغاز فصل اشتهار و اقبال و موفقیت شغلی اش مقارن با پیروزی انقلاب اسلامی شد.


بهنود که در سال 57 تحت تاثیر جوزدگی عمومی آن ایام و یا شاید استعداد فرصت شناسانه اش خود را همراه انقلاب کرده بود، شاید در مخیله اش هم نمی گنجید که در فردای پیروزی انقلاب جائی در مطبوعات کشور برای وی و هم سلک های وی در نظر گرفته نمی شود.
هر چند روزنامه کیهان و شخص حسین شریعتمداری اصرار دارد تا بهنود را یک سلطنت طلب معرفی کند اما واقعيت آن است که بهنود سلطنت طلب نیست. بهنود را تنها می توان یک روزنامه نگار منسوب به جامعه معمولی ایرانیان به شمار آورد.قشری که چندان مُقید یا مُعذب از نوع رژیم حاکم بر ایران نبوده و تنها مایلند زندگی کنند. زندگی راحت و خوش در کنار همسر و فرزندان و اقوام با رشد و پیشرفت و موفقیت شغلی احیاناً «چاشنی نامه نوشتن دختر خانم ها» و فعالیت در خوشنامی و خوش اقبالی و بعد از سی و چهل سال به بازنشستگی رفتن و برای فرزندان و نوه ها و دوستداران حکایت های ایام شباب و شيطنت ها را بازگو کردن.
حیاتی مانند عموم انسان هائی معمولی که می آیند و می زیند و می روند و به قول بهنود و عاریت از پوپر اگر باران هم بيآید بجای مبارزه با آن ترجیح می دهند چتر به دست بگیرند. با این تفاوت که ظاهراً بهنود برای اقبال و شهرت چندان هم بی رغبت نیست تا از پلکان کذب و مغلطه نیز به تناوب و حسب نیاز بهره برده تا جائی که صدای اعتراض رفیق دیرینه اش «آیدین آغداشلو» را نیز بلند کند که:
بهنود نثر مهمل و بی سر و تهی را برای خودش جعل کرده […] در دوره‌ی من روزنامه ‌نگاری مترادف بود با بی‌سوادی، کلی‌گویی، پرت‌گویی. نمونه زنده‌اش هم که تا امروز به کارش ادامه داده، دوست بسیار عزیز و نازنین من مسعود بهنود است. هر چه که در باره‌ی تاریخ نوشته، به عنوان یک روزنامه‌نگار، جای چون و چرا دارد. یک کتاب نوشت به نام ” از سید ضیاء تا بختیار” در باره‌ نخست وزیرهای ایران که هر کسی مقاله ای در باره‌اش نوشت، پنجاه تا غلط از بهنود گرفت. همچنان در حال نوشتن است. احساساتی می‌نویسد. نثر زیبایی … داشت، حالا دیگر ندارد. بهنود عادت کرده بود و همچنان این عادت را دارد که بی‌مسئولیت و ول بنویسد. به این که فکر کند روزنامه یک روز می‌ماند و اگر چیزی هم غلط بود اشکالی ندارد.
آیدین آغداشلو ـ مصاحبه با هفته نامه شهروند ـ دی ماه 86
http://www.sokhan.info/Farsi/Aghdashloo.htm

مصاحبه اسفند سال 86 رادیو زمانه با بهنود سند معتبری از مهمل گوئی مورد ادعای آغداشلو از بهنود است آنجا که وی در آن مصاحبه بدون توجه به حافظه تاریخی شنوندگان مدعی شد:
«شب 16 شهریور سال 57 وی با وقوف بر کشتار میدان ژاله در فردای آن شب! تعمداً و خودسرانه و از سر همراهی با موج انقلاب عکس امام خمینی را در برنامه زنده تلویزیون پخش کرده و فردای آن شب مرحوم بهشتی با ایشان تماس گرفته و پیغام تشکر امام از نوفل لوشاتو را به وی ابلاغ کرده.»
http://www.sokhan.info/Farsi/Zamaneh.htm

بهنود در مصاحبه با رادیو زمانه در حالی برای خود جعل سابقه انقلابی می کند و مدعی تماس آیت الله بهشتی با وی جهت ابلاغ تشکر آیت الله خمینی از «نوفل لوشاتو» می شود که اساساً مرحوم خمینی تا اواسط مهرماه سال 57 در نجف مستقر بودند ودقیقاً روز 13 مهر سال 57 وارد فرانسه شد.
اما مشارالیه با پایمردی بر جعلیات تاریخی، نه وقعی به صدای اعتراض افرادی نظیر ایرج مصداقی گذاشت که با وسواس یکایک جعلیات تاریخی ایشان را طی دو مقاله «بهنود پدیده ای که از نو باید شناخت» و «روایت وارونه مسعود بهنود و محسن سازگارا از 30 خرداد» اطلاع رسانی موشکافانه کرد و نه بر خود لازم می دید بابت نشر چنان اکاذیبی از مخاطبانش عذرخواهی کند.
http://www.sokhan.info/Farsi/IAfsharee.htm

نمونه ای دیگر از جعلیات تاریخی بهنود، جهد ایشان در جریان انتشار فراخوان هشت نفره رفراندوم تغییر حکومت در ایران است که در پائیز سال 83 با امضای خانم مهرانگیز کار و آقایان علی افشاری و رضا دلبری و ناصر زرافشان و محسن سازگارا و اکبر عطری و محمد ملکی و عبدالله مومنی منتشر شد.

لینک طرح رفراندوم تغییر حکومت در ایران
http://akhbar.gooya.com/politics/archives/019577.php

بهنود در آن تاریخ با جدیت به سهم خود کوشید تا جهت اقبال به این طرح امداد رسانی لازم را به عمل آورد ولو آنکه جنس امدادش جعلی باشد. به همین منظور وی با استناد به خبری تائيد نشده و بصورتی کاملاً شتابزده با تکيه بر اعتبار راديو بی بی سی اقدام به ارائه گزارشی در اين راديو کرد و همزمان آن گزارش را در سايت فارسی اين راديو نیز قرار داد مبنی بر آنکه آيت الله منتظری از طرح فراخوان رفراندوم تغيير قانون اساسی حمايت کرده.
بهنود در اين گزارش با استناد به خبر مجعول فتوای آيت الله منتظری در خصوص لزوم برگزاری رفراندوم مزبور، صراحتاً اعلام کرد:
« ... فتوای صريح آيت الله منتظری فقيهی که به عنوان رييس مجلس خبرگان تدوين قانون اساسی جمهوری اسلامی جايگاهی يگانه در تاريخ ربع قرن اخير ايران دارد، و تائيد وی از طرح رفراندوم تغيير قانون اساسی گامی مهم در راه عمومی کردن و تعميق نظری تلقی می شود که تاکنون جمع کثيری از فعالان سياسی ايران را با خود همراه کرده است.»
21/12/2004 بی بی سی
اما تنها 24 ساعت بعد از پخش و درج اين گزارش در بی بی سی بود که اين خبر از اساس توسط فرزند آيت الله منتظری در مصاحبه با بی بی سی تکذيب شد و از همان مقطع گزارش بهنود نیز بدون کمترين توضيحی از سايت فارسی بی بی سی محو و ناياب شد.
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2004/12/041221_mj-ir-montazeri-referendum.shtml

در مجموع بهنود با چنین استعداد و روحياتی خود را به جامعه مطبوعات ایران ملحق کرد.
وی از نظر شخصیتی برخوردار از روحیه ای بعضاً دوگانه بوده و بارها طی نوشته ها و گفت و گوهایش مدعی شده و می شود دوران جوانی اش برخلاف نسل جوان واقع بین امروز در آرمان خواهی گذشته.

مصاحبه سایت قاصدک با مسعود بهنود:
http://www.sokhan.info/Farsi/Ghasedak.htm

بهنود در حالی ادعای آرمان خواهی در ایام جوانی را دارد که اساساً به استعداد خوش بیانی و خوش قلمی و توانائی های ذاتی اش در روزنامه نگاری ولو بدون تحصیلات عالیه و دانشگاهی توانسته بود در همان ایام شباب که هم نسلان و همکارانش همچون خسرو گلسرخی جان خود را فدیه آرمان های شان در مبارزه با حکومت پهلوی می کردند در همان رژیم آرمان ستیز ستاره اقبال و موفقيت خود را بدرخشاند و از مجله روشنفکر و روزنامه اطلاعات و تهران مصور و مجله آرش و نهایتاً با توصیه داریوش همایون از روزنامه آیندگان و تلویزیون جام جم سر درآورد.

مقاله این سه تن ـ سهند شمس اسحاقی
http://www.sokhan.info/Farsi/Bhnood.htm

اما ظاهراً دست تقدیر مقرر کرده بود تا مشارالیه در بهترین ایام رشد و موفقیت زمینگیر انقلابی شود که برخلاف تصور اولیه بهنود همدلی با وی و هم نسلان وی از خود نشان نداد.
هر اندازه بهنود توانسته بود برخلاف هم نسلانش با اتکای بر اعتماد بنفس و استعداد و خوش بیانی و قریحه و خوش قلمی ذاتی، خود را به جامعه مطبوعات ایران ملحق کرده و ترفیع بگیرد اما بعد از انقلاب این هم نسلان وی از قبیل علیرضا نوریزاده و علیرضا میبدی و شهرام همایون و جمشید چالنگی بودند که توانستند با اتکای بر یک مدرک تحصیلی و حداقلی تسلط به زبانی خارجی از تنگنای محدویت های انقلاب گریخته و با ترک ایران حیات روزنامه نگاری خود را در خارج از کشور تعقیب کنند. اما بهنود اولاً برخوردار از مدرکی آکادمیک نبود تا از قبال آن بتواند ضمن کسب اعتماد بنفس بخت روزنامه نگاری خود را در خارج از کشور بيآزماید و گذشته از آنکه برخلاف طیف گسترده همکاران جلای وطن کرده اش به هر حال فرد خودساخته ای بود که هر چند از خانواده ای اشرافی و منسوب به دربار و حاکمیت بشمار نمی رفت و هر چند شرط نخست رشد و پیشرفت در حکومت پهلوی انتسابات خانوادگی و قرابت به محافل قدرت بود اما به هر حال بهنود توانسته بود در همان مناسبات و شرایط ناسالم بر روی پاهای خود بایستد و سهم و حق مطمح نظر خود از اقبال و موفقیت در زندگی حرفه ای را با اتکای بر توانائی های قلمی اش، کسب کند.
همین مسئله به اندازه کافی می توانست نور امید را در دل بهنود روشن نگاه دارد که علی رغم بی مهری انقلاب به او، باز هم می تواند برگردد و همه آن ایام خوش اقبالی و موفقیت را بازتولید کند. امیدی که 20 سال فرصت لازم داشت تا محقق شود و در فردای دوم خرداد 76 این ماشاالله شمس الواعظین بود که با به راه انداختن قطار «روزنامه جامعه» و دعوت همکاری از بهنود، همان کاری را با وی کرد که 30 سال قبل تر داریوش همایون کرده بود.
اما لطف شمس الواعظین تنها شامل بهنود نشد و با گشاده دستی شمس کسر متنوعی از نوقلمان نیز وارد روزنامه جامعه و نشریات دوم خردادی بعد از جامعه شدند.
روزنامه نگاران متنوعی که کیفیت را قربانی شهرت و سرعت کردند تا جائی که در کمتر از دو سال با نهیب آیت الله خامنه ای و توصیف وی از مطبوعات تحت عنوان «پایگاه دشمن» ضمن توقیف فله ای مطبوعات بخش کثیری از همآن روزنامه نگاران ظاهراً تعمد ورزیدند تا بمنظور اثبات ادعای آیت الله خامنه ای ضمن خروج از کشور به استخدام رسانه های دولتی یا وابسته به دولت های غربی نظیر رادیو فردا و رادیو زمانه و رادیو و تلویزیون بی بی سی و صدای آمریکا و سایت روزنت و گذار درآیند که بنا بر نُرم سیاسی «پایگاه های دشمن» عليه ایران محسوب می شوند.
هیچ کدام از ایشان نیز آنقدر استعداد یا لیاقت و توان از خود نشان ندادند تا مانند کریستین امانپور شکار رسانه های معتبری همچون CNN شوند.
در این میان سهم مسعود بهنود نیز تلویزیون فارسی زبان بی بی سی شد. تلویزیونی که از خوب یا بد حادثه تعلق به دولت بریتانیائی دارد که شوربختانه پنجاه سال پیش تر در کودتا علیه مقتدای مسعود بهنود، همین بی بی سی را به خدمت گرفته بود و امروز بهنود را مواجب بگیر ملکه ای کرده که پیشتر معزول کننده مقتدایش بود.
مقتدائی که به استناد روایت تاریخی بهنود:
وقتی دربار برای درمان سرطان مصدق مرحمت کرد و اجازه خروج از کشور به قصد درمان را به وی داد این مقتدای بهنود با عتاب به فرزندش غلامحسین خان که راوی آن بشارت شده بود گفت:
مگر غلام ساواکی شده ای؟ من می خواهم همین جا کنار شهیدان سی تیر دفن شوم. این ها آرزو دارند من خارج باشم و خارج بمیرم. این آرزو را به دلشان می گذارم آن گذرنامه را پاره کن.

شما پیروزید، عربده شان از ترس است ـ مسعود بهنود
http://behnoud-blog.blogspot.com/2010/01/blog-post_25.html

و اکنون همان تاریخ، شیطنت آمیزو بازیگوشانه بهنود را مجبور می کند تا در توجیه چرائی خروج و ماندگاری اش در خارج از کشور، برخلاف مقتدایش اقرار کند:
وقتی از کشور برای سخنرانی خارج شدم دادگاه حکم احضارم را صادر کرد. گفتم برمی گردم. پسرمان تلفن زد که کجا می‌خواهی برگردی و مگر دیوانه‌ای و از این حرف‌ها. بعد دیگر ماندم!
http://www.sokhan.info/Farsi/Ghasedak.htm

اما هر اندازه ماندن بهنود در انگلستان اسباب آسایش خیال خانواده ایشان شد، ظاهراً اشتغال وی در بی بی سی و اشتباهات یا شیطنت هایش در این رسانه تا حدود زیادی توانسته اسباب کاهش اعتبار حرفه ای وی و به تبع آن تلویزیون بی بی سی را نیز فراهم کند.
بهنود که در حال حاضر مسئولیت تهیه و اجرای برنامه «بررسی مطبوعات» در برنامه 60 دقیقه تلویزیون فارسی بی بی سی را به عهده دارد تاکنون و برخلاف انتظار نتوانسته در قد و قواره یک برنامه ساز حرفه ای در 60 دقیقه ظاهر شود.
نخستین انتقاد جدی به بهنود در برنامه «بررسی مطبوعات» بلاموضوعی اصل این برنامه است. ظاهراً مدیریت تلویزیون بی بی سی قبل از آنکه دغدغه تمهید برنامه ای حرفه ای جهت بررسی مطبوعات در حوزه مخاطبان این رسانه را داشته باشد صرفاً در صدد تمهید شغلی در بی بی سی برای بهنود بوده تا مشارالیه در لندن بیکار نمانده و از عوايدی نیز برخوردار باشد. امری که در صورت صحت هر چند از حيث اخلاقی می توان آن را اقدامی انسان دوستانه معنا کرد اما جای این سوال را نیز باقی می گذارد که آیا برخلاف توقع از برون داد یک رسانه معتبر بین المللی این رسانه حق آن را دارد تا اعتبار و مسئولیت حرفه ای خود را قربانی اهداف خیراندیشانه کند؟
مدیریت تلویزیون فارسی بی بی سی اخلاقاً موظف به پاسخگوئی به مخاطبانش در قبال این پرسش بدیهی می باشد که:
بر اساس کدام حجت عقلی یا دلیل منطقی، رسانه ای که مخاطب خود را فارسی زبانان در سه حوزه جغرافیائی ایران و افغانستان و تاجیکستان تعریف کرده در بررسی روزانه مطبوعات تنها نشریات ایرانی را مورد امعان نظر قرار می دهد؟
طبعاً کابل و دوشنبه نیز به اندازه کافی برخوردار از روزنامه و مطبوعه و سایت های خبری هستند که شایسته بررسی روزانه کارشناسان بی بی سی در کنار مطبوعات تهران باشند.
اینکه بی بی سی صرفاً بمنظور ایجاد شغل برای مسعود بهنود و اینکه مشارالیه صرفاً دستی در رسانه های ایرانی دارد اقدام به ارائه برنامه بررسی «مطبوعات ایرانی» در بی بی سی کند، صرف نظر از اهانت آمیز بودن نفس چنین اقدامی در حق مخاطبان افغان و تاجيک دلیل موجه ای را نیز برای محروم نگاه داشتن مخاطبان افغان و تاجیک توسط بی بی سی فراهم نمی کند. بر این اساس می توان تا اطلاع ثانوی چنان حکم داد که ظاهراً در «60 دقیقه» بررسی مطبوعات را صرفاً برای بهنود ساخته اند و نه بهنود را برای بررسی مطبوعات فارسی زبان!
از حيث محتوا نیز اجرای بهنود در برنامه بررسی مطبوعات آکنده از سنت مألوف و سيئه مغلطه و جعل است.
دو نمونه متاخر آن یکی استناد مجعول بهنود در بررسی مطبوعات روز چهارشنبه 12 اسفند بود که در ارائه خبری از روزنامه کیهان به دلیل عدم آشنائی اش با ترمینولوژی مذهبی، انگشتر حدید را جدید خواند و متوجه اشتباه تایپی موجود در خبر نشد و به این نیز قناعت نکرد و بر اساس یک «خبر غلط خوانده شده» داوری سمت گیرانه خود را نیز بی پروا به مخاطب تحمیل کرد مبنی بر آنکه قهراً و پیشتر و در پشت پرده بده و بستان هائی با اعطای انگشتر نخست صورت گرفته که اینک اعطای انگشتری جدید ضرورت پیدا کرده (نقل به مضمون)

متن خبر کیهان:
با تقدير از فضلي نژاد همايش پاسداشت 8 ماه جنگ اينترنتي برگزار شد

همايش پاسداشت 8 ماه جنگ اينترنتي با هدف اتحاد و همگرايي در بين نيروهاي مردمي مدافع انقلاب اسلامي در فضاي سايبر برگزار شد.به گزارش خبرنگار كيهان در اين همايش كه صفار هرندي، وزير سابق فرهنگ و ارشاد اسلامي نيز حضور داشت از پيام فضلي نژاد، عضو دفتر پژوهش هاي مأسسه كيهان به عنوان جانباز جنگ نرم تقدير شد. وي دو هفته پيش در يك اقدام مشكوك به شدت مجروح شده بود. صفار هرندي با اهداء يك حلقه «انگشتر جديد» به پيام فضلي نژاد از وي تقدير كرد.پيام فضلي نژاد در اين همايش در سخناني گفت: اين جايزه يكي از عزيزترين تقديرهاي عمرم خواهد بود چرا كه برخاسته از تصميم متن فرزندان جهادي حزب الله و دست اندركاران رسانه هاي اصولگراست.

لینک خبر:
http://www.kayhannews.ir/881212/14.htm#other1409

مورد دوم استناد مجعول بهنود به خبر شماره 8902060213 خبرگزاری فارس در مورخه ششم اردیبهشت ماه جاری مبنی بر انتقال و نمونه سازی از ببر سیبری برای تولید ببر مازندرانی بود که طی آن گزارشگر فارس با استناد بر ادعای معاون محيط طبيعی سازمان حفاظت محيط زيست مبنی بر احیای ژن ببر منقرض شده مازندران از طریق مشترکات ژنتیکی با ببر سیبری پرسیده بود چرا از روش مورد نظر برای دايناسورهای «منقرض شده» استفاده نمي شود؟
بهنود با حذف بازیگوشانه کلمه «منقرض شده» از متن خبر در برنامه هشتم اردیبهشت بررسی مطبوعات کوشید ضمن عدم رعایت اصل امانتداری در انتقال خبر، ماهیت جدی خبر را مُبدل به طنز کرده و به دلیل جهتگیری سیاسی خبرگزاری فارس و تعلق آن به اردوی اصولگرایانی که علی القاعده در جبهه مخالف بهنود تعریف شده اند این گونه به مخاطب القا کند که جبهه مخالف تا این حد فاقد سواد است که نمی داند دایناسورها میلیون ها سال پیش منقرض شده اند!

لینک خبر:
http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8902060213

آشنایان با سنت ژورنالیزم بویژه ژورنالیزم تصویری بخوبی بر این نکته واقفند که اولین اصل در امانتداری و حرفه ای عمل کردن یک رسانه خصوصاً یک رسانه دیداری رعایت کامل بی طرفی و اجتناب از جانبداری و داوری است. اجتنابی که در رسانه تصویری محدود به کلام نمانده و جمیع رفتار و حالات مُخبر یا مجری برنامه را شامل می شود. این وسواس به قدری در رسانه دیداری بالاست که گاه حتی یک پوزخند ساده یا یک خم ابرو، اتخاذ گویشی نامتعارف یا بازی کردن با صدا و بالا و پائین بردن معنادار لهجه و گویش در خواندن یک خبر و یا یک تکه پرانی بلاموضوع می تواند کلیت و لزوم رعایت اصل بی طرفی یک رسانه تصویری را زیر سوال ببرد. این در حالی است که مشاهده می شود مسعود بهنود علی رغم کبر سن و توفیق برخورداری از سالها تجربه کار خبری، بارها با تخطی از این لوازم و اقتضائات بدیهی روزنامه نگاری، مکرراً مخدوش کننده بی طرفی لازم الرعایه در برنامه های خود در تلویزیون بی بی سی است.
از سوئی دیگر برنامه بررسی مطبوعات که در قاموس خود برنامه ای جدی تعریف شده به تدریج و تعمداً توسط بهنود از جایگاه یک برنامه جدی خارج و مُبدل به برنامه ای طنز شده. طنزی که بیرون از توقع مخاطب و تعریف برنامه است.
طبيعتاً کمدی کردن یک برنامه جدی نوعی ابتذال و توهین به شعور مخاطب و مخدوش کردن فرصت طلبانه اعتبار یک رسانه از طریق نابلدی سهوی یا شیطنت عمدی است.
همچنین بارها مشاهده شده و می شود ایشان در ارائه یک مقاله یا کاریکاتور از مطبوعات ایران در بیانی بظاهر ساده وغیرقابل اعتنا از لفظ «بچه ها» استفاده کرده و می کند. بدین مضمون که مثلاً:
امروز بچه ها در روزنامه ایکس این کاریکاتور رو کشیدند!
طبیعتاً استفاده از همان یک کلمه بظاهر غیر قابل اعتنای «بچه ها» در مقابل دوربین یک رسانه دولتی بمعنای مصادره تریبون بی بی سی به سمت منافع و امیال و یارگیری های شخصی است که بازخوردی سیاسی نزد مخاطب دارد.
استفاده از کلمه صمیمانه «بچه ها» در توصیف کارمندان یک روزنامه داخل کشور سوء استفاده شخصی از آنتن بی بی سی و اعتماد مخاطب است که ضمن آنکه از حیث اخلاقی مورد نکوهش و ملامت است القا کننده همآورد طلبی و رویاروئی شخصی و قدرت نمائی بهنود و «بچه هایش»! در داخل کشور با جمهوری اسلامی از مجرای تریبون بی بی سی است.
قدرت نمائی که اگر می تواند برای تامین نیازهای عاطفی بهنود با پناه گرفتن وی در گارد بی بی سی موثر واقع شود اما متقابلاً از آن درجه از استعداد نیز برخوردار هست تا برای پایوران حکومت در ایران ایجاد ظن و گمان و تضییع نسبت به «بچه های فرضی بهنود» را فراهم کند.
در بخش انعکاس کارتون و کاریکاتور نیز متاسفانه بهنود اصرار زیادی دارد که در معرفی چنان طرح هائی اقدام به ارائه منظور و نیت طراح نیز بنماید. اقدامی که از اساس نالازم است و مخاطب را در تشخیص نظر طراح باید آزاد و مُخیـّر گذاشت اما علی رغم این و اصرار بهنود در دادن کامنت بر روی طرح ها تاکنون در عموم طرح ها و کاریکاتورهای ارائه شده در برنامه بررسی مطبوعات مشاهده شده و می شود که بهنود قاصر از درک صحیح طراحان و کاریکاتوریست ها از کارهایشان اصرار داشته و دارد تا جسورانه برداشت ناصحیح خود را به مخاطب منتقل کند.
این در حالی است که مجریان برنامه 60 دقیقه که منطقاً باید مانع از بروز چنین تخطیاتی در مقابل دوربین شوند عموماً خود نیز نابلدانه نه تنها مانعی در این روند ایجاد نکرده بلکه بعضاً نقش مشوق و پامنبری را نیز در برنامه بررسی مطبوعات برای مسعود بهنودعهده داری می کنند. تنها مهدی پرپنچی و سیما علی نژاد بودند که متبحرانه و با اجرائی حرفه ای و مسلط، بهنود را در اجرای برنامه هایش مقتدرانه مدیریت می کردند.
اگر کلیت مسائل بالا بتوان در یک جمله خلاصه کرد آن جمله عبارت از این است که بی بی سی مسعود بهنود را در جای خودش تعریف نکرده.

داریوش سجّادی
18/اردیبهشت/89
dariushsajjadi@yahoo.com
http://sokhand.blogspot.com/
http://www.sokhan.info/
ادامه دارد

۶ نظر:

ناشناس گفت...

اقای سجادی طرز نوشتار شما بسیار جالب گیرا و تحریک برانگیزند هرچند همیشه با ایده های شما موافق نیستم اما انها را میخوانم. شما با حقایقی اشنا هستید که من خواننده نمیدانم و چه خوب که شما درباره چیزی مینویسید که دیگران حتی به ان فکر هم نمیکنند اما فکر میکنم که با اقای بهنود کمی سختگیری کردید. این درست که ایشان استعدادی از تاریخ و نویسندگی ندارند ولی به عنوان یک انسان حق اشتباه کردن دارد. حالا چون نویسنده شد که دلیل این نمیشود که عقل کل باشد. این بنده خدا در این بازار سخت کار برای خود شغلی دست و پا کرد تا بتواند جوابگوی مخارج زندگی خانواده اش باشد و از طرفی از خدمات بهزیستی چشم بپوشد. این که عیب نیست. فکر میکنم در شرایطی بهتر این اقا دوست داشت در خبرگزاریهای دیگر کار کند و همانطور که شما گفتید ایشان مثل میلیونها ایرانی دیگر بدشانسی اوردند و با انقلاب مواجهه شدند. موفق باشید دوستار شما مریم از بلزیک

ناشناس گفت...

آقای سجادی
با سلام
جهت اطلاع تان به عرض می رساند این محمود شمس الواعظین نبود که پیشنهاد همکاری بهنود در روزنامه جامعه را داد بلکه بعد از انتشار جامعه، بهنود خودشیرینی کرد و ضمن ارسال یک نامه تبریک به شمس از وی تقاضای همکاری در جامعه را کرد و محمود هم پذیرفت
به همبن دلیل بعداً به شاملو گفت:
من خودم موقعی که توی جامعه می‌نوشتم رفتم پیش شاملو. او گفت: «چی شد تو رفتی قاطی این‌ها؟ تو اگر می‌توانی کار بکنی چرا روزنامه خودت را در نمی‌آوری تا ما هم تکلیف خودمان را بدانیم؟ رفته‌ای توی روزنامه بچه مسلمان‌ها چه کار؟» گفتم :«آقا، نمی‌دهند اجازه که. من ۱۶-۱۷ سال صبر کردم. مگر چقدر می‌توانم صبر کنم. عمرم تمام می‌شود. بالاخره ما هم باید حرفمان را بزنیم.

ناشناس گفت...

س الف :
با سلام و درود
مطلب شما را اول در کیهان خواندم ... و اصل مطلب را امروز در وبلاگتان خواندم راستش بعضی وقت ها فکر می کنم شما چه حوصله ای دارید که به چنین مطالبی توجه دارید فکر می کنم مطلب شما کار حداقل یک هفته تحقیق است بخش دیگر آن مشهورتر کردن این آدم هاست که شما در اصل قصد نقد دارید اما در روی دیگر ان چنین افرادی یا کسانی که از دور نظاره می کنند تصور می کنند که چه مقام و موقعیتی دارند که به انها توجه می شود البته مطمئن هستم که شما هدف والاتری دارید که در پی ان هستید
ارادتمند و با ارزوهای خوب برای شما
سربلند باشید

ناشناس گفت...

س ش:
آقای سجادی ... مطلب رو یک نگاه کلی کردم. یک نکته ای فکر کنم از قلم افتاده از کتاب یاس و داس فرج سرکوهی در مورد بی مرامی و فرصت طلبی اقای بهنود … کاشکی اون رو هم فکت و ضمیمه میکردید
در ضمن اقای سجادی با این بخش از مقاله که بر نداشتن مدرک اکادمیک بهنود تاکید و بزرگنمایی کردید اصلا و به هیچوجه موافق نیستم...دوران بهنود دوران اکادمیک و مدرک دانشگاهی و رزومه پر کردن نبود!. در همین مورد مثلا شاملو رو داریم که تحصیلات اکادمیکش به زور فراتر از دیپلم هم نمی رسید. مدرک دانشگاهی متر و معیار مناسبی نیست لااقل برای افرادی از نسل بهنود.... این نقطه ضعف مقاله است

داریوش سجّادی گفت...

جناب س ش
با تشکر
مطلب یاس و داس را در اختیار دارم اما ضرورت ندیدم از آن استفاده کنم در مورد مدرک تحصیلی منظورم اصالت دادن به مدرک نبود بلکه مشکلی را که برای بهنود در مهاجرت از ایران فراهم کرد را می خواستم نشان دهم والی شخصاً اصالتی ذاتی برای مدرک دانشگاهی قائل نیستم
به هر حال از توجه تان ممنونم

ناشناس گفت...

خداوکیلی این تیکه اش خدا بود:
سهم مسعود بهنودتلویزیون بی بی سی شد که تعلق به دولت بریتانیائی دارد که شوربختانه پنجاه سال پیش تر در کودتا علیه مقتدای مسعود بهنود، همین بی بی سی را به خدمت گرفته بود و امروز بهنود را مواجب بگیر ملکه ای کرده که پیشتر معزول کننده مقتدایش بود
این جماعت روشنفکر هیچ پرنسیبی (بقول خودشون) جز منافع شخصی شون سرشون نمی شه
فقط شعار خوب می دن