۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

کالبدشکافی BBC


از امروز و به تناوب مایلم در این وبلاگ نیم نگاهی انتقادی به برنامه های تلویزیون فارسی زبان بی بی سی داشته باشم.
چرائی آن بازمی گردد به مراوده ای که اخیراً با مدیریت محترم این تلویزیون داشتم و طی آن با توجه به شیفت بی بی سی و بروز اختلالات و تنزلات از لوازم حرفه ژورنالیسم به ایشان پیشنهاد یک بررسی جامع انتقادی از روند کاری بی بی سی را دادم که بنا به دلیلی کاملاً منطقی میسر نشد.
ابوی اینجانب تعریف می کرد در زمان شاه برای خرید منزلی ويلائی با تمام امکانات و تجهیزات لوکس و تفننی در منطقه دروس تهران به بنگاه معاملات ملکی مراجعه کرده بود و علی رغم مهیا بودن رضایت خریدار و فروشنده نهایتاً و تنها بخاطر یک مسئله معامله به هم خورد و آن اینکه خریدار گفته پول بدهید و ابوی هم گفته بود ندارم!
حالا جنس نامیسر شدن پروژه انتقادی با بی بی سی نیز از این نوع بود.
بگذریم.
اما اکنون و در اینجا مایلم در سطحی نازل تر با گذشتن از نواقص ساختاری و رسانه ای، این مدیوم را از حیث اشخاص و مجریان و برنامه های در حال پخش آن بتدریج مورد ارزیابی انتقادی قرار دهم.
اگر مجالی بود به ایرادات ساختاری و رسانه ای آن نیز خواهم پرداخت.
به زعم من این رسانه تاکنون سه مرحله را از آغاز تاسیس پشت سر گذارده.
مرحله نخست از ابتدای راه اندازی تا آغاز مدیریت صادق صبا بود که تقریباً مصادف شد با کشته شدن نداآقا سلطان (دلیل انتخاب این نماد را بعداً توضیح خواهم داد)
بعد از تقبل مدیریت توسط صادق صبا، بی بی سی وارد دورانی متعادل و بعضاً حرفه ای تر شد اما تحقیقاً از یک ماه قبل از آغازسال جدید این رسانه کاملاً شیفت کرد و اینکه کجا رفته و یا کجا دارد می رود سوالی است که سعی خواهم کرد به تدریج به آن پاسخ بگویم. اما اجمالاً اصلی ترین دلیل چنان شیفتی را محصول حضور موثر چند چهره شاخص در بی بی سی می دانم که بصورت یک باند در این رسانه عمل کرده و توانسته جهتگیری این تلویزیون را بتناوب بر اساس امیال و غرائز خود هدایت کنند و فرصتی که می توانست مُبدل به یک اثر ماندگار از یک رسانه شود را خیره سرانه در سراشیبی تنزل به یک بوق بی خاصیت و تشریفاتی قرار داده اند.

بقول ایرج میرزا:
حيف از این گل که بَرَد آب او را
کند از منظر نایاب او را
اما قبل از پرداختن به این مباحث مقدمه ای را باید با خوانندگان در میان بگذارم و آن اینکه نخستین بار بعد از راه اندازی تلویزیون بی بی سی و بعد از اوج گرفتن کار آن در خلال تحولات بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته، طی دو ایمیل به دو تن از مدیران بی بی سی مطالبی به شرح زیر خدمت ایشان گوشزد کردم.

ایمیل نخست:
...
احتراماً ومقدمتاً موظف به تشکر بابت مدیریت و اجرای شایسته برنامه های تحت مدیریت جنابعالی در شبکه فارسی تلویزیون بی بی سی هستم […] همانطور که قطعاً مطلع هستید در خلال ناآرامی ها در تهران اینجانب طی
مقاله ای اقدام به تحلیل رفتار رسانه ای بی بی سی کردم که طبعاً با توجه لهجه و جهتگیری منتقدانه به کار گرفته شده در آن مقاله نسبت به بی بی سی توقع دلچرکینی دوستان و همکاران در بی بی سی را دور از ذهن نمی دانستم. خصوصاً آنکه برخی از ایشان از دوستان نزدیک اینجانب نیز می باشند اما متاسفانه یا خوشبختانه سلوک شخصی اینجانب در سنت روزنامه نگاری قبل از آنکه مقید به رفیق بازی باشد تعهد به واقعیت و حقیقت دارد […] در مجموع علی رغم آنکه از کلیات آن مقاله کماکان دفاع می کنم اما همانطور که در ذیل همان مقاله نیز متذکر شده بودم حضور شایسته جنابعالی و ... در بی بی سی جای تقدیر و سپاسگذاری دارد اما این سپاسگذاری قبل از آنکه متوجه شخص شما و دیگر دوستان تان باشد تا حدود زیادی بازگشت به اینجانب و امثال اینجانب به عنوان مصرف کنندگان قدیمی تولیدات رسانه ای بی بی سی دارد.
جناب آقای ...
اینجانب بیش از 20 سال است که بی بی سی را در سبد روزانه استماعات سیاسی و اجتماعی خود قرار داده و طبعاً با توجه به مخاطب گسترده بی بی سی در سطح جهان می پذیرید همانقدر که بی بی سی می تواند برخورداری از چنان مخاطب بالائی را به درست برای خود سرمایه ای هنگفت محسوب کند متقابلاً اینجانب و دیگران نیز که سالها بخشی از وقت خود را صرف بی بی سی کرده ایم می توانیم خود را بخشی از اعتبار بی بی سی حساب کنیم و می کنیم .
بر همین مبنا شخصاً به خود حق می دهم برای این رسانه احساس مسئولیت کرده ولو آنکه مطابق همان مقاله فوق الذکر آن را ابزار دیپلماسی دولت انگلستان بدانم […]
15 جولای 2009

ایمیل دوم
با سلام متقابل
[…] همانطور که به جناب ... نیز نوشته بودم اینجانب بدون کمترین تواضعی !!! خود و دیگر مخاطبان بی بی سی را اعتبار و سرمایه بی بی سی می دانم البته امیدوارم حمل بر تکبر نشود اما به هر حال یک رسانه نیز گستره کمی و کیفی مخاطبش را باید و می تواند سرمایه خود بداند بر همین بنا بوده و هست که به خود این جسارت را داده ومی دهم تا بعنوان یکی از مخاطبان بی بی سی و از سر خودخواهی!!! در کنار خیرخواهی بیان کننده انتقاد به رسانه ای باشم که بخشی از زندگی من را به خود اختصاص داده.
[…] اما اگر بی بی سی را نقد می کنم این امر ناظر بر آن است که برای آن به عنوان یک مدیوم ولو در حوزه تعلق دولت بریتانیا ارزش رسانه ا ی قائلم و به همین دلیل شخصاً اجازه نمی دهم برخی با نابلدی یا شیطنت بخواهند به یک رسانه که در حد خوبی توانسته با رعایت لوازم و استانداردهای حوزه خبررسانی خود را معرفی و اثبات و تثبیت کند بخواهند به این پشتوانه ضربه بزنند [...]
17جولای 2009

لازم به ذکر است هر دو بزرگوارانی که مخاطب این دو ایمیل بودند با سعه صدر به استقبال انتقادات آمده و متقاضی تداوم انتقال چنان دیدگاه های ولو نقادانه جهت پردازش هر چه بهتر تلویزیون بی بی سی شدند بر همین اساس اینجانب نیز در اینجا جسارت کرده و خواهم کوشید به اندازه وسع و بضاعت خود ابتلائات بی بی سی را علناً مطرح و گوشزد کنم.
....
با این مقدمه اولین شماره از نقد بی بی سی را متوجه یکی از پر مسئله ترین روزنامه نگاران شاغل در این رسانه (مسعود بهنود) کرده و بتناوب سراغ دیگر افراد و برنامه های این رسانه خواهم رفت.
امیدوارم دوستان نیز با مشارکت در این بحث در غنا و عمق بخشیدن به آن اینجانب را یاری کنند.

ادامه دارد


۴ نظر:

saeed1800@yahoo.com گفت...

سلام
ظاهرا به آقای بهنود خیلی علاقه دارین که هر جا باشه اونجا اول مورد احترام و بعد مورد نقدتان قرار خواهد گرفت. یادمه بهنود شمس رو مناسب برای تاریخ گویی و رمان نویسی می دانستید آیا بهنود صبا هم همین جوریه؟

راستی چرا هر جایی که ایشون هستن اونجا برایمان ارزش دیدن داره و برای شما مورد احترام و نقده؟بهنود برای اونجا محبوبیت میاره یا اونجا برای بهنود؟

ممنون

داریوش سجّادی گفت...

پاسخ یه پرسش های خود را در قسمت بعدی مطلب که به زودی منتشر خواهد شد بجوئید در عین حالی که نباید و نمی توان منکر قابلیت های ولو دشمنان مُلک و ملت هم شد چه رسد به دیگران!

ناشناس گفت...

خب احساس من اینه که دارید به بیراهه میروید. فعلا مدتی خود را از پیگیری مطالبتان معاف میدارم تا اینکه مشخص گردد که ... پرداختن به رسانه ای منفور در نزد ایرانیان روشن دل و نقادی آن جهت پردازش هر چه بهتر تلویزیون بی بی سی!
راستی آقای سجادی شما در آمریکا مشغول به چه کاری هستید؟ اقامت شما در آنجا آیا خدمتیست برای آمریکا یا ایران یا بشریت یا خود؟ ببخشید که اینگونه پرسش میکنم چون فکر میکنم دغدغه های خوانندگانتان برایتان مهم است. هر چند که با این پست هایتان که دیگر دغدغه ای نمی ماند! گویی که خورشید می تابید و من جویای روشنی! آه از این سردرگمی. نمی دانم چرا پیش خودم اصرار داشتم شما را در دایره افراد مورد علاقه حقیقت طلب روشن بین خوش فکر ... قرار بدم! شاید این مشکل ناشی از کمبود های خودم بوده و هست! شاید الان هم در مورد شما اشنباه میکنم. اما راستش هر موقع به دل و فطرتم رجوع کردم پاسخ شایسته ای دریافت کردم. برای خودم و شما دعا می کنم.

داریوش سجّادی گفت...

از دعا در حق من هرگز دریغ نورزید و بابت آن کمال امتنان
را دارم