۱۳۹۳ اسفند ۲۴, یکشنبه

مطهری بدون رُتوش!


قیصریه سوزی شیراز در فقد تسامح و سگالشی طرفینی بین «مطهری» و «پاد مطهریان» بصورت طبیعی می توانست و توانست تا به اعتبار حتمیت و سنخیت عناصر لازم الاحصای «غیاظی» به عداوت و سگالیدنی قابل انتظار و اشتعال از جنس بد مستی معشوقه اسکندر در به آتش کشیدن قیصریه ای در فارس بیانجامد.
هر چند پیش تر و به سهم خود ماجرای «غیاظان شیراز و علی مطهری» را با خوانش «قلچماق بازی توام با حسن نیت» محکوم و مشروح کردم (اینجا) اما لایه های دیگر آن دمار کشی ـ دمام کوبانه بویژه با ادامه نفت افشانی علی مطهری بر آن حریق منحوس لازم النقد و واجب الشرح می نمایاند.
در ماجرای «خشونت» نمی توان و نمی بایست بر دیالکتیک حاکم و رابط بین دو عنصر غاضب و مغضوب بی التفات بود.
غیظ عنصری طرفینی است و در خلاء نمی جوشد.
غضب چگالی هم افزاینده «غاضب و مغضوب» در واحد قهر است.
قهر برآیند «قاهر و مقهور» در بستر قهرـ مانی است.
خشم محصول هم افزائی بین خشمندگان و خشم خوردگان است.
در ماجرای «شارلی ابدو» همین دیالکتیک را بدآنگونه کتابت کردم که:
خشونت در «موسع ترین تعریف» ناظر بر قول یا فعلی است که از جوار آن عنصر خشونت ورز «عواطف یا جوارح» فرد یا افراد را مورد جراحت قرار می دهد. بر مبنای این تعریف با «مشت و لگد و چماق» بینی کسی را شکستن همان قدر خشونت است که با «فحش و طعنه و ناسزا» روح و روان و عواطف و احساسات و علائق و اعتقادات و شخصیت کسی را خوار و خفیف و تحقیر کردن! ... نمی شود و نباید فردی را در انزوای تحقیر قرار داد و به استهزا کشاند و تمسخر کرد و طعنه زد و متلک گفت و آنگاه که از موضع عصبانیت دست به خشونت بُرد چوب ملامت و انگشت شماتت بر ایشان نهاد! گفتمان تحقیر خود نوعی خشونت است. سلفیون سیاسی برای بازتولید خشونت بی تابی می کنند و در دلتنگی برای «چماقیزه شدن جو» با «چماق زبان» می کوشند با «شکلک درآوردن» برای هم رستــه های خود در منتهی الیه جبهه مقابل از اردوی رقیب همآورد بطلبند!
(مقاله خود شیرینی)
در «ماجرای شیراز» نیز نمی شود نامتوقع بود که «علی مطهری» مدام با همان منطقی که پیشتر «محمود» را بابت خس و خاشاک نامیدن معترضین 88 مورد شماتت قرار داده و می دهد اکنون نیز و بر همان صراط با زبان تحقیر و بیانی عنیف موجبات تشجیع مخالفانش در اعمال رفلکسیو خشونت ورزی را بسترسازی و عملیاتی کند.
این کمال بی حزمی و نحافت بی معرفتی است که مشارالیه علی الدوام پُـز آقازاده علامه اخلاق و معرفت بودن خود را به زمین و زمان بفروشند و هم زمان و بی اخلاقانه مخالفین و مهاجمین به خود در شیراز را مشتی رذل و وحشی و سگ و فرومایگان مزدور و چند جوان جاهل و داعشی های وطنی و خوارج صفتان بنامند!
همین ادبیات سخیف و گویش عنیف است که بستر ساز کانون انعقاد نطفه خشونت و دامن زننده و تعمیق دهنده به غیاظی در شهر خواهد شد.
جناب آقای مطهری بی التفات به این واقعیت اند که برخلاف نگاه متفرعنانه و خود برتربینانه ایشان آنان که در جبهه مقابل ایشان با جوان سری یا خیره سری علیه ایشان بدسگالی و سخت زبانی و مشت افشانی می کنند مشتی اراذل و اوباش مزدور و اجیر شده تحت الامر نیستند. این تنها ساده کردن صورت مسئله و فرو بردن خود در خلسه تشفی خاطر با توسل به فحش درمانی نسبت به طرف مقابل است.
واقعیت میدانی حاکی از آن است که در قشربندی اجتماعی از میانه توده ها و حاملان واثق و دلبسته به انقلاب اسلامی و ایضاً جمهوری اسلامی، اقشاری هم هستند که در عین دلبستگی به انقلاب و اسلام و نظام و رهبری بنا به دلائل شخصیتی و فقر فرهنگی ناتوان از آنند تا در چالش های کلامی از مقدسات و فرائض و دلبستگی و علائق و سلائق ایمانی و اعتقادی خود، صیانت و حراست استدلالی و کلامی کنند.
چنین لایه های شوریده سر و نابردباری در مواجهه با افرادی مانند علی مطهری که از ناحیه مواضع نامتعارفش از ایشان و قول و فعل ایشان سابقه بد دهانی و بد گمانی و بدسگالی علیه مقدسات خود را دارند و بمنظور مدافعه از سرحدات اعتقادی و ایمانی شان که به زعم ایشان توسط علی مطهری و علی مطهری ها مورد طعن و هتک و جسارت قرار گرفته، با حسن نیت کامل و به استعداد قوای قهریه و فیزیکی خود حراست خشونت ورزانه می کنند.
بیرون از مسامحه آقای علی مطهری بعد از اصرارش بر رو در رو قرار دادن خود با رهبری نظام در خلال کوبیدن ایشان بر طبل «پایان حصر» آن هم بدون توجه به قواره و اندازه های سیاسی خود، از فردای پاسخ صریح رهبری به ایشان مبنی بر «صحت حصر» مشارالیه که قبلا خود را تابع نظرات حکومتی رهبری معرفی کرده بود با اصرارش بر ادامه موضع قبلی خود «خواسته یا ناخواسته» خود را در عداد عناصر مخالف با ولایت فقیه تعریف و معنا کرد.
این که علی مطهری مخالف ولایت فقیه باشد امر عجیب و غیر قابل فهم و انتظاری نیست و تا اینجای ماجرا برای آن اقشار شوریده سر و دلبسته به نظام چنین چیزی با توجه به آنکه به هر حال افراد و اقشاری در ایران هستند که بنا به هر دلیلی «مخالف ولایت فقیه و شخص آیت الله خامنه ای هستند» چندان محل اعتنا نمی تواند باشد. اما محل افتراق و کانون مناقشه برای ایشان اصرار آقای مطهری در ایستادن در میانه درب است تا بدینوسیله از سوئی با اتکای بر رانت آقازادگی و انتسابش به ایدئولوگ شهید انقلاب برای خود سهم دُردانگی را از نظام مطالبه و توقع کند و هم زمان بکوشد با ایستادن بر سکوی مخالفان ولایت فقیه از میانه اقشار مخالف با جمهوری اسلامی دلربائی و آغوش گشائی کند.
نقطه جوش اقشار حزب اللهی رو در رو قرار گرفته با مطهری اصرار ایشان بر زیست دو گانه و لاک پشتی مشارالیه است که می خواهد از سوئی با شاذگوئی علیه مقدسات حاملان انقلاب برای مخالفان نظام قهرمان بازی درآورد و هم زمان و کماکان با نشستن بر صندلی «فرزند علامه شهید» از نظام قدر ببیند و خود را به اعتبار پدر شهیدش برای نظام «لوس کند» و هزینه بیافزاید بدون آنکه بر تریج قبایش آلایشی نشیند.
همه عصبانیت آن اقشار شوریده سر و عصیانگر ناشی از درک تذبذبی است که از قول و فعل آقای مطهری دارند. برای این شوریدگان ضدیت مطهری با ولایت فقیه می تواند قابل تحمل باشد مشروط بر آنکه بدون ماسک، مسئولیت ضدیت خود را بپذیرد و آنگاه به تاسی از چشم انداز توصیفی «شهید مطهری» که کمونیست ها نیز در نظام اسلامی مشروط بر تحری حقیقت و پذیرش مسئولیت محق در بیان آزادنه نظرات شانند فرزند ایشان نیز بدون روتوش و بیرون از سیاست «توبره و آخور» و بدون توسل به رانت های معنوی یا مادی حکومت، برای خود احراز شخصیت و کسب موقعیت و مشق سیاست نمایند.


۳ نظر:

ناشناس گفت...

آقا این سه خط اول یعنی چی ؟

قیصریه سوزی شیراز در فقد سگالشی طرفینی بین «مطهری» و «پاد مطهریان» بصورت طبیعی می توانست و توانست تا به اعتبار حتمیت و سنخیت عناصر لازم الاحصای «غیاظی» به سگالیدنی قابل انتظار و اشتعال از جنس بد مستی معشوقه اسکندر در به آتش کشیدن قیصریه ای در فارس بیانجامد.

Mohammad گفت...

با سلام مجدد
مایل به در میان گذاشتن ۲ نکته هستم. نخست انکه در چند روز اخیر نقبی به گذشته زدم و مقالات قدیمی شما مخصوصا در یک سال و اندی پس از انتخابات ۸۸ رو مرور کردم. داریوش عزیز بسیار دلتنگ همچنین مقالات بلند و تحلیلی از شما هستم و این روزها فقط مقالات کوتاه چاپ میکنید که لطف قدیم را ندارد. با اینکه در بسیاری موارد مخالف نظرات شما بوده و هستم ولی دلتنگ مقالاتی چون 'حسین درخشان را اعدام کنید ' ' کالبد شکافی بی بی سی ' ' تغار شکسته تهران' و ... هستم که این روزها گویا شما وقت یا حوصله تحلیل هایی انچنان را ندارید.
امروز متاسفانه از ان تحلیل های دقیق خبری نیست. مطهری را پخمه مینامید ولی در حقیقت با ادعای اینکه افراد مهاجم به ایشان جوانانی مومن هستند که اجیر شده هیچ کس نیستند وفقط کمی فقر فرهنگی دارند مخاطب خود را پخمه میپندارید! جوانانی که سوار بر موتور سیکلت و مجهز به اسپری فلفل و ... ساعت ها یک کلانتری در مرکز یکی از برگترین شهرهای ایران را محاصره میکنند و کسی جرات جسارت به ایشان را ندارد و چند روز بعد دم خروس هم با سخنان امام جمعه بیرون میزند ! کجا بودند این افراد در ۸ سال زمامداری اقای احمدی نژاد؟ چگونه است که فقط در دوران خاتمی واکنون روحانی این افراد ناگهان متوجه میشوند به مقدسات انها توهین شده و بدون اجیر بودن همه سوار موتور و مجهز به انواع ادوات و روزی دیگر کفن پوش بر هر کس نظری غیر اینان دارند میتازند؟
همه میدانند ابشخور این افراد کجاست ولی حتی ولی نعمتان ایشان هم حاضر به اقرار نیستند و روزی لباس شخصی و روز دیگر عوامل خودسر نام میگیرند وتنها نکته ثابت اینکه هیچ وقت برخوردی با این افراد صورت نمیگرد.
اری ممکن است افراد مومنی در ایران باشند که به قول شما از فقر فرهنگی رنج میبرند وتوانایی پاسخ کلامی ندارند ولی نسبت دادن این مهاجمان معلوم الحال به ان مردم شریف هم بی احترامی با انان است و هم مخاطب خود را ابله انگاشتن.
پاینده باشید و به امید روزی که مجددا تحلیلهای دقیق شما را خارج از دشمنی های شخصی با افراد شاهد باشیم.

ناشناس گفت...

با سلام
در مورد مطهری گفته اید:
"این کمال بی حزمی و نحافت بی معرفتی است که مشارالیه علی الدوام پُـز آقازاده علامه اخلاق و معرفت بودن خود را به زمین و زمان بفروشند و هم زمان و بی اخلاقانه مخالفین و مهاجمین به خود در شیراز را مشتی رذل و وحشی و سگ و فرومایگان مزدور و چند جوان جاهل و داعشی های وطنی و خوارج صفتان بنامند!
همین ادبیات سخیف و گویش عنیف است که بستر ساز کانون انعقاد نطفه خشونت و دامن زننده و تعمیق دهنده به غیاظی در شهر خواهد شد."
ظاهرا جملات بالا نشان میدهد که ادبیات سخیف علی مطهری را بسترساز و عامل خشونت دانسته اید و لابد مخالف چنین ادبیاتی هستید.
راه دوری نمیروم. جملاتی از شما در همین پستهای اخیرتان می آورم تا ببینیم آیا ادبیات شخص شما در برخورد با مخالفان فکری تان با رعایت احترام است و یا سخیف و توهین آمیز است:
مقاله حاضر (خطاب به علی مطهری): زیست لاک پشتی، ضدیت با ولایت فقیه
مقاله "از ستارخان تا پیرموذن" خطاب به پیرموذن: "هر چند اسفند 86 و ذیل مقاله «رسانه نحس» به تلون مزاج این عنصر متواری اشاره کرده بودم. اما اکنون نیز نمی توان و نباید بمنظور عبرت دیگران به رفتار سالوسانه چنین متلونانی بی التفاتی کرد."
مقاله "قهرمانان پستو" خطاب به مجتبی واحدی: "کماکان معتقدم ایشان ریاورزانی بودند که از آشوب 88 به بهترین شکل ممکن برای قی کردن و استفراغ همه گذشته ریاکارانه و ظاهر فروشانه خود بهره برده و می برند"
مقاله "خطابی پرعتاب به آیت الهی پر خطا" خطاب به هاشمی رفسنجانی: "ببینید منیت و تفرعن چه بلائی بر سر یکی از شاخص ترین فرزندان انقلاب آورده؟ در شهر آشوبی های سال 88 مشتی جوان را با خدعه تقلب در انتخابات در مقام سیاهی لشکر قربانی قدرت طلبی و زیاده خواهی و بخل خود کردید و اینک و مجدداً عوام و جوان را مفتون فریبی دیگر به سراب «بازگشت منجی» می کشانید!"
اصلا منظور من صحت یا غلط بودن حرفها و اعتقادات شما نیست. اصلا منظورم این نیست که شما مثلا در مورد آقای رفسنجانی درست میگویید یا غلط. تنها منظورم به ادبیات طعنه زن و توهین آمیز شما است. همان ایرادی که از علی مطهری در مقاله حاضر گرفتید و آن را نطفه ساز خشونت خواندید. بد نیست گاهی اوقات از دور به عملکرد خودمان هم با دید نقادانه نگاهی بیندازیم.
شعری منسوب به قیصر امین پور در این روزهای عید بدستم رسید که برای خودم عبرت آموز بود:
دیرگاهی است که افتاده ام از خویش به دور شاید این عید به دیدار خودم هم بروم.