یکتایش پروژه تحقیقاتی به اهتمام و خامه آقای «ژاپه یوسفی» بنیان گذار تلویزیون و اندیشکده هما است که در حجمی موسع به ابعاد فکری ـ فلسفی و بعضاً اقتصادی یک جامعه بسامان پرداخته شده و ایشان این اجازه انحصاری را به اینجانب داده اند تا آن را اختصاصاً در وبلاگ و صفحات فیس بوک و گوگل پلاسم منتشر نمایم.
بدلیل حجم بالای مطالب آن را بصورت دنباله دار منتشر می کنم و از عموم علاقه مندان و آشنایان با مباحث فکری و نظری دعوت می کنم با تفطن در این نوشتار با نقطه نظرات خود به غنای معنائی آن بیفزایند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پرسش:
یکی از اختلاف برانگیزترین مباحث میان ایرانیان اسلامﮔﺮا و ایرانیان غربﮔﺮا،
مبحث «شریعت» اسلامی است.
برخی از اسلامﮔﺮایان معتقدند که، دین اسلام کامل است،
نتیجتاً، ایشان معتقدند که،
راه حل همهٔ مشکلات کنونی جامعهٔ بشری در شریعت اسلامی نهفته است.
دیدگاه انگارهٔ «یکتایش» دربارهٔ کامل بودن شریعت اسلامی چیست؟
پاسخ:
بر مبنای آیات قرآنی، فیزیک کوانتم ویا
استدلالﻫﺎی مرتبط با انگارهٔ «یکتایش»،
احکام اسلامی مرتبط با «عالم واقعیات» ناقصﺍند،
و نتیجتاً،
«شریعت اسلامی» ناقص است.
بدین ترتیب،
«شریعت اسلامی»
ﻧﻤﻰتواند، حاوی راه حل همهٔ مشکلات جامعهٔ بشری باشد.
ولی،
بر مبنای استدلالﻫﺎی انگارهٔ «یکتایش»
«حقیقت» برخاسته از تحلیل «تهلیل» اسلامی،
«کامل» است.
(توضیح: تهلیل یعنی لا اله الا الًٰله گفتن)
پرسش:
آیا، شما ﻣﻰگوئید که،
در محدودهٔ «عالم واقعیات»،
آیات «قرآن»،
ادعای «ناقص» بودن «شریعت اسلامی» را،
تأیید ﻣﻰکنند؟
پاسخ:
بله!
این تأیید، متکی به گزارهٔ «کلام الله» است.
در چهارچوب «قرآن»
«کلام الله» یعنی «آشکار کنندهٔ نهان خداوند».
پس،
«کلام الله» نوعی «دادهٔ حاوی اطلاعات» است و
جاالب اینجاست که،
امروزه، در چهارچوب فیزیک دیجیتال، و بنیان پدیدﻩواری،
دانشمندان به این نظریه رسیدﻩاند که،
«عالم واقعیات» ذاتاً «اطلاعاتی» است و
این نظریه،
دقیقاً مطابق تعریف «کلام الّٰله» است.
به عنوان مثال،
ﻣﻰتوان به آیه (27) سورهٔ «لقمان» (31) اشاره کرد که،
متن آن،
«وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿۲۷﴾"
است، و ترجمهٔ آن،
«اگر آنچه روي زمين از درختان است قلم شوند، و دريا برای آن مركب گردد، و هفت دريا به آن افزوده شود، اينها همه تمام ميشوند اما «كلمات الله» پايان نميگيرد، خداوند عزيز و حكيم است.»
است.
بدین ترتیب،
«کلام الله» محدود به قرآن نیست.
بلکه، همهٔ «عالم واقعیات»
«کلام الله» است.
نتیجتاً،
«شریعت اسلامی» هنگامی به «کمال» ﻣﻰرسد که،
دربرگیرندهٔ همهٔ« کلام الله» باشد
ویا به گویش دیگر،
«شریعت اسلامی» هنگامی به «کمال» ﻣﻰرسد که،
دربرگیرندهٔ همهٔ دانستنیﻫﺎی «عالم واقعیات»
باشد.
پس،
در محدودهٔ «عالم واقعیات»،
«شریعت اسلامی» که،
برخاسته از «قرآن»، «سنت»، «اجماع» و «عقل» است،
شامل همهٔ «کلام الله» نیست،
پس ﻣﻰتوان نتیجه گرفت که،
«شریعت اسلامی» «ناقص» است.
پرسش:
آیا «ناقص» بودن «شریعت اسلامی» به معنی بیهوده بودن آن است.
پاسخ:
خیر!
«شریعت اسلامی» نقطهٔ آغاز است و به عنوان نقطهٔ آغاز بسیار مفید است.
ولی،
مقصد، «حقیقت اسلامی» است.
در این چهارچوب،
از دو مسیر ﻣﻰتوان به «حقیقت اسلامی» نزدیک شد.
این دو مسیر عبارتند از:
1. مسیر علمی به منظور کشف همهٔ دانستنی مرتبط با «عالم واقعیات»
یعنی کشف همهٔ «کلام الّٰله»
2. مسیر عرفانی به منظور کشف «حقیقت» نهفته در ذات انسان
یعنی «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» شدن «من مجازی» و تسلیم «خودآگاهی» خویش به «خداوند خودآگاهی»
بدین ترتیب،
مسیر اول، آشکار کنندهٔ «مجازی» بودن «عالم واقعیات» است
و
مسیر دوم آشکار کنندهٔ «مجازی» بودن «منیت» انساﻥهاست.
پرسش:
آیا، «علم فیزیک» ادعای «ناقص» بودن
«شریعت اسلامی» محدود به «عالم واقعیات» را،
تأیید ﻣﻰکنند؟
پاسخ:
بله! به صورت غیرمستقیم تأیید ﻣﻰکند.
علم فیزیک ﻣﻰگوید که،
آگاهی دربارهٔ «عالم واقعیات» همواره «ناقص» است.
در علم فیزیک،
«بنیان گماﻥداری» ویا به گویش متداول،
«اصل عدم قطعیت» (Uncertainty Principle)
تأیید کنندهٔ «ناقص» بودن «اندازﻩگیری»
پدیدهﻫﺎی موجود در «عالم واقعیات» است.
یعنی،
هرگز ﻧﻤﻰتوان با «قطعیت صد-در-صد» مشخصات
پدیدﻩهای موجود در «عالم واقعیات» را،
اندازﻩگیری کرد.
بدین ترتیب،
اطلاعات دریافته در بارهٔ «عالم واقعیات»،
همواره، «ناقص» است.
نتیجتاً،
به دلیل این که،
در چهارچوب «شریعت اسلامی»،
تفسیر «قرآن»، «سنت»، «عقل» و «اجماع»
همگی، متکی بر
اطلاعات «ناقص» دریافته از «عالم واقعیات» است.
نتیجتاً،
«شریعت اسلامی» «ناقص» است.
پرسش:
مستدلات انگارهٔ «یکتایش»،
دربارهٔ «ناقص» بودن «شریعت اسلامی»
چیست؟
پاسخ:
برای پاسخ به این پرسش، اجازه بدهید با یکی از اشعار شیخ محمود شبستری شروع کنیم.
شیخ محمود شبستری ﻣﻰگوید:
تبه گردد سراسر مغز بادام گرش از پوست بیرون آوری خام
ولی چون پخته شد ﺑﻰپوست نیکوست اگر مغزش بر آری بَرکنی پوست
«شریعت» پوست، مغز آمد «حقیقت» میان این و آن باشد «طریقت»
خلل در راه «سالک» نقص مغز است چو مغزش پخته شد بیپوست نغز است
چو عارف با یقین خویش پیوست رسیده گشت مغز و پوست بشکست
وجودش اندر این عالم نپاید برون رفت و دگر هرگز نیاید
وگر با پوست تابد تابش خور در این نشأت کند یک دور دیگر
درختی گردد او از آب و از خاک که شاخش بگذرد از جمله افلاک
همان دانه برون آید دگر بار یکی صد گشته از تقدیر جبار
چو سیر حبه بر خط شجر شد ز نقطه خط، ز خط دوری دگر شد
چو شد در دایره سالک مُکمَّل رسد هم نقطهٔ آخر به اول
دگر باره شود مانند پرگار بر آن کاری که اول بود بر کار
تناسخ نبود این کز روی «معنی» ظهورات است در عین تجلی
و قد سلوا و قالوا ما النهایة فقیل هی الرجوع الی البدایة
در چهارچوب شعر بالا،
انگارهٔ «یکتایش» همانند «طریقت» عمل ﻣﻰکند.
یعنی،
انگارهٔ «یکتایش» مسیری استدلالی است که،
از طریق آن، «سالکان» ﻣﻰتوانند، از
مبدأ «شریعت» اسلامی،
به سوی
مقصد «حقیقت» اسلامی،
سفر کنند.
اما، برای پیشروی در مسیر انگارهٔ «یکتایش»،
درک درست معانی ضروری است.
نتیجتاً، برای پاسخ دادن به پرسش شما،
نخست، ما باید، تعریف درستی از واژگان
· «شریعت»
· «نقص»، «کمال»
· «حقیقت»، «واقعیت»
· «طریقت»
ارائه دهیم.
و سپس، «واقعیت» دین اسلام را، از «حقیقت» دین اسلام جدا کنیم.
و سرانجام ، ما نشان خواهیم داد که،
در محدودهٔ تعریف «حقیقت»
دین اسلام «کامل» است،
ولی،
در محدودهٔ تعریف «واقعیت»
دین اسلام، همانند دیگر ادیان، «ناقص» است.
و به دلیل این که،
بخش بزرگی از «شریعت اسلامی» زیرمجموعهﺍی از «واقعیت» است،
نتیجتاً،
«شریعت اسلامی» نیز، ناقص است.
پرسش:
تعریف درست «شریعت» چیست؟
پاسخ:
«شریعت اسلامی» گزارﻩای است که،
پیشتر توسط علمای اسلامی تعریف شده.
نتیجتاً،
استدلال ما باید متکی بر تعریف ایشان باشد.
بدین ترتیب،
ما بر اساس نوشتهﻫﺎی «ویکی فقه»
«شریعت» را چنین تعریف ﻣﻰکنیم:
«شریعت» در لغت به معناى درگاه و سردر ورودى (= عتبه) و نیز به معناى آبشخور و «جایگاهی که بدون طناب از آن آب نوشیده مى شود»، آمده است و به مجموعه مسائل دینى اعمّ از عقاید و اخلاق و احکام نیز «شریعت» گفته مى شود از این جهت که مایه حیات و طهارت کسانى است که آن را بپیمایند و سلوکى هماهنگ با آن داشته باشند.
از سوی دیگر،
در بخش مرتبط با «احکام» در «ویکی فقه» تعریف «شریعت» چنین است:
· به قوانین اسلامی «شریعت» گفته میشود
· فلسفه حقوقی اسلام را «فقه» میگویند
· بر اساس دیدگاه علمای شیعه، «منابع فقهی» متشکل است از:
1. «قرآن»
2. «سنت»
3. «اجماع»
4. «عقل»
پس،
استدلال ما، متکی بر
تعریف بالا از «شریعت اسلامی» خواهد بود.
پرسش:
تعریف درست دربارهٔ «نقص» و «کمال» چیست؟
پاسخ:
در زبان پارسی،
«خرداد» که، نام ماه سوم تقویم ایرانی است،
به معنی «کمال» است.
و
«آهوک» به معنی «نقص» است.
در اینجا توجه کنید که،
معنی واژهٔ «کمال» مفهومی ذهنی است که،
توسط انسان،
در تضاد با واژهٔ «نقص» بوجود آمده.
بدین ترتیب،
واژهٔ «کمال»، گویای مطابقت «صد-در-صد» مابین
چیستی «خصوصیات یک موجود»،
در مقایسه با
تعریف «خصوصیات الگوی» آن
است.
پرسش:
آیا «کمال» در «عالم واقعیات» موجود است؟
پاسخ:
خیر!
«کمال» در «عالم واقعیات» موجود نیست.
زیرا که،
«تعریف خصوصیات» و «چیستی خصوصیات»
وابسته به ادراک «ناقص» انسان است،
برای نمونه،
در «هندسه اقلیدسی»،
تعریف الگوی «نقطه»
این است که،
«نقطه» بخشی از «فضای سه (3) بُعدی»ست که،
«طول» و «عرض» و «ارتفاع» آن «صفر» است.
نتیجتاً،
تعریف «الگوی نقطه» «وجودی» ذهنی است.
ولی
«نقطه کامل» در «عالم واقعیات» «موجود» نیست.
زیراکه،
در «عالم واقعیات»،
ما ﻧﻤﻰتوانیم نقطهﺍی از فضا را که،
«طول، عرض و ارتفاع آن صفر است»
شناسایی کنیم.
ولی،
در «عالم واقعیات»
ﻣﻰتوانیم «وجود» یک «نقطهٔ ناقص» را، شناسایی کنیم.
یعنی،
در «عالم واقعات»،
«ذراتی» با ابعاد بسیار کوچک «موجود»ﺍند که،
ﻣﻰتوان آنها را «نقطه»های «ناقص» فرض کرد.
بدین ترتیب،
در «عالم واقعیات»
همهٔ «موجودات» «ناقص»اند.
ولی،
دلیل اصلی «ناقص» بودن «موجودات واقعی»
برخاسته از
«تفکرات» ناقص، «تکلمات» ناقص و «ادراک» ناقص انسانﻫﺎست
زیرا که،
تفکرات «ناقص» انسانﻫﺎ
تعریف کنندهٔ «خصوصیات الگوها»ست
و
تکلمات «ناقص» انسانﻫﺎ
ابزار «تعریف الگوها»ست.
و
ادراک «ناقص» انسانﻫﺎ
مشخص کنندهٔ «چیستی خصوصیات موجودات واقعی»
است.
نتیجتاً،
در چهارچوب «عالم واقعیات»،
تطابق «صد-در-صد» مابین
چیستی «خصوصیات یک موجود واقعی»،
در مقایسه با
تعریف «خصوصیات الگوی» آن
غیرممکن است.
ولی،
در چهارچوب «عالم معانی»،
و به شرط درست بودن
تفکرات، تکلمات، فرضیات و مستدلات انسانی،
تطابق «صد-در-صد» مابین
چیستی «خصوصیات یک مفهوم ذهنی»،
در مقایسه با
تعریف «خصوصیات الگوی» آن
احتمالاً، امکاﻥپذیر است.
برای نمونه،
یک «مثلث ذهنی» که، دو زاویه آن برابرند
«صد-در-صد» مطابق
تعریف «الگوی ذهنی یک مثلث متساوی الساقین»
است.
نتیجتاً،
برای انساﻥها، «کمال» صرفاً در محدودهٔ «مفاهیم ذهنی» قابل بحث است.
بدین ترتیب،
«شریعت اسلامی» «ناقص» است،
زیرا که،
بخش بزرگی از مباحث «شریعت اسلامی» مرتبط با
چیستی «خصوصیات موجودات واقعی» است.
ولی،
ما معتقدیم که، در چهارچوب «مفاهیم ذهنی»،
«حقیقت اسلامی» کامل است.
زیراکه،
«حقیقت اسلامی» صرفاً متکی بر،
معادلهٔ کیهانی «اَشا»ست که،
در چهارچوب «قلم» کردن اسم اعظم «الّله» به صورت
اِله=لا (الّا الّله)
نوشته ﻣﻰشود.
(برای توضیح بیشتر ا«َشا» و «اسم اعظم»، به بخش شانزدهم و بخش چهاردهم روجوع کنید)
و چوﻥکه،
معادلهٔ کیهانی «اَشا»، یک «مفهوم ذهنی» است،
مرتبط با «منطق و ریاضیات» است،
در چهارچوب «جبر پارسی» قابل اثبات است،
و
منحصراً توسط دین «اسلام» آشکار شده،
نتیجتاً،
دین اسلام در محدودهٔ «حقیقت اسلامی»،
تنها دینی است که،
برخوردار از «کمال» است.
پرسش:
تعریف درست «حقیقت» و «واقعیت» چیست؟
پاسخ:
«حقیقت» و «واقعیت» دو واژهٔ فلسفیﺍند که،
در انگلیسی با واژگان «Reality» و «Truth» مترادفند.
ولی، متأسفانه، بسیاری از فیلسوفان کُودن غربی،
بدون در نظر گرفتن «هوشمندی» انسان،
تلاش به تعریف «حقیقت» و «واقعیت» کردند.
یعنی، ایشان فکر ﻣﻰکردند، که، ﻣﻰتوانند
«حقیقت» و «واقعیت» را، مستقلاً
و بدون در نظر گرفتن «هوشمندی» انسان،
تعریف کنند.
در صورتی که، این کُودَنان فراموش کردند که،
عمل «تعریف کردن»،
ذاتاً وابسته به «هوشمندی» انسان است.
نتیجتاً، تعاریفی که، مستقل از «هوشمندی» انساﻥاند،
بالذات نادرستﺍند.
بدین ترتیب، ما مجبوریم که،
دو واژهٔ «واقعیت» و «حقیقت» را، از نو، شناسایی کنیم.
در ابتدا، باید توضیح دهیم که،
در زبان پارسی،
· «آمیغ»، به معنی «حقیت» است
· «پدیدِمان»، به معنی «واقعیت» ویا «عالم واقعیات» است
· «زَند»، واژهﺍی اوستایی به معنی «تفسیر» است
· «زَندیدن»، مصدری نوساخته به معنی «تفسیر کردن» است
· «هوﺵزَند» واژهﺍی نوساخته به معنی «تفسیر دادﻩها بر مبنای هوشمندی» است
بدین ترتیب، بر طبق تعاریف نادرست پیشینیان،
«واقعیت» یعنی «ماهیت حقیقی موجودات».
ویا به گویش پارسی ﻣﻰگوئیم که،
«پدیدِمان» یعنی «چیستی آمیغی باشندگان»
اما،
«ماهیت» و «وجود داشتن» موجودات،
زاییدهٔ تفسیر «ادراک» انسان دربارهٔ «داده»های دریافتی اوست.
ویا به گویش پارسی،
«چیستی» و «بودن» باشندگان،
زاییدهٔ «هوﺵزَند» هومنﻫﺎست.
نتیجتاً،
در اکثر مواقع
انسان ﻧﻤﻰتواند یقیناً «وجود» ویا «ماهیت» چیزی را، اثبات کند.
زیرا که، او ﻧﻤﻰداند
آیا «هوﺵزَند» خود «درست» است یا «نادرست» است
بدین ترتیب،
ما درچهارچوب انگارهٔ «یکتایش» ﻣﻰگوئیم که،
«واقعیت» یعنی «سنجیدهﺗﺮین تفسیر ذهنی دربارهٔ ماهیت موجودات».
ویا به گویش پارسی ﻣﻰگوئیم که،
«پدیدِمان» یعنی «سنجیدﻩﺗﺮین هوﺵزَند دربارهٔ چیستی باشندگان»
نتیجتاً،
ما، در تمایز با «واقعت» ﻣﻰگوئیم که،
هرآﻥچه که، «یقینا» ﻣﻰدانیم «وجود دارد» است، «حقیقت» است.
ویا به گویش پارسی
هرآﻥچه که، ، ﺑﻰگمان هست، «آمیغ» است.
پرسش:
چه چیزی یقیناً وجود دارد؟
پاسخ:
برای هر کس،
«واقف ادراک خود بودن»
تنها «حقیقت»ی است که،
یقیناً «وجود دارد»
نتیجتاً، «واقف ادراک خود بودن»، «حقیقت» است.
ویا به گویش پارسی،
برای هر کس،
«خودآگاهی»
تنها «آمیغ»ی است که،
ﺑﻰگمان هست.
در عرفان پارسی،
«شهود» به معنی «واقف ادراک خود بودن» است.
(خودآگاهی =از خود آگاه بودن = واقف ادراک خود بودن = شهود)
بدین ترتیب، برای هرکس،
«شهود» یکتا «حقیقت» است
ویا به گویش پارسی
«خودآگاهی» یکتا «آمیغ» است.
پرسش:
چگونه برای هر انسان، «شهود»،
تنها چیزی است که، یقیناً وجود دارد؟
پاسخ:
نخست، توجه کنید که،
همهٔ «هوشمندی» انسان،
نوعی «تفسیر ذهنی» است که،
این تفاسیر در مجموع بوجود آورندهٔ ادراک انسانﺍند.
(تفسیر ذهنی=معنیٰ ذهنی=هوﺵزَند)
یعنی،
«اندیشیدن»، «درد»، «شادی»، «بوئیدن»، «چشیدن»، «بساویدن»، «شنیدن»، «دیدن»، و.....
همگی «تفاسیر ذهنی» هستند که،
مجموعاً، بوجود آورندهٔ «هوشمندی» انسانﺍند.
اما، انسان نمیداند که،
این معانی ذهنی، یقیناً وجود دارند یا مجازیﺍند.
بعنوان نمونه،
در چهارچوب علم پزشکی،
«درد پنداشتی»، نوعی اَلم مجازی است،
(درد پنداشتی = درد فانتوم = Phantom pain )
ویا
«وِزوِز گوش» نوعی سمع مجازی است.
(وزوز گوش = Tinnitus)
ویا
در چهارچوب ادراک انسان،
«خواب دیدن»، نوعی رؤیت مجازی است.
ولی،
حتی اگر فرض کنیم که،
«اندیشیدن»، «درد»، «شادی»، «بوئیدن»، «چشیدن»، «بساویدن»، «شنیدن»، «دیدن»، و.....
همگی مجازیﺍند،
انسان، توسط ادراک خود،
یقیناً ﻣﻰداند که،
«واقف بر اندیشیدن مجازی خود است»،
«واقف بر درد کشیدن مجازی خود است»،
«واقف بر شادی مجازی خود است»،
«واقف بر بوئیدن مجازی خود است»،
«واقف بر چشیدن مجازی خود است»،
«واقف بر بساویدن مجازی خود است»،
«واقف بر شنیدن مجازی خود است»،
«واقف بر دیدن مجازی خود است»،
بدین ترتیب،
هرکس، واقف بر «ادراک خود» است،
پس،
«واقف ادراک خود بودن»
ویا
«خودآگاهی»،
تنها «واقعیت»ی است که،
یقیناً وجود دارد.
پس، بر پایهٔ تعریف،
«شهود»، «حقیقت» است.
ویا به گویش پارسی
«خودآگاهی»، «آمیغ» است.
(شهود = واقف ادراک خود بودن = خودآگاهی)
در اینجا توجه کنید که،
«رنه دکارت»، فیلسوف معروف قرن هفدهم میلادی، ﻣﻰگوید:
«ﻣﻰاندیشم، پس، هستم»
ولیکن او «واقف» نیست که،
گزارهٔ «ﻣﻰاندیشم، پس، هستم» ناقص است.
زیرا که، این «گزاره»، متکی بر این «حقیقت» است که،
من «واقف بر اندیشیدن» خویشم، پس، هستم.
نتیجتاً، برای هرکس،
«حقیقت» مرتبط با «شهود»، دلیل اصلی وجود داشتن اوست.
بدین ترتیب، گزارهٔ درستﺗﺮ این است که بگوئیم:
«خودآگاهم»، پس، «هستم».
ویا
بر مبنای شعر شیخ محمود شبستری بگوئیم:
«موجودم»، زیرا که، در «شهودم»
دل «عارف» شناسای «وجود» است «وجود مطلق»، او را در «شهود» است
پرسش:
در چهارچوب مفاهیم اسلامی، رابطهﺍی میان «شهود» و «الّٰله» چیست؟
پاسخ:
در چهارچوب مفاهیم اسلامی،
«الّٰله» یکتا «حقیقت» است.
برای همین،
ما درانگارهٔ «یکتایش»،
واژهٔ «یکتاهستی» را، مترادف واژهٔ «الّٰله» قرار دادیم.
بدین ترتیب،
«یکتاهستی»، «یکتا آمیغ» است.
(آمیغ = حقیقت)
اما،
پیشتر نشان دادیم که،
برای هرکس،
«شهود» یکتا «حقیقت» است.
نتیجتاً،
در چهارچوب مفاهیم اسلامی،
«شهود» باید بخشی از «الّٰله» باشد.
ویا به گویش پارسی،
«خودآگاهی» باید بخشی از «یکتاهستی» باشد
پس،
در چهارچوب مفاهیم اسلامی،
واژهٔ «شهود» توصیف کنندهٔ
بخشی از «الّٰله» است که،
باعث «واقف ادراک خود بودن» انساﻥهاست.
پرسش:
چه رابطهﺍی میان «شهود» و «شهادتین اسلامی» است؟
پاسخ:
نخست باید توضیح بدهیم که،
واژهٔ عربی «شاهد» دارای دو معنیٰ است.
یکی به معنی «نگاه کننده» و
دومی به معنی «گواه دهنده» است.
ما، درانگارهٔ «یکتایش»،
برای تفکیک این دو معنی،
مصدر نوساختهٔ «نگاهیدن» را،
مترادف با مصدر مرکب «نگاه کردن»
و
مصدر نوساختهٔ «گواهیدن» را،
مترادف با مصدر مرکب «گواهی دادن»
قرار دادیم.
نتیجتاً،
«نگاهنده» مترادف «شاهد» به معنی «مشاهده کننده» است و
«گواهنده» مترادف «شاهد» به معنی «شهادت دهنده» است.
بدین ترتیب،
در چهارچوب «عالم واقعیات»
«گواهیدن»های انسان به دو گروه تقسیم ﻣﻰشود.
این دو گروه عبارتند از:
1. «شهادت حقیقی» (گواهی آمیغین)
یعنی،
«شهادت» دربارهٔ «حقیقت» که،
برمبنای مستدلات پیشین، به معنی
«شهادت» دربارهٔ «شهود»
است.
ویا به گویش پارسی، به معنی،
«گواهیدن» دربارهٔ «خودآگاهی»
است.
2. «شهادت واقعی» (گواهی پدیدِمانی)
یعنی،
«شهادت» دربارهٔ «واقعیت» که،
برمبنای مستدلات پیشین، به معنی
«شهادت» دربارهٔ «سنجیدهﺗﺮین تفسیر ذهنی دربارهٔ ماهیت موجودات»
است
ویا به گویش پارسی، به معنی،
«گواهیدن» دربارهٔ « سنجیدﻩﺗﺮین هوﺵزَند دربارهٔ چیستی باشندگان»
است
بدین ترتیب، برای هر انسان،
«گواهیدن» دربارهٔ «خودآگاهی» خویش،
تنها «شهادت»ی است که،
یقیناً «درست» است
و مطلقاً «حقیقت» است.
پس، «شهادت» دربارهٔ «شهود»
یکتا «گواهی آمیغین» است.
اما،
پیشتر گفتیم که، «شهود» بخشی از «الّٰله» است.
و چوﻥکه،
درک انساﻥها دربارهٔ «هر آﻥچه که هست» محدود به «شهود» آنهاست،
پس، ﻣﻰتوان گفت که،
برای مسلمانان،
«الّٰله» مورد اشاره در گزارهٔ
اَشهدُ انْ «لا اِلٰهَ الا الّٰله» به مفهوم
دربرگیرندهٔ «شهود» آنهاست،
پس، «الًٰله» به معنی،
خداوند «خودآگاهی» آنهاست.
(خداوند=ربّ=مالک=صاحب)
نتیجتاً، برای مسلمانان
اَشهدُ انْ «لا اِلٰهَ الا الّٰله»
یعنی
گواهندهﺍم که،
نیست ایزدی، به جز «خداوند خوادآگاهی من»
بدین ترتیب،
این شهادت به مفهوم
واگذاری مالکیت «خودآگاهی» خویش به «الّٰله» است.
این واگذاری، همان «تسلیم» اسلامی است.
نتیجتاً،
اَشهدُ انْ «لا اِلٰهَ الا الّٰله»
تنها «شهادت حقیقی»ست
و
اَشهدُ انَّ «محمّداً رسولُ الله»
صرفاً
یک «شهادت واقعی»ست.
پس، «اَشهدُ انَّ «محمّداً رسولُ الله»
اولین «شهادت واقعی» یک مسلمان است،
و درنتیجه،
این «شهادت واقعی»
منشأ «مواقف» مرتبط با «شریعت اسلامی»ست.
زیرا که،
در محدودهٔ «عالم واقعیات» همه «وقایع»
آلوده به شک و تردیدند.
بدین ترتیب،
تفکیک «شهادت حقیقی» از «شهادت واقعی»
بسیار مهم است و
به درستی ﻣﻰتوان گفت که،
تحلیل «تهلیل» در چهارچوب «شهادت حقیقی»
همان «سرّ وحدت» عرفانی است.
شیخ محمود شبستری ﻣﻰگوید:
کسی بر «سرّ وحدت» گشت «واقف» که او واقف نشد اندر «مواقف»
دل «عارف» شناسای «وجود» است «وجود مطلق»، او را در «شهود» است
به جز «هست حقیقی» هست نشناخت از آن رو «هستی خود» «پاک» «در باخت»
وجود «تو» همه خار است و خاشاک برون انداز از خود جمله را، «پاک»
برو «تو» خانهٔ «دل» را فرو روب مهیا کن مقام و جای «محبوب»
چو «تو» بیرون شدی «او» اندر آید به «تو»، «ﺑﻰتو» جمال خود نماید
پرسش:
آیا شما ﻣﻰگوئید که،
اَشهدُ انَّ «محمّداً رسولُ الله»
بخشی از «حقیقت اسلام» نیست؟
پاسخ:
بله!
بر طبق تعریف «حقیقت» و «واقعیت»،
گزارهٔ «محمّداً رسولُ الله»
بخشی از «واقعیت اسلام» است،
ولی،
بخشی از «حقیقت اسلام» نیست.
زیرا که،
رسول بودن پیامبر اسلام،
یک «واقعیت» است که،
صرفاً برای «محمد ابن عبدالله» (ص)
در چهارچوب «شهود» معراج و بعثت او
تبدیل به «حقیقت» شد،
ولی، چون، دیگر کسی،
«شاهد» بر معراج و بعثت «رسول الله» نبوده،
برای مابقی مسلمانان،
این رسالت خجسته، در محدودهٔ «واقعیت» محفوظ مانده.
نتیجتاُ،
ما ﻣﻰگوئیم که، گزارهٔ
ﻣﻰپذیرم که، محمد رسول خداست
رساتر از گزارهٔ
اشهدُ انَّ «محمّداً رسولُ الله»
است.
زیراکه، در «شریعت اسلام»
شرط لازم برای «شهادت» دادن دربارهٔ یک «واقعه»،
«حظور» داشتن در هنگام رخ دادن آن «واقعه» است.
پرسش:
«طریقت اسلامی» چیست؟
پاسخ:
«طریقت اسلامی» یعنی فرایند
ترک «اسلام واقعی» و حرکت به سوی «اسلام حقیقی»
ما این فرایند را، در چهارچوب
تحلیل «تهلیل» بر اساس «حقیقت» نهفته در «شهود»
توصیف ﻣﻰکنیم.
(توضیح: تهلیل یعنی لا اله الا الًٰله گفتن)
نقطهٔ آغاز این سیر،
در «شریعت» اسلامی است.
یعنی، یک مسلمان با گفتن «شهادتین» (شهادتین=دو شهادت)،
1. اَشهدُ انْ «لا اِلٰهَ الا الله»
2. اَشهدُ انَّ «محمّداً رسولُ الله»
سلوک خود را، آغاز ﻣﻰکند
و به هنگام دستﻳﺎبی به «شراب عشق» الهی،
«مست» و «خراب» ﻣﻰشود،
و در هنگام «مستی»،
از «مواقف» «شریعت» اسلامی عبور ﻣﻰکند و
«گواهنده» به
«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» بودن «من مجازی» خود
و «واقف» بر
«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» بودن «عالم واقعیات»
ﻣﻰشود،
و درﻣﻰیابد که،
«خودآگاهی» خویش، بخش محدود شدهﺍی از «یکتاهستی» است که،
در جایگاه «نگاهنده»، در وی نهفته است.
هماﻥگونه که، خمینی ﻣﻰفرماید:
نیستم نیست، که هستی، همه در نیستی است
هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمایی
هرچند که، به ظاهر معنی
اَشهدُ انْ «لا اِلٰهَ الا الله»
این است که،
«شهادت» ﻣﻰدهم معبودی به جز «الّٰله» نیست.
ولی، باید توجه کنیم که،
«معبود» مفهومی «ذهنی»ست که،
وابسته به انتخاب «من مجازی» انسان است.
و نتیجتاً،
محدود به «عالم واقعیات» است.
یعنی
«من مجازی» انسان،
در چهارچوب «عالم واقعیات»،
گزینندهٔ «معبود» ویا «اِله» خود است.
پس ﻣﻰتوان گفت که،
اگر انسان بتواند،
با تسلیم کردن «من مجازی» خود
به «شاهد حقیقی» (شاهد حقیقی=مالک شهود= الًٰله)
«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» بودن «من مجازی» را، انتخاب کند،
و دریابد که، «عالم واقعیات» نیز «مجازی»ست
آنگاه، بواسطهٔ
«حقیقت» بودن «شهود» نهفته در وی،
و
«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» بودن «من مجازی»
و
«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» بودن «عالم واقعیات»،
مفهوم گزارهٔ
اَشهدُ انْ «لا اِلٰهَ الًا الّٰله»
تبدیل به
«جز یکتاهستی هیچﻧﻴﺴﺘﻰ»
ﻣﻰشود که،
همان «وحدت وجود» عرفان پارسی است.
بدین ترتیب، مسیر استدلالی
تحلیل «تهلیل» بر مبنای «حقیقت» مرتبط با «شهود»
مانند دالانی است که، از طریق آن
«من مجازی» نهفته در «هوشمندی» انسان ﻣﻰتواند
از محدودهٔ «عالم واقعیات» خروج یابد
و توسط «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» «طهور» یابد
تا بتواند به
ملکوت «حقیقت» وجود «الّٰله»
ورود یابد.
بدین ترتیب،
این دالان،
همان «طریقت» اسلامی است.
البته، توجه کنید که،
دانستن «طریقت اسلامی» بسیار سادﻩتر از
پیمودن آن است.
نتیجتاً،
«شهادت» یک مسلمان
در چهارچوب، «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» «من مجازی» خود
و تسلیم در برابر
«حقیقت» مرتبط با «شهود»،
و
پیمودن «طریقت» اسلامی،
باعث تبدیل یک «مسلمان» «شاهد» (شاهد به معنی گواهنده)
به یک «عارف» «شهید» است (شهید=شاهد به معنی نگاهنده)
و
تطابق صد-درصدی
میان «من مجازی» و الگوی «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» که،
توسط «طریقت» تحلیل «تهلیل» میسر ﻣﻰشود،
عامل برقراری «کمال حقیقت اسلامی» است.
پرسش:
بدین ترتیب،
آیا انگارهٔ «یکتایش» معتقد به درست بودن گزارهٔ «اناالحق» است
(انا الحق = من حقیقتم = من بخشی از «الّٰله» هستم)
پاسخ:
بله!
با این توضیح که،
در چهارچوب «من مجازی» این گزاره نادرست به نظر ﻣﻰآید.
ولی،
در چهارچوب «من حقیقی» این گزاره درست است.
زیرا که،
«من حقیقی» همهٔ انساﻥها،
بخشی از «الّٰله» است.
در اینجا توجه کنید که،
اگر ما معتقدیم که «فرهوش» نامحدود است،
نتیجتاً،
«فرهوش» باید دربرگیرندهٔ «هوشمندی» انساﻥها باشد.
وگر نه، «فرهوش» محدود است.
(فرهوش = هوشمندی خداوند = تفکر الهی)
برای توضیح بیشتر در رابطه با « انا الحق»،
اجازه بدهید تا به یکی دیگر از اشعار
شیخ محموذ شبستری رجوع کنیم.
از او ﻣﻰپرسند:
کدامین نقطه را نطق است «انا الحق» چه گویی هرزه بود آن یا «محقق»
او پاسخ ﻣﻰدهد که:
«انا الحق» کشف اسرار است «مطلق» جز از «حق» کیست تا گوید «انا الحق»
همه «ذرات» عالم همچو «منصور» تو خواهی مست گیر و خواه مخمور
در این «تسبیح» و «تهلیل»اند دائم بدین «معنی» همیباشند «قائم»
اگر خواهی که گردد بر تو آسان «و ان من شیء» را یک ره فرو خوان
چو کردی خویشتن را پنبهکاری تو هم حلاجوار این دم برآری
برآور پنبهٔ پندارت از گوش ندای «واحد القهار» بنیوش
ندا میآید از «حق» بر دوامت چرا گشتی تو «موقوف» قیامت
درآ در وادی ایمن که ناگاه درختی گویدت «انی انا الله»
روا باشد «انا الحق» از درختی چرا نبود روا از نیکبختی؟
هر آن کس را که اندر دل شکی نیست یقین داند که «هستی جز یکی» نیست
انانیت بود «حق» را سزاوار که هو غیب است و غایب وهم و پندار
جناب حضرت حق را دویی نیست در آن حضرت «من» و «ما» و «تو»یی نیست
پرسش:
«من مجازی» و «من حقیقی» چیست؟
اجازه بدهید تا با یکی دیگر از اشعار شیخ محمود شبستری شروع کنیم.
از او ﻣﻰپرسند که:
که باشم «من»؟ مرا از «من» خبر کن چه معنی دارد «اندر خود سفر کن»؟
او پاسخ ﻣﻰدهد که:
دگر کردی سؤال از من که، «من» چیست؟ مرا از «من» خبر کن، تا که، «من» کیست؟
چو «هست مطلق» آید در اشارت به لفظ «من» کنند از وی عبارت
«حقیقت» کز «تعین» شد «معین» تو او را در عبارت گفتهای «من»
«من» و «تو» عارض «ذات وجودیم» مشبکهای «مشکات وجودیم»
همه یک «نور» دان اشباح و ارواح گه از «آیینه» پیدا گه، ز «مصباح»
تو گویی لفظ «من» در هر عبارت به سوی «روح» میباشد اشارت
چو کردی پیشوای «خود» خرد را نمیدانی ز جزوِ خویش «خود» را
برو ای خواجه «خود» را نیک بشناس که نبود فربهی مانند آماس
«منِ تو» برتر از «جان» و «تن» آمد که این هر دو ز اجزای «من» آمد
به لفظ «من»، «نه انسان» است مخصوص که تا گویی بدان «جان» است مخصوص
یکی ره برتر از «کؤن» و «مکان» شو «جهان» بگذار و «خود» در خود «جهان» شو
ز خط وهمیةهای (وهمیتﻫﺎی) هویت دو چشمی میشود در وقت رؤیت
نماند در میانه رهرو راه چو های هو، شود ملحق به «الّٰله»
بود «هستی» بهشت، «امکان» چو دوزخ «من» و «تو» در میان مانند برزخ
چو برخیزد تو را، این پرده از پیش نماند نیز حکم «مذهب» و «کیش»
همه حکم «شریعت» از «من» توست که این بربستهٔ «جان» و «تن» توست
«من» تو چون نماند در میانه چه کعبه!، چه کنشت!، چه دیرخانه!
«تعین» نقطهٔ وهمی است بر عین چو صافی گشت غین تو شود عین
دو خطوه بیش نبود راه سالک اگر چه دارد آن چندین مهالک
یک از «های هویت» در گذشتن دوم صحرای «هستی» درنوشتن
در این مشهد «یکی» شد «جمع» و افراد چو «واحد» ساری اندر عین اعداد
تو آن «جمعی» که عین «وحدت» آمد تو آن «واحد» که عین «کثرت» آمد
کسی این راه داند کو گذر کرد ز «جزوی» سوی «کلی» یک سفر کرد
در اینجا توجه کنید که،
«من حقیقی» که،
مترادف واژهٔ پارسی «وهومَنه» است که،
عامل تبدیل «دادﻩها» به «اطلاعات» است.
پس،
«وهومَنه» بوجودآورندهٔ «عالم واقعیات» است.
ولی،
«من مجازی» که، مترادف واژهٔ پارسی «مَنه» است.
عامل تبدیل «اطلاعات» به «داستان» است.
«مَنه»، برخاسته از «حافظهٔ» انسان است که،
دائماً مشغول داستاﻥسرایی بر مبنای وقایع پیشین است.
«وهَومنه» به معنی «مَنهٔ پاک» است که،
به مرور تبدیل به واژهٔ «وهومن»، «هومن» و
سرانجام، تبدیل به واژهٔ «بهمن» شد که،
امروز نام ماه یازدهم در تقویم ایرانی است.
بر مبنای عقاید ایرانیان باستان،
نقطهٔ مقابل «وهومنه»،
«اَکﻣَﻨﻪ» نام دازد که،
به معنی «مَنهٔ پلید» است.
بدین ترتیب،
«مَنه» که، به مفهوم «من مجازی»ست،
در میان «وهومَنه» و «اَکﻣَﻨﻪ» در پیچ و تاب است.
واژهٔ «منی» که به معنی «منیت انسان» است،
توصیف کنندهٔ نزدیک شدن «مَنه» به «اَکﻣَﻨﻪ» است.
ولی،
«مَنه» انسان، هنگامی «پاک» و «مقدس» ﻣﻰشود که،
او بتواند «هوشمندی» خود را،
پالیده از «تخیلات مجازی» سازد.
اما، تخیلات مجازی،
برخاسته از تفسیر نادرست انسان دربارهٔ «عالم واقعیات» است که،
که در عرفان پارسی معروف به «لوث هستی» است،
شیخ محمود شبستری ﻣﻰگوید:
«طهور» آن «می» بود کز «لوث هستی» تورا «پاکی» دهد در حین «مستی»
ولی، «طهور» به معنی «پاکی» و «عدم» آلودگی است.
پس،
«طهور» ذهنی به معنی «عدم» آلودگی ذهنی است که،
در هنگام «مستی» عرفانی بوجود ﻣﻰآید.
در این راستا،
«عدم» آلودگی ذهنی به معنی
برقراری «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» در «مَنه» انسان است که، به مفهوم
«از خود ﺑﻰخود» شدن در هنگام «مستی» عرفانی است.
پرسش:
بر اساس انگارهٔ «یکتایش»،
مشخصات «هوشمندی» انسان،
در چهارچوب «من حقیقی» چیست؟
پاسخ:
در انگارهٔ «یکتایش»،
«هوشمندی» انسان،
در چهارچوب «وهومَنه» (وهومَنه = مَنه مقدس = من حقیقی)
متشکل از هفت بخش متکی بر «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ»ست که،
هر بخش آن،
افروزشگاه یک بخش از «هفتﮔﺎر» مرتبط با «معانی و منطق» است.
(برای توضیح بیشتر دربارهٔ «هفتﮔﺎر» به بخش شانزدهم مراجعه کنید)
در انگارهٔ «یکتایش»،
الگوی شهریاری بر این هفت بخش،
«جام ایمآن» نام دارد که،
متشکل از «هفت رهنمود» متکی بر «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ»ست.
بدین ترتیب،
هفت بخش «هوشمندی»
و
«هفت رهنمود» شهریاری
بر آنها عبارتند از:
1. «تن»
تن (تن زنده) = جسم (در حین حیات) = Body (Living) = افروزشگاه « گسستهﮔﺎر»
«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» نهفته در «آزادگی» بنیاﻥگذار شهریاری بر «تن» است.
2. «دئنا»
دئنا =وجدان = Conscience = افروزشگاه «پیوستهﮔﺎر»
«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» نهفته در «مهر» بنیاﻥگذار شهریاری بر «دئنا»ست.
3. «شناخت»
(شناخت = معرفت = Cognition = افروزشگاه «آفریدِﮔﺎر»
«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» نهفته در «اَشا» بنیاﻥگذار شهریاری بر «شناخت» است.
4. «دل»
(دل = ذهن ناهشیار = Unconscious = افروزشگاه «پروردِﮔﺎر»
«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» نهفته در «مستی» بنیاﻥگذار شهریاری بر «دل» است.
5. «خرد»
(خرد = آوید = عقل = Reason = افروزشگاه «نادِﮔﺎر»
«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» نهفته در «یگانگی» بنیاﻥگذار شهریاری بر «خرد» است.
6. «فرّ»
(فرً = فرّآور = شکوفایی =Actualization = افروزشگاه «فرمودِﮔﺎر»
«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» نهفته در «نیکی» بنیاﻥگذار شهریاری بر «فرّ» است.
7. «جان»
جان = نفس = خود =Self = افروزشگاه « نیستﮔﺎر»
«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» نهفته در «جاودانگی» بنیاﻥگذار شهریاری بر «جان» است.
بدین ترتیب،
«جام ایمآن» سرواژهٔ «هفت رهنمود»
«جاودانگی»، «مستی»، «اَشا»، «یگانگی»، «مهر»، «آزادگی» و «نیکی»
است که، «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» در همهٔ آنها نهفته است.
نتیجتاً،
«جام ایمآن»، «طریقت» شهریاری بر نفس انساﻥهاست.
در ایران باستان، نام ششمین ماه تقویم ایرانی،
«شهریور» است که،
به معنی «پسندیده ترین شهریاری»است.
این واژه به مرور زمان، منشاء پیدایش واژگان
«آرماﻥشهر»، «مدینهٔ فاضله» و (Utopia) شد.
ولی،
برای ایرانیان باستان، «شهریور»
به مفهوم شهریاری خداوند بر نفس انساﻥها بود.
بدین ترتیب، در انگارهٔ «یکتایش»
«جام ایمآن»،
رهنمود برقراری «شهریور» بر «هوشمندی» انساﻥهاست
و
««آرماﻥشهر»، سرزمینی است که،
فاقد حکومت است زیرا که،
«شهریور» برخاسته از «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ»،
بر «هوشمندی» مردمان آن سرزمین،
فرماﻥرواست.
پرسش:
بر مبنای مباحث بالا که مرتبط با «شریعت»، «طریقت» و «حقیقت» اسلامی است، آیا، الگوی حکومتی در چهارچوب «طریقت» حرکت به سوی «حقیقت» اسلامی مطابق الگوی کنونی حکومت «جمهوری اسلامی» است.
پاسخ:
خیر!
الگوی کنونی حکومت «جمهوری اسلامی» ترکیبی از الگوی «تثلیث مسیحیت» و الگوی «امامت تشیع» است که، بیهوده بدنبال برقراری «عدل» متکی بر «لوث هستی»ست.
در صورتی که،
الگوی حکومت در چهارچوب «طریقت» حرکت به سوی «حقیقت» اسلامی، در راستای «عدل» متکی بر «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» قابل تعریف است.
اما،
با توجه به ساختارهای حکومتی موجود،
«جمهوری اسلامی» مستعدترین حکومت جهان برای
یافتن «طریقت» حرکت به سوی «حقیقت» اسلامی است.
زیرا که،
در چهارچوب «عشقﻭرزی» بسیجیان «شهادت طلب»،
فلسفهٔ «عدل» متکی بر «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» در حال «شکوفایی»ست.
ما، در انگارهٔ «یکتایش»،
الگوی حکومت در چهارچوب «طریقت» حرکت به سوی «حقیقت» اسلامی را،
«همآسالاری» نامیدیم
(همآ = سرواژهٔ همهٔ مردم آزاده)
پرسش:
مهمترین ویژگی «همآسالاری» چیست؟
پاسخ:
مهمترین ویژگی«همآسالاری»
متکی بودن آن بر مفهوم «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» است.
هدف اصلی «همآسالاری»،
استفاده از «طریقت» «جام ایمآن»
در راستای
برقراری «شهریور» در «نفس» انساﻥهاست.
بدین ترتیب،
«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» که،
در عرفان پارسی «عدم» نام دارد،
همانند «آئینه»ﺍی است که،
انعکاس دهندهٔ «نور خدا» است.
«نور خدا» گزارهﺍی تشبیهی است که،
به مفهوم «قانون الهی» است.
این قانون الهی در زبان پارسی «اَشا» نام دارد و
در چهارچوب مفاهیم اسلامی به صورت
اِله=لا (اِلًا الّٰله)
نوشته ﻣﻰشود.
نتیجتاً،
«عدم» مفهومی «یکتا»ست که،
به تنهایی
منعکس کنندهٔ «وحدانیت حق»
و
برقرار کنندهٔ «عدل» نهفته در «اَشا»ست.
همانگونه که شیخ محمود شبستری ﻣﻰگوید:
«عدم» مانند «هستی» بود «یکتا» همه «کثرت» ز «نسبت» گشت پیدا
ظهور اختلاف و «کثرت»شان شده پیدا ز بوقلمون «امکان»
وجود هر یکی چون بود «واحد» به «وحدانیت حق» گشت «شاهد»
پرسش:
ناقص بودن «شریعت» اسلامی چه تأثیری بر الگوی حکومتی«همآسالاری» داشت؟
پاسخ:
ناقص بودن «شریعت» اسلامی، باعث گسترش و شکوفایی «حقیقت» اسلامی است.
زیرا که، برای مسلمانان،
ناقص بودن «شریعت» اسلامی، محرک
کشف «کلام الّٰله» موجود در «عالم واقعیات»
و
کشف «طریقت» حرکت به سوی «حقیقت» در نفس انساﻥهاست.
نتیجتاً،
این دو محرک، باعث شد که،
ما به سوی آفرینش انگارهٔ «یکتایش» و
گسترش آن در چهارچوب الگوی حکومتی «همآسالاری» قدم برداریم.
پرسش:
مشخصات «همآسالاری» در مقایسه با الگوهای حکومتی موجود چیست؟
پاسخ:
ادامه دارد....
بخش شانزدهم – از «اِلّٰله» تا «عالم واقعیات»
پرسش:
آیا ﻣﻰتوانید در چهارچوب تشبیهات رایانهﺍی، خلاصهﺍی دربارهٔ چیستی «فرهوش» و چگونگی خلقت «عالم واقعیات» از واژهٔ «اِلّٰله»، ارائه دهید؟
پاسخ:
بله، خلاصهٔ حرف من این است که،
«اِلّٰله» واژهﺍی مینوی است که،
در چهارچوب «معنیٰ» مترادف با «اللّٰه» اسلامی است
ولی، در چهارچوب نوشتن،
مانند گزارهٔ «بِسم اللّٰه»، حرف اول آن الف کسره دار است
و
تشدید همراه با الف کوچک آن بر روی لام اول قرارگرفته.
ما معتقدیم، این واژهٔ مینوی،
همان «اسم اعظم» خداوند است که،
حاوی همهٔ «معانی» موجود در «عالم واقعیات» و
معرف «یکتاهستی» حقیقی است.
نتیجتاً،
«اسم اعظم» «اِلّٰله» همان «عالم معنویات» است. (معنویات=منسوب به معنیٰ)
در واقع، «اِلّٰله»، در تمامیت، برای انسان غیر قابل درک است.
ولی ما ﻣﻰتوانیم، دربارهٔ بخشی از «اِلّٰله» که،
توسط «هوشمندی» انسان قابل درک است، اظهار نظر کنیم.
ما این بخش قابل درک را، «فرهوش» نامیدیم.
بدین ترتیب، «فرهوش» به معنی،
بخشی از تفکر الهی است که،
حاوی «معانی» قابل درک توسط مخلوقات «هوشمند» است.
و ما در انگارهٔ «یکتایش» آن را، با گزارهٔ
گردآورد (گردآورد=مجموعه) همهٔ «هوشمندی»های «هستی»
معرفی ﻣﻰکنیم.
بر این مبنا، ما ﻣﻰگوئیم که،
«فرهوش» صرفاً با استفاده از واژهٔ مینوی «اِلّٰله»،
ﻣﻰتواند «عالم واقعیات» را، بوجود آورد.
زیرا که، از
واژهٔ مینوی «اِلّٰله»،
گزارهٔ
«لا اِله الاّ اِلّٰله»
مشتق ﻣﻰشود
و از این گزارهٔ نیز، معادلهٔ
«اِله» = «لا» «الاّ اِلّٰله»
مشتق ﻣﻰشود که،
ما، برطبق اعتقادات ایرانیان باستان، این معادله را،
«اَشا» نامیدیم.
نهفته در «اَشا»،
هفت (7) مفهوم مرتبط با «معنیٰ» وجود دارد که،
ستونﻫﺎی اصلی علوم کامپیوتریﺍند.
ما ﻣﻰگوئیم، «فرهوش» ﻣﻰتواند،
توسط این هفت (7) مفهوم مرتبط با معنیٰ،
سامانهﺍی را بوجود آورد که، مانند
«بانک اطلاعاتی» گنجانده شده در یک رایانهٔ «سرویسدهنده»
رفتار کند.
ما، برطبق اعتقادات ایرانیان باستان، این سامانه را،
«دادار» نامیدیم.
از سوی دیگر، ما ﻣﻰگوئیم که،
مخلوقات «هوشمند»، زیر مجموعهﺍی از «فرهوش»اند که،
مانند یک «کاربر» نهفته در یک «ماشینﻫﺎی مجازی»اند.
این «ماشین مجازی» در رابطه با «دادار»
مانند رایانهﻫﺎی «سرویسﮔﻴﺮنده» رفتار ﻣﻰکند.
نهایتاً،
«عالم واقعیات» پدیدهﺍی است که، از تعامل میان
«دادار» و مخلوقات «هوشمند» بوجود ﻣﻰآید.
نتیجتاً ما ﻣﻰگوئیم که،
اگر ما «فرهوش» را، مانند «هوشمندی» انسان،
در چهارچوب تشبیهات کامپیوتری معرفی کنیم،
آنگاه،
ﻣﻰتوانیم نشان دهیم که،
به فرض داشتن سرعت پردازش مساعد و به فرض داشتن گنجایش حافظهٔ مساعد،
«فرهوش» شرط لازم و کافی برای بوجود آوردن «عالم واقعیات» است.
ویا به گویش پارسی، ما ﻣﻰگوئیم که،
«فرهوش» سامهٔ بایسته و بسنده برای آفرینش پدیدمان است.
پرسش:
چرا گویش پارسی؟
پاسخ:
برای این که، زبان پارسی برای واژه سازی علمی بسیار مناسب است.
زیرا که، برخلاف واژگان عربی،
بسیاری از واژگان پارسی، تک معنیٰ هستند
و تک معنیٰ بودن باعث کاهش «گُنگ گویی» است.
از سوی دیگر،
در چهارچوب علوم بنیادین، باید واژگان ریشهﺍی کوتاه ساخت،
تا، با ترکیب آنها، بتوانیم اختراعات و مفاهیم جدید را، توصیف کنیم.
وگرنه، مجبور ﻣﻰشویم
دائماً، از واژگان جدید ترکیبی مرتبط با زبان های بیگانه استفاده کنیم که،
ریشهٔ آنها برایمان ناآشنا است و
این ناآشنایی با ریشهٔ واژه
باعث درک سطحی و غیر عمیق دانشﻫﺎی بنیادین ﻣﻰشود.
همچنین،
فقدان واژه باعث عدم گسترش مفاهیم مرتبط با آن واژه است.
برای نمونه،
زبان پارسی-عربی متداول امروزی ما،
فاقد مصدری کوتاه به مفهوم «اندازﻩگرفتن زمان» (To Time) است.
نتیجتاً رشد ذهنی ما،
در زمینهٔ علوم مرتبط با اندازﻩگیری زمان بسیار ضعیف است.
برای همین،
ما در زمینهﻫﺎیی مانند
«رشد علم فیزیک»
ویا
«فعالیت اقتصادی در محدودهٔ زمانی مشخص»
دچار دشواری هستیم.
پس ما مجبوریم واژﻩسازی کنیم.
برای نمونه،
در رابطه با «اندازﻩگیری زمان»، ما مصدر زیرین را ساختیم.
زُرواندن = زمان را اندازه گرفتن
( این مصدر برگرفته از واژهٔ باستانی زُروان است که به معنی خدای زمان ﺑﻰکران است)
بدین ترتیب،
زُروانه =ادغام «زُرواندن» و «رایانه» = کریستال نوساﻥساز = Crystal Oscillator
پرسش:
چرا واژهٔ «اِلّٰله» که، تشدید و الف کوچک بر روی نخستین لام آن قرار گرفته، «اسم اعظم» است.
پاسخ:
همان گونه که در بخش چهاردهم توضیح دادم،
تغییر نگارش واژهٔ کوفی «الله» که، بدون تشدید نوشته ﻣﻰشد،
به واژهٔ متداول «اللّٰه» که تشدید دار است،
واقعاً عجیب است.
زیرا که، در هنگام به زبان آوردن این واژه،
حرف «لام» فقط دو (2) بار تلفظ ﻣﻰشود.
ولی، وجود تشدید بر روی «لام» دوم،
نمایاﻥگر وجود سه (3) «لام» در این واژه است.
از سوی دیگر، گفتیم که،
تلفظ این واژه در چهار چوب گزارهٔ «بِسم اِللّٰه»
گویای وجود الف کسره دار در آغاز این واژه است.
این الف کسره دار همراه با جابجایی «تشدید والف کوچک» آن، باعث
تبدیل واژهٔ متداول «اللّٰه» به «اسم اعظم» «اِلّٰله» است.
زیرا که،
با اضافه کردن کسره به حرف آغازین «اللّٰه» و
تغییر مکان «تشدید والف کوچک» از بالای «لام» دوم به بالای نخستین «لام»،
چینش متداول حروف این واژه از
«ا – ل – ل – ل – ا – ه»
مبدل به چینش «اسم اعظم»
«اِ – ل – ل – ا – ل – ه»
ﻣﻰشود.
بدین ترتیب،
با توجه به چینش حروف «اسم اعظم» متوجه ﻣﻰشویم که،
چهار حرف آغازین این چینش، نمایاﻥگر واژهٔ «الّا»ست،
دو حرف میانی این چینش، نمایاﻥگر واژهٔ «لا»ست، و
سه حرف پایانی این چینش، نمایاﻥگر واژهٔ «اله» است.
در صورتی که،
در چینش حروف بر طبق نگارش متداول این واژه،
«الّا» و «اله» قابل مشاهده نیست.
از سوی دیگر،
چینش مرتب اقسام «اسم اعظم» که، به ترتیب شامل
بخش آغازین، بخش میانی و بخش پایانی آن است،
بوجود آورندهٔ گزارهﺍٔ «اِلاّ لا اِله»است.
ولی،
برطبق گزارهٔ «لا اِله اِلاّ اِلَٰله» ﻣﻰتوان گفت که،
«اِلاّ لا اِله» دقیقاً ﻫﻢمعنی با «اِلَٰله» است.
زیرا که،
«اِلاّ لا اِله» یعنی «به غیر از هرآنچه که، معبود نیست»
و به گویش پارسی،
«اِلاّ لا اِله» به معنی «جز ناپرستیدنیﻫﺎ» است.
ولی،
هر پدیدﻩای که، در «عالم واقعیات» موجود است،
«ناپرستیدنی» است.
بدین ترتیب، «اِلَٰله» متمایز از تک تک پدیدﻩهای «عالم واقعیات» است.
برای همین، ما ﻣﻰگوئیم که،
«عالم واقعیات» از «الّا اِلَٰله» ساخته شده.
و «الّا اِلَٰله» همان «نیستی» است
همچنین توجه کنید که، گزارهٔ «الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» که،
چهارمین آیهٔ سورهٔ «العق» است،
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ – خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ – اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ – الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ – عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ.
به «قلم» شدن ویا قطع شدن «اسم اعظم» اشاره ﻣﻰکند.
و «عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ» اشاره به مجازی بودن «عالم واقعیات» است،
زیرا که،
انسان «هستی» حقیقی را، ﻧﻤﻰشناسد
نتیجتاً،
«نیستی» را ﻧﻤﻰشناسد و
ﻧﻤﻰفهمد که، «عالم واقعیات» از «نیستی» ساخته شده و
ﻧﻤﻰداند که «عالم واقعیات» مجازی است.
بدین ترتیب، ما ﻣﻰ گوئیم که،
«اِلَٰله» یگانه واژهﺍی است که،
· نام خداوند است.
· کشف آن تصادفی بوده.
· تصادفاً یکی از حروف آن توسط تشدید تکرار شده.
· «ترکیب مرتب اجزای آن» با «خود واژه» ﻫﻢمعنیٰ است.
· غیرمستقیم به تک تک پدیدﻩهای موجود در «عالم واقعیات» اشاره ﻣﻰکند.
· متمایز از تک تک پدیدﻩهای موجود در «عالم واقعیات» است.
بدین ترتیب،
نتیجه ﻣﻰگیریم که،
«اِلَٰله» «اسم اعظم» است.
پرسش:
«اسم اعظم» چگونه کشف شد؟
پاسخ:
کشف «اسم اعظم» «اِلّٰله» کاملاً تصادفی بود.
ما در حال مطالعهٔ پرچم جمهوری اسلامی بودیم که،
متوجه شدیم که، ویکی پدیا دربارهٔ پرچم ایران نوشته که،
نشان رسمی ایران، که با رنگ سرخ در مرکز پرچم درج میگردد، کلمهٔ «لا اله الا الله» میباشد که به صورت الله دیده میشود و به خون آغشته شده است. چون «الله» مبدأ هستی است و هدف نهایی حکومت اسلامی (الی الله المصیر) میباشد. خطوط هلالی نیز که شبیه کره زمین است، نشانگر جهانی بودن این حرکت میباشد.
نتیجتاً،
توجه ما، بر واژهٔ «اللّٰه» متمرکز شد، و دریافتیم که،
اگر «تشدید همراه با الف» را، کمی به سمت راست سوق دهیم،
آنگاه،
ﻣﻰتوان توسط حروف چینی، به همان نتیجه رسید که،
مقصود نشان اصلی پرچم جمهوری اسلامی است.
در آن زمان، ما فاقد آگاهی دربارهٔ «اسم اعظم» بودیم.
ولی، یکی از دوستانمان ما را با مبحث «اسم اعظم» آشنا کرد.
نهایتاً، تحقیقات ما، بر سورهٔ «العلق» متمرکز شد و متوجه شدیم که،
در ترجمهﻫﺎی متداول قرآنی
«علق» و «قلم» نادرست ترجمه شده.
یعنی ترجمهٔ درست این است که،
«علق» اشاره به یک تعلق ویژه است و «قلم» اشاره به یک قطع کردن ویژه است.
اکنون ما معتقدیم که، خداوند برای خنثی کردن
توطئهٔ شیطانی سعودی-وهابی-سلفی-داعشی-القاعدهﺍی،
ما را، به سوی کشف «اسم اعظم» هدایت کرده.
زیرا این توطئهٔ شیطانی،
به انگیزهٔ تخریب واژهٔ «الله» و گزارهٔ «لا اله الا الله» در حال اجراست.
ولی،
انگارهٔ «یکتایش» بدنبال بزرگداشت
واژهٔ مینوی «اِلّٰله» و گزارهٔ «لا اِله الّا اِلّٰله» است
زیرا که، «اَشا»ی آهیخته از گزارهٔ «لا اِله الّا اِلّٰله»،
معادلهٔ «اِله»=«لا»«الّا اِلّٰله» است و
این معادله برای اثبات انگارهٔ «یکتایش» ضروری است.
نتیجتاً، تغییر نگارش از «اللّٰه» اسلامی به «اِلّٰله» مینوی،
باعث خنثی کردن این توطئه،
توسط مفاهیم اسلامی-عرفانی-علمی-ایرانی است.
پرسش:
چرا «اسم اعظم» «اِلّٰله» حاوی همهٔ معانی موجود در «عالم واقعیات» است؟
پاسخ:
همان طور که، پیشتر گفتیم،
«اِلّٰله» یعنی «جز ناپرستیدنیﻫﺎ»
و چون همهٔ پدیدهﻫﺎی موجود در «عالم واقعیات»
«ناپرستیدنی»اند
نتیجتاً ﻣﻰتوان گفت که،
«اِلّٰله» یعنی «جز پدیدهﻫﺎی موجود در عالم واقعیات».
بدین ترتیب،
در محدودهٔ «عالم واقعیات»،
واژهٔ «اِلّٰله» مستثنیٰ از همهٔ معانی موجود است.
نتیجتاً،
تعریف «اِلّٰله» در چهارچوب «عالم واقعیات»،
مستلزم
تعریف همهٔ معانی موجود در «عالم واقعیات»
و
مستثنیٰ کردن «اِلّٰله»
از آنها است.
پس،
«اِلّٰله» حاوی همهٔ معانی موجود در «عالم واقعیات» است.
بدین ترتیب،
«اِلّٰله» مترادف با «عالم معنویات» است.
زیرا که،
«معنویات» یعنی «منسوب به معنیٰﻫﺎ»
و
واژهٔ «معنوی» مُعرب واژهٔ پارسی «مینوی» است
در اینجا توجه کنید که،
معانی نهفته در صفات الهی مانند،
«کریم»، «رحیم»، «عظیم» و ....
همگی، توصیف کنندهٔ «نامحدود» بودن یکی از ویژگیﻫﺎی خداوند هستند.
نتیجتاً،
به دلیل «نامحدود» بودن این ویژگیﻫﺎ، همهٔ صفات الهی،
خارج از چهارچوب «عالم واقعیات»اند.
پرسش:
«عالم واقعیات» از چه ویژگی «فرهوش» نشأت ﻣﻰگیرد؟
پاسخ:
«عالم واقعیات» از توانایی «فرهوش» در رابطه با آرایش «معنیٰ» نشأت ﻣﻰگیرد.
به عبارت دیگر و به گویش پارسی؛
«پدیدِمان» از «ﭼَﻢآرایی» «فرهوش» آفریده شده.
در گزارهٔ بالا،
«پدیدِمان» به معنی «عالم واقعیات» است و «چَم» مترادف با «معنیٰ» است.
در واقع،
به شرط وجود «فرهوش»،
ﻣﻰتوان، با استفاده از هفت مفهوم مرتبط با «معنیٰ»،
«عالم واقعیات» را، بوجود آورد.
این هفت مفهوم مرتبط با «معنیٰ» متشکل از،
یک (1) مفهوم در رابطه با، برقرار کردن «دادههای ﺑﻰمعنیٰ» است
سه (3) مفهوم مرتبط با، «داد»های (داد=قانون) عامل بر «دادههای ﺑﻰمعنیٰ» است.
و سه (3) مفهوم مرتبط با، پردازش و معنیٰ «دادن» به «دادﻩهای ﺑﻰمعنیٰ» است.
این هفت مفهوم مرتبط با معانی،
بر مبنای اصول استدلال و عرفان قابل توصیفﺍند،
و در چهارچوب علوم کامپیوتری و فیزیک قابل توضیحﺍند،
و در چهارچوب زیربنای فلسفه و جهاﻥبینی ایرانی-اسلامی قابل توجیحﺍند،
و در زندگی روزانه انسانها، دائماً مورد استفاده قرار ﻣﻰگیرند.
در اینجا باید توضیح دهیم که،
ما در انگارهٔ «یکتایش»،
از واژهٔ «دادا»
به مفهوم «دادﻩﻫﺎی بامعنیٰ» ویا «اطلاعات» استفاده ﻣﻰکنیم.
در واقع،
«داده»ها، ذاتاً ﺑﻰمعنیٰ هستنند
مگر این که،
توسط قواعدی
به معنیٰ متصل شوند که، در این صورت،
«داده»های ﺑﻰمعنیٰ به «دادا» تبدیل ﻣﻰشوند.
در نهایت،
ما، در انگاره «یکتایش»،
از چندین واژهٔ مشابه استفاده ﻣﻰکنیم که،
همگی مشتقاتی از واژهٔ «دادار» هستند
ولی،
معانی آنها متفاوت است.
این واژگان عبارتند از:
1. دادار = داتار = یکی از نامﻫﺎی خداوند در ایران باستان
2. داده = آنچه که بخشیده شده =داده شده = (Data)
3. داد = عدل، قانون
4. دادا = دادﻩهای حاوی معنیٰ = اطلاعات
5. دادان = دادﻩدان = داده + دان = جایگاه دادﻩها = حافظهٔ کامپیوتر
6. دادﻩزار = پایگاه اطلاعاتی
7. دروﻥداد = دادﻩهای ورودی
8. بروﻥداد = دادﻩهای خروجی
پرسش:
ریشهٔ این مفاهیم چیست؟
پاسخ:
همان طور که پیشتر گفتیم،
یک (1) مفهوم مرتبط با برقرار کردن «داده»های ﺑﻰمعناست.
این مفهوم از گزارهٔ اعتباری-اسلامی «اِلّا اِلّٰله» نشأت ﻣﻰگیرد که،
مترادف واژگان عرفاانی «عدم» ویا «نیستی» است و
به تنهایی ﺑﻰمعنیٰ است ولی،
در هنگام مقایسه با واژهٔ عرفانی «هستی» مفهوم ﻣﻰیابد و
در چهارچوب الگوهای کامپیوتری-ریاضی توسط نماد «صفر» معرفی ﻣﻰشود.
آیت اللّٰه خمینی ﻣﻰگوید:
نیستم نیست، که هستی همه در «نیستی» است.
هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمایی
شیخ محمود شبستری ﻣﻰگوید:
«عدم» چبود که با حق واصل آید؟
وز او سیر و سلوکی حاصل آید!
تو معدوم و «عدم» پیوسته ساکن
به واجب کی رسد معدوم ممکن
همچنین، سه (3) مفهوم مرتبط با
«داد»های (داد=قانون) عامل بر «داده»های ﺑﻰمعناست.
این سه (3)مفهوم از قوانین استدلالی نشأت گرفتهﺍند،
و در مکالمهٔ روزانهٔ انسانها استفاده ﻣﻰشوند،
و در چهارچوب علم منطق به آنها،
«فصل منطقی»، «عطف منطقی»، و «نقیض منطقی» ﻣﻰگویند،
و در چهارچوب الگوهای مرتبط با علوم کامپیوتری،
در طراحی دروازﻩهای منطقی-الکترونیکی
«نا» (NOT Gate)، «یا» (یای انحصاری = XOR Gate) ویا «وَ» (AND Gate)
مورد استفادﻩاند و در چهارچوب مفاهیم عرفانی، توسط واژگان
«ضد»، «فراق» و «وصال» توصیف ﻣﻰشوند.
شیخ محمود شبستری ﻣﻰگوید:
ظهور جملهٔ اشیاء به «ضد» است
ولی حق را نه مانند و نه ند است
چو نبود ذات حق را «ضد» و همتا
ندانم تا چگونه دانی او را
«وصال» حق ز خلقیت جدایی است
ز خود بیگانه گشتن آشنایی است
که هر چیزی که بینی بالضرورت
دو عالم دارد از معنی و صورت
«وصال» اولین عین «فراق» است
مر آن دیگر ز «عند الله» باق است
در شعر بالا،
«دوعالم دارد از معنی و صورت»
یعنی
هم به «عالم واقعیات» و هم به «عالم معنویات» مربوط است.
و
نهایتاً،
سه (3) مفهوم مرتبط با،
چگونگی پردازش و معنیٰ «دادن» به «دادﻩهای ﺑﻰمعنیٰ» است.
این سه (3)،
مفاهیمی است که از تمثیلﻫﺎی عرفانی،
«شاهد»، «شراب» و «شمع»
و یا
«نور چشم»، «نور دل» و «نور خدا»
نشأت ﻣﻰگیرند.
و این تمثیلﻫﺎ توصیف تواناییﻫﺎی خداوند است که،
به انسان بخشیده شده.
و توسط این تواناییﻫﺎ،
انسان قادر به فکر کردن شده.
در عرفان پارسی،
استفاده از این تمثیلﻫﺎ
به منظور توصیف چگونگی پیدایش توانایی
آفرینش، پرورش و فرمایش «معانی»،
در انسانﻫﺎ است.
این سه تمثیل عرفانی، در چهارچوب الگوهای کامپیوتری
مانند توانایی، «کاربر»، «سختﺍفزار» و «نرمﺍفزار» اند.
از شیخ محمود شبستری ﻣﻰپرسند:
«شراب» و «شمع» و «شاهد» را، چه معنی است؟
خراباتی شدن آخر چه دعوی است؟
شیخ محمود شبستری پاسخ ﻣﻰدهد که:
«شراب» و «شمع» و «شاهد» عین «معنی» است
که در هر صورتی او را تجلی است
«شراب» و «شمع» سکر و نور عرفان
ببین «شاهد» که، از کس نیست پنهان
«شراب» اینجا زجاجه «شمع» مصباح
بود «شاهد» فروغ نور ارواح
ز «شاهد» بر دل موسی شرر شد
«شرابش» آتش و «شمعش» شجر شد
«شراب» و «شمع» جام و نور اسری است
ولی «شاهد» همان آیات کبری است
بدین ترتیب، ما در انگارهٔ «یکتایش»،
تنها دربارهٔ بخشی از تواناییﻫﺎی «فرهوش» صحبت خواهیم کرد که،
در «هوشمندی» انسان نیز موجود است.
و چون ﻣﻰتوانیم بگوئیم که،
در حد اقل، «فرهوش» مانند تفکر انسان است،
پس ﻣﻰتوانیم بگوئیم که،
«فرهوش» ﻣﻰتواند، ﻫﻢزمان نقش «رایانه» و «کاربر» را، اجرا کند.
پرسش:
در چهارچوب «هوشمندی» انسان،
تواناییﻫﺎی لازم و کافی برای بوجود آمدن «عالم واقعیات» کدامﺍند؟
پاسخ:
در چهارچوب «هوشمندی» انسان،
«عالم واقعیات» بازتاب هفت توانایی زیرین است؛
1. توانایی برقرار کردن «دادﻩهای ﺑﻰمعنیٰ»
2. توانایی فرمایش به تغییر «دادﻩهای ﺑﻰمعنیٰ»
3. توانایی «پردازش» «دادﻩهای ﺑﻰمعنیٰ» بر مبنای فرمایش به تغییر آنها
4. توانایی تغییر «دادﻩهای ﺑﻰمعنیٰ» برمبنای قوانین مرتبط با نقیض منطقی «نا»
5. توانایی تغییر «دادﻩهای ﺑﻰمعنیٰ» برمبنای قوانین مرتبط با فصل منطقی «یا» (یای انحصاری)
6. توانایی تغییر «دادﻩهای ﺑﻰمعنیٰ» برمبنای قوانین مرتبط با عطف منطقی «وَ»
7. توانایی تفسیر و معنیٰ بخشیدن به «دادﻩهای ﺑﻰمعنیٰ»
ولی،
ما در انگارهٔ «یکتایش»،
برای توصیف هفت فرایند مذکور، از واژگان زیرین استفاده ﻣﻰکنیم.
1. به جای توانایی برقرار کردن «دادﻩهای ﺑﻰمعنی» از واژهٔ «نیستﮔﺎر» استفاده ﻣﻰکنیم.
«نیستﮔﺎر»=برقرار کنندهٔ دادﻩهای ﺑﻰمعنیٰ
2. به جای توانایی فرمایش به تغییر «دادﻩهای ﺑﻰمعنی» از واژهٔ «فرمودِگار» استفاده ﻣﻰکنیم.
«فرمودِگار»=فرمایش دهندهٔ به تغییر «دادﻩهای ﺑﻰمعنی»
3. به جای توانایی پردازش«دادﻩهای ﺑﻰمعنی» بر مبنای فرمایش به تغییر آنها، از واژهٔ «پروردِگار» استفاده ﻣﻰکنیم.
«پروردِگار»=پرورندهٔ تغییر «دادﻩهای ﺑﻰمعنی»
4. به جای تغییر «دادﻩهای ﺑﻰمعنیٰ» برمبنای قوانین مرتبط با نقیض منطقی «نا»، از واژهٔ «نادِﮔﺎر» استفاده ﻣﻰکنیم.
«نادِﮔﺎر»=نا کنندهٔ «دادﻩهای ﺑﻰمعنی»=نفی کنندهٔ «دادﻩهای ﺑﻰمعنی»=متضاد کنندهٔ «دادﻩهای ﺑﻰمعنی»
(نادَن=نفی کردن=متضاد کردن)
5. به جای توانایی تغییر «دادﻩهای ﺑﻰمعنیٰ» برمبنای قوانین مرتبط با فصل منطقی «یا» از واژهٔ «گسستهﮔﺎر» استفاده ﻣﻰکنیم.
«گسستهﮔﺎر»=گسل دهندهٔ «دادﻩهای ﺑﻰمعنی» =جدا کنندهٔ معانی
6. به جای توانایی تغییر «دادﻩهای ﺑﻰمعنیٰ» برمبنای قوانین مرتبط با عطف منطقی «وَ» از واژهٔ «پیوستهﮔﺎر» استفاده ﻣﻰکنیم.
«پیوستهﮔﺎر»=پیوند دهندهٔ «دادﻩهای ﺑﻰمعنی»
7. به جای توانایی «کاربر» در «معنیٰ بخشیدن به دادﻩهای ﺑﻰمعنیٰ» از واژهٔ «آفریدِگار» استفاده ﻣﻰکنیم.
«آفریدِگار»=آفرینندهٔ معانی
پس، ما ﻣﻰگوئیم که،
به شرط وجود توانایی
1. نیستن معانی
2. فرمودن (به تغییر) «دادﻩهای ﺑﻰمعنی»
3. پروردن (تغییر) «دادﻩهای ﺑﻰمعنی»
4. نادن «دادﻩهای ﺑﻰمعنی»
5. گسستن «دادﻩهای ﺑﻰمعنی»
6. پیوستن «دادﻩهای ﺑﻰمعنی»
7. آفریدن معانی
در
ابعاد وسیع
و
با سرعت بالا
ﻣﻰتوان عالم واقعیات را بوجود آورد.
و اگر این تواناییﻫﺎ موجود نباشند،
آنگاه «عالم واقعیات» نیز، وجود نخواهد داشت.
خوشبختانه بر طبق تعریف،
«فرهوش» مانند تفکر انسان، دارای تواناییﻫﺎی فوق است،
پس،
ما ﻣﻰخواهیم نشان دهیم که،
به شرط داشتن سرعت و گنجایش مساعد
«فرهوش» ﻣﻰتواند با استفاده از تفکر خود،
خالق «عالم واقعیات» باشد.
پرسش:
چگونه،«نیستﮔﺎر»،
«نادِﮔﺎر»، «پیوستهﮔﺎر»، «گسستهﮔﺎر»،
«پروردِگار»، «فرمودِگار» و «آفریدِگار»
از «اَشا» آهیخته ﻣﻰشوند؟
پاسخ:
هماﻥگونه که گفتیم:
«اًشا» معادلهﺍی است که،
از گزارهٔ «لا اِله اِلّا اِلّٰله» مشتق ﻣﻰشود
و به صورت «اِله»=«لا»«اِلّا اِلّٰله»
نوشته ﻣﻰشود.
در این معادله هفت (7) نماد نهفته است که،
هریک از آنها، مفهومی مرتبط با «معنیٰ» است.
این هفت (7) نماد مرتبط با «معنیٰ» عبارتند از:
1. «اِلّا اِلّٰله»، نماد «نیستﮔﺎر» است.
2. «لا»، نماد «نادِگار» است
3. «اِلّا» حرف استثناء است و در علم منطق،
حرف استثناء نوعی عطف منطقی است،
نتیجتاً
«الّا»، نماد «پیوستهﮔﺎر» است.
4. جدا بودن «اِله» از «اِلّا اِلّٰله»، نماد «گسستهﮔﺎر» است.
5. واژهٔ «اِله» که، در چهارچوب «داده»ها معرف «یک» مجازی است،
از آمیزش «نیستﮔﺎر» و «نادِگار» پرورده ﻣﻰشود.
زیرا که،
«اِله»، در معادلهٔ «اِله»=«لا»«اِلّا اِلّٰله»
توسط ادغام «لا» و «اِلّا اِلّٰله» پرورش ﻣﻰیابد.
نتیجتاً،
«اِله» نماد «پروردِگار» است.
6. برقراری برابری میان واژهٔ «اِله» با گزارهٔ «لا»«اِلّا اِلّٰله»، نماد «فرمودِگار» است.
7. معنیٰ بخشیدن به «اِلَا» و «لا» که، به تنهایی فاقد معنیٰ هستند،
ولی، در ارتباط با «اِلّٰله» معنیٰ ﻣﻰیابند،
نماد «آفریدِگار» است.
پرسش:
«گسستهﮔﺎر»، «پیوستهﮔﺎر» و «نادِگار» را، در چهارچوب تشبیهات کامپیوتری چگونه تعریف ﻣﻰکنید؟
پاسخ:
در رایانهﻫﺎی امروزی «قوانین» نهفته در
«گسستهﮔﺎر»[i]، «پیوستهﮔﺎر»[ii]، «نادِگار»[iii] و دیگر مفاهیم منطقی
مانند «ﻫﻢبستهﮔﺎر»[iv]
توسط ترانزیستورهای الکترونیکی شبیه سازی شده.
در علم دیجیتال الکترونیک،
این گونه ترانزیستورها،
به عنوان دروازﻩهای منطقی معروفﺍند.
ولی،
همهٔ دروازهﻫﺎی منطقی توسط ترکیبی از
دروازﻩﻫﺎی «گسستهﮔﺎر»، «پیوستهﮔﺎر»، «نادِگار»،
قابل تعویضﺍند
برای همین، ما به این سه (3) دروازهٔ منطقی،
«داد»های بنیادین (داد=قانون) ﻣﻰگوئیم.
یعنی
با ترکیب این سه (3) «داد» بنیادین،
ﻣﻰتوان همهٔ اعمال یک کامپیوتر را، انجام داد.
ما، در انگارهٔ «یکتایش»،
به جای گزارهٔ «دروازﻩهای منطقی» از واژهٔ «داداَفزار»[v] (داد=قانون) استفاده ﻣﻰکنیم.
در واقع،
قوانین مرتبط با سه (3) «داد» بنیادین شامل ده (10) ترکیب متفاوت اند.
ما به این ده (10) ترکیب متفاوت، «دَه فرمان» (10) ﻣﻰگوئیم.
بدین ترتیب،
«دَه فرمان» برخاسته از (3) «داد» بنیادین
عبارتند از:
1. دو فرمان در رابطه با
«نادِگار» ویا به عبارت دیگر نقیض منطقی (نا، Not):
· (Not) 0 = 1
· (Not) 1 = 0
پیشتر توضیح دادیم که،· (Not) 1 = 0
«لا» در گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللَٰه» معرف «نقیض منطقی» است.
2. چهار فرمان در رابطه با
«گسستهﮔﺎر» ویا به عبارت دیگر فصل [انحصاری] منطقی (یا، XOR)
· 0 (XOR) 0 = 0
· 0 (XOR) 1 =1
· 1 (XOR) 0 = 1
· 1 (XOR) 1 = 0
پیش تر توضیح دادیم که،
رابطهٔ میان «اِله» و « اِلّا اللَٰه» در گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللَٰه» معرف «فصل منطقی» است.
3. چهار فرمان در رابطه با
«پیوستهﮔﺎر» ویا به عبارت دیگر عطف منطقی (وَ، AND):
3. چهار فرمان در رابطه با
«پیوستهﮔﺎر» ویا به عبارت دیگر عطف منطقی (وَ، AND):
· 0 (AND) 0 = 0
· 0 (AND) 1 = 0
· 1 (AND) 0 = 0
· 1 (AND) 1 = 1
· 0 (AND) 1 = 0
· 1 (AND) 0 = 0
· 1 (AND) 1 = 1
پیش تر توضیح دادیم که،
«اِلّا» در گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللَٰه» معرف «حرف استثناء منطقی» است،
و توضیح دادیم که،
«حرف استثناء منطقی» نوعی «عطف منطقی» است.
در واقع،
انسان توسط ترانزیستورهای الکترونیکی،
قادر به نموﻧﻪسازی بخشی از «هوشمندی» خود شده که،
«داد» (داد=قانون) و «آوند» (آوند=دلیل، استدلال) نام دارند.
و چون که، پیشتر، «فرهوش» را، به عنوان
«گردآورد هوشمندیﻫﺎی هستی» تعریف کردیم،
پس، «داد» و «آوند» بخشی از توانمندی «فرهوش» است.
در شِگِردِمان (شِگِردِمان=شِگِرد+مان=تکنولوژی=Technology) رایانهﻫﺎی امروزی،
«حافظه» و «پردازشگر» و بسیاری از دیگر قطعات سختﺍفزار رایانهﻫﺎ،
تماماً توسط انبوهی از «دادافزار»ها ساخته ﻣﻰشوند.
برخی از پردازشگرهای امروزی،
متشکل از بیش از صدمیلیون «دادافزار» اند.
ولی،
در «نرمﺍفزار»ها، دستور و نماد استفاده از «دادافزار»ها،
توسط چینشﻫﺎی مخصوص «صفر»ها و «یک»ها میسر ﻣﻰشوند.
این چینشﻫﺎی مخصوص «صفر»ها و «یک»ها،
پیشتر توسط «زباﻥ»های کامپیوتری تعریف شدهﺍند.
ما به این چینشﻫﺎی مخصوص «دستورانه»[vi] ﻣﻰگوئیم.
نتیجتاً،
«دستورانه» متشکل از چینشﻫﺎی مخصوص و از پیش تعریف شدهٔ «صفر»ها و «یک»هاست که،
هر دستورالعمل نرمﺍفزاری را،
به چینش مخصوصی از «صفر»ها و «یک»های قابل استفاده برای «سختﺍفزار»
تبدیل ﻣﻰکند.
در واقع،
در چهارچوب نرمﺍفزارهای کامپیوتری ﻣﻰتوان،
همهٔ «دستورﻩ»های کامپیوتری را، با ترکیبی از «داد»های سهﮔﺎنه بوجود آورد.
و
همهٔ «زبانﻫﺎی برنامه نویسی» و «پردازه»های کامپیوتری، مخلوطی از «دستوره»هاست.
پس،
«داد»های سهﮔﺎنه، زیربنای همهٔ دستورالعمل های کامپیوتری است.
پرسش:
«آفریدِگار» را، در چهارچوب تشبیهات رایانهﺍی چگونه تعریف ﻣﻰکنید
و توضیح دادیم که،
«حرف استثناء منطقی» نوعی «عطف منطقی» است.
در واقع،
انسان توسط ترانزیستورهای الکترونیکی،
قادر به نموﻧﻪسازی بخشی از «هوشمندی» خود شده که،
«داد» (داد=قانون) و «آوند» (آوند=دلیل، استدلال) نام دارند.
و چون که، پیشتر، «فرهوش» را، به عنوان
«گردآورد هوشمندیﻫﺎی هستی» تعریف کردیم،
پس، «داد» و «آوند» بخشی از توانمندی «فرهوش» است.
در شِگِردِمان (شِگِردِمان=شِگِرد+مان=تکنولوژی=Technology) رایانهﻫﺎی امروزی،
«حافظه» و «پردازشگر» و بسیاری از دیگر قطعات سختﺍفزار رایانهﻫﺎ،
تماماً توسط انبوهی از «دادافزار»ها ساخته ﻣﻰشوند.
برخی از پردازشگرهای امروزی،
متشکل از بیش از صدمیلیون «دادافزار» اند.
ولی،
در «نرمﺍفزار»ها، دستور و نماد استفاده از «دادافزار»ها،
توسط چینشﻫﺎی مخصوص «صفر»ها و «یک»ها میسر ﻣﻰشوند.
این چینشﻫﺎی مخصوص «صفر»ها و «یک»ها،
پیشتر توسط «زباﻥ»های کامپیوتری تعریف شدهﺍند.
ما به این چینشﻫﺎی مخصوص «دستورانه»[vi] ﻣﻰگوئیم.
نتیجتاً،
«دستورانه» متشکل از چینشﻫﺎی مخصوص و از پیش تعریف شدهٔ «صفر»ها و «یک»هاست که،
هر دستورالعمل نرمﺍفزاری را،
به چینش مخصوصی از «صفر»ها و «یک»های قابل استفاده برای «سختﺍفزار»
تبدیل ﻣﻰکند.
در واقع،
در چهارچوب نرمﺍفزارهای کامپیوتری ﻣﻰتوان،
همهٔ «دستورﻩ»های کامپیوتری را، با ترکیبی از «داد»های سهﮔﺎنه بوجود آورد.
و
همهٔ «زبانﻫﺎی برنامه نویسی» و «پردازه»های کامپیوتری، مخلوطی از «دستوره»هاست.
پس،
«داد»های سهﮔﺎنه، زیربنای همهٔ دستورالعمل های کامپیوتری است.
پرسش:
«آفریدِگار» را، در چهارچوب تشبیهات رایانهﺍی چگونه تعریف ﻣﻰکنید
پاسخ:
در چهارچوب تشبهات رایانهﺍی، «آفریدِﮔﺎر» را، ﻣﻰتوان،
مانند بخشی از «فرهوش» فرض کرد که،
مانند یک «کاربر برناﻣﻪنویس» عمل ﻣﻰکند.
«کاربر برناﻣﻪنویس» در درهنگام آفریدن یک نرمﺍفزار،
قواعدی را تعریف ﻣﻰکند که،
بر طبق آن قواعد،
«داده»های ﺑﻰمعنیٰ، حاوی معنیٰ ﻣﻰشوند.
بدین ترتیب، «آفریدِگار»
بخشی از «فرهوش» است که،
آفرینندهٔ قواعد معنیٰ بخشیدن به چینشﻫﺎی مختلف «داده»هاست
ویا به گویش پارسی،
«آفریدِگار»، دَرینهﺍی از «فرهوش» است که، چَمﮔﺎر دادﻩچینﻫﺎست.
(چَم = معنیٰ، چَمﮔﺎر = معنیٰ دهنده)
نتیجتاً،
«آفریدِگار»، وصل کنندهٔ معانی «عالم معنویات» به وقایع «عالم واقعیات» است.
از سوی دیگر،
ما، در انگارهٔ «یکتایش»،
در چهارچوب مفاهیم عرفانی،
واژهٔ «شاهد» را، توسط گزارهٔ
افروزش «آفریدِگار» در «شناخت» انسان، شناسایی ﻣﻰکنیم.
و ﻣﻰگوئیم که،
«آفریدِگار» بخشی از «فرهوش» است که،
قادر به «معنیٰ بخشیدن»، به «دادﻩ»های ﺑﻰمعنیٰ است.
و «شناخت» انسان، بازتاب حلول محدود شدهٔ «آفریدِگار» در انسان است.
پرسش:
«نیستﮔﺎر» را، در چهارچوب تشبیهات کامپیوتری چگونه تعریف ﻣﻰکنید؟
پاسخ:
در چهارچوب تشبیهات رایانهﺍی، «نیستﮔﺎر» را، ﻣﻰتوان،
مانند بخشی از «فرهوش» فرض کرد که،
مانند «نال کَراکتور» (Null character) یک رایانه عمل ﻣﻰکند.
همان گونه که، پیشتر گفتیم:
در چهارچوب تشبهات رایانهﺍی،
یک «کاربر برناﻣﻪنویس» ﻣﻰتواند،
توسط تعریف قواعد،
«داده»های ﺑﻰمعنیٰ را، حاوی معنیٰ کند.
در همین راستا،
«نیستﮔﺎر» برعکس توضیح بالا عمل ﻣﻰکند.
یعنی،
یک «کاربر برناﻣﻪنویس» ﻣﻰتواند،
توسط تعریف قواعد،
فرایندی را، تعریف کند که،
«داده»های حاوی معنیٰ را، ﺑﻰمعنیٰ ﻣﻰکند.
ما، در انگارهٔ «یکتایش»، این فرایند را،
«نیستﮔﺎر» نامیدیم.
«نیستﮔﺎر» در چهارچوب علوم کامپیوتری،
فرایندی است که،
«داده»های متشکل از «صفر»ها و «یک»ها را،
به «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» تبدیل ﻣﻰکند.
در زباﻥهای رایانهﺍی، «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» فاقد معنیٰ است و
شمارهٔ آن برابر با «صفر» است.
«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ»[vii] به زبان انگلیسی «نال کَراکتور» (Null character) نام دارد.
«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» در انگارهٔ «یکتایش»
مترادف با
«نیستی» در عرفان پارسی
و
«اِلّٰا اِلّٰله» در فقه اسلامی
است.
پرسش:
«پروردِگار» را، در چهارچوب تشبیهات کامپیوتری چگونه تعریف ﻣﻰکنید؟
پاسخ:
در چهارچوب تشبهات رایانهﺍی، «پروردِگار» را، ﻣﻰتوان، مانند بخشی از «فرهوش» فرض کرد که، مانند «سختﺍفزار» یک رایانه عمل ﻣﻰکند.
بدین ترتیب ﻣﻰتوان فرض کرد که،
«پروردِگار» توسط استفادهٔ مکرر از،
«گسستهِﮔﺎر»، «پیوستهِﮔﺎر» و «نادِگار»،
ﻣﻰتواند نقش «پردازشگر» و «دادان»[viii] را، ایفا کند.
همچنین «پروردِگار» توسط استفاده از «نیستﮔﺎر» ﻣﻰتواند،
نقش «زُروانهٔ» یک رایانه را ایفا کند
[ix] (Crystal Oscillator)
پرسش:
«فرمودِگار» را، در چهارچوب تشبیهات کامپیوتری چگونه تعریف ﻣﻰکنید؟
پاسخ:
در چهارچوب تشبهات رایانهﺍی، «فرمودِگار» را ﻣﻰتوان
مانند بخشی از «فرهوش» فرض کرد که،
مانند «نرمﺍفزار» عمل ﻣﻰکند.
پرسش:
«دادار» را، در چهارچوب تشبیهات کامپیوتری چگونه تعریف ﻣﻰکنید؟
پاسخ:
در چهارچوب تشبهات رایانهﺍی، «دادار» را ﻣﻰتوان
مانند ترکیب «پروردِگار» و «فرمودِگار» فرض کرد که،
مانند یک رایانهٔ «سرویسدهنده» حاوی «دادﻩزار» رفتار ﻣﻰکند.
پرسش:
«دادﻩزار» چیست؟
پاسخ:
«دادﻩزار»[x] (Database) که،
به عبارتﻫﺎی دیگر «پایگاه دادهها» ویا «بانک اطلاعاتی» نامیده ﻣﻰشود،
عنوان گُنجانهﺍی (گُنجانه=ظرف=Container) برای دادهها و دستورﻩهای سازمان یافته است که،
از طریق یک مجموعه نرمﺍفزار که،
«سامانهٔ دادﻩبانی» نام دارد
[xi] (Database Management System)
دسترسی به «دادﻩهای» ذخیره شده را، برای «کاربر»ان فراهم ﻣﻰکند.بدین ترتیب،
«سامانهٔ دادﻩبانی» یک «دادﻩزار»،
نرمﺍفزاری است که،
با «کاربر»ها و نرمﺍفزارهای دیگر در تعامل است،
و قادر به،
«شناسش»،
«سامانش»،
«پیوندش»،
«گزارش»،
«افزونش»،
«زُدایش» و
«دگرش» «دادﻩها»ست.
در اینجا،
شناسش به معنی شناساندن روش تفسیر(Definition of Interpretation)،
سامانش به معنی سامانیدن (Organizing)،
پیوندش به معنی پیوستن (Joining)،
گزارش به معنی «شرح و تفسیر مشروط» (Query)،
افزونش به معنی افزودن ویا اضافه کردن (Insert)،
زُدایش به معنی زُدودن ویا پالودن (Delete) و
دگرش به معنی تغییر دادن (Update)
«دادﻩها»ست.
«دادﻩها»ی یک «دادﻩزار» توسط «سامانهٔ دادﻩبانی»،
در چهارچوب «زیگﻭاره»ها (زیگﻭاره=جدول مجازی) سامان ﻣﻰیابند
و در «دادﻩزار» گنجانده ﻣﻰشوند.
در ابتدا، «زیگﻭاره»ها توسط «کاربر» تعریف ﻣﻰشوند و بوجود ﻣﻰآیند.
هر «زیگﻭاره» دارای تعداد ثابتی «ستون» و تعداد متغیری «ردیف» است.
هر «ستون» دارای «شناسانش» ویژهٔ خود است که،
معرف چگونگی تفسیر زنجیرﻩهای «صفر» و «یک»های گنجانده در آن «ستون» است.
بخش دیگری از «دادﻩزار» «پردازﻩهای گنجانده»[xii] (Stored Procedures) نام دارد.
«پردازﻩهای گنجانده»، مجموعهﻫﺎیی متشکل از «صفر»ها و «یک»هاست که،
نمادهایی برای «دستورﻩهای دادﻩبانی» و پردازﻩهای نرمﺍفزاری اند.
بدین ترتیب،
«پردازﻩهای گنجانده» نرمﺍفزارهایی هستند که،
درون یک «دادﻩزار» گنجانده ﻣﻰشوند،
و بدون دسترسی به «دادﻩزار» ﻧﻤﻰتوان آنها را، به اجرا گذاشت.
در واقع، ما ﻣﻰتوانیم،
هرگونه، «نرمﺍفزار»ی را، به صورت «پردازﻩهای گنجانده»
در یک «دادﻩزار» بگنجانیم.
پرسش:
چرا شما به جای «بانک اطلاعاتی» از واژهٔ «دادﻩزار» استفاده کردید.
پاسخ:
علت آن یکی از نام های خداوند در زبان پارسی است.
شاید تعجب کنید، اگر مدعی شوم که، ایرانیان باستان دریافته بودند که،
«عالم واقعیات» تابع الگوی است که، کمابیش مانند الگوی «دادﻩزار» عمل ﻣﻰکند.
برای اثبات این ادعا، باید به یکی از نامﻫﺎی خداوند در ایران باستان رجوع کرد.
این نام «دادار» است که، ریشهٔ باستانی آن «داتار» بوده
«دادار» مخفف «داد دار» ویا «دادﻩ دار» است.
پس، «دادار» یعنی «دارندهٔ داد» (داد به معنی عدل و قانون) ویا «دارندهٔ دادﻩها».
در واژﻩنامهﻫﺎی پارسی «دادار» با واژگان
«دهنده»، «بخشاینده»، «دادگر» ویا «عادل» مترادف است.
فردوسی ﻣﻰگوید:
نخست آفرین کرد بر کردگار
جهاندار «دادار» پروردگار
هرانکس که داند که «دادار» هست
نباشد مگر پاک و یزدان پرست
از سوی دیگر،
واژهٔ انگلیسی (Data) مترادف با (Given) است که، ترجمهٔ پارسی آن «داده» است و
دیتا (Data) از واژهٔ لاتین (Datum) آمده که این نیز، از واژهٔ پارسی«داتار» مشتق شده.
پس، واژهٔ انگلیسی دیتا (Data) مفهومی است که، از «داتار» مشتق شده.
از سوی دیگر، واژهٔ «داد»،
به معنی «عدل» (برابری) و «قانون» نیز، از واژهٔ «دادار» ویا «داتار» مشتق شده.
بدین ترتیب برطبق معانی مرتبط با «دادار»،
واژگان «دادﻩ» به معنی دِیتا (Data)،
«داد» به معنی قانون،
«داد» به معنی عدل و برابری و
«دادن» به معنی بخشیدن،
همگی، مشتقاتی از معنیٰ «دادار» است.
و جالب اینجا است که،
همهٔ ویژگیﻫﺎی یک «دادﻩزار»،
نهفته در معانی مشتق شده از «دادار» است.
پرسش:
چگونه همهٔ ویژگیﻫﺎی یک «دادﻩزار»،
نهفته در معانی مشتق شده از «دادار» است؟
پاسخ:
یک «دادﻩزار» متشکل از «صفر»ها و «یک»های رایانهﺍی است.
این «صفر»ها و «یک»ها،
یا نمادی برای ترکیبات «داد»های (داد=قانون) سهﮔﺎنهﺍند
ویا نمادی برای «داده»هایند.
پس،
یک «دادﻩزار» دربرگیرندهٔ «صفر»ها و «یک»های نمادین
برای «داد»ها و «داده»هاست.
پس،
یک «دادﻩزار»
«دارندهٔ دادها» و «دارندهٔ دادﻩها»ست.
واین دو ویژگی
همان معانی مشتق شده از «دادار» است.
پرسش:
آیا ﻣﻰتوانید وجود «فرهوش» را، اثبات کنید؟
پاسخ:
بله!
اجازده بدهید تا، با استفاده از تفکر دکارت،
توضیح دهیم که،
چرا ما از واژهٔ «فرهوش» (فرهوش = تفکر الهی= Supreme Consciousness) استفاده ﻣﻰکنیم.
«دکارت» ﻣﻰگوید: «ﻣﻰاندیشم، پس هستم»،
این گزارهٔ مشهور دکارت، یکی از مستدل ترین مفاهیم فلسفی است که،
توسط آن ﻣﻰتوانیم یقیناً،
از «شهادت خود»، بر «اندیشیدن خود»، به «وجود داشتن خود» برسیم.
ولی،
اندیشیدن، بخشی از «هوشمندی» انسان است.
نتیجتاً، هر انسانی، همچنین ﻣﻰتواند بگوید که،
«درد دارم، پس هستم» یا «ﻣﻰشنوم، پس هستم» یا «غمگینم، پس هستم» یا.....
یعنی، حتی به فرض این که،
«درد داشتن» یا «شنیدن» یا «غمگین بودن» یا دیگر ویژگیﻫﺎی «هوشمندی خود»، نادرست ویا مجازی باشند،
تجربه کردن این احساسات نادرست ویا مجازی توسط «خود»،
مستلزم به وجود داشتن «خود» است.
یعنی، ما،
از «شهود» ویژگیﻫﺎی «هوشمندی» خود، به «وجود» خود یقین ﻣﻰآوریم.
بدین ترتیب، درستﺗﺮین گزاره این است که، بگوئیم:
«هوشمندم، پس، هستم».
نتیجتاً، برای هر انسانی، یقین داشتن به وجود «هوشمندی خود»، قطعی است.
برای همین، ما، انگارهٔ «یکتایش» را، بر پایهٔ «قطعیﺗﺮین وجود» بنا کردیم.
پس،
تفکر یا به صورت جامعﺗﺮ «هوشمندی»،
پایه و اساس یقین به وجود خود است.
ولی،
پیشتر گفتیم که،
«فرهوش» گردآورد هوشمندیﻫﺎی هستی است.
پس، برای هرکس،
ولو به فرض وجود نداشتن دیگر مخلوقات هوشمند،
«فرهوش» وجود دارد.
زیرا، هرکس یقین دارد که، خود «هوشمند» است.
پس، در حد اقل،
«فرهوش» محدود به «هوشمندی» خود وجود دارد.
پس،
وجود «فرهوش» بر پایهٔ تعریف آن حتمی است.
در اینجا باید توضیح دهیم که، ما محتاج اشاره به تفکر «دکارت»ایم.
زیرا که،
بخشی از مخاطبان ما، «غربنده»اند (غربنده=بندهٔ تفکرات غربی)
و گرنه، شیخ محمود شبستری، قرنﻫﺎ پیش از دکارت،
متوجه شده بود که، همه چیز در آغاز، از تفکر یا اندیشیدن دربارهٔ ارتباط میان
«شهود» و «وجود» نشأت ﻣﻰگیرد.
زیرا که، او ﻣﻰگوید:
محقق را که وحدت در شهود است
نخستین نظره بر نور وجود است
یعنی
اثبات وجود از شهود محقق نشأت ﻣﻰگیرد.
و در جای دیگر ﻣﻰگوید:
کسی بر سر وحدت گشت واقف
که او واقف نشد اندر مواقف
دل عارف شناسای وجود است
«وجود مطلق او را در شهود است»
به جز هست حقیقی هست نشناخت
از آن رو هستی خود پاک در باخت
بدین ترتیب،
«موجودم زیرا که، در شهودم»،
گویشی کاملﺗﺮ از گزارهٔ،
«میﺍندیشم، پس هستم» دکارت است که،
قرﻥها بعد از شیخ محمود شبستری باعث
شهرت دکارت شد.
برای همین، در کتاب گلشن راز،
شیخ محمود شبستری، نخستین پاسخ را،
در بارهٔ چیستی تفکر و رابطهٔ «شهود» با «وجود» ارائه ﻣﻰدهد.
از شیخ محمود شبستری ﻣﻰپرسند که؛
نخست از فکر خویشم در تحیر!
چه چیز است آن که خوانندش تفکر؟
چه بود آغاز فکرت را نشانی؟
سرانجام تفکر را چه خوانی؟
او پاسخ ﻣﻰدهد که؛
مرا گفتی بگو چبود تفکر
کز این «معنی» بماندم در تحیر
تفکر رفتن از باطل سوی حق
به جزو اندر بدیدن کل مطلق
حکیمان کاندر این کردند تصنیف
چنین گفتند در هنگام تعریف
که چون حاصل شود در دل تصور
نخستین نام وی باشد تذکر
وز او چون بگذری هنگام فکرت
بود نام وی اندر عُرف عبرت
تصور کان بود بهر تَدَبُّر
به نزد اهل عقل آمد تفکر
ز ترتیب تصورهای معلوم
شود تصدیق نامفهوم مفهوم
مقدم چون پدر تالی چو مادر
نتیجه هست فرزند، ای برادر
ولی ترتیب مذکور از چه و چون
بود محتاج استعمال قانون
دگرباره در آن گر نیست تأیید
هر آیینه که باشد محض تقلید
ره دور و دراز است آن رها کن
چو موسی یک زمان ترک عصا کن
درآ در وادی ایمن زمانی
شنو «انی انا الله» بیگمانی
محقق را که وحدت در شهود است
نخستین نظره بر نور وجود است
دلی کز معرفت نور و صفا دید
ز هر چیزی که دید اول خدا دید
بود فکر نکو را شرط تجرید
پس آنگه لمعهای از برق تایید
هر آنکس را که ایزد راه ننمود
ز استعمال منطق هیچ نگشود
حکیم فلسفی چون هست حیران
نمیبیند ز اشیا غیر امکان
از امکان میکند اثبات واجب
از این حیران شد اندر ذات واجب
گهی از دور دارد سیر معکوس
گهی اندر تسلسل گشته محبوس
چو عقلش کرد در هستی توغل
فرو پیچید پایش در تسلسل
ظهور جملهٔ اشیا به ضد است
ولی حق را نه مانند و نه نِد است
چو نبود ذات حق را ضد و همتا
ندانم تا چگونه دانی او را
ندارد ممکن از واجب نمونه
چگونه دانیش آخر چگونه؟
زهی نادان که او خورشید تابان
به نور شمع جوید در بیابان
بدین ترتیب،
انگارهٔ «یکتایش»، بر پایهٔ «هوشمندی خود» بنیان شده.
زیرا، در انگارهٔ «یکتایش»،
«فرهوش» همانند «هوشمندی خود»، ویا به عبارت دیگر،
«فرهوش» همانند «هوشمندی هومن» (هومن= انسان به زبان پارسی) فرض شده.
بدین ترتیب، ما ﻣﻰخواهیم نشان دهیم که، اگر بتوانیم،
در رابطه با «حفظ و پردازش دادهﻫﺎ»،
«فرهوش» را، مانند «هوشمندی» خود،
ولی با گنجایش و سرعت بیشتر فرض کنیم،
آنگاه، «عالم واقعیات» ﻣﻰتواند، صرفاً مخلوق «فرهوش» باشد.
و این گنجایش و سرعت بیشتر،
تنها فرض ما در بارهٔ «فرهوش» است.
پرسش:
«هوشمندی» در چهارچوب مفاهیم اسلامی-ایرانی-عرفانی چیست؟
پاسخ:
در چهارچوب مفاهیم اسلامی-ایرانی،
«هوشمندی» همان «روح» ویا «روان» است که،
صرفاً از «اِلّٰله» نشأت ﻣﻰگیرد.
در سورهٔ السجدة، آیهٔ نهم (۳۹:۹) قران نوشته شده که،
«ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ»
ترجمهٔ پارسی این آیه چنین است:
«آنگاه او وی را، سامانید،
و از روان (روان=روح=هوشمندی) خود، به وی دمید،
و شنیدﻥتان و دیدﻥتان و دلﺗﺎن [دل=ضمیر مستقل] را، ساخت»
بدین ترتیب، این آیه ﻣﻰتواند،
توصیف کنندهٔ آفرینش سازوارهٔ «هوشمندی» هومن توسط «فرهوش» باشد.
در چیستا پارسی (چیستا=عرفان)،
این «هوشمندی»، توسط مفهومی به نام «شاهد» توصیف ﻣﻰشود.
پرسش:
«دل» چیست؟
پاسخ:
«دل» زیر مجموعهﺍی از هوشمندی» انسان است که،
مطیع ارادهٔ او نیست.
نتیجتاً
«دل» ضمیر مستقل انسان است
ویا به گویش پارسی
«دل» نهاد فرماﻥناپذیر هومن است.
«دل» انسان به دو بخش «ﻧﻴﻢخودآگاه» و «ناخودآگاه» تقسیم ﻣﻰشود.
بدین ترتیب،
«وجدان» انسان، بخشی از قسمت «ﻧﻴﻢخودآگاه» «دل» اوست.
ویا به گویش پارسی،
«دئنا» (دئنا = وجدان)، درینهﺍی از بخش «ﻧﻴﻢخودآگاه» «دل» هومن است.
از سوی دیگر،
«خرد»، «ضمیر مطیع» انسان است.
ویا به گویش پارسی،
«خرد» نهاد فرماﻥپذیر هومن است.
نتیجتاً،
انسان، از تمامی «خرد» خود آگاه است.
ولی،
آگاهی انسان دربارهٔ «دل» خود، بسیار کم و محدود است.
در اینجا باید ذکر کنم که،
«دل» واقف بر «خرد» است.
یعنی،
هرآنچه «خرد» بداند، «دل» نیز ﻣﻰداند.
بدین ترتیب،
حافظهٔ مرتبط با «خرد»، زیرمجموعهﺍی از حافظهٔ مرتبط با «دل» است.
ولی متأسفانه،
«دل» دائماً مشغول داستاﻥسرایی است.
و داستاﻥهایش همگی
مرتبط به تجربیات گذشتهٔ انسان است که،
در حافظهٔ او ذخیره شده.
و در میان تجریبات گذشتهٔ او،
وقایع ناخوشایند، نقش برجستهﺗﺮی در این داستاﻥها ایفا ﻣﻰکنند.
و این داستاﻥهای «دل»،
زمینهٔ رشد و پدیداری منیدن (منیدن=منی کردن) انسان است.
نتیجتاً،
جهاﻥبینی انسان، دائماً متکی بر داستاﻥهای «دل» است.
و این اتکا، باعث تکرار اشتباهات گذشته است.
اما، خوشبختانه،
عرفان پارسی به ما ﻣﻰآموزد که،
«مستی» حاصل شده از «شراب عشق» الهی،
عامل رهایی «دل» از داستاﻥهای تکراری گذشته است.
شیخ محموددشبستری،
داستاﻥهای «دل» را، به «نقوش تختهٔ هستی» تشبیه ﻣﻰکند.
او ﻣﻰگوید:
یکی پیمانه پُر کرد و به من داد
که از آب وی آتش در من افتاد
کنون گفت از می بیرنگ و بیبوی
«نقوش تختهٔ هستی» فرو شوی
چو آشامیدم آن پیمانه را پاک
در افتادم ز «مستی» بر سر خاک
کنون نه نیستم در خود نه هستم
نه هشیارم نه مخمورم نه مستم
نتیجتاً،
«مستی» عامل پیدایش «نیستی» در
منیدن (منیدن=منی کردن) انسان است و
«نیستی» عامل پیدایش «راستی»
در چهارچوب داستاﻥهای نوین «دل» است.
در واقع،
«نیستی» باعث بوجود آمدن نوعی خلاء در «دل» انسان است که،
مهیا کنندهٔ تجلی «آفریدِگار»، «پرودِگار» و «فرمودِگار»
در «هوشمندی» اوست.
و نهایتاً،
این تجلی باعث ظهور «راستی» در داستاﻥهای نوین «دل» ﻣﻰشود.
در عرفان پارسی، این تجلی، به
از دست دادن «دل» ویا باختن «دل» تشبیه شده.
حافظ ﻣﻰگوید:
«دل» میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
پرسش:
آیا تفکر انسان مانند عملکرد یک رایانه است؟
پاسخ:
برخی از ویژگیﻫﺎی تفکر انسان مانند عملکرد یک رایانه است.
زیرا که،
پردازش و حفظ «داده»ﻫﺎ توسط «هوشمندی» هومن (هومن=انسان) الگوی ساختار رایانهﻫﺎست.
یعنی، همهٔ تواناییﻫﺎی مرتبط با خوارزمینهﻫﺎی (خوارزمینه[xiii]=Algorithm) پردازش «داده»ﻫﺎ در یک رایانهٔ امروزی،
از «هوشمندی» انسان سرچشمه گرفته.
یعنی، الگوهای چگونگی پردازش دادهﻫﺎ توسط یک رایانهٔ،
زیر مجموعهﺍی از توانمندیﻫﺎی «هوشمندی هومن» است.
پس، تحت این شرایط، ﻣﻰتوان گفت که،
«هوشمندی» انسان، حداقل دارای دو گروه توانایی است که، عبارتند از:
1. تواناییﻫﺎی محدود به شِگِردِمان (شِگِردِمان=شِگِرد+مان=تکنولوژی=Technology) رایانهﻫﺎی امروزی.
2. دیگر تواناییﻫﺎی مرتبط با «هوشمندی» انسان که، در شِگِردِمان رایانهﻫﺎی امروزی موجود نیست.
اکنون ما، ﻣﻰخواهیم نشان دهیم که،
حتی، به شرط محدود کردن «فرهوش» به شِگِردِمان رایانهﻫﺎی امروزی،
یعنی فقط با استفاده از ویژگیﻫﺎی شمارهٔ یک (1) «هوشمندی» هومن،
ﻣﻰتوان، «عالم واقعیات» محدود به قوانین فیزیکی را، بازسازی کرد.
یعنی، هرآنچه که، حامیان، مکاتب غربی «ماتریالیسم»، «فیزیکالیزم» ویا «رئالیزم» اثبات ﻣﻰکنند،
در چهارچوب انگارهٔ «یکتایش» توسط فرضیهٔ وجود «فرهوش»، قابل اثبات است.
پس نتیجه خواهیم گرفت که،
انگارهٔ «یکتایش» حاوی همهٔ تبعات فلسفهﻫﺎی «ماتریالیسم»، «فیزیکالیزم» ویا «رئالیزم» است.
اما،
بسیاری از مفاهیم «معنوی» که، در انگارهٔ «یکتایش» قابل تشریحﺍند،
در چهارچوب مکاتب غربی «ماتریالیسم»، «فیزیکالیزم» ویا «رئالیزم» غیر قابل تشریحﺍند.
زیرا که، در انگارهٔ «یکتایش»، بنیادینﺗﺮین تشریح «معنوی»،
مرتبط با وجود «شاهد» است که، در مباحث عرفانی نهفته است.
این مباحث،
معدن استخراج الگوی چگونگی وجود،«خودآگاهی» یا «هوشمندی» انسان است.
بدین ترتیب، ﻣﻰتوانیم بگوئیم که،
انگارهٔ «یکتایش» کاملﺗﺮ و برتر از این مکاتب غربی است.
نتیجتاً، دومین مبحث ساختاری ما،
تشریح علمی-عرفانی رابطهٔ «فرهوش» با «هوشمندی» انسان است.
ما، برای پیروان مکاتب غربی، این رابطه را،
در چهارچوب الگوﻫﺎی رایانهﺍی مرتبط با «مجازی سازی» توضیح ﻣﻰدهیم،
ولی،
برای پیروان تفکرات اسلامی-ایرانی،
این رابطه را، در چهارچوب «چیستا پارسی» (چیستا=عرفان)،
توسط مباحث مرتبط با «شراب» و «شاهد» و «شمع» تعریف ﻣﻰکنیم.
بدین ترتیب،
همان گونه که پیشتر گفتیم،
الگوی تفکر ویا «هوشمندی» بر طبق اشعار شیخ محمود شبستری چنین است که؛
تفکر، رفتن از باطل سوی حق به جزو اندر بدیدن کل مطلق
نتیجتاً، با الهام گرفتن از بیت بالا،
ما ﻣﻰگوئیم که،
در چهارچوب الگوهای رایانهﺍی،
رابطهٔ میان کلیت «فرهوش» و جزویت «هوشمندی» انسان
مانند،
رابطهٔ «ماشین میزبان» و «ماشین میهمان» است که، مرتبط به مبحث «مجازی سازی» است.
پرسش:
«ماشین میزبان»، «ماشین میهمان» و مبحث «مجازی سازی» چیست؟
پاسخ:
به طور خلاصه، ﻣﻰتوان گفت که،
ما با استفاده از نرمﺍفزارهای مرتبط با شِگِردِمان «مجازی سازی»،
ﻣﻰتوانیم یک کامپیوتر قدرتمند را، تقسیم به چندین «کامپیوتر مجازی» کنیم.
به گونهﺍی که،
هر «کامپیوتر مجازی» بتواند، کمابیش مانند یک «کامپیوتر مستقل» عمل کند.
بدین ترتیب،
«مجازی سازی» نام فرایند تقسیم «یک کامپیوتر» به چندین «کامپیوتر مجازی» است.
و
در چهارچوب علوم کامپیوتری،«ماشین مجازی» همان «کامپیوتر مجازی» است.
و
نام «کامپیوتر اصلی» که، در برگیرندهٔ چندین «کامپیوتر مجازی» است، «ماشین میزبان» یا «کامپیوتر میزبان» است.
و
هر «کامپیوتر مجازی» که، زیرمجموعهﺍی از «کامپیوتر اصلی» است، «ماشین میهمان» یا «کامپیوتر میهمان» نام دارد.
و
نرمﺍفزاری که، فرایند «مجازیﺳﺎزی» را میسر ﻣﻰسازد، «هایپروایزر» (Hypervisor) نام دارد.
و
(Microsoft Hyper-V) و (VMware ESXi) دو نمونه از «هایپروایزر»های متداول کنونی است.
حالا اجازه بدهید که، برای مفاهیم بالا پارسیﺳﺎزی کنیم.
پرسش:
پارسیﺳﺎزی واژگان مرتبط با «مجازیﺳﺎزی» چیست؟
پاسخ:
ما، در انگارهٔ «یکتایش»،
از واژهٔ «واره»به معنیٰ «نمونهٔ مجازی» استفاده ﻣﻰکنیم.
(واره = پسوند شباهت و نظیر، مانند گوشواره، ماﻩواره)
بدین ترتیب،
به جای «مجازیﺳﺎزی» از واژهٔ «وارﻩمان»[xiv] استفاده ﻣﻰکنیم.
(وارﻩمان=واره+مان=، واره=نظیر و مانند، مان=پسوند سازندهٔ اسم معنی)
و نرمﺍفزارهای فرایند «مجازی سازی» را، «واراﻩفزار»[xv] ﻣﻰنامیم.
و به جای «ماشین» از واژهٔ «سازانه»[xvi] استفاده ﻣﻰکنیم.
نتیجتاً،
· به جای «ماشین مجازی»، با ادغام «سازانه» و «واره»، از واژهٔ «سازواره» استفاده ﻣﻰکنیم.
· به جای «ماشین میزبان»، با ادغام «میزبان» و «سازانه»، از واژهٔ «میزبانه» استفاده ﻣﻰکنیم.
· به جای «ماشین میهمان»، با ادغام «میهمان» و «سازانه»، از واژهٔ «میهمانه» استفاده ﻣﻰکنیم.
· به جای «فضای مجازی» با ادغام «واره» و «گاه» (گاه=پسوند مکان و زمان) از واژهٔ «وارﻩگاه» استفاده ﻣﻰکنیم،
بدین ترتیب، ما، مطابق مبحث «وارﻩمان» ﻣﻰگوئیم که،
هر گونه «هوشمندی» در «عالم واقعیات»، «سازواره»ای است که، «میهمانه» «فرهوش» است.
و «فرهوش» «میزبانهٔ» همهٔ «هوشمندی»ﻫﺎست.
پس، در «عالم واقعیات»،
هر «هوشمندی» دَرینهﺍی از «فرهوش» است. (دَرینه=زیرمجموعه=Subset)
و
«فرهوش» بَرینهٔ همهٔ «هوشمندی»ﻫﺎست. (بَرینه=زِبَرمجموعه=Superset)
نتیجتاً رابطهٔ میان «هوشمندی»ﻫﺎی موجود در «عالم واقعیات» و «فرهوش»،
مطابق با تعریف «فرهوش» در بخشﻫﺎی پیشین است.
زیرا، در بخشﻫﺎی پیشین گفته بودیم که،
گِردآورد همهٔ «هوشمندی»های هستی، «فرهوش» نام دارد.
بدین ترتیب، بر طبق الگوی «وارﻩمان»
چگونگی پیدایش «هوشمندی» مشخص ﻣﻰشود،
زیرا که، هر موجود «هوشمتد» صرفاً، «میهمانه»ای در «فرهوش» است،
نتیجتاً ما در انگارهٔ «یکتایش» چنین ﻣﻰگوئیم:
«من» «میهمانهٔ» «فرهوش»ﺍَم، پس، «هوشمندم»
و «هوشمندم، پس هستم»
پرسش:
ولی، پیروان مکاتب غربی «ماتریالیسم»، «فیزیکالیزم» ویا «رئالیزم»، ﻣﻰتوانند مدعی شوند که،
تاکنون رایانهٔ «هوشمند» ساخته نشده، پس ﻧﻤﻰتوان در بارهٔ «سازوارهٔ هوشمند» اظهار نظر کرد.
جواب شما به این ادعا چیست؟
پاسخ:
بر طبق دیدگاه پیروان این مکاتب غربی، این ادعا نادرست است.
زیرا، ایشان معتقدند که، انسان ساختهٔ طبیعت است،
و معتقدند که، مغز انسان باعث بوجود آمدن «هوشمندی» اوست
نتیجتاً برای ایشان «مغز انسان»، سامانهﺍی است که،
دارای همهٔ ویژگیﻫﺎي یک «رایانهٔ هوشمند» است و
این سامانه، ساختهٔ روند تکاملی «طبیعت غیر هوشمند» است.
پس، بر طبق دیدگاه ایشان «رایانهٔ هوشمند» ساخته شده،
و این «رایانهٔ هوشمند» همان «سامانهٔ مغز» انسان است.
اما، از سوی دیگر، تفکر انسان در هنگام خواب دیدن،
دقیقاً، همانند یک «سازوارهٔ هوشمند» عمل ﻣﻰکند،
زیرا، منیت و تفکر انسان در هنگام خواب دیدن، مجزا و مستقل از،
منیت و تفکر وی در هنگام بیداری است.
پس، «خواب دیدن انسان» نمونهﺍی است که،
دقیقاً همانند یک «سازوارهٔ هوشمند» عمل ﻣﻰکند.
در واقع، در انگارهٔ «یکتایش»،
رابطهٔ «فرهوش» با «هوشمندی» هومن،
کمابیش، همانند رابطهٔ
«هوشمندی» هومن در هنگام بیداری با «هوشمندی» هومن در هنگام خواب است.
پرسش:
به فرض پذیرفتن الگوی «هوشمندی» مخلوقات در چهارچوب «میهمانه»هایی که، دَرینهٔ «فرهوش»اند، آنگاه طبیعت برونی مانند، کوه، دشت، آسمان، دریا، گیاهان و... چگونه بوجود آمدند؟
پاسخ:
پس از تعریف الگوی «هوشمندی» مخلوقات در چهارچوب میهمانهﻫﺎی «فرهوش»،
اکنون، در چهارچوب الگوهای رایانهﺍی، ﻣﻰتوان گفت که،
به فرض توانمندی «فرهوش» در ایجاد سامانهﺍی که، مانند یک «دادﻩزار» عمل ﻣﻰکند،
آنگاه، ﻣﻰتوان،
از راه سامان دادن به «صفر»ها و «یک»های الهی،
«عالم واقعیات» را، در چهارچوب (4) فرایند زیرین تشریح کرد؛
1. دریافت «بروﻥداد» یک «دادﻩزار» توسط مخلوقات «هوشمند».
2. ترکیب «بروﻥداد» دریافت شده از «دادﻩزار» با دادﻩهای نهفته در حافظهٔ مخلوقات «هوشمند»
3. تولید «بروﻥداد» مخلوقات از ترکیب بالا
4. تفسیر «بروﻥداد» مخلوقات «هوشمند» توسط «شاهد» نهفته در ایشان.
پرسش:
«بروﻥداد» چیست؟
پاسخ:
ما در انگارهٔ «یکتایش»،
به جای گزارهٔ «ورودی-خروجی» از گزارهٔ «دَرونِه-بُرونِه»[xvii] استفاده ﻣﻰکنیم.
درونه=ادغام درون+نِه (نِه=اسم امر از نهیدن)
برونه=ادغام برون+نِه (نِه=اسم امر از نهیدن)
نتیجتاً
«دروﻥداد» را، به معنی «دادﻩهای ورودی»
و
«بروﻥداد» را، به معنی «دادﻩهای خروجی»
و
«درونهﺍفزار» را، به معنی ابزار مرتبط با «ورود دادهﻫﺎ» به کامپیوتر
و
«برونهﺍفزار» را، به معنی ابزار مرتبط با «خروج دادهﻫﺎ» از کامپیوتر
استفاده ﻣﻰکنیم.
برای نمونه، بخشی از «درونهﺍفزار»ها عبارتند از:
گُزینﺍفزار=(Pointing Device, mouse)
نویسﺍفزار=(Keyboard)
چشمﺍفزار=(Video Camera)
گوشﺍفزار=(Microphone)
فرتورافزار=(Picture Camera)
تابشﺍفزار=(Document Scanner)
و
بخشی از «بُرونهﺍفزار»ها عبارتند از:
تماشﺍفزار (مخفف تماشا افزار)=(Display Monitor)
بانگﺍفزار=(Speakers)
چاپﺍفزار=(Printer)
ریختﺍفزار=(3D Printers)
پرسش:
«صفر» و «یک»های الهی چگونه شکل گرفتند؟
پاسخ:
«صفر» الهی بازتاب «عدل» الهی است.
زیرا،
«عدل» به معنی «برابری» یا «تراز بودن» است،
و
برقراری «عدل» به معنی برقراری «صفر» در اختلاف طرفین یک مقایسه است.
پس، وجود «عدل» و وجود «صفر» فرضیه و نتیجهٔ همدیگرند.
یعنی
نتیجهٔ وجود «عدل» در یک مقایسه، نمایانﮔﺮ وجود «صفر» در اختلاف طرفین آن مقایسه است.
و
نتیجهٔ وجود «صفر» در اختلاف طرفین یک مقایسه، نمایانﮔﺮ وجود «عدل» در آن مقایسه است.
پس،
«داد» به معنی عدل و «صفر» مولد یکدیگرند.
از سوی دیگر، پیشتر نشان دادیم که،
«داد»ها به معنی قوانین منطقی است که،
متشکل از «ده فرمان» است،
و
«ده فرمان» متشکل از «ترازوارﻩهای آوندی» است
و هر«ترازوارﻩهای آوندی»، برقرار کنندهٔ «عدل» میان طرفین معادله است.
پس، هریک از «ده فرمان» برقرار کنندهٔ «عدل» است.
از سوی دیگر،
باید اشاره کنیم که،
مفهوم اعتباری «صفر» نشأت گرفته از،
مفهوم «نیستی» در عرفان پارسی
ویا
مفهوم «اِلّا اللَٰه» در فقه اسلامی است.
ولی، «صفر»،
یکی از دو عضو شکیل دهندهٔ «دادﻩها» است،
و عضو دیگر،
«یک» است.
اما،
«یک» در علوم کامپیوتری،
نقیض منطقی «صفر» است.
یعنی،
(Not) 0 = 1
بدین ترتیب،«یک» به عنوان «داده»،
از ترکیب «صفر» و «نادِگار» بوجود ﻣﻰآید.
پس،
همهٔ «داده»ها و همهٔ «داد»ها
نشأت گرفته از «عدل» الهی اند.
پرسش:
ریشهٔ «عدل» الهی در فقه شیعه، چیست؟
پاسخ:
در اسلام، از گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللَٰه» معادلهﺍی نشأت ﻣﻰگیرد که، به صورت
«اِله» = «لا» «اِلّا اللَٰه»
نوشته ﻣﻰشود و مترادف با معادلهٔ
(Not) 0 = 1
کامپیوتری است.در فقه شیعه، این معادله اسلامی معرف «عدل» الهی است.
ما، این معادلهٔ الهی را، «اَشا» نامیدیم.
پرسش:
آیا در ایران باستان اشارﻩای به ریشهٔ «عدل» شده؟
پاسخ:
نشأت گرفتن «داده»ها و «داد»ها از «عدل»، مخصوص تفکر ایرانیان باستان بود.
زیرا،
ایشان معتقد بودند که،
ریشهٔ «عدل»، «قانون»، «حقیقت» و «واقعیت»
یک چیز است.
و
آن یک چیز را، «اَشا»[xviii] نامیده بودند.
بدین ترتیب، «اَشا» مهمترین ویژگی «دادار» ویا «اهورمزدا» بود.
پرسش:
«اَشا» در چهارچوب مفاهیم اسلامی-عرفانی چیست؟
پاسخ:
پس از ظهور اسلام، «اَشا» به مرور از اذهان ایرانیان دور شد.
ولی،
عارفان ایرانی، گزارهٔ «تسبیح و تهلیل» را، جایگزین «اَشا» کردند.
ما، در بخشﻫﺎی پیشین توضیح دادیم که،
«تَسبیح» به معنی،
به یاد آوردن پاکی «اِلّٰله» از طریق درک کمال و ناآلودگی نهفته در مفهوم اعتباری «اِلّا اِلّٰله» است.
زیرا که،
مفهوم «اِلّا اِلّٰله» تنها مفهومی است که، نشأت گرفته از کلیت «اِلّٰله» است
و برای همین، «اِلّا اِلّٰله» به معنیٰ «نیستی» است
و چون، «نیستی» تنها مفهوم اعتباری است که، در «هستی مجازی» موجود نیست،
نتیجتاً، «نیستی» پاک است و آلوده نیست.
و پیشتر توضیح دادیم که،
اعتبار مفهوم «اِلّا اِلّٰله»،
خاستگاه مفهوم واژهٔ «علق» است که،
در آیهٔ دوم سورهٔ «العلق» به آن اشاره شده.
و گفتیم که، «علق» گویای «تعلق» ویژهﺍی است.
این «تعلق» ویژه اشاره به این حقیقت دارد که،
«اعتبار» گزارهٔ «اِلّا اِلّٰله» متعلق به تمامیت مفهوم «اِلّٰله» است.
یعنی «اِلّا اِلّٰله» واصل به «اِلّٰله» است
شیخ محمود شبستری ﻣﻰگوید:
جهان خود جمله امر «اعتباری» است
چو آن نقطه که اندر دور، ساری است
و در جایی دیگر ﻣﻰگوید:
«عدم» چبود که با «حق» «واصل» آید
وز او سیر و سلوکی حاصل آید
بدین ترتیب، بر طبق «فقه اسلامی» که، ﻣﻰگوید؛
«خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ»،
انسان از «اِلّا اِلّٰله» ویا به عبارت دیگر از «عدم» ساخته شده.
پس، انسان «پاک» آفریده شده،
برای همین، در اسلام، سرشت انسان از «خاک» است،
زیرا که، «خاک» سمبل «نیستی» است
و «نیستی» مفهومی آهیخته از «اِلّا اللَٰه» است.
شیخ محمود شبستری در بارهٔ صافی ویا پاک بودن «عدم» ﻣﻰگوید:
«عدم» در ذات خود چون بود «صافی»
از او با ظاهر آمد گنج مخفی
ولی انسان،
بعد از آفرینش به «هستی مجازی» آلوده ﻣﻰشود.
پس او،
تنها از طریق «شراب عشق الهی» ﻣﻰتواند «طهور» یابد.
و «شراب عشق الهی» همان «تسلیم» اسلامی است که، باعث
«صفر شدن»، «نیست شدن» ویا «اِلّا اللَٰه» شدن منیت انسان است.
نتیجتاً
«شراب عشق الهی» برقرار کنندهٔ
«اِلّا اِلّٰله» بودن و «علق» بودن ذات منیت انسان است.
بدین ترتیب، «من» حقیقی،
همان «اِلّا اللَٰه» اعتباری است که، اعتبارش متعلق به «اِلّٰله» است.
شیخ محمود شبستری در بارهٔ
آلودگی ویا «لوث» بودن «هستی مجازی» و «طهور» توسط «شراب عشق»
چنین ﻣﻰگوید:
«طهور» آن می بود کز لوث «هستی»
تو را، «پاکی» دهد در وقت «مستی»
از سوی دیگر، باید متذکر شویم که،
«تهلیل» به معنی، «لا اِله اِلّا اِلّٰله» گفتن است.
ولی، ما، در بخشﻫﺎی پیشین نشان دادیم که،
چگونه، ٔ «عدل»، «قانون»، «حقیقت» و «واقعیت»،
همگی، بازتابی از گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللَٰه» است.
و نشان دادیم که، بر مبنای فیزیک دیجیتال و فیزیک کوانتوم و به شرط وجود «فرهوش»،
ﻣﻰتوان «عالم واقعیات» را، توسط گزارهٔ «لا اِله اِلّا اِلّٰله» بوجود آورد.
اماّ، بیش از 700 سال پیش از ما،
شیخ محمود شبستری این حقیقت را، کشف کرده بود.
در کتاب گلشن راز از او ﻣﻰپرسند که؛
کدامین نقطه را نطق است «انا الحق»
چه گویی هرزه بود آن یا محقق
شیخ محمود شبستری پاسخ ﻣﻰدهد که؛
«انا الحق» کشف اسرار است مطلق
جز از حق کیست تا گوید «انا الحق»
همه «ذرات عالم» همچو منصور
تو خواهی مست گیر و خواه مخمور
در این «تسبیح و تهلیل»اند دائم
بدین «معنیٰ» همیباشند قائم
نتیجتاً، ما، بر مبنای انگارهٔ «یکتایش»، معتقدیم که،
معادلهٔ «اِله» = «لا» «اِلّا اللَٰه» همان «اَشا» باستانی است و
«اَشا» برقرار کنندهٔ «عدل» الهی است.
پرسش:
دیدگاه دانشمندان غربی در بارهٔ نظریات شما چیست؟
پاسخ:
برخلاف ایرانیان باستان،
دانشمندان غربی، اخیراً توسط نظریهﻫﺎی مرتبط با فیزیک کوانتوم متوجه شده اند که، به شرط وجود «قوانین فیزیکی» قبل از «بیگ بنگ»،
پیدایش کائنات، از «نیستی» امکاﻥپذیر است
و دریافتهﺍند که،
هم «عالم واقعیات» و هم «قوانین فیزیکی»
تابع یک الگوی کامپیوتری متشکل از «صفر» و «یک» است،
و «عالم واقعیات» احتمالاً نوعی «وارﻩافزار» است.
نتیجتاً، سؤالات کنونی فیزیک دانان غربی این است که،
این «وارﻩافزار» در کدام کامپیوتر در حال اجرا است؟
«کاربر» «برناﻣﻪنویس» آن کیست؟
و
چگونه « ﻣﻰتوان فرض کرد که، قبل از وقوع «پرآیش»[xix]
(پرآیش=ﻣﻪبانگ=بیگ بنگ)
قوانین فیزیکی» وجود داشتند؟
اما،
ایشان متوجه نیستند که، «فرهوش» پاسخ هر سه سؤال است.
نتیجتاً،
اکنون ﻣﻰبینید که امروزه،
مفاهیم مرتبط با«فرهوش» که،
از «اَشا»، «دادار»، «لا اِله اِلّا اللَٰه» و «تسبیح و تهلیل» نشأت گرفته،
سرچشمهٔ همهٔ مفاهیم مرتبط با فیزیک دیجیتال و علوم کامپیوتری امروزی است.
جان آرچیﺑﺎلد ویلر
فیزیک دان معروف امریکایی بود که در سال 1990 میلادی،
توسط نظریهٔ «آن از خان»
(خان=بیت کامپیوتری=bit)
پیشنهاد کرد که، «عالم واقعیات» ذاتاً متکی بر «دادا»ست.
در اینجا،
«دادا» به معنی «دادﻩ»های بامعنیٰ ویا به عبارت دیگر به معنی «اطلاعات» است.
ویلر ﻣﻰگوید که،
ﻣﻰتوان، هر پدیدهٔ فیزیکی موجود در «عالم واقعیات» را،
توسط زنجیرهﺍی از پرسشﻫﺎ که، پاسخ به آنها،
محدود به «آری» یا «نه» است،
توصیف کرد و با قرار دادن پاسخﻫﺎ،
به صورت «یک» و «صفر» در «خان»های کامپیوتری،
ﻣﻰتوان «کیهان» را، در محدودهٔ پدیدهﻫﺎی فیزیکی، بازسازی کرد.
ولی، شیخ محمود شبستری بیش از 700 سال پیش،
همین تئوری «آن از خان» را، در کتاب «گلشن راز» ارائه ﻣﻰدهد.
تئوری او را، ﻣﻰتوان «آن از حق» نامید.
زیرا او ﻣﻰگوید؛
همه «آن» است و این مانند عنقاست
جز از «حق» جمله اسم بیمسماست
او به جای «آری» یا «نه»،
از «هستی» و «نیستی» استفاده ﻣﻰکند.
او ﻣﻰگوید که،«عالم واقعیات»
مخلوطی از چینشﻫﺎی گوناگون «هستی» و «نیستی» است.
و توضیح ﻣﻰدهد که، «بوقلمون امکان»
به معنی چینشﻫﺎی مختلف «هستی» و «نیستی» است که،
باعث بوجود آمدن «اختلاف» و «کثرت» در «عالم واقعیات» است.
از او ﻣﻰپرسند که؛
قدیم و محدَث از هم چون جدا شد؟
که این عالم شد آن دیگر خدا شد!
او پاسخ ﻣﻰدهد؛
قدیم و محدَث از هم خود جدا نیست
که از هستی است باقی دائما نیست
همه آن است و این مانند عنقاست
جز ازحق جمله اسم بیمسماست
عدم موجود گردد این محال است
وجود از روی هستی لایزال است
نه آن این گردد و نه این شود آن
همه اشکال گردد بر تو آسان
جهان خود جمله امر اعتباری است
چو آن نقطه که اندر دور، ساری است
برو یک نقطهی آتش بگردان
که بینی دایره از سرعت آن
یکی گر در شمار آید به ناچار
نگردد واحد از اعداد بسیار
حدیث «ما سوی الله» را رها کن
به عقل خویش این را زان جدا کن
چه شک داری در آن کین چون خیال است
که با وحدت دویی عین محال است
«عدم» مانند «هستی» بود «یکتا»
همه کثرت ز نسبت گشت پیدا
ظهور اختلاف و کثرت شان
شده پیدا ز بوقلمون امکان
وجود هر یکی چون بود واحد
به وحدانیت حق گشت شاهد
پرسش:
چگونه به فرض وجود یک «دادﻩزار»، ﻣﻰتوان «عالم واقعیات» را، بعنوان «بروﻥداد» «هوشمندی» مخلوقات تشریح کرد.
پاسخ:
نخست، توجه کنید که، در چهارچوب خُردک شناسی (خُردک شناسی=فیزیک کوانتوم)،
هر خُردکی (خُردک=ذرهٔ کوانتومی)، دارای مختصات خود است که،
شامل، مختصات مکانی، زمانی، بار الکتریکی، چرخشی، جرمی و... است.
ما، در انگارهٔ «یکتایش» بخشی از این مختصات را این گونه تعریف ﻣﻰکنیم:
· «زُروانﮔﺎه» =مختصات زمانی و مکانی
زُروانﮔﺎه، برگرفته از زُروان است که، در ایران باستان نام فرشتهٔ زمان ﺑﻰکران بود.
· «بارایش» = ادغام بار و رُبایش = بار الکتریکی
· «چرخانک» = چرخان بودن کوچک= Spin
· «گِرانِش» =جرم
توضیح دربارهٔ گرانش:
در زبان متداول امروزی، «گرانش» به اشتباه، به مفهوم جاذبه استفاده ﻣﻰشود ولی مفهوم اصلی گرانش جِرم است.
واژهٔ پارسی «گِرَوِه» به مفهوم جاذبه است که، اسم مصدر از گِرَویدن است، گرویدن=جذب شدن
و واژه انگلیسی (Gravity) که، به معنی جاذبه است، از واژهٔ پارسی «گرویدن» گرفته شده.
نتیجتاً،
«فرهوش» ﻣﻰتواند با استفاده از این مختصات،
بوجود آورندهٔ خُردکﻫﺎی مجازی باشد.
و همهٔ این مختصات، «داده»هایی هستند که، ﻣﻰتوان آنها را،
در چهارچوب دوگانی (دوگانی=دو حالت=Binary)
«صفر»ها و «یک»ها،
در «ردیف»ﻫﺎی «زیگﻭاره»های (زیگﻭاره=جدول مجازی) یک «دادﻩزار» گنجاند،
و
از طریق «سامانهٔ دادﻩبانی» به، آنها سامان داد.
پرسش:
آیا نظریات عرفانی ایرانیان، با فیزیک کوانتوم ﻫﻢخوان است؟
پاسخ:
بله!
یکی از شگفت انگیزترین و علمیﺗﺮین نظریات شیخ محمود شبستری،
دربارهٔ خصوصیات ذرات کوانتومی است. او در یکی از اشعار خود چنین ﻣﻰگوید:
اگر یک ذره را برگیری از جای
خلل یابد همه عالم سراپای
همه سرگشته و یک جزو از ایشان
برون ننهاده پای از حد امکان
تعین هر یکی را کرده محبوس
به جزویت ز کلی گشته مایوس
تو گویی دائما در سیر و حبسند
که پیوسته میان خلع و لبسند
همه در جنبش و دائم در آرام
نه آغاز یکی پیدا نه انجام
همه از ذات خود پیوسته آگاه
وز آنجا راه برده تا به درگاه
به زیر پردهی هر ذره پنهان
جمال جانفزای روی جانان
در شعر بالا، شیخ محمود شبستری دربارهٔ
سه (3) ویژگی مهم ذرات کوانتومی توضیحاتی ﻣﻰدهد که،
تا قبل از قرن بیستم میلادی کشف نشده بودند. این سه ویژگی عبارتند از:
1. دوگانگی «خُردک و خیزک»[xxii]
(دوگانگی موج و ذره = Wave-Particle Duality)
در ابیات زیرین، تمثیل دوگانگی موج و ذره با استفاده از مفاهیم مرتبط با
«سیر-جنبش-لباس نداشتن» و «حبس-آرامش-لباس داشتن» توصیف ﻣﻰشوند.
تو گویی دائما در سیر و حَبسند
که پیوسته میان خلع و لُبسند
همه در جنبش و دائم در آرام
نه آغاز یکی پیدا نه انجام
2. «فروریزک»[xxiii]
(فروریزش تابع موج = Wave Function Collapse)
تعین (تعین=تمکن=یقین یافتن دربارهٔ) ذرات کوانتومی توسط «شاهد»،
باعث فروریزش توابع موجی کوانتومی ﻣﻰشود.
تعین هر یکی را کرده محبوس به جزویت ز کلی گشته مأیوس
3. «شایندی خیزکﻫﺎ»[xxiv]
(احتمالاتی بودن تابع موجﻫﺎی کوانتومی = Probabilistic Quntum Wave Function)
امواج کوانتومی توسط توابع احتمالاتی تعریف ﻣﻰشوند که، گویای «حد امکان» آنهاست.
همه سرگشته و یک جزو از ایشان
برون ننهاده پای از حد امکان
در اینجا باید اضافه کنیم که، بر طیق نظریهٔ «درهمتنیدگی»[xxv] خُردکﻫﺎ،
ﻣﻰتوان گفت که همهٔ ذرات به نحوی
با یکدیگر در حالت «درگیری» هستند زیرا که،
همگی از یک فرایند بوجود آمدهﺍند که،
«پرآیش» (پرآیش=بیگ بنگ=ﻣﻪبانگ=Big Bang) نام دارد.
نتیجتاً، در شعر بالا، این بیت نیز، ﻣﻰتواند درست باشد.
اگر یک ذره را برگیری از جای خلل یابد همه عالم سراپای
پرسش:
چگونه وجود «فرهوش» شرط کافی برای بوجود آوردن «عالم واقعیات» است؟
پاسخ:
همانگونه که گفتیم، «فرهوش» ﻣﻰتواند،
با قرار دادن «داده»ها و «داد»ها در «دادار»،
توصیف کنندهٔ تک تک ذرات کوانتومی باشد.
همچنین
«فرهوش» ﻣﻰتواند،
مخلوقات «هوشمند» را، توسط فرایند «مجازیﺳﺎزی» بوجود آورد.
نهایتاً،
تفسیر مخلوقات «هوشمند» در بارهٔ انبوهی
از «صفر»ها و «یک»هایی که،
توصیف کنندهٔ ذرات کوانتومی اند،
باعث بوجود آمدن «عالم واقعیات» ﻣﻰشود.
پس،
وجود «فرهوش» برای بوجود آمدن «عالم واقعیات» کافی است.
پرسش:
قوانین فیزیکی چگونه در یک «دادﻩزار» قرار ﻣﻰگیرند؟
پاسخ:
قوانین فیزیکی، مجموعهﺍی از «نرمﺍفزار»ها هستند که،
ﻣﻰتوانند در چهارچوب «پردازﻩهای گنجانده»،
درون یک «دادﻩزار» گنجانده شوند.
و چون،
همهٔ «نرمﺍفزار»های مرتبط با فیزیک کوانتوم،
در چهارچوب «داد»های سهﮔﺎنه قابل توصیف اند
و نماد همهٔ «داد»ها، متشکل از زنجیرهﻫﺎی «صفر» و «یک»اند،
نتیجتاً،
به شرط وجود «فرهوش»،
ﻣﻰتوان پذیرفت که، «فرهوش»،
«میزبانهٔ» تعدادی «میهمانه» است که،
این «میهمانه»ها، همان مخلوقات «هوشمند» اند.
و
ﻣﻰتوان پذیرفت که، «فرهوش»،
قادر است که،
مانند «نرمﺍفزار»ها و «سختﺍفزار»های رایانهﺍی عمل کند.
و ﻣﻰتوان پذیرفت که،
«فرمودِگار» و «پرودِگار» نام دو توانایی «فرهوش» است که،
مانند «نرمﺍفزار»ها و «سختﺍفزار»های رایانهﺍی عمل کنند.
و
ﻣﻰتوان پذیرفت که، از ترکیب «فرمودِگار» و «پرودِگار»
«دادﻩزار»ی شکل ﻣﻰگیرد که، «دادار» نام دارد،
و
«دادار» دربرگیرندهٔ همهٔ «داده»ها و «داد»ها مرتبط با «عالم واقعیات» است،
و
«داد»ها تشکیل دهندهٔ «نرمﺍفزار»ها و «قوانین» فیزیکی هستند.
و
استعمال قوانین فیزیکی بر «داده»ها بوجود آورندهٔ «بروﻥداد»ی است که،
تفسیر آن «بروﻥداد» (بروﻥداد=دادﻩهای برونی) توسط مخلوقات «هوشمند»،
بوجودآورندهٔ «عالم واقعیات» است.
بدین ترتیب،
آنچه که، دیده ﻣﻰشود، شنیده ﻣﻰشود،... ویا تجربه ﻣﻰشود،
تفسیر «بروﻥداد»ی است که،
به صورت «گزارش»ﻫﺎی (Queries) یک «دادﻩزار»،
توسط مخلوقات «هوشمند» دریافت ﻣﻰشوند.
در این چهارچوب، و بر اساس الگوهای رایانهﺍی،
مخلوقات «هوشمند»، «پردازفرما» ویا به عبارت دیگر، «سرویسگیرنده» (Client) محسوب ﻣﻰشوند،
و
«دادار»، «فرماپرداز» ویا به عبارت دیگر، «سرویسدهنده» (Server) محسوب ﻣﻰشود.
پرسش:
«فرماپرداز» و «پردازفرما»
ویا به عبارت دیگر،
«سرویسدهنده»(Server) و «سرویسگیرنده» (Client)
چیست؟
پاسخ:
بطور کلی هر کامپیوتری در رابطه با «پردازش دادهﻫﺎ» ﻣﻰتواند اجرا کنندهٔ دو نقش متفاوت باشد.
در چهارچوب علوم کامپیوتری این دو نقش را، «سرویسگیرنده» (Client) و «سرویسدهنده» (Server) نامیدهﺍند.
بدین تریب، یک رایانه ﻣﻰتواند،
نقش، «سرویسگیرنده»، «سرویسدهنده» ویا ﻫﻢزمان، هر دو نقش را اجرا کند.
به طور خلاصه ﻣﻰتوان گفت که،
نقش کامپیوتری که، به عنوان «سرویسگیرنده» معروف است، این است که،
«دادهﻫﺎی ورودی» را، از کاربر (User) بگیرد و «دادهﻫﺎی خروجی» را، به کاربر (User) ارائه کند.
و کاربر (User) کسی است که،
با یک سیستم - اعم از سختافزار یا نرمافزار - تعامل دارد و از آن استفاده میکند.
پس،
کامپیوتر «سرویسگیرنده» عمدتاً ابزاری برای ورود و خروج «دادهﻫﺎ» است.
نتیجتاً،
«ابزار مرتبط با ورود دادهﻫﺎ» و «ابزار مرتبط با خروج دادهﻫﺎ»،
عمدتاً به کامپیوتر « سرویسگیرنده» متصل اند.
از سوی دیگر،
نقش کامپیوتری که، به عنوان «سرویسدهنده» معروف است، این است که،
نخست، «دادﻩهای ورودی» را، از کامپیوتر «سرویسگیرنده» تحویل گیرد و
سپس، «دادﻩها»ی تحویل گرفته شده را، پردازش کند و
سپس، «دادﻩهای خروجی» را، تعیین کند و
سرانجام، «دادﻩهای خروجی» را، به کامپیوتر «سرویسگیرنده» تحویل دهد.
ما در انگارهٔ «یکتایش»،
به جای «سرویسگیرنده-سرویسدهنده» « پردازفرما-فرماپرداز»[xxvi] ﻣﻰگوئیم.
برای مثال، «تارافرما»های
«گوگل کُرُم» (Google Chrome) یا
«مایکروسافت اِدج» (Microsoft Edge)
نمونهﻫﺎیی از «پردازفرما» هستند،
در صورتی که، «تاراپرداز»های
اَپَچی اِچ-تی-تی-پی سرور (Apache HTTP Server) یا
«مایکروسافت اینترنت اینفورمیشن سرویسِز» (Microsoft Internet Information Services)
نمونهﻫﺎیی از «فرماپرداز» ﻣﻰباشند.
پرسش:
«تاراپرداز» ویا «تارافرما» چیست؟
پاسخ:
ما در انگارهٔ «یکتایش»
به جای «شبکه رایانهای»،
از واژهٔ «تورانه»[xxvii] (تورانه=منسوب به تور، ادغام تور و رایانه) استفاده ﻣﻰکنیم.
و
به جای «شبکهٔ جهانی اینترنت»، از واژهٔ «تورا»[xxviii] استفاده ﻣﻰکنیم.
و
به جای «وب جهانگستر» که، خلاصهٔ آن «وب» است،
از واژهٔ «تارا»[xxix] (تار=منسوب به تار) ﻣﻰکنیم.
نتیجتاً،
ما در انگارهٔ «یکتایش»،
به جای «مرورگر وب» (Web Browser)،
از واژهٔ «تارافرما» استفاده ﻣﻰکنیم.
وبه جای «سرویسدهندهٔ وب» (Web Server)،
از واژهٔ «تاراپرداز» استفاده ﻣﻰکنیم.
بدین ترتیب، در رابطه با رایانهﻫﺎی مرتبط با «تورا»، ﻣﻰتوان گفت که،
اگر رایانهﺍی در حال اجرای «تارافرما» (Web Browser) باشد،
آنگاه آن رایانه، نقش «پردازفرما» (پردازفرما=سرویسگیرنده) را اجرا ﻣﻰکند.
در صورتی که، اگر رایانهﺍی در حال اجرای «تاراپرداز» (Web Server) باشد ،
آنگاه، آن رایانه، نقش کامپیوتر «فرماپرداز» را، اجرا ﻣﻰکنند.
در اینجا توجه کنید که،
قدرت پردازش ویا گنجایش
«تاراپرداز» در نقش یک کامپیوتر «سرویسدهنده»
به مراتب بیشتر از
«تارافرما» در نقش کامپیوتر «سرویسگیرنده»
است.
ویا به گویش پارسی،
«مایانه»های یک «فرماپرداز» بیشتر از «مایانه»های یک «پردازفرما» است.
پرسش:
«مایانه» چیست؟
پاسخ:
ما در انگارهٔ «یکتایش»،
به جای «منبع رایانهﺍی» (Computer Resource) از واژهٔ «مایانه» استفاده ﻣﻰکنیم.
«مایانه»[xxx] مخفف «مایهٔ رایانه» و به معنیٰ اصل و اساس رایانه است.
در علوم کامپیوتری مهمترین بخش «مایانه»ها عمدتاً متشکل از،
«پردازشگر» (Processor) و «انبار دادﻩﻫﺎ» (Data Storage) است.
البته، ﻣﻰتوان «انبار دادﻩها» را، با پردازشگر ادغام کرد.
ولی، در شگردمان امروزی،
به انگیزهٔ افزایش سرعت «پردازش» یک رایانه،
«پردازشگر» و «انبار دادﻩها» را جدا از هم ﻣﻰسازند.
زیرا که، «پردازشگر» به مراتب سریعﺗﺮ از «انبار دادﻩها» عمل ﻣﻰکند.
در انگارهٔ «یکتایش»، ما به جای «انبار دادهﻫﺎ» (Data Storage)،
از واژهٔ «دادان» (دادان=مخفف دادﻩدان=داده+دان، دان=پسوند جا، مکان، ظرف) استفاده ﻣﻰکنیم.
بدین ترتیب، «دادان»ها (Data Storage Devices)
به چهار گروه تقسیم ﻣﻰشوند که، عبارتند از:
1. «تُندان»=تُند+دان=«حافظهٔ سرعت دهنده» (Cache Memory)
2. «یادان»=مخفف یاددان=یاد+دان=«حافظه اصلی» (Main Memory)
3. «ویردان»=«حافظهٔ انبوه» (Mass Storage) ویا «دیسک سخت» (Hard Disk)،
تاریخچهٔ واژهٔ پارسی «ویر»:
«ویر» یعنی «حافظه» و واژهٔ «دبیر» در اصل «دو-ویر» بوده،
و این واژه معرف اشخاصی بوده که،
«حافظ دو نوع متون» بودند و آن دو نوع متون «نظم» و «نثر» بود.
4. «ﻧﺴﺨﻪدان»=«حافظهٔ جداشوندهٔ» (Removable Storage)
پرسش:
آیا، «عالم واقعیات» ﻣﻰتواند، بدون وجود مخلوقات «هوشمند» وجود داشته باشد؟
آیا، وجود «فرهوش» شرط لازم برای وجود «عالم واقعیات» است؟
پاسخ:
نخست توجه داشته باشید که،
میزان اطلاعات موجود در تفسیر «دادﻩها»ی «دادار» همواره ثابت است.
زیرا که، «کاربر» تفسیر کنندهٔ این «دادﻩها»، تغییرناپذیر و یکتاست.
«آفریدِگار» نام این «کاربر» است که، بخشی از «فرهوش» است و یکتاست.
و «شاهد» نام عرفانی تجلی محدود شدهٔ این «کاربر»
در تک تک مخلوقات «هوشمند» است.
بدین ترتیب، «شاهد» به مفهوم،
حضور بخشی از «آفریدِگار» در ادراک مخلوقات «هوشمند» است.
نتیجتاً،
هر «شاهد»ی، در بر گیرندهٔ بخشی از تفسیرات برخاسته از «دادﻩها»ی «دادار» است.
و مجموع این تفسیرات، همان اطلاعات موجود در «عالم واقعیات» است
از سوی دیگر،
هرچند که، وجود «بروﻥداد»«دادار» مستقل از مخلوقات «هوشمند» است،
ولی،
بدون وجود مخلوقات «هوشمند»،
«شاهد» تفسیر کنندهﺍی برای «بروﻥداد»«دادار» وجود ندارد،
و عدم تفسیر «بروﻥداد»«دادار» باعث «ﺑﻰمعنیٰ» ماندن «بروﻥداد»«دادار» است.
و چون «عالم واقعیات» جمیع معانی است که، توسط موجودات «هوشمند» بوجود ﻣﻰآید،
نتیجتاً،
بدون وجود مخلوقات «هوشمند»، «عالم واقعیات» معنیٰ نخواهد داشت.
نتیجتاً، «عالم واقعیات» وجود نخواهد داشت.
بدین ترتیب،
وجود «فرهوش» شرط لازم برای وجود «عالم واقعیات» است.
ویا
به گویش پارسی،
بایش «فرهوش» سامهٔ بایسته برای بایش «پدیدِمان» است.
این وابستگی وجود «عالم واقعیات» به وجود «مخلوقات هوشمند»،
خاستگاه اهمیت «شاهد» (Observer) و «شهادت» است که،
در اسلام تعریف شده، در عرفان پارسی تکمیل شده،
در علوم کامپیوتری تحت عنوان «کاربر» تعبیر شده،
و در فیزیک کوانتوم، توسط آزمایش «گزینهٔ دِرنَگﻣﻨﺪ»[xxxi] «ویلر» تأیید شده.
پرسش:
در چهارچوب علوم کامپیوتری،
«شراب» و «مستی» عرفانی را، چگونه توصیف ﻣﻰکنید؟
«مستی» عرفانی، چه تأثیری بر «هوشمندی» انسان دارد؟
پاسخ:
درچهارچوب تشبیهات رایانهﺍی
«شراب» عرفانی، هوشﺍنگیزی است که، بازتابش مانند
یاری یک « کاربر برناﻣﻪنویس» افزارده به،
«پالایشﺍفزار-پاسﺍفزار»[xxxii] و «دورفرما-دورپرداز»[xxxiii]
است.
در تعریف بالا،
هوشﺍنگیز یعنی هر چیزی که، محرک هوشمندی انسان باشد
و افزاردن به معنی مجهز شدن به افزار است
و نتیجتاً، افزارده یعنی به افزار مجهز شده
در اینجا توجه کنید که،
«مستی» در «چیستا پارسی» (چیستا=عرفان)، به مفهوم
«تسلیم» «دل»،
«از خود ﺑﻰخود شدن» و
وقوع «نیستی» در «منیت» انسان است.
از سوی دیگر،
در انگارهٔ «یکتایش»، «مستی»، عامل
افروزش (افروزش=تجلی)
«آفریدِگار»، «پروردِگار» و «فرمودِگار» در «هوشمندی»
انسان است.
بدین ترتیب،
«شراب» محرکی است که، باعث «مستی» عرفانی است.
شیخ محمود شبستری ﻣﻰگوید:
شراب بیخودی در کش زمانی
مگر از دست خود یابی امانی
بخور می تا ز خویشت وارهاند
وجود قطره با دریا رساند
شرابی خور که جامش روی یار است
پیاله چشم مست بادهخوار است
شرابی را طلب بیساغر و جام
شراب باده خوار و ساقی آشام
شرابی خور ز جام وجه باقی
«سقاهم ربهم» او راست ساقی
طهور آن می بود کز لوث هستی
تو را پاکی دهد در وقت «مستی»
بخور می وارهان خود را ز سردی
که بَد «مستی» به است از نیک مردی
کسی کو افتد از درگاه حق دور
حجاب ظلمت او را بهتر از نور
که آدم را ز ظلمت صد مدد شد
ز نور، ابلیس، ملعون ابد شد
اگر آیینهٔ دل را زدوده است
چو خود را بیند اندر وی چه سود است
ز رویش پرتوی چون بر می افتاد
بسی شکل حبابی بر وی افتاد
جهان جان در او شکل حباب است
حبابش اولیائی را قباب است
شده زو عقل کل حیران و مدهوش
فتاده نفس کل را حلقه در گوش
همه عالم چو یک خمخانهی اوست
دل هر ذرهای پیمانهی اوست
خرد مست و ملایک مست و جان مست
هوا مست و زمین مست آسمان مست
این «تسلیم»، در چهارچوب تشبیهات کامپیوتری،
از سه (3) طریق باعث افزایش قدرت پردازش «هوشمندی» انسان است.
این سه طریق عبارتند از:
1. افزایش قدرت پردازش «دل» از طریق پالایش افکار انسان
2. افزایش قدرت پردازش «دل» از طریق اتصال به «دادار»
3. ارتقای «شناخت» انسان از طریق اتصال به «آفریدِگار»
نخست توجه کنید که،
«دل» (دل=ضمیر مستقل) انسان،
انجمنﮔﺎه «مایانه»های «هوشمندی» او است.
یعنی «دل» انسان،
مانند «پردازشگر» و «دادان» (دادان=دادﻩدان=انبار دادﻩها) یک کامپیوتر است.
پس «دل» انسان، پرورنده و دربرگیرندهٔ «داده»ها است.
اما، افکار پراکنده، خاطرات ناخوشایند و افکار منیت زای انسان،
مانند «هَرزهﺍفزار»[xxxiv]های تبلیغاتی رایانهﺍی هستند که،
باعث کاهش بازدهی «دل» اند.
این کاهش بازدهی،
باعث بروز سستی در «هوشمندی» انسان
و مسبب نرسیدن به مراد «دل» است.
نتیجتاً،
«شراب» عرفانی، مانند «پالایشﺍفزار-پاسﺍفزار»های رایانهﺍی است که،
از طریق پاک کردن و دفاع کردن در مقابل افکار مضر،
باعث افزایش بازدهی «دل» است.
دوم توجه کنید که، بر طبق تعریف
«دادار» بخشی از «فرهوش» است که،
فرماینده و پردازنده و همهٔ «داده»ها است.
نتیجتاً
در انگارهٔ «یکتایش»، ما معتقدیم که،
انسان ﻣﻰتواند، توسط «تسلیم» به «دادار»،
برقرار کنندهٔ رابطهﺍی عرفانی میان «هوشمندی» خود با «دادار» باشد.
این تعامل، برای پیروان مکاتب غربی «ماتریالیسم»، «فیزیکالیزم» ویا «رئالیزم»،
همانند رابطهٔ
«دورفرما-دورپرداز» رایانه ای است.
(Remote Desktop Services [Client-Serve])
یعنی، ویژگیﻫﺎی «هوشمندی» هومن، همانند یک رایانه است که، ﻣﻰتواند
با اتصال به «دادار»، «دورپردازی» کند.
یعنی، انسان ﻣﻰتواند، بخشی از قدرت پردازش «دادار» را، ﺑﻪکار گیرد.
بدین ترتیب،
اگر انسان، برای رسیدن به مراد «دل» خود،
از افکار خود استفاده کند،
آنگاه، «بروﻥداد هوشمندی» وی، راﻩچارهﻫﺎیی است که، محدود به،
«دروﻥداد»ها، «یاد»ها (یاد=حافظهٔ کوتاه مدت)،
«ویر»ها (ویر=حافظهٔ بلند مدت) و «پردازش»های اوست.
ولی اگر، انسان، برای برای رسید به خواستهﻫﺎیش،
از «دل» (دل=ضمیر مستقل) خود، در چهارچوب «دورفرما» استفاده کند،
و بتواند از طریق «تسلیم» «دل»، با
«دادار» رابطه برقرار سازد،
آنگاه «دادار» در نقش «دورپرداز»،
بهترین راﻩچاره را، برای وی آشکار خواهد ساخت.
زیرا که،
«دروﻥداد»، «بروﻥداد» و «مایاﻧﻪ»های «دادار» نامحدود است.
نتیجتاً،
این تعامل میان «دل» و «دادار»، همانند رابطهٔ تعریف شده در
الگوی رایانهﺍی «دورفرما» و «دورپرداز» است که، آن نیز،
به مفهوم تجلی «دادار» در «دل» انسان است.
نتیجتاً،
«دل» (ضمیر مستقل) انساﻥها دارای دو حالت متفاوت است.
در حالت معمولی، «دل» انساﻥها دائماً،
مشغول داستاﻥسازی از طریق
بازپردازی اطلاعات جمع شده در حافظهٔ ایشان است.
ولی، در هنگام «مستی»
«دل» «تسلیم» «دادار» ﻣﻰشود تا بتواند
در چهارچوب «راستی» و «نیستی» داستاﻥپردازی کند.
بدین ترتیب، و در هر دو حالت
«دل» انساﻥ پروندهٔ داستانﻫﺎیی است که،
منشأ خودشناسی و جهاﻥبینی اوست.
شیخ محمود شبستری،
در بارهٔ تعامل «دل» با «دادار» چنین ﻣﻰگوید:
بدان خُردی که آمد حبهٔ دل
خداوند «دو عالم» راست منزل
در او در جمع گشته هر «دو عالم»
گهی ابلیس گردد گاه آدم
ببین عالم همه در هم سرشته
ملک در دیو و دیو اندر فرشته
همه با هم به هم چون دانه و بَرّ
ز کافر مؤمن و مؤمن ز کافر
به هم جمع آمده در نقطهی حال
همه دور زمان روز و مه و سال
ازل عین ابد افتاد با هم
نزول عیسی و ایجاد آدم
ز هر یک نقطه زین دور مسلسل
هزاران شکل میگردد مشکل
ز هر یک نقطه دوری گشته دایر
هم او مرکز هم او در دور سایر
نهایتاً،
سومین نکته مورد توجه این است که،
قدرت یک «کاربر» کارشناس در استفاده از یک رایانه،
به مراتب بیشتر از
یک «کاربر» مبتدی است.
در نتیجه،
«مستی» عرفانی،
باعث نوعی تحول در «هوشمندی» انسان است که،
در چهارچوب تشبیهات کامپیوتری مانند،
تبدیل یک «کاربر» مبتدی به یک «کاربر» کارشناس است.
این تحول،
در چهارچوب تشبیهات عرفانی-اسلامی،
همانند افزایش تجلی «آفریدِگار» در «شناخت» انسان است که،
باعث افزایش آگاهی و توانایی انسان
و
نزدیکی او به «فرهوش» است.
بدین ترتیب،
در هنگام «مستی» مطلق،
انسان از جایگاه «شاهد» به «شهید»
ارتقا ﻣﻰیابد.
پرسش:
مقایسهٔ «شاهد» عرفانی در مقابل «کاربر» رایانهﺍی چگونه است؟
پاسخ:
برای درک بهتر واژهٔ «شاهد» عرفانی، باید به اشعار شیخ محمود شبستری رجوع کرد.
ایشان، بیش از هفت صد سال پیش، توسط شعر زیرین،
«عالم واقعیات» را، «عکسی مجازی» از «هستی حقیقی» در «آینهٔ نیستی» قلمداد ﻣﻰکند و انسان را، به «چشم عکس» تشبیه ﻣﻰکند
و خداوند را، مانند «شخص پنهان»ی قلمداد ﻣﻰکند که،
مانند «نور دیده»،
«شاهد» وقوع «عالم واقعیات» است.
و ایشان بر طبق مصرع زیرین، نشان ﻣﻰدهد که، چرا برای ما خداوند پنهان است.
او ﻣﻰگوید:
به دیده، دیده را، هرگز که دیده است؟
یعنی،
آیا هرگز، کسی بوده که با «چشم خود»، «بینایی خود» را، مشاهده کرده باشد؟
شیخ محمود شبستری ﻣﻰگوید:
اگر خواهی که بینی چشمهی خور
تو را حاجت فتد با جسم دیگر
چو چشم سر ندارد طاقت تاب
توان خورشید تابان دید در آب
از او چون روشنی کمتر نماید
در ادراک تو حالی میفزاید
«عدم آیینهٔ هستی» است مطلق
کز او پیداست «عکس تابش حق»
«عدم» چون گشت «هستی» را مقابل
در او عکسی شد اندر حال حاصل
شد آن وحدت از این کثرت پدیدار
یکی را چون شمردی گشت بسیار
عدد گرچه یکی دارد بدایت
ولیکن نبودش هرگز نهایت
عدم در ذات خود چون بود صافی
از او با ظاهر آمد گنج مخفی
حدیث «کنت کنزا» را فرو خوان
که تا پیدا ببینی گنج پنهان
«عدم آیینه» «عالم عکس» و «انسان
چو چشم عکس» در وی «شخص پنهان»
«تو چشم عکسی» و «او نور دیده است»
به دیده، دیده را هرگز که دیده است؟
«جهان انسان» شد و «انسان جهانی»
از این پاکیزهتر نبود بیانی
چو نیکو بنگری در اصل این کار
«هم او بیننده هم دیده است و دیدار»
اما، برای تفسیر شعر بالا، در چهارچوب علوم کامپیوتری بهتر است که،
به فیلم هالیوودی اَوَتار (Avatar) و مِیتریکس (Matrix) روجوع کرد.
در فیلم اَوَتار (Avatar)،
شخص نهفته که، در اَوَتار (Avatar) حلول ﻣﻰکند
مانند «شاهد» است و
در فیلم مِیتریکس (Matrix)،
«عالم واقعیات» تفسیر «شاهد» از «داده»های خروجی کامپیوتر مرکزی مِیتریکس (Matrix) است.
بدین ترتیب، در انگارهٔ «یکتایش»،
«نیستی» در چهارچوب «صفر» کامپیوتری زمینهﺍی است که، همانند «آینهٔ عدم» عمل ﻣﻰکند.
یعنی،
با استفاده از «صفر» ﻣﻰتوان «عکس» یا به عبارت دیگر «تصویری مجازی» ساخت.
«عکس تابش حق»، همان «یک» مجازی است که،
از طریق ادغام «صفر» با «نقیض منطقی» بوجود ﻣﻰآید.
یعنی:
(Not) 0 = 1
که، همان«اِله»=لا «اِلّا اِلّٰله»
اسلامی است
سپس،
با تفسیر چینشﻫﺎی مختلف،
متشکل از «یک»ﻫﺎی مجازی و «صفر»ها ﻣﻰتوان «تصویر مجازی» ساخت.
در انگارهٔ «یکتایش»،
این «تصویر مجازی»، توسط تعبیر «شاهد» بوجود ﻣﻰآید که،
مانند «کاربر» یک کامپیوتر، همواره مشغول تفسیر «بروﻥداد»های مغز انسان است.
این «تصویر مجازی» به نام «پدیدِمان» ویا به عبارت دیگر، «عالم واقعیات» شناسایی ﻣﻰشود.
برای بوجود آوردن این تصویر مجازی، همانند فیلم مِیتریکس (Matrix)،
«صفر»ها و «یک»های مجازی در «دادﻩزار» الهی گنجانده ﻣﻰشوند و سامان ﻣﻰیابند.
این «دادﻩزار» الهی، «دادار» نام دارد.
نتیجتاً، «دادار» مانند مِیتریکس است.
بدین ترتیب،
«پدیدِمان»، تفسیر «شاهد» از بروﻥداد «مغز انسان» است که، این «بروﻥداد» انسانی،
از ادغام و پردازش بروﻥداد «دادار» با «حافظه انسان» بوجود ﻣﻰآید.
به عبارت دیگر،
«عالم واقعیات» تفسیر نهایی «شاهد» از،
ترکیب «بروﻥداد» «دادار» و «حافظهٔ انسان» است که،
نخست، «بروﻥداد»های «دادار»، توسط «حواس پنجگانهٔ انسان» دریافت ﻣﻰشوند و
به «دروﻥداد»های انسانی تبدیل ﻣﻰشوند.
سپس، توسط مغز، با «داده»های ذخیره شده در «حافظهٔ» انسان همراه ﻣﻰشوند و
توسط «دل» (دل=ضمیر مستقل) انسان، پردازش ﻣﻰیابند و
تبدیل به «بروﻥداد» انسانی ﻣﻰشوند و
سپس، توسط «شاهد» تفسیر ﻣﻰشوند و معنیٰ ﻣﻰیابند و
نهایتاً، این معنیٰ به صورت «پدیدِمان» ویا به عبارت دیگر «عالم واقعیات» ظهور ﻣﻰیابند.
نتیجتاً، «عالم واقعیات» از انعکاس «دادﻩ»های خروجی «دادار» بوجود ﻣﻰآید.
«چشم»، «گوش»، «بینی»، «زبان» و «پوست»، بخشی از بدن انسان اند که،
دارای دو نقش اند و این دو نقش عبارتند از:
1. دریافت «بروﻥداد دادار»
2. تبدیل «بروﻥداد دادار»»، به «دروﻥداد هوشمندی هومن»
بدین ترتیب، ﻣﻰتوان گفت که، برای انسان،
سامانهﻫﺎی «چشم»، «گوش»، «بینی»، «زبان» و «پوست»،
«درونهﺍفزار»های متصل به «هوشمندی» انسان ﺍند.
نتیجتاً،
«بروﻥداد» «دادار» توسط «درونهﺍفزار»های متصل به «هوشمندی» انسان ،
دریافت ﻣﻰشوند و به «دروﻥداد» انسانی تبدیل ﻣﻰشوند.
سپس، بخشی از مغز انسان که، «دل» (دل=ضمیر مستقل) نام دارد،
مابین «دروﻥداد»ها، «یاد»ها و «ویر»ها (ویر=حافظهٔ بلند مدت) انسان، ارتباط برقرار ﻣﻰکند.
و پس از پردازش «دروﻥداد»های مرتبط شده با «یاد»ها و «ویر»ها،
باعث بوجود آمدن «بروﻥداد» انسانی ﻣﻰشود.
نهایتاً
خداوند، در نقش «شاهد» ویا به عبارت کامپیوتری در نقش «کاربر»،
«تفسیر کننده» و «معنیٰ دهنده» به «بروﻥداد» انسانی است که،
باعث درک وجودی مجازی به نام «عالم واقعیات» است.
و همان گونه که، یک رایانه،
از وجود و مفهوم تصویر ظاهر شده بر تماشﺍفزار (Monitor) متصل به خود ناآگاه است،
و تنها «کاربر» در تعامل با یک رایانه، قادر به،
درک وجود و تفسیر تصویر ظاهر شده بر تماشﺍفزار (Monitor) است،
انسان نیز، بدون تعامل با «شاهد»،
قادر به درک وجود و تفسیر «بروﻥداد» انسانی نیست،
و قطع تعامل با «شاهد»، همان حالتی است که،
در هنگام «ﺑﻰهوشی» انسان رخ ﻣﻰدهد.
شیخ محمود شبستری دربارهٔ «عالم واقعیات مجازی» چنین ﻣﻰگوید:
وصال حق ز خلقیت جدایی است
ز خود بیگانه گشتن آشنایی است
چو ممکن گرد امکان برفشاند
به جز واجب دگر چیزی نماند
وجود هر «دو عالم» چون خیال است
که در وقت بقا عین زوال است
.......
جهان را نیست «هستی» جز مجازی
سراسر کار او لهو است و بازی
پرسش:
در چهارچوب علوم کامپیوتری،
«فَرّ» باستانی ویا «شمع» عرفانی را، چگونه توصیف ﻣﻰکنید؟
پاسخ:
«شمع» عرفانی همان «فرّ» باستانی است
و
«نور خدا» عرفانی همان «فرشید» باستانی است.
نتیجتاً، ما ﻣﻰگوئیم که،
رابطهٔ «شمع» عرفانی ویا «فرّ» باستانی با «دادار» همانند
«کارافزار»ها گرفتانده از یک «دادﻩزار» حاوی «کارافزار»ها است.
(گرفتاندن=ادغام گرفتن و رایاندن=گرفتن رایانهﺍی، گرفتانه=دانلود)
(فرستاندن=ادغام فرستادن و رایاندن=فرستادن رایانهﺍی، فرستانه=آپلود)
پرسش:
چه گروهی از «نرمﺍفزار»ها را ﻣﻰتوان در یک «دادﻩزار» گنجاند؟
پاسخ:
«نرمﺍفزار»ها همگی، قابل گنجاندن در یک «دادﻩزار»اند.
هر چند که، «نرمﺍفزارهای گنجانده» در «دادﻩزار»های متداول امروزی شامل:
1. «نخستﺍفزار»=«سامانهٔ ورودی/خروجیِ پایه»=بایوس (BIOS)،
2. «بُنﺍفزار»=هستهٔ سیستم عامل=کِرنِل (Kernel)
3. «کُنﺍفزار»=سیستم عاما=آپوریتینگ سیستم (Operating System)
4. «کارافزار»ها =نرمﺍفزارهای کاربردی=اَپ=اَپلیکیشن سافتور (Application Software)
نیست،
ولی، ما ﻣﻰتوانیم «دادﻩزار»ی را طراحی کنیم که شامل
«نخستﺍفزار»، «بُنﺍفزار»، «کُنﺍفزار» و «کارافزار»های گوناگون باشد.
و با توجه به این که،
«سامانهٔ دادﻩبانی» یک «دادﻩزار»
حاکم بر «نرمﺍفزارهای گنجانده» ویا به عبارت دیگر «پردازﻩهای گنجانده» در آن است.
در نتیجه،
«دادار» را، ﻣﻰتوان، مانند «دادﻩزار»ی فرض کرد که،
در حافظهٔ «فرهوش» گنجانده شده
و «فرمودِگار» را، مجموعهﺍی از «نرمﺍفزار»ها فرض کرد که،
مانند «سامانهٔ دادﻩبانی» و «نرمﺍفزارهای گنجانده» در «دادار» عمل ﻣﻰکند.
پرسش:
«نخستﺍفزار»، «بُنﺍفزار»، «کُنﺍفزار» و «کارافزار» چیستند؟
پاسخ:
ما، در انگارهٔ «یکتایش»
به جای گزارهٔ «سامانهٔ ورودی/خروجیِ پایه» (BIOS)
از واژهٔ «نخستﺍفزار»[xxxv] استفاده ﻣﻰکنیم.
و
به جای گزارهٔ «هستهٔ سیستم عامل» (Kernel)
از واژهٔ «بُنﺍفزار»[xxxvi] استفاده ﻣﻰکنیم.
و
به جای گزارهٔ «سیستم عامل» (Operating System)
از واژهٔ «کُنﺍفزار»[xxxvii] استفاده ﻣﻰکنیم.
و
به جای گزارهٔ «نرمﺍفزار کاربردی» (Application Software)
از واژهٔ «کارﺍفزار» [xxxviii]استفاده ﻣﻰکنیم.
پرسش:
تشبیه عملکرد «کارافزار»ها به «فرّ» باستانی چگونه است؟
پاسخ:
نخست، باید به فرایند «پرآیش» یک رایانه روجوع کنیم.
ما در انگارهٔ «یکتایش»،
فرایند «راهاندازی یک رایانه» را، «پَرآیش» نامیدیم.
واژهٔ «پَرآیش»[xxxix]،
ترکیبی از ادغام دو واژهٔ «پردازش» و «برآیش» است.
و
«برآیش» اسم مصدر از ریشهٔ مضارع «برآمدن» است.
نتیجتاً،
«پَرآیش» اسم مصدر از ریشهٔ مضارع «پَرآمدن» است.
و
«پَرآمدن» به معنیٰ «برآمدن توانایی پردازش دادﻩها» است.
فرایند «پرآیش» یک رایانه، شامل سه (3) مرحلهٔ زیرین است.
1. گُنجﯾﺎنش «نخستﺍفزار» در «یادان» و پردازش «نخستﺍفزار» تواسط «پردازشگر»
2. گُنجﯾﺎنش «بُنﺍفزار» در «یادان» و پردازش «بُنﺍفزار» تواسط «پردازشگر»
3. گُنجﯾﺎنش «کُنﺍفزار» در «یادان» و پردازش «کُنﺍفزار» تواسط «پردازشگر»
پس از «پرآیش»،
یک رایانه، آمادهٔ گنجﯾﺎنش «کارافزار»ها در «یادان»
و پردازش «کارافزار»ها توسط «پردازشگر» است.
در اینجا،
«گُنجﯾﺎنش» اسم مصدر ترکیبی از ادغام «گُنجاندن» و «رایاندن» است.
نتیجتاً، «گُنجﯾﺎنش» اسم مصدر از ریشهٔ «گُنجﯾﺎندن» است،
و «گُنجﯾﺎندن» یعنی «گنجاندن رایانهﺍی» که،
به انگلیسی به مفهوم (loading process of a computer) است.
پیشتر توضیح دادیم که، ﻣﻰتوان فرض کرد که،
عملکرد قوانین مرتبط با «عالم واقعیات»،
مانند عملکرد «پردازﻩهای گنجانده» در یک «دادﻩزار» است.
و گفتیم که،
«فرهوش» ﻣﻰتواند حاوی یک «دادﻩزار» الهی باشد.
و ما، این «دادﻩزار» الهی را، «دادار» نامیدیم
و گفتیم که،
«فرمودِگار» همانند
«سامانهٔ دادﻩبانی» همراه با «پردازﻩهای گنجانده» در «دادار» است
و گفتیم که،
«پردازﻩهای گنجانده» در «دادار» ﻣﻰتواند شامل
«نخستﺍفزار»، «بنﺍفزار»، «کنﺍفزا» و «کارافزار»های
مرتبط با قوانین «عالم واقعیات» باشد.
اکنون، ما ﻣﻰگوئیم که،
فرایند «ﻣﻪبانگ» (ﻣﻪبانگ=بیگ بنگ) در «کیهاﻥشناسی» را،
ﻣﻰتوان همانند «پرآیش» یک رایانه تعبیر کرد.
این «پرایش»،
باعث راهﺍندازی بخشی از «پدیدمان» (پدیدمان=عالم واقعیات) است که،
مرتبط با کیهان ماست.
نتیجتاً،
«هوشمندی» انسان،
تا قبل از وقوع فرایند «پرایش» برقرار ﻧﻤﻰشود.
اما،
پس از وقوع فرایند «پرآیش» و بوجود آمدن «هوشمندی» انسان
او ﻣﻰتواند برقرار کنندهٔ نوعی رابطه عرفانی با «فرمودِگار» باشد که، بازتابش مانند،
گرفتانهٔ «کارافزار»ها از «دادار» است.
این «کارافزار»های گرفتانده،
باعث افزایش آگاهی و نتیجتاً افزایش توانایی های انسان است.
در ایران باستان، این افزایش آگاهی، «فرّ» نام داشت
و آگاهی برخاسته از «فرّ»، «فرشید» نام داشت.
«فرشید» در عرفان پارسی،
با واژهٔ «شمع» ویا گزارهٔ «نور خدا» توصیف ﻣﻰشود.
بدین ترتیب، به دلیل گنجیده بودن «کارافزار»ها در «دادار»
و توانایی گرفتاندن «کارافزار»ها از «دادار»،
ﻣﻰتوان گفت که، علاوه بر ویژگیﻫﺎی پیشین،
عملکرد «دادار» همانند «افزارخانه»[xl]ای (افرازخانه=اَپ ستور=App Store) برای انسانﻫﺎست.
بدین ترتیب،
انسان با «فرّ» کسی است که،
توسط «کارافزار»های گرفتانده خود از «دادار»
آگاهیﺍَش، از قوانین مرتبط با «عالم واقعیات»، فراتر از دگران است.
در زبان پارسی، واژهٔ «پر» همان «فرّ» است و
این واژه در واژگان مرکب
«آفریدِگار»، «پروردِگار» و «فرمودِگار»
به کار گرفته شده.
بر همین پایه،
ریشهٔ واژهٔ «پرستیدن»، مطابق
«پَر اِستیدن»، «پر ستاندن» ویا «فرّ ستاندن» است.
بدین ترتیب،
در چهارچوب تشبیهات کامپیوتری،
«پرستیدن» مانند «گرفتاندن» (Download) رایانهﺍی است
و «فرّ»، مانند «کارافزار»های گرفتانده است.
اما،
انسان پس از دریافت «فرّ»،
ﻣﻰتواند از دو راه آن را، به کار گیرد.
1. از راه «دل» تسلیم شده به «پروردگار»
2. از راه خودآگاهی موجود در «هوشمندی» خود
اگر انسان،
توسط تسلیم «دل» خود به «پروردگار»
از «فرّ» خود بهره گیرد،
آنگاه،
مسیر حرکت زندگی او،
به سوی «شهریور» (شهریور=مدینهٔ فاضله) است.
ولی اگر،
انسان «فرّ» خود را،
توسط خودآگاهی موجود در «هوشمندی» خود به کار گیرد،
آنگاه،
دچار «منی» خواهد شد.
و منیدن (منیدن=منی کردن) فرایندی است که،
باعث استفادهٔ نادرست از «فرّ» و
نهایتاً باعث سقوط انساﻥها است.
شیخ محمود شبستری
دربارهٔ «نور» که،
اشاره به «شمع» ویا «فرّشید» است
و
دوری از خداوند به دلیل منیدن انسان،
چنین ﻣﻰگوید:
کسی کو افتد از درگاه حق دور
حجاب ظلمت او را بهتر از نور
که آدم را ز ظلمت صد مدد شد
ز نور، ابلیس، ملعون ابد شد
از سوی دیگر،
فردوسی در شاهنامه،
دربارهٔ رابطهٔ «منی» و «فرّ» جمشید چنین ﻣﻰگوید:
یکایک به تخت مهی بنگرید
به گیتی جز از خویشتن را ندید
«منی» کرد آن شاه یزدان شناس
ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس
گرانمایگان را ز لشگر بخواند
چه مایه سخن پیش ایشان براند
چنین گفت با سالخورده مَهان
که جز خویشتن را ندانم جهان
هنر در جهان از من آمد پدید
چو من نامور تخت شاهی ندید
جهان را به خوبی من آراستم
چنانست گیتی کجا خواستم
خور و خواب و آرامتان از منست
همان کوشش و کامتان از منست
بزرگی و دیهیم شاهی مراست
که گوید که جز من کسی پادشاست
همه موبدان سرفگنده نگون
چرا کس نیارست گفتن نه چون
چو این گفته شد «فرَ» یزدان از اوی
بگشت و جهان شد پر از گفتوگوی
«منی» چون بپیوست با کردگار
شکست اندر آورد و برگشت کار
چه گفت آن سخنگوی با «فرّ» و هوش
چو خسرو شوی بندگی را بکوش
به یزدان هر آنکس که شد ناسپاس
به دلش اندر آید ز هر سو هراس
به جمشید بر تیرهگون گشت روز
همی کاست آن «فرَ» گیتیفروز
پرسش:
آیا ﻣﻰتوانید خلاصهﺍی پارسی-انگلیسی از تشبیهات کامپیوتری مرتبط با واژگان انگارهٔ «یکتایش»، ارائه دهید.
پاسخ:
تعاریف زیرین خلاصهﺍی از تشبیهات کامپیوتری مرتبط با واژگان انگارهٔ «یکتایش» است:
فرهوش
گردآورد همهٔ هوشمندیﻫﺎی هستی است که، آفریننده، پرورنده و فرمایندهٔ همهٔ دادﻩﻫﺎ، دادها و چَمﻫﺎست.
The Supreme Consciousness
The superset of all existing consciousness capable of creating, processing and managing all data, instructions and meanings.
The superset of all existing consciousness capable of creating, processing and managing all data, instructions and meanings.
درینهﺍی از فرهوش است که، ﻣﻰتواند مانند یک «کاربر» برناﻣﻪنویس رفتار ﻣﻰکند.
The Creator
A subset of the Supreme Consciousness behaving like a software developer.
پروردِگارA subset of the Supreme Consciousness behaving like a software developer.
درینهﺍی از فرهوش است که، ﻣﻰتواند مانند سختﺍفزار یک رایانه رفتار ﻣﻰکند.
The Omnipotence
A subset of the Supreme Consciousness behaving like computer hardware
دادار = داتارA subset of the Supreme Consciousness behaving like computer hardware
درینهﺍی از فرهوش است که، ﻣﻰتواند مانند یک دادﻩزار فرماپرداز رفتار ﻣﻰکند.
The Omnipresence
A subset of the Supreme Consciousness behaving like a database server.
فرمودِگارA subset of the Supreme Consciousness behaving like a database server.
درینهﺍی از فرهوش است که، ﻣﻰتواند مانند نرمﺍفزار رفتار ﻣﻰکند.
The Omniscience
A subset of the Supreme Consciousness behaving like computer software.
اَشاA subset of the Supreme Consciousness behaving like computer software.
«اِله» = لا «الّا اِلّٰله»
ترازوارﻩای بنیادین است که، بر پدیدِمان فرمانرواست.
The Devine Law
The fundamental equation governing Reality
هوشمندی هومنThe fundamental equation governing Reality
درینهﺍی از فرهوش است که، مانند میهمانهٔ آن رفتار ﻣﻰکند.
Consciousness
A subset of Supreme Consciousness behaving like its Guest Machine.
پدیدِمان (پدیدمان = عالم واقعیات)A subset of Supreme Consciousness behaving like its Guest Machine.
گردآورد آویدهای (آوید=تفسیر) آهیخته از بروﻥداد همهٔ آفریدگان هوشمند
The Reality
The collective interpretation of outputs of every Consciousness
شناخت = شاهد عرفانیThe collective interpretation of outputs of every Consciousness
درینهﺍی از آفریدگار است که، به هوشمندی هومن بخشیده شده.
Cognition
A subset of the Creator allocated to Human Consciousness.
دلA subset of the Creator allocated to Human Consciousness.
درینهﺍی از هوشمندی هومن است که، فرماﻥناپذیر است.
Auto-Conscious
The autonomous subset of Human Consciousness.
شرابThe autonomous subset of Human Consciousness.
هوشﺍنگیزی است که، بازتابش مانند
یاری یک «برناﻣﻪنویس» افزارده به «پاسﺍفزار-پالایشﺍفزار» و «دورفرما-دورپرداز» باشد.
Meditation
Any awareness enhancing process producing a capability similar to the assistance of a software developer equipped with an anti-virus/anti-malware and a remote processing software.
فرّ = شمع عرفانیAny awareness enhancing process producing a capability similar to the assistance of a software developer equipped with an anti-virus/anti-malware and a remote processing software.
درینهﺍی از دادار است که، به هوشمندی هومن بخشیده ﻣﻰشود و مانند کارافزار گرفتانده رفتار ﻣﻰکند.
Intuition
A subset the Omniscience behaving like a downloaded App.
ادامه داردA subset the Omniscience behaving like a downloaded App.
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
پانوشت ها:
[i] تعریف پارسی «گسستهﮔﺎر» (یا، فصل منطقی)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%8C%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%D9%86%D8%AD%D8%B5%D8%A7%D8%B1%DB%8C)
تعریف انگلیسی « گسستهﮔﺎر» (Exclusive Or, XOR)
(https://en.wikipedia.org/wiki/Exclusive_or)
[ii] تعریف پارسی «پیوستهﮔﺎر» (وَ، عطف منطقی)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%B7%D9%81_%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82%DB%8C)
تعریف انگلیسی «پیوستهﮔﺎر» (Conjunction, AND)
(https://en.wikipedia.org/wiki/Logical_conjunction)
[iii] تعریف پارسی «نادِگار» (نا، نقیض منطقی)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D9%82%DB%8C%D8%B6)
تعریف انگلیسی «نادِگار» (Negation, NOT)
(https://en.wikipedia.org/wiki/Negation)
[iv] تعریف پارسی «ﻫﻢبستهﮔﺎر» (وَیا، اتحاد منطقی)
در ایران، «ﻫﻢبستهﮔﺎر» اشتباهاً «فصل منطقی» نامیده شده و مطابق «یا» قرار گرفته. این اشتباه به خاطر ترجمهٔ نادرست (Or) است.
ترجمهٔ درست واژهٔ انگلیسی (Or)، واژهٔ پارسی «وَیا» است که، به مفهوم «اتحاد منطقی» است.
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B5%D9%84_%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82%DB%8C)
تعریف انگلیسی « ﻫﻢبستهﮔﺎر» (Union, Or)
(https://en.wikipedia.org/wiki/Logical_disjunction)
[v] تعریف پارسی «داداَفزار» (دروازه منطقی)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%B2%D9%87_%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82%DB%8C)
تعریف انگلیسی «داداَفزار» (Logic Gate)
(https://en.wikipedia.org/wiki/Logic_gate)
[vi] «دستورانه»=ادغام «دستوره» و «رایانه» = دستورهﻫﺎی رایانه
تعریف پارسی « دستورانه» (مجموعه دستورالعمل)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AC%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%87_%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%84%D8%B9%D9%85%D9%84)
تعریف انگلیسی « دستورانه» (Instruction Set)
(https://en.wikipedia.org/wiki/Instruction_set)
[vii] تعریف انگلیسی «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» (Null character)
(https://en.wikipedia.org/wiki/Null_character)
[viii] (دادان=مخفف دادﻩدان=داده+دان، دان=پسوند جا، مکان، ظرف)
تعریف پارسی «دادان» (حافظه)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B0%D8%AE%DB%8C%D8%B1%D9%87%E2%80%8C%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C_%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%87_%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87)
تعریف انگلیسی «دادان» (Computer Data Storage)
(https://en.wikipedia.org/wiki/Computer_data_storage)
[ix] تعریف پارسی «زُروانه» (کریستال نوساﻥساز)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D9%88%D8%B3%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D8%B3%D8%A7%D8%B2_%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%84)
تعریف انگلیسی «زُروانه» (Crystal Oscillator)
(https://en.wikipedia.org/wiki/Crystal_oscillator)
زُرواندن = زمان را اندازه گرفتن
(این مصدر نوساخته، برگرفته از واژهٔ باستانی زُروان است که به معنی خدای زمان ﺑﻰکران است)
نتیجتاً
زُروانه =ادغام «زُرواندن» و «رایانه» = کریستال نوساﻥساز =(Crystal Oscillator)
[x] تعریف پارسی «دادﻩزار» (پایگاه دادهها)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7)
تعریف انگلیسی «دادﻩزار» (Database)
(https://en.wikipedia.org/wiki/Database)
[xi] تعریف پارسی «سامانهٔ دادﻩبانی» (سامانه مدیریت پایگاه داده رابطهای)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87_%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%AA_%D9%BE%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%87_%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C)
تعریف انگلیسی «سامانهٔ دادﻩبانی» (Relational Database Management System)
(https://en.wikipedia.org/wiki/Relational_database_management_system)
[xii] تعریف پارسی «پردازﻩهای گنجانده» (پردازﻩهای ذخیرﻩشده)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D9%88%DB%8C%D9%87_%D8%B0%D8%AE%DB%8C%D8%B1%D9%87%E2%80%8C%D8%B4%D8%AF%D9%87)
تعریف انگلیسی «پردازﻩهای گنجانده» (Stored Procedure)
(https://en.wikipedia.org/wiki/Stored_procedure)
[xiii] تعریف پارسی خوارزمینه: (خوارزمینه=منسوب به خوارزمی=روش انجام دستور العملﻫﺎ)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%AA%D9%85)
تعریف انگلیس خوارزمینه (Algorithm)
(https://en.wikipedia.org/wiki/Algorithm)
[xiv] تعریف پارسی «وارﻩمان» (مجازی سازی):
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AC%D8%A7%D8%B2%DB%8C%E2%80%8C%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C)
تعریف انگلیسی «وارﻩمان» (Virtualization):
(https://en.wikipedia.org/wiki/Virtualization)
[xv] تعریف پارسی «وارﻩافزار» (هایپروایزر):
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%A7%DB%8C%D9%BE%D8%B1%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%86)
تعریف انگلیسی «وارﻩﺍفزار» (Hypervisor):
(https://en.wikipedia.org/wiki/Hypervisor)
[xvi] تعریف پارسی «سازانه» (ماشین):
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%86)
تعریف انگلیسی «سازانه» (Machine):
(https://en.wikipedia.org/wiki/Machine)
[xvii] تعریف پارسی «دَرونِه-بُرونِه» (ورودی-خروجی)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%AF%DB%8C/%D8%AE%D8%B1%D9%88%D8%AC%DB%8C)
تعریف انگلیسی «دَرونِه-بُرونِه» (Input/output)
(https://en.wikipedia.org/wiki/Input/output)
[xviii] تعریف پارسی «اَشا»
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B4%D9%87)
تعریف انگلیسی «اَشا»
(https://en.wikipedia.org/wiki/Asha)
[xix] (پَرآیش = بیگ بنگ = ﻣﻪبانگ= Big Bang)
(پَرآیش = پَر+آیش = برآمدن پَر = برآمدن فرّ = برآمدن توانایی پردازش)
تعریف پارسی «پرآیش» (مهبانگ)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D8%A8%D8%A7%D9%86%DA%AF)
تعریف انگلیسی «بیگ بنگ (Big Bang)
(https://en.wikipedia.org/wiki/Big_Bang)
[xx] جان آرچیﺑﺎلد ویلر (John Archibald Wheeler)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%A7%D9%86_%D9%88%DB%8C%D9%84%D8%B1)
(https://en.wikipedia.org/wiki/John_Archibald_Wheeler)
[xxi] نظریهٔ «آن از خان» (It from bit) (خان=بیت کامپیوتری=bit)
(https://en.wikipedia.org/wiki/John_Archibald_Wheeler#It_from_bit)
[xxii]تعریف پارسی « دوگانگی خُردک و خیزک» (دوگانگی ذره و موج)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D9%88%DA%AF%D8%A7%D9%86%DA%AF%B%8C_%D9%85%D9%88%D8%AC_%D9%88_%D8%B0%D8%B1%D9%87)
تعریف انگلیسی « دوگانگی موج و ذره» (Wave-Particle Duality)
(https://en.wikipedia.org/wiki/Wave%E2%80%93particle_duality)
[xxiii] تعریف پارسی «فروریزک» (فروریزش تابع موج)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%B2%D8%B4_%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%B9_%D9%85%D9%88%D8%AC)
تعریف انگلیسی «فروریزک» (Wave Function Collapse)
(https://en.wikipedia.org/wiki/Wave_function_collapse)
[xxiv] تعریف پارسی «خیزکﻫﺎ» (شایندی خیزکﻫﺎ)
(تابع موج)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%B9_%D9%85%D9%88%D8%AC)
تعریف انگلیسی «خیزکﻫﺎ» (Wave Function)
(https://en.wikipedia.org/wiki/Wave_function)
[xxv]تعریف پارسی «درهمتنیدگی» خردکﻫﺎ (درهمتنیدگی کوانتومی)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%B1%D9%87%D9%85%E2%80%8C%D8%AA%D9%86%DB%8C%D8%AF%DA%AF%DB%8C_%DA%A9%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AA%D9%88%D9%85%DB%8C)
تعریف انگلیسی «درهمتنیدگی» خردکﻫﺎ (Quantum Entanglement)
(https://en.wikipedia.org/wiki/Quantum_entanglement)
[xxvi] تعریف پارسی «پردازفرما» و «فرماپرداز» (سرویسگیرنده-سرویسدهنده):
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AF%D9%84_%D8%B3%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B3%E2%80%8C%DA%AF%DB%8C%D8%B1%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%B3%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B3%E2%80%8C%D8%AF%D9%87%D9%86%D8%AF%D9%87)
تعریف انگلیسی «پردازفرما» و «فرماپرداز» (Client-Server):
(https://en.wikipedia.org/wiki/Client%E2%80%93server_model)
[xxvii] تعریف پارسی «تورانه» (شبکه رایانهای)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A8%DA%A9%D9%87_%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C)
تعریف انگلیسی «تورانه» (Computer Network)
(https://en.wikipedia.org/wiki/Computer_network)
[xxviii] تعریف پارسی «تورا» (اینترنت)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AA%D8%B1%D9%86%D8%AA)
تعریف انگلیسی «تورا» (Internet)
(https://en.wikipedia.org/wiki/Internet)
[xxix] تعریف پارسی «تارا» (وب جهانگستر)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D8%A8_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%DA%AF%D8%B3%D8%AA%D8%B1)
تعریف انگلیسی «تارا» (World Wide Web) (https://en.wikipedia.org/wiki/World_Wide_Web)
[xxx] تعریف پارسی «مایانه»ها (منابع رایانهﺍی):
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%AA_%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%A8%D8%B9_(%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87))
تعریف انگلیسی «مایانه» ها(System Resources):
(https://en.wikipedia.org/wiki/Resource_(computing))
و «تقسیم و تخصیص منابع کامپیوتری» را، «مایاﻧﻪگُماری» ﻣﻰنامیم.
تعریف پارسی «مایاﻧﻪگُماری» (تقسیم و تخصیص منابع کامپیوتری):
تعریف انگلیسی «مایاﻧﻪگُماری» (Computer Resource Allocation): (https://en.wikipedia.org/wiki/Resource_allocation_(computer))
[xxxi] تعریف پارسی ««گزینهٔ دِرنَگﻣﻨﺪ»: (https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D8%B2%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4_%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%A8_%D8%AA%D8%A7%D8%AE%DB%8C%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1_%D9%88%DB%8C%D9%84%D8%B1)
تعریف انگلیسی «گزینهٔ دِرنَگﻣﻨﺪ»:
(https://en.wikipedia.org/wiki/Wheeler%27s_delayed_choice_experiment)
ویدیئو دربارهٔ «گزینهٔ دِرنَگﻣﻨﺪ»: (https://www.youtube.com/watch?v=H6HLjpj4Nt4)
[xxxii] تعریف پارسی «پالایشﺍفزار-پاسﺍفزار» (برنامههای ضد بدافزار)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%81%D8%B2%D8%A7%D8%B1#.D8.A8.D8.B1.D9.86.D8.A7.D9.85.D9.87.E2.80.8C.D9.87.D8.A7.DB.8C_.D8.B6.D8.AF_.D8.A8.D8.AF.D8.A7.D9.81.D8.B2.D8.A7.D8.B1)
تعریف انگلیسی «پالایشﺍفزار-پاسﺍفزار» (Anti-Virus & Anti Malware Software)
(https://en.wikipedia.org/wiki/Malware#Anti-virus_and_anti-malware_software)
[xxxiii] تعریف پارسی «دورفرما-دورپرداز» (سامانههای کنترل از راه دور رایانه [سرویسﮔﻴﺮنده-سرویسدهنده])
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C_%DA%A9%D9%86%D8%AA%D8%B1%D9%84_%D8%A7%D8%B2_%D8%B1%D8%A7%D9%87_%D8%AF%D9%88%D8%B1_%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87)
تعریف انگلیسی «دورفرما-دورپرداز» (Remote Desktop Services [Client-Server])
(https://en.wikipedia.org/wiki/Remote_Desktop_Services)
[xxxiv] تعریف پارسی «هرزهﺍفزار» تبلیغاتی (آگهیﺍفزار)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%DA%AF%D9%87%DB%8C%E2%80%8C%D8%A7%D9%81%D8%B2%D8%A7%D8%B1)
تعریف انگلیسی «هرزهﺍفزار» تبلیغاتی (Adware)
(https://en.wikipedia.org/wiki/Adware)
[xxxv] تعریف پارسی «نخستﺍفزار» (سامانهٔ ورودی/خروجیِ پایه):
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D9%88%D8%B3)
تعریف انگلیسی «نخستﺍفزار» (https://en.wikipedia.org/wiki/BIOS): (BIOS)
[xxxvi] تعریف پارسی «بُنﺍفزار» (هستهٔ سیستم عامل): ()
تعریف انگلیسی «بُنﺍفزار» (https://en.wikipedia.org/wiki/Kernel_(operating_system)): (Kernel)
[xxxvii] تعریف پارسی «کُنﺍفزار» (سیستم عامل):
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%85%E2%80%8C%D8%B9%D8%A7%D9%85%D9%84)
تعریف انگلیسی «کُنﺍفزار» (https://en.wikipedia.org/wiki/Operating_system): (Operating system)
[xxxviii] تعریف پارسی «کارﺍفزار» (نرمافزار کاربردی):
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B1%D9%85%E2%80%8C%D8%A7%D9%81%D8%B2%D8%A7%D8%B1_%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%AF%DB%8C)
تعریف انگلیسی «کارﺍفزار» (Application software): (https://en.wikipedia.org/wiki/Application_software)
[xxxix] تعریف پارسی «پَرآیش» (راهاندازی رایانه):
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%A7%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B2%DB%8C_(%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87))
تعریف انگلیسی «پَرآیش» (Booting):
(https://en.wikipedia.org/wiki/Booting)
[xl] تعریف پارسی «افزارخانه» (افزارخانه=اَپ ستور=App Store):
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%BE%E2%80%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%88%D8%B1)
تعریف انگلیسی «افزارخانه» (افزارخانه=اَپ ستور=App Store)
(https://en.wikipedia.org/wiki/App_store)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بخش پانزدهم – از «مغفول» تا «معبود»
پرسش:
قبل از ادامهٔ توضیحات علمی، آیا ﻣﻰتوانید،
دربارهٔ ارتباط انگارهٔ «یکتایش»، با حل مشکلات سیاسی-اجتماعی-اقتصادی ایران توضیح دهید؟
پاسخ:
مشکلات اجتماعی-اقتصادی جامعهٔ امروز ایران در بروز گرایش «غربندگی» (غربنده = بندهٔ تفکرات غربی) خلاصه ﻣﻰشود.
متأسفانه، این گرایش، از غفلت استدلالی روحانیون ایرانی نشأت ﻣﻰگیرد.
متأسفانه، این گرایش، از غفلت استدلالی روحانیون ایرانی نشأت ﻣﻰگیرد.
زیرا، ایشان از یک سو،
مُصر بر گسترش تسلط مفاهیم «دینی» بر همهٔ جوانب اجتماعی-اقتصادی ایران اند،
و از سوی دیگر،
در ارائهٔ ساختاری کارا برای نظم اجتماعی-اقتصادی عاجزند.
اما، علت عجز روحانیون ایرانی، در ارائهٔ ساختاری کارا برای نظم اجتماعی-اقتصادی،
از درک نادرست ایشان دربارهٔ واژهٔ «توحید» نشأت ﻣﻰگیرد.
زیرا، روحانیون ایرانی به نادرستی،
به دنبال برقراری «تشکلات توحیدی» نشأت گرفته از، الگوی «وحدانیت متکی بر هستی» اتد.
در صورتی که، ایشان باید،
به دنبال برقراری «تفکرات توحیدی» نشأت گرفته از، الگوی «وحدانیت متکی بر نیستی» باشند.
شیخ محمود شبستری در بارهٔ «وحدانیت متکی بر نیستی» چنین ﻣﻰگوید:
«عدم» مانند «هستی» بود «یکتا»
همه کثرت ز نسبت گشت پیدا
ظهور اختلاف و کثرت شان
شده پیدا ز بوقلمون امکان
وجود هر یکی چون بود «واحد»
به «وحدانیت حق» گشت «شاهد»
ریشهٔ این درک نادرست در «مجازی» بودن «هستی» موجود در «عالم واقعیات» نهفته است.
همان گونه که، در بخش سیزدهم نشان دادیم،
«عالم واقعیات» از «هستی مجازی» بوجود آمده،
و «هستی مجازی» از طریق اتصال «معانی» به زنجیرهﻫﺎی «صفر» و «یک» نمادین،
توسط «هوشمندی شاهد» بوجود آمده،
و چون، «صفر» نمادین متصل به مفهوم ««الّٰا اللّٰه» و «یک» نمادین متصل به مفهوم «اِله» است،
و چون «اِله» نیز از طریق معادلهٔ (اِله =لا اِلّا اللّٰه) متصل به «الّٰا اللّٰه» است.
و چون، «الّٰا اللّٰه» به معنی «نیستی» است.
و چون، درعالم واقعیات آفرینش «نیستی» غیر ممکن است،
نتیجتاً ﻧﻤﻰتوان «توحید» را، در چهارچوب «هستی مجازی» موجود در«عالم واقعیات»، برقرار کرد.
بدین ترتیب،
بر قراری «توحید» محدود به «تفکر انسان» است و
چون مفهوم کامل واژهٔ «اللّٰه» در محدودهٔ «تفکر انسان» غیر قابل درک است،
وحدانیت تنها در محدودهٔ مفهوم گزارهٔ «الّٰا اللّٰه» قابل برقراری است و
چون «الّٰا اللّٰه» همان «نیستی» است،
نتیجتاً،
«تفکرات توحیدی»، از الگوی «وحدانیت متکی بر «نیستی» نشأت ﻣﻰگیرند.
اما، «نیستی»، مفهومی عرفانی-استدلالی «الّٰا اللّٰه» است،
که، در انگارهٔ «یکتایش» با گزارهٔ «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» تعریف ﻣﻰشود و
نمادش در چهارچوب «دانشﻫﺎی بنیادین» عدد «صفر» است.
بدین ترتیب گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» دارای دو معنی همزمان است که، عبارتند از:
« نیست معبودی جز اللّٰه»
و
«هیچ ﻧﻴﺴﺘﻰ معبود نیست»
پس، برقراری «توحید» در محدودهٔ «عالم واقعیات» ناشدنی است.
ولی،
برقراری «توحید» در چهارچوب «عالم معنویات» (معنوی=منسوب به معنیٰ) شدنی است.
و
برقرای «توحید» در «عالم معنویات» توسط معنیٰ و مفهوم «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» میسر ﻣﻰشود.
و
هرچند که،
«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» برقرار کنندهٔ «توحید» در «عالم معنویات» است،
ولی، باید توجه داشت، که،
«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» «معبود» نیست.
نتیجتاً، استدلال بالا بیاﻥگر این حقیقت است که،
«تفکر انسانﻫﺎ» زیرمجموعهﺍی از «عالم واقعیات» نیست.
بلکه،
«عالم واقعیات» زیر مجموعهﺍی از «تفکر انسانﻫﺎ» است.
بدین ترتیب،
«غفلت» استدلالی روحانیون ایرانی در گسترش مفهوم «نیستی»،
از یک سو بوجودآورندهٔ تضاد میان مفاهیم «دینی» با «فرهنگ و چیستای ایرانی» است (چیستا = عرفان)
و
از سوی دیگر، مانع گسترش مفاهیم «دینی» در پهنهٔ «دانشﻫﺎی بنیادین» است.
این تضاد، باعث بوجود آمدن ساختارهای اجتماعی و اقتصادی در ایران شده که،
در خوشبینانه ترین تحلیل،
تقلیدی نامناسب و ناقص از ساختارهای موجود غربی است.
ولی، از خود بپرسید که،
چرا، بر خلاف ساختارهای ناکارا اجتماعی-اقتصادی جمهوری اسلامی،
ساختار نظامی ایران امروزی ، یکی از کارآمدترین ساختارهای جهانی است.
پاسخ این پرسش در نگرش «دینی» سپاه و بسیج نهفته است.
زیرا که، کارایی سپاه و بسیج،
مربوط به «تشکلات توحیدی-نظامی »، نشأت گرفته از، الگوی «وحدانیت متکی بر هستی» نیست.
بلکه،
مربوط به «تفکرات توحیدی-استشهادی»، برخاسته از الگوی «وحدانیت متکی بر نیستی» است.
بدین ترتیب،
پیروزی در مقابل بروز گرایش غربندگی،
از راه برقراری ساختارهای کارا در نظام اجتماعی-اقتصادی ایران،
هنگامی میسر ﻣﻰشود که،
ریشهٔ «فرهنگی-دانشی» ساختارها،
نشأت گرفته از الگوی «وحدانیت متکی بر نیستی» باشد.
برای همین ما، در انگارهٔ «یکتایش» به دنبال،
برقراری مفهوم
«وحدانیت متکی بر نیستی»،
در زمینهﻫﺎی «فرهنگی»
و
«دانشﻫﺎی بنیادین»
هستیم.پ
همان گونه که، پیشتر گفتیم،
نماد «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» در چهارچوب «دانشﻫﺎی» بنیادین عدد «صفر» است که،
این عدد بر تمامی جوانب «عالم واقعیات» حاکم است.
حکومت عدد «صفر» بر پدیدهﻫﺎی «عالم واقعیات»،
به صورت «صفر بودن اختلاف» بین طرفین معادلات فیزیکی نمایان است.
همچنین،
حکومت عدد «صفر» بر «جوامع بشری»،
به صورت برقراری «عدل» که، به مفهوم «صفر بودن اختلاف» حقوقی و کرامتی میان انسانﻫﺎ است، نمایان ﻣﻰشود.
همچنین،
حکومت عدد «صفر» بر تعاملات «اقتصادی»،
از طریق قوانین حسابداری به صورت «صفر بودن اختلاف» بین «بستاﻥکار» و «بدﻩکار» برقرار است.
ولی، جالب اینجا است که،
در جمهوری اسلامی ایران،
کاراترین نهاد حکومتی، «بیت رهبری» است و
این کارایی محصول «هیچﮔﺮایی» نهفته در
شخصیت امام راحل آیت اللّٰه خمینی و
جانشین ایشان آیت اللّٰه خامنهﺍی
است.
در واقع ما معتقدیم که،
وظیفهٔ اصلی ولایت فقیه «صفر کردن اختلاف» حقوقی و کرامتی میان شهروندان است.
که، از طریق:
بر دوش گذاشتن مستضعفین به منظور ترفیع ایشان
و
زیر پا گذاشتن مستکبرین به منظور تنزل ایشان
محقق ﻣﻰشود.
بدین ترتیب،
بر اساس انگارهٔ «یکتایش»،
نظام های سیاسی جهان به دو گروه
«هیچﮔﺮا»
و
«پوچﮔﺮا»
تقسیم ﻣﻰشوند.
نظام «هیچﮔﺮا» نظامی است که،
ساختار «سیاسی-اجتماعی-اقتصادی» آن،
در جهت «نزدیک شدن» به «صفر کردن اختلاف» حقوقی و کرامتی شهروندان در حرکت است.
نظام «پوچﮔﺮا» نظامی است که،
ساختار «سیاسی-اجتماعی-اقتصادی» آن،
در جهت «دور شدن» از «صفر کردن اختلاف» حقوقی و کرامتی شهروندان در حرکت است.
نتیجتاً،
در نظامی که، مطلقاً «هیچﮔﺮا» است،
اختلاف حقوقی و کرامتی شهروندان عادی با حکام «صفر» است.
و این «صفر بودن اختلاف» هنگامی محقق ﻣﻰشود که،
شهروندان عادی حکام باشند و حکام شهروندان عادی باشند.
البته،
برقراری «هیچﮔﺮایی» مطلق، ناشدنی است.
ولی،
حرکت به سوی «هیچﮔﺮایی» مطلق شدنی است.
بدین ترتیب ما معتقدیم که جمهوری اسلامی ایران،
به خاطر ناکارآمدی سه قوهٔ «مجریه»، «قضائیه» و «مقننه»،
و بر خلاف «هیچﮔﺮایی» نهادینه شده در بیت رهبری،
در مجموع، یک نظام «پوچﮔﺮا» است.
«پوچﮔﺮایی» و ناکارایی، سه قوهٔ «مجریه»، «قضائیه» و «مقننه» ایران
به این دلیل است که،
ساختارشان تقلیدی از الگوهای حکومتی «کشورهای غربی» است و
زیر بنای الگوهای حکومتی غربی،
همگی،
بر تثبیت تسلط ثروتمندان پایه ریزی شده.
نتیجتاً،
سه قوهٔ «مجریه»، «قضائیه» و «مقننه» ایران،
ناخودآگاهانه،
تضمین کنندهٔ تسلط و برتری شهروندان ثروتمند در مقابل شهروندان عادیﺍند
پس، این سه قوه، ذاتاً «پوچﮔﺮا» هستند.
و نتیجهٔ این «پوچﮔﺮایی» این است که،
بسیاری از ایرانیان امروزی،
ظاهراً، «خداپرست»اند.
ولی،
عملاً، «پوﻝپرست»اند،
زیرا که،
«معبود» سجودشان «ثروت» است.
برای همین است که، ما در انگارهٔ «یکتایش»،
مکرراً ﻣﻰگوئیم:
«لا اِله اِلّا اللّٰه»
یعنی
« نیست معبودی جز اللّٰه»
و
«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ معبود نیست»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بخش چهاردهم – از «عَلَق» تا «قَلَم»
پرسش:
چگونه عالم واقعیات از نام خدا آفریده شده؟
پاسخ:
همان گونه که در بخش سیزدهم توضیح دادیم، یک «تفکر قدرتمند» صرفاً با استفاده از مفاهیم نهفته در گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه»، ﻣﻰتواند آفرینندهٔ «عالم واقعیات» باشد.
پیشتر ما، این تفکر قدرتمند را «فرهوش» نامیدیم و آن را، با گزارهٔ «گردآورد همهٔ هوشمندیﻫﺎی هستی» تعریف کردیم و مفهومش را، مترادف با «تفکر خداوند» تفسیر کردیم.
اکنون ما، ﻣﻰخواهیم نشان دهیم که، گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» خود نیز، از یکی از نامﻫﺎی خداوند سرچشمه گرفته که، در بعضی محافل به آن «اسم اعظم» ﻣﻰگویند و تاکنون ناشناخته باقی مانده بود.
در اینجا باید توضیح بدهیم که ما، انگارهٔ «یکتایش» را،
به منظور آفرینش یک نگرش جامع «فلسفی-اسلامی-ایرانی-باستانی-عرفانی-علمی» ساختیم تا بر پایهٔ آن بتوانیم مکتبی را، ارائه دهیم که، در برگیرندهٔ همهٔ گرایشﻫﺎی عقیدتی ایرانیان باشد.
نتیجتاً انگیزهٔ اصلی ما، انسجام ایرانیان است. پس، باید مراقب باشیم که، نگرش ما، باعث سردرگُمی ایرانیان نباشد.
بدین ترتیب اگر، بخشی از سخنان ما، مورد تأیید مراجع دینی واقع نگرفت، ما، آن بخش از انگارهٔ «یکتایش» را، مردود ﻣﻰشماریم و ایرانیان را به پیروی از مراجع دینی، تشویق ﻣﻰکنیم.
اما برگردیم به مبحث «اسم اعظم» که، در طول تاریخ تشیع، مورد سوء استفاده اشخاص ویا گروهﻫﺎی باطل قرار گرفته تا بدین وسیله، القا کنندهٔ برتری خود ویا گروه خود باشند.
اما، تا کنون، هیچ یک از مدعیان به آگاهی از این اسم، نتوانستند نشان دهند که، این اسم چیست و چه ویژگی باعث «اسم اعظم» بودن آن است.
در صورتی که، انگارهٔ «یکتایش» از طریق استدلال، بدنبال کشف «اسم اعظم» و چرایی و چیستی «اعظم» بودن آن است.
ولی در اینجا باید بگوئیم که، به شرط درست بودن استدلال ما، کشف «اسم اعظم»، به هیچ وجه دلیلی برای برتری ما ویا انگارهٔ «یکتایش» نیست.
بلکه، نشانی از رهنمونﻫﺎی خداوند در چهارچوب گمانﻫﺎی کودکانه ماست. زیرا که، ما معتقدیم،
گه بود کز حکیم روشن رای
برنیاید درست تدبیری.
گاه باشد که کودکی نادان،
به غلط بر هدف زند تیری.
بدین ترتیب، برای شناسایی اسم اعظم، ما با نخستین پنج آیهٔ نازل شده به حضرت محمد (ص)، شروع ﻣﻰکنیم که بخش آغازین سورهٔ «العق» است.
«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ - خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ - اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ - الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ - عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ.»
برخلاف ترجمهﻫﺎی متداول امروزی، ترجمهٔ این پنج آیه در انگارهٔ «یکتایش» چنین است:
بخوان به آن نام خداوند که، خلق کرد. انسان را، از تعلق (به آن نام) خلق کرد. بخوان که، (آن نام) خداوند بخشایندهﺗﺮین است. که، از قطع شدن (آن نام) آگاه کرد. (آن نام) انسان ناآگاه را، آگاه کرد.
در وهلهٔ اول، توجه کنید که، این پنج آیه با واژهٔ «اقْرَأْ» که، به معنی «بخوان» است شروع ﻣﻰشود. تفسیر ما، بر این است که، واژهٔ «اقْرَأْ»، رهنمایی برای درک مابقی این پنج آیه است. یعنی این که، در اینجا به خواننده گوشزد ﻣﻰشود که، مابقی متن را با توجه به نام مورد اشاره در گزارهٔ «بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» بخوان و تکرار «اقْرَأْ» در گزارهٔ «اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ» نشان این گوشزد است.
دوم آن که، در هیچ قسمت از سورهٔ «العلق» این نام ذکر نشده. ما، معتقدیم که، فقدان این نام در این سوره به خاطر غیر قابل قرائت بودن آن است. یعنی این نام قابل تلفظ نیست.
پس آنگاه، پرسش این است که، در گزارهٔ «بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» به چه اسمی اشاره شده است؟
برای پاسخ این پرسش باید به چند نکتهٔ دیگر توجه کنید.
نکته سوم این است که، واژهٔ «بِاسْمِ» در سورهٔ «العلق» و واژهٔ «بِسْمِ» در گزارهٔ «بِسْمِ الـله» یکسان تلفظ ﻣﻰشوند ولی نوشتن این دو واژه متفاوت است.
اما، بر پایهٔ روایتﻫﺎی اسلامی، حضرت محمد (ص)، بازگو کنندهٔ آیهﻫﺎی قرآنی بود و یاران او نویسندهٔ گویشﻫﺎی او بودند.
پس چگونه است که، یاران حضرت محمد (ص)، باوجود شنیدن تلفظ یکسان، دو نگارش متفاوت «بِاسْمِ» و «بِسْمِ» را، برگزیدند؟
تفسیر ما این است که، این تفاوت رهنمایی برای جلب توجه خواننده است تا نشان دهد که، «اسم» اشاره شده در گزارهٔ «بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» شبیه واژهٔ «الـله» در گزارهٔ «بِسْمِ الـله» است ولی متفاوت از آن است.
بر پایهٔ تحقیقات بسیار محدود و نابسندهٔ ما، واژهٔ «بِاسْمِ»، سه بار دیگر در قران نوشته شده.
در هر سه مورد دیگر که، شامل:
سورهٔ «۵۶ - الواقعة» آیهٔ «74»
سورهٔ «۵۶ - الواقعة» آیهٔ «96»
سورهٔ «۶۹ - الحاقة» آیهٔ «۵۲»
ﻣﻰشود،
واژهٔ «بِاسْمِ» در چهارچوب آیه قرآنی «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ» نوشته شده که، واژهٔ «الْعَظِيمِ» اشاره به «اسم اعظم» خداوند است و ترجمهٔ این آیه، بر پایهٔ انگارهٔ «یکتایش» چنین است:
پس، تسبیح به «اسم اعظم» خداوند است.
اما، تسبیح به معنی به یادآوردن پاکی و ناآلودگی خداوند است و چون در «عالم واقعیات» هر وجودی نوعی «هستی مجازی» است و هر «هستی مجازی» فاقد کمال است، نتیجتاً هر «هستی مجازی» ذاتاً آلوده است.
اما، چون «پاکی و ناآلودگی» مفهومی است که، به «هوشمندی انسان» وابسته است و پیشتر گفتیم که واژهٔ «اللّه» در چهارچوب «هوشمندی انسان» غیر قابل ادراک است، نتیجتاً ﻣﻰتوان گفت که، تنها مرجع کمال و ناآلودگی در «عالم واقعیات»، مفهوم اعتباری «نیستی» است و در بخش های پیشین گفتیم که «نیستی» همان «اِلّا اللّٰه» است.
پس، مفهوم اعتباری «اِلّا اللّٰه» برقرار کنندهٔ «تَسبیح» در «عالم واقعیات» است.
یا به گویش دیگر ﻣﻰتوان گفت که، «تَسبیح» یعنی،
به یاد آوردن پاکی «اللّٰه» از طریق درک کمال و ناآلودگی نهفته در مفهوم اعتباری «اِلّا اللّٰه»
با توجه به معنی«مستی» در عرفان پارسی که، به مفهوم «از خود ﺑﻰخود شدن» است و «از خود ﺑﻰخود شدن» نیز به مفهوم «برقراری نیستی در منیت انسان» است، شیخ محمود شبستری چنین ﻣﻰگوید:
«طهور» آن می بود کز «لوث هستی»
تو را «پاکی» دهد در وقت «مستی»
یا در جایی دیگر با استفاده از گزارهٔ «گنج مخفی» که، اشاره به «خداوند» در چهاچوب حدیث «کنت کنزا» است، چنین ﻣﻰگوید:
«عدم» در ذات خود چون بود «صافی»
از او با ظاهر آمد گنج مخفی
پس، بدین ترتیب «اِلّا اللّٰه» که به مفهوم «نیستی» است، برقرار کنندهٔ پاکی «اللّٰه» در چهارچوب «عالم واقعیات» است و مفهوم اعتباری «اِلّا اللّٰه» از «اسم اعظم» نشأت ﻣﻰگیرد.
چهارم، توجه کنید که، واژهٔ عربی «رَبّ» مترادف با واژهٔ پارسی «خداوند» است و هردو واژه به معنی «مالک» است.
پس، «بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» اشاره به اسمی است که، همهٔ خلقت از آن اسم نشأت گرفته و نتیجتاً، آن اسم «مالک» همهٔ خلقت است.
پنجم، توجه کنید که، واژهٔ «عَلَقٍ» در گزارهٔ «خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ»، به مفهوم «نطفه» نیست زیرا که، با واژگان «تعلق» و «علاقه» هم ریشه است پس، در اینجا، مفهوم واژه «عَلَقٍ» اشارهﺍی به یک «تعلق» ویژه است.
نتیجتاً، واژهٔ «عَلَقٍ» گویای این حقیقت است که، خلقت انسان «متعلق» به آن «اسم» است زیرا، آن «اسم» ربّ (مالک) است و انسان از «علاقه» خالقش بهرﻩمند است، زیرا از «تعلق» ویژهﺍی ساخته شده.
ششم توجه کنید که، در بخشﻫﺎی پیشین نشان دادیم که:
همهٔ «عالم واقعیات» نوعی معنیٰ ذهنی است که، توسط هوشمندی انسان به عنوان پدیده تفسیر ﻣﻰشود.
نتیجتاً، گزارهٔ «خداوند بخشایندهﺗﺮین است» یعنی، «خداوند بخشندهٔ همهٔ معانی ذهنی است».
پس، گزارهٔ «اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ» یعنی «بخوان که، (آن نام) مالک و بخشندهٔ همهٔ معانی ذهنی است».
هفتم توجه کنید که، واژهٔ «بِالْقَلَمِ» در گزارهٔ «الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» به معنی «از قطع شدن» است و به معنی «توسط قلم» به مفهوم «ابزار نوشتن» نیست.
زیرا که، اکثر آگاهی انسان بدون وساطت «ابزار نوشتن»، محقق ﻣﻰشود. پس، «بِالْقَلَمِ» به مفهوم «توسط قلم نوشتن» نیست.
در واقع گزارهٔ «بِالْقَلَمِ» یعنی «توسط قطع شدن مشخصی» که، اشاره به نوعی «قطع شدن مجازی» است و این «قطع شدن مجازی» در چهارچوب «عالم واقعیات» مفهوم ﻣﻰیابد.
اکنون پرسش این است که، چه نامی دارای ویژگی های زیرین است؟
شبیه واژهٔ «الـله» در گزارهٔ «بسم الـله» است ولی متفاوت از آن است.
قابل تلفظ نیست.
گزارهٔ «اِلّا اللّٰه» از آن نشأت ﻣﻰگیرد.
آن نام ماللک همهٔ خلقت است و عالم واقعیات از نام بوجود آمده.
انسان از تعلق به آن نام آفریده شده.
آگاهی از «قطع شدن مجازی» «آن نام» میسر ﻣﻰشود.
«آن نام» انسان نآگاه را، آگاه ﻣﻰکند.
برای یافتن پاسخ به پرسشﻫﺎی بالا، باید نگاهی بر نگارش نخستین نسخهﻫﺎی قرآنی بیاندازیم.
در ویکیپیدا در بارهٔ نخستین نگارشﻫﺎی قرآن و ارتباط آن با «خط کوفی» چنین نوشته شده:
خط کوفی نام خطی از خطوط اسلامی است که منسوب به شهر کوفه بوده و گفته میشود که در آنجا شکل گرفته و توسعه یافته است. نخستین نسخههای قرآن با این خط نوشته میشد. از سدۀ سوم هجری به بعد با فراگیر شدن خط نسخ و دیگر دبیرههای نوآوری شده بهتدریج کاربرد خط کوفی کمتر شد تا اینکه پس از سده پنجم هجری تقریباً کنار گذاشته شد و دیگر آن همهگیری پیشین را نداشت و بیشتر کاربرد تزئینی و محدود یافت.
به رساﻥبَند (رساﻥبَند = بَندی برای رساندن = Hyperlink) زیر رجوع کنید:
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%B7_%DA%A9%D9%88%D9%81%DB%8C)
.....
سپس «خلیل ابن احمد فراهیدی» (۱۰۰ - ۱۷۰ ه. ق) علائمی را شامل فتحه، ضمه، کسره، سکون، «تشدید»، مد، همزه و تنوین پیشنهاد کرد. هرچند کتابت قرآن به صورت اولیه و بدون اعراب و اعجام و یا با نقطههای ابوالاسودی تا سدۀ ششم نیز کم و بیش به چشم میخورد، اما این ابتکارات در سرتاسر سرزمینهای اسلامی به سرعت همهگیر شد.
پس تا پیش از تولد «خلیل ابن احمد فراهیدی» که، ایرانی تبار بود، واژهٔ «اللّٰه»، بدون تشدید، به صورت «الله» نوشته ﻣﻰشد. یعنی حداقل تا صد سال پس از هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه واژهٔ «اللّٰه» «تشدید» دار، وجود نداشت.
اما، بر طبق نظریهٔ زبان شناسان، واژهٔ «الـله» قرآن های سدهٔ اول اسلامی از حرف تعریف «اَل» + «اِله» عربی ویا «اِل»+«اِلوهِه» عبری نشأت گرفته.
بسیار خوب! به فرض درست بودن نظریهٔ ایشان، ما متوجه ﻣﻰشویم که، شمارش حرف لام (ل)، در هر دو حالت، هم در نوشتن و هم در تلفظ، دوتاست.
پس، چرا واژهٔ «اللّٰه» امروزی دارای «تشدید» است؟
وجود «تشدید» در واژهٔ «اللّٰه» باعث افزایش تعداد «ل» (لام) های آن از دو به سه است!؟!؟!؟
نتیجتاً واژهٔ تشدید دار «اللّٰه» با واژهٔ بدون تشدید «الـله» یکسان نیست.
ما ﻣﻰگوئیم که، واژهٔ تشدید دار «اللّٰه» یک واژهٔ کیهانی است و متعلق به هیچ زبانی نیست و با وجود این که، به عربی نوشته ﻣﻰشود، ریشهٔ آن عربی نیست.
زیرا که، همهٔ معانی موجود در «عالم واقعیات» از معانی ﺑﻰشمار این نام گرفته شده.
برای توضیح چگونگی ﺑﻰشمار بودن معانی واژهٔ «اللّٰه»، توجه شما را، به واژهٔ «داد» جلب ﻣﻰکنم.
انسان ﻣﻰتواند در تفکر خود سه معنیٰ متفاوت را، به واژهٔ «داد» متصل کند. این سه معنیٰ عبارتند از:
«داد» به معنی ماضی شخص سوم منفرد از مصدر «دادن»
«داد» به معنی «عدالت»
«داد» به معنی «فریاد»
و چون، انسان ﻣﻰتواند، این سه معنیٰ را، بدون ارتباط با واژگان دیگر، در تفکر خود برقرار کند، نتجتاً ﻣﻰتوان فرض کرد که،
«فرهوش» (فرهوش=تفکر الهی) ﻣﻰتواند ﺑﻰنهایت معنیٰ را، به واژهٔ کیهانی«اللّٰه» متصل کند.
پس، واژهٔ کیهانی«اللّٰه» مالک همهٔ معانی است.
ولی، اهدا کردن بخشی از این معانی به انسان باعث تغییر او از یک مخلوق ناآگاه به یک بندهٔ هوشمند و آگاه است.
در واقع واژهٔ کیهانی «اللّٰه» دربرگیرندهٔ همهٔ تفکرات، قوانین، معانی و... «فرهوش» است ولی مفهوم واقعی و کلی واژهٔ کیهانی «اللّٰه» برای انسان غیر قابل ادراک است.
اما، برای انسان بخشﻫﺎیی از معانی نهفته در واژهٔ کیهانی «اللّٰه» قابل دسترسی است و برای همین، واژهٔ کیهانی «اللّٰه» به انسان اهدا شده تا نمادی برای توصیف چگونگی دسترسی انسان به معانی نهفته در واژهٔ کیهانی «اللّٰه» باشد.
خوب! برﻣﻰگردیم به مسئلهٔ «ل» (لام) سوم در واژهٔ کیهانی «اللّٰه».
ما معتقدیم که، «تشدید» همراه با «الف کوچک» که به صورت « ــّٰـ » در بالای لام (ل) دوم واژهٔ «اللّٰه» قرار گرفته، به منظور افزودن یک لام (ل)، و یک الف (ا) مابین «لام (ل) اول و لام (ل) دوم»، واژهٔ کوفی «الـله» است که، در قرآن های سدهٔ اول تاریخ اسلام نوشته شده بود.
پس، بدین ترتیب، چینش حروف واژهٔ کیهانی «اللّٰه»، «اِ-ل-ل-ا-ل-ه» خواهد بود.
اکنون با مراجعه به ترتیب چینش حروف «اِ-ل-ل-ا-ل-ه»، متوجه ﻣﻰشوید که، چرا واژهٔ کیهانی«اللّٰه» همان «اسم اعظم» اسلامی است.
زیرا که، بدون نیاز به جابجایی حروف واژهٔ کیهانی «اللّٰه»، ﻣﻰتوان مشاهده کرد که، واژگان گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» همگی، زیرمجموعهﺍی از چینش حروف واژهٔ کیهانی «اللّٰه» اند.
البته، ﻣﻰتوان گفت که، چون لام (ل)و الف (ا) اضافه شده، مابین لام اول (ل) و لام (ل) دوم قرار ﻣﻰگیرد، نوشتن درست واژهٔ کیهانی «اللّٰه» باید به صورت «الّٰله» باشد. یعنی، «تشدید» و «الف» باید بر روی لام (ل)، اول قرار بگیرند.
اما، این نوشتن درست، باعث آشکاری تفاوت بین واژهٔ کیهانی «الّٰله» از واژهٔ کوفی «الـله» ﻣﻰشد که، نتیجهٔ آشکاری این تفاوت مردودیت و حذف این واژهٔ کیهانی توسط علمای اسلامی ﻣﻰبود که، در نهایت باعث ایجاد دشواری در فرایند استتار و انتقال «اسم اعظم» به نسل های آینده ﻣﻰشد.
در هرصورت، چون ، واژگان گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» همگی، زیرمجموعهﺍی از چینش حروف واژهٔ کیهانی «اللّٰه» اند،
پس، ﻣﻰتوان گفت که، «عالم واقعیات»، بر طبق توضیحات بخش سیزدهم انگارهٔ «یکتایش»، از ترکیب زیرمجموعهﻫﺎی واژهٔ کیهانی «اللّٰه» بوجود آمده.
پس، واژهٔ کیهانی«اللّٰه» همان «اسم اعظم» است که، بوجودآورندهٔ «عالم واقعیات» است.
ایرانیان همواره معتقد بودند که، گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» به نحوی نهفته در واژهٔ کیهانی «اللّٰه» است.
برای همین در هنگام طراحی پرچم «جمهوری اسلامی ایران» و نگارش واژهٔ کیهانی «اللّٰه» در وسط این پرچم، سعی کردند که، نشان دهند که، گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» به نحوی در واژهٔ کیهانی «اللّٰه» قابل روئیت است.
در هر صورت، ما معتقدیم که، اضافه کردن «تشدید» به واژهٔ کوفی «الـله» به نحوی با ائمه شیعیان و علمای ایرانی مرتبط است.
از سوی دیگر، ما معتقدیم که، در هنگام تلفظ درست واژهٔ کیهانی «اللّٰه» هر سه واژهٔ «لا»، «اِله» و «اِلّا» همراه با واژهٔ کیهانی «اللّٰه» شنیده ﻣﻰشود، ولی انسان فاقد توانایی تلفظ و قرائت آن است.
زیرا که، الف (ا) دوم واژه کیهانی «اللّٰه» (اِ-ل-ل-ا-ل-ه) همزمان باید به صدای «آ» و «اِ» تفلظ شود تا هم برای حرف آخر واژهٔ «اِلّا» مورد استفاده قرار گیرد و هم برای حرف اول واژهٔ «اِله» بکار رود.
اما انسان فاقد توانایی تلفظ همزمان «آ» و «اِ» است.
البته، شاید بتوان با دستگاه های آواپرداز (آواپرداز=سینثسایزر=Synthesizer) امروزی، تلفظ این واژه را عملی ساخت ولی آنچه که، مبرهن است این است که، انسان فاقد توانایی تلفظ و قرائت واژهٔ کیهانی «اللّٰه» است.
همچنین توجه کنید که، تلفظ الف (ا) آغازین واژهٔ کیهانی «اللّٰه» ﻫﻢصدا با الف کسره دار (اِ) است زیرا «اِلّا» با الف کسره دار (اِ) نوشته ﻣﻰشود.
اما، جالب اینجاست که، تلفظ واژهٔ کوفی «الـله» در چهارچوب گزارهٔ «بسم الـله» نیز، هم صدا با الف کسره دار (اِ) است.
پس، استفاده از واژهٔ «بِاسْمِ» به جای واژهٔ «بسم» در گزارهٔ «بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» ﻣﻰتواند رهنمونی برای شباهت تلفظ الف (ا) آغازین واژهٔ کیهانی «اللّٰه» با تلفظ الف (ا) گزارهٔ «بسم الـله» باشد.
در هر صورت، محصول «قلم شدن» یا «قطع شدن مجازی» واژهٔ کیهانی «اللّٰه»، سه واژهٔ «اِلّا»، «لا» و «اِله» است.
بدین ترتیب، با استفاده از ترکیب اجزاء «قطع شده» واژهٔ کیهانی «اللّٰه» گزارهٔ مرکب «اِلّا اللّٰه» در چهارچوب ادغام «اِلّا» و «اللّٰه» بوجود ﻣﻰآید.
پس، اعتبار گزارهٔ «اِلّا اللّٰه» متعلق به واژهٔ کیهانی «اللّٰه» است و این «تعلق» اعتباری همان «عَلَق» قرآنی اشاره شده در گزارهٔ «خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ» است.
بدین ترتیب انسان (ویا دیگر موجودات هوشمند) از «اِلّا اللّٰه» که، به مفهوم «نیستی» است، ساخته شده.
برای همین هم در «قرآن» و هم در «آئین میترا» سرشت انسان از «خاک» است. زیرا که، «خاک» سمبل «نیستی» است.
اما، پیشتر توضیح دادیم که، آزمایشﻫﺎی فیزیک کوانتوم نشان ﻣﻰدهند که ، وجود «شاهد» برای بوجود آمدن «عالم واقعیات» ضروری است، در نتیجه ﻣﻰتوان گفت که، «اِلّا اللّٰه» آغازندهٔ «عالم واقعیات» است. زیرا که، «عالم واقعیات» ساخته و پرداختهٔ وجود «هوشمندی انسان» (ویا دیگر موجودات هوشمند) است.
جالب اینجا است که، در چهارچوب تئوری «بیگ بنگ» کیهاﻥشناسی نیز، «عالم واقعیات» از «نیستی» نشأت ﻣﻰگیرد.
نتیجتاً، ز طریق تعریف گزارهٔ «اِلّا اللّٰه»، خلقت «عالم واقعیات» در چهارچوب «هستی مجازی» میسر ﻣﻰشود.
زیرا که، بر طبق توضیحات بخش سیزدهم «یکتایش»، پس از «قلم کردن مجازی» واژهٔ کیهانی «اللّٰه» و استفاده اجزاء آن در تعریف گزارهٔ مرکب «اِلّا اللّٰه» نخستین معادلهٔ کیهانی در چهارچوب معادله زیرین مفهوم پیدا ﻣﻰکند.
«اِله» = «لا» «اِلّا اللّٰه»
بازتاب این معادله کیهانی این است که، «صفر» و «یک» کیهانی در چهارچوب «تعلق اعتباری» «اِلّا اللّٰه» و «هستی مجازی» «اِله» قابل تعریف ﻣﻰشوند.
سپس، «زنجیرهﻫﺎی» متشکل «اِلّا اللّٰه» و «اِله» مانند «صفر» و «یک»های کامپیوتری تبدیل به «داده»های کیهانی ﻣﻰشوند.
ولی، این «داده»های کیهانی به تنهایی فاقد معنیٰ ﻣﻰباشند.
اما، «هوشمندی انسان» ﻣﻰتواند این «داده»های ﺑﻰمعنیٰ را تبدیل به «آگاهی» یا «اطلاعات» کند و این تبدیل از طریق برقراری ارتباط میان یکی از معانی واژهٔ کیهانی «اللّٰه» با «زنجیرهﻫﺎی» متشکل «اِلّا اللّٰه» و «اِله» میسر ﻣﻰشود.
برقرار کنندهٔ این ارتباط، بخشی از «فرهوش» است که، ما به آن «آفریدِگار» ﻣﻰگوئیم.
و «آفریدِگار»، این ارتباط را، توسط قوانین «جبر پارسی» نهفته در گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» میسر ﻣﻰسازد.
(برای توضیح بیشتر دربارهٔ «جبر پارسی»، به بخش سیزدهم انگارهٔ «یکتایش» روجوع کنید)
پس، بر طبق انگارهٔ «یکتایش»، «عالم واقعیات» متشکل از «هستیﻫﺎی مجازی» است و هر «هستی مجازی»، متشکل از زنجیرﻩهای «اِلّا اللّٰه» و «اِله» است و هر زنجیرهٔ متشکل از «اِلّا اللّٰه» و «اِله»، حاوی حداقل یکی از معانی نهفته در واژهٔ کیهانی «اللّٰه» است و «آفریدِگار» برقرار کنندهٔ ارتباط این زنجیرهﻫﺎ با معانی ﺑﻰشمار واژهٔ کیهانی «اللّٰه» است.
بدین ترتیب، «آفریدِگار» برقرار کنندهٔ «صنع الهی» است و تجلی آفریدگار در انسان باعث بوجود آمدن توانایی «شناخت» و «آگاهی» اوست.
زیرا که، هر «هستیﻫﺎی مجازی» در «عالم واقعیات» مظهری از «آفریدِگار» است.
پس، «شناخت» (Cognition) و «آگاهی» (Awareness) انسان، بازتاب «قلم کردن» واژهٔ کیهانی «اللّٰه» است که، از طریق «آفریدِگار» و با استفاده از «جبر پارسی» نهفته در گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» میسر ﻣﻰشود.
نتیجتاً، توضیح بالا، گویای تفسیر و ترجمهٔ گزارهٔ «الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» در چهارچوب انگارهٔ «یکتایش» است.
اما، منیت انسان ﻣﻰتواند باعث کژاندیشی او باشد و به نادرستی باعث ظهور «دﻝبستگی» به مظاهر «آفریدِگار» باشد.
این «دﻝبستگی»، خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه باعث «اِله» یا «معبود» قرار دادن «مصنوع الهی» به جای «صنع الهی» است.
عاشق «صنع» خدا با فرّ بود.
عاشق «مصنوع» او کافر بود.
نتیجتاً، رسالت انفرادی انگارهٔ «یکتایش»، برقراری گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» در تفکر افراد و پیشﮔﻴﺮی از «دﻝبستگی» ایشان به «مصنوعات الهی» است و استفاده از واژهٔ «غربنده» که، به مفهوم «بندهٔ تفکرات غربی» است، گامی در راستای تحقق این رسالت است.
همچنین رسالت سیاسی انگارهٔ «یکتایش» در گسترهٔ جهانی، برقراری گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» در ساختار سیاسی و پیشﮔﻴﺮی از «وابستگی» ایران و دیگر کشورها به تشکلات «مصنوعی» مرتبط با «جهانﮔﺮایی» (Globalization) ویا تشکلات «مصنوعی» مرتبط با «نظم نوین جهانی» (New World Order) است و استفاده از واژگان «هماسالاری» و «همآسالاری» که، به مفهوم ساختاری سیاسی منطبق بر سالاری «همهٔ مردم ایران» یا «همهٔ مردم آزاده» است، گامی در راستای تحقق این رسالت است.
نهایتاً، همهٔ مشکلات انسان از منیت او نشأت ﻣﻰگیرد و راز سعادت او، برقراری «اِلّا اللّٰه» در منیت خویش است که، این برقراری به مفهوم «نیستی در منیت» یا «صفر کردن منیت» اوست.
در پایان این بخش، با استفاده از شعر زیرین یادآوری ﻣﻰکنیم که،
در عرفان پارسی، گزارهٔ «نه من» گویای مفهوم «نیستی در منیت» ویا «صفر کردن منیت» است.
خواجه مگو که من منم، من نه منم «نه من» منم
گر تو تویی و من منم، من نه منم «نه من» منم
عا شق زار او منم، بی دل و یار او منم
باغ و بهار او منم، من نه منم «نه من» منم
یار و نگار او منم، غنچه و خار او منم
بر سر دار او منم، من نه منم «نه من» منم
لاله عذار او منم، چاره ی کار او منم
حسن وجوار او منم، من نه منم «نه من» منم
باغ شدم زِ ورد او، داغ شدم زِ گِرد او
زاغ شدم زِ درد او، من نه منم «نه من» منم
آب گذشت از سرم، بخت برفت از برم
ماه بریخت اخترم، من نه منم «نه من» منم
لاف زدم زِ جام او، گام شدم زِ گام او
عشق چه گفت نام او، من نه منم «نه من» منم
روح مرا حیات ازو، ذات مرا صفات ازو
فقر مرا ذکات از او، من نه منم «نه من» منم
جان مرا جمال ازو، نفس مرا جلال ازو
عشق مرا کمال ازو، من نه منم «نه من» منم
قرق شدم زِ روح او، بحر شدم زِ نوح او
تا برسد فتوح او، من نه منم «نه من» منم
دولت شید او منم، باز سپید او منم
راه امید او منم، من نه منم «نه من» منم
گفت برو تو شمس دین، هیچ مگو از آن و این
تا شودت گمان یقین، من نه منم «نه من» منم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بخش سیزدهم ـ – از «لا اِله اِلّا اللّٰه» تا آفرینش «کازموس»
پرسش:
چگونه عالم واقعیات از نام خدا آفریده شده؟
پاسخ:
همان گونه که در بخش سیزدهم توضیح دادیم، یک «تفکر قدرتمند» صرفاً با استفاده از مفاهیم نهفته در گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه»، ﻣﻰتواند آفرینندهٔ «عالم واقعیات» باشد.
پیشتر ما، این تفکر قدرتمند را «فرهوش» نامیدیم و آن را، با گزارهٔ «گردآورد همهٔ هوشمندیﻫﺎی هستی» تعریف کردیم و مفهومش را، مترادف با «تفکر خداوند» تفسیر کردیم.
اکنون ما، ﻣﻰخواهیم نشان دهیم که، گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» خود نیز، از یکی از نامﻫﺎی خداوند سرچشمه گرفته که، در بعضی محافل به آن «اسم اعظم» ﻣﻰگویند و تاکنون ناشناخته باقی مانده بود.
در اینجا باید توضیح بدهیم که ما، انگارهٔ «یکتایش» را،
به منظور آفرینش یک نگرش جامع «فلسفی-اسلامی-ایرانی-باستانی-عرفانی-علمی» ساختیم تا بر پایهٔ آن بتوانیم مکتبی را، ارائه دهیم که، در برگیرندهٔ همهٔ گرایشﻫﺎی عقیدتی ایرانیان باشد.
نتیجتاً انگیزهٔ اصلی ما، انسجام ایرانیان است. پس، باید مراقب باشیم که، نگرش ما، باعث سردرگُمی ایرانیان نباشد.
بدین ترتیب اگر، بخشی از سخنان ما، مورد تأیید مراجع دینی واقع نگرفت، ما، آن بخش از انگارهٔ «یکتایش» را، مردود ﻣﻰشماریم و ایرانیان را به پیروی از مراجع دینی، تشویق ﻣﻰکنیم.
اما برگردیم به مبحث «اسم اعظم» که، در طول تاریخ تشیع، مورد سوء استفاده اشخاص ویا گروهﻫﺎی باطل قرار گرفته تا بدین وسیله، القا کنندهٔ برتری خود ویا گروه خود باشند.
اما، تا کنون، هیچ یک از مدعیان به آگاهی از این اسم، نتوانستند نشان دهند که، این اسم چیست و چه ویژگی باعث «اسم اعظم» بودن آن است.
در صورتی که، انگارهٔ «یکتایش» از طریق استدلال، بدنبال کشف «اسم اعظم» و چرایی و چیستی «اعظم» بودن آن است.
ولی در اینجا باید بگوئیم که، به شرط درست بودن استدلال ما، کشف «اسم اعظم»، به هیچ وجه دلیلی برای برتری ما ویا انگارهٔ «یکتایش» نیست.
بلکه، نشانی از رهنمونﻫﺎی خداوند در چهارچوب گمانﻫﺎی کودکانه ماست. زیرا که، ما معتقدیم،
گه بود کز حکیم روشن رای
برنیاید درست تدبیری.
گاه باشد که کودکی نادان،
به غلط بر هدف زند تیری.
بدین ترتیب، برای شناسایی اسم اعظم، ما با نخستین پنج آیهٔ نازل شده به حضرت محمد (ص)، شروع ﻣﻰکنیم که بخش آغازین سورهٔ «العق» است.
«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ - خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ - اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ - الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ - عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ.»
برخلاف ترجمهﻫﺎی متداول امروزی، ترجمهٔ این پنج آیه در انگارهٔ «یکتایش» چنین است:
بخوان به آن نام خداوند که، خلق کرد. انسان را، از تعلق (به آن نام) خلق کرد. بخوان که، (آن نام) خداوند بخشایندهﺗﺮین است. که، از قطع شدن (آن نام) آگاه کرد. (آن نام) انسان ناآگاه را، آگاه کرد.
در وهلهٔ اول، توجه کنید که، این پنج آیه با واژهٔ «اقْرَأْ» که، به معنی «بخوان» است شروع ﻣﻰشود. تفسیر ما، بر این است که، واژهٔ «اقْرَأْ»، رهنمایی برای درک مابقی این پنج آیه است. یعنی این که، در اینجا به خواننده گوشزد ﻣﻰشود که، مابقی متن را با توجه به نام مورد اشاره در گزارهٔ «بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» بخوان و تکرار «اقْرَأْ» در گزارهٔ «اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ» نشان این گوشزد است.
دوم آن که، در هیچ قسمت از سورهٔ «العلق» این نام ذکر نشده. ما، معتقدیم که، فقدان این نام در این سوره به خاطر غیر قابل قرائت بودن آن است. یعنی این نام قابل تلفظ نیست.
پس آنگاه، پرسش این است که، در گزارهٔ «بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» به چه اسمی اشاره شده است؟
برای پاسخ این پرسش باید به چند نکتهٔ دیگر توجه کنید.
نکته سوم این است که، واژهٔ «بِاسْمِ» در سورهٔ «العلق» و واژهٔ «بِسْمِ» در گزارهٔ «بِسْمِ الـله» یکسان تلفظ ﻣﻰشوند ولی نوشتن این دو واژه متفاوت است.
اما، بر پایهٔ روایتﻫﺎی اسلامی، حضرت محمد (ص)، بازگو کنندهٔ آیهﻫﺎی قرآنی بود و یاران او نویسندهٔ گویشﻫﺎی او بودند.
پس چگونه است که، یاران حضرت محمد (ص)، باوجود شنیدن تلفظ یکسان، دو نگارش متفاوت «بِاسْمِ» و «بِسْمِ» را، برگزیدند؟
تفسیر ما این است که، این تفاوت رهنمایی برای جلب توجه خواننده است تا نشان دهد که، «اسم» اشاره شده در گزارهٔ «بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» شبیه واژهٔ «الـله» در گزارهٔ «بِسْمِ الـله» است ولی متفاوت از آن است.
بر پایهٔ تحقیقات بسیار محدود و نابسندهٔ ما، واژهٔ «بِاسْمِ»، سه بار دیگر در قران نوشته شده.
در هر سه مورد دیگر که، شامل:
سورهٔ «۵۶ - الواقعة» آیهٔ «74»
سورهٔ «۵۶ - الواقعة» آیهٔ «96»
سورهٔ «۶۹ - الحاقة» آیهٔ «۵۲»
ﻣﻰشود،
واژهٔ «بِاسْمِ» در چهارچوب آیه قرآنی «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ» نوشته شده که، واژهٔ «الْعَظِيمِ» اشاره به «اسم اعظم» خداوند است و ترجمهٔ این آیه، بر پایهٔ انگارهٔ «یکتایش» چنین است:
پس، تسبیح به «اسم اعظم» خداوند است.
اما، تسبیح به معنی به یادآوردن پاکی و ناآلودگی خداوند است و چون در «عالم واقعیات» هر وجودی نوعی «هستی مجازی» است و هر «هستی مجازی» فاقد کمال است، نتیجتاً هر «هستی مجازی» ذاتاً آلوده است.
اما، چون «پاکی و ناآلودگی» مفهومی است که، به «هوشمندی انسان» وابسته است و پیشتر گفتیم که واژهٔ «اللّه» در چهارچوب «هوشمندی انسان» غیر قابل ادراک است، نتیجتاً ﻣﻰتوان گفت که، تنها مرجع کمال و ناآلودگی در «عالم واقعیات»، مفهوم اعتباری «نیستی» است و در بخش های پیشین گفتیم که «نیستی» همان «اِلّا اللّٰه» است.
پس، مفهوم اعتباری «اِلّا اللّٰه» برقرار کنندهٔ «تَسبیح» در «عالم واقعیات» است.
یا به گویش دیگر ﻣﻰتوان گفت که، «تَسبیح» یعنی،
به یاد آوردن پاکی «اللّٰه» از طریق درک کمال و ناآلودگی نهفته در مفهوم اعتباری «اِلّا اللّٰه»
با توجه به معنی«مستی» در عرفان پارسی که، به مفهوم «از خود ﺑﻰخود شدن» است و «از خود ﺑﻰخود شدن» نیز به مفهوم «برقراری نیستی در منیت انسان» است، شیخ محمود شبستری چنین ﻣﻰگوید:
«طهور» آن می بود کز «لوث هستی»
تو را «پاکی» دهد در وقت «مستی»
یا در جایی دیگر با استفاده از گزارهٔ «گنج مخفی» که، اشاره به «خداوند» در چهاچوب حدیث «کنت کنزا» است، چنین ﻣﻰگوید:
«عدم» در ذات خود چون بود «صافی»
از او با ظاهر آمد گنج مخفی
پس، بدین ترتیب «اِلّا اللّٰه» که به مفهوم «نیستی» است، برقرار کنندهٔ پاکی «اللّٰه» در چهارچوب «عالم واقعیات» است و مفهوم اعتباری «اِلّا اللّٰه» از «اسم اعظم» نشأت ﻣﻰگیرد.
چهارم، توجه کنید که، واژهٔ عربی «رَبّ» مترادف با واژهٔ پارسی «خداوند» است و هردو واژه به معنی «مالک» است.
پس، «بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» اشاره به اسمی است که، همهٔ خلقت از آن اسم نشأت گرفته و نتیجتاً، آن اسم «مالک» همهٔ خلقت است.
پنجم، توجه کنید که، واژهٔ «عَلَقٍ» در گزارهٔ «خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ»، به مفهوم «نطفه» نیست زیرا که، با واژگان «تعلق» و «علاقه» هم ریشه است پس، در اینجا، مفهوم واژه «عَلَقٍ» اشارهﺍی به یک «تعلق» ویژه است.
نتیجتاً، واژهٔ «عَلَقٍ» گویای این حقیقت است که، خلقت انسان «متعلق» به آن «اسم» است زیرا، آن «اسم» ربّ (مالک) است و انسان از «علاقه» خالقش بهرﻩمند است، زیرا از «تعلق» ویژهﺍی ساخته شده.
ششم توجه کنید که، در بخشﻫﺎی پیشین نشان دادیم که:
همهٔ «عالم واقعیات» نوعی معنیٰ ذهنی است که، توسط هوشمندی انسان به عنوان پدیده تفسیر ﻣﻰشود.
نتیجتاً، گزارهٔ «خداوند بخشایندهﺗﺮین است» یعنی، «خداوند بخشندهٔ همهٔ معانی ذهنی است».
پس، گزارهٔ «اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ» یعنی «بخوان که، (آن نام) مالک و بخشندهٔ همهٔ معانی ذهنی است».
هفتم توجه کنید که، واژهٔ «بِالْقَلَمِ» در گزارهٔ «الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» به معنی «از قطع شدن» است و به معنی «توسط قلم» به مفهوم «ابزار نوشتن» نیست.
زیرا که، اکثر آگاهی انسان بدون وساطت «ابزار نوشتن»، محقق ﻣﻰشود. پس، «بِالْقَلَمِ» به مفهوم «توسط قلم نوشتن» نیست.
در واقع گزارهٔ «بِالْقَلَمِ» یعنی «توسط قطع شدن مشخصی» که، اشاره به نوعی «قطع شدن مجازی» است و این «قطع شدن مجازی» در چهارچوب «عالم واقعیات» مفهوم ﻣﻰیابد.
اکنون پرسش این است که، چه نامی دارای ویژگی های زیرین است؟
شبیه واژهٔ «الـله» در گزارهٔ «بسم الـله» است ولی متفاوت از آن است.
قابل تلفظ نیست.
گزارهٔ «اِلّا اللّٰه» از آن نشأت ﻣﻰگیرد.
آن نام ماللک همهٔ خلقت است و عالم واقعیات از نام بوجود آمده.
انسان از تعلق به آن نام آفریده شده.
آگاهی از «قطع شدن مجازی» «آن نام» میسر ﻣﻰشود.
«آن نام» انسان نآگاه را، آگاه ﻣﻰکند.
برای یافتن پاسخ به پرسشﻫﺎی بالا، باید نگاهی بر نگارش نخستین نسخهﻫﺎی قرآنی بیاندازیم.
در ویکیپیدا در بارهٔ نخستین نگارشﻫﺎی قرآن و ارتباط آن با «خط کوفی» چنین نوشته شده:
خط کوفی نام خطی از خطوط اسلامی است که منسوب به شهر کوفه بوده و گفته میشود که در آنجا شکل گرفته و توسعه یافته است. نخستین نسخههای قرآن با این خط نوشته میشد. از سدۀ سوم هجری به بعد با فراگیر شدن خط نسخ و دیگر دبیرههای نوآوری شده بهتدریج کاربرد خط کوفی کمتر شد تا اینکه پس از سده پنجم هجری تقریباً کنار گذاشته شد و دیگر آن همهگیری پیشین را نداشت و بیشتر کاربرد تزئینی و محدود یافت.
به رساﻥبَند (رساﻥبَند = بَندی برای رساندن = Hyperlink) زیر رجوع کنید:
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%B7_%DA%A9%D9%88%D9%81%DB%8C)
.....
سپس «خلیل ابن احمد فراهیدی» (۱۰۰ - ۱۷۰ ه. ق) علائمی را شامل فتحه، ضمه، کسره، سکون، «تشدید»، مد، همزه و تنوین پیشنهاد کرد. هرچند کتابت قرآن به صورت اولیه و بدون اعراب و اعجام و یا با نقطههای ابوالاسودی تا سدۀ ششم نیز کم و بیش به چشم میخورد، اما این ابتکارات در سرتاسر سرزمینهای اسلامی به سرعت همهگیر شد.
پس تا پیش از تولد «خلیل ابن احمد فراهیدی» که، ایرانی تبار بود، واژهٔ «اللّٰه»، بدون تشدید، به صورت «الله» نوشته ﻣﻰشد. یعنی حداقل تا صد سال پس از هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه واژهٔ «اللّٰه» «تشدید» دار، وجود نداشت.
اما، بر طبق نظریهٔ زبان شناسان، واژهٔ «الـله» قرآن های سدهٔ اول اسلامی از حرف تعریف «اَل» + «اِله» عربی ویا «اِل»+«اِلوهِه» عبری نشأت گرفته.
بسیار خوب! به فرض درست بودن نظریهٔ ایشان، ما متوجه ﻣﻰشویم که، شمارش حرف لام (ل)، در هر دو حالت، هم در نوشتن و هم در تلفظ، دوتاست.
پس، چرا واژهٔ «اللّٰه» امروزی دارای «تشدید» است؟
وجود «تشدید» در واژهٔ «اللّٰه» باعث افزایش تعداد «ل» (لام) های آن از دو به سه است!؟!؟!؟
نتیجتاً واژهٔ تشدید دار «اللّٰه» با واژهٔ بدون تشدید «الـله» یکسان نیست.
ما ﻣﻰگوئیم که، واژهٔ تشدید دار «اللّٰه» یک واژهٔ کیهانی است و متعلق به هیچ زبانی نیست و با وجود این که، به عربی نوشته ﻣﻰشود، ریشهٔ آن عربی نیست.
زیرا که، همهٔ معانی موجود در «عالم واقعیات» از معانی ﺑﻰشمار این نام گرفته شده.
برای توضیح چگونگی ﺑﻰشمار بودن معانی واژهٔ «اللّٰه»، توجه شما را، به واژهٔ «داد» جلب ﻣﻰکنم.
انسان ﻣﻰتواند در تفکر خود سه معنیٰ متفاوت را، به واژهٔ «داد» متصل کند. این سه معنیٰ عبارتند از:
«داد» به معنی ماضی شخص سوم منفرد از مصدر «دادن»
«داد» به معنی «عدالت»
«داد» به معنی «فریاد»
و چون، انسان ﻣﻰتواند، این سه معنیٰ را، بدون ارتباط با واژگان دیگر، در تفکر خود برقرار کند، نتجتاً ﻣﻰتوان فرض کرد که،
«فرهوش» (فرهوش=تفکر الهی) ﻣﻰتواند ﺑﻰنهایت معنیٰ را، به واژهٔ کیهانی«اللّٰه» متصل کند.
پس، واژهٔ کیهانی«اللّٰه» مالک همهٔ معانی است.
ولی، اهدا کردن بخشی از این معانی به انسان باعث تغییر او از یک مخلوق ناآگاه به یک بندهٔ هوشمند و آگاه است.
در واقع واژهٔ کیهانی «اللّٰه» دربرگیرندهٔ همهٔ تفکرات، قوانین، معانی و... «فرهوش» است ولی مفهوم واقعی و کلی واژهٔ کیهانی «اللّٰه» برای انسان غیر قابل ادراک است.
اما، برای انسان بخشﻫﺎیی از معانی نهفته در واژهٔ کیهانی «اللّٰه» قابل دسترسی است و برای همین، واژهٔ کیهانی «اللّٰه» به انسان اهدا شده تا نمادی برای توصیف چگونگی دسترسی انسان به معانی نهفته در واژهٔ کیهانی «اللّٰه» باشد.
خوب! برﻣﻰگردیم به مسئلهٔ «ل» (لام) سوم در واژهٔ کیهانی «اللّٰه».
ما معتقدیم که، «تشدید» همراه با «الف کوچک» که به صورت « ــّٰـ » در بالای لام (ل) دوم واژهٔ «اللّٰه» قرار گرفته، به منظور افزودن یک لام (ل)، و یک الف (ا) مابین «لام (ل) اول و لام (ل) دوم»، واژهٔ کوفی «الـله» است که، در قرآن های سدهٔ اول تاریخ اسلام نوشته شده بود.
پس، بدین ترتیب، چینش حروف واژهٔ کیهانی «اللّٰه»، «اِ-ل-ل-ا-ل-ه» خواهد بود.
اکنون با مراجعه به ترتیب چینش حروف «اِ-ل-ل-ا-ل-ه»، متوجه ﻣﻰشوید که، چرا واژهٔ کیهانی«اللّٰه» همان «اسم اعظم» اسلامی است.
زیرا که، بدون نیاز به جابجایی حروف واژهٔ کیهانی «اللّٰه»، ﻣﻰتوان مشاهده کرد که، واژگان گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» همگی، زیرمجموعهﺍی از چینش حروف واژهٔ کیهانی «اللّٰه» اند.
البته، ﻣﻰتوان گفت که، چون لام (ل)و الف (ا) اضافه شده، مابین لام اول (ل) و لام (ل) دوم قرار ﻣﻰگیرد، نوشتن درست واژهٔ کیهانی «اللّٰه» باید به صورت «الّٰله» باشد. یعنی، «تشدید» و «الف» باید بر روی لام (ل)، اول قرار بگیرند.
اما، این نوشتن درست، باعث آشکاری تفاوت بین واژهٔ کیهانی «الّٰله» از واژهٔ کوفی «الـله» ﻣﻰشد که، نتیجهٔ آشکاری این تفاوت مردودیت و حذف این واژهٔ کیهانی توسط علمای اسلامی ﻣﻰبود که، در نهایت باعث ایجاد دشواری در فرایند استتار و انتقال «اسم اعظم» به نسل های آینده ﻣﻰشد.
در هرصورت، چون ، واژگان گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» همگی، زیرمجموعهﺍی از چینش حروف واژهٔ کیهانی «اللّٰه» اند،
پس، ﻣﻰتوان گفت که، «عالم واقعیات»، بر طبق توضیحات بخش سیزدهم انگارهٔ «یکتایش»، از ترکیب زیرمجموعهﻫﺎی واژهٔ کیهانی «اللّٰه» بوجود آمده.
پس، واژهٔ کیهانی«اللّٰه» همان «اسم اعظم» است که، بوجودآورندهٔ «عالم واقعیات» است.
ایرانیان همواره معتقد بودند که، گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» به نحوی نهفته در واژهٔ کیهانی «اللّٰه» است.
برای همین در هنگام طراحی پرچم «جمهوری اسلامی ایران» و نگارش واژهٔ کیهانی «اللّٰه» در وسط این پرچم، سعی کردند که، نشان دهند که، گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» به نحوی در واژهٔ کیهانی «اللّٰه» قابل روئیت است.
در هر صورت، ما معتقدیم که، اضافه کردن «تشدید» به واژهٔ کوفی «الـله» به نحوی با ائمه شیعیان و علمای ایرانی مرتبط است.
از سوی دیگر، ما معتقدیم که، در هنگام تلفظ درست واژهٔ کیهانی «اللّٰه» هر سه واژهٔ «لا»، «اِله» و «اِلّا» همراه با واژهٔ کیهانی «اللّٰه» شنیده ﻣﻰشود، ولی انسان فاقد توانایی تلفظ و قرائت آن است.
زیرا که، الف (ا) دوم واژه کیهانی «اللّٰه» (اِ-ل-ل-ا-ل-ه) همزمان باید به صدای «آ» و «اِ» تفلظ شود تا هم برای حرف آخر واژهٔ «اِلّا» مورد استفاده قرار گیرد و هم برای حرف اول واژهٔ «اِله» بکار رود.
اما انسان فاقد توانایی تلفظ همزمان «آ» و «اِ» است.
البته، شاید بتوان با دستگاه های آواپرداز (آواپرداز=سینثسایزر=Synthesizer) امروزی، تلفظ این واژه را عملی ساخت ولی آنچه که، مبرهن است این است که، انسان فاقد توانایی تلفظ و قرائت واژهٔ کیهانی «اللّٰه» است.
همچنین توجه کنید که، تلفظ الف (ا) آغازین واژهٔ کیهانی «اللّٰه» ﻫﻢصدا با الف کسره دار (اِ) است زیرا «اِلّا» با الف کسره دار (اِ) نوشته ﻣﻰشود.
اما، جالب اینجاست که، تلفظ واژهٔ کوفی «الـله» در چهارچوب گزارهٔ «بسم الـله» نیز، هم صدا با الف کسره دار (اِ) است.
پس، استفاده از واژهٔ «بِاسْمِ» به جای واژهٔ «بسم» در گزارهٔ «بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» ﻣﻰتواند رهنمونی برای شباهت تلفظ الف (ا) آغازین واژهٔ کیهانی «اللّٰه» با تلفظ الف (ا) گزارهٔ «بسم الـله» باشد.
در هر صورت، محصول «قلم شدن» یا «قطع شدن مجازی» واژهٔ کیهانی «اللّٰه»، سه واژهٔ «اِلّا»، «لا» و «اِله» است.
بدین ترتیب، با استفاده از ترکیب اجزاء «قطع شده» واژهٔ کیهانی «اللّٰه» گزارهٔ مرکب «اِلّا اللّٰه» در چهارچوب ادغام «اِلّا» و «اللّٰه» بوجود ﻣﻰآید.
پس، اعتبار گزارهٔ «اِلّا اللّٰه» متعلق به واژهٔ کیهانی «اللّٰه» است و این «تعلق» اعتباری همان «عَلَق» قرآنی اشاره شده در گزارهٔ «خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ» است.
بدین ترتیب انسان (ویا دیگر موجودات هوشمند) از «اِلّا اللّٰه» که، به مفهوم «نیستی» است، ساخته شده.
برای همین هم در «قرآن» و هم در «آئین میترا» سرشت انسان از «خاک» است. زیرا که، «خاک» سمبل «نیستی» است.
اما، پیشتر توضیح دادیم که، آزمایشﻫﺎی فیزیک کوانتوم نشان ﻣﻰدهند که ، وجود «شاهد» برای بوجود آمدن «عالم واقعیات» ضروری است، در نتیجه ﻣﻰتوان گفت که، «اِلّا اللّٰه» آغازندهٔ «عالم واقعیات» است. زیرا که، «عالم واقعیات» ساخته و پرداختهٔ وجود «هوشمندی انسان» (ویا دیگر موجودات هوشمند) است.
جالب اینجا است که، در چهارچوب تئوری «بیگ بنگ» کیهاﻥشناسی نیز، «عالم واقعیات» از «نیستی» نشأت ﻣﻰگیرد.
نتیجتاً، ز طریق تعریف گزارهٔ «اِلّا اللّٰه»، خلقت «عالم واقعیات» در چهارچوب «هستی مجازی» میسر ﻣﻰشود.
زیرا که، بر طبق توضیحات بخش سیزدهم «یکتایش»، پس از «قلم کردن مجازی» واژهٔ کیهانی «اللّٰه» و استفاده اجزاء آن در تعریف گزارهٔ مرکب «اِلّا اللّٰه» نخستین معادلهٔ کیهانی در چهارچوب معادله زیرین مفهوم پیدا ﻣﻰکند.
«اِله» = «لا» «اِلّا اللّٰه»
بازتاب این معادله کیهانی این است که، «صفر» و «یک» کیهانی در چهارچوب «تعلق اعتباری» «اِلّا اللّٰه» و «هستی مجازی» «اِله» قابل تعریف ﻣﻰشوند.
سپس، «زنجیرهﻫﺎی» متشکل «اِلّا اللّٰه» و «اِله» مانند «صفر» و «یک»های کامپیوتری تبدیل به «داده»های کیهانی ﻣﻰشوند.
ولی، این «داده»های کیهانی به تنهایی فاقد معنیٰ ﻣﻰباشند.
اما، «هوشمندی انسان» ﻣﻰتواند این «داده»های ﺑﻰمعنیٰ را تبدیل به «آگاهی» یا «اطلاعات» کند و این تبدیل از طریق برقراری ارتباط میان یکی از معانی واژهٔ کیهانی «اللّٰه» با «زنجیرهﻫﺎی» متشکل «اِلّا اللّٰه» و «اِله» میسر ﻣﻰشود.
برقرار کنندهٔ این ارتباط، بخشی از «فرهوش» است که، ما به آن «آفریدِگار» ﻣﻰگوئیم.
و «آفریدِگار»، این ارتباط را، توسط قوانین «جبر پارسی» نهفته در گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» میسر ﻣﻰسازد.
(برای توضیح بیشتر دربارهٔ «جبر پارسی»، به بخش سیزدهم انگارهٔ «یکتایش» روجوع کنید)
پس، بر طبق انگارهٔ «یکتایش»، «عالم واقعیات» متشکل از «هستیﻫﺎی مجازی» است و هر «هستی مجازی»، متشکل از زنجیرﻩهای «اِلّا اللّٰه» و «اِله» است و هر زنجیرهٔ متشکل از «اِلّا اللّٰه» و «اِله»، حاوی حداقل یکی از معانی نهفته در واژهٔ کیهانی «اللّٰه» است و «آفریدِگار» برقرار کنندهٔ ارتباط این زنجیرهﻫﺎ با معانی ﺑﻰشمار واژهٔ کیهانی «اللّٰه» است.
بدین ترتیب، «آفریدِگار» برقرار کنندهٔ «صنع الهی» است و تجلی آفریدگار در انسان باعث بوجود آمدن توانایی «شناخت» و «آگاهی» اوست.
زیرا که، هر «هستیﻫﺎی مجازی» در «عالم واقعیات» مظهری از «آفریدِگار» است.
پس، «شناخت» (Cognition) و «آگاهی» (Awareness) انسان، بازتاب «قلم کردن» واژهٔ کیهانی «اللّٰه» است که، از طریق «آفریدِگار» و با استفاده از «جبر پارسی» نهفته در گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» میسر ﻣﻰشود.
نتیجتاً، توضیح بالا، گویای تفسیر و ترجمهٔ گزارهٔ «الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» در چهارچوب انگارهٔ «یکتایش» است.
اما، منیت انسان ﻣﻰتواند باعث کژاندیشی او باشد و به نادرستی باعث ظهور «دﻝبستگی» به مظاهر «آفریدِگار» باشد.
این «دﻝبستگی»، خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه باعث «اِله» یا «معبود» قرار دادن «مصنوع الهی» به جای «صنع الهی» است.
عاشق «صنع» خدا با فرّ بود.
عاشق «مصنوع» او کافر بود.
نتیجتاً، رسالت انفرادی انگارهٔ «یکتایش»، برقراری گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» در تفکر افراد و پیشﮔﻴﺮی از «دﻝبستگی» ایشان به «مصنوعات الهی» است و استفاده از واژهٔ «غربنده» که، به مفهوم «بندهٔ تفکرات غربی» است، گامی در راستای تحقق این رسالت است.
همچنین رسالت سیاسی انگارهٔ «یکتایش» در گسترهٔ جهانی، برقراری گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» در ساختار سیاسی و پیشﮔﻴﺮی از «وابستگی» ایران و دیگر کشورها به تشکلات «مصنوعی» مرتبط با «جهانﮔﺮایی» (Globalization) ویا تشکلات «مصنوعی» مرتبط با «نظم نوین جهانی» (New World Order) است و استفاده از واژگان «هماسالاری» و «همآسالاری» که، به مفهوم ساختاری سیاسی منطبق بر سالاری «همهٔ مردم ایران» یا «همهٔ مردم آزاده» است، گامی در راستای تحقق این رسالت است.
نهایتاً، همهٔ مشکلات انسان از منیت او نشأت ﻣﻰگیرد و راز سعادت او، برقراری «اِلّا اللّٰه» در منیت خویش است که، این برقراری به مفهوم «نیستی در منیت» یا «صفر کردن منیت» اوست.
در پایان این بخش، با استفاده از شعر زیرین یادآوری ﻣﻰکنیم که،
در عرفان پارسی، گزارهٔ «نه من» گویای مفهوم «نیستی در منیت» ویا «صفر کردن منیت» است.
خواجه مگو که من منم، من نه منم «نه من» منم
گر تو تویی و من منم، من نه منم «نه من» منم
عا شق زار او منم، بی دل و یار او منم
باغ و بهار او منم، من نه منم «نه من» منم
یار و نگار او منم، غنچه و خار او منم
بر سر دار او منم، من نه منم «نه من» منم
لاله عذار او منم، چاره ی کار او منم
حسن وجوار او منم، من نه منم «نه من» منم
باغ شدم زِ ورد او، داغ شدم زِ گِرد او
زاغ شدم زِ درد او، من نه منم «نه من» منم
آب گذشت از سرم، بخت برفت از برم
ماه بریخت اخترم، من نه منم «نه من» منم
لاف زدم زِ جام او، گام شدم زِ گام او
عشق چه گفت نام او، من نه منم «نه من» منم
روح مرا حیات ازو، ذات مرا صفات ازو
فقر مرا ذکات از او، من نه منم «نه من» منم
جان مرا جمال ازو، نفس مرا جلال ازو
عشق مرا کمال ازو، من نه منم «نه من» منم
قرق شدم زِ روح او، بحر شدم زِ نوح او
تا برسد فتوح او، من نه منم «نه من» منم
دولت شید او منم، باز سپید او منم
راه امید او منم، من نه منم «نه من» منم
گفت برو تو شمس دین، هیچ مگو از آن و این
تا شودت گمان یقین، من نه منم «نه من» منم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بخش سیزدهم ـ – از «لا اِله اِلّا اللّٰه» تا آفرینش «کازموس»
پرسش:
در گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه»، اجزای «جبر پارسی» کدامند؟
پاسخ:
قبل از توضیح باید اشاره کنیم که، با مراجعه به تصویر بالا، ﻣﻰتوانید نمادهای اجزای «جبر پارسی» را، در گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» مشاهده کنید.
«جبر پارسی» ساختاری است که، از «مجموعهﺍی دو عضوی»، و «سه عامل» (عامل=عملﮔﺮ=دِگرگار) ویژه تشکیل شده.
«دو عضو» مجموعه های مرتبط با «جبر پارسی» می توانند هر چیزی باشند .
برای مثال:
· در علم منطق، این «دو عضو» به عناوین «نادرست» و «درست» شناسایی ﻣﻰشوند.
· در علوم ریاضیات و کامپیوتری، این «دو عضو» به عناوین «صفر» و «یک» شناسایی ﻣﻰشوند.
· در عرفان، این «دو عضو» به عناوین «نیستی» و «هستی» شناسایی ﻣﻰشوند.
· در فقه اسلامی، این «دو عضو» به عناوین «اِلّا اللّٰه» و «اِله» شناسایی ﻣﻰشوند.
· در انگارهٔ «یکتایش»، این «دو عضو» به عناوین «نیستﮔﺎر» و «آفریدِکار» شناسایی ﻣﻰشوند.
· در علم «دیجیتال الکترونیک»، این «دو عضو» به عناوین «ولتاژ بالا» و «ولتاژ پائین» شناسایی ﻣﻰشوند.
از سوی دیگر، «سه عامل» «جبر پارسی»، در زبان پارسی و در چهارچوب علم «منطق»، از «یا»، «وَ» و «نا» تشکیل شده که، در انگارهٔ «یکتایش» با عناوین «گسستهﮔﺎر»، «پیوستهﮔﺎر» و «نادِﮔﺎر» شناسایی ﻣﻰشوند.
اما، عملکرد این «سه عامل» ویژهٔ، در رابطه با دو عضو مجموعه باید مطابق با تأثیر «یا»، «وَ» و «نا» بر دو عضو «نادرست» و «درست» منطقی باشد.
معادلات منطقی زیرین، معرف عملکرد سه عامل«گسستهﮔﺎر»، «پیوستهﮔﺎر» و «نادِﮔﺎر» منطقی است:
تعریف «گسستهﮔﺎر» (عامل «یا»)
· «نادرست» «یا» «نادرست» = «نادرست»
· «نادرست» «یا» «درست» = «درست»
· «درست» «یا» «نادرست» = «درست»
· «درست» «یا» «درست» = «نادرست»
تعریف «پیوستهﮔﺎر» (عامل «وَ»)
· «نادرست» «وَ» «نادرست» = «نادرست»
· «نادرست» «وَ» «درست» = «نادرست»
· «درست» «وَ» «نادرست» = «نادرست»
· «درست» «وَ» «درست» = «درست»
تعریف «نادِﮔﺎر» (عامل «نا»)
· «نا» «نادرست» = «درست»
· «نا» «درست» = «نادرست»
در بخشﻫﺎی پیشین، توضیح دادیم که «جبر پارسی» نوعی «جبر بولین» است که، در قوانینﺍش، به جای عامل «وَیا» (OR)، از عامل «یا» (XOR) استفاده شده و نتیجتاً قابلیت تولید میدان ریاضیاتی (F2) را، دارد.
اکنون ما ﻣﻰخواهیم نشان دهیم که، در مفهوم اجزای گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» «جبر پارسی» نهفته است و سپس، نشان خواهیم داد که، به شرط وجود «فرهوش» (فرهوش=تفکر الهی)، با استفاده از گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» ﻣﻰتوان «عالم واقعیات» را بوجود آورد.
----------
نخست اجازه دهید که، با «گسستهِﮔﺎر» شروع کنیم. زیرا که، توضیح آن دشوارتر از مابقی اجزای «جبر پارسی» است.
همانطور که، پیشتر گفتم، «گسستهِﮔﺎر» مطابق حرف «یا» در گویش فارسی است که، در چهارچوب علم منطق بوسیلهٔ گزارهٔ عربی-فارسی «فصل منطقی» شناسایی ﻣﻰشود.
نکته مهم در اینجا این است که، در زبان انگیسی واژه ای مترادف با واژهٔ «یا» و جود ندارد بلکه، توصیف آن باگزارهٔ انگلیسی (Exclusive Or) شناسایی ﻣﻰشود.
واژهٔ انگلیسی (Or)، به نادرستی مترادف با «یا» قرار گرفته، ولی، در واقع ﻫﻢمعنی با حرف ربط «وَیا» است که، ما آن را، به پارسی «ﻫﻢبستهﮔﺎر» نامیدیم و به زبان عربی-فارسی آن را، به عنوان «اتحاد منطقی» شناسایی ﻣﻰکنیم.
تعریف «ﻫﻢبستهﮔﺎر» (عامل «وَیا»)
«نادرست» «وَیا» «نادرست» = «درست»
«نادرست» «وَیا» «درست» = «درست»
«درست» «وَیا» «نادرست» = «درست»
«درست» «وَیا» «درست» = «نادرست»
تفاوت حرف ربط «یا»با حرف ربط «وَیا» در این است که،
یک «گزارهٔ مرکب» که، از ادغام دو «گزارهٔ ساده» بوسیلهٔ حرف ربط «یا» بوجود آمده، هنگامی درست است که، دو «گزارهٔ ساده» آن، یکی درست و دیگری نادرست باشد و در غیر این صورت «گزارهٔ مرکب حاوی» «یا» نادرست است.
اما،
یک «گزارهٔ مرکب» که، از ادغام دو «گزارهٔ ساده» بوسیلهٔ حرف ربط «وَیا» بوجود آمده، هنگامی درست است که، حداقل یکی از دو «گزاره ساده» آن درست باشد. وگرنه، تنها هنگامی نادرست است که هر دو «گزاره ساده» آن، نادرست باشند.
هرچند دانش ما دربارهٔ زبان عربی محدود است، ولی ما حدس ﻣﻰزنیم که، زبان عربی نیز، مانند زبان انگلیسی فاقد حرف ربط انحصاری «یا» است.
برای همین «گسستهِﮔﺎر» در گزارهٔ مرکب «لا اِله اِلّا اللّٰه»، به سادگی قابل تشخیص نیست.
برای پی بردن به وجود «گسستهِﮔﺎر» در گزارهٔ مرکب «لا اِله اِلّا اللّٰه» باید به رابطهٔ میان «اِله» و «اِلّا اللّٰه»، رجوع کرد.
زیرا، به شرط درستی گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» ﻣﻰتوان یقیناً گفت که:
اگر وجودی « اِله» باشد، آنگاه «اِلّا اللّٰه» نیست و اگر وجودی «اِلّا اللّٰه» باشد، آنگاه «اِله» نیست.
نتیجتاً در گزارهٔ مرکب «لا اِله اِلّا اللّٰه»، جدایی میان «اِله» و «اِلّا اللّٰه» مشهود است که، باعث درست بودن یکی و نادرست بودن دیگری است.
ما به این جدایی «گسستهِﮔﺎر» ﻣﻰگوئیم و چون در ریاضیات علامت « » نماد «گسستهِﮔﺎر» است، ما، این جدایی را، به صورت «اِله اِلّا اللّٰه» ﻣﻰنگاریم.
«گسستهِﮔﺎر» در زبان انگیسی (Eclusive Or) نامیده ﻣﻰشود که، به نادرستی در فارسی به آن «یای انحصاری» ﻣﻰگویند.
اما در فارسی، حرف ربط «یا»، بالذات «انحصاری» است. پس، «یا» «غیر انحصاری» وجود ندارد و برای همین «یا» به درستی «فصل منطقی» نامیده شده. برای نمونه در بیت زیرین انحصاری بودن «یا» مشهود است.
آفتاب است آن پری رُخ «یا» ملایک «یا» بشر
قامت است آن «یا» قیامت «یا» الف «یا» نیشکر؟
اما، سرقت اصول علم منطق توسط «ارسطوی دزد» در هنگام حملهٔ اسکندر به ایران، مایهٔ کژروی علم منطق در غرب شد.
زیرا، عدم وجود واژهٔ انگلیسی مترادف با حرف ربط «یا»، باعث شد که،
از یک سو، واژهٔ انگلیسی (Or) در چهارچوب علم منطق، به نادرستی (Logical Disjunction) نامیده شود که، ترجمهٔ آن، به زبان پارسی «گسستگی گویا» و به زبان عربی-فارسی «فصل منطقی» است.
و
از سوی دیگر، واژهٔ انگلیسی (Or) در چهارچوب ریاضیات مرتبط با نظریهٔ مجموعه ها به درستی (Union) نامیده شده که، ترجمهٔ آن به زبان پارسی «ﻫﻢبستگی» و به زبان عربی «اتحاد» یا «اجتماع» است.
بدین ترتیب، حرف ربط (Or) در زبان انگلیسی با دو نام متضاد تفسیر ﻣﻰشود که، یکی به مفهوم «گسستگی» و دیگری به مفهوم «ﻫﻢبستگی» است.
پس ما ﻣﻰتوانیم نتیجهٔ بگیریم که حداقل یکی از دو فرضیهٔ زیرین درست است:
1. «ارسطو» فرق مفهوم «گسستگی» با «ﻫﻢبستگی» را نمی فهمید.
2. «ارسطو» بنیانگذار علم منطق نبود بلکه، سارق آن بود.
در هر صورت، این تضاد سراغاز «کودَنی» نهادینه شده در «سکولاریزم غربی» است.
نتیجتاً،
بدین ترتیب، در گزارهٔ مرکب «لا اِله اِلّا اللّٰه»، چیزی به مفهوم «ﻫﻢبستهﮔﺎر» وجود ندارد.
برای همین در تصویر بالا،«ﻫﻢبستهﮔﺎر» به رنگ زرد نشان داده شده تا گویای بی ربط بودن آن با گزارهٔ مرکب «لا اِله اِلّا اللّٰه»، باشد.
----------
دومین جزء «جبر پارسی» در گزارهٔ مرکب «لا اِله اِلّا اللّٰه»، حرف استثناء «الّا»، است که، به مفهوم «جُز» است.
در علم منطق، حرف استثناء نوعی «عطف منطقی» محسوب ﻣﻰشود زیرا که، عملکرد حرف استثناء به مفهوم ادغام «نقیض گزارهٔ مستثنا شده» با «گزارهٔ استثناء پذیر» توسط «عطف منطقی» است.
یعنی که، اگر یک «گزارهٔ مرکب»، از ادغام دو «گزارهٔ ساده» بوسیلهٔ حرف ربط «وَ» یا حرف استثناء «جُز» بوجود آمده باشد، آنگاه هنگامی درست است که، هر دو «گزاره ساده» آن درست باشد.
مثلاً، «گزارهٔ مرکب» زیرین را در نظر بگیرید:
همهٔ کشورهای جنوب غربی آسیا «جُز» ایران، قبل از جنگ جهانی اول وجود نداشتند.
این گزاره مترادف است با:
ایران قبل از جنگ جهانی اول وجود داشت «وَ» دیگر کشورهای جنوب غربی آسیا قبل از جنگ جهانی اول وجود نداشتند.
آنوقت ﻣﻰتوان گفت که، این «گزاره مرکب» هنگامی درست که هر دو «گزارهٔ سادهٔ» زیرین درست باشد:
1. ایران قبل از جنگ جهانی اول وجود داشت.
2. دیگر کشورهای جنوب غربی آسیا قبل از جنگ جهانی اول وجود نداشتند.
نتیجتاً، واژهٔ «الّا»، مانند «وَ» یک «پیوند دهندهٔ منطقی» است که، ما به آن «پیوستهﮔﺎر» ﻣﻰگوئیم.
----------
سومین جزء «جبر پارسی» در گزارهٔ مرکب «لا اِله اِلّا اللّٰه»، حرف نفی «لا» است که، «نقیض منطقی» محسوب ﻣﻰشود که، در پارسی با واژگان «نا»، «نَه» یا «نیست» مترادف است .
«نقیض منطقی» عاملی است که بر یک گزاره ویا یک واژه اعمال ﻣﻰشود و اگر گزاره ویا واژهٔ «درست» باشد آن را «نادرست» ﻣﻰسازد و بر عکس، اگر واژه ویا گزاره «نادرست» باشد، آن را، «درست» ﻣﻰسازد.
در انگارهٔ «یکتایش»، ما «نقیض منطقی» را، «نادِگار» نامیدیم.
----------
چهارمین جزء «جبر پارسی» در گزارهٔ مرکب «لا اِله اِلّا اللّٰه»، مفهوم برخاسته از گزارهٔ «اِلّا اللّٰه»، است.
مفهوم گزارهٔ «اِلّا اللّٰه» مترادف با واژهٔ «نیستی» در عرفان و واژهٔ «عدم» در عربی است و نمادی مناسب برای نشان دادن «صفر» در «جبر پارسی» است.
ما در انگارهٔ «یکتایش»، مفهوم استدلالی «اِلّا اللّٰه» را، «نیستﮔﺎر» نامیدیم و «اِلّا اللّٰه»را با اسم توصیف «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» مترادف کردیم تا صفتی بسازیم که، ﻫﻢزمان گویای مفهوم «صفر» و «نیستی» باشد.
به علت این که، انسان فاقد توانایی درک «اللّٰه» است، گزارهٔ «اِلّا اللّٰه»، مهمترین بخش گزارهٔ مرکب «لا اِله اِلّا اللّٰه» است که، برای انسان قابل درک است.
زیرا، «اِلّا اللّٰه» که، به مفهوم «نیستی» است، نخستین «معنیٰ اعتباری» است که، هر چند «وجود ندارد» ولی، «دارای معنیٰ» است و در اصل «معتبر ترین معنیٰ» در «عالم واقعیات» است.
ولی، «اِلّا اللّٰه» هنگامی مفهوم «نیستی» را، به خود ﻣﻰگیرد که، به جز «اللّٰه» وجودی دیگری موجود نباشد. برای همین ما در انگارهٔ یکتایش، از صفت «یکتاهستی» یرای توصیف «اللّٰه» استفاده ﻣﻰکنیم.
در اینجا توجه کنید که، «اِلّا اللّٰه» ﻫﻢزمان «پیوسته» به «اللّٰه» و «گسسته» از «اللّٰه» است.
زیرا، اعتبار «اِلّا اللّٰه» از پیوستگی به «یکتاهستی» بودن «اللّٰه» بوجود آمده اما معنی «اِلّا اللّٰه»، گویای «گسستگی» از «اللّٰه» است.
این ویژگی «اِلّا اللّٰه»، مانند خصوصیت «مجموعه تهی» در ریاضیات است که،
ﻫﻢزمان زیر مجموعهٔ دیگر مجموعه هاست. پس، پیوسته به آنهاست. در حالی که فاقد اشتراک با دیگر مجموعهﻫﺎست، پس، گسسته از آنهاست.
نتیجتاً «اِلّا اللّٰه» به مفهوم «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ»، نخستین «چَمپاد» است .
(چَمپاد=چمَ+پاد=معنیٰ+ضد=ضدیت در معنیٰ=تناقض=پارادوکس=Paradox)
ما معتقدیم که، همهٔ «چَمپاد»های موجود در علوم ریاضی، فیزیک و ...، جملگی از «چَمپاد هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» نشأت ﻣﻰگیرند.
فرایند اعتبار بخشی به «اِلّا اللّٰه» توانایی است که، محدود به «اللّٰه» است و هیچ موجودی در «عالم واقعیات» دارای چنین توانایی نیست. زیرا، در «عالم واقعیات» تنها توانایی«تغییر معانی» یا به گویش پارسی «دِگرِش چَمﻫﺎ» وجود دارد.
اما،
«دِگرش چَمﻫﺎ»، یعنی «آفرینش» «چَمﻫﺎی نوین» از راه «پرورش» «چَمﻫﺎی کنونی».
و
«پرورش چَمﻫﺎ» یعنی آمیزش «چَمﻫﺎی کنونی» با یکدیگر توسط سه عامل «پیوستهﮔﺎر»، «گسستهﮔﺎر» و «نادِگار».
در اینجا توجه کنید که، سه عامل «پیوستهﮔﺎر»، «گسستهﮔﺎر» و «نادِگار» به تنهایی فاقد «معنیٰ» ﻣﻰباشند.
یعنی، سه «عامل» «وَ»، «یا» و «نا» در پارسی، به تنهایی «ﺑﻰمعنیٰ» هستند و تنها در هنگام ترکیب با گزارﻩها ویا واژگان «بامعنیٰ» است که، این سه «عامل» نقش «تغییر دهندهٔ معانی» را، ایفا ﻣﻰکنند و به واسطهٔ ایشان «معانی» نوین آفریده ﻣﻰشوند.
همچنین توجه کنید که، معنی «اِلّا اللّٰه» که، به مفهوم صفت «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ»، همواره وجود داشته زیرا که، اسم توصیف «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» صفتی است که، تثبیت کنندهٔ «یکتاهستی» بودن «اللّٰه» است. پس، «معنیٰ» و «اعتبار» «اِلّا اللّٰه»، همواره بوده، هست و خواهد بود.
هرچند که، «معنیٰ» و «اعتبار» «اِلّا اللّٰه» همیشه وجود داشته، اما، تعریف استدلالی «اِلّا اللّٰه» بعد از آفرینش «اِلّا» و در هنگام ظهور «عالم واقعیات» بوجود آمد تا برای «خرد» انسان، معرف پیوند میان «اللّٰه» و «اِلّا اللّٰه» باشد.
این پیوند همان «عشق عرفانی» است. پس، مفهوم «عشق عرفانی» همواره وجود داشته اما، تعریف استدلالی آن پس از تعریف «پیوستهﮔﺎر» بوجود آمده.
برای همین ما، در انگارهٔ «یکتایش»، تعریف استدلالی «اِلّا اللّٰه» را، «نیستﮔﺎر» نامیدیم.
بدین ترتیب، «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» توصیف «معنای-اعتباری» «اِلّا اللّٰه» در چهارچوب «عالم ابدی معنویات» است ولی، «نیستﮔﺎر» تعریف استدلالی «اِلّا اللّٰه» در چهارچوب «عالم فانی واقعیات» است.
----------
پنجمین و آخرین جزء «جبر پارسی» در گزارهٔ مرکب «لا اِله اِلّا اللّٰه» مفهوم واژهٔ «اِله» است که، از «پرورش» چهار جزء پیشین بدست ﻣﻰآید. این «پرورش» گویایی نخستین «معادلهٔ کیهانی» است که در گزارهٔ مرکب «لا اِله اِلّا اللّٰه» نهفته است و این «معادله» عبارت است از:
«اِله»=«لا» «اِلّا اللّٰه» که، به صورت «لا» «اِله»=«اِلّا اللّٰه» نیز نوشته ﻣﻰشود.
«اِله»، در چهارچوب در گزارهٔ مرکب «لا اِله اِلّا اللّٰه»، یعنی«آن که، انسان او را، خدا ﻣﻰانگارد». پس واژهٔ «اِله» مترادف با واژهٔ «بُت» در عرفان، «معبود» در عربی، و نمادی مناسب برای نشان دادن عدد «یک» در «جبر پارسی» است که، ما در انگارهٔ «یکتایش» به آن، «آفریدِگار» ﻣﻰگوئیم.
در اینجا، توجه کنید که، در معادلهٔ بالا، «آفریدِگار» بر مبنای «نیستﮔﺎر» تعریف شده و برای همین است که، همهٔ «هستی» موجود در «عالم واقعیات» کاذب است و نوعی «بُت» یا «هستی اعتباری» است که، از اعتبار «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» بوجود آمده و برای همین در عرفان پارسی، «نیستی» به «آینه»ای تشبیه ﻣﻰشود که، تصویر «اللّٰه» در آن، بوجود آورندهٔ «عالم واقعیات» است.
نیستم نیست، که هستی همه در نیستی است
هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمایی
اما، «آفریدِگار» حقیقی، «اللّٰه» است که، از «ورای دو عالم» و از طریق «اِلّا اللّٰه»، «اعتبار دهنده» به همه چیز در «عالم واقعیات» است و برای همین، در چهارچوب «عالم واقعیات» که، محدود به هوشمندی انسان است، غبر قابل ادراک است.
بدین ترتیب، از معادلهٔ بالا که، به پارسی این گونه نوشته ﻣﻰشود،
«آفریدِگار» = «نا» «نیستﮔﺎر»،
ﻣﻰتوان دریافت که، هر چیزی در «عالم واقعیات» ﻣﻰتواند مانند یک «بُت» ذهنی، نمادی از «اللّٰه» باشد و «اِلّا اللّٰه» سرچشمهٔ همهٔ «بُت» ذهنی است.
در عرفان پارسی، «جان» انسان که، مطابق با «منیت» یا «برداشت خود، از کیستی خود» در روانشناسی است، هنگامی به کمال ﻣﻰرسد که، با «اِلّا اللّٰه» یکسان شود.
تن آدمی شریفست به «جان» آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
.....
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
بنگر که تا چه حدّ است مقام آدمیت
در عرفان پارسی، «گسستگی» معنایی میان «اِلّا اللّٰه» و «اللّٰه» و «پیوستگی» اعتباری «اِلّا اللّٰه» به «اللّٰه» مانند «طلب» و «عشق» انسان به «معشوق» خود، «اللّٰه» است و بدین ترتیب،«اللّٰه» به تشبیه «معشوق»، تنها «آفریدِگار» حقیقی است. نتیجتاً، تنها در هنگام وقوع «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» در «جان» انسان است که، «منیت» او «صفر» ﻣﻰشود تا «عاشق» به «وصال» «معشوق» برسد.
بدین ترتیب واژه «اِله»، «برابر» است با، ترکیب «نادِگار» «لا» با «نیستﮔﺎر» استدلالی «اِلّا اللّٰه».
اما، علامت «برابری» در هر «معادله» به مفهوم «عدم گسستگی» میان طرفین «معادله» است.
یعنی این که، اگر طرفین معادله توسط «گسستهﮔﺎر» با یکدیگر ادغام شوند، محصول این ادغام گزارهﺍی نادرست خواهد بود.
نکتهٔ مهم در اینجا این است که، «اِله» با «اللّٰه» یکسان نیست. بلکه، «اِله» تصویر، تفسیر و نمادی از «اللّٰه» است که، برای انسان قابل درک است ولی «اللّٰه» فراتر از ادراک انسان است.
برای همین ما، برای توصیف «اللّٰه» در محدودهٔ ادراک انسان، از اسم توصیف «یکتاهستی» استفاده ﻣﻰکنیم.
----------
بدین ترتیب اجزای پنجگانهٔ «جبر پارسی» نهفته در گزارهٔ مرکب «لا اِله اِلّا اللّٰه» شناسایی شد. این اجزاء عبارتند از:
1. نماد "XOR" که، «گسستهﮔﺎر» نهفته در رابطهٔ میان «اِلّا اللّٰه» و «اللّٰه» است.
2. نماد "AND" که، «پیوستهﮔﺎر» نهیده در مفهوم واژهٔ «اِلّا» است.
3. نماد "NOT" که، «نادِگار» نهیده در مفهوم واژهٔ «لا» است.
4. نماد "0" که، «نیستﮔﺎر» نهیده در مفهوو گزارهٔ «اِلّا اللّٰه» است.
5. نماد "1" که، «آفریدِگار» نهیده در مفهوم واژهٔ «اِله» است.
اما، «جبر پارسی» زیربنای ساختار، سختﺍفزار و نرمﺍفزار های رایانهﺍی است. یعنی این که، به شرط تعریف یک سامانهٔ دو حالتی و سه عامل «گسستهﮔﺎر» «پیوستهﮔﺎر» و «نادِگار» ﻣﻰتوان یک رایانه ساخت. زیرا که:
. ﻣﻰتوان، عملکرد همهٔ سختﺍفزارهای مرتبط با هر پردازشگر کامپیوتری (Microprocessor) را، با مخلوطی از سه عامل «گسستهﮔﺎر»، «پیوستهﮔﺎر» و «نادِگار» جایگزین کرد.
. ﻣﻰتوان، دستور العملﻫﺎی هر برنامهٔ کامپیوتری (Software) را، با مخلوطی از سه عامل «گسستهﮔﺎر»، «پیوستهﮔﺎر» و «نادِگار» جایگزین کرد.
اما، نطریهٔ فیزیک دیجیتال ﻣﻰگوید که، ساختار ریاضی مرتبط با «عالم واقعیات» که در چهارچوب فیزیک کوانتم توصیف ﻣﻰشود، یکﺳﺎن (یکﺳﺎن=Isomorphic) با یک اجرای رایانهﺍی است.
یعنی «عالم واقعیات» مانند یک «برنامهٔ رایانهﺍی» در حال اجرا است.
پس، «عالم واقعیات» مجموعهﺍی از از سه عامل «گسستهﮔﺎر»، «پیوستهﮔﺎر» و «نادِگار» است که، در چهارچوب یک «برنامهٔ رایانهﺍی»، در حال اجرا است.
ما، در انگارهٔ «یکتایش»، این «برنامهٔ رایانهﺍی» را، «فرمودگار» نامیدیم و اجرا کنندهٔ آن را، «پروردگار» نامیدیم.
اما چون، تفکر انسان، به تنهایی،
· ﻣﻰتواند دو حالت «نیستﮔﺎر» و «آفریدِگار» را درک کند.
· ﻣﻰتواند سه عامل «گسستهﮔﺎر» و «پیوستهﮔﺎر» و «نادِگار» را، تعریف کند و بکار گیرد.
· ﻣﻰتواند توسط سه عامل «گسستهﮔﺎر» و «پیوستهﮔﺎر» و «نادِگار»، «برنامهﺍی رایانهﺍی» مانند «فرمودِگار» بسازد.
· ﻣﻰتواند مانند «پرودِگار» ولی با گنجایش و سرعت بسیار محدود، اجرا کنندهٔ «فرمودگار» باشد.
پس، بر طبق نظریهٔ «فیزیک دیجیتال»، تفکر انسان، دارای توانایی بوجود آوردن نمونهﺍی بسیار محدود از «عالم واقعیات» است.
پس، به شرط وجود تفکری مانند تفکر انسان ولی بسیار قدرتمندتر از آن، ﻣﻰتوان «عالم واقعیات» را، از طریق تفکر آفرید.
ما، در انگارهٔ «یکتایش»، «تفکر الهی» را «فرهوش» نامیدیم تا به مفهوم تفکری مانند تفکر انسان ولی بسیار قدرتمندتر از آن باشد.
نتیجتاً ﻣﻰتوان گفت که، به شرط وجود «فرهوش»، ﻣﻰتوان «کازموس» (کازموس=عالم واقعیات=پدیدِمان=Cosmos) را، صرفاً با استفاده از مفاهیم نهفته و نهیده در گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» آفرید.
بدین ترتیب، بر طبق انگارهٔ «یکتایش»، وجود «فرهوش» شرط کافی برای بوجود آمدن «عالم واقعیات» است.
اما، چون شرط وجود «فرهوش» تنها شرط انگارهٔ «یکتایش» برای بوجود آمدن «عالم واقعیات» است و چون تعداد شروط تئوری «بیگ بنگ» بیشتر و پیچیدهﺗﺮ از تک-شرط انگارهٔ «یکتایش» است، نتیجتاً بر طبق «تیغ اوکام» (Occam's razor) ﻣﻰتوان گفت که:
احتمال درست بودن انگارهٔ «یکتایش» بیشتر از احتمال درست بودن تئوری «بیگ بنگ» است.
ما، با ارائهٔ این متن، به «پژوهشگاه دانشهای بنیادی»، در انتظار تصدیق یا مردود شناختن این بخش از انگارهٔ «یکتایش» خواهیم نشست.
اما، به شرط تصدیق استدلال ما،
جوابﻫﺎیی قانع کننده، به چندین پرسش ﺑﻰپاسخ، مانند چرایی «دوگانگی لَرزَک-خُردک » (Wave-Particle Duality) ذرات کوانتمی، ارائه خواهیم داد.
و بدین ترتیب نخستین میخ علمی-استدلالی، بر تابوت پوسیدهٔ «سکولاریزم غربی» کوبیده خواهد شد.
زیرا، از این پس، «دل» و «دین» و «دانش» ایرانیان تفکیک ناپذیر خواهد بود.
و این نقطهٔ آغاز نبرد استدلالی میان ایرانیان اهل «دل» و «دین» و «دانش» با غربندگان اهل «زَر» و «زور» و «زبانﺑﺎزی» است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بخش دوازدهم – از «فَصل منطقی» تا «رَذل منطقی»
پرسش:
در بخش پیشین شما در بارهٔ رابطهٔ میان «دادﻩها»، «دستورﻩها» و «دادا» توضیح دادید. و گفتید که، «دادا» به مفهوم «اطلاعات» است و «اطلاعات» از راه استعمال «دستورﻩها» (دستوره=قانون) بر «دادﻩها» بوجود ﻣﻰآید، و گفتید که، «اطلاعات» یعنی «دادﻩهای حاوی معنیٰ». اما در اینجا دو سؤال مطرح ﻣﻰشود که، عبارتند از:
1. «دادﻩها» از چه ساخته شده اند؟
1. «دادﻩها» از چه ساخته شده اند؟
2. «دستورﻩها» (دستوره=قانون) از چه ساخته شدهﺍند؟
پاسخ:
پیشتر توضیح دادیم که، انگارهٔ «یکتایش» ﻣﻰگوید که، «عالم واقعیات» از «فرهوش» بوجود آمده و «فرهوش» به مفهوم «تفکر خداوند» است و در بخش پنجم «فرهوش» را اینگونه تعریف کردیم:
پاسخ:
پیشتر توضیح دادیم که، انگارهٔ «یکتایش» ﻣﻰگوید که، «عالم واقعیات» از «فرهوش» بوجود آمده و «فرهوش» به مفهوم «تفکر خداوند» است و در بخش پنجم «فرهوش» را اینگونه تعریف کردیم:
«فرهوش» یعنی «مجموع هوشمندی های عالم» که، به پارسی «گِردآورد هوشمندی های هستی» است.
یعنی صرفاً به شرط وجود «فرهوش» و بدون نیاز به وجود چیز دیگری، «عالم واقعیات» بوجود ﻣﻰآید.
در بخش دهم نیز، برای «شیر فهم» کردن «سکولارهای کودَن» خلاصهﺍی به انگلیسی در بارهٔ الگویی آزمایشگاهی در رابطه چگونگی آفرینش «عالم واقعیات» از «فرهوش» ارائه دادیم.
اکنون ما بر مبنای تفکر «شیعی»، «واژه سازی پارسی»، علوم «کامپیوتری و ریاضی» و اصول «علم منطق»، توضیح و تشریح آن الگوی انگلیسی را، آغاز ﻣﻰکنیم.
پاسخ کلی و خلاصه به پرسش شما این است که، «دستورﻩها» و «دادﻩها» همگی از «نام خدا» ساخته شده و «فرهوش» به مفهوم «تفکر خداوند» هم «آفریدِگار» این «نام» است و هم «پرودِگار» مفاهیم برخاسته از این «نام» است و هم «فرمودِگار» گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» است که، این گزاره نیز از پرورش آن «نام» بوجود آمده.
اکنون ما بر مبنای تفکر «شیعی»، «واژه سازی پارسی»، علوم «کامپیوتری و ریاضی» و اصول «علم منطق»، توضیح و تشریح آن الگوی انگلیسی را، آغاز ﻣﻰکنیم.
پاسخ کلی و خلاصه به پرسش شما این است که، «دستورﻩها» و «دادﻩها» همگی از «نام خدا» ساخته شده و «فرهوش» به مفهوم «تفکر خداوند» هم «آفریدِگار» این «نام» است و هم «پرودِگار» مفاهیم برخاسته از این «نام» است و هم «فرمودِگار» گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» است که، این گزاره نیز از پرورش آن «نام» بوجود آمده.
یعنی خداوند دارای نامی است که، از پرورش این نام گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» بوجود ﻣﻰآید و از گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه»، «عالم واقعیات» بوجود ﻣﻰآید.
این نام در فقه «شیعه» و اعتقادات «عرفان پارسی» به «اسم اعظم» مشهور است که، تا اکنون ناشناخته باقی مانده بود.
ولی ما معتقدیم که، خداوند راز این نام را، بر کسانی (شاید یکی از ائمه شیعیان) باز گشوده و سپس این نام توسط یکی از علمای ایرانی، آشکارانه پنهان شده. یعنی این نام، با وجود آشکاری بیش از حدّ ظاهری خود، دارای ماهیتی پنهانی است.
بدین ترتیب، این نام که، ذاتاً یک «لغت» است، سرآغاز همه چیز است و برای همین، است که، ایرانیان از قبل اسلام همه چیز را با گزارهٔ «به نام خدا» شروع ﻣﻰکردند و این آگاهی توسط پیروان «آئین مهر» در ایران نهادینه شده بود.
از سوی دیگر، در سرآغاز کتاب «یوحنا» که بخشی از عهد جدید «انجیل» است، به «اسم اعظم» اشاره شده ولی مسیحان به علت عدم آشنایی با متون میترایی، در فهم آن عاجزند. زیرا، متون میترایی توسط ارسطو از ایران دزدیده شده بود و ارسطوی دزد در درک مفاهیم عرفانی آن عاجز بود و این متون پس از چند صد سال به کانستانتین، امپراطور روم رسیده بود و وی توانست با استفاده از این متون، مذهب حکومتی «مسیحیت» را، پایه ریزی کند. اما، کنستانتین و مشاورانش از مفهوم عرفانی متون میترایی دزدیده شده ﺑﻰخبر بودند.
به هر صورت سرآغاز کتاب «یوحنا» چنین است:
در آغاز «لغت» بود، «لغت» با خدا بود، «لغت» خدا بود. (یوحنا 1:1)
اما قبل از آشکار کردن این لغت که گویای نام خداوند است بهتر است کمی دربارهٔ چگونگی بوجود آمدن عالم واقعیات از گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» توضیح دهیم.
مهم ترین نکته نهفته در گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه»، وجود ساختاری پنهانی است که، از اصول «علم منطق» نشأت ﻣﻰگیرد و این ساختار پنهانی در ریاضیات نوین، گویای نوع تکامل یافتهٔ «جبر بولین کلاسیک» است.
مهم ترین نکته نهفته در گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه»، وجود ساختاری پنهانی است که، از اصول «علم منطق» نشأت ﻣﻰگیرد و این ساختار پنهانی در ریاضیات نوین، گویای نوع تکامل یافتهٔ «جبر بولین کلاسیک» است.
تعریف «جبر بولین کلاسیک» به طور خلاصه این است که، با استفاده از دو «متغیر» منطقی «دُرُست» و «نادُرست» همراه با سه عامل «نقیض منطقی»، «عطف منطقی» و «فصل منطقی» ﻣﻰتوان یک ساختار ریاضیاتی را تعریف کرد که، این ساختار نه تنها زیربنای همهٔ سختﺍفزارها و علوم کامپیوتری است بلکه در چهارچوب فیزیک دیجیتال قادر به توصیف عالم واقعیات است.
اما باید توجه داشت که، تمرکز علم «منطق» بر «دُرُست» یا «نادُرست» بودن گزاره های «گویشی» (گویش=نطق) است و برای همین واژهٔ «منطق» از لغت «نطق» نشأت گرفته. بدین ترتیب «دُرُست سخن گفتن» مهمترین بازتاب علم «منطق» است.
اما، اندیشمندان غربی مدعی اند که، «ارسطوی دزد» بنیان گذار علم منطق است. بسیار خوب، اگر چنین است، باید پرسید که، چرا «ارسطوی دزد» لغت (Or) را، بعنوان «فصل منطقی» توصیف کرده؟
لغت «فصل» ترجمهٔ عربی واژهٔ انگلیسی (Disjunction) است که مفهوم آن «جدایی» یا «انفکاک» است.
اما (Or) در انگلیسی عامل «جدا کننده» نیست. زیرا هنگام ادغام دو گزاره توسط لغت (Or)، چیزی به مفهوم «جدایی» قابل شناسایی نیست.
در اینجا توجه کنید که، در ترجمهٔ پارسی، واژهٔ «یا» معادل با لغت انگلیسی (Or) قرار گرفته. ولی این ترجمهٔ «نادرست» است و ترجمهٔ درست برای لغت انگلیسی (Or)، واژهٔ پارسی «وَیا» است.
در واقع واژهٔ «یا» در پارسی معادل گزارهﺍی در انگلیسی است که به آن (Exclusive Or) می گویند.
نکتهٔ مهم در این اشتباه این است که، در انگلیسی و «احتمالاً» در «زبان لاتین» و «زبان یونانی» لغتی وجود ندارد که، به تنهایی هم معنی «یا» پارسی باشد.
پس، اگر در واقع چنین باشد و این، احتمال درست باشد آنوقت باید نتیجه گرفت که، مفهوم (Disjunction) یک مفهوم دزدی شده است و نمی تواند بخشی از تفکرات ارسطو باشد. پس، او دزد است.
برای اینکه بیشتر توضیح بدهم به مثال زیر توجه کنید.
گزارهٔ یکم: هوشنگ پزشک است «یا» هوشنگ استاد دانشگاه است.
گزارهٔ دوم: هوشنگ پزشک است «وَیا» هوشنگ استاد دانشگاه است.
در گزارهٔ یکم مثال بالا، هوشنگ می تواند «پزشک» باشد یا «استاد دانشگاه» باشد ولی نه هر دو
اما در گزارهٔ دوم هوشنگ می تواند «پزشک» باشد، یا «استاد دانشگاه» باشد یا «هم پزشک و هم استاد دانشگاه» باشد.
نتیجتاً «یا» در پارسی به درستی «فصل منطقی» است. زیرا در گزارهٔ یکم بالا، واژهٔ «یا» «عامل جدایی» «پزشک بودن» از «استاد دانشگاه» بودنِ هوشنگ است.
اما در گزارهٔ دوم «وَیا» عامل چنین «جدایی» نیست. پس، واژهٔ «وَیا» نمیتواند «فصل منطقی» محسوب شود.
و دقیقاً لغت انگلیسی (Or) مانند واژهٔ پارسی«وَیا» عمل ﻣﻰکند. پس چرا به عنوان (Disjunction) توصیف شده؟
متأسفانه، امروزه در ایران نیز، «فصل منطقی» به مفهوم غربی آن مورد استفاده قرار ﻣﻰگیرد و واژهٔ «یا» به مفهوم «وَیا» تعبیر ﻣﻰشود.
در صورتی که، درست این است که، «یا» نقش «یای انحصاری» را، ایفا ﻣﻰکند و در علم منطق امروزی «یای انحصاریی» به عنوان «فصل منطقی انحصاری» نامیده شده که ترجمهٔ گزارهٔ انگلیسی (Exclusive Or) است.
برای همین ما در انگارهٔ یکتایش تلاش کردیم تا با واژه سازی نوین اقدام به تصیح این اشتباه کنیم. نتیجتاً واژگان زیرین را ساختیم که، با مروری بر «نمودار وِن» (Venn diagram) درستی واژگان انگارهٔ «یکتایش» نمایان شود.
· «همبستهﮔﺎر» = «وَیا» = «فصل منطقی» امروزی (استفاده از عنوان «فصل منطقی» نادرست است)
· «پیوستهﮔﺎر» = «وَ» = «عطف منطقی»
· «گسستهﮔﺎر» = «یا» = «یای انحصاری» امروزی (استفاده از عنوان «فصل منطقی» گزینهٔ بهتری است)
· «تادِﮔﺎر» = «نا» = «نقیض منطقی»
در نمودارهای بالا به سادگی دیده ﻣﻰشود که، «وَیا» از ادغام «وَ» با «یا» ساخته شده و «نمودار وِن» مربوط به واژگان «همبستهﮔﺎر»، «پیوستهﮔﺎر» و «گسستهﮔﺎر» به سادگی نمایانگر این ادغام است.
این نادرستی در توصیف «فصل منطقی»، دلیل متداول شدن «جبر بولین کلاسیک» است. زیرا، در «جبر بولین» کلاسیک، (Or) به مفهوم نادرست «فصل منطقی» مورد استفاده قرار گرفته.
اما، با استفاده از «گسستهﮔﺎر» (Exclusive Or) به جای «همبستهﮔﺎر» (Or) ﻣﻰتوان نوع کامل تری از «جبر بولین» را، تعریف کرد که، این نوع «جبر بولین» دارای قابلیت تولید «گروﻩهای آبلی» (Abelian Group) در ریاضیات نوین است و این قابلیت برای توصیف فیزیک دیجیتال ضروری است.
این نادرستی در توصیف «فصل منطقی»، دلیل متداول شدن «جبر بولین کلاسیک» است. زیرا، در «جبر بولین» کلاسیک، (Or) به مفهوم نادرست «فصل منطقی» مورد استفاده قرار گرفته.
اما، با استفاده از «گسستهﮔﺎر» (Exclusive Or) به جای «همبستهﮔﺎر» (Or) ﻣﻰتوان نوع کامل تری از «جبر بولین» را، تعریف کرد که، این نوع «جبر بولین» دارای قابلیت تولید «گروﻩهای آبلی» (Abelian Group) در ریاضیات نوین است و این قابلیت برای توصیف فیزیک دیجیتال ضروری است.
ما، این نوع «جبر بولین» را، «جبر پارسی» نامیدیم. زیرا که، زبان پارسی گویا ترین زبان منطقی است و کامل ترین «جبر بولین» از «منطق» مرتبط با گویش پارسی نشأت ﻣﻰگیرد.
اهمیت «جبر پارسی» در مقابله با «جبر بولین کلاسیک»، در این است که، از گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه» ﻣﻰتوان «جبر پارسی» را، استخراج کرد و ﻣﻰتوان «عالم واقعیات» را، بر مبنای آن پایه ریزی کرد.
ولی به علت عدم وجود «همبستهﮔﺎر» (Or) در گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه»، استخراج «جبر بولین کلاسیک» از این گزاره ناشدنی است و نمی توان «عالم واقعیات» را، بر مبنای «جبر بولین کلاسیک» پایه ریزی کرد.
پرسش:
در گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه»، اجزای «جبر پارسی» کدامند؟
در گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه»، اجزای «جبر پارسی» کدامند؟
پاسخ:
اجازه بدهید تا پاسخ جامع این پرسش را در بخش بعدی توضیح دهیم.
اجازه بدهید تا پاسخ جامع این پرسش را در بخش بعدی توضیح دهیم.
ولی دوستان کنجکاو ﻣﻰتوانند با استفاده از (Windows Calculator) و تغییر حالت آن به (Programmer Mode) و روجوع به تصویر زیرین، خود را با اجزای «جبر پارسی» نهفته در گزارهٔ «لا اِله اِلّا اللّٰه»، آشنا سازند.
ادامه دارد...
مرجع ها:
تعریف انگلیسی «جبر بولین کلاسیک»
(Boolean algebra) (https://en.wikipedia.org/wiki/Boolean_algebra)
تعریف پارسی «جبر بولین کلاسیک» (جبر بولین)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%A8%D8%B1_%D8%A8%D9%88%D9%84%DB%8C)
تعریف انگلیسی «گروﻩهای آبلی»
تعریف پارسی «جبر بولین کلاسیک» (جبر بولین)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%A8%D8%B1_%D8%A8%D9%88%D9%84%DB%8C)
تعریف انگلیسی «گروﻩهای آبلی»
(Abelian group) (https://en.wikipedia.org/wiki/Abelian_group)
تعریف پارسی « گروﻩهای آبلی» (گروه آبلی)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D8%B1%D9%88%D9%87_%D8%A2%D8%A8%D9%84%DB%8C)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بخش یازدهم – از «داده» تا «دادا»، از «قانون» تا «معنیٰ»تعریف پارسی « گروﻩهای آبلی» (گروه آبلی)
(https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D8%B1%D9%88%D9%87_%D8%A2%D8%A8%D9%84%DB%8C)
پرسش:
آیا ﻣﻰتوانید، تشبیهات کامپیوتری را، به فارسی توضیح دهید؟
پاسخ:
در رابطه با تشبیهات کامپیوتری، نخست باید با تعریف «دادﻩها» شروع کرد.
«دادﻩهای» کامپیوتری، زنجیرﻩﻫﺎی دوگانهٔ متشکل از «صفر» و «یک» های «نمادین» است که، این دو «نماد» در چهارچوب مدارهای الکتریکی، برای نشان دادن «بالا بودن» یا «پائین بودن» میزان بار الکتریکی استفاده ﻣﻰشوند.
این زنجیرﻩهای دوگانه به تنهایی فاقد معنی است. ولی به شرط «استعمال قانون» مناسب در چینش و یا تفسیر این زنجیرﻩها، ﻣﻰتوان «دادﻩهای ﺑﻰمعنی» را به «دادا» تبدیل کرد.
پیشتر توضیح دادیم که، «دادا» یعنی «اطلاعات» و «اطلاعات» در چهارچوب علوم کامپیوتری یعنی «دادﻩهای حاوی معنیٰ».
بدین ترتیب، در علوم کامپیوتری، «دادﻩپردازی» یعنی تبدیل «دادﻩهای ﺑﻰمعنی» به «دادا».
برای مثال به زنجیرهٔ زیرین که، متشکل از بیست و چهار (24) «صفر» و «یک» است توجه کنید.
010101010110101100101111 = 55 6B 2F (HEX)
نماد این زنجیرهٔ «دوگانی» در چهارچوب «شُمارﻩمان شانزدﻩگانی»، برابر است با (556B2F).
· ما در انگارهٔ «یکتایش»، به دستگاه عدد پایهٔ شانزده (16)، «شُمارﻩمان شانزدﻩگانی» ﻣﻰگوئیم.
010101010110101100101111 = 55 6B 2F (HEX)
نماد این زنجیرهٔ «دوگانی» در چهارچوب «شُمارﻩمان شانزدﻩگانی»، برابر است با (556B2F).
· ما در انگارهٔ «یکتایش»، به دستگاه عدد پایهٔ شانزده (16)، «شُمارﻩمان شانزدﻩگانی» ﻣﻰگوئیم.
· تعریف پارسی «شُمارﻩمان شانزدﻩگانی» (دستگاه اعداد پایه ۱۶):
(اینجا)
· تعریف انگلیسی «شُمارﻩمان شانزدﻩگانی»
با مراجعه به نشانی های زیرین و استفاده از نماد «شمارﻩمان شانزدﻩگانی» زنجیرهٔ دوگانی بالا، ﻣﻰبینید که:
· اگر، زنجیره بالا را، در چهارچوب «استعمال قانون» (X11 color names) به صورت رنگ تفسیر کنیم، آنگاه به معنی «رنگ زیتونی» است.
· ولی اگر، زنجیرهٔ بالا را، در چهارچوب «استعمال قانون» شمارﻩمان دوگانی (Binary Number) تفسیر کنیم آنگاه به معنی عدد «5,597,999» است.
· ولی اگر، زنجیرهٔ بالا را، در چهارچوب «استعمال قانون» استاندارد اَسکی (ASCII) تفسیر کنیم آنگاه به معنی سه نشانهٔ (UK/) است.
· و...
پس، به شرط استعمال قانون مناسب، یک زنجیرهٔ «دوگانی»، کامپیوتری ﻣﻰتواند به عنوان رنگ «زیتونی»، عدد «5,597,999»، سه نشانهٔ «UK/» ویا معانی دیگر که، بر مبنای قوانین مختلف بوجود ﻣﻰآیند، تفسیر شود.
نتیجتاً، ﻣﻰتوان به تعداد قوانین تعریف شده، معانی مختلف از یک زنجیرهٔ «دوگانی» استخراج کرد.
پس ﻣﻰتوان گفت که، در علوم کامپیوتری، استعمال «قانون» باعث «معنٰی» بخشیدن ویا تغییر «معنی» آهیخته از «دادﻩها» است.
اما، پس از استعمال «قانون» بر «دادﻩها» و تبدیل «دادﻩهای ﺑﻰمعنیٰ» به « اطلاعات » (اطلاعات=دادﻩهای بامعنیٰ=دادا) دوباره با استفاده از استعمال «قوانین» دیگر، ﻣﻰتوان «اطلاعات» را پردازش داد و باعث بوجود آمدن «تغییر» شد.
برای مثال، زنجیرﻩهای دوگانی «دادﻩها» ﻣﻰتوانند گویای «موقعیت کنونی دشمن» در یک بازی کامپیوتری باشند.
در نتیجه با «دادﻩپردازی» کامپیوتری در راستای استعمال قانون «مختصات زمانی و مکانی دشمن»، «صفر» و «یک»های «ﺑﻰمعنیٰ» کامپیوتری تبدیل به «اطلاعات» ﻣﻰشوند که اکنون «حاوی معنیٰ» است و «معنیٰ» آن «موقعیت کنونی دشمن» است.
اما، هرگونه تغییر در «دادﻩها» مربوط به « مختصات زمانی و مکانی دشمن »، باعث جابجایی «موقعیت کنونی دشمن» است که، این جابجایی به مفهوم «حرکت دشمن» است.
ولی، برای بوجود آوردن «حرکت دشمن» ما نیازمند به توصیف قانون «حرکت» هستیم.
زیرا، در یک بازی کامپیوتری، «حرکت» از «نقطهٔ مبدأ» به «نقطهٔ مقصد» باید شامل نقاط میان «مبدأ» و «مقصد» باشد.
پس، با استعمال قانون «حرکت» بر یک سلسله «اطلاعات»، مرتبط با «مختصات زمانی و مکانی دشمن»، ﻣﻰتوان باعث «تغییر» معنیٰ «دادﻩها» از «موقعیت کنونی دشمن» به «حرکت دشمن» شد.
نتیجتاً، در چهارچوب علوم شناختی، هر گونه «تغییر» در اطلاعات که، توسط «شاهد»ی قابل شناسایی باشد، «پردازش اطلاعات» نام دارد.
ما، در انگارهٔ «یکتایش» به جای گزارهٔ «پردازش اطلاعات»، از گزارهٔ «داداپروری» استفاده ﻣﻰکنیم.
· تعریف پارسی «داداپروری» (پردازش اطلاعات):
(اینجا)
· تعریف انگلیسی «داداپروری»
در نتیجه، با اشاره به مثال بالا ﻣﻰتوان گفت که،
· استخراج «اطلاعات» مرتبط با «موقعیت دشمن» از «دادﻩهای ﺑﻰمعنیٰ»، نمونهﺍی در راستای «دادﻩپردازی» است.
ولی
· استخراج «تغییر» مرتبط با «حرکت دشمن» از «دادﻩهای حاوی معنیٰ»، نمونهﺍی از «داداپروری» است.
بدین ترتیب،
«دادﻩپردازی» نوعی «رمزگشایی دادﻩها» برای «آفرینش معانی» از راه استعمال «قوانین» مرتبط با «رمزگشایی دادﻩها» است.
ولی،
«داداپروری» نوعی «ﻫﻢسنجی دادا»گان برای «دِگرش معانی» از راه «قوانین» مرتبط با «ﻫﻢسنجی دادا»گان است.
نتیجتا،ً چه در چهارچوب «دادﻩپردازی» و چه در چهارجوب«داداپروری» ﻣﻰتوان گفت که،
«قانون» علت بوجود آمدن «معنیٰ» است و «معنیٰ» معلول وجود «قانون» است.
این رابطهٔ علت و معلول که، میان «قانون» و «معنیٰ» برقرار است، نه تنها مصداق کامپیوتری دارد، بلکه بر ادراک انسان مانند اندیشیدن، دیدن، شنیدن، نوشتن، خواندن، شاد بودن، ترسیدن و .... نیز صدق ﻣﻰکند.
بعنوان نمونه، انسان «اطلاعات» مربوط به «امواج صوتی» را، به عنوان «صدا» معنیٰ ﻣﻰکند،
ولی خفاش در چهارچوب «پژواک یابی»، «اطلاعات» مربوط به «امواج صوتی» را به عنوان تصویر «معنیٰ» ﻣﻰکند.
زیرا که، «قانون معنیٰ کردن امواج صوتی» که، در انسان نهادینه شده، متفاوت از «قانون معنیٰ کردن امواج صوتی» است که، در خفاش نهادینه شده.
اما فرا تر از آن، این رابطهٔ علت و معلول که، میان «قانون» و «معنیٰ» برقرار است، بر تمامی «عالم واقعیات» نیز صدق ﻣﻰکند و تصدیق آن در چهارچوب «فیزیک دیجیتال»، «فیزیک کوانتوم»، «بنیان پدیدﻩواری» و تئوری «بیگ بنگ» پذیرفته شده است.
در اینجا ما با استفاده از واژهٔ پارسی «آوید» که معنی آن، در زبان اوستایی اینهاست،
· دانستن، فهمیدن، درک کردن، اطلاع ـ آگاهی یافتن، باخبر شدن
· هدیهٔ خدا
· آشکار ـ معلوم ـ روشن ـ تفسیر کردن. توضیح دادن
مصدری نوین «آویدن» را، ﻣﻰسازیم تا بتوانیم از مصدر «آویدن»، به مفهوم زیر استفاده کنیم.
آودیدن = استخراج «معانی» از راه استعمال «قانون» در فرایندهای «دادﻩپردازی» ویا «پردازش اطلاعات».
یا به گویش پارسی:
آویدن = آهیختن «چَمﻫﺎ» از راه به کاربردن «دستورﻩها» در فرایندهای «دادﻩپردازی» و یا «داداپروری».
بدین ترتیب، ﻣﻰتوان «معانی» را، برمبنای منشأ «دادﻩها»، به دو گروه تقسیم ﻣﻰشوند.
این دو گروه «پدیده» و «مَنیده» (اسم مفعول از مَنیدن، مَنیدن=مَنیت آفریدن) نام دارند.
· «پدیده» آویدﻩای است که، از «دادﻩها»ی برونی-همگانی ، آهیخته ﻣﻰشود.
مانند، دیدن اجسام، شنیدن صدا، بوئیدن عطر گل،...
· «مَنیده» آویدﻩای است که، از «دادﻩها»ی درونی-خودمانی، آهیخته ﻣﻰشود.
مانند ترس، دَرد، رنج، شادی، اندوه، خشم، غرور، خوشﺑﻴﻨﻰ، بدبینی، ...
نتیجتاً، انسان از دو راه متفاوت ﻣﻰتواند تغییر دهندهٔ عالم واقعیات باشد، راه نخست، تغییر «پدیدهﻫﺎ» توسط استعمال «قوانین فیزیکی» است و راه دوم تغییر «مَنیدهﻫﺎ» از راه استعمال «قوانین عرفانی» است.
ما، در انگارهٔ «یکتایش» به رابطهﺍی که، میان استعمال «قانون» و «معنیٰ» برقرار است، «شُدمان آویده» ﻣﻰگوئیم.
در اینجا «شُدمان» یعنی «علّیّت» و«شُدمان آویده»، گویای رابطهﺍی است که، میان «علّتی» به نام «دستوره» (دستوره=قانون) و «معلولی» به نام «دادا» (دادا=اطلاعات) برقرار است.
ما، در انگارهٔ «یکتایش»، به جای «علّیّت» از واژهٔ «شُدِمان» استفاده ﻣﻰکنیم.
· تعریف پارسی «شُدِمان» (علّیّت):
(اینجا)
· تعریف انگلیسی «شُدِمان»
· و بجای «علت» از واژهٔ «شُدآغاز» استفاده ﻣﻰکنیم
· و به جای «معلول» از واژهٔ «شُدانجام» استفاده ﻣﻰکنیم.
نتیجتاً،
· «شُدآغاز» هر انجامی بیانﮔﺮ «چرا شد؟» آن انجام است.
· «شُدانجام» هر آغازی گویای «چی شد؟» آن آغاز است.
«شُدمان آویده» که، گویای رابطهٔ، میان «دادﻩها»، «دادا» و «دستورﻩها» است، در عرفان پارسی و آئین میترایی دارای اهمیت بسیاری است.
در ادبیات پارسی، گزارﻩهای «نور چشم»، «نور دل» و «نور خداد» تشبیهاتی عرفانی برای وصف «دادﻩها»، «دادا» و «دستورﻩها» در رابطه با «شُدمان آویده» است.
نامهای پارسی، «خورشید»، «چَمشید» و «فرشید» ریشهٔ پارسی گزارﻩهای «نور چشم»، «نور دِل» و «نور خداد» است. ولی، به خاطر ناتوانی عرب زبانﻫﺎ در تلفظ حرف «چ»، در محاورهٔ متداول امروزی «چَمشید» به «جَمشید» تبدیل شده.
در زبان پارسی، واژهٔ «خور» به معنی «شمس»، واژهٔ «شید» به معنی «نور» و واژهٔ «چَم» به مفهوم «معنیٰ» است.
پس، «خورشید» یعنی «نور شمس» و «چَمشید» یعنی «نور معنیٰ».
از سویی دیگر بر طبق «فرهنگ معین» واژهٔ «فرّ» یا «پَر» یعنی: فروغی ایزدی که بر دل هر کس بتابد اورا بر دیگران برتری ﻣﻰدهد. نتیجتاً «فرّ» یعنی شناختن «قانون الهی».
پس، «فرشید» یعنی «نور قانون الهی».
در اینجا،
توجه شما را، به مفهوم واژهٔ «فرّ» یا «پَر» در رابطه با واژگان «آفریدِگار»، «پروردِگار» و «فرمودِگار» جلب ﻣﻰکنم.
(برای توضیح بیشتر، به بخش نهم (9) انگارهٔ «یکتایش» روجوع کنید)
آئین «مهر» خاستگاه مفاهیم مربوط به این واژگان است.
در آئین میترا، واژهٔ «مهر» دارای سه معنی است.
· «مهر» به معنی «خورشید» نماد «دادهﻫﺎ» و خاستگاه توانایی «آفرینش» بود که، در عرفان پارسی به «نور چشم» معروف است.
زیرا، برای انسانها، «خورشید» به معنی «نور شمس» منشأ تولید «فوتون» است که، ما به آن «شیدک» ﻣﻰگوئیم. و «شیدک» یکی از ذرات بنیادین است که، مانند «دادﻩها»ی کامپیوتری، توسط «صفر» و «یک» نمادین قابل توصیف است و در چهارچوب «شناخت» انساتها، روشنایی برخاسته از «خورشید» مهمترین فاکتور شناخت «پدیدﻩها»ست.
پس، بر طبق مفاهیم عرفانی-میترایی «خورشید» خاستگاه «آفرینش» «معنیٰ» از «دادﻩها»ی برونی است.
· «مهر» به معنی «دِﻝبستگی» یا «دوست داشتن» نماد سنجش «دادا» و خاستگاه توانایی «پرورش» بود که، در عرفان پارسی به «نور دل» معروف است.
زیرا، در عرفان پارسی، «دل» انجمنﮔﺎه «پروش معانی» است و به مفهوم «ضمیر ناخودآگاه» در علوم روانشناسی است.
و «پرورش معانی» همان «پردازش اطلاعات» است که در انگارهٔ «یکتایش» به آن «داداپروری» ﻣﻰگوئیم.
پس، بر طبق مفاهیم عرفانی-میترایی، «دِﻝبستگی» به خداوند، مهمترین فاکتور درک «مَنیدﻩها»ست.
· «مهر» به معنی «پیمان» نماد «دستورهﻫﺎ» و خاستگاه توانایی «فرمایش» بود.
زیرا، در میترائیزم «مهر» به معنی «پیمان»، همان «قانون الهی» بود که، مانند عهدی ابدی و ناشکستنی توسط «میترا» بر همه چیز حکم فرما بود. اما هر «پیمانی» متشکل از یک سلسله «فرمایش» در چهارچوب «قوانین» یا «دستوره»ها است،نتیجتاً، «میترا» نماد اجرای «فرمایش» الهی بود و «دِگرش» هر چیزی تابع «دستورﻩ»های نهفته در این «فرمایش» بود.
پس، بر طبق مفاهیم عرفانی-میترایی «پیمان» با خداوند مهمترین فاکتور درک «دستوره»هاست.
این «قانون الهی» در آئین زرتشت، «اَشا» نام داشت ولی در عرفان پارسی، به آن «قضا و قدر» ﻣﻰگویند که، بوجود آورندهٔ «جبر» الهی است.
اما، در چهارچوب «جبر الهی» عرفانی، کامیابی در هر زمینهﺍی به شرط سالک بودن کامجو، امکان پذیر است.
نتیجتاً، «سالک» کسی است که، با «قوانین الهی» آشناست و ریشهٔ مفهومی واژهٔ سالک از گزارهٔ «پیر فرزانه» در «آئین مهر» اقتباس شده که در آئین زرنشت به «پیر مُغان» و در فقه شیعه به «ولایت فقیه» تبدیل شده.
به می سجاده رنگین کُن گرت «پیر مغان» گوید
که «سالک» بیخبر نَبوَد، ز راه و رسم منزلها
ما، در چهارچوب انگارهٔ «یکتایش»، تلاش ﻣﻰکنیم که، در راستای دِگرش «آئین مهر»، پرورش «مفاهیم عرفانی» و آفرینش شاخهٔ علمی-استدلالی «فقه شیعهٔ»، چگونگی و چیستی رابطهٔ «هوشمندی هومن» با «دادﻩها»، «دادا» و «دستورﻩها» را، توصیف کنیم تا بر پایهٔ این توصیف الگوی سیاسی «همآسالاری» و الگوی اقتصادی «همآورزی» را افراشته کنیم.
(همآ = همهٔ مردم آزاده)
نتیجتاً، دشواری این توصیف همراه با ﺑﻰنظیر بودن مباحث، علت اصلی استعمال واژگان نامأنوس در رابطه با انگارهٔ «یکتایش» است.
اما مولوی، در یکی از زیباترین و رساترین اشعار خود، رابطهٔ میان «دادﻩها» (دادﻩها=نور چشم)، «دادا» (دادا=نور دل) و «دستورﻩها» (دستوره=نور خدا) را، این گونه توصیف ﻣﻰکند:
نورِ «نورِ چشم»، خود، «نورِ دل» است
«نورِ چشم» از «نورِ دل»ها حاصل است
باز، نورِ «نورِ دل»، «نورِ خدا»ست
کاو ز نورِ عقل و حس پاک و جداست
شب نَـبُد نور و ندیدی رنگها
پس، به ضدّ نور پیدا شٌد ترا
دیدن نور است، آنگه دیدِ رنگ
وین به ضدِّ نور دانی ﺑﻰدرنگ
رنج و غم را، حق پی آن آفرید
تا بدین ضدّ خوشدلی آید پدید
پس، نهانیﻫﺎ به ضدّ پیدا شود
چونک حقّ را، نیست ضدّ، پنهان بود
که نَظر پُر نور بُود آنگه به رنگ
ضدّ به ضدّ پیدا بُود چون روم و زنگ
پس، به ضّدِ نور، دانستی تو نور
ضدّ، ضدّ را، ﻣﻰنماید در صدور
نور حق را، نیست ضدّی در وجود
تا به ضدّ، او را توان پیدا نمـود
بخش دهم
کدام اُلگو درست است؟ از «رئالیزم» تا «سکولاریزم» یا از «قدیم و مُحدَث» تا «تِهﺍیزم»؟
پرسش:
شما گفتید که، ویژگی های هفتﮔﺎنهٔ انسان، در چهارچوب «علوم روانشناسی» قابل تعریف اند و در چهارچوب «علوم کامپیوتری» قابل تشبیهﺍند. آیا تشبیه «هوشمندی انسان» به یک کامپیوتر، تشبیه درستی است؟
پاسخ:
خیر! این تشبیه نادرست است. زیرا که، «هوشمندی هومن» مرجع تقلیدی برای طراحی «الگویﻫﺎی کامپیوتری» است، نتیجیتاً تشبیه «مرجع تقلید» به «مقلد» غیرمنطقی است.
اما توجه کنید که، در انگارهٔ «یکتایش»، ما فقط به منظور قانع کردن حامیان سکولاریزم غربی، از تشبیه کامپیوتری و الگوهای آزمایشگاهی استفاده ﻣﻰکنیم. زیرا ایشان معتقد به:
و
فیزیکالیزم (فیزکالیزم = پدیدﻩگرایی = هیچ چیزی به جز پدیدﻩهای فیزیکی وجود ندارد = Physicalism) هستند
که، نتیجهٔ سیاسی این دو تفکر،
که، نتیجهٔ سیاسی این دو تفکر،
مکتب سکولاریزم (سکولاریزم = دینﮔُﺮیزی = Secularism) است.
مقدم چون پدر تالی چو مادر نتیجه هست فرزند، ای برادر
بر طبق تعریف، سکولاریزم، معتقد به جدایی تشکلات دینی و شخصیت های دینی از تشکلات حکومتی و شخصیت های حکومتی است.
ولی این جدایی، نظمی پنهانی است که، برای اجرای نوعی «نظارت استصوابی» بوجود آمده تا منجر به حذف تشکلات و شخصیت های مرتبط با اندیشهٔ خداباوری (تِهﺍیزم=Theism) از حوزهٔ قدرت شود.
اما، حذف خداباوری از صحنهٔ سیاسی به مفهوم حذف «دئنا» (دئنا=وجدان) برخاسته از تَهﺍیزم در هنگام سیاست گذاری است که، به مرور باعث بروز ﺑﻰوجدانی اجتماعی است.
کشتار فزایندهٔ شهروندان بی گناه دیگر کشورها توسط نیروهای نظامی و اطلاعاتی امریکا نمونهﺍی از این ﺑﻰوجدانی است که، باعث شهرت حکام این کشور به عنوان «جنایتکارترین، یاغیﺗﺮین، درغگوترین و بیﺍعتبارترین حکام قرن بیست و یکم» شده و این اشتهار نتیجهٔ مستقیم عدم دخالت اشخاص و تشکلات خداباور در سیاست خارجی این کشور است.
متأسفانه، این ﺑﻰوجدانی اجتماعی، مانند یک ویروس اخلاقی، در حال تکثیر در میان غربندگان ایرانی است.
نتیجتاً، برای پیشگیری از تکثیر آن، نیازمند به تفکری هستیم که، مانند یک بُت شکن، نیست کنندهٔ بُتﻫﺎی ذهنی ساخته شده توسط غربیان باشد.
بدین تشریح، ﻣﻰتوان گفت که،
رسالت انگارهٔ «یکتایش»، نجات غربندگان ایرانی از راه شکستن «بُتﻫﺎی ذهنی ساخت غرب»، ایشان است.
در این مسیر، نخست باید متذکر شد که، تنها تفاوت احزاب و سردمداران معتقد به سکولاریزم با تشکلات و پیشوایان مرتبط به تِهﺍیزم در چیستی «بُت» مورد پرستش ایشان است.
زیرا، «بُت» مورد پرستش سکولارها، ساختاری است ذهنی که، از ادغام تخیلی به نام «قدرت» و تجسمی به نام «ثروت» در راستای تعاملی به نام «منافع ملی» در هوشمندی ایشان مفهوم پیدا کرده.
و جالب این است که، سکولارهای کُودَن متوجه نیستند که، برداشت هایی مانند «قدرت»، «ثروت» و «منافع ملی»، معانی و مفاهیمی غیر«فیزیکال» ﻣﻰباشند که، وابسته به «شاهد»اند و ذاتاً نافی «رئالیزم» و «فیزیکالیزم»اند.
اما خوشبختانه، برای ایرانیان، مفاهیم عرفانی گویاترین توضیح دهندهٔ «هوشمندی هومن» و رابطهٔ آن با «فرهوش» است.
زیرا، ادبیات و زبان پارسی، دارای جذابیتی ذاتی است که، نه تنها ما را، ناخودآگاهانه، به سوی مکتب فلسفی به نام «روشنﮔﺮایی» سوق ﻣﻰدهد بلکه، حاوی مفاهیم و تشبیهات گستردهﺍی برای توصیف رابطهٔ میان انسان و خداوند است.
«آئین مهر»، خاستگاه مکتب «روشنﮔﺮایی» است که، بعد از ظهور اسلام، در راستای تفکرات عرفانی، فلسفهٔ اشراق، و تدینات شیعی، توسط استادانی مانند «شهاب الدین سهروردی» (Suhrawardi) و «شیخ محمود شبستری» (Shabistari) تکامل یافت و انگاره «یکتایش» ادامهٔ سیر تکاملی این مکتب و گسترش آن در زمیتهٔ ریاضیات، فیزیک، علوم کامپیوتری، علوم سیاسی و علوم اقتصادی است.
در اینجا توجه داشته باشید که، متون مربوط به فلسفهٔ «روشن گرایی» میترایی در هنگام حملهٔ اسکندر به ایران، توسط «ارسطوی دُزد» ربوده شد و به یونان برده شد و نتیجهٔ آن سرقت، انتساب فلسفهٔ ایلومینشنیزم (Illuminationism) به فیلسوفان یونانی و اساتید ارسطوست، ولی با مروری بر مفاهیم «آئین مهر» به آسانی ﻣﻰتوان دریافت که، ایلومینشنیزم غربی، دستاورد سرقت متون میترایی است و عدم توانایی غرب در پرورش و تکامل تفکر «روشنﮔﺮایی» اثبات این انتساب کاذب است.
پرسش:
بسیار خوب!، برگردیم به علوم کامپیوتری.
پس، بر پایهٔ انگارهٔ یکتایش، ویژگیﻫﺎی هوشمندی انسان و رابطهﺍش با خداوند قابل تشبیه به عملکرد کامپیوترها است.
لطفاً کمی بیشتر توضیح دهید!
پاسخ:
اجازه بدید با تعاریف انگلیسی تشبیهات آغاز کنم و سپس با واژﻩسازی پارسی بیشتر توضیح خواهم داد. اما، برای اشخاصی که، دارای تخصص کامپیوتری هستند، تشبیهات زیر به سادگی قابل فهم است.
فرهوش
گردآورد همهٔ هوشمندیﻫﺎی
هستی است که، آفریننده، پرورنده و فرمایندهٔ همهٔ دادﻩﻫﺎ، دادها و چَمﻫﺎست.
The Supreme Consciousness
The
superset of all existing consciousness capable of creating, processing and
managing all data, instructions and meanings.
آفریدِگار
درینهﺍی از فرهوش است که،
ﻣﻰتواند مانند یک «کاربر» برناﻣﻪنویس رفتار ﻣﻰکند.
The
Creator
A
subset of the Supreme Consciousness behaving like a software developer.
پروردِگار
درینهﺍی از فرهوش است که، ﻣﻰتواند مانند
سختﺍفزار یک رایانه رفتار ﻣﻰکند.
The
Omnipotence
A
subset of the Supreme Consciousness behaving like computer hardware
دادار = داتار
درینهﺍی از فرهوش است که، ﻣﻰتواند مانند یک دادﻩزار
فرماپرداز رفتار ﻣﻰکند.
The
Omnipresence
A
subset of the Supreme Consciousness behaving like a database server.
فرمودِگار
درینهﺍی از فرهوش است که،
ﻣﻰتواند مانند نرمﺍفزار رفتار ﻣﻰکند.
The
Omniscience
A
subset of the Supreme Consciousness behaving like computer software.
اَشا
«اِله» = لا «الّا اِلّٰله»
ترازوارﻩای بنیادین است
که، بر پدیدِمان فرمانرواست.
The Devine Law
The
fundamental equation governing Reality
هوشمندی
هومن
درینهﺍی از فرهوش است که،
مانند میهمانهٔ آن رفتار ﻣﻰکند.
Consciousness
A
subset of Supreme Consciousness behaving like its Guest Machine.
پدیدِمان (پدیدمان = عالم واقعیات)
گردآورد آویدهای
(آوید=تفسیر) آهیخته از بروﻥداد همهٔ آفریدگان هوشمند
The
Reality
The
collective interpretation of outputs of every Consciousness
شناخت
= شاهد عرفانی
درینهﺍی از آفریدگار است
که، به هوشمندی هومن بخشیده شده.
Cognition
A
subset of the Creator allocated to Human Consciousness.
دل
درینهﺍی از هوشمندی هومن
است که، فرماﻥناپذیر است.
Auto-Conscious
The
autonomous subset of Human Consciousness.
شراب
هوشﺍنگیزی است که،
بازتابش مانند
یاری یک «برناﻣﻪنویس»
افزارده به «پاسﺍفزار-پالایشﺍفزار» و «دورفرما-دورپرداز» باشد.
Meditation
Any awareness enhancing process producing a
capability similar to the assistance of a software developer equipped with an
anti-virus/anti-malware and a remote processing software.
فرّ
= شمع عرفانی
درینهﺍی از دادار است که،
به هوشمندی هومن بخشیده ﻣﻰشود و مانند کارافزار گرفتانده رفتار ﻣﻰکند.
Intuition
A
subset the Omniscience behaving like a downloaded App.
پیشتر ما، در چهارچوب فیزیک کوانتوم، نشان
دادیم که، وجود «شاهد»، شرط لازم برای بوجود آمدن عالم واقعیات است.
در بخشﻫﺎی بعدی ما، در چهارجوب تشبیهات
کامپیوتری بالا، نشان خواهیم داد که، «فرهوش» شرط کافی برای بوجود آمدن عالم واقعیات است.
و چون «شاهد» بوجودآورندهٔ «شناخت» است و «شناخت» زیرمجموعهﺍی از
«آفریدِگار» است و «آفریدِگار» زیر مجموعهﺍی از «فرهوش» است،
پس، ﻣﻰتوان نتیجه گرفت که، در چهارچوب
نتایج آزمایشگاهی، «فرهوش» شرط لازم و کافی برای بوجود آمدن عالم واقعیات است.
و چون، در عرفان پارسی واژهٔ «مُحدَث» به مفهوم احداث شده است و این واژه مترادف با گزارهٔ «عالم واقعیات» است، پس، ﻣﻰتوان نتیجه گرفت که، نظریه «شیخ محمود شبستری» که، در شعر زیرین مطرح شده، درست است.
و چون، در عرفان پارسی واژهٔ «مُحدَث» به مفهوم احداث شده است و این واژه مترادف با گزارهٔ «عالم واقعیات» است، پس، ﻣﻰتوان نتیجه گرفت که، نظریه «شیخ محمود شبستری» که، در شعر زیرین مطرح شده، درست است.
قدیم و مـُحدَث، از هم چون جدا شد؟
که این عالم شد آن دیگر خدا شد؟
قدیم و مُـحدَث از هم خود جدا نیست
قدیم و مُـحدَث از هم خود جدا نیست
که از هستی است، باقی دائماً نیست
عدم موجود گردد این محال است
عدم موجود گردد این محال است
وجـود از روی هستی لایـزال است
همه آن است و این مانند عنقاست
همه آن است و این مانند عنقاست
جز از حق جمله اسم بیمسماست
نه آن این گردد و نه این شود آن
نه آن این گردد و نه این شود آن
همه اِشکال گردد بر تو آسان
جهان خود جمله امر اعتباری است
جهان خود جمله امر اعتباری است
چون آن نقطه که اندر دور، ساری است
برو یک نقطۀ آتش بگردان
برو یک نقطۀ آتش بگردان
که بینی دایره از سرعت آن
یکی گر در شمار آید به ناچار
یکی گر در شمار آید به ناچار
نگردد واحد از اعداد بسیار
حدیث «ما سوی اللّٰه» را رها کن
به عقل خویش، این را زان، جدا کن
چه شک داری در آن کین چون خیال است
چه شک داری در آن کین چون خیال است
که با وحدت، دویی عین محال است
عدم، مانند هستی بود یکتا
عدم، مانند هستی بود یکتا
همه کثرت، ز نسبت گشت پیدا
ظهور اختلاف و کثرت شان
ظهور اختلاف و کثرت شان
شده پیدا، ز بوقلمون امکان
وجود هر یکی، چون بود واحد
وجود هر یکی، چون بود واحد
به وحدانییت حق، گشت شاهد
ادامه دارد
ادامه دارد
بخش نهم – از «خالقی که، هوشمنده» تا «انسانﻫﺎی غربنده»
پرسش:
از سوی دیگر، «سه توانایی» هدیهٔ خداوند به انسان بود که، توسط «میترا» به انسان رسیده بود.
(https://www.youtube.com/watch?v=oyH2D4-tzfM)
پس، شما ﻣﻰگوئید «شاهد» یکی از ویژگی های انسان است که، باعث بوجود آمدن ذرات می شود. اگر چنین است، آیا علوم مربوط به ویژگی های انسان، ادعای شما را تصدیق ﻣﻰکند؟
پاسخ:
دقیقاً همین طور است.
«علوم» مربوط به ویژگیﻫﺎی انسان، اجزای انگارهٔ «یکتایش» را، پذیرفته ولی به خاطر کُودَنی نهادینه شده در ذات مکتب سکولاریزم غربی، توانایی جمع بندی این جزئیات را ندارد.
برای همین، ما مجبوریم که، اجزای انگارهٔ «یکتایش» را بر مبنای «علوم» پذیرفته شدهٔ غربی توضیح دهیم تا به اثبات کُودَنی نهادینه شده در ذات مکتب سکولاریزم غربی برسیم. زیرا که، سرچشمهٔ این کُودنی ذاتی، اصرار ایشان بر نفی وجود خداوند است.
بدین ترتیب ما به جزئیات پیشین بر ﻣﻰگردیم.
بر طبق گفته های پیشین، ما در چهارچوب «خُردک شناسی» نشان دادیم که «شاهد» باعث به وجود آمدن «عالم واقعیات» است.
ولی مفهوم «شاهد» در انگارهٔ «یکتایش» این است که، «شاهد» حالت تجلی «آفریدگار» در انسان است که، این حالت، پدیدآورندهٔ توانایی تبدیل «دادهﻫﺎی ﺑﻰمعنیٰ» به «اطلاعات» است و ما در انگارهٔ «یکتایش» به ا«طلاعات»، «دادا» ﻣﻰگوئیم.
اما، «شاهد» در چهارچوب «علوم روانشناسی» قابل تعریف است و در چهارچوب «علوم کامپیوتری» قابل تشبیه است.
در چهارچوب علوم روانشناسی، «شاهد» به معنی نخستین «شناخت» (به انگلیسی Cognition) انسان است که، از راه استعمال «قانون» نویافتهﺍی حاصل ﻣﻰشود.
از سوی دیگر، «شاهد» در «علوم کامپیوتری» مشابه «دادﻩپردازی» است.
تعریف رایاﻧﻪای (دادهﭘﺮدازی) در زبان پارسی: (اینجا)
تعریف رایاﻧﻪای (Data Processing) در زبان انگلیسی: (اینجا)
بدین ترتیب، با ادغام تعریف باستانی «اَشا» به معنی «قانون عالم واقعیات»، تعریف عرفانی «شاهد»، تعریف روانشناسی «شناخت»، تعریف کامپیوتری «داده» و «دادا»، همراه با تعریف یکتایشی«آفریدِگار» ﻣﻰتوان گفت که، «شاهد» حالت افروزش «آفریدِگار» در «شناخت» هومن است که، مایهٔ آفرینش «دادا» بر پایهٔ «اَشا» نویافته و نهفته در «دادهﻫﺎی» دریافتی اوست.
برای مثال، مشاهدهٔ افتادن سیب از درخت و درک وجود قانونی به نام «گِرَوِه» (گِرَوِه=اسم مصدر از گرویدن=جاذبه)، نمونهٔ مشهوری از «شاهد» بودن ایزیک نیوتن (Isaac Newton) در تاریخچهٔ فیزیک کلاسیک است.
در اینجا توجه داشته باشید که، حالت «شاهد» همیشه باعث افزایش «شناخت» انسان دربارهٔ «خداوند» است و همیشه پدیدآورندهٔ اطلاعات «نوین» است.
اکنون متوجه ﻣﻰشوید که چرا، توضیح انگارهٔ «یکتایش» بسیار دشوار است!
زیرا که، برای تفهیم ستون های این انگاره ما نیازمند به درک مباحث تکلّمی، استدلالی، فلسفی، عرفانی، فرهنگی، تاریخ باستانی، ریاضیاتی، فیزیکی، و روانشناسی هستیم و فقدان واژﻩهای گویا در زبان پارسی باعث افزایش این دشواری است.
نتیجتاً، به خاطر واژهﻫﺎی نوساختهٔ نامأنوس و گستردگی مباحث علمی، درک ستونﻫﺎی انگارهٔ «یکتایش» فقط برای گروه بسیار کوچکی از ایرانیان عزیز، امکان پذیر است.
بدین ترتیب ما باید با توسل به علوم اشاره شده در راه توصیف «عالم واقعیات» در چهارچوب هوشمندی انسان گام برداریم.
در این راه و بر مبنای انگارهٔ «یکتایش»، ما معتقدیم که، «عالم واقعیات» محصول «هوشمندی» انسان است که، بخشی از «فرهوش» است. و پیشتر توضیح دادیم که، «فرهوش» همان «هوشمندی خداوند» است.
این در حالی است که، در ضدیت با انگارهٔ «یکتایش»، تفکر سکولاریزم غربی، معتقد به این است که، «هوشمندی» انسان، محصول «عالم واقعیات» است و چیزی به مفهوم «فرهوش» وجود ندارد.
نتیجتاً، انگارهٔ «یکتایش» ذاتاً با سکولاریزم غربی در تضاد است و ساختن واژهٔ «غربنده»، به معنی «بندهٔ تفکرات غربی»، توسط ما، نشانی از این تضاد است.
ما بر مبنای انگارهٔ «یکتایش» معتقدیم که، «هوشمندی» انسان دارای «هفت ویژگی» است که، «شاهد» یکی از این هفت ویژگی است که، متشکل از «سه حالت»، «سه عامل» و «یک اعتبار» الهی است.
این هفت ویژگی، در چهارچوب «علوم روانشناسی» قابل تعریف اند و در چهارچوب «علوم کامپیوتری» قابل تشبیه اند و در چهارچوب انگارهٔ «یکتایش» «هفت فروزشﮔﺎه» نام دارند که، عبارتند از:
1. «نیاز» که، فروزشﮔﺎه «گسستهِﮔﺎر» در «هومن» است. (عامل) ( شریعت عرفانی)
2. «دئنا» (دئنا=وجدان) که، فروزشﮔﺎه «پیوستهِﮔﺎر» در «هومن» است. (عامل) (طریقت عرفانی)
3. «خرد» که، فروزشﮔﺎه «نادِﮔﺎر» در «هومن» است. (عامل) (حقیقت عرفانی)
4. «شناخت» که، فروزشﮔﺎه «آفریدِﮔﺎر» در «هومن» است. (حالت) (شاهد عرفانی)
5. «دل» که، فروزشﮔﺎه «پروردِﮔﺎر» در «هومن» است. (حالت) (شراب عرفانی)
6. «فرّ» که، فروزشﮔﺎه «فرمودِﮔﺎر» در «هومن» است. (حالت) (شمع عرفانی)
7. «جان» که، فروزشﮔﺎه «نیستﮔﺎر» در «هومن» است. (اعتبار) (عدم عرفانی)
جالب اینجا است که، «هفت فروزشﮔﺎه یکتایش» الهام گرفته از «هفت شهر عشق عرفانی» است که، این نیز الهام گرفته از «هفت سپنتا میترایی» بود که شامل «چهار آخشیگ و سه توانایی» بود.
«آخشیگ» یا «آخشیج» واژه ای است پارسی که، به معنی «عنصر» است.
بر مبنای آئین میترا، «چهار آخشیگ» آفریدهٔ خداوند بود و متشکل از «آتش»، «آب»، «باد» و «خاک» بود.
خداوند ما کاین جهان آفرید ـــــ بلند آسمان، از برش برکشید
فراز آورید «آخشیجان» چهارـــــ کجا اندرو بست چندین نگار
برین «آتش» است و فرودینْش «خاک» ـــــ میان «آب» دارد ابا «باد» پاک
از سوی دیگر، «سه توانایی» هدیهٔ خداوند به انسان بود که، توسط «میترا» به انسان رسیده بود.
این سه توانایی متشکل از توانایی «آفرینش»، «پرورش» و «دِگرش» بود که، هم باعث «خلقت»، «بقا» و «تغییر» چهار عنصر و هم باعث «تولد»، «حیات» و «وفات» موجودات زنده ﻣﻰشد.
جالب تر این است که، «هفت سین» نوروزی گزارهﺍی است که، از ادغام دو بخش گزارهٔ «هفت چین در هفت سینی» بوجود آمده. نتیجتاً، «هفت سین» یادگاری نمادین برای تقدس بخشیدن به «چهار آخشیگ و سه توانایی میترایی» است.
در بخش های آینده به تأثیر «هفت فروزشﮔﺎه» در شکلﮔﻴﺮی «علوم» و «جهان بینی انسان» خواهیم پرداخت.
مخصوصاً، با تفهیم «دئنا» به معنی وجدان که، فروزشﮔﺎه «پیوستهﮔﺎر» است، نشان خواهیم داد که، چگونه «علوم اجتماعی» و «جهان بینی انسان» در چهارچوب تئوریﻫﺎی «سیاسی-اقتصادی-امنیتی» نشأت گرفته از «دئنا» است.
اما در ادامهٔ بحث علمی در رابطه با اثبات وجود خداوند، توجه شما را به عدد بسیار کوچکی به نام «شُمارک کیهانی» جلب ﻣﻰکنم که، به گویش متداول به آن «ثابت کیهان شناسی» ﻣﻰگویند و در انگلیسی (Cosmological Constant) نام دارد.
توضیح پارسی «شُمارک کیهانی»
توضیح انگلیسی «شُمارک کیهانی»
ویدیوی زیر توضیح ﻣﻰدهد که، چگونه کوچک بودن این عدد، نفی کنندهٔ نظریهٔ «پیدایش تصادفی کیهان» است:
بخش هشتم – از «شاهد آفریدگار» تا «آفریدگار شاهد»
پرسش:
لطفاً قبل از توضیح «شراب» و «شمع» و «شاهد» معنی این شعر را بیشتر توضیح دهید.
پاسخ:
متأسفانه، بدون درک عمیق از معنی «شاهد»، «شمع» و «شراب» نمی توان این شعر را معنی کرد.
برای فهم این مباحث، نخست باید کمی دربارهٔ سازهٔ انسان در چهارچوب انگارهٔ «یکتایش» صحبت کنیم.
انگارهٔ «یکتایش» ﻣﻰگوید که، عالم واقعیات که، دربر گیرندهٔ عالم مادیات است، ذاتاً مجازی است. و آنچه که، حقیقی است و وجود دارد، هوش است که، به انگلیسی (Intelligence) نام دارد.
بر پایهٔ انگارهٔ «یکتایش»،
«شناخت» هومن (انسان)، بخشی از «هوش» اوست، که، فروزشﮔﺎه «آفریدگار» است.
«معرفت» در عرفان پارسی همان «شناخت» است و «شاهد» یا «نور چشم» عرفانی نیز همان «آفریدگار» است.
«شناخت» به زبان انگلیسی (Cognition) است و شناخت شناسی (Cognitive Science) یکی از علوم نوین امروزی است.
حالا فرض کنید که، ما همهٔ هوشمندی موجود در عالم هستی را، گِرد آوریم و یک مجموعه تعریف کنیم که شامل همهٔ هوشمندی هاست. این مجموعه را ما «فرّهوش» ﻣﻰنامیم.
پس، «فرّهوش» گِردآورد همهٔ هوشمندی هاست.
انگارهٔ «یکتایش» ﻣﻰگوید که، «فرّهوش» یکتاست و بخشی از توانایی های «یکتاهستی» است که، همان «اللّٰه» است. یعنی هوشمندی موجوداتی مانند انسان زیر مجموعه ای از «فرّهوش» است. پس، انسان فقط از «هوشمندی» ساخته شده، و جهان مادیات که شامل بدن انسان نیز هست، مجازی است.
البته اینجا ما کمی شیطنت کردیم. زیرا بر طبق تعریف ما هر هوشمندی زیر مجموعه ای از «فرّهوش» خواهد بود.
اما اگر ما نشان دهیم که عالم واقعیات و نتیجتاً عالم مادیات مجازی هستند و تنها در هنگام برخورد با هوشمندی وقوع پیدا ﻣﻰکنند و تبدیل به ماده ﻣﻰشوند، آنوقت جهش بسیار بزرگی در اثبات درست بودن انگارهٔ «یکتایش» برداشته ایم.
نخستین مدرک، به «ﻫﻢگیری» (درهمتنیدگی کوانتومی=Quantum Entanglement) خُردکﻫﺎی «ﻫﻢزاد» مربوط ﻣﻰشود.
خلاصهٔ خاصیت «ﻫﻢگیری» خُردکﻫﺎی «ﻫﻢزاد» این است که، هرگاه «چَرخِشَک» (اسپین=Spin) یکی از آنها تغییر کند، ﻫﻢزمان باعث تغییر «چَرخِشَک» «ﻫﻢزاد» خود خواهد شد ولو این، که فاصلهٔ این دو خُردک ملیون ها سال نوری باشد.
این ویدئو کوتاه را تماشا کنید:
(https://www.youtube.com/watch?v=O8Ia3kcQydc)
نتیجهٔ این خاصیت این است که فضا و زمان مجازی است و تنها بخشی از سازهٔ هوشمندی انسان است.
نتیجهٔ این خاصیت این است که فضا و زمان مجازی است و تنها بخشی از سازهٔ هوشمندی انسان است.
اما، آزمایشی که، ثابت ﻣﻰکند که، هوشمندی باعث بوجود آمدن ذرات ماده است و ذرات تحت کنترل یک هوشمندی کیهانی قرار دارند، آزمایش «گزینهٔ دِرنَگﻣﻨﺪ» «ویلر» نام دارد.
(Wheeler's delayed choice experiment)
با توجه به تصویر بالا، خلاصهٔ این آزمایش این است که، چندین جفت «شیدک» (فوتون=Photon) «ﻫﻢزاد» که، در حالت «ﻫﻢگیری» هستند از یک لیزر به سوی دیوارهٔ دوشکاف دار شلیک می شوند. ولی ما نمی دانیم که، آیا این جفت شیدک ها از «شکاف قرمز» یا «شکاف آبی» یا «هر دو شکاف» رد ﻣﻰشوند یا نه.
ولی آزمایش طوری چیده شده که یکی از «شیدک» های «ﻫﻢزاد» که ما آن را، «شیدک یکم» ﻣﻰنامیم، همیشه از مسیری ﻣﻰگذرد که، به گیرندهٔ (D0) ختم می شود.
اما چینش آزمایش به گونه ای است که، جفت «ﻫﻢزاد» «شیدک یکم» که، ما آن را، «شیدک دوم» می نامیم به طور شانسی به یکی از چهارگیرندهٔ (D1) یا (D2) یا (D3) یا (D4) ختم ﻣﻰشود.
ولی شیدک دوم تابع این ترتیب است که:
· اگر از شکاف «قرمز» عبور کرده باشد، آنگاه به طور شانسی، به یکی از سه گیرندهٔ (D1) یا (D2) یا (D4) ختم ﻣﻰشود.
· اگر از شکاف «آبی» عبور کرده باشد، آنگاه به طور شانسی، به یکی از سه گیرندهٔ (D1) یا (D2) یا (D3) ختم ﻣﻰشود.
بدین ترتیب، » «شیدک دوم»:
· اگر به (D4) ختم شود، ما ﻣﻰفهمیم که از شکاف «قرمز» عبور کرده.
· اگر به (D3) ختم شود، ما ﻣﻰفهمیم که، از شکاف «آبی» عبور کرده.
· ولی اگر به (D1) یا (D2) ختم شود، ما نمی دانیم از کدام شکاف عبور کرده زیرا هم مسیر شکاف قرمز و هم مسیر شکاف آبی می تواند به (D1) یا (D2) ختم شود.
در چهارچوب این آزمایش است که، «آفریدگار» در جایگاه «شاهد» خود را به جامعه بشریت ﻣﻰشناساند تا درستی حدیث «کنت کنزا» تحقق پیدا کند. حدیث «کنت کنزا» ﻣﻰگوید که:
زیرا که، در آزمایش بالا، «حقیقت» برای نخستین بار چهرهٔ پنهان خود را نشان ﻣﻰدهد.
(Wheeler's delayed choice experiment)
با توجه به تصویر بالا، خلاصهٔ این آزمایش این است که، چندین جفت «شیدک» (فوتون=Photon) «ﻫﻢزاد» که، در حالت «ﻫﻢگیری» هستند از یک لیزر به سوی دیوارهٔ دوشکاف دار شلیک می شوند. ولی ما نمی دانیم که، آیا این جفت شیدک ها از «شکاف قرمز» یا «شکاف آبی» یا «هر دو شکاف» رد ﻣﻰشوند یا نه.
ولی آزمایش طوری چیده شده که یکی از «شیدک» های «ﻫﻢزاد» که ما آن را، «شیدک یکم» ﻣﻰنامیم، همیشه از مسیری ﻣﻰگذرد که، به گیرندهٔ (D0) ختم می شود.
اما چینش آزمایش به گونه ای است که، جفت «ﻫﻢزاد» «شیدک یکم» که، ما آن را، «شیدک دوم» می نامیم به طور شانسی به یکی از چهارگیرندهٔ (D1) یا (D2) یا (D3) یا (D4) ختم ﻣﻰشود.
ولی شیدک دوم تابع این ترتیب است که:
· اگر از شکاف «قرمز» عبور کرده باشد، آنگاه به طور شانسی، به یکی از سه گیرندهٔ (D1) یا (D2) یا (D4) ختم ﻣﻰشود.
· اگر از شکاف «آبی» عبور کرده باشد، آنگاه به طور شانسی، به یکی از سه گیرندهٔ (D1) یا (D2) یا (D3) ختم ﻣﻰشود.
بدین ترتیب، » «شیدک دوم»:
· اگر به (D4) ختم شود، ما ﻣﻰفهمیم که از شکاف «قرمز» عبور کرده.
· اگر به (D3) ختم شود، ما ﻣﻰفهمیم که، از شکاف «آبی» عبور کرده.
· ولی اگر به (D1) یا (D2) ختم شود، ما نمی دانیم از کدام شکاف عبور کرده زیرا هم مسیر شکاف قرمز و هم مسیر شکاف آبی می تواند به (D1) یا (D2) ختم شود.
در چهارچوب این آزمایش است که، «آفریدگار» در جایگاه «شاهد» خود را به جامعه بشریت ﻣﻰشناساند تا درستی حدیث «کنت کنزا» تحقق پیدا کند. حدیث «کنت کنزا» ﻣﻰگوید که:
کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن اُعرف فخلقتُ الخلق لکَی اُعرف
من گنج پنهان بودم . دوست داشتم که آشکار شوم . پس آفریده را آفریدم تا شناخته شوم.
نتیجهٔ این آزمایش این است که هر گاه، «شیدک دوم» به گیرندهٔ (D3) یا (D4) ﻣﻰرسد، تبدیل به ذره ﻣﻰشود و نماد «خردک» را، به خود ﻣﻰگیرد، ولی هرگاه به گیرنده های (D1) یا (D2) ختم ﻣﻰشود، تبدیل به موج ﻣﻰشود و نماد «خیزک» را به خود ﻣﻰگیرد.
ولی تنها تفاوت این دو حالت این است که، اگر «شیدک دوم» به (D3) یا (D4) ختم شود، «حقیقت» آشکار ﻣﻰشود زیرا که، آزمایش کننده ﻣﻰفهمد که، «شیدک دوم» از کدام شکاف عبور کرده.
اما اگر «شیدک دوم» به (D1) یا (D2) ختم شود، آزمایش کننده نمی فهمد که، «شیدک دوم» از کدام شکاف عبور کرده پس «حقیقت» پنهان ﻣﻰماند.
یعنی کشف «حقیقت» توسط آزمایش کنندهٔ «شاهد» باعث تبدیل «خیزک» به «خردک» است.
پس، «شاهد» «آفریدگار» «خُردک» است که، زیربنای «عالم واقعیات» است.
از آن مهم تر این است که، «شیدک یکم» قبل از «شیدک دوم» به گیرندهٔ (D0) ﻣﻰرسد و هرگاه که، قرار است «شیدک دوم» تبدیل به «خُردک» شود، «شیدک یکم» پیشاپیش تبدیل به «خُردک» شده، و هر وقت قرار است که، «شیدک دوم» تبدیل به «خیزک» شود، «شیدک یکم» پیشاپیش تبدیل به «خیزک» شده.
ولی «شیدک یکم» نمی داند که، «شیدک دوم» از کدام مسیر عبور خواهد کرد.
پس یا باید بگوئیم که، «شیدک یکم» آینده را پیش بینی کرده، یا اینکه «کشف حقیقت» توسط «شاهد» باعث تغییر «گذشته» شده.
در هر دو حالت باید نتیجه گرفت که پشت پردهٔ عالم کاذب واقعیات نوعی هوشمندی قرار دارد که هم با ذرات و امواج ارتباط دارد و هم با هوشمندی آزمایش کننده در اتباط است.
پس، «فرهوش» وجود دارد.
این ویدئو را تماشا کنید:
(https://www.youtube.com/watch?v=H6HLjpj4Nt4)
اکنون سؤال من به «غربنده» ها این است که:
(https://www.youtube.com/watch?v=H6HLjpj4Nt4)
اکنون سؤال من به «غربنده» ها این است که:
هنوز ﻣﻰپرسید که، «کوانتوم فیزیک» به «اسلام» و «عرفان» چه ربطی داره؟
این چهار ویدئو را تماشا کنید:
(https://www.youtube.com/watch?v=I8xJJYjOH3k)
(https://www.youtube.com/watch?v=GpgGJaQfrgE)
(https://www.youtube.com/watch?v=qtYfz72MmtM)
(https://www.youtube.com/watch?v=GYlZYFL34z4)
ادامه دارد....
(https://www.youtube.com/watch?v=I8xJJYjOH3k)
(https://www.youtube.com/watch?v=GpgGJaQfrgE)
(https://www.youtube.com/watch?v=qtYfz72MmtM)
(https://www.youtube.com/watch?v=GYlZYFL34z4)
ادامه دارد....
بخش هفتم – «شراب» و «شمع» و «شاهد»
بخش ششم – از معنیٰ تا معنیٰ؟
(این بخش بصورت پرسش و پاسخ تهیه شده)
پرسش:
پرسش:
آقای یوسفی قبل از هر چیز اجازه دهید سوالی را مطرح کنم که سوال بسیاری از کسانی است که مطالب شما تحت عنوان یکتایش را دنبال ﻣﻰکردند اما مدتی است دیگر از این فرصت بی بهره مانده اند. چرا یکتایش متوقف شد؟
پاسخ:
اجازه بدید اول توضیحی در باره گوهر کلام انگارهٔ «یکتایش» بدهم.
بر اساس انگارهٔ یکتایش معانی و آگاهی برخاسته از کشف حقیقت عامل بوجود آمدن عالم واقعیات است و این معانی و آگاهی نه تنها زمان حال و آینده را شکل ﻣﻰدهد بلکه از این استعداد برخوردار است تا «گذشته» را نیز تغییر دهد.
در انگاره یکتایش، همهٔ معانی از «یکتاهستی» یا «اللّٰه» سرچشمه ﻣﻰگیرند. انعکاس این معانی در آینهٔ «ﻫﻴﭻنیستی» یا «اِلّا اللّٰه» باعث بوجود آمدن عالم واقعیات است و «جان» انسان، نوعی «اِلّا اللّٰه» است.
معانی الهی، در «آینهٔ دل» انسان که، نام دیگرش «جان» است، در سه حالت «آفرینش معانی»، «پروش معانی» و «دگرش معانی» سیر ﻣﻰکنند وسه عامل «جدا کننده»، «پیوند دهنده» و «نفی کننده» باعث بوجود آمدن کثرتی مجازی درعالم واقعیات از وحدتی حقیقی در عالم معنویات است.
بدین ترتیب در انگارهٔ یکتایش، «عالم واقعیات» متشکل از هفت جزء است که این هفت جزء شامل «ﻫﻴﭻنیستی نهادینه شده در جان انسان» همراه با «سه حالت» تحولی و «سه عامل» تعاملی است.
در انگارهٔ یکتایش، ما این اجزاء، را، «نیستﮔﺎر»، «آفریدگار»، «پروردگار»، «فرمودگار»، «گسستهﮔﺎر»، «پیوستهﮔﺎر» و «نادِگار» (نادن=نفی کردن، نادِگار=نفی کننده) نامیدیم که، به مفهوم «نیست کنندهٔ معانی»، «آفرینندهٔ معانی»، «پرورندهٔ معانی»، «فرمایندهٔ چگونگی دگرش معانی»، «جدا کنندهٔ معانی»، «پیوند دهندهٔ معانی» و «نفی کنندهٔ معانی» است.
این توضیحات را دادم تا بتوانم بیان کنم که، «آفریدگار»، «پروردگار» و «فرمودگار» در انگارهٔ «یکتایش» مترادف با «شاهد»، «شراب» و «شمع» یا «نور چشم»، «نور دل» و «نورخدا» درعرفان پارسی است و خاستگاه تاریخی این معانی همگی از واژهٔ «مهر» است زیرا که، «مهر» دارای سه معنی «خورشید» (خورشید=شید خور= نور شمس) ، «دﻝبستگی» و «پیمان» است.
فعلا اجازه دهید به همین مقدار بسنده کنم و در آینده و در چارچوب «کوانتوم فیزیک» و «فیزیک دیجیتال» نشان خواهم داد که چگونه، «شاهد» و «شراب» و «شمع» باعث بوجود آمدن عالم مجازی واقعیات در «جان» انسان است.
ولی، به هر حال دلیل توقف سلسله مقالات یکتایش از این بابت بود که عدد «هفت» هم در انگارهٔ یکتایش و هم در «عرفان پارسی» عدد مهمی است. و چون تا اکنون «شش» بخش از مقالات «یکتایش» را پخش کردیم، شخصا منتظر فرجام مذاکرات ایران با 1+5 بودم تا بخش «هفتم» از سلسله مقالات یکتایش با یک وقوع مهم سیاسی همزمان باشد.
به اعتقاد من در رابطه با این مذاکرات باید منتظر نتیجه ﻣﻰماندیم تا بتوانیم از فرجام آن حال چه شکست ﻣﻰبود چه موفقیت، معانی مناسب و بالتبع راه جدیدی را برای ایرانیان بپرورانیم که هم ارتباط مستقیم به شکست یا پیروزی مذاکرات داشته باشد وهم پرورندهٔ معنی پیروزی آرمان های ایران در رویارویی با اهداف پلید دشمنان غربی-عربی-عبری باشد.
پرسش:
با این حساب معتقدید مطرح کردن معنائی مناسب از فرجام مذاکرات مذکور منجر به تغییر در سرنوشت مردم ایران و پیروزی آنها خواهد شد؟
پاسخ:
دقیقاً، همین گونه است.
پرسش:
به نظر شما اکنون چه معنی باید در اذهان مردم پرورده شود؟
پاسخ:
برای پاسخ این پرسش، اجازه بدهید به واژهٔ «هما» برگردیم.
از آغاز تلویزیون «هما» ما سعی کردیم که واژهٔ «هما» را مترادف با سرواژهٔ اجزای گزاره هایی مانند «همبستگی مردم ایران» یا «همهٔ مردم ایران» و واژهٔ «همآ» (با الف با کلاه) را مترادف «همبستگی مردم آزاده» یا «همهٔ مردم آزاده» استفاده کنیم.
این تلاش تصادفی نبود.
از آغاز ما عقیده داشتیم و داریم که پیروزی تنها از طریق «همبستگی» یا مشارکت «همگان» میسر ﻣﻰشود. و این «همبستگی» یا مشارکت «همگانی» تنها توسط آگاهی از حقیقت نهفته در مفهوم «ﻫﻴﭻنیستی» و حاکم قرار دادن این مفهوم قابل «وقوع» است.
بر این مبنا، انگارهٔ یکتایش را ساختیم.
انگارهٔ یکتایش ﻣﻰگوید که، همهٔ معانی از واژهٔ «اللّٰه» سرچشمه ﻣﻰگیرند و گزارهٔ «اِلّا اللّٰه» به مفهوم «ﻫﻴﭻنیستی» خالص ترین، پاک ترین، معتبر ترین و نزدیک ترین معنی برخاسته از واژهٔ «اللّٰه» است. معنی و «مفهوم حقیقی» گزارهٔ «اِلّا اللّٰه» که، در فکرت و ادراک انسان نهادینه شده، به وجود آورندهٔ «زمینه ای آینه وار» است که در آن «عالم مجازی واقعیات» از انعکاس «عالم حقیقی معنویات» بوجود ﻣﻰآید.
حالا برگردیم به جواب سؤال شما.
ما ﻣﻰگوئیم، فرجام این مذاکرات ذاتاً بی معنی است و معنی ای که ما به فرجام مذاکرات ﻣﻰدهیم نتیجهٔ این مذاکرات را تبدیل به شکست یا پیروزی برای ایران و ایرانیان می کند.
مگر نه این که، در دوران ریاست جمهوری بوش پسر، پس از حمله امریکا به عراق و سرنگونی صدام حسین، به نظر می آمد که، امریکا برگ برنده ای بر علیه ایران رو کرده؟ پس چه شد که، آن پیروزی امریکا در عراق و برگ برنده اش، تبدیل به شکست امریکا از ایران در عراق شد؟
درست است که بگوئیم، این مذاکرات با معنی ذهنی طرفین در رابطه خواسته هایشان شروع شد و طرفین مذاکرات سعی کردند با نوشتن توافقنامه پایانی به بخشی از خواسته های خود برسند. اما، فرض طرفین بر این است که در طول ده تا پانزده سال آینده اتفاقی خارج از وقایع محتمل پیش بینی شده در مذاکرات رخ نمی دهد. ولی این فرض کاملاً نادرست است.
اجازه بدهید سه فرض خیالی ارائه بدهم!
فرض کنید دو تا سه سال از امروز، دلار جایگاه خود را از دست بدهد و یک ارز بین المللی جایگزین دلار شود. آنوقت بازگشت تحریم های بانکی امریکا بی معنیٰ ﻣﻰشود.
یا فرض کنید که، تا دو سال دیگر، دانشمندان اتمی ایران بتوانند بدون استفاده از اورانیوم و پولوتونیم و صرفاً با استفاده از لیزر به نوعی انرژی گداخت هسته ای برسند که نوع «سرد و آهسته» آن در نیروگاه تولید انرژی قابل استفاده باشد و نوع «گرم و تند» آن در بازداری دشمنان از تهاجم به ایران قابل استفاده باشد. آنوقت بدون شکستن تحریم ها تمام نقشه های امریکا بر باد ﻣﻰرود.
یا فرض کنید که، دانشمندان ایرانی قبل از همه موفق به ساختن «رایانک» و «نَوَردَک» بشوند. که، با استفاده از خاصیت «ﻫﻢگاهی»و «ﻫﻢگیری» موجود در «ﻫﻢزادَک»ها توانایی محاسبه خیلی سریع و انتقال کوانتومی پیام و کالا را داشته باشد.
(رایانک=رایانهٔ خُردکی=رایانهٔ کوانتمی=Quantum Computing)
(نَوَردَک= دورنوردی=Teleportation)
(ﻫﻢگاهی=برهمنهی کوانتومی=Quantum Superposition)
(ﻫﻢگیری= درهمتنیدگی کوانتومی=Quantum Entanglement)
(ﻫﻢزادَک=ذرات درﻫﻢتنیده=Entangled Particles)
آن وقت به قدری توان نظامی ایران بالا می رود که، دشمنان غربی-عربی-عبری ایران را، با شرمساری، وادار به عقب نشینی آشکار در برابر ایران ﻣﻰکند.
در هر سه این فرضیات، «مردمان» به رهبری «مرجعیت شیعه» ﻣﻰتوانند نقش حیاتی را اجرا کنند ولی به شرط آن که از «توانایی خداوند» که، در «شراب» و «شمع» و «شاهد» نهفته است، استفاده کنند.
پرسش:
منظورتان از «شراب» و «شمع» و «شاهد» چیست؟
پاسخ:
اجازه بدید پاسخ آغازین این پرسش را از بزرگترین استاد عرفان پارسی، شیخ محمود شبستری بپرسیم و سپس من توضیح بیشتری ﻣﻰدهم. ایشان در کتاب «گلشن راز» چنین ﻣﻰگوید:
شراب و شمع و شاهد را چه معنی است؟ ـــــ خراباتی شدن آخر چه دعوی است؟
شراب و شمع و شاهد عین معنی است ـــــ که در هر صورتی او را تجلی است
شراب و شمع سکر و نور عرفان ـــــ ببین شاهد که از کس نیست پنهان
شراب اینجا زجاجه شمع مصباح ـــــ بود شاهد فروغ نور ارواح
ز شاهد بر دل موسی شرر شد ـــــ شرابش آتش و شمعش شجر شد
شراب و شمع، جام و نور اسری است ـــــ ولی شاهد همان آیات کبری است
شراب بیخودی در کش زمانی ـــــ مگر از دست خود یابی امانی
بخور می تا ز خویشت وارهاند ـــــ وجود قطره با دریا رساند
شرابی خور که جامش روی یار است ـــــ پیاله چشم مست بادهخوار است
شرابی را طلب بیساغر و جام ـــــ شراب باده خوار و ساقی آشام
شرابی خور ز جام وجه باقی ـــــ «سقاهم ربهم» او راست ساقی
طهور آن ﻣﻰبود کز لوث هستی ـــــ تو را پاکی دهد در وقت مستی
بخور می وارهان خود را ز سردی ـــــ که بد مستی به است از نیک مردی
کسی کو افتد از درگاه حق دور ـــــ حجاب ظلمت او را بهتر از نور
که آدم را ز ظلمت صد مدد شد ـــــ ز نور، ابلیس، ملعون ابد شد
اگر آیینهی دل را زدوده است ـــــ چو خود را بیند اندر وی چه سود است
ز رویش پرتوی چون بر ﻣﻰافتاد ـــــ بسی شکل حبابی بر وی افتاد
جهان جان در او شکل حباب است ـــــ حبابش اولیائی را قباب است
شده زو عقل کل حیران و مدهوش ـــــ فتاده نفس کل را حلقه در گوش
همه عالم چو یک خمخانهی اوست ـــــ دل هر ذرهای پیمانهی اوست
خرد مست و ملایک مست و جان مست ـــــ هوا مست و زمین مست آسمان مست
فلک سرگشته از وی در تکاپوی ـــــ هوا در دل به امید یکی بوی
ملایک خورده صاف از کوزهی پاک ـــــ به جرعه ریخته دردی بر این خاک
عناصر گشته زان یک جرعه سر خوش ـــــ فتاده گه در آب و گه در آتش
ز بوی جرعهای که افتاد بر خاک ـــــ برآمد آدمی تا شد بر افلاک
ز عکس او تن پژمرده جان یافت ـــــ ز تابش جان افسرده روان یافت
جهانی خلق از او سرگشته دائم ـــــ ز خان و مان خود برگشته دائم
یکی از بوی دردش ناقل آمد ـــــ یکی از نیم جرعه عاقل آمد
یکی از جرعهای گردیده صادق ـــــ یکی از یک صراحی گشته عاشق
یکی دیگر فرو برده به یک بار ـــــ می و میخانه و ساقی و میخوار
کشیده جمله و مانده دهن باز ـــــ زهی دریا دل رند سرافراز
در آشامیده هستی را به یک بار ـــــ فراغت یافته ز اقرار و انکار
شده فارغ ز زهد خشک و طامات ــــ گرفته دامن پیر خرابات
پرسش:
لطفاً قبل از توضیح «شراب» و «شمع» و «شاهد» معنی این شعر را بیشتر توضیح دهید.
بخش ششم – از معنیٰ تا معنیٰ؟
در بخش پنجم توضیح دادیم که بر طبق نظریهٔ هاوکینگ، قبل از وقوع «بیگ بنگ»
قوانین فیزیکی وجود داشت، آنگاه، عالم واقعیات، بر پایهٔ این قوانین، از هیچی
بوجود ﻣﻰآید.
آنگاه ما، توضیح دادیم که این نظریه، نادرست یا ناقص است ولی، به فرض درست
بودنش، تأیید کنندهٔ انگارهٔ «یکتایش» است.
دلیل ما این بود که، به فرض پیدایش «هوشمندی انسان» بر طبق یک روند طبیعی
تکاملی، ﻣﻰتوان گفت که، «هوشمندی انسان» بازده ترکیب ویژه ای از ذرات بنیادین است
که، در هنگام وقوع «بیگ بنگ» بوجود آمدند و بعد از سیزده و نیم میلیارد سال باعث
بوجود آمدن انسان و «هوشمندی» او شد.
خوب، اگر این فرضیهٔ نادرست را، درست انگاشت کنیم، آنگاه باید گفت که، قوانین
فیزیکی، ویژگی «ذرات بنیادین»، «فضا» و «زمان» است که، توسط «هوشمندی انسان» کشف
شده.
پس، ویژگی های «ذرات بنیادین»، «برقرار دارندهٔ» «قوانین فیزیکی» است.
بسیار خوب، حالا،هاوکینگ باید توضیح دهد که، پیش از «بیگ بنگ»، در شرایطی که، «فضا»،
«زمان»، «ذرات بنیادین» و «هوشمندی انسان» هنوز بوجود نیامده، «قوانین فیزیکی» چگونه
ﻣﻰتواند وجود داشه باشد؟
پیش از «بیگ
بنگ»، چه چیزی «برقرار دارندهٔ» «قوانین فیزیکی» بود؟
پاسخ پرسش بالا این است که، پیش از وقوع «بیگ بنگ» معانی «قوانین» فیزیکی وجود
داشت، و چون تاکنون، هیچ پدیدهﺍی به جز «هوشمندی» یافت نشده که، «برقرار دارندهٔ»
معانی باشد، باید نتیجه گرفت که «هوشمندی» پیش از «بیگ بنگ» وجود داشته.
برای همین است که ما، در چهارچوب انگارهٔ «یکتایش»،
واژهٔ «فرهوش» را ساختیم که برای افراد «دانشﮔﺮا» گویای
«هوشمندی» موجود پیش از «بیگ بنگ» باشد و برای اشخاص «دینﮔﺮا» به معنی «تفکر الهی»
باشد.
پس، با تعریف «فرهوش»، به عنوان «گِردآورد
هوشمندی های هستی» هر دو معنی برقرار شد.
اما، بر پایهٔ تعریف بالا، ﻣﻰ توان گفت که، علاوه بر دو مفهوم ذکر شده، واژهٔ «فرهوش»
گویای محدویت ذهنی انسان برای درک ذات خداوند نیز، هست.
زیرا، بر پایهٔ تعریف بالا، انسان ﻧﻤﻰتواند بیشتر از «فرهوش»
دربارهٔ خداوند بداند.
پس برای انسان، «فرهوش» مرزی است که،
ماورای آن، همواره ناشناخته باقی خواهد ماند.
پس ﻣﻰتوان گفت که، خداوندی که دارای ﺑﻰنهایت ویژگی است، انسان را محدود به «فرهوش»
آفریده.
البته منطقی است که، مخالفان انگارهٔ «یکتایش»
بپرسند که،
برقرار دارندهٔ «فرهوش» چیست؟
اماّ این پرسش، برای انسان، ﺑﻰپاسخ است.
زیرا که، پاسخ این پرسش هر چه باشد، باید، فراتر از «فرهوش»
باشد.
پس اگر، پاسخ فراتر از «فرهوش» است، نتیجتاً برای
انسان غیر قابل فهم است. پس، این پرسش، برای انسان، ﺑﻰپاسخ است.
در رابطه با محدودیت ذهنی انسان در زمینهٔ درک خداوند، بهتر است که، اشاره ای
به شعر آغازین شاهنامه کنیم.
فردوسی ﻣﻰفرماید.
به نام خداوند جان و خرد ــ کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای ــ خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر ــ فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برترست ــ نگارندهی بر شده پیکرست
به بینندگان آفریننده را ــ نبینی مرنجان دو بیننده را
نیابد بدو نیز اندیشه راه ــ که او برتر از نام و از جایگاه
سخن هر چه زین گوهران بگذرد ــ نیابد بدو راه جان و خرد
خرد گر سخن برگزیند همی ــ همان را گزیند که بیند همی
ستودن نداند کس او را چو هست ــ میان بندگی را ببایدت بست
خرد را و جان را همی سنجد اوی ــ در اندیشهی سخته کی گنجد اوی
بدین آلت رای و جان و زبان ــ ستود آفریننده را کی توان
به هستیش باید که خستو شوی ــ ز گفتار بیکار یکسو شوی
پرستنده باشی و جوینده راه ــ به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
توانا بود هر که دانا بود ــ ز دانش دل پیر برنا بود
از این پرده برتر سخنگاه نیست ــ ز هستی مر اندیشه را راه نیست
پس، فردوسی در بیت دهم شعر بالا، ﻣﻰگوید که،
سنجش «خرد»، از طریق «رای» که، به معنی «اندیشه» است و «جان» که به معنی «توانایی
دریافت اطلاعات» است، میسر ﻣﻰشود. ولی چون خداوند ذاتاً فراتر از «اندیشه» و
«دریافت اطلاعات» است، انسان ﻧﻤﻰتواند خداوند را درک کند.
نتیجتاً پاسخ پرسش بالا، این است که، خداوند
«فراتر» و «برقرار دارندهٔ» «فرهوش»
است. ولی چون ما قادر به درک ذات «خداوند» نیستیم،
ﻧﻤﻰتوانیم دربارهٔ ذات خداوند توضیح دهیم. پس، بدین ترتیب، در چهارچوب انگارهٔ «یکتایش» ، آفرینش، پرورش و فرمایش «معنی» جایگاه ویژه
ای ﻣﻰیابد زیرا که، «هوشمندی» یعنی «توانایی درک معانی».
نتیجتاً، برای انسان، «درک بیشتر معانی» یعنی هوشمندی و پیشرفت بیشتر در
محدودهٔ «فرهوش»
که، بازتابش، نزدیکی بیشتر به خداوند است.
دقیقاً برای همین ویژگی مهم «معنی» است که، ما، در چهاچوب انگارهٔ «یکتایش»،
همواره بدنبال آفرینش «واژگان نوین پارسی»،
پروش «واژگان باستانی-اسلامی-عرفانی» و فرمایش «قوانین ریاضی-فیزیکی-منطقی»
هستیم.
اما، به یاد داشته باشید که، ادراک انسان متشکل از اجزایی مانند دیدن، شنیدن،
بوئیدن، چشیدن، لمس کردن، شادی، اندوه، درد، رنج، امید، خرسندی و.... است و این
اجزاء همگی از معانی ذهنی انسان ساخته شده که، نوعی ترجمهٔ ذهنی از اطلاعات درونی
و برونی است.
بدون معنی بخشیدن به این اطلاعات، عالم واقعیات پوچ و کاذب است.
این ذهن انسان است که، به اطلاعات معنی ﻣﻰبخشد و نتیجتاً ذهن انسان ﻣﻰتواند معانی
گوناگون و نتیجتاً نگارش های متفاوتی از عالم واقعیات ارائه دهد.
برای یک انسان «بَدنِگر»، عالم واقعیات پر
از معانی منفی است و بر عکس انسانی که، «خوشﻧِﮕﺮ»
است، عالمی را تجربه ﻣﻰکند که، پُر از معانی مثبت است.
بدین ترتیب، مفاهیمی مانند بهشت و دوزخ، در چهارچوب نگرش انسان متولد ﻣﻰشوند.
انسان «بَدنِگر» همانقدر «مُحدَث»
دوزخ خویش است که، انسان «خوشﻧِﮕﺮ» آفرینندهٔ بهشت
خویشتن است.
ولی چون نگرش انسان دائماً در حال تغییر است، نتیجتاً انسان در حال تجربه کردن
بهشت و دوزخ خودساختهٔ خویشتن است.
بدین ترتیب، این دو نوع نگرش انسانی که، در چهارچوب واژگان «بَد قلبی» و «خوش
قلبی» در فرهنگ ایران جا افتاده، احداث کنندهٔ واقعیتی است که حاوی معانی مختلف برای انسان
هاست.
هر انسانی، واقعیت منحصر به فردی را، تجربه ﻣﻰکند که، برخاسته از نگرش خویش
است.
مومنان آیینۀ همدیگرند ــ این خبر می، از پیمبر آورند
پیش چشمت داشتی، شیشۀ کبود ــ زان سبب، عالم کبودت مینمود
گر نه کوری، این کبودی دان ز خویش ــ خویش را بد گو، مگو کس را تو بیش
گر نه کوری، این کبودی دان ز خویش ــ خویش را بد گو، مگو کس را تو بیش
اگر تاریخ ایران، پر از رنج و آه و ناله است، برای این است که ذهن ایرانیان
اطلاعات موجود را، برپایه مفاهیم رنج آور، آه آور و ناله پرور ترجمه ﻣﻰکند. وگرنه،
همین تاریخ ﻣﻰتواند گویای زیبایی منحصر بفردی باشد که، شاد کننده، امید آورنده و
لذت بخش است.
دلیل فاجعه محسوب شدن انقلاب اسلامی ایران، برای مخالفان جمهوری اسلامی، وجود «عینک
کبود فاجعه» است که، در نگرش ایشان نهفته است. و دقیقاً به همین دلیل، ولی این بار
با «عینک معجزه»، جمهوری اسلامی ﻣﻰتواند نمادی از تحقق مشیت الهی باشد.
در انجیل، در بخش کتاب ارمیا، از 49:34 تا 49:39 چنین نوشته شده:
در آغاز سلطنت صدقیا پادشاه یهودا، خداوند قادر متعال پیامی بر ضد ایلام (ایران)
به من داد و فرمود: «من سپاه ایلام (ایران) را در هم خواهم کوبید. مردم ایلام (ایران) را به
هر سو پراکنده خواهم ساخت طوری که هیچ سرزمینی نباشد که آوارگان ایلام (ایران) در
آن یافت نشوند. من با خشم شدید خود ایلام (ایران) را دچار بلا و مصیبت
خواهم کرد و ایشان را به دست دشمنان خواهم سپرد تا به کلی نابودشان کنند. من پادشاه و بزرگان ایلام (ایران)
را از بین خواهم برد و تخت سلطنت خود را در آنجا برقرار خواهم نمود.
ولی در آینده ایلام (ایران) را دوباره کامیاب خواهم ساخت.
پس با «عینک معجزه»، سپاه ایران همان ارتش شاهنشاهی ایران است که، درهم کوبیده
شد و نابودی ایران شاهنشاهی، وقوع انقلاب اسلامی در چهارچوب «سلطنت خداوند»،
پخش ایرانیان در سراسر دنیا پس از انقلاب اسلامی و ... همگی گویای تحقق معجزه الهی
است که در انجیل به آن اشاره شده.
ولی حقیقت آن است که، اینها معانی است که، ما انسانها سازندهٔ آن هستیم. این
تفسیر ما است که، پدیدهٔ «انقلاب اسلامی» را، به عنوان «فاجعه» یا «معجزه» معنی ﻣﻰکند.
پس اگر چنین است، آیا بهتر نیست تا معنی دوم را برگزینیم و خود را، از سرزمین
«فاجعه» به ملکوت «معجزه» منتقل کنیم تا بتوانیم «کامیابی» پیشگویی شده در انجیل
را نصیب خود کنیم؟
آیا بهتر نیست که، سخنان بزرگانی مانند صائب تبریزی را بنیوشیم؟
(نیوشیدن=گوش فرا دادن)
این چه حرف است که در عالم بالاست بهشت؟ ــ هر کجا وقت خوشی رو دهد آنجاست بهشت
باده هر جا که بود چشمه کوثر نقدست ــ
هر کجا سرو قدی هست دو بالاست بهشت
دل رم کرده ندارد گله از تنهایی ــ
که به وحشت زدگان دامن صحراست بهشت
از درون سیه توست جهان چون دوزخ ــ
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت
دارد از خلد ترا بی بصریها محجوب ــ
ورنه در چشم و دل پاک مهیاست بهشت
هست در پرده آتش رخ گلزار خلیل ــ
در دل سوختگان انجمن آراست بهشت
عمر زاهد به سر آمد به تمنای بهشت ــ
نشد آگاه که در ترک تمناست بهشت
صائب از روی بهشتی صفتان چشم مپوش ــ
که درین آینه بی پرده هویداست بهشت
ادامه دارد....
بخش پنجم – چیستی معنیٰ؟
در بخش های پیشین، ما با یک جهش سریع بحث را به
«فیزیک دیجیتال» (Digital physics) کشاندیم.
هر چند، قبل از پرداختن به مسئلهٔ فیزیک
دیجیتال، بهتر بود که، دربارهٔ،
·
«الگوی ایسانده» (Standard Model)،
·
«درهم تنیدگی» یا «ﻫﻢگیری» (Quantum entanglement)،
·
«برﻫﻢ نهیدگی» یا «همﮔﺎهی» (Quantum superposition),
·
«ازﻫﻢ گستگی» یا «ﻫﻢجدایی» (Pauli exclusion principle)
توضیح ﻣﻰدادیم، اما سخنان ما، زیادی علمی شد و
بهتر است که، پیش از ادامهٔ مباحث فیزیک کوانتوم، کمی در بارهٔ موضوع ساده تر
«فیزیک دیجیتال»، صحبت کنیم.
ویکیپیدیا در بارهٔ نظریه «فیزیک دیجیتال» (Digital physics) چنین ﻣﻰگوید:
نظریه «فیزیک دیجیتال» معتقد است که عالم یا حقیقت
به صورت یک یا بیش از یکی از فرضهای زیر است:
·
صرفاً یک رایانه است.
·
یک اجرای رایانهای (یک حقیقت شبیهسازی شده) است.
·
بهطور ذاتی دیجیتال است.
·
بهطور ذاتی اطلاعاتی است.
پس، توجه کنید که، وجود «صفر» و «یک»، شرط لازم برای
همهٔ فرض های بالا است.
از سوی دیگر، وجود «برناﻣﻪنویس» که، «معنی
دهنده» است، شرط لازم برای «رایانه بودن» یا «اجرای رایانه ای» عالم
است. همچنان که وجود «معنی کننده» شرط لازم برای داشتن «ذات اطلاعاتی» است.
و شرط لازم برای داشتن، «ذات دیجیتالی» این است
که همه چیز از ترکیب «دو حالت» تشکیل شده باشد که، این «دو
حالت» نماد «صفر» و «یک» برای ساختن یک رایانه است.
برای همین، در بخش پیشین توضیح دادیم که، فرق «اطلاعات» (Information) با «دادﻩها» (Data) در چیست. ما گفتیم که،
«اطلاعات»، «دادﻩها»ی پردازش شده ای هستند که حامل «معنی» هستند. برای
همین است که ما بر مبنای «اطلاعات» آگاهی بدست ﻣﻰآوریم و «مطلع» ﻣﻰشویم. ولی «دادﻩها»
ﻣﻰتوانند بدون معنی باشند.
پس، «دادﻩها» در هنگامی که حامل معنی باشند، «اطلاعات» محسوب ﻣﻰشوند.
انگیزهٔ ما، در مطرح کردن فیزیک دیجیتال و ریاضیات در این است که، نشان دهیم،انگارهٔ
«یکتایش» دارای زیربنای علمی است و این زیربنای علمی
ریشه در دین اسلام و ایران باستان دارد. سپس، بر مبنای انگارهٔ «یکتایش»،
الگوی سیاسی «هماسالاری» و الگوی اقتصادی «هماورزی»
را مطرح خواهیم کرد. زیرا که،
امید ما، بر این است که، انگارهٔ «یکتایش»
مایهٔ همبستگی ایرانیان اسلام گرا، باستان گرا و دانش گرا باشد.
برای همین انگیزه، و به علت اینکه انگارهٔ «یکتایش»
در چهارچوب «فیزیک دیجیتال» به اثبات وجود «خداوند» ختم ﻣﻰشود، ما واژهٔ «دادا»
را ساختیم و گفتیم که،
چون ریشهٔ واژهٔ انگلیسی (Data) به معنی «داده»ها از واژهٔ پارسی «داتار» یا «دادار» به معنی «آفریدگار» و «دادگر» برگرفته شده. برای همین، ما
از واژهٔ «دادا» به معنی «دادﻩهای حامل معنی» یا «اطلاعات»
استفاده ﻣﻰکنیم.
در انگارهٔ «یکتایش»، ما نشان خواهیم داد که،
چگونه «تفکر الهی» که، ذاتاً دارای «سه توانایی» است، باعث بوجود آمدن عالم
واقعیات توسط « آفرینش چهار معنی» شد.
«سه توانایی» «تفکر الهی» عبارتند از:
1.
توانایی «آفرینش» معانی که، گویای «آفریدگار»
بودن خداوند است.
2.
توانایی «پرورش» معانی که، گویای «پروردگار»
بودن خداوند است.
3.
توانایی «فرمایش» معانی که، گویای «فرمودگار»
بودن خداوند است.
که،
«فرّ ایزدی» گِردآورد «سه توانایی» «آفرینش»، «پرورش» و «فرمایش» «چم»ها
(چم=معنی) است که،
«خداوند» آنها را در «خرد»، «دل» و «کردار» هومن نهادینه کرده.
در گزارهٔ بالا، توجه کنید که، «گفتار» انسان، بخشی از «کردار» اوست.
ما همچنین، «چهار معنی آفریده شده» توسط خداوند را، «چهار آفرینش» ﻣﻰ نامیم
که، این «چهار آفرینش» عبارتند از :
1.
معنی اعتباری «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ»
2.
معنی استدلالی «ناگار»
(ناگار یعنی نقض کنندهٔ منطقی)
3.
معنی استدلالی «پیوستهﮔﺎر»
(پیوستهﮔﺎر یعنی عطف کنندهٔ منطقی)
4.
معنی استدلالی «گُسَستهﮔﺎر»
(گُسستهﮔﺎر یعنی فصل کنندهٔ انحصاری منطقی)
این «سه توانایی» و «چهار آفرینش» باعث بوجود
آمدن عدد مقدس هفت در ایران باستان شد که سرچشمهٔ «هفت سین»، «هفت روز هفته» و «هفت
آسمان» و «هفت شهر عشق عرفانی» است. (بعداً مفصلاً دربارهٔ چهار آفرینش توضیح
خواهیم داد.)
اما پیشتر، برای ریشه یابی چگونگی بوجود آمدن
همه چیز از «معانی»، گفتیم که،
کتاب «یوحنا» در عهد جدید «انجیل» این گونه آغاز
ﻣﻰشود:
در آغاز «لغت» بود، «لغت» با خدا بود، «لغت» خدا بود. (یوحنا 1:1)
آگاهی یوحنا، برگرفته از متون یونانی بود که
توسط ارسطو از ایران دزدیده شده بود. ارسطو که، همراه با سپاهیان اسکندر مقدونی به
ایران آمده بود، با دسترسی به متون ایرانی و ترجمه آنها به یونانی، یکی از بزرگترین
دزدان و جاعلان علم در تاریخ بشریت است. اما ارسطو، به دلیل نداشتن آگاهی کافی
قادر به توضیح مفاهیم ایرانی نبود.
ارسطو نمی دانست که چرا ایرانیان همه چیز را با «بنام خدا» آغاز ﻣﻰکنند.
چرا ایرانیان ﻧﻤﻰگویند «به یاری خدا» یا «به یاد خدا»؟
قدیمی ترین نسخه کتاب یوحنا در انجیل، به زبان یونانی
نوشته شده. در انجیل های انگلیسی، کلمهٔ "Word" ترجمهﺍی از واژهٔ "Logos" یونانی به معنی
«لغت» است و از همین واژهٔ "Logos" کلمهٔ "Logic" به معنی «منطق» ساخته شده که،
واژهٔ عربی «منطق» نیز از ریشهٔ «نطق» گرفته شده.
در اینجا ما، ﻣﻰخواهیم نشان دهیم که رابطهٔ تنگاتنگی
میان «استدلال»، «فکر کردن»، «واژه» و «سخن گفتن» وجود دارد.
ما، در هنگام فکر کردن، با خود حرف ﻣﻰزنیم و این
حرف زدن ذهنی با واژه انجام ﻣﻰشود زیرا که، واژگان حامل «معانی» است. بدون «معنی»
فکر کردن یا استدلال کردن غیر ممکن است. حتی احساسات ذهنی مانند غم، شادی و ...
نیز حامل معانی است. حواس پنجگانه (دیدن، شنیدن، بوییدن، چشیدن و ساییدن) نیز،
معنیٰ دهنده به اطلاعات برونی است. «دَرد» نیز، «معنایی» از اطلاعات بدن است.
پس انجیل، نیز گویای این حقیقت است که همه چیز
در عالم واقعیات، از لغتی ساخته شده که «معنی» آن لغت «خدا» است و «منطق» و «نطق» از
آن لغت ساخته شده.
پس، بر اساس نوشتهٔ کتاب یوحنا، «نام خدا» ریشهٔ
«نطق» (نطق=سخن، گویش) و استدلال (استدلال=آوند)
است.
سپس، گفتیم که، «یکتاهستی» یکی از معانی «نام
خدا» است و در واقع صفتی است که گویای ذات خداوند است،
هرچند که، ما نشان خواهیم داد که، «نام خدا»
دارای معانی ﺑﻰشماری است و همهٔ معانی مشتق از «نام خدا» است، اما در محدودهٔ
استدالال فلسفی، «یکتاهستی» اولین نام یا صفت الهی است که، پاسخگوی دو سؤال
بنیادین فلسفی است.
زیرا در فلسفه،
نخستین پرسش دربارهٔ هر چیز، این است که، «آیا هست؟»
و
دومین پرسش این است که، «اگر هست، پس چیست؟»
در اینجا توجه کنید که، به فرض اینکه ما بتوانیم
ثابت کنیم که « همه چیز در عالم واقعیات از تفکر الهی ساخته شده»، آنگاه ﻣﻰتوانیم
نتیجه بگیریم که، «تفکر الهی» هم هست و هم یکتاست پس، «یکتاهستی»
است.
برای سادگی گویش این مباحث، ما، واژهٔ «فرهوش»
را به معنی «تفکر الهی» معرفی ﻣﻰکنیم.
«فرهوش» یعنی «مجموع هوشمندی های عالم» که، به پارسی «گِردآورد هوشمندی های
هستی» است.
پس، انگارهٔ «یکتایش»
ﻣﻰگوید که،
همه چیز از «فرهوش» ساخته شده.
در صورتی که فیزیکدانان مشهوری مانند، استیون هاوکینگ (Stephen Hawking) ﻣﻰگویند که،
به فرض «وجود قوانین فیزیکی» پیش از وقوع «ﻣَﻪفشانه» یا به انگلیسی «بیگ بنگ» (Big Bang)، همه چیز ﻣﻰتواند از «هیچی» در
چهارچوب «قوانین فیزیکی» به وجود آید.
در ویکیپیدا در چکیده ای از کتاب «طرح عظیم» (The Grand Design) «هاوکینگ» چنین نوشته
شده:
به نظر هاوکینگ، با «حاکمیت قوانین مربوط به کوانتوم»، کائنات میتواند از «هیچ»،
بدون نیاز به دخالت یک موجود فوق طبیعی، به وجود بیاید. اینکه بر اساس فیزیک
کوانتوم، یک فوتون میتواند وجود داشته باشد بدون اینکه کائناتی موجود باشد و به
محض تبدیل تصادفی فوتون به جفت الکترون-پوزیترون جرقه اولیه زنجیر تشکیل الکترونهای
بیشتر زده میشود.
در اینجا، هاوکینگ نشان ﻣﻰدهد که چگونه، «فرهنگ
سکولار» غربی باعث بوجود آمدن «کوردلی بنیادین»، برای متفکرین غربی و غربندگان
(غربنده=بندهٔ تفکرات غربی) است.
سؤالاتی که هاوکینگ در اوج «کور دلی» فراموش ﻣﻰکند
این است که،
·
مگر نه این که، «بیگ بنگ»، بوجود آورندهٔ اجزای فیزیکی
مانند زمان، فضا، جرم، انرژی، بار الکتریکی، چرخایش، گِرَوَک، مایکﻫﺎ (فرمیونﻫﺎ)،
نیرویکﻫﺎ (بوزونﻫﺎ)، و دیگر مفاهیم فیزیکی است؟
·
و مگر نه که، قوانین فیزیکی گویای رابطهٔ این اجزا است.
·
پس، چگونه «قوانین فیزیکی» ﻣﻰتوانند پیش از وقوع «بیگ بنگ» وجود
داشته باشند؟
·
برای نمونه، چگونه قبل از بوجود آمدن چهار «پدیدهٔ فیزیکی» «زمان»،
«مکان» ، «جرم» و «انرژی» معادله شرودینگر ﻣﻰتواند گویای رابطهٔ میان چهار «پدیدهٔ
فیزیکی» باشد که مفهوم این پدیده ها در آینده تعریف ﻣﻰشود.؟
·
آیا این ادعا ملتزم به «وجود پدیدهٔ» «زمان» همراه با «وجود
معنی» این چهار «پدیدهٔ فیزیکی» پیش از بیگ بنگ نیست؟
·
مگر نه این که، قبل از بوجود آمدن قانون، باید اجزای قانون
تعریف شده و حاوی معنی باشند؟
·
پس، چگونه بدون وجود «معنی»،
ﻣﻰتوان «قانون» داشت؟
·
پس، هاوکینگ باید اقرار کند که بر طبق نظریهٔ خود قبل از
وجود «قوانین فیزیکی»، معانی آن وجود داشت و نتیجتاً «برقرار دارندهٔ» معانی وجود
داشت، پس، «فرهوش» وجود داشت. که همان تئوری «یکتایش»
است.
دقیقاً مسئلهٔ
«معنی» آن چیزی است که اکثر دانشوران سکولار آن را
نادیده فرض ﻣﻰکنند و آگاهانه، خود و دیگران را، گمراه ﻣﻰکنند که، این گونه رفتار
تعریف جامعی از مفهوم گزارهٔ «کوردلی بنیادین» است. البته توجه داشته باشید که،
«کوردلی» به معنی «ناتوانی در پرورش معانی» است.
برای نمونه، هنوز بشر نتوانسته توضیح دهد که
«دَرد» چیست؟ ما ﻣﻰدانیم چه چیز باعث بوجود آمدن «دَرد» است، یا چگونه «دَرد» را
کاهش یا افزایش دهیم، یا چگونه تفسیر سیگنال های عصبی توسط مغز باعث پدیداری «دَرد»
ﻣﻰشود. اما نمی دانیم که درد از چه ساخته شده؟ زیرا که، «دَرد» مانند دیگر احساسات
و دریافت های انسان، صرفاً یک «معنی» است و «معنی» به واقعیت فیزیکی وابسته نیست،
بلکه برعکس، واقعیات فیزیکی وابسته به «معنی» است.
این همان حقیقتی است که «هاوکینگ» با «کوردلی
بنیادین» سکولاریزم، غیر مستقیم مُهر تأیید به آن ﻣﻰزدند.
البته اثبات وابسته نبودن «دَرد» به «وقایع
فیزیکی» در پدیدهٔ «دَرد فانتوم» یا «دَرد مجازی» (Phantom pain) است و برای همین است که،
ﻧﻤﻰتوانیم کامپیوتر خودآگاه بسازیم یا کامپیوتری بسازیم که، بتواند حس «دَرد»
داشته باشد.
آنچه که، باعث بوجود آمدن «معنی» است، «هوشمندی»
است. برای همین است که «ﺑﻰهوشی» باعث نابودی «دَرد» است.
ولی «معنی»
همان چیزی است که، مورد توجه فیزیک دیجیتال است.
دلیل نادیده فرض کردن «معنی»
این است که، به شرط وجود «معنی» باید نتیجه بگیری که «معنی کننده»
و «معنی دهنده» باید وجود داشته باشند. زیرا که، «معنی
کننده»، در چهارچوب علوم کامپیوتری «کاربر» نامیده ﻣﻰشود ولی ﻣﻰتواند
«برناﻣﻪنویس» نیز باشد. ولی، «برناﻣﻪنویس»، یک «معنی دهنده»
است. پس، آفریننده است.
در واقع بر مبنای مبحث «یک ریختی» در ریاضیات ﻣﻰتوان
ثابت کرد که، ساختار دیجیتالی یک کامپیوتر با ساختار کوانتومی عالم واقعیات «یک
ریخت» است.
اما، خصوصیت مهم در برقراری «یک ریختی» ریاضیاتی
این است که، هرگاه دو ساختار ریاضیاتی «یک ریخت» باشند، هر ویژگی ریاضیاتی یا
استدلالی، که بر یکی از دو ساختار حاکم باشد، بر دیگری نیز حاکم است.
پس، اگر ما، از لحاظ تئوری ﻣﻰتوانیم یک برنامه
کامپیوتری خلق کنیم که خروجی آن شبیه عالم واقعیات کنونی است، یعنی انسان «علت» ﻣﻰشود
و «قوانین فیزیکی» این برنامهٔ کامپیوتری «معلول» خواهد بود.
از سوی دیگر، مجبور ﻣﻰشویم نتیجه بگیریم که، این
عالم واقعیات نیز، ﻣﻰتواند خروجی یک اجرای کامپیوتری باشد. پس، عالم ما، ﻣﻰتواند
مخلوق خالقی باشد که، «برناﻣﻪنویس» این عالم است که، دقیقاً این یکی از فرض های
«فیزیک دیجیتال» است که، در بالا به آن اشاره کردیم.
پس، بر طبق نظریه «بیگ بنگ»، دیدگاه هاوکینگ و «فیزیک
دیجیتال» ﻣﻰتوان گفت که،
1.
به فرض درستی دیدگاه هاوکینگ، «قوانین فیزیکی» قبل از بیگ
بنگ «علت» است و «هوشمندی انسان» معلول.
2.
به فرض درستی دیدگاه «فیزیک دیجیتال»، «هوشمندی انسان» علت
است و «قوانین فیزیکی» معلول.
نتیجه گزارهٔ یک و دو این است که «هوشمندی
انسان» و «قوانین فیزیکی» شرط لازم و کافی وجود یکدیگرند. پس باهم برابرند.
پس، فیزیک به سوی اثبات لزوم وجود «آفرینندهٔ
هوشمند» برای پیدایش عالم واقعیات در حرکت است.
اکنون ما برﻣﻰگردیم به بیش از هفت صد سال پیش تا
از شیخ محمود شبستری توضیح چگونگی پیدایش عالم واقعیات را بشنویم.
در شعر انتهای این بخش، قدیم
به معنی خداوند است که، پیش از پیدایش کائنات وجود داشت و مُحدَث
به معنی احداث شده است که همان کائنات یا عالم واقعیات است.
در این شعر «هستی» یا «موجود» همان عدد «یک» و
«نیستی» یا «عدم» همان عدد «صفر» در چهارچوب «فیزیک دیجیتال» است.
معنی بیت سوم و چهارم این شعر این است که، از
«نیستی» چیزی به وجود نمی آید و چیزی که «هست» «نابود» نمی شود.
که، این دو بیت زیباترین و جامع ترین توضیح علمی
یک «اصل» است که، ما به آن اصل «بنیاد
هستی» یا «هستِمان» ﻣﻰگوئیم.
اصل«پایستگی انرژی» (Conservation of energy) که، غربی ها آن را به «تالس» (Thales)، «امپدوکلس» (Empedocles)، «گالیله» (Galileo Galilei) و «گوتفرید لایبنیتس» (Gottfried Wilhelm Leibniz) وصل کرده اند، توضیح
ناقص تئوری دزدیده شدهٔ اسلامی-ایرانی است که شیخ محمود شبستری، آن را با زیبایی
شعری در چهارچوب وجود خداوند بیان ﻣﻰکند. منشاء این تفکر را، در گات های چندین
هزار سالهٔ زرتشت (ص) ﻣﻰتوان یافت.
آن دو گوهر همزادی که در آغاز آفرینش در عالم
اندیشه پدیدار شده اند یکی «سپنتا
مینو» و دیگری «انگره مینو» است. از میان این دو راه مرد دانا باید «سپنتا مینو» را برگزیند نه «انگره مینو» را. هنگامی که این دو گوهر به هم رسیدند «هستی» و «نیستی» پدید آمد.
مینو همان «معنی» است و واژهٔ «معنوی» از واژهٔ
پارسی «مینوی» گرفته شده. البته «مینو» بیشتر به مفهوم «سرشت» یا «بهشت» ترجمه ﻣﻰشود.
ولی دلیل آن این است که، «سرشت» هر چیز «معنی حقیقی» آن است و «بهشت» عالم «معانی
حقیقی» است.
«سپنتا» به معنی مقدس است. پس، «سپنتا
مینو» یعنی «معنی مقدس»
که همان نام خداوند یا «یکتاهستی» است.
«انگره» به مفهوم «بد» ترجمه شده ولی این نادرست
است. زیرا که، «انگره» هم ریشه با واژهٔ «انگاری» است.
پس، «انگره مینو» به مفهوم «معنیٰ انگاری» است
که، همان «معنی اعتباری» است که سرچشمهٔ، عدد «صفر» یا همان «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ»
است. ولی چرا، «انگره مینو»
به نادرستی به مفهوم «سرشت بد» ترجمه شد.
دلیل آن این است که «فرّ ایزدی»
نهادینه در انسان معنی دهنده به «انگره مینو» است که همان «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ»
است. بدون درک مفهوم «یکتاهستی» ، گزارهٔ «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ»
فاقد اعتبار است و وجود ندارد.
ولی به «اعتبار خداوند»، «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ»
معنی پیدا ﻣﻰکند و بر مبنای این معنی عالم واقعیات شکل ﻣﻰگیرد.
اما در هنگام فقدان «فرّ ایزدی»،
نیازها و غرایز انسانی محرک به وجود آمدن تخیلاتی نادرست در ذهن انسانند که، به
«اعتبار حافظهٔ انسان»، درست فرض ﻣﻰشوند. ولی این تخیلات انگاری است.
اما این بار «اعتبار حافظهٔ انسان» جایگزین
«اعتبار خداوند» ﻣﻰشود و بدین ترتیب منیت انسان شکل ﻣﻰگیرد و بوجود ﻣﻰآید و این منیت
باعث افزایش «گسستگی» انسان از خدا است. برای همین است که، «انگره مینو» تدریجاً
به «سرشت بد» تبدیل ﻣﻰشود. ولی، «انگره مینو»
به شرط وجود «فرّ ایزدی» یار بسیار مفید «سپنتا مینو»
است.
بیت پنجم گویای وجود قوانین فیزیکی است که منشاء
آن معنی اعتباری عدد «صفر» یا «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» است.
بیت ششم گویای چگونگی پیدایش ماده از ذرات
بنیادین است.
بیت هفتم گویای دشواری درک و پیدا کردن کوچک
ترین ذره که همان «یک» در فیزیک دیجیتال است. در حال حاضر دانشمندان فکر می کنند
که «گروک» کوچکترین ذره است اما در تئوری «تارک»، کوچک تر از «گروک» هم وجود دارد.
بیت هشتم توضیح وجود «فر ایزدی» در تک تک ماست.
بیت نهم گویای این است که تفکر انسان زیر مجموعه
ای از «تفکر الهی» است.
بیت دهم گویای وجود عدد «صفر» در فیزیک دیجیتال
است.
بیت یازدهم گویای بوجود آمدن همه چیز از «یک» و
«صفر» است که، چگونه با جابجایی «صفر» و «یک» تعداد بی شماری حالت می تواند بوجود
بیاید. در این بیت بوقلمون به معنی «رنگارنگ» است.
بیت دوازدهم، گویای «شاهد» بودن «صفر» و «واحد»
بودن خداوند است.
(رجوع به «بخش چهارم-از شاهد تا واحد» کنید)
قدیم و مـُحدَث، از هم چون جدا شد؟
که این عالم شد آن دیگر خدا شد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قدیم و مُـحدَث از هم خود جدا نیست
که از هستی است، باقی دائماً نیست
عدم موجود گردد این محال است
وجـود از روی هستی لایـزال است
نه آن این گردد و نه این شود آن
همه اِشکال گردد بر تو آسان
جهان خود جمله امر اعتباری است
چون آن نقطه که اندر دورِ ساری است
برو یک نقطۀ آتش بگردان
که بینی دایره از سرعت آن
یکی گر در شمار آید به ناچار
نگردد واحد از اعداد بسیار
حدیث «ما سوی اللّٰه» را رها کن
به عقل خویش، این را زان، جدا کن
چه شک داری در آن کین چون خیال است
که با وحدت، دویی عین محال است
عدم، مانند هستی بود یکتا
همه کثرت، ز نسبت گشت پیدا
ظهور اختلاف و کثرت شان
شده پیدا، ز بوقلمون امکان
وجود هر یکی، چون بود واحد
به وحدانییت حق، گشت شاهد
ادامه دارد....
بخش چهارم – از «شاهد»
تا «واحد»
در بخش های پیشین، ما دربارهٔ «اندازک»، «لَرزک»، «خُردک»، «زُرواﻥگاه»، «فراگاه»، «تورک»،
تارک»،«پدیدمان»، «پدیده»، «پدیدﻩوار» و«گِرَوک» صحبت کردیم.
خلاصهٔ سخنان ما این بود که، با آزمایش های
گوناگون در چهارچوب علم فیزیک، نشان داده شده که، همه چیز در عالم واقعیات
«اندازکی» است. یعنی، ، طبیعتی که، در فیزیک کلاسیک و به ظاهر متشکل از ماده،
انرژی، زمان و فضا است، در واقع تنها متشکل از «خُردک»، «لَرزک» و «گاهَک» است.
مفهوم این آزمایش ها این است که، طبیعت از
امواج بسیار کوچک ساخته شده که، ما آن را، «لَرزَک» نامیدیم. و «لَرزَک» در هنگام
مشاهده تبدیل به ذرات بسیار کوچک ﻣﻰشوند که ما، این ذرات کوچک را «خُردک» نامیدیم.
و فضا که متشکل از طول و عرض و ارتفاع است، همراه با زمان، چهار بُعد قابل فهم
برای انسان را، تشکیل ﻣﻰدهند که، ما این چهار بعد را، «زُرواﻥگاه» نامیدیم. ولی
ممکن است ابعاد دیگری، فراتر از چهار بُعد «زُرواﻥگاه» وجود داشته باشند که، انسان
ناتوان از درک این ابعاد است. و ما این ابعاد را، «فراگاه» نامیدیم.
اما، آنچه که، آزمایش های فیزیک کوانتوم نشان
ﻣﻰدهند گویای این نظریه است که، «زُرواﻥگاه» نیز «اندازکی» است. یعنی، میزان
حداقلی برای اندازه گیری فضا و زمان وجود دارد و نمی توان کمتر از این میزان، فضا
یا زمان داشت.
ما، این میزان حداقل فضایی و زمانی را،
«گاهک» نامیدیم.
«درازک» به معنی درازی کوچک، «حداقل میزان
فضا» در «گاهک» است.
اندازهٔ «درازک» برابر با «دِرازای پلانک» (Planck length) است که، آن نیز برابر
است با،
که، در «ترازوارهٔ» بالا، عدد ثابت (C) سرعت نور در خلاء (Speed of light) است که، برابر با، ۲۹۹،۷۹۲،۴۵۸
متر در ثانیه است.
ما، گزارهٔ «چابک شید» را به جای گزارهٔ
«سرعت نور» استفاده ﻣﻰکنیم. و به عدد ثابت (C) «شیدگُستَر» ﻣﻰگوئیم.
(h) «شُمارک پلانک» (Planck constant) است و برابر است با:
و (G) «شمارک گِرَوه» (Gravitational constant) است که، برابر است با:
و «گِرَوه» اسم مصدر از گرویدن است که، به
معنی نیروی جاذبه است.
«گاهک»، دارای حداقل زمانی نیز هست. ما به این
حداقل زمانی «هنگامک» ﻣﻰگوئیم.
با استفاده از ترازوارهٔ «درازای پلانک» و
اعداد ثابت «شمارک گِرَوه» و «شیدگُستَر» ﻣﻰتوان «هنگامک» را محاسبه کرد.
بدین ترتیب، «هنگامک» برابر است با،
در «خُردک شناسی» که همان فیزیک کوانتوم است،
به (tP) «هنگامهٔ پلانک» (Planck time) ﻣﻰگویند.
البته «درازک» و «هنگامک» به قدری کوچک هستند
که تا کنون، اندازه گیری آنها در آزمایشگاه به اثبات نرسیده. اما، این دو عدد ثابت
بسیار کوچک، باعث به وجود آمدن انگارهٔ
«تارک» و «تورک» شد.
انگارهٔ «تارک» ﻣﻰگوید که، «خُردک» ها خود،
از تارهای کوچک و مرتعشی ساخته شده اند که در یازده (11) بُعد نمایان ﻣﻰشوند.
پس، در انگارهٔ «تارک» فراتر از چهار بُعد
«زُرواﻥگاه»، ما باید در بارهٔ یک «فراگاه» هفت بُعدی نیز صحبت کنیم.
از سوی دیگر، انگارهٔ «تورک» ﻣﻰگوید که، فضا
و زمان متشکل از «گاهک» است که، این «گاهک» مانند تور دروازهٔ فوتبال است که در
فاصلهٔ مابین تقاطع رشته های این تور، زمان و مکان وجود ندارد.
و این دو انگاره باهم، گویای مجازی بودن عالم
واقعیات است. برای همین ما به عالم واقعیات «پدیدِمان» ﻣﻰگوئیم و در بارهٔ «پدیده»
به معنی «واقعیت حقیقی» و «پدیدﻩوار» به معنی «واقعیت مجازی» سخن ﻣﻰگوئیم.
اما، انگارهٔ «تارک» و «تورک»، بر پایهٔ دو
نظریهٔ
«بنیان پدیدﻩواری» (Holographic principle) و «الگوی ایسانده» (Standard Model) بنا شده اند که، بنای
این دو نظریه نیز، بر پایهٔ «ریاضیات گسسته» بجای «ریاضیات پیوسته» استوار است که،
در این نوشتار ما، به جای واژهٔ «ریاضیات»، از واژهٔ «گستار» به معنی گستردگی،
استفاده ﻣﻰکنیم.
پس چون، «پدیدمان» بر پایهٔ «گستار گسسته»
شکل گرفته، ﻣﻰتوان نتیجه گرفت که، تعداد «خُردک ها»، و «گاهک» ها محدود است و
نتیجتاً شمارش پذیر است. پس، قابل محاسبه
هستند.
این فرضیه اندک اندک زیر بنای نظریهٔ فیزیک دیجیتال (Digital physics) شد که، ﻣﻰگوید که همه
چیز در پدیدمان از اطلاعات ساخته شده و اگر ما یک کامپیوتر بسیار قدرتمند و
پُرگنجایش داشته باشیم، ﻣﻰتوانیم «پدیدمان» را باز سازی کنیم.
ولی پیش از پرداختن به این مباحث بهتر است
برگردیم به یک سؤال اساسی.
آن سؤال این است که، این مباحث چه ربطی به نگرش
باستانی، اسلام شیعه، عرفان، دین، سیاست، اقتصاد و پیشرفت ایران دارند؟
برای
پاسخ این پرسش، باید نخست توضیح دهیم که، فرق «اطلاعات» (Information) با «دادﻩها» (Data) در چیست.
به طور خلاصه ﻣﻰتوان گفت که «اطلاعات»، «دادﻩها»ی پردازش شده ای
هستند که حامل معنی هستند. برای همین است که ما بر مبنای «اطلاعات» آگاهی بدست ﻣﻰآوریم.
ولی «دادﻩها» ﻣﻰتوانند بدون معنی باشند. پس «دادﻩها» در هنگامی که حامل معنی
باشند، «اطلاعات» محسوب ﻣﻰشوند.
ریشهٔ واژهٔ انگلیسی (Data) از واژهٔ پارسی «داتار» یا «دادار» به معنی «آفریدگار» و «دادگر» برگرفته شده.
برای همین، ما از واژهٔ «دادا» به معنی «دادﻩهای حامل معنی» یا «اطلاعات»
استفاده ﻣﻰکنیم.
از سوی دیگر، از همین واژهٔ «دادار» یا
«داتار»،
·
لغت «داد» به معنی «عدل» یا «برابری»،
·
لغت «داد» یا «دات» به معنی «قانون» و
·
مصدر «دادن» به معنی «بخشیدن» یا «عطاء»
نیز گرفته شده.
پس، در ایران باستان، «قانون»، «برابری»،
«آفرینش» و «بخشیدن» همگی از یک منبع سرچشمه ﻣﻰگیرند که، خداوند است.
در این چهارچوب باید گفت که نام شهر «بغداد»
یک واژهٔ کاملاً پارسی است که مرکب از «بغ» به معنی «خداوند» و «داد» به معنی
«قانون» و «عدالت» است. پس، شهر «بغداد» یعنی شهر «عدالت و قانون الهی».
پس، اکنون متوجه ﻣﻰشوید که «عدل» در دین شیعه
دارای ریشهٔ ایرانی است.
اما، در واقع هر چهار معنی واژهٔ «دادار» گویای
یک چیز است و آن، چیز معادله ای است که برخاسته از معنی نام خداوند است و این معادله حامل قانون نظام خلقت، آفرینندهٔ
عالم واقعیات و معنی بخشنده به همه چیز است.
«یوحنا» که، یکی از حواریون حضرت مسیح (ص)
بود،، از عقاید ایرانیان باستان در چهارچوب ویژگی لغت «دادار»، با خبر بود ولی
آگاهی چندانی برای توضیح آن نداشت. برای همین کتاب یوحنا در عهد جدید انجیل این
گونه آغاز ﻣﻰشود:
در آغاز «لغت» بود، «لغت» با خدا بود، «لغت» خدا بود. (یوحنا 1:1)
آگاهی یوحنا، برگرفته از متون یونانی بود که
توسط ارسطو از ایران بسرقت رفته بود. ارسطو که، همراه با سپاهیان اسکندر مقدونی به
ایران آمده بود، با دسترسی به متون ایرانی و ترجمه آنها به یونانی، یکی از
بزرگترین دزدان و جاعلان علم در تاریخ بشریت است. اما او به دلیل نداشتن آگاهی
کافی قادر به توضیح مفاهیم ایرانی نبود. او نمی دانست که چرا ایرانیان همه چیز را
با «بنام خدا» آغاز ﻣﻰکنند. چرا ایرانیان ﻧﻤﻰگویند «به یاری خدا» یا «به یاد خدا»؟
قدیمی ترین نسخه کتاب یوحنا در انجیل، به
زبان یونانی نوشته شده. در انجیل های انگلیسی، کلمهٔ "Word" ترجمهﺍی از واژهٔ "Logos" یونانی به معنی
«لغت» است و از همین واژهٔ "Logos" کلمهٔ "Logic" به معنی «منطق»
ساخته شده و واژهٔ منطق نیز از ریشهٔ «نطق» گرفته شده. پس انجیل، نیز گویای این
حقیقت است که همه چیز در عالم واقعیات، از لغتی ساخته شده که معنی آن لغت «خدا»
است و منطق از آن لغت ساخته شده.
نتیجتاً، رابطهٔ مباحث فیزیک کوانتوم با نگرش باستانی، اسلام شیعه، عرفان،
دین، سیاست، اقتصاد و پیشرفت ایران در چگونگی پیدایش همه چیز از دو معنی برخاسته
از نام خدا است.
معنی نخست «یکتاهستی» و معنی دوم «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» است.
معنی نخست یعنی تنها یک چیز وجود دارد و آن
خداوند است و غیر از خداوند هیچ چیز دیگری وجود ندارد.
معنی دوم نقیض منطقی معنی نخست است. پس
«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» یعنی جز«یکتاهستی».
در نتیجه «اولین معادله معنوی» یا به پارسی
«نخستین ترازوارهٔ مینایی» شکل می گیرد. این ترازواره چنین ﻣﻰگوید :
جز «یکتاهستی» «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» یا جز
«یکتاهستی» = «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ»
که این همان
«لا اِله اِلّا اللّٰه» یا «اِلّا
اللّٰه» = «لا اِله»
اسلامی است.
این ترازواره گویای همهٔ معانی «دادار» یا
«داتار» است.
1. «دادار» آفریدگار است. پس، قبل از نخستین
آفرینش «یکتاهستی» بود.
2.
«دادار» آفریدگار است.
پس، آفرینندهٔ معانی است
3.
«دادار» قانون است. پس،
دارای قاعده و اصول است.
4.
«دادار» دادگر است. پس،
قانون «دادار» بدون استثناء است. پس «دادار» برقرار کنندهٔ برابری است.
5.
«دادار» آفرینندهٔ
معانی و قانون بدون استثناء است، پس «دادار» آفرینندهٔ استدلال است.
6.
«دادار» دهنده است. پس
همهٔ «دادﻩها» از «دادار» است.
بدین ترتیب بر مبنای عقاید ایرانیان باستانی،
معانی لغت «دادار» زیر بنای پیدایش همه چیز بود.
ولی، آیا آزمایش های فیزیک کوانتوم مهر تأیید
بر عقاید ایرانیان ﻣﻰزند؟
همانطور که پیشتر گفتیم نظریه فیزیک دیجیتال
ﻣﻰگوید که در عالم واقعیات، همه چیز از «اطلاعات» یا «دادا» ساخته شده.
و به شرط وجود یک کامپیوتر بسیار قدرتمند و
پُرگنجایش، ﻣﻰتوان «پدیدمان» را باز سازی کرد.
در چهارچوب علوم کامپیوتری، «دادﻩها» از دو
حالت ساخته شده که به این دو حالت «یک» و «صفر» ﻣﻰگویند.
در بازی «تخته نرد» «خان» وجود دارد که هر «خان» یا «دارای مهره است» یا
دارای «مهره نیست».
پس، «خان» نیز دارای دو حالت است.
ما، از
واژهٔ «خان»، به معنی بیت (Bit) استفاده ﻣﻰکنیم. بدین
ترتیب «خان» نمادی از واحد اطلاعات کامپیوتری است که، دارای دو حالت است.
در کامپیوتر «خان» از یک «خازن االکتریکی» (Capacitor) تشکیل شده که «بار الکتریکی» (Electric charge) آن ﻣﻰتواند در دو
میزان متفاوت باشد.
در فیزیک کوانتوم ﻣﻰتوان «خان» های کوانتومی
تعریف کرد و بر مبنای این تعاریف ﻣﻰتوان آزمایش کرد و به مرور کامپیوتر کوانتمی
ساخت. این «خان» های کوانتمی «کیوبیت» (Qubit) نام دارند.
ولی، ما از واژهٔ «خانک» که، به معنی «خان
بسیار کوچک» است، به جای «کیوبیت» استفاده ﻣﻰکنیم.
بر مبنای «خانک» علم جدیدی در حال گسترش است
که به آن «رایانه کوانتومی» (Quantum computing) ﻣﻰگویند.
ما، به جای «رایانهٔ کوانتمی» از واژهٔ «رایانک»
استفاده ﻣﻰکنیم.
«رایانک» ها ﻣﻰتوانند بسیار توانمند باشند. به
طوری که ﻣﻰتوان تمام اطلاعات «کیهاﻥسرا» را در کمتر از پانصد و دوازده (512) «خانک»
ذخیره کرد. (در نوشته های بعدی به توضیح این مطالب ﻣﻰپردازیم)
اما، برخلاف کامپیوترهای امروزی، ذهن انسان
احتیاج به خازن الکتریکی ندارد. ما با تفکر خودمان می توانیم «خان» ذهنی داشته
باشیم. این «خان ذهنی» در چهارچوب مفاهیم دو حالتی بوجود ﻣﻰآید.
یکی از این مفاهیم دو حالتی، نهفته در معنی
نام خداوند در چهارچوب واژگان «دادار» یا «اللّٰه» است.
ما پیشتر نشان دادیم که بر پایهٔ عقاید
ایرانیان پیش از نخستین آفرینش تنها خداوند وجود داشت، پس خداوند «یکتاهستی» بود.
نتیجتاً به جز مفهوم «یکتاهستی» مفهوم متضاد
آن به معنی «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» نیز وجود داشت.
در چهارچوب عقاید ایرانیان، «یکتاهستی» یک
معنی حقیقی است در صورتی که، «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» یک معنی اعتباری است.
درست مانند «سرما» که، وجود ندارد و تنها به
مفهوم «عدم گرما» است یا «ظلمت» که، وجود ندارد و تنها به مفهوم «عدم نور» است، «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ»
نیز وجود ندارد پس حقیقی نیست اما، معتبر ترین و خالص ترین مفهوم اعتباری است زیرا
که «برخاسته» از معنی «یکتاهستی» است و «یکتاهستی»
نخستین مفهوم برای درک خداوند توسط انسان است.
اما وجود مفهوم «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» صد در صد وابسته
به مفهوم «یکتاهستی» است. برای همین، «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» عاشق «یکتاهستی» است. «عشق» یعنی
«وابستگی که، برخاسته از نیاز است». پس، «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» عاشق است و «یکتاهستی» معشوق.
زیرا که، وجود «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» نیازمند به وجود «یکتاهستی» است.
پس، «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» مفهومی است که همیشه با خدا
بوده و این مفهوم یار همیشگی خداوند است.
«امام خمینی» می فرماید:
نیستم، نیست که هستی همه در نیستی است ــ هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمائی
برای اثبات ایرانی بودن این دو مفهوم «مینایی»
به این گزارهٔ آغازگر داستان های ایرانی توجه کنید:
یکی بود یکی نبود، جز خدا هیچی نبود.
در عرفان پارسی، به این دو مفهوم «هستی» و
«نیستی» یا «عدم» و «وجود» ﻣﻰگویند.
در ذهن انسان بر پایهٔ این دو معنی، مفهوم،
«درست» و «نادرست» شکل گرفت و این دو مفهوم زیر بنای علم منطق شد.
در ذهن انسان بر پایهٔ این دو معنی، مفهوم
«روشنایی» و «تاریکی»، شکل گرفت و این دو مفهوم
زیربنای «آئین مهر» یا «آئین میترا» در ایران باستان شد که، زیربنای دین های
دیگر شد، به ویژه آن که، تأثیر زیادی بر عرفان پارسی و «اسلام شیعه» گذاشت. به
عنوان مثال واژهٔ «مُهر» در گزارهٔ «مُهر نماز» شیعیان، برگرفته از واژهٔ «مهر» در
«آئین میترا» است.
به مرور، انسان توانست، بر پایهٔ دو معنی
«درست» و «نادرست» همراه با اصول علم منطق، «جبر بولین» (Boolean algebra) و «نظریه مجموعه ها» (Set theory) را، بسازد.
در نظریهٔ مجموعه ها، «همهﮔﺎر» یا «مجموعه
جهانی» (Universal set) و «هیچﮔﺎر» یا «مجموعه تهی» (Empty set) نمادی از «یکتاهستی»
و «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» هستند. «همهﮔﺎر»، به مفهوم «هرچیز و ﻫﻤﻪچیز» است و «هیچﮔﺎر» به مفهوم
«هیچ چیز» است.
برپایهٔ «جبر بولین» کامپیوتر ساخته شد و بر
پایهٔ نظریهٔ کامپیوتر، فیزیک دیجیتال شکل گرفت و بر پایهٔ نظریهٔ فیزیک دیجیتال تعریف
عالم واقعیات، تغییر کرد. و عالم واقعیات به عنوان پدیده ای متشکل از اطلاعات معرفی
شد.
این ویدیو را نگاه کنید
اما پیشتر گفتیم که «اطلاعات» یا «دادا»
متشکل از «دادﻩهای حامل معنی» است. ولی اگر، هوشمندی وجود نداشته باشد، معنی نیز
وجود ندارد، پس اگر فرضیه فیزیک دیجیتال درست باشد، بدون هوشمندی «پدیدمان» یا
«عالم واقعیات» به وجود ﻧﻤﻰآید.
این استدلال گویای پاسخ سؤالی است که پیشتر
مطرح کردیم. آن سؤال این بود که،
اگر درجنگلی درختی بشکند و به زمین افتد ولی هیچ موجود زنده ای حضور نداشته
باشد، آیا صدایی بوجود می آید؟
پس، وجود «معنی کننده» و «معنی دهنده» برای بوجود
آمدن اطلاعات ضروری است.
پس بر پایهٔ نظریهٔ فیزیک دیجیتال، برای به وجود
آمدن عالم واقعیات، هم معنی دهنده باید وجود داشته باشد و هم معنی کننده.
در اسلام معنی کنندهٔ حقیقت الهی «شهید» نام
دارد که به معنی «شاهد» است و در ایران باستان، اسلام و عرفان پارسی «معنی دهنده»
خداوند است که نماد او «واحد» است.
در علم کامپیوتر، معنی دهنده «برناﻣﻪنویس» و
معنی کننده «کاربر» نام دارند.
بدین ترتیب نخستین خشت برقراری رابطهٔ «شاهد»
با «واحد» ریخته ﻣﻰشود.
اما «غربندگان» هنوز مدعی ربط نداشتن دین به
فیزیک کوانتوم هستند. ولی ایشان، در مباحث بعدی، بیشتر و بیشتر به دام استدلال های
علمی ﻣﻰ افتند.
ما در اینجا، با این شعر وحشی بافقی، این
قسمت را خاتمه ﻣﻰدهیم.
ای «مدعی»، از طعن تو ما را چه ملالست؟
|
با، رد و قبول
تو چه نقص و چه کمالست؟
|
گیرم که جهان آتش سوزنده بگیرد
|
بی آب شود جوهر
یاقوت؟ محالست!
|
اینجا سر بازارچۀ لعل فروشیست
|
مگشا سر صندوق
که پر سنگ و سُفالست
|
ما را به «هما» دعوی پرواز بلند است
|
باری! تو چه
مرغی و کدامت پر و بالست؟
|
با بلبل خوش لهجهی این باغ چه لافد؟
|
سوسن به زبان آوری خویش، که لالست
|
خوش باشد اگر هست کسی را سر پیکار
|
ناوَردگَه ما، سر میدان خیالست
|
خاموش نشین وحشی اگر صاحب حالی
|
کاینها که تو
گفتی و شنیدی همه قالست
|
ادامه دارد....
در
بخش پیشین، چندین واژهٔ نوین مربوط به «فیزیک کوانتوم» را معرفی کردیم. بر پایهٔ
آزمایش «دو شکاف» و این واژگان نوین، ما نشان دادیم که، وجود «شاهد» باعث تبدیل
«لَرزک»ها به «خُردک» ﻣﻰشوند.
اما
تا سال 2007 تعریف «شاهد» لزوماً، به معنی یک انسان «هوشمند» نبود بلکه، مشمول هر
نوع دستگاه «رَدیابی» یا «اندازه گیری» نیز، ﻣﻰشد.
اما
در سال 2007 گروهی محقق از دانشگاه وین دراتریش نشان دادند که «نابرابری لِگِت-گرگ»
دربارهٔ «خُردک»های «درگیر» نقض ﻣﻰشود، برای
درک مفهوم نقض «نابرابری لِگِت- گَرگ» به لینک زیر رجوع کنید:
واقعیتی، به جز مشاهدهٔ ما، وجود ندارد.
(There is no objective reality beyond what we observe.)
«نابرابری
لِگِت-گرگ» (Leggett-Garg
inequality) که، به نام «آنتونی جیمز لگت» (Anthony James Leggett)، فیزیک دان، پژوهشگر و برندهٔ جایزه نوبل فیزیک از دانشگاه
ایلینویز امریکا و (Anupam Garg) ثبت شده، دارای دو اصل است که، ﻣﻰگوید:
1. هر شئ
قابل رؤیت که، دارای چند «چگونش» است، در «هرگاه»، تنها در یکی از چند
«چگونش» خود برقرار است.
2. باید
بتوان چگونش شئ را، بدون تغییر در چگونش آن، مشخص کرد.
در
اینجا، «چگونش» به معنی «حالت مشخص و متفاوت» است. و «هرگاه» به معنی «زمان و مکان
مشخص» است
اما،
در سال 2007 نشان داده شد که، اصول بالا، در بارهٔ «خُردک»های «درگیر»، نقض ﻣﻰشود.
نقض
این اصول یکی از بزرگترین اختلافات «آلبرت انیشتن» با طرفداران «خُردک شناسی» (خُردک
شناسی=فیزیک کوانتم) بود.
«انیشتن»،
با مثال آوردن ﻣﻰگفت که،
«ماه» همچنان برجا است، ولو اینکه کسی «مشاهده» نکند.
(the Moon is still there, when nobody looks)
اما،
همانطور که،
«گالیله» نشان داد که، «ارسطو» اشتباه ﻣﻰکرد، «انیشتن» نشان داد که، «نیوتون» اشتباه ﻣﻰکرد، «بور» نشان داد که، «انیشتن» اشتباه ﻣﻰکرد، این بار نیز، «انیشتن»
و طرفدارانش نادرست ﻣﻰگفتند.
آنچه
که، بعد از آزمایشات دانشگاه «وین» در سال 2007 در دیگر آزمایشگاه های دنیا مورد تأیید
قرار گرفت این بود که «واقعیت» آنچه که، ما تصور ﻣﻰکنیم نیست، بلکه همهٔ شواهد
گویای مجازی بودن دنیای واقعی است.
برای
همین است که ما واژهٔ «پدیدمان» را، به معنی «عالم واقعیات» استفاده ﻣﻰکنیم.
«پدیدمان»
یعنی «چیزی که ذاتاً «پدیده» است.
در چهارچوب
«پدیدمان» ما از دو واژهٔ «پدیده» و «پدیدﻩوار» استفاده ﻣﻰکنیم.
«پدیده»
یعنی «واقعیت عینی» و «پدیدﻩوار» یعنی «واقعیت ذهنی» که همان «واقعیت مجازی» است.
ما ﻣﻰگوئیم
که «پدیدمان» فاقد از «پدیده» است و تنها متشکل از «پدیدﻩوار»ها است.
اما،
امروز، بسیاری از فیزیک دانان جهان، که تمام سرمایهٔ علمی خود را، هزینهٔ اثبات
وجود «پدیده» کرده اند، دچار مشکل شده اند.
پس،
از سال 2007 و به دنبال آزمایشات متعدد، فیزیک دانان جهان مجبور به طراحی تئوری
های جدید شدند.
در
این میان، دو تئوری یا به پارسی دو «انگاره» که پیشتر مورد توجه بودند، پیشرو
شدند. این دو تئوری اینها بودند:
1. انگارهٔ
«تارک» ها (String theory) و به خصوص انگارهٔ «مام-تارک» (M-theory).
انگارهٔ «تارک»ها ﻣﻰگوید که، «خُردک»ها
از تارهای بسیار کوچک ساخته شده اند که دارای ارتعاش هستند.
ما، «تار بسیار کوچک» را «تارک» نامیدیم.
انگارهٔ «تارک»ها ﻣﻰگوید که فراتر از
طول، عرض، ارتفاع و زمان که چهار بُعد قابل فهم برای انسانها است، ابعاد دیگری
وجود دارند که «خمیده» و بسیار کوچک هستند.
ما، به چهار بُعد طول، عرض، ارتفاع و
زمان «زُرواﻥگاه» ﻣﻰگوئیم. و به ابعاد دیگر، فراتر از این چهار بُعد «فراگاه» ﻣﻰگوئیم.
«زُروان» به معنی «خدای زمان ﺑﻰکران» است
که مورد پرستش زُروانیان در ایران باستان بود.
اما به نظر ﻣﻰآید که ایرانیان باستان،
همانند «انیشتن» در قرن بیستم، زمان و مکان را یکسان تلقی ﻣﻰکردند. برای همین است
که، «گاه» هم پسوند زمان و هم پسوند مکان است. (مانند: «فروشگاه» و «شامگاه»).
در آغاز، فیزیک دانان، با ارائهٔ چندین انگارهٔ
متفاوت مشغول توصیف «تارک»ها در چهارچوب ساختارهای ریاضی شدند. اما در سال، 1995«ادوارد ویتن» (Edward Witten) توانست با ارائهٔ انگاره «مام-تارک» دیگر انگاره های «تارک» ها
را در یک ساختار یازده (11) بُعدی با همدیگر ادغام کند. برای همین ما، نام انگارهٔ
«مام-تارک» را برگزیدیم زیرا که، به معنی «مادر همهٔ انگاره های تارک» است. اما،
دیگران به آن «تئوری ام» ﻣﻰگویند.
پس، انگارهٔ «مام-تارک» دارای «زُرواﻥگاه»
چهار بُعدی و «فراگاه» هفت بُعدی است. (4+7=11)
این ویدئو را نگاه کنید:
2. انگارهٔ
«تورک»ها (Loop quantum gravity)
انگارهٔ «تورک»ها ﻣﻰگوید که، «زُرواﻥگاه»
«اندازکی» است.
همانطور که، قبلاً تعریف کردیم، «اندازک» یعنی «کوانتم» یا به انگلیسی «Quantized)».
پس، «اندازکی» یعنی «کوانتمی».
ویژگی «اندازک» این است که بر مبنای «گستار گُسسته» (Discrete mathematics) بنا شده.
ما، از گزارهٔ «گستار» به معنی« ریاضیات»
استفاده ﻣﻰکنیم.
بر خلاف «گستار پیوسته» (Continuous mathematic) که،در آن گستره های گوناگون مانند «خط» یا «صفحه» از «ﺑﻰشمار»
نقطهٔ «به هم پیوسته» تشکیل ﻣﻰشوند،
در «گستار گسسته»، گستره های گوناگون
ماننند «خط» یا «صفحه» از «شمار زیادی» نقطهٔ «از هم گسسته» ولی نزدیک به هم تشکیل
ﻣﻰشوند به این ترتیب، «زُرواﻥگاه» مانند «تور» است.
تجسم کنید که، «زُرواﻥگاه» مانند «تور»
دروازهٔ گل در بازی فوتبال است.
«فضا» یا «زمان» در تقاطع رشته های تور
قرار دارد.
ولی، رشته های تور همراه با فاصلهٔ مابین
این نقطه ها، تهی از «فضا» و «زمان» هستند.
فاصلهٔ بین تقاطع رشته ها، برابر است با
«شُمارک پلانک» (Planck constant)
در اینجا، «شُمارک» به معنی «شمارهٔ
ببسیار کوچک» است.
اما،
این دو انگاره، بر پایهٔ «بنیان پدیدﻩواری» (Holographic principle) و «الگوی ایسانده» (Standard Model) بنا شده اند.
«گرویدن»
به معنی «جذب دین شدن» است. و واژهٔ انگلیسی (Gravitation) از همین ریشه است.
متأسفانه
با کوتاهی دانشوران ایرانی در واژه سازی درست علمی، واژهٔ «گرانش» به معنی «جاذبه»
استفاده ﻣﻰشود در صورتی که «گرانش» به معنی جرم است.
این دو
ویدئو را نگاه کنید.
در
جدول زیر خلاصه ای از «الگوی ایستانده» بیان شده. ولی در بخش بعدی بیشتر توضیح ﻣﻰدهیم.
ادامه دارد
همان گونه که در بخش نخست گفتیم، وجود
شاهد باعث تبدیل معادلات امواج کوانتومی به ذرات کوانتمی می شود.
اما تا سال 2007 معلوم نبود که، آیا تنها
یک دستگاه رد یاب توانایی تبدیل معادلات امواج کوانتمی به ذرات کوانتمی را دارد یا
اینکه وجود یک شاهد «هوشمند» برای وقوع این تبدیل ضروری است. اما پیش از پرداختن
به این مسئله، برای ساده تر کردن و بومی سازی علم، نخست باید با واژه سازی پارسی
شروع کنیم.
(با عرض معذرت، این واژی سازی پارسی کمی
خسته کننده اما ضروری است)
ما، واژهٔ «ترازواره» به معنی «تراز+واره=تراز+مانند=مانند
تراز» را، به جای «معادله» استفاده می کنیم.
زیرا که، مردم در حالت عادی متوجه نیستند
که، «عدالت» و «معادله» هر دو از ریشهٔ «عدل» به معنای «برابری» است.
امید ما این است که، نزدیکی واژهٔ
«ترازواره» به واژهٔ «ترازو»، تجلی بخش مجسمهٔ «بانوی عدالت» باشد.
اما، بانوی عدالت غربی ها، دزدیده شدهٔ
تعریف «رَشنو» یا «رَشن» ایرانی است.
در اوستا از «رَشن» به عنوان فرشتهٔ «عدالت» یا «سنجش» یاد شده.
«رشنو» مربوط به پیش از ظهور دین «زرتشت»
است.
پس از برقراری دین «زرتشتی» در ایران، «رشنو»
همراه با «مهر» و «سروش» که، همگی مربوط به ادیان قبل از ظهور «زرتشت» هستند، یاری
دهندهٔ «اهور مزدا» در برقراری «عدالت» ﻣﻰشوند.
تحقیات ابتدایی ما، نشان ﻣﻰدهد که، ریشهٔ
واژهٔ غربی «رَشِنالیزم» (Rationalism) به معنی «خردگرایی» که مفهوم آن «سنجش گرایی» است از واژهٔ پارسی
«رشن» است.
در روایت های زرتشتی، ترازوی سنجش، همواره
در دست رشنو است.
پس اکنون، رابطهٔ دین «شیعه»، «ایران
باستان» و «علم» را در چهارچوب «عدل» یا «ترازمندی» یا «برابری» در سراسر عالم
وجود ﻣﻰبینید.
«ترازواره»، گویای برقراری «صفر»، در
اختلاف میان طرفین «ترازواره» است.
پس، «عدالت» الهی در «معادلات» قوانین
فیزیکی نهفته است و چون قوانین فیزیکی حاکم بر «کیهاﻥسرا» است، عدالت الهی در همه
جا حکم فرما است.
اما، اجتماعات انسانی، زیر مجموعه ای از
« کیهاﻥسرا» است، پس، آن نیز شامل «عدالت الهی» نهفته در قوانین فیزیکی است.
پس، «عدالت اجتماعی» برخاسته از
«معادلات» قوانین فیزیکی است.
پس، قوانین اجتماعی و الگو های
سیاسی-اقتصادی باید تابع عدالت الهی نهفته در قوانین فیزیکی باشند.
ما نشان خواهیم داد که،
«ترازمندی
کیهانی» و «ترازمندی مردمستانی» هر دو، برگرفته از یک «ترازوارهٔ مینایی-گیتایی »
است.
و
این ترازوارهٔ «مینایی-
گیتایی» بر پایهٔ نام «خداوند» بنیان شده.
از اینجا به بعد، ما،
واژهٔ «خُردک» به معنی «خردهٔ
بسیار کوچک» را، به جای «ذرهٔ بنیادین» (Elementary
particle)
استفاده ﻣﻰکنیم.
واژهٔ «خیزواره» به معنی
«خیزه+ترازواره=موج+معادله=معادلهٔ موجی=تایع موجی» (Wave
function)
استفاده ﻣﻰکنیم،
واژهٔ «لَرزک» به معنی «لَرزیدن
کوچک» را به جای «تابع موجی کوانتمی» (Quantum
Wave function) استفاده می کنیم.
واژهٔ «خان» برگرفته از «خان» در
بازی «تخته نرد» است که یا «دارای مهره است» یا دارای
«مهره نیست».
واژهٔ «همﮔﺎهی» به معنی «هم زمان
در یک جا» را، به جای «برهم نهی کوانتمی» (Quantum
superposition) استفاده ﻣﻰکنیم. برای درک سادهٔ «همﮔﺎهی» به بازی «تخته نرد»
برگردید. «همﮔﺎهی» مثل برهم ردیف کردن مهره ها در یک «خان» است.
واژهٔ «فروریزک» به معنی «فرو
ریزش کوچک» را، به جای «فروریزش تابع موج» (Wave function collapse) استفاده ﻣﻰکنیم.
بدین ترتیب «خان» واحد اطلاعات است که،
دارای دو حالت است.
در کامپیوتر «خان» از یک «خازن
االکتریکی» (Capacitor) تشکیل شده که «بار الکتریکی» (Electric
charge)
آن ﻣﻰتواند در دو میزان متفاوت باشد.
در ذهن انسان احتیاج به خازن الکتریکی
نیست. ما با تفکر خودمان می توانیم «خان» ذهنی داشته باشیم.
در ذهن انسان و در چهارچوب علم منطق، به
این دو حالت «درست» و «نادرست» ﻣﻰگویند.
در ذهن انسان و در چهارچوب «جبر بولین» (Boolean
algebra)
به این دو حالت «یک» و «صفر» ﻣﻰگویند.
در ذهن انسان و در چهارچوب «نظریه مجموعه ها» (Set theory) به این دو حالت «همهﮔﺎر» یا «مجموعه جهانی»
(Universal
set)
و «هیچﮔﺎر»
یا «مجموعه تهی» (Empty set) ﻣﻰگوئیم.
«همهﮔﺎر»، به مفهوم «هرچیز
و ﻫﻤﻪچیز» است و «هیچﮔﺎر»
به مفهوم «هیچ چیز» است.
در ذهن انسان و در چهارچوب «آئین مهر»،
به این دوحالت «روشنایی» و «تاریکی» ﻣﻰگویند.
در ذهن انسان و در چهارچوب عرفان پارسی، به
این دوحالت «هستی» و «نیستی» ﻣﻰگویند.
در ذهن انسان و در چهارچوب نظریهٔ
«یکتایش»، به این دو حالت «یکتاهستی» و «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» ﻣﻰگوئیم.
اما مهم تر از همهٔ این تعاریف، تعریف
اسلامی است.
در اسلام، نماد این دو حالت در چهارچوب فهم
«گیتایی» (گیتایی=مادی) و بت پرستانهٔ عرب ها در پیش از ظهور اسلام، «اِله» و «لا
اِله» است و در چهارچوب فهم «مینایی» (مینایی=معنوی) انسان پس از ظهور اسلام، «اللّٰه» و « اِلّا اللّٰه» است.
ما نشان خواهیم داد که، همهٔ چیز در
پدیدمان از ترازوارهٔ مینایی-گیتایی:
«لا اِله» =
«اِلّا اللّٰه»
ساخته شده که، این ترازواره خود، آهیخته
از گزارهٔ زیر است:
«لا اِله اِلّا
اللّٰه»
شیخ محمود شبستری ﻣﻰگوید:
بخش نخست ـ پیشگفتار
قديم و محدث از هم چون جدا شد که اين عالم شد آن ديگر خدا شد
قديم و محدث از هم خود جدا نيست که از هستي است باقي دائما نيست
همه آن است و اين مانند عنقاست جز ازحق جمله اسم بي مسماست
عدم موجود گردد اين محال است وجود از روي هستي لايزال است
نه آن اين گردد و نه اين شود آن همه اشکال گردد بر تو آسان
جهان خود جمله امر اعتباري است چو آن يک نقطه که اندر دور ساري است
برو يک نقطه آتش بگردان که بيني دايره از سرعت آن
يکي گر در شمار آيد به ناچار نگردد واحد از اعداد بسيار
حديث «ما سوي الله » را رها کن به عقل خويش اين را زان جدا کن
چه شک داري در آن کين چون خيال است که با وحدت دويي عين محال است
عدم مانند هستي بود يکتا همه کثرت ز نسبت گشت پيدا
ظهور اختلاف و کثرت شان شده پيدا ز بوقلمون امکان
وجود هر يکي چون بود واحد به وحدانيت حق گشت شاهد
این بخش
را با یک سؤال قدیمی آغاز می کنیم.
اگر
درجنگلی درختی بشکند و به زمین افتد ولی هیچ موجود زنده ای حضور نداشته باشد،
آیا صدایی بوجود می آید؟
جواب
این سؤال منفی است. یعنی صدایی وجود نخواهد داشت.
البته
بر طبق دیدگاه فیزیک دان های کلاسیک، امواج صوتی که، گویای حرکت هوا است، وجود
خواهند داشت ولی این امواج ﺑﻰصدا خواهند بود.
زیرا،
صدا تفسیر مغزی یک موجود زنده از امواج صوتی است. بدون موجود زنده، تفسیری از
امواج صوتی وجود ندارد. پس سکوت مطلق حکم فرما است. صدا نه ماده است و نه انرژی
پس، دارای وجود فیزیکی نیست.
به
همین استدلال رنگ و تصویر نیز وابسته به وجود موجود زنده است. لمس و بو و مزه نیز
همن گونه است.
پس، هوشمندی آفریده های جاندار مایهٔ بودن آونگ، رنگ، پدیداری
چیزها، بو، سایش، چشایش و .... است.
ولی
تا پیش از سال 2007 فیزیک دانان معتقد بودند که بدون وجود موجود زنده، ماده و
انرژی وجود دارند در صورتی که آزمایش های فیزیک کوانتوم گویای خلاف این اعتقاد
بود.
در
سال 1974 سه فیزیک دان ایتالیایی به نام های (Pier Giorgio Merli, Gian Franco
Missiroli, and Giulio Pozzi) آزمایش دوشکاف کوانتوم مکانیک (Double-slit experiment) را با الکترونهای تک تک انجام دادند و بر خلاف انتظار دریافتند
که الکترون که ماده محسوب می شد، مانند موج عمل می کند. اما به محض این که یک
آبزرور (Observer) بر سر یکی از دو شکاف قرار می گیرد، حالت موجی الکترون از بین
میرود و الکترون به صورت ماده ظاهر می شود.
(رجوع
شود به فیلم ضمیمه)
در
فیزیک کوانتوم آبزرور به مفهوم دستگاه ردیابی است. اما واژهٔ آبزرور به معنی
«شاهد» است.
معنی
این واژه برای من خیلی عجیب بود!
ما
مسلمانان، برای مسلمان شدن، باید «شاهد» باشیم که، «لا اِله اِلّا اللّٰه» و «محمّداً
رسولُ اللّٰه».
از
سوی دیگر عزیزان ما که در جنگ جان خود را فدای خداوند، دفاع از وطن و مردم خود می
کنند «شهید» نامیده می شوند. و «شهید» به معنی «شاهد» است.
سؤال
من این بود که آیا رابطه ای میان «شاهد» در فیزیک کوانتوم و «شاهد» در اسلام است؟
ادامه
دارد.......
بخش های پیشین به ترتیب و به مرور در ذیل این بخش قابل دسترس است.
بخش نخست ـ پیش گفتار
بدنبال پیام آیت الله، خامنه ای به
جوانان غربی در رابطه با آشنایی با اسلام، تصمیم گرفتیم که، پخش مطالب مربوط به
نگرش «یکتایش» که، زیر بنای الگوی سیاسی «هُمآسالاری» و الگوی اقتصادی «هُمآورزی»
است را، آغاز کنیم.
ما بر این باوریم که، آیت الله خامنه
ای در چهارچوب نظریه پردازی برای پیشرفت اندیشه های راهبردی ایرانی-اسلامی در
زمینهٔ علمی- سیاسی-اقتصادی دست تنها و بدون یار و یاور است. برای همین، آستین بالا
زدیم تا به اندازهٔ توانایی خود، به عاشقان فرهنگ و ارزش های ایرانی بگوئیم:
ز سر كوی تو
ای دوست ندارم جایی
|
در سرم نیست
به جز خاک درت سودایی
|
بر درمیكده و
بتكده و مسجد و دیر
|
سجده آرم كه
تو شاید نظری بنمایی
|
مشكلی حل نشد
از مدرسه و صحبت شیخ
|
غمزه ای تا
گره از مشكل ما بگشایی
|
این همه ما و
منی صوفی و درویش نمود
|
جلوهای تا من
و ما را ز دلم بزدایی
|
نیستم، نیست
كه هستی همه در نیستی است
|
هیچم و هیچ كه
در هیچ نظر فرمایی
|
پی هر كس كه
شدم زاهل دل و حال و طرب
|
نشنیدم طرب از
شاهد بزم آرایی
|
عاكف درگه آن
پرده نشنیم شب وروز
|
تا به یک غمزه
او قطره شود دریایی
|
چکیده
توجه داشته باشید که، در چهارچوب
نظریه پردازی برای پیشرفت اندیشه های راهبردی، «آفرینش»، «پرورش» و «فرمایش» «معانی»
مهم ترین نکته است.
به ویژه آنکه ما ﻣﻰگوئیم:
تنها چیزی که، در «کیهاﻥسَرا» هست، «هوشمندی» است.
یعنی بر خلاف نظریهٔ فیزیک دانان
کلاسیک، ماده (فرمیون ها)، انرژی (بـوزون ها)، فضا و
زمان همگی وجودی مجازی هستند و تنها از طریق «معنی پیدا کردن» توسط تفکر انسان، به
«واقعیت مجازی» تبدیل ﻣﻰشوند.
نتیجتاً ما ﻣﻰگوئیم که، تنها «واقعیت
حقیقی» در این کیهاﻥسرا، «هوشمندی» است.
همﺍکنون، نظریهٔ «واقعیت مجازی»، مورد
بحث فیزیک دانان نامی جهان قرار گرفته. زیرا که ایشان، توسط آزمایشهای مختلف در
چهارچوب کوانتم مکانیک به نتیجه هایی نزدیک شدند که، بیش از هفت صد سال پیش، توسط
نابغه ترین دانشمند تاریخ بشریت، «شیخ محمود شبستری»، در کتاب «گلشن راز» مکتوب
شده.
مسئلهٔ اصلی در چهارچوب نظریهٔ «واقعیت مجازی» مربوط به توصیف «نیستی»، «هیچ بودن» یا عدد «صفر» است.
مسئلهٔ اصلی در چهارچوب نظریهٔ «واقعیت مجازی» مربوط به توصیف «نیستی»، «هیچ بودن» یا عدد «صفر» است.
توجه کنید که، «نیستی» خالص ترین معنی
است. زیرا که، وجود ندارد. پس، «نیستی» فقط «معنی» است و این «معنی» ذاتاً
«اعتباری» است. یعنی اعتبار معنی «نیستی» وابسته به «همهٔ هستی» است.
در واقع «نیستی» به معنی نقیض «همهٔ
هستی» است.
ما، اکنون در چهارچوب «فقه شیعه»،
«آئین مهر»، «جبر بولین»، «فیزیک کوانتوم»، «فیزیک دیجیتال»، «یک ریختی در
ریاضیات»، «نظریه مجموعه ها»، «تئوری کامپیوتر»، «تفسیر گزاره ها و واژگان اسلامی»
همراه با «علم منطق»، مبانی توصیف «نیستی»، «هیچ بودن» یا عدد «صفر» را بازگو می
کنیم تا نشان دهیم که چگونه به فرض وجود «تفکر الهی»، همه چیز می تواند از معانی
مرتبط به عدد «صفر» ساخته شده باشد.
سپس، نشان خواهیم داد که چگونه، بر
پایهٔ اصل «تیغ اوکام» (Occam's
razor)،
احتمال درست بودن نظریهٔ ما بیشتر از دیگر فرضیه های فیزیکی است.
و نهایتاً، بر مبنای عدد «صفر» یا
«نیستی» الگوی سیاسی «هُمآسالاری» و الگوی اقتصادی «هُمآورزی» را پایه ریزی خواهیم
کرد.
نتیجتاً، چون «واژه» اصلی ترین وسیله
ای برای رساندن «معانی» است، «آفرینش»، «پرورش» و «فرمایش» «معانی» از طریق «واژﻩسازی»
مهم ترین کار تلقی ﻣﻰشود. پس، آمادهٔ آشنایی با واژگان نوساخته باشید.
در ادامهٔ این متن، توضیحات و معانی
واژگان نامأنوس یا نوساخته در پرانتز جلوی واژه قرار دارند.
در این نوشتار،
واژهٔ «همآ» سرَواژگان گزارهٔ «همهٔ
مردم آزاده» است.
و چون واژهٔ «ایران» به چَم
(چَم=معنی) سرزمین آزادگان است،
«همآ» همﺁرِش (آرِش=معنی، مفهوم، همﺁرِش=هم معنی، هم مفهوم) «همهٔ مردم ایران»
نیز، هست.
«ادامه دارد.......»
۱ نظر:
اقای سجادی عزیز
سعی در باز تعریف عناصر فلسفه و منطق در جهت "انداختن طرحی نو" در عرصه اندیشه بشری فقط به نتیجه ختم می شود و ان پیچیده شدن کلاف سردرگمی فکری انسان است. شما و ان دیگران کوچک تر از ان هستید که فرمول راستین زندگی بشری را تحریر کنید.خلاصه اینکه از اندیشه های فردیدی شما و هم پیالگانتان اگر از لنینیسم, ماوییسم و نازیسم , پر هزینه تر نباشد که هست؛ کم هزینه تر نخواهد بود. این ره به ترکستان هم نمی رسد.
ارسال یک نظر