۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۵, سه‌شنبه

طوطی کچل!


اظهارات اخیر آیت الله هاشمی رفسنجانی در دانشگاه امیر کبیر دائر بر این که:
امیرکبیر با مظاهر استبداد درگیر شد که به قیمت جانش تمام شد، چون خشم استعمار و استبداد را همیشه به همراه داشت و ناصرالدین شاه نمک نشناسانه در حق امیر جفا کرد!
اشاره به این امر دارد که ناصرالدین شاه علی رغم آنکه روی کار آمدن و تثبیت خود را مدیون تدبیر و حذق «امیر» بود با این وجود و ناسپاسانه امر بر قتل امیر داد.
فهم این مسئله که هاشمی با چنین بیانی در حال طعنه زدن به رهبری است امری دشوار نیست هر چند ظاهراً فهم «لبخند فرشتگان خدا» در جائی که شریرانی می کوشند برخلاف خواست خداوند «عزیزی را ذلیل و ذلیلی را عزیز کنند» برای هاشمی دشوار می نماید!
(نگاه کنید به مقاله لبخند خدا)
و هر چند القای نامحسوس نقش خود برای بالا کشیدن آیت الله خامنه ای ادعائی ظاهر الصلاح اما عاری از واقعیت است.
(نگاه کنید به دو مقاله باد کاشتید آقای هاشمی و ماجرای هاشمی)
اما نکته ظریف در این فراز از سخنان هاشمی آنجاست که ظاهراً ایشان با تمام وجود باورش بر آن است که از نظر اعتبار و شانیت تاریخی شخصاً با امیر کبیر هم طرازی می کند!
کاش هاشمی فقط دو فراز از ویژگی های زندگی سیاسی امیر را با خود مقایسه می کرد تا آنک با چنین گشاده دستی «تاریخ» را بنفع خود مصادره نکنند.
نخست آنکه برخلاف همه خاصه خرجی ها و فرزند نوازی ها و تبارسالاری های مسبوق به سابقه رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، امیر کبیر در نقطه مقابل ایشان با قناعت و مناعت طبع و نداشتن روحیه تازه به دوران رسیدگی، در جائی ایستاده بود که در واکنش به رانت جوئی های دربار، تا آن اندازه صرافت توام با شجاعت داشت تا خطاب به قبله عالم بنویسد:
«قربانت شوم ـ الساعه که در ایوان منزل با همشیره‌ی همایونی به شکستن لبه‌ی نان مشغولیم، خبر رسید که شاهزاده موثق‌الدوله حاکم قم را که به جرم رشا و ارتشا معزول کرده‌ بودم به توصیه‌ی عمه‌ خود ابقا فرموده و سخن هزل بر زبان رانده‌اید. فرستادم او را تحت‌الحفظ به تهران بیاورند تا اعلیحضرت بدانند که اداره‌ی امور مملکت به توصیه‌ی عمه و خاله نمی‌شود»
حال چنین امیری چه جای قیاس با رئیس جمهوری دارد که فی المثل در پروای شایعه خرافی زلزله تهران و در ظهر تاسوعای حسینی می نویسند:
«به اتفاق خانواده به لتیان رفتیم. یک نفر چینی پیش‌بینی کرده است که ساعت 8 امروز زلزله‌ای به قدرت 8/6 ریشتر در تهران روی خواهد داد. آمدن ما به لتیان هم بی‌ارتباط با این نیست ... با هلیکوپتر به سد لتیان آمدیم. هوای خوبی دارد. عصر همراه بچه‌ها خواستم اسکی روی آب یاد بگیرم (!) کمی دنبال قایق کشیده شدم، بدنم آمادگی برای چنین ورزشی ندارد. گرچه آسان است»
گذشته از آنکه امیر را اگر ناجوانمردانه در فین «فصد» کردند چنین جفائی چه جای مقایسه امیر با مهابت توام با صولت هاشمی را روا می دارد که یک فقره آن شامل وحشت «آیت الله محمد گیلانی» از چنان مهابتی است آنجا که خبر تلاش هاشمی برای قائم مقامی منتظری را علی رغم فقد صلاحیت منتظری، به امام می دهد و متقابلا گیلانی از امام ملتمسانه درخواست می کند تا به هاشمی نگویند وی این خبر را به امام داده چرا که:
«من می‌ترسم مرا هم مانند شمس‌آبادی (خفه) کنند یا مثل شیخ قنبر در چاه بیندازند»!
و امام نیز سه بار خندید و در پاسخ گفت:
«خاطرت جمع باشد»!
بر جناب هاشمی فرض است تا همواره ماجرای «طوطی کچل» حضرت مولانا را به خود گوشزد کنند دائر بر آنکه:
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر!

۴ نظر:

علی گفت...

سلام خسته نباشید
در یک سایتی خوندم شما در آمریکا هستید ؟ البته مهم نیست چرا ... ولی مطالبتون خیلی خوب است متشکر
راسته یا دروغ؟

داریوش سجّادی گفت...

با سلام متقابل
بنده در ایالات متحده آمریکا اقامت دارم

ناشناس گفت...

در آمریکا چه میکنید؟ :D
جز این وبلاگ دیگر در کجای دنیای مجازی میشود شمارا یافت ؟

داریوش سجّادی گفت...

در آمریکا زندگی می کنم!
بجز این سامانه در گوگل پلاس و فیس بوک هم فعال هستم
آدرس فیس بوکم
https://www.facebook.com/pages/Dariush-Sajjadi/136549093181963?ref=hl
آدرس گوگل
https://plus.google.com/117334310181917866200/posts?hl=en&partnerid=gplp0