حکایت جنبش سبز حکایت جعبه پاندورائی است که هزار شعبده در درون داشت و هزاران استعداد پنهان حاملانش را به کفایت پرده برداری و پرتو تابی کرد.
بقول رندی در این جنبش همه جور چیزی دیدیم حتی «دوست دختر شهید»!
روی سخنم با آقای تاجزاده و بهانه سخنم آخرین نامه از سریال نامه نگاری های هزار و یک شب ایشان از اوین به همسر محترمه شان است.(اینجا)
جناب آقای تاجزاده!
تصدق تان شوم. این تذهبون؟ چه می کنید؟ معلوم هست به کجا می روید؟ قصد رفتن و رسیدن و فتح کدام مجال بازمانده و جبال پنهان مانده را کرده اید که چنین سرگشته و خود گشته و حیران شده اید!؟
فرض را بگذارید شما آخرین بازمانده از نسل ماندلائید!
فرض را بگذارید شخصاً و منحصرا رسالت جهانی نجات جامعه بشری را بر عهده شما گذاشته اند!؟
فرض را بگذارید جمهوری اسلامی خون ریز ترین و جنایت کار ترین و دیکتاتورترین و مخوف ترین حکومت موجود در سرتاسر گیتی است!
اصلاً فرض را بگذارید آیت الله خامنه ای «پل پوت» ثانی و «بسیجیانش» ارتش خونخوار خمرهای سرخ اند و جنابعالی نیز در منتهی الیه این هندسه در طلائی ترین و ناب ترین و مقدس ترین و مطهرترین و آرمانی ترین و پاک ترین و اخلاقی ترین قلل کرامت و بزرگواری نشسته اید!
اما یک چیز را هرگز فرض نکنید و آن این که سنت مبارزه سیاسی در ایران از زیر بوته به عمل نیآمده و برخوردار از شناسنامه و هویت و بومیت و موضوعیت و طریقیت و فرهنگی «مذهبی ـ اخلاقی» است.
اکنون دیگر مجال آن نیست تا بار دیگر بحث بی حاصل «در 88 تقلب شد یا نشد؟» را با شما بازگوئی و بازخوانی و بازبینی کرد! اما اصلاً بیآید باور و فرض کنیم در 88 تقلب شد و موسوی به جفا از کرسی ریاست جمهوری باز ماند و مصطفی تاجزاده هم علی رغم تا بُن دندان پاک و مُبرا و بی اتهام و بی تقصیر بودن به جفا به زندان افتاد!
اما علی رغم این بفرمائید این جنبش سبزتان چه معجونی است که توانائی پردازش چنین اعوجاتی را در بطنش خزانه داری می کند!؟
حکایت جنبش سبز شما قرینه آن لطیفه نچندان لطیف شده که بعد از تصادم دو خودرو راننده بد دهان خودروی صدمه دیده در نهایت غیظ و غضب هر آنچه در پائین تنه اش داشت را به ناسزا به تمامی نسوان راننده متصادم حوالت داد و آن بینوا نیز با رعایت ادب پاسخ داد:
برادر محترم! اتفاق خاصی نیفتاده. دو تا خودرو به هم خورده و مقداری از بدنه آهنی شان قــُر شده حالا شما چرا اینقدر «هورنی» شده اید!!!؟
جناب تاجزاده!
«درست یا غلط» و «ترش یا شیرین» و منطبق با «خوشآیند یا بدآیندتان» باشد یا نباشد سنت مبارزه سیاسی در ایران ماخوذ به حیاست!
این که جنابعالی در تنگنای اوین آسیمه سر شده و از موضع «خود حق بینی» فریاد اعتراض تان را بلند کنید این حق مسلم شماست اما در این میان چه جای عشق بازی ها و کتابت های عاشقانه شما با سلطان بانوی تان در سپهر عمومی جامعه است!؟
این را دیگر از کجا آورده اید!؟
قصد رُبایش دل کدام مخاطب را کرده اید که بدعت گذار چنین کتابت های عاشقانه و نامانوس با سنت فرهنگی و مذهبی ایران شده اید!؟
جناب آقای تاجزاده!
بوسیدن همسر شرعی و قانونی و مکرمه تان حق مسلم و مشروع و محفوظ جنابعالی است که انشالله در فردای آزادی «انشاالله قریب الوقوع تان» یا در ملاقات های شرعی با همسرتان در اوین به کفایت از آن بهره مند باشید! اما کدام حجت عقلی یا حکم شرعی به جنابعالی این مجال را داده که برخلاف عرف عامه و خـُلق دین ورزانه، عرصه سیاست ورزی را با خلوت عشق ورزی های زناشویانه اختلاط و امتزاج فرمائید!؟
حد نگاه دارید!
نه ایران «سوئیس» است و نه جنابعالی و همسر محترمه تان بچه کوچه پس کوچه های «لوزان» یا «زوریخ» و «ژنو» و «سن گالن» و «برن» و «شافهاوزن» تشریف دارید!
عرصه سیاست و سنت سیاست در در ایران عرصه عشق بازی ها و نامه نگاری های عاشقانه جنابعالی و دلدارتان نیست! این جلف بازی های «لیلی و مجنونی» و «شیرین و فرهادی» و جوان سری های «خسرو و شیرینی» و «رومئو و ژولیت» بازی در حد و قد و شان و اندازه جنابعالی نیست!
در دوسیه کدامیک از مبارزان سیاسی ایران از مذهبی تا لامذهب چنین غمزه گری ها و عشوه فروشی های زناشویانه را یافته اید که قصد قربت و رقابت با ایشان را کرده اید!؟
لامذهب های مان هم عرصه سیاست را منحصر به سیاست نگاه داشتند و عشق بازی های خود را به پستو می بردند و می برند. جنابعالی که خاستگاه سیاسی تان بازگشت به سازمانی دارد که از ابتدا خود را از بستر مذهب و دین ورزی و اخلاق دینی تعریف کرد چگونه و چنین بی محابا بر طبل اسکوپوفیلیا می کوبید!؟
درست یا غلط در کانون اقبال مشتی جوان هیجان زده نشسته اید که شما را تاسی می کنند!
اگر به صفت «روان رنجوری» قابل فهم تان از ناحیه انزوای اوین نمی توانید ایشان را بشکلی اخلاقی «رهبری» کنید لااقل می توانید که ایشان را «پیروی» نکنید!
قرار نیست که تا ابد در اوین بمانید! مصلحت اندیشانه برای فردای آزادی و تداوم فعالیت سیاسی تان در بیرون اوین حداقل توشه ای را تحفظ فرمائید!
تصدق تان شوم. این تذهبون؟ چه می کنید؟ معلوم هست به کجا می روید؟ قصد رفتن و رسیدن و فتح کدام مجال بازمانده و جبال پنهان مانده را کرده اید که چنین سرگشته و خود گشته و حیران شده اید!؟
فرض را بگذارید شما آخرین بازمانده از نسل ماندلائید!
فرض را بگذارید شخصاً و منحصرا رسالت جهانی نجات جامعه بشری را بر عهده شما گذاشته اند!؟
فرض را بگذارید جمهوری اسلامی خون ریز ترین و جنایت کار ترین و دیکتاتورترین و مخوف ترین حکومت موجود در سرتاسر گیتی است!
اصلاً فرض را بگذارید آیت الله خامنه ای «پل پوت» ثانی و «بسیجیانش» ارتش خونخوار خمرهای سرخ اند و جنابعالی نیز در منتهی الیه این هندسه در طلائی ترین و ناب ترین و مقدس ترین و مطهرترین و آرمانی ترین و پاک ترین و اخلاقی ترین قلل کرامت و بزرگواری نشسته اید!
اما یک چیز را هرگز فرض نکنید و آن این که سنت مبارزه سیاسی در ایران از زیر بوته به عمل نیآمده و برخوردار از شناسنامه و هویت و بومیت و موضوعیت و طریقیت و فرهنگی «مذهبی ـ اخلاقی» است.
اکنون دیگر مجال آن نیست تا بار دیگر بحث بی حاصل «در 88 تقلب شد یا نشد؟» را با شما بازگوئی و بازخوانی و بازبینی کرد! اما اصلاً بیآید باور و فرض کنیم در 88 تقلب شد و موسوی به جفا از کرسی ریاست جمهوری باز ماند و مصطفی تاجزاده هم علی رغم تا بُن دندان پاک و مُبرا و بی اتهام و بی تقصیر بودن به جفا به زندان افتاد!
اما علی رغم این بفرمائید این جنبش سبزتان چه معجونی است که توانائی پردازش چنین اعوجاتی را در بطنش خزانه داری می کند!؟
حکایت جنبش سبز شما قرینه آن لطیفه نچندان لطیف شده که بعد از تصادم دو خودرو راننده بد دهان خودروی صدمه دیده در نهایت غیظ و غضب هر آنچه در پائین تنه اش داشت را به ناسزا به تمامی نسوان راننده متصادم حوالت داد و آن بینوا نیز با رعایت ادب پاسخ داد:
برادر محترم! اتفاق خاصی نیفتاده. دو تا خودرو به هم خورده و مقداری از بدنه آهنی شان قــُر شده حالا شما چرا اینقدر «هورنی» شده اید!!!؟
جناب تاجزاده!
«درست یا غلط» و «ترش یا شیرین» و منطبق با «خوشآیند یا بدآیندتان» باشد یا نباشد سنت مبارزه سیاسی در ایران ماخوذ به حیاست!
این که جنابعالی در تنگنای اوین آسیمه سر شده و از موضع «خود حق بینی» فریاد اعتراض تان را بلند کنید این حق مسلم شماست اما در این میان چه جای عشق بازی ها و کتابت های عاشقانه شما با سلطان بانوی تان در سپهر عمومی جامعه است!؟
این را دیگر از کجا آورده اید!؟
قصد رُبایش دل کدام مخاطب را کرده اید که بدعت گذار چنین کتابت های عاشقانه و نامانوس با سنت فرهنگی و مذهبی ایران شده اید!؟
جناب آقای تاجزاده!
بوسیدن همسر شرعی و قانونی و مکرمه تان حق مسلم و مشروع و محفوظ جنابعالی است که انشالله در فردای آزادی «انشاالله قریب الوقوع تان» یا در ملاقات های شرعی با همسرتان در اوین به کفایت از آن بهره مند باشید! اما کدام حجت عقلی یا حکم شرعی به جنابعالی این مجال را داده که برخلاف عرف عامه و خـُلق دین ورزانه، عرصه سیاست ورزی را با خلوت عشق ورزی های زناشویانه اختلاط و امتزاج فرمائید!؟
حد نگاه دارید!
نه ایران «سوئیس» است و نه جنابعالی و همسر محترمه تان بچه کوچه پس کوچه های «لوزان» یا «زوریخ» و «ژنو» و «سن گالن» و «برن» و «شافهاوزن» تشریف دارید!
عرصه سیاست و سنت سیاست در در ایران عرصه عشق بازی ها و نامه نگاری های عاشقانه جنابعالی و دلدارتان نیست! این جلف بازی های «لیلی و مجنونی» و «شیرین و فرهادی» و جوان سری های «خسرو و شیرینی» و «رومئو و ژولیت» بازی در حد و قد و شان و اندازه جنابعالی نیست!
در دوسیه کدامیک از مبارزان سیاسی ایران از مذهبی تا لامذهب چنین غمزه گری ها و عشوه فروشی های زناشویانه را یافته اید که قصد قربت و رقابت با ایشان را کرده اید!؟
لامذهب های مان هم عرصه سیاست را منحصر به سیاست نگاه داشتند و عشق بازی های خود را به پستو می بردند و می برند. جنابعالی که خاستگاه سیاسی تان بازگشت به سازمانی دارد که از ابتدا خود را از بستر مذهب و دین ورزی و اخلاق دینی تعریف کرد چگونه و چنین بی محابا بر طبل اسکوپوفیلیا می کوبید!؟
درست یا غلط در کانون اقبال مشتی جوان هیجان زده نشسته اید که شما را تاسی می کنند!
اگر به صفت «روان رنجوری» قابل فهم تان از ناحیه انزوای اوین نمی توانید ایشان را بشکلی اخلاقی «رهبری» کنید لااقل می توانید که ایشان را «پیروی» نکنید!
قرار نیست که تا ابد در اوین بمانید! مصلحت اندیشانه برای فردای آزادی و تداوم فعالیت سیاسی تان در بیرون اوین حداقل توشه ای را تحفظ فرمائید!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر