۱۳۹۴ خرداد ۳۱, یکشنبه

سوزنبانان!


چشم انداز و فورماسیون احزاب و اقطاب سیاسی ایران در آستانه ورود به انتخابات مجلس در اسفند ماه، قرینه «پُرتره ای امپرسیونیستی» شده که بوضوح می توان در آن شریان های محوری و گرایش و چینش های کلان سیاست بازان را رد یابی و ارزیابی و معنایابی کرد.
با تأنی و امعان نظر در کالک هندسی این چینش سیاسی می توان به این داوری رسید که وضعیت اصولگرایان از حیث ذهنی ـ روانی بالنسبه از اصلاح طلبان مساعد تر است.
این مساعدت ناظر بر این واقعیت است که اصول گرایان بالمآل در یک نقطه توافق دارند و آن اینکه باور دارند طرف بازنده در فضای سیاسی ایران از خرداد 92 به بعد هستند لذا درک شان از صحنه سیاسی ایران درکی واقعی و بالتبع رفتار سیاسی شان نیز می تواند واقع بینانه تر باشد.
بدین معنا می توان گفت اصولگرایان گام های شان بر روی زمین واقعیت است و بر روی چنین زمینی قدم می زنند. یعنی می دانند شکست خورده اند و می دانند چرا شکست خورده اند.
همین دو عامل به کفایت می تواند ایشان را برای کامیابی در کارزار مجلس دهم تا آن اندازه دوپینگ کند تا در صورت اجماعی نسبی و قـِلـِق گیری شایسته، سهم و وزن قابل وثوقی را در مجلس دهم به خود اختصاص دهند.
علی رغم این در اردوی اصلاح طلبان وضعیتی پَسیو حاکم است هر چند خود «متوهمانه» از فهمی بالنده و اکتیو و آرمانی و مساعد از خود و چگالی خود در رزمآیش انتخابات اسفند ماه برخوردارند.
مشکل اصلاح طلبان از آنجا نشات می گیرد که در انتخابات ریاست جمهوری سال 92 با فرو رفتن در خلسه رویااندیشانه «ما بی شماریم» شکستن پشت شتر انتخابات را محصول «کاه آخر» 7 درصدی خود فهم و باور کرده اند. (1)

به اعتبار اسارت در همین «جادوی کاه آخر» است که اصلاح طلبان طی دو سال گذشته نتوانسته اند از درک و فهمی میدانی و واقع بینانه از خود و چگالی خود در فورماسیون های سیاسی ـ اجتماعی ایران برخوردار شوند.
نمایشنامه «سوزنبانان» اثر «بریان فیلان» را می توان در مقام منصفانه ترین و مقرون به واقع ترین «فکت شیت» مینیمال برای تشریح و ترسیم و فهم موقعیت و وضعیت فعلی اصلاح طلبان در سپهر سیاسی ایران، مبنا قرار داد.
اثری ارزشمند که سال 63 نیز با اهتمام «داریوش مودبیان» بصورت تله تئاتر و با نقش آفرینی وی و علی نصیریان و اسماعیل محرابی در تلویزیون ایران مبدل به خاطره جمعی ایرانیان شد.
ماجرای تراژیک دو سوزنبان بازنشسته راه‌آهن كه نمی‌توانند یا نمی‌خواهند باور كنند دیگر قطاری از ایستگاه آنان نخواهد گذشت!
دو سوزنبان (آلبرت و آلفرد ـ مودبیان و نصیریان ) که «آرزوهایشان را زندگی می کردند» و تنها این ادوارد (اسماعیل محرابی) بود که با ورود ناخوانده و نحس اش به خلوت و خلسه «سوزنبانی وهم آگین» آن دو «سوزنبان مدهوش» توانست آن رویا اندیشان خوابگرد را به دیوار سخت واقعیت بکوبد؛هر چند خود نیز قربانی بدفرجام آن خروس خوانی بی محل شد!
چیزی شبیه خوانش بی محل و اعتراف ناخوشآیند و ناپرهیزی «عباس عبدی» در اقرار به «کاه وزنی 7 درصدی» اصلاح طلبان در سبد آرای متخذه حسن روحانی در فردای انتخابات 92، که بصورت دفعی منجر به نقره داغ کردن عبدی توسط اصلاح طلبان شد که به اعتراف خود بابت اش تن به سکوتی 6 ماهه و تحمیلی داد! (2)
علی ایحال نفس این «کاه ـ کوه» بینی به اعتبار مختصات و لوازم و لواحق واجب الاحصاء در دنیای سیاست و مباینت آن الزامات و اختصاصات با برآیند متوهمانه اصلاح طلبان «از خود» و «موقعیت خود» می تواند امری مبارک و فرصتی مغتنم را برای رقبای اصلاح طلبان در زمین سیاست و سیاست ورزی بمنظور ورود هوشمندانه ایشان به رقابت های انتخاباتی اسفند 94 را بنحو احسن فراهم آورد.
هم چنانکه همین خوابگردی و رویا اندیشی و لذت بخش بودن تخیل خود ساخته اصلاح طلبان از قد رعنای مفروض خود و باور به محتومیت داروینیسم سیاسی دائر بر «بقاء اصلح» ایشان بصورت طبعی تا آن درجه استعداد دارد تا اصلاح طلبان را در بزنگاه اسفند 94 بار دیگر مواجه با سورپرایزی مشابه سورپرایز 24 خرداد 88 کند. (3)
مشکل یا رویکرد مشکل ساز دیگر اصلاح طلبان ناراست سازی ایشان از واقعیت و ناراست گوئی ایشان از واقعیت و خود باوری ایشان از چنان ناراست سازی و ناراست گوئی در قبال تحولات سیاسی ـ اقتصادی ایران طی چند سال گذشته است.
برجسته ترین مورد از چنان رویکرد ناصوابی اهتمام مستدام ایشان در هراندازه اغراق و مبالغه و غلوگوئی در سیاه آمائی و سیاه نمائی از مدیریت دوران احمدی نژاد و متهم کردن وی و دولت وی به عاملیت در اعمال تحریم های فلج کننده اقتصادی غرب علیه ایران است.
این در حالی است که بیرون از «با احمدی نژاد بودن» یا «بر احمدی نژاد بودن» نمی توان قائل به عاملیت احمدی نژاد در تشجیع غرب به تحریم های مزبور بود. این خاک پاشیدن بر چهره حقیقت است.
بیرون از نفرت از احمدی نژاد یا الفت به احمدی نژاد، تحریم ها بدون اتصال یا نیاز به اتصال به احمدی نژاد یک «علت» داشت و یک «دلیل».
بیرون از نفرت یا الفت به احمدی نژاد واقعیت آن است که «احمدی نژاد» علت تحریم ها نبود. در واقع احمدی نژاد نه «علت» تحریم ها بود و نه «دلیل» تحریم ها و تنها معلول و متاثر از تحریم ها بود.
علت تحریم ها، جنبش شهرآشوب سبز بود و دلیل تحریم ها ذات سرکش انقلاب اسلامی و انقیادناپذیری مولود آن انقلاب از هژمونی جهانی آمریکا طی 3 دهه گذشته بوده و هست.
تحریم های فلج کننده اقتصادی میوه منحوس درخت فتنه 88 بود که درست در فردای هزیمت شهرآشوبی آشوبگران و با استعانت از بسترسازی ظفرمندانه آشوبگران در انتقال تصویری مغلوط از جمهوری اسلامی به جهان خارج و افکار عمومی سازی علیه ایران در نظام بین الملل در زمستان سال 90 و از طریق تحریم های کمرشکن بانکی و نفتی علیه ایران عملیاتی شد. (*)
علی رغم چنین واقعیت تلخ و غیر قابل کتمانی اصلاح طلبان با محوریت کارگزاران تحت تیول «هاشمی رفسنجانی» از فردای ناکامی جنبش سبزشان و بویژه از فردای به قدرت رسیدن روحانی، کوشیده و می کوشند تا از طریق سیاه نمائی و هر اندازه افزودن بر غلظت آن سیاه نمائی از دوران احمدی نژاد و عملکرد دولت احمدی نژاد و با داشتن نیم نگاهی به آن قسمت از خطبه نماز جمعه 29 خرداد آیت الله خامنه ای ناظر بر حمایت ایشان از منتخب مردم در 88 بصورتی غیر مستقیم از رهبری نظام، انتقام کشی کنند.
در واقع اصلاح طلبان در کنار هاشمی رفسنجانی و مریدان تحت امر هاشمی رفسنجانی، بمثابه جادوی «وو دوو ـ دآل» (Voodoo doll) می کوشند تا با نشاندن «محمود» در قامت «عروسک جادو» با هر بار گزیدن وی بصورت نامحسوس و غیر مستقیم در ناخود آگاه خود با انتقام کشی از رهبری به تشفی خاطر برسند.
اصرار ایشان به تجاهل نسبت به علت موجده و مُبقیه و مُشدده تحریم ها و تلاش ایشان در سیاه نمائی و مبالغه در سیاه نمائی از دوران احمدی نژاد بدون اعتنا به این واقعیت که فضای امنیتی دوران دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد محصول تبعی فعالیت های ضد امنیتی ایشان در خلال جنبش سبز بود جملگی ناظر بر این واقعیت است که ناکامان جنبش سبز با توسل به عروسک جادوی احمدی نژاد (Voodoo doll) هر بار کابوس نمائی از دولت محمود را مانند افسانه «وو دوو ـ دآل» قرینه ای از فرو کردن سوزنی بر «عروسک محمود» به نیت جراحت «رهبر مدافع محمود» در 88 فهم و حظ می کنند!



ظاهراً این بخش از اصلاح طلبان با توسل به طلسم «عروسک جادوی محمود» و اصرار وقت و بی وقت ایشان به تراژیک ترسیم کردن دوران محمود بنوعی نسبت به احمدی نژاد مبتلا به «قضیه شرطیه» شده اند!
ماجرای این بخش از اصلاح طلبان با «محمود مزبور» قرینه تقدیر حزن انگیز آن حکیم باشی است که بر بالین کسالت «کریم خان زند» حاضر شد و جهت مداوا تجویز اماله کرد و وقتی قبله عالم به تـَغـّـیــُر عتابش کرد:
پدر سوخته! مرآ اماله کنند!؟
حکیم باشی خائفانه پاسخ داد:
خیر قربان ـ مرآ اماله کنند!
و حکیم باشی را خواباندند و اماله کردند و دست بر قضا مزاج قبله عالم به اعتدال گرائید!
از آن پس هر بار کسالتی بر «کریم خان» عارض می شد حکیم باشی را فراخوانده و می خواباندند و اماله می کردند!
...
نکته مغفول در این میان آنست که اصلاح طلبان در این سوزن بازی «وو دوو ـ دآل» متوجه این واقعیت نیستند که این بازی تعلق به ایشان ندارد و تنها کسی که در دامن زدن به بازی «سیاه نمائی از محمود» به نیت «نسق کشی از رهبر» برخوردار از توجیه و حق (!) است شخص هاشمی رفسنجانی است که هم در 84 خیزاش بمنظور تصاحب مجدد کرسی ریاست جمهوری به اعتراف خودش از طریق بازگرداندن معین و مهر علیزاده به انتخابات با حکم حکومتی بمنظور تقلیل آرای وی با شکست مواجه شد (4)و(5)
هم چنانکه خیز دومش در 92 علی رغم سعایت ظفرمندانه پسرش در لندن جهت ترغیب آمریکا به تشدید تحریم های فلج کننده بمنظور مهندسی انتخابات 92 و بالا بردن تضمین موفقیت هاشمی در انتخابات با توسل به بازتولید انگاره «بازگشت منجی» در ذهنیت شهروندان بعد از ماجرای «رد صلاحیت» ناکام ماند و هاشمی تنها توانست در آخرین لحظه با بوسیدن پیشانی روحانی سهم بالائی را در موفقیت روحانی در انتخابات را به خود تخصیص دهد. (6)
بدین اعتبار گریزی از این واقعیت نمی توان داشت که:
روحانی در 92 انتخاب مردم نبود! اجبار مردم بود!
روحانی محصول طبعی مهندسی انتخاباتی شد که پیش تر و از جانب غرب و با توسل به مستاصل کردن ایرانیان از طریق تحریم ها و مدیریت آرای ایشان به سمت یک پراگماتیسم مسمی به «منجی» برای «هاشمی» تدارک دیده شده بود. این زبردستی هاشمی بود که علی رغم لو رفتن پروژه اش، کنار نکشید و در آخرین لحظه خلعت خود را به روحانی پوشاند.
اظهارات اوباما در آذر ماه سال 92 به اندازه کافی از شفافیت در تائید تردستی و تردامنی طرفین در این چینش بزهکارانه برخوردار است:
«منافع ملی و امنیتی آمریکا، جلوگیری از دست‌یابی ایران به سلاح هسته‌ای است. در روزی که به کاخ سفید آمدم، ایران به سانتریفیوژ‌های بی‌شماری دست یافته بود. به شرکای‌مان گفتم که باید جدی‌تر باشیم و تحریم‌های فلج کننده‌ای را به ایران تحمیل کردیم و فروش نفت ایران را به کمتر از نصف رساندیم و به خاطر ائتلاف ما و تحریم‌ها، مردم ایران به این نتیجه رسیدند که مسیر متفاوتی بروند و روحانی را برگزیدند که گزینه اول حکومت هم نبود»
رییس جمهوری آمریکا در جلسه سالانه «انجمن سابان» موسسه بروکینگز در واشینگتن.(7)
علی ایحال جمیع موارد فوق را نباید دال بر نابرخورداری اصلاح طلبان از پایگاه اجتماعی تلقی کرد اما و در عین حال نمی توان منکر کج فهمی یا بد فهمی ایشان از پایگاه اجتماعی مکتسبه خود از فردای دوم خرداد 76 شد.
تلخ کامانه آرای متخذه محمد خاتمی در دوم خرداد 76 برای اصلاح طلبان حامل یک بدآموزی یا بد فهمی بود. نوعی بدفهمی که منجر به ابتلای اصلاح طلبان به موتاسیونی اجتماعی ـ سیاسی از منتهی الیه چپ مذهبی به منتهی الیه دمکرات هائی لیبرال شد تا جائی که کل آرای متخذه خاتمی در 76 را بنام طبقه نوظهوری سند زدند که از جوار سیاست های گشاده دستانه دوران سازندگی «هاشمی رفسنجانی» بصورت یک زائده جوشیده بود.
طبقه ای که در قشربندی اجتماعی ایران مشابه سازی شده با «طبقه جدید» ابداعی «میلوان جیلاس» از جوار سیاست های نامدبرانه استالین در شوروی سوسیالیستی است.
طبقه ای که خود را پشت لوگوی «طبقه متوسط» استتار کرده اما برخلاف مختصات احصاء شده برای اقشار منسوب به طبقه متوسط این زائده اجتماعی در ایران ماهیتی نامولد و بلعنده و مطالبه گر و پر ادعا و اباحه اندیش دارد.
طبقه ای که اصلاح طلبان از فردای دوم خرداد با تکفل نمایندگی این اقشار کوشیده و می کوشند با فرض «ایران بینی این اقشار» ضمن متابعت و پیروی و عهده داری وکالت این اقشار با کوبیدن بر طبل مطالبات نامتعارف و نامنطبق این جماعت با فرهنگ بومی و مختصات مذهبی ایران از ایشان دلربائی و رای ربائی کنند.
به همین اعتبار اصلاح طلبان بیرون از خودفریبی و خوابگردی می توانند با اتکای بر همین اقشار، مطالبه کننده سهم سیاسی عادلانه خود در انتخابات اسفند ماه و جمیع انتخابات جمهوری اسلامی باشند مشروط بر آنکه اولاً دست به بازتعریف خود بر اساس واقعیت زده و هم زمان سهم مشروع خود از کیک قدرت را به اعتبار چیستی نوین خود و پایگاه اجتماعی نوین خود مطالبه گری کنند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کاه آخر
3ـ در این زمینه نگاه کنید به مقاله «داروینیزم سیاسی»
4ـ در این مورد بتفصیل در مقاله «خودکشی نهنگ» نوشته ام
(شیفت کارگزاران با اصلاح طلبان در جنگ روانی با رهبری)
6ـ در این مورد در مقاله «پیروز واقعی انتخابات» نوشته ام
7ـ در این زمینه بتفصیل در مقالات زیر نوشته ام
مقاله راز 92
(اشاره بر تلاش جدید هاشمی برای خوراندن جام زهری نوین به رهبری)

* ـ لازم به ذکر است تحریم های اقتصادی ایران از قبل از 88 نیز علیه ایران اعمال شده بود اما آن تحریم ها در حدی نبود که ایران از عهده اش برنیآید اما بعد از 88 بود که آمریکا توانست با توسل و سوء استفاده از فضای مغشوش بعد از 88 دست به اجماع سازی علیه ایران و اقدام به اعمال تحریم های فلج کننده اقتصادی علیه ایران بنماید.
توضیحات دقیق تر در مورد تحریم های مزبور را می توانید در آدرس زیر ملاحظه فرمائید:
نان تحریم در تنور فتنه


هیچ نظری موجود نیست: