فرزندانم «یه چیزی» باشید؟
مهم نیست آدم باشید یا نباشید!
مهم نیست انقلابی باشید یا ضد انقلابی!
مهم نیست مذهبی باشید یا نباشید!
مهم آنست که بقول سقراط «حیات نسنجیده ارزش گذراندن ندارد»
درد امروز ایران و بلکه جهان زندگی ناسنجیده و فاقد معنا و هشل هفتی است که از صدر تا ذیل شهروندان را به خود مبتلا کرده.
نه ایمان غالب مومنانش قائم بر حجت عقلی و تفطن بر بطون و مبانی معرفت شناختی و حجت فلسفی و عمق اندیشگی است و نه ادا و اطوار فخر فروشانه مدعیان روشنفکری و مدنیت و مدرنیت شان کمترین بهره از عقلانیت و فضیلت و دانش و ارزش و تدبیر و تـَدبُر و تامل و تعمق و غور و غواصی و صیادی در عمق دریای معرفت و اندیشه و انگیخته و انگیزه داشته و دارد.
درد امروز جامعه ما «بی همه چیزی» ماست!
زمانی «عزیز نسین» با غبطه بر مشتی مرغ و خروس و اسب و آُشتر و استر و عنتر و گاو و الاغ که در دنیای حیوانیت خود به کفایت حیوانند و بغایت حیوانی می کنند با نیم نگاهی به همه خلف وعده ها و نورم شکنی ها و دروغگوئی ها و ستمگری ها و ظلم و اجحاف و قرشمالی و ولنگاری های فرزندان «آدم ابولبشر» رندانه به ایشان طعنه می زد:
بچه های من «آدم» باشید!
و شوربختانه اکنون با پردازش آن طعنه باید و می توان آن استغاثه جانسوز را آنگونه بازخوانی کرد که:
بچه های من «یه چیزی» باشید!
خود را از این خط تولید گوساله آمدن و گاو رفتن رها سازید و لااقل و به سهم و بضاعت خود مولویانه کاوشگر این سه سوال اساسی و جانسوز شوید که:
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا فارغ از احوال دل خویشتنم؟
از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟
به کجا می روم آخر؛ ننمائی وطنم؟
بقول «سنکا» فیلسوف شهیر یونانی:
برای قایق رانی که نمیداند به کجا میخواهد برود، هیچ بادی موافق نیست!
۲ نظر:
بد نیست به موج رنگین کمانی شدن پروفایل ها در شبکه های اجتماعی در پی رای دیوان عالی آمریکا بپردازید. عجیب این ماجرا مضحک است و بی نهایت افشاگر و گویا و مستعد آن که چندین و چند مقاله جامعه شناختی و روانشناختی به آن اختصاص یابد. نکته قضیه اینجاست که آمریکا بیست ویکمین کشوری است که ازدواج همجنسها را قانونی کرده است.در بیست مورد قبلی خبری از این رنگین کمانی شدنها نبود اما به محض قانونی شدن در آمریکا همه روشنفکران و فعالان شبکه های اجتماعی که اکثر آنها ساکن آمریکا نیستند از پروفالهای رنگین کمانی رونمایی کردند.بهرام رادان در قیاسی عمیقا خنده دار این اتفاق را با لغو برده داری مقایسه کرد. این که آمریکا در ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه این جماعت نقش ارباب و الگوی تعالی را دارد یک بحث است، اما واقعا باید برای بلاهت عظیمی که به جان این جماعت افتاده نگران بود. در ضمن این نظر من ربطی به طرفداری از حکومت ایران ندارد،چون من طرفدار حکومت ایران نیستم.
( در ادامه نظر قبل) خبر مربوط به توییت رادان را تصادفا در یکی از سایت های خبری خواندم.طبعا پیوستن امثال رادان به این قبیل موج ها برای من عجیب نیست.نفس اظهار نظر او هم چندان اهمیتی ندارد، « ایده ئولوژی غالب جهانی» که دست پخت « الیت » های فرهنگی- هنری غرب است به سرعت توسط هم صنف های جهان سومی شان جذب میشود و به عنوان حقیقت مطلق و حرف آخر در زمینه « آزادی» و « برابری» پذیرفته میشود. اما به بهانه این خبر فرصت را غنیمت شمردم و کامنت زیر را ارسال کردم اما گردانندگان سایت خبری مذکور از انتشار آن خودداری کردند. نظری که ارسال کردم و منتشر نشد از این قرار بود:
جدا که اظهار نظر رادان و مقایسه این واقعه با پایان تراژدی برده داری بی نهایت مضحک است.همجنسگرایی یک سلیقه جنسی است، این که انحراف است یا نه البته بحث مفصلی است که جایش اینجا نیست.اما قانونی شدن ازدواج همجنسگرایان در وهله اول و بیش از هر چیز نتیجه فعالیت گروه های فشار همجنسگرا و همراهی آنها با روشنفکران چپ و از همه جالب تر و احتمالا کلیدی تر همپیمان شدن آنها با جریان سرمایه داری متاخر است. از دل این ائتلاف غریب ایدئولوژی غالب امروز متولد شده است که به شکل عجیبی توتالیتر است.اما قانونی شدن مسئله همجنسگرایی ابعاد مخرب فراوانی دارد که کاش مجال پرداختن به آنها پیدا شود. به قول یکی از دوستان فرهیخته سالهای دورم مسئله ازدواج همجنسگراها بیش از آنکه فاجعه ای اخلاقی باشد فاجعه ای انسان شناختی ست.
ارسال یک نظر