۱۳۹۴ خرداد ۱۶, شنبه

اُرگانایزرها!؟


شنبه 27 تیر ماه 88 و در فردای آخرین نماز جمعه جنجالی هاشمی رفسنجانی در کانون «آشوب تهران» طی یک گعده خصوصی بصرف چای با چند تن از دوستان در کافی شاپی دنج و خلوت در یکی از شهرهای غرب ایالات متحده آمریکا، وقتی جمع نظرم را درباره محتوای اظهارات هاشمی در نماز جمعه مزبور پرسید در پاسخ تنها به یک جمله اکتفا کردم:
عصاره کلام هاشمی ناظر بر این پیغام بود: شکست را پذیرفتم شما نیز در ازایش سربازانم را آزاد کنید!
در واقع خطیب آن روز نماز جمعه با ظاهر الصلاحی و نشستن در گارد خیراندیشی و نوعدوستی می کوشید با ادبیاتی نرم خویانه و آشتی جویانه در آن «اردوکشی خیابانی رو به انهزام» طرف مقابل را «راحت باش» دهد تا از آن طریق بتواند محملی برای رهائی و رساندن نیروهای تازه نفس و مدیرانی میدانی به اسارت گرفته شده اش به ستاد بحران را فراهم کند.
واقعیت آن بود پذیرش یا القای پذیرش «شکست» شگردی بمنظور متقاعد کردن طرف مقابل در آزاد سازی مدیرانی بود که در آن مقطع می توانستند بیشترین کمک را به جبهه آشوب برسانند. مدیرانی که از ایشان در ترمینولوژی سیاسی تحت عنوان «اُرگانایزرها» یا سازمان دهندگان یاد می شود.
بازداشت با اتهامات راکد و پیشین افرادی مانند مصطفی تاجزاده یا بهزاد نبوی و امثال ایشان در بدو بحران و قبل از عملیاتی شدن «پروژه تقلب» موید چابکی و چالاک دستی جبهه مقابل در آشوب 88 بود تا از آن طریق و پیش دستانه بتوانند ضمن خواندن دست رقیب، رهبریت آشوب را در فردای «گـُر گرفتن» آتش فتنه محروم از نیروهای کند که قدرتمندی و حذاقت ایشان در سازماندهی و مدیریت میدانی «نیروهای کف خیابان» اثبات شده و مورد وثوق بود.
سیستم بخوبی می دانست حضور چنان مدیرانی حاذق در امر ارگانایز کردن معترضین خیابانی می توانست کرانه های بحران در تهران را عمق بخشیده و مهار آن را با مشکلاتی بمراتب بیشتر رو در رو کند.
به اعتبار گزارش منتشر شده از سخنرانی «سردار مشفق» بخوبی مشخص شد که سپاه و بدنه امنیتی کشور از مدت ها قبل ضمن خواندن دست رقیب خود را مهیای چالشگری هاشمی رفسنجانی و امیران و سربازان تحت امرش در آشوب 88 کرده بودند و بر همین اساس در اولین و سریع ترین شکل ممکن با محروم کردن مرکزیت فتنه از دسترسی به «ارگانایزرها» با موفقیت توانستند بین بدنه و راس فتنه انفصال و بالتبع سردرگمی ایجاد کرده و بدین ترتیب مدیریت و بسیج هدفمند معترضین در کف خیابان را از کنترل مرکز خارج کنند.
بازگشت ناغافل «مهدی هاشمی» از لندن به تهران در سال 91 بعد از فرار ظاهرسازی شده وی به انگلستان را می توان در همین چارچوب ارزیابی کرد.
مهدی هاشمی را نیز می توان و باید در عداد ارگانایزرهای ارشد و متبحری محسوب کرد که به دفعات نشان داده بود از توانمندی بالائی در امر بسیج و سازماندهی نیروهای میدانی و پیاده در آشوب های خیابانی برخوردار است.
بر همین اساس بازگشت غیر مترقبه «مهدی» علی رغم اطمینان وی از بازداشت خود در ایران را باید و می توان در چارچوب تبحر سازماندهی و نیاز آن مقطع «پدر مهدی» به چنان تبحری معنایابی کرد.
قدر مسلم به اعتبار زیرکی توام با واقع بینی احراز شده در سلوک «مهدی هاشمی» نباید و نمی بایست بازگشت مهدی از لندن به ایران آن هم در آن مقطع را به حساب جو گیر شدن و علاقه وی به قهرمان بازی از نوع «اکبر گنجی» با فرمت «شیر در زنجیر» قلمداد کرد.
مهدی قطعا با این پیش فرض که بازداشت اش در تهران زیاد طول نخواهد کشید و قطعا به پشتوانه نفوذ ابوی مطمئن بود بعد از یکی دو ماه بازداشت با وثیقه می تواند برای تحقق «ماموریت اصلی اش» موقتا آزاد و در کنار پدر باشد.
فی الواقع بازگشت مهدی فکت مهمی در قطعیت نامزدی «پدر» در انتخابات ریاست جمهوری 92 بود.
بازگشت مهدی در 91 بمعنای آن بود که برخلاف صحنه آرائی های «ناز و نیاز» و «می آم ـ نمی آم» اکبر هاشمی رفسنجانی، ایشان و به استعداد حواریون جان نثارش با قاطعیت و جدیت خود را مهیای ورود به انتخابات ریاست جمهوری 92 می کرد.
عزم جزمی که قطعا برای تضمین موفقیت اش محتاج به اُرگانایزری سنگین وزن و متبحر در اندازه های «مهدی» بود تا از آن طریق «هاشمی بزرگ» بتواند به پشتوانه خدمات فرزند و حلقه حرفه ای تحت امر فرزند از فضا سازی و سازماندهی لازم جهت بازگشت کامیابانه به ساختمان پاستور برخوردار شود. خصوصا آنکه ماموریت مهدی در خارج از کشور جهت ترغیب غربی ها به تحریم و تشدید تحریم های اقتصادی علیه ایران بمنظور تمهید باورپذیر کردن «بازگشت بابا» در قامت «بازگشت منجی» در انتخابات 92 نیز با موفقیت انجام شده بود!
(نگاه کنید به مقالات ضمیمه)
گذشته از آنکه مهدی بخوبی بر این امر واقف بود تا چنانچه بتواند «بابا» را با موفقیت و آرای ماکزیممی روانه کاخ ریاست جمهوری کند این امر بمعنای لوث و منتفی و بسته شدن پرونده قضائی وی در عدلیه است.
قطعا بنا بر محاسبه مقرون به صحت «مهدی» و «بابای مهدی» در فردای موفقیت قطعی فرض شده هاشمی در انتخابات ریاست جمهوری، در آن صورت دیگر چه کسی توان آن را داشت تا حرفی از محاکمه فرزند رئیس جمهور را بزند!؟
تنها نکته ای که مهدی هاشمی و بالتبع ابوی مهدی هاشمی پیش بینی آن را نکرده بودند خوانده شدن دست شان توسط طرف مقابل و قرار دادن ایشان در موقعیت «سورپرایز رد صلاحیت» بود که تمامیت ماجرا را «صفر» کرد!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هیچ نظری موجود نیست: