به اعتبار آرای غالباً سلبی تهرانیان در 7 اسفند پیروز اصلی و نهائی انتخابات قبل از آنکه لیست امید آقای خاتمی یا لیست مورد تائید آقای هاشمی یا موفقیت فراکسیون انگلیسی ها (!) در مجلس باشد پیروز اصلی و نهائی شخص «داریوش سجّادی» است!
بالغ بر 15 سال پیش و ذیل مقاله «سمفونی خاتمی» و در فردای پیروزی محمد خاتمی در انتخابات 76 و در تحلیل چرائی آن پیروزی و تدقیق در رویکردهای انتخاباتی ایرانیان در پروسه تاریخ تحولات سیاسی گزاره ای را در ترمینولوژی سیاسی و مطبوعاتی ایران وارد کردم که انتخابات 7 اسفند 94 نشان داد گزاره مزبور کماکان موضوعیت و محوریت خود در فهم رویکردهای سیاسی ـ اجتماعی ایرانیان را تحفظ کرده. (*)
در «سمفونی خاتمی» بر این گزاره انگشت تاکید گذاشتم که:
«مردم ایران نشان داده اند رویکردشان در تحولات سیاسی ـ اجتماعی ناظر بر این واقعیت است که همواره می دانند چه نمی خواهند اما نمی دانند چه می خواهند»!
جنس و نتیجه انتخابات اخیر در تهران نیز بویژه با توصیه «به فلانی رای بدید تا فلانی رای نیآره» موید مانائی و پایائی گزاره مزبور در رویکرد انتخاباتی بخش غالب تهرانیان در انتخابات اخیر است.
یعنی این که مشاهده می شود شهروندانی در تهران از منتهی الیه سکولاریسم در انتخاب مذهبی ترین مجلس ایران (خبرگان) شرکت می کنند بدون آنکه نه کمترین دلبستگی به این مجلس داشته باشند و نه کمترین شناختی از اعضا و نامزدهای این مجلس داشته باشند اما بصورت پکیجی در انتخاب نامزدهای این مجلس به یک لیست رای می دهند تا لیستی دیگر رای نیآورد چنین امری موید کارکرد همان اصل «دانستن ناخواسته ها و ندانستن خواسته ها» نزد این بخش از ایرانیان است.
کمااینکه همین امروز نیز اگر به غالب رای دهندگان تهرانی که به لیست «به فلانی رای بدید تا فلانی رای نیآره» رجوع کنید و بپرسید از نظر شما که در این دو گانه مشارکت کردید در خبرگان چه تفاوتی است بین دو نامزدی مانند «بطحائی» و «ابطحی» که به اولی رای دادید و به دومی رای ندادید؟ احتمالا ایشان ده ها دلیل برای توجیه چرائی انتخاب خود خواهند آورد بدون آنکه اصلا بدانند فردی بنام «ابطحی» اساسا در میان نامزدها وجود نداشت.
هم چنان که بخش غالبی از رای معنادار و ماکزیممی تهرانیان به «علی مطهری» را نیز می توان در همین چارچوب فهم و معنا کرد خصوصاً وقتی مشاهده می شود آن دوشیزگان «مکش مرگ ما» از منتهی الیه آلامدی و بی وقعی و بی اعتقادی به حجاب و تقید و بروزشان به شُل حجابی به کسی رای می دهند که برخوردار از نامنعطف ترین مواضع در قبال حجاب است چنین امری بوضوح موید سلبی بودن و تبعی بودن آرای مزبور از اصل «دانستن ناخواسته ها و ندانستن خواسته ها» می باشد.
واقعیتی که موید آن است دمکراسی موجود در ایران هر چیزی که هست آنی نیست که باید منطبق بر دمکراسی استوار بر استاندارهای پذیرفته شده و عرفی در جهان دمکراتیک باشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* ـ http://bit.ly/1mhvKhh ـــ http://bit.ly/1cn3IHD
...
۲ نظر:
آقای سجادی در بند آخر مقاله برای کمرنگ کردن موفقیت اصلاح طلبان در تهران ، دموکراسی عرفی جهان را پیش کشده اید که حرکت مردم در رای به لیست امید تطابقی با این دموکراسی عرفی ندارد. شما که اساسا این دموکراسی را قبول ندارید.
از طرف دیگر وقتی می توان انتظار یک انتخاب مبتنی بر دلیل را از شهروندان داشت که زمینه های انتخاب به درستی فراهم باشد. شما که داعی تیزبینی و نکته سنی و پیش بینی در امور سیاسی هستید کاش نقدی بر حذف گسترده داوطلبان می نوشتید که لااقل برای خودتان روشن می شد که رای اعتراضی و ترجیح بطحایی بر ابطحی غیرواقعی تنها چاره مردم بوده است. انتظار داشتید که چون کاندیدا های لیست امید را نمی شناختند به آقای زاکانی و کوچک زاده که با تجربه هستند رای بدهند؟ این گونه استاندارد های لازم رعایت می شد؟
اگر نقدی هست بر مسبب فضای کنونی هست نه بر مردم
جناب نويد
اينكه شما از وضعيت مملكت خودتون ناراحتين بعد گوش به فرمان رسانه ملكه ميشين مثل اين ميمونه كه با باباتون دعواتون بشه بريد همراه همسايتون بشيد كه ميخواد نه سر به تن شما باشه نه باباتون!
البته اينكه تلاش ميكنيد توجيه كنيد خودش غنيمت هست و نشون ميده كه وجدان و وطنپرستي داريد هنوز.
ولي بدتر از همه اينها زماني بود كه با وجودي كه همتون ميدونستين كار غلطي هست براي انتقامگيري از همون ديكتاتوري كه تو ذهنتون ساختين (حالا يا با كمك شرايط يا به همت بي بي سي و يا هر دو با هم) رضايت دادين سيمان بريزن تو دستاوردهاي اين مملكت و شما هم بريزين تو خيابون كف بزنين!
ولي گذر زمان نشان خواهد داد كه در هر دو مورد اشتباه كرديد!
يادم مياد يه جايي خوندم بعد از فروپاشي شوروي برخي از روزنامه نگارا از گورباچوف عذرخواهي كردند و گفتند اگر ميدونستيم اثر حرفهايي كه ميزديم اين ميشه شايد هيچوقت اينجور نمي نوشتيم!
حالا جناب ملكه عاشق چشم و ابروي شماست يا من! اينكه جوون مملكت به هر دليلي نشسته و از تحليلهاي بي بي سي در مخالفت با سرزمين مادريش كيف ميكنه يعني ما خيلي بدبخت شديم!
اين ننگي هست كه نشست بر پيشوني جماعتي متاسفانه!
به هر حال نبش قبر هم بي فايده است و اينكه من چهارتا درشت بار شما بكنم چه فايده داره غير از اينكه عصباني بشي!
فقط گفتم شايد براي شما كه از سر ناراحتي (شايد) نوشتي (نميدونم شايد هم مثل عده اي افتخار ميكني!) يادمون باشه از اين ماجراها بازم در پيش خواهد بود. هميشه بوده و خواهد بود.
ارسال یک نظر