دور بریزید دکان این خـُماری و خـَماری و خرامش و رامشگری و عشوه گری و جلوه فروشی را!
شور اش را دیگر درآورده اند!
انقلاب کردیم علیه همه این قوم و خویش بازی ها و رانت فروشی ها و خـُلدآشیانی ها و زعیم سالاری ها و نازپروردگی ها و جد فروشی ها و تبار سالاری ها و برج عاج نشینی ها و فخر فروشی ها!
وقتی پیش تر (*) بر این بداهت انگشت صراحت گذاشتم که:
همه مشکل هاشمی و جان نثاران هاشمی از همان روزی شروع شد که خاکستر بر مناسبات و ادبیات مهوع و بادمجان دور قاب چینانه نپاشیدند و ناتوان از فهم این واقعیت ماندند که ماهیت انقلاب اسلامی اعراض و ترشروئی با دأب و آداب و ادبیات پیشوا سالارانه و مناسبات شاهنشاهی و خـُلقیات اعلی حضرتانه بود.
وقتی ناصحانه و مشفقانه آن تفرعن و انانیت را گوشزد کردم که انقلاب اسلامی اساساً مبارزه با «خود کهتر بینی» و «شیخ مهتر بینی ها» و ادبیات سالوسی و چاپلوسی و زعیم سالاری های نوچه پرورانه و خاکسارانه بود پیش بینی چنین سقوطی در چنان ذلالتی دور از انتظار نبود که اینک با بر سر دست گرفتن «اشبه الناسی» برای «خمینی انقلاب» میراث خواری و وراث تراشی اهتمام کنند!
آن هم امامی که رهبر انقلاب و صدر و ذیل انقلاب و همه چیز انقلاب بود و پارسا کیشانه و تقوی سالارانه در متواضع ترین شکل ممکن می فرمود:
«رهبر ما آن طفل سيزده سالهای است كه با قلب كوچك خود كه ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگتر است، با نارنجك، خود را زير تانك دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نيز شربت شهادت نوشيد.»
و آنک و اینک آن «از ما بهتران» در بند اول کتاب مَنیّت خود مانده و از این قافله بانگ جرسی می شنوند!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* ـ پیاده ها
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر