۱۳۹۴ بهمن ۱۵, پنجشنبه

بُغضی که ترکید!


هر چند ماجرای فراخوان نامناسب «سید حسن خمینی» به انتخابات خبرگان توسط «هاشمی رفسنجانی» با عدم احراز صلاحیت ناشی از عدم شرکت ایشان در آزمون به شکلی ناصواب مختومه شد و توقع می رفت «سید حسن» لااقل به پدر شان مرحوم «حاج احمد» تأسی می کرد که بعد از فوت امام و بدنبال اصرار جناح چپ آن زمان برای نامزد شدن ایشان در انتخابات مجلس آن شادروان ضمن استنکاف از این امر هوشمندانه با شعری از امام پرونده این فراخوان را عزتمندانه مختومه کرد و طی مکتوبی نوشت:

ما را رها کنید در این رنج بی حساب
با قلب پاره پاره و با سینه ای کباب
عمری گذشت در غم هجران روی دوست
مرغم درون آتش و ماهی برون ز آب

علی ایحال با گذشت چند روز از اظهارات تند هاشمی رفسنجانی علیه شورای نگهبان و در مقام دفاع از صلاحیت «سید حسن» اکنون و بدون تکلف می توان محتوای اظهارات آقای رفسنجانی را فرای ابعاد و حواشی سیاسی از حیث روان شناختی نیز مورد امعان نظر قرار داد.
از این حیث سخنان 12 بهمن «هاشمی رفسنجانی» را در خلاصه ترین شکل ممکن می توان «حدیث نفس» ایشان محسوب کرد که حاکی از بُغضی بود که با تاخیری دو ساله بالاخره ترکید!
به عبارت دیگر آنجا که هاشمی رفسنجانی به صورت ظاهر در مقام دفاع از صلاحیت «سید حسن» خطاب به شورای نگهبان نهیب بر آورد که:
شما صلاحیت خود را از کجا آورده‌اید؟ چه کسی به شما اجازه داده است که قضاوت کنید؟ چه کسی به شما اجازه داد که یکجا بنشینید و داوری کنید؟ برای مجلس و دولت و جاهای دیگر و اختیارات را در دست بگیرید؟ چه کسی اجازه داد که اسلحه برای شما باشد و تریبون‌ها برای شما باشد؟ چه کسی اجازه داد که تربیون‌های نماز برای شما باشد و صداوسیما برای شما باشد؟
هاشمی در بیان این بخش از اظهارات اش قبل از آنکه دفاع از سید حسن را مُراد کند در ناخود آگاه اش در حال دفاع از خود و صدور کیفر خواست علیه شورای نگهبان بابت رد صلاحیت اش در انتخابات ریاست جمهوری سال 92 است!
فی الواقع حرف ها و عتاب هائی که دو سال پیش هاشمی رفسنجانی مایل بود بعد از رد صلاحیت اش خطاب به شورای نگهبان فریاد بزند و نزد! اینک و به بهانه رد صلاحیت سید حسن فرصت بروز یافت لذا در بازخوانی آن می توان و باید اظهارات هاشمی را بدین صورت قرائت کرد که:
شما صلاحیت خود را از کجا آورده‌اید؟ چه کسی به شما اجازه داد که درباره «من» قضاوت کنید؟ چه کسی به شما اجازه داد که یکجا بنشینید و درباره من داوری کنید؟ چه کسی به شما اجازه داده صلاحیت من را که از حیث سیاسی مقرب ترین و اشبه الناس ترین به امام بودم را رد کنید!؟
هاشمی دو سال این بغض را در سینه نگاه داشت در حالی که هر بار که «حسن روحانی» را در قامت رئیس جمهور می دید قطعاً چشمانش پر از غیظ می شد چرا که این را حق مسلم خود می دید که اکنون می بایست در کسوت رئیس جمهور در پاستور باشد.
هاشمی با این «تحلیل درست» که پیروز قطعی انتخابات است پای به عرصه انتخابات ریاست جمهوری 92 گذاشت (*) و با دریائی از شوق و امید مترصد آن بود تا با ورود تضمین شده اش به ساختمان پاستور، دور آخر سیاست ورزی خود در پاستور را با دورخیزی قدرتمند صرف برنامه های معوق و بر زمین مانده اش کند.
اما ظاهراً رد صلاحیت 92 از نظر عاطفی ضربه سنگینی برای هاشمی بود چرا که ایشان بخوبی می دانست که به اعتبار «کِـبّــَر سن» فرصت طلائی نشستن بر کرسی ریاست جمهوری را با «سورپرایز رد صلاحیت» برای همیشه از دست داد. آن هم کرسی که در یک قدمی ایشان و تضمین شده بود! این ضربه عاطفی تا آن اندازه شدید بود تا اکنون بتوان بغض ترکیده ایشان به بهانه «سید حسن» را قابل فهم و درک کند.
اما ظاهرا ضربه رد صلاحیت 92 تا آن اندازه هم برای هاشمی سنگین بود که آنک نمی تواند پاسخ بدیهی این پرسش ها را بفراست فهم کند که وقتی خطاب به شورای نگهبان انگشت مواخذه می گیرد و می پرسد:
شما صلاحیت خود را از کجا آورده‌اید؟ چه کسی به شما اجازه داده که درباره «من» قضاوت کنید؟ چه کسی به شما اجازه داد که یکجا بنشینید و درباره من داوری کنید؟ چه کسی به شما اجازه داده صلاحیت من را که از حیث سیاسی مقرب ترین و اشبه الناس ترین به امام بودم را رد کنید!؟
آنک شورای نگهبان نیز به ظرافت می تواند قرینه همان پاسخی را به ایشان بدهند که بعد از فتوای تحریم تنباکوی میرزای شیرازی، زنان حرمسرای ناصرالدین شاه و بعد از استنکاف از سرو قلیان برای «قبله عالم» در پاسخ به عتاب ایشان که چه کسی امروز قلیان کشیدن را حرام کرده؟ با زیرکی به «شاه شهید» فرمودند:
همان که ما را به شما حلال کرده!
شورای نگهبان نیز امروز و در پاسخ به عتاب «آیت الله» که چه کسی به شما اجازه داوری داده؟ می توانند و باید به هاشمی بگویند:
همان کسی که مطابق قانون به جنابعالی مجوز نشستن بر کرسی ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام طی 20 سال گذشته را داده!
این هم طنز تلخ تاریخ است که اکبر هاشمی رفسنجانی در منحنی سینوسی حیات سیاسی اش از منتهی الیه «مخالف هاشمی مخالف رهبر است ـ مخالف رهبری دشمن پیغمبر است» اکنون به منتهی الیه « مخالفت هاشمی با رهبری» رسیده!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* ـ نگاه کنید به مقاله «گلوله های کاغذی» و «خیز بلند هاشمی»


هیچ نظری موجود نیست: