۱۳۹۵ تیر ۱۸, جمعه

لایک تراپی!


آمارهای بالای جراحی های ترمیمی و زیبائی نزد جوانان و حتی میان سالان ایرانی اعم از مرد و زن در کنار حجم بالای واردات و فروش لوازم آرایشی و بهداشتی در کنار اطوار و رفتار و گویش ها و پوشش های نامتعارف نزد اقشار مزبور جملگی اِلـِمان هائی قابل وثوق از ریخت شناسی و جامعه شناسی نسل مزبور را در دسترس قرار می دهند.
در یک تعریف نازل و سهل الوصول می توان این نسل و خرده فرهنگ حامل بر این نسل را با واژه ابتذال و فساد مصادره به مطلوب کرد.
چنان خرده فرهنگی چه ابتذال باشد یا فساد در مجموع حجم بالای چنان اتینائی تعریف خاص خود را دارد.
گریزی از این واقعیت نمی توان داشت که ولو با مبتذل فرض کردن چنان اطوار و اداهائی ابتداً موظفیم مُراد خود از آن «ابتذال مفروض» را تعریف نمائیم.
به عبارتی دیگر؛ اگر چه آمار بالای «اتینا» را می توان با معیارهای ارزش داورانه و اخلاق محورانه مصادیق ابتذال و انحراف و فساد محسوب کرد اما همین رفتار از منظری مورفولوژیک و در افقی ریخت شناسانه می تواند شاه کلید فهم چیستی و کیستی حاملان چنان خرده فرهنگی را کُدگذاری کند.
این واقعیتی است اجتناب ناپذیر که انسان موجودی است بالذات توجه طلب (اگزیبیشنیزم ـ Exhibitionism) تنها تفاوت انسان ها با یکدیگر به «شدت و جنس توجه طلبی استوار بر استعداد انسان ها» بازگشت دارد. بر همین اساس حجم بالای جراحی زیبائی نزد زنان و مردان مزبور چیزی نیست جز تن آرائی و خود آرائی و جلوه فروشی بمنظور جلب توجه و نشستن در چشم شوق و نگاه تحسین شائقان و شایقان و راغبان چنآن جلوه فروشان و چنین جلوه فروشی هائی!
بدین منوال رفتارهای «توجه طلبانه» مبنا و خاستگاهی «انتولوژیک» دارد. یعنی «توجه طلبی» مفری است به «وجود شناسی».
محملی تا بدانوسیله عنصر توجه طلب از آن طریق بتواند موجودیت خود را «احراز شده» محسوب و تلقی نماید.
بر این اساس «دیده شدن» یک عنصر توجه طلب تشفی خاطری است معطوف به وجود داشتن و برسمیت شناخته شدن اش!
حاملان چنین خرده فرهنگی قائل به آنند که وجود دارند چون ظهور دارند.
ظاهر خود را و اقبال به ظاهر خود را مظهر موجودیت و هست بودگی خود می انگارند.
لذا بمنظور تحصیل مراد ، خود را مبدل به بیلبوردهائی متحرک می کنند تا بدانوسیله در پهنای خرده فرهنگ خود «دیده شوند» و هر چه بیشتر دیده و تحسین شوند تا به همان میزان نیز در خلسه بودن و وجود داشتن، عمق و پهنا و معنا یآبند.
بر این مبنا ایشان فاسد نیستند؛ عاجزند! این فساد جوانان نیست؛ فلاکت جوانان است! مفلوک اند در توجه طلبی مشروع از خود. معسورند از مطرح کردن میسور از خود. عاجزند بابت نداشتن هنری برای هنر نمائی مقبول از خود و چنان عجز و فلاکتی را از طریق تن آرائی و خود آرائی در عمق و پهنائی از «لایک» مستوره و مغفوله می نمایند.
آمار «لایک» و افزایش عدد لایک شان مبنای موجودیت شان و وجود داشتن و بودن شان است.
با لایک تراپی احراز و ابراز و احساس وجود می کنند.
«مریم میرزاخانی» باشی و بتوانی به اعتبار مدارج بالای ریاضیدانی، خود را در کانون توجه و تحسین و اقبال مشروع انظار و افکار عمومی قرار دهی ؛ مراد حاصل است و اگر هم چیزی نداشته باشی لاجرم پستان هایت را کف دست گرفته و با آن عکس یادگاری می اندازی تا مانند آن خُل شیفته بتوانی خود را در کانون توجه و اقبال شیدائیان و شهوانیان قرار داده و بدان طریق احساس وجود و موجودیت و «خودبودگی» کُنی!
وجود شناسائی زیربنای توجه طلبی است.
به تعبیر حاذقانه «صدرالمتالهین» هر کس به اندازه معلوم ها و معروف ها و مطلوب هایش «وجود» دارد و موجودی وجود دارد که نحوه بودن و شیوه هستی یافتن اش مانند سیلان و گذر است.
سلبریتی ها مصداق بارز وجود شناسی مبتنی بر توجه طلبی اند که با هر اندازه شکلک درآوردن و بیشتر دیده شدن شان از بیشتر شناخته شدن شان و به اقبال شناخته شدن شان در اثبات «وجود داشتگی» و تعمیق «وجود داشتگی خود» محظوظ می شوند.
من پوزرم ـ پس هستم! من پورنرم ـ پس هستم! من مانکنم ـ پس هستم! من مُطربم ـ پس هستم! من رقاصم ـ پس هستم! من الوانم ـ پس هستم! من خوشگلم ـ پس هستم! چنین منیت هائی جملگی جایگزینی است برای معسوران و مفلوکانی که در تنگنای فلاکت نمی تواند مانند دکارت «من می اندیشم پس هستم» را بکفایت صرف و نحو نمایند!
حتی داعشیزم را نیز باید در اقتفای چنین عجز و فلاکتی بازخوانی کرد که با توسل به خشونت و آدم خواری، موجودیت عنیف و ابتر مانده خود را از طریق «من آدم خوارم پس هستم» به تخیل «بودگی» می رساند!
محل نزاع در بحران «توجه طلبی» سطح و پهنا و مرئاي توجه طلبی است.
توجه طلبی بالذات امر مذمومی نیست.
عبادت و زیست بر اساس الگوهای رفتاری مومنانه نیز چیزی از جنس و ذات و گوهر رفتار توجه طلبانه است.
به عبارتی دیگر یک عنصر دین ورز نیز با تشبث به رفتار مومنانه دغدغه توجه طلبی و مورد توجه و تمجید و تحسین و پسند خداوند واقع شدن را از عمق عبادات خود کامجوئی می کند.
کامجوئی که بالاترین سطح کامروائی در آن شهادتی است که عنصر شاهد از آن طریق کمال توجه طلبی مومنانه را با هیچ شدن و فانی شدن در فنا ناپذیری خداوند و فنائی در یک تمامیت لایتناهی، احصاء می نماید.
و این دقیقاً در نقطه تلاقی و تنافی آنانی است که در جغرافیا و پارادایم لیبرالیسم فرهنگی با توسل به تز «هر کجا حال خوشی هست همان جا است بهشت»! بجای جنگ با تنازل توجه طلبی و بجای پرفکشنیزم و کمال گرائی، توجه طلبی های تنانه را برسمیت شناخته و میدان داده تا به اعتبار ماهیت سرمایه سالارانه چنان لیبرالیسمی از جوار چنین تعاملی پول خود را بسازد و حال خود را ببرد!
علی ایحال جوانی که در «برزخ بودن» نه مسلح به اندیشه ای است تا از جوار آن ببالد و خود را بیآراید.
و نه برخوردار از پیشینه ای است تا با تأسی بدآن غمّازی کند.
و نه برخوردار از پیشه و هنری است تا با آن فخاری کند.
و نه برخوردار از اعتماد بنفس و ثبات شخصیتی است تا در انبوه شدائد و هجوم وساوس نلغزد.
و نه دین و ایمانی دارد تا در اقتفای باشندگی، ممیز راه از کژراهه باشد.
و نه مهترانش کمترین نگاه عطوفت و چشم شفقت و دست معاضدت به ایشان نداده و نمی دهند.
چنین جوانان با چنان معذوراتی به قطع و یقین باید نقش گوسفند قربانی را در بازار مکاره لیبرالیسم فرهنگی عهده داری کنند که با نازل ترین بها اسیر توجه طلبی های سخیف و نقش بازی های عنیف آن مکاران و مکر فروشان باشند با این تخیل که:
دیده می شوم پس هستم!
بقول شادروان سلمان هراتی:
اگر دلیلی برای «بودن» نداشته باشی؛ در صف ایستادن
خود بهانه ای می شود برای بودنت!
و براي زدودن خستگي بعد از صف
ورق زدن
يك كلكسيون تمبر
چقدر به نظرت جالب ميآيد!
...
اما در این میان اگر نگاه شماتتی هست در اولویت ناظر بر مهترانی است که در این برهوت ناباشندگی توقع شان خویش باشی و بالغ اندیشی و فضیلت منشی از چنان قربانیانی است بدون آنکه کمترین سهم و نقش و مسئولیتی در قبال انحراف و ابتذال مبتلابه این جوانان برای خود قائل باشند.
حکایت ایشان حکایت آن بنده خدائی است که سالها به تضرع و لابه و گلایه در خلوت و جلوت و نماز و عبادت شکایت نزد خداوند می برد که چرا در تنگنای عسرت یاری اش نمی کند تا بلیط لاتاری اش برنده شود و شب هجران و ایام احزان و عسرت فراوانش به پایان رسد تا آخر الامر شبی خداوند را در خواب دید که با طعنه به آن شوربخت نهیب زد:
لامروت ـ لااقل یک بار بلیلط لاتاری را بخر؛ بعد گلایه کن چرا بلیطم برنده نمی شود!
اکنون نیز با چنین فرضی می توان مهتران این کهتران را بدان گونه خطابت کرد که: شما یک بار هم با نگاه شفقت دست این جوانان را برای دلجوئی و راهجوئی گرفتید تا اینک جای گلایه ای در میان نباشد!؟
هر چند نمی توان منکر مسئولیت فردی جوانان مزبور شد اما مهتران ایشان نیز در قبال ایشان بی مسئولیت نیستند.
کمک شان کنید صاحب کمالات شوند تا از شیوه های مقبول توجه بخرند.
اگر افاقه نکرد آنگاه بر حماقت شان منتشای شماتت زنید.

هیچ نظری موجود نیست: