سرکار خانم الهام چرخنده
با تحیّات «عرض حال» آغشته به ابتهال حائز التفات شما خواهر گرانقدر در برنامه «دید در شب» هر چند موید شرفداشتی ولو اندک از رنجنامه پر حجم تان بود اما به همان میزان استیذانی از جنابعالی را بر ذمه اینجانب و در مقام برادر ایمانی تان تکلیف می نماید.
سرکار خانم چرخنده!
همه گنجوری مأجورتان از آن همه رنجوری مفهوم تان، مسموع است. اما تاسی تان به آن مولانائی باشد که:
گفت پیغمبر که رنجوری به لاغ
رنج آرد تا بمیرد چون چراغ
جبر چَبوَد؟ بستن اشکسته را؟
یا بپیوستن رگی بگسسته را؟
چون درین ره پای خود نشکستهای
بر که میخندی؟ چه پا را بستهای؟
وآنکه پایش در ره کوشش شکست
دررسید او را بُراقُ ـ بر نشست
حامل دین بود او ـ محمول شد
قابل فرمان بُد اوـ مقبول شد
رنج آرد تا بمیرد چون چراغ
جبر چَبوَد؟ بستن اشکسته را؟
یا بپیوستن رگی بگسسته را؟
چون درین ره پای خود نشکستهای
بر که میخندی؟ چه پا را بستهای؟
وآنکه پایش در ره کوشش شکست
دررسید او را بُراقُ ـ بر نشست
حامل دین بود او ـ محمول شد
قابل فرمان بُد اوـ مقبول شد
سرکار خانم چرخنده!
محزونی و غمگنانه تان صادقانه بود اما صادقانه ترینش بی دانشی تان از سیاست بود.
همین مهجوری از سیاست است که شما را محروم از آن کرده تا به چرائی برنتابیدن «الهام چرخنده» از جانب آن مُترفین غربنده، تفطن یابد!
خواهر گرانقدر!
محل نزاع و موضوع مناقشه «حرامیان» داشتن حجاب یا نداشتن معرفت حجاب جنابعالی نیست!
بحث بر سر بَرتری یا کَهتری حجاب «الهام چرخنده» نیست!
این سُویدآی دل من که حُمیرا صفت است
صافی از تهمت صفوان بخراسان یابد
سُویدآی دل آن حَرامیان به ساحت این حُمیرائیان «کالبد» ایشان نیست. «باربَد» شان را هدف گرفته اند!
این حُمیرا لفظ تأنیث است و جان
نام تأنیث اش نهند این تازیان
نام تأنیث اش نهند این تازیان
سرکار خانم چرخنده!
شما متهم اید. اما ای «ایهاالمُدثر» (!) اتهام جنابعالی مستورگی در آن پنج متر الگانس مشکی نیست! چرخنده از یکم فروردین 93 که تهنیت گوی حلول نوروز به رهبری مملکت شد هم زمان چلیپاکش اتهامی شد که برآیند لشکرکشی خیابانی از 88 به بعد بود.
اینها با پنج متر چادر مشکی شما مشکل ندارند! مطمئن باشید اگر از همین امروز بجای «الهام چرخنده» با حفظ التفات تان به رهبری تالی آن «گلشیفته سرگشته» هم شوید باز هم ناتوان از آن خواهید بود تا ارزنی از غیظ و نفرت و کراهت آن حرامیان را به خود فرو کاهید!
سرکار خانم چرخنده!
اگر سیاسی بودید و با ابجد ها و هَجاهای سیاست در ایران آشنائی داشتید متوجه می شدید از 88 به بعد جامعه سیاسی ایران بشکلی بی اخلاقانه و از جوار منحوسات آن «فتنه اکبر» استوار بر دو گانه «بر رهبری» یا «با رهبری» شد و آنک و اینک همه صف بندی ها و مرزبندی ها و الفت ها و نفرت ها و دیو و دلبر سازی را همان غوغائیان با واحد «الفت با آقا» یا «نفرت از آقا» اُکسیمتری می کنند!
سرکار خانم چرخنده!
این تقدیر خود ساخته و خود خواسته شماست. اما شما نه اولین قربانی این حرامیانید و نه آخرین آن!
اهل سیاست نیستید اما از اهل اش بپرسید که حرامیان پیش از این همین معامله را حتی قبل از 88 چگونه با «حسین درخشان» روا داشتند!؟
«درخشان» جوانی بود از میانه همین حرامیان و اتفاقاً برخلاف شما تا عمق دنائت ایشان نیز خود را آلود اما تا آن اندازه اقبال داشت تا خود را از حضیض آن شناعت به سواحل طهارت، دلالت کند و از همان اصحاب سیاست بپرسید در فردای به صرافت خمینی و انقلاب خمینی افتادنش همان دوستان قدیم اش چه بی اخلاقی ها و بی شرمی ها و بی آزرمی ها با «حسین» نکردند!؟
اما سرکار خانم چرخنده!
یک حقیقت مسلم را نیز فراموش نکنید.
این یک «جنگ» است. تعارفی هم در آن نیست. حرامیان تمام قد در مقابل شما و اعتقادات شما و انقلاب شما و مقدسات و مطهرات و مملکت و نظام و رهبر شما صف آرائیده اند و کمتر از جنازه شما و جنازه اعتقادات شما و شمایان را نمی جویند!
در این مصاف «نازک طبعی» حرام شرعی است!
حافظانه «وفا کنید و ملامت کشید و خوش باشید ــ که در طریقت ما کافریست رنجیدن»
شیرزن بختیاری!
به همان زینبی (س) که در «دید در شب» بارها بدان توسل و تأسی کردی مُکلفی «کاری زینبی» کنی.
اگر به فرزندانت شوریدند و به خودت درشتی و ناسزا کردند و مادرت را به جفا جسارت داشتند! موظفی به زینبی تأسی کنی که حرامیان همه عزیزانش را مقابل چشمانش دریدند و سر بُریدند اما آن «استوانه ایمان» حسرت شنیدن یک «آخ» را هم بر دلشان باقی گذاشت!
سرکار خانم چرخنده!
با مشتی گرگ طرفی! لشکر اشقیا برابر خودت و اعتقاداتت دندان تیز کرده و دشنه آغشته و خنجر از رو بسته اند.
در لحظه واقعه ارزنی کم بیآوری، آن درندگان بی کمترین اهمالی می درند ات!
اما صادقانه موظفم رازی را نیز با شما در میان بگذارم.
این درندگان در اوج درندگی از شدت ذلت و خائفی قابل ترحم اند!
سرکار خانم چرخنده!
شما در داخل ایران و در پناه امنیت ایران با دنباله این «حماقت حلقه» رو در روئید و بنده و امثال بنده در قلب ایالات متحده و در کانون و خاستگاه این «وحوش مدهوش» با ایشان هم جواری می نمائیم!
از آدم خوارهای مسعود رجوی تا دایناسورهای رضا پهلوی و «مالیخولیائی های یشمی» و مدل به مدل غربتی ها و قرشمال های یاوه گو و هذیان سرا در این جنگل مدرنیته را باید تیماری و بوتیماری و رواداری کنیم اما ارزنی هم توان خائفی از این تمامیت حماقت و خیره سری توام با بلاهت را نداریم!
سرکار خانم چرخنده!
این بی پروائی را دال بر دلیری و شجاعت و چالاکی و چابکی نشمارید.
اگر از ایشان نمی ترسیم چون قابل ترسیدن نیستند!
اگر از ایشان نمی رنجیم چون حائز رنجیدن نیستند!
اصلاً نیستند! توهمی از هستی اند! فکر می کنند «هستند» فحش می دهند تا خود را «هست» فهم کنند!
کابین نکاح شان را در نطفه ناسزا و دشنام انباشته و آغشته و سرشته اند!
پیغام ما و شما به این اصحاب حُباب چیزی جز این نمی تواند باشد:
سیصد گل سرخ یک گل نصرانی
ما را ز سَر بُریده می ترسانی؟
ما گر ز سَر بُریده می ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم!
رخصت ـ یاعلی
ما را ز سَر بُریده می ترسانی؟
ما گر ز سَر بُریده می ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم!
رخصت ـ یاعلی
داریوش سجّادی
14/آذر/94 ـ آمریکا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر