اما روی سخن و اعتراض قبل از آمریکا باید متوجه دولت روحانی و وزیر امور خارجه ایران باشد که برخلاف انتظار و مطلبق معمول با شل ترین موضع و ساده اندیشی مهلک از کنار این «مصوبه ناسپاسانه» گذشتند و خود را به ندیدن زدند!
جناب آقای روحانی!
شوخی تان گرفته!؟ جنابعالی همان کسی هستید که در اولین مصاحبه مطبوعاتی خود در کسوت رئیس جمهور خطاب به آمریکائیان فرمودید: «با ایرانیان نه با زبان تهدید بلکه با زبان تکریم سخن بگوئید» و در مراسم 16 آذر هفته گذشته نیز با شعف ابراز داشتید: «بعضی فکر می کنند این دولت (تنها) دولت لبخند است» و نوید آن را دادید که دولت تدبیر و امید بموقع نیز بلد است از موضع قاطعیت و قدرت از منافع ملی ایران و ایرانیان در مقابل گستاخی و زیاده خواهی اجنبی سلحشوری کند و بنقل از وزیر خارجه تان خطاب به لنترانی غربی ها آوردند «یک ایرانی را هرگز تهدید نکنید»
اکنون بفرمائید بعد از وعده بازگرداندن عزت و احترام برای ایرانیان و پاسپورت ایرانیان در جهان (!) و بعد از آن همه مذاکرات فشرده دو ساله و معرفی «برجام» از جانب شما تحت عنوان «عظیم ترین پیروزی سیاسی ملت ایران» و بدنبال دادن آن همه امتیاز در حالی که مجدداً آمریکائیان بی چشم و روئی کرده و ما ایرانیان را بلاگردان مشتی تروریست سلفی تحت امر ریاض، نقره داغ می کنند!؟ حال چه اتفاق دیگری باید بیفتد تا به تریج قبای دولت تدبیر و امید بر بخورد و از موضع عزت و حکمت و مصلحت پاسخ گستاخی آمریکائیان را بدهند!؟
حجم مصیبت آنجاست که برخلاف توقع آقای عراقچی نیز بجای آنکه مرهمی بر این زخم ناجوانمردانه بگذارند و در مقام وکیل مدافع ایرانیان باشند در ساده اندیشانه ترین شکل ممکن نامه وزیر خارجه آمریکا به دکتر ظریف را در مقام حجت صداقت و تعهد قانونی و الزام آور آمریکائیان در انجام مسئولیت های متقبله در برجام گمارده و با بی حذقی تمام می فرمایند:
آنچه الان آمریکا رسما به ما تعهد کرده و نامه ای که کری به ما نوشته یک نامه معمولی نیست بلکه نامه وزیر خارجه یک کشور است. در روابط بین الملل نامه دو نفر تعهد آور است که یکی نامه رییس دولت است و دیگری نامه وزیر امور خارجه است.
جناب آقای روحانی!
کاش لااقل جنابعالی و دولتمردان تحت امر جنابعالی کمی هم مشق سیاست را از «احمد قوام» فرا می گرفتید. قوامی که علی رغم بدنامی در تاریخ لااقل تا آن اندازه شعور سیاسی بخرج داد که در مرتفع کردن اشغال آذربایجان ایران از قوای ارتش سرخ طی سفر به مسکو (و بالاتر از امروز جان کری که وزیر خارجه است) در مقام نخست وزیر ایران به روس ها تعهد داد تا در ازای تخلیه آدربایجان امتیاز نفت شمال را به مسکو می دهد اما در بازگشت و بعد از ستآپ مجلس پانزدهم رای مخالف مجلس را نافی تعهد خود کرد و از زیر بار امتیاز نفت شمال به فراست شانه خالی کرد و هیچ اتفاقی هم نیفتاد! هر چند نباید نقش تقویتی اولتیماتوم واشنگتن به روس ها را نادیده گرفت اما در مجموع و در نظام بین الملل نامه یک وزیر خارجه آن هم وزیر خارجه یک ابرقدرت که برای خود نقش مهترانه قائل است ارزنی ارزش متعهدانه ندارد آن هم در مقابل قانون مصوب کنگره که به توشیح اوباما هم رسیده است.
کاش تا آن اندازه بصیرت داشتید یا لااقل تا این اندازه ساده اندیش نبودید و از تجربه «عهدنامه الجزایر» که در رسمی ترین شکل ممکن بین نمایندگان قانونی ایران و آمریکا در 1981 به امضا رسید عبرت می گرفتید که چگونه واشنگتن در بالاترین سطح در آن عهدنامه تعهد به عدم دخالت در امور داخلی و سیاسی و نظامی ایران داد و ضریب تقیدش به این تعهد تا 48 ساعت و تا فردای آزادی دیپلمات هایش از تهران بود و هیچ کس هم نتوانست این گستاخی آشکار ایشان را شماتت کند!
جناب آقای رئیس جمهور!
اساساً بیآئید در خوش بینانه ترین شکل ممکن فرمایشات آفای عراقچی را باور کنیم و بپذیریم دولت آمریکا عزمی جزم در عملیاتی کردن تعهدات متقبله در برجام دارد و زیر بار مصوبه کنگره هم نمی رود! اما متوجه هستید تمام سانتریفیوژهای ایران با تمام اورانیوم های غنی شده ایران و تمام تاسیسات نطنز و فردو و اراک بهانه و ابزاری برای صیانت از حرمت و شانیت و اعتبار و احترام تک تک شهروندان ایرانی است!
آیا بیرون از محتوای برجام و با پذیرش ادعای جنابعالی دال بر «برجام در قامت عظیم ترین پیروزی ایرانیان» آیا آن پیروزی «عظیم ترین» در مقابل اسائه ادب و توهین و تحقیر ایرانیان به صفت و کسوت «تروریست بودن» یک ارزن هم ارزش دارد!؟ اگر قرار است تحقق برجام به بهای بی وقعی به حرمت و شخصیت و اعتبار ایرانیانی عملیاتی شود که منتخب شان در 92 وعده اعاده احترام شان در «دنیا» (!) را می داد. در آن صورت تصور نمی کنید نبود چنان برجامی بمراتب از بودش جائزتر است!؟ آن هم در موقعیتی که آمریکائیان به کثرت نشان داده اند نگاه شان به تعهدات بین المللی چیزی در حد اهدای «قاقالیلی» برای فریب و تحریص مخالفان سفیه فرض کرده شان است!
۴ نظر:
ظریف این مترجم مترسک سیرک بهتر است رایزنی سیاسی و مذاکرات را از حاج قاسم سلیمانی یاد بگیرد . شمار سفرهای پروتوکلی و تشریفاتی آقای ظریف از احصا خارج است . برای هر روز سفر فوق العاده ماموریت 400 یوروئی و پرواز اختصاصی که هزینه های کیترینگ و لندینگ چند ده هزار دلاری و هزینه هتل وپذیرائی اقای ظریف را که در هم ضرب کنید و دستاوردهای نداشته 2 سال و اندی مذاکرات نه تنها بیفایده که مضر به حال کشور و ملت نه تنها ایران که کل نظام مظلومین عالم را ازش کم کنید یا اضافه کنید میزان ضرر و زیان دولت و ملت ایران را از لابلای خنده های مستانه و دیوانه وار این فروغی قرن حاضر را خواهید فهمید . از آنطرف حاج قاسم در سفری تایید نشده با هواپیمایی ناشناس شبانه دزدکی بدون پروتوکل تشریفات و فرش قرمز و فلاش دوربینها سفری چند ساعته یقینا بدون دریافت فوق العاده ماموریت به مسکو نمود و تمام داشته ها و سناریوها و نقشه های شوم چند دهه اخیر را که جبهه کفر واستکبار با کمک ترکیه و قطر و اعراب در سوریه مشغول انجام موفقیت آمیزش بودند به هم ریخت . این هم اعجاز خلوص و آنهم گند نفاق خودتان مقایسه کنید .
حضرت ناشناس عزيز، چه شده است كه اينچنين شمشير زبان از نيام دهان بيرون كشيده بى محا با مى تازيد؟ از كلامتان بوى عدالت على و صبر محمد نمى آيد! صحنه سياسى قواعد و محدوديتهاى خود را دارد و البته تازه كارى هم مزيد بر علت است. بيرون گود نشستن و شعار دادن كار آسانى است! من بر خلاف حاكمانى كه نام آوران گذشته و حال مانند اميركبير، مصدق، فاطمى، شريعتى، وغيره را يكدست مىكوبند، معتقد به نقد با احترام و درس گرفتن از اشتباهاتشان هستم. از ياد نبريد كه اشتباهات اكنونيان را آيندگان خواهند نوشت. و صد البته علماى دين اشتباهات فاحشى در عصر ما مرتكب شدند و تقصير را گردن ديگران انداختند! آيا واقعأ مى پنداريد مراجع تقليدمان هر آنچه گويند حرف آخر دين لست؟ اگر چنين است چرا اينهمه اختلاف نظر؟ حرف بسيار است و وقت كم. موفق باشيد.
با عرض سلام و ادب خدمت کامبیز خان . استاد عزیز بنده از قضا بیرون گود نیستم و متاسفانه یا خوشبختانه داخل گودم . آنجه مطرح شد ده بود از هزار . از این می سوزم که شطرنج بازان عالم سیاست غرب (جبهه کفر و باطل) که حریفی قدر و سیاسی کیس (kayes) و عادل (جبهه حق ) در ایران دارند که به خوبی هم را میشناسند و به زیبایی اعجاب آور سالها ست بازی مرگ و زندگی میکنند توانستند در زمین بازی ایران در حساس ترین مقطع تاریخ و به فرموده رهبرمان پیچ حساس در تمام طول تاریخ بشریت , دولتی سرکار بیاورند که وزیر خارجه اش به گفته جان کری در حکم شاخه گلی بود که جمهوری اسلامی ایران به آمریکا هدیه کرد "" کمترین گناه روحانی و ظریف این بود که در صدای واحد و رسا و پر ابهت و امید جمهوری اسلامی ایران نویز انداخت و صدای دوردست و خفه دشمنی آمریکا را از مسافتهای دور به داخل خانه ایران با طنین بالا منتقل کرد . این ابلهان ساده لوح بازی خورده که نفوذی های بی ارزش غرب هستند و بی جیره و مواجب ماموریت نانوشته شان را پیش میبرند در میانه کسانی زندگی میکنند که قهرمانان عرصه جنگ های ترم و سخت با دشمنند و ارزش وجودی آنها را دشمن میداند و بس و...
حضرت ناشناس، باور بفرماييد، حقير ادعاى استادى ندارد. از طلا بودن پشيمان گشته ام، مرحمت فرموده ما را مس كنيد! اما بعد. من از ماجراهاى پشت پرده خبرى ندارم. اما نگاهى بيندازيد به كلى گويى هايى كه از همه جناح ها ميشنويم. آيا ميتوانيد اين جماعت را ملامت كنيد كه فرصت طلبانه بقدرت رسيده اند؟ من سخنان همه نامزدهاى انتخاباتى، انتخابات جمهورى در ايران را شنيدم ، اما جز كلى گويى و اتهام چيزى نشنيدم! زمان كلى گويى ٣٧ سال پيش بود نه حالا! بگمانم اين ٣٧ سال به آزمايش و خطا گذشته است.تا كشوردارى بياموزند! و مردم عادى بهاى ندانم كارى ها را پر داخته اند. جبهه انقلابى در ايران هنوز حرفى براى گفتن در بسيارى از امور ندارد چراكه مراجع تقليد بايد ايده هاى آنان را تاييد كنند وگرنه راهى براى شنيده شدن و يا ديده شدن ندارند. نتيجه همين است كه مى بينم. حرفى براى گفتن كه راهگشاى مسائل كلى انقلاب باشد وجود ندارد! همان شريعتى كه علماى ما بشدت هنوز تكفيرش مى كنند، گفت (نقل به مضمون) : ما بايد سخن گفتن با چند گروه را بيا موزيم. سخن گفتن با جوانان مان ، با زنان مان، با بيگانگان(مليت و فرهنگ هاى مختلف) و با ديگر مسلمانان. بله ما در تمامى اين گفتمانها نا موفق بوده ايم ، چراكه نگذاشتيم حرفى براى گفتن با كنكاش آفريده شود: يا بايد مجيز گويانه اسلامى انديشيد! و يا خا إنانه از تئوريهاى غربى تقليد نمود! اينكه مثلا از سرمايه دارى انتقاد كنيم و راه حل جاىگزين ارائه ندهيم، افتخار نيست! اينكه هر رنگى را بكوبيم و مسلمان بودن زنانمان را مقيد به پوشيدن رنگ سياه و يا سرمه اى كنيم تا مسلمانيشان را ثابت كنند، افتخار نيست! اينكه فساد مالى دين زدا را تنها بگردن ديگران بياندازيم در حاليكه اكثريت روحانيون دست در بيت المال دارند، مىخورند، مى اشامند و مى برند، افتخار نيست! اينكه دستگاه قضائى ما عدالت على ندارد افتخار نيست. و غيره كه در حوصله اين نوشته نيست. در عين حال جوانهاى مومن ما غريبانه براى دفاع از دين و وطن غريبانه با دلى خون مىجنگند. من تنها به آنها مى انديشم و نه طبقه اى كه دست در بيت المال دارد! اينها را كه يك در صد مكنونات من است نوشتم تا بدانيد جبهه انقلاب ضعف اساسى در تئورى و عمل صالح دارد، وگرنه اينان شايد سوار بر كار نمى شدند! مؤيد با شيد
ارسال یک نظر