مصاحبه مُطوّل اخیر روزنامه اعتماد با «محمدرضا تاجیک» که همچون «سعید حجاریان» اشتهار به استراتژیست اصلاح طلبان دارد هر چند واجد جهد بلیغ ایشان بمنظور تبارشناسی و آفت شناسی و راهکار یابی برای ابتلائات جنبش اصلاحات در ایران بود. اما بدون مجامله اظهارات تاجیک در کُلیت اش عاری از هر حرفی نو و بدیع بود و ایشان صرفا همان چیزهائی را که سال گذشته تحت عنوان «نو اصلاح طلبی» مطرح کرده بودند را بار دیگر در مصاحبه با اعتماد تکرار کردند.
(اینجا)
ظاهرا «تکرار در خود» مُبدل به سنت مالوف استراتژیست های اصلاحات شده و دقیقا حجاریان نیز مانند تاجیک هر 6 ماه یا یک سال همان حرف ها و راهکارهائی پیشین و بلاوجه خود را تکرار می کند بدون آنکه آبی از این آتش برای اصلاحات داغ شود.
بالغ بر 16 سال پیش و در فردای آغاز دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی در تحلیل چیستی و چگونگی اقبال به خاتمی در دوم خرداد 76 نوشتم:
ایرانیان در سیر تحولات سیاسی ـ اجتماعی خود نشان داده اند که همواره و بخوبی «می دانند چه نمی خواهند اما نمی دانند چه می خواهند!»
اکنون نیز و بر همان روال معتقدم علت «دور در جا» و «تکرار در خود» اصلاح طلبان بازگشت به همین اصل دارد که «اصلاح طلبان نیز بخوبی می دانند چه نمی خواهند اما در یابش آنچه که می خواهند عاجزند»
چنین عجزی نیز بازگشت به این ضایعه می تواند داشته باشد که ایشان نمی توانند و نتوانسته اند خود را تعریف کنند.
تاجیک در اعتماد گفته:
«چیزی كه ما خلأ آن را داریم اینكه مانیفست یا گفتمان اصلاحطلبی تعریف شده نیست؛ چیزی كه خیلی ابهام و ایهام دارد و تعریف و تصویب نشده است. ما از گفتمان اصلاحطلبی سخن میگوییم اما هر كدام از مفاهیم آن برداشتی داریم. مفهوم اصلاحات با هم یگانه نشده»
این اعتراف میمون همان چیزی است که اینجانب نیز بنوعی آن را یک ماه جلوتر در مصاحبه با «تسنیم» ابرام کردم دال بر آنکه:
«اصلاحطلبی موجود در صحنه آنی نیست که زمانی با مختصات انقلاب اسلامی و امام و نظام همپوشانی داشت. اینکه چی هستند؟ من نمیدانم اما میدانم چی نیستند! لذا بر ایشان فرض است تا قبل از آنکه دیگران تعریفشان کنند، خودشان و از منظری واقعبینانه خود را و نسبتشان یا عدم نسبتشان با انقلاب اسلامی و مولود انقلاب اسلامی و مختصات و متعلقات و ملحقات انقلاب اسلامی و نظام برآمده از انقلاب اسلامی را تعریف کنند»
اما نکته مغفول آنجاست که اصلاح طلبان بی التفات به این ضرورت مانده اند که در تعریف خود مُکلف اند قبل از تعریف «موجودیت خود» ابتدا «موجودی های خود» را تعریف کنند.
۱ نظر:
مایلم به این گزاره شما که : ایرانیان در سیر تحولات سیاسی ـ اجتماعی خود نشان داده اند که همواره و بخوبی «می دانند چه نمی خواهند اما نمی دانند چه می خواهند!» این را هم اضافه کنم که ایرانیان حدود وظایف خودشان را در کار و زندگی شخصی هم به درستی نمیدانند . نمیدانند که در چه مسائلی باید دخالت کنند ، در چه مسائلی نه . شیوه دخالت در آنچه را هم که باید مداخله کنند ، نمیدانند !
ارسال یک نظر