۱۳۹۴ آذر ۲۴, سه‌شنبه

خمینی نیجریه (شیخ زکزکی) غرق در خون به اتهام شیعه گری!


باده ای بیرنگ و آتشگون بده
زانكه دوشم داده ای افزون بده
ای انیس خلوت شبهای من
می چكد نام تو از لبهای من
محو كن در باده ات جام مرا
كربلایی كن سرانجام مرا
یا علی درویش و صوفی نیستم
فاش می گویم كه كوفی نیستم
لیك می دانم كه جز داندان تو
هیچ دندان لب نزد بر نان جو
یا علی لعل عقیقی جز تو نیست
هیچ درویشی حقیقی جز تو نیست
لنگ لنگان طریقت را ببین
مردم دور از حقیقت را ببین
خیل درویشان دكان آراستند
كام خود را تحت نامت خواستند
خلق را در اشتباه انداختند
یوسف مارا به چاه انداختند
كیستند اینان رفیق نیمه راه
وقت جانبازی به كنج خانقاه
فصل جنگ آمد تماشاگر شدند
صلح آمد لاله پرپر شدند
دل به كشكول و تبرزین بسته اند
بهر قتلت تیغ زرین بسته اند
موجها از بس تلاطم كرده اند
راه اقیانوس را گم گرده اند
موجها را می شناسی مو به مو
شرحی از زلف پریشانت بگو
باز كن دیباچه توحید را
تا بجوید ذره ای خورشید را
یا علی بار دگر اعجاز كن
مشتهای كوفیان را باز كن
باز كن چشمان ناز آلوده را
بنگر این چشم نیازآلوده را
باز گو شعب ابیطالب كجاست
آن بیابان عطش غالب كجاست
تا ز جور پیروان بوالحكم
سنك طاقت را ببندم بر شكم
تشنگی در ساغرم لبریز شد
زخم تنهایی فساد انگیز شد
آتشی انداخت در جان و تنم
كاین چنین بر آب و آتش می زنم
تاول ماسور را مرحم كجاست
مرحم زخم بن آدم كجاست
مرهم ما جز تولای تو نیست
یوسفی اما زلیخای تو كیست
شاهد اقبال در آغوش كیست
كیسه نان و رطب بر دوش كیست
كیست آن كس كز علی یادی كند
بر یتیمان من امدادی كند
دست گیرد كودكان درد را
گرم سازد خانه های سرد را
ای جوانمردان جوانمردی چه شد
شیوه رندی و شب گردی چه شد
بنده گی تنها نماز و روزه نیست
آب تنها در میان كوزه نیست
كوزه را پر كن ز آب معرفت
تا در او جوشد شراب معرفت
حرف حق را از محقق گوش كن
وز لب قرآن ناطق گوش كن
بعد از آن بشنو ز نظم و امركم
تا شوی آگاه بر اسرار خم
خم ترا سرشار مستی می كند
بی نیاز از هر چه هستی می كند
هر چه هستی جان مولا مرد باش
گر قلندر نیستی شبگرد باش
ای خروس بی محل سیر كن در كوچه های بی كسی
دور كن از بیكسان دلواپسی
ای خروس بی محل آواز كن
چشم خود بربند و بالی باز كن
شد زمین لبریز مسكین و یتیم
ما گرفتار كدامین هیأتیم
با یتیمان چاره " لا تَقهَر" بود
پاسخ سائل "ولا تَنهُر" بود
دست بردار از تكبر وز خطا
شیعه یعنی جود و احسان و عطا
باده "مِما رَزُقناهُم" بنوش
"یُنفِقون" بنیوش و در انفاق كوش
هم بنوش و هم بنوشان زین سبو
"لَن تَنالوا البر حتی تُنفِقوا"
یا علی امروز تنها مانده ایم
در هجوم اهرمانها مانده ایم
یاعلی شام غریبان را ببین
مردم سر در گریبان را ببین
گردش گردونه را بر هم بزن
زخمهای كهنه را مرهم بزن
مشكها در راه، سنگین می روند
اشكها از دیده رنگین می روند
مشكهای خسته را بر دوش گیر
اشكها را گرم در آغوش گیر
حیدرا یك جلوه محتاج تواَم
دار برپا كن كه حلاج تواَم
جلوه ای كن تا كه موسایی كنم
یا به رقص آیم مسیحایی كنم
یك دو گام از خویشتن بیرون زنم
گام دیگربرسر گردون زنم
گام بردارم ولی بایاد تو
سر نهم بر دامن اولاد تو
شیعه یعنی شرح منظوم طلب
از حجاز و كوفه تا شام حلب
شیعه یعنی یك بیابان بی كسی
غربت صدساله بی دلواپسی
شیعه یعنی صد بیابان جستجو
شیعه یعنی هجرت از من تا به او
شیعه یعنی دست بیعت با غدیر
بارش ابر كرامت بر كویر
شیعه یعنی عدل و احسان و وقار
شیعه یعنی انحنای ذوالفقار
از عدالت گر تو میخواهی دلیل
یاد كن از آتش و دست عقیل
جان مولا حرف حق را گوش كن
شمع بیت المال را خاموش كن
این تجمل ها كه بر خوان شماست
زنگ مرگ و قاتل جان شماست
می سزد كز خشم حق پروا كنیم
در مسیر چشم حق پروا كنیم
این دو روز عمر مولایی شویم
مرغ اما مرغ دریایی شویم
مرغ دریایی به دریا می رود
موج برخیزد به بالا می رود
آسمان را نورباران می كند
خاك را غرق بهاران می كند
لیك مرغ خانگی در خانه است
روز و شب در بند مشتی دانه است
تا به كی در بند آب و دانه ای
غافل از قصاب و صاحب خانه ای
شیعه یعنی وعده ای با نان جو
كشت صد آیینه تا فصل درو
شیعه یعنی قسمت یك كاسه شیر
بین نان خشك خود با یك اسیر
چیست حاصل زین همه سیر و سلوك
پا و تاول و چهره و چین و چروك
سالها صورت ز صورت بافتیم
تا ز صورت ها كدورت یافتیم
یك نفر بر قامتی رعنا نبود
یك رسوخ از لفظ بر معنا نبود
گرچه قرآن را مرتب خوانده ایم
از قلم نقش مركب خوانده ایم
سوره ها خواندیم بی وقف و سكون
كس نشد واقف به سر "یَسطرون"
سر حق مسطور ماند و در كتاب
عالمان علم صورت در حجاب
ای برادر عالمان بی عمل
همچو زنبورند لیكن بی عسل
علمها مصروف هیچ و پو چ شد
جان من برخیز وقت كوچ شد
از نفوذ نفس خود امداد گیر
سیر معنا را ز مجنون یادگیر
ای خوش آن جهلی كه لیلایی شوی
هر نفس لاگوی الایی شوی
تا به كی در لفظ مانی همچو من
سیر معنا كن چو هفتاد و دو تن
همچو یحیی گر نهی در سر طبق
می شود عریان به چشمت سر حق
شیعه یعنی عشقبازی با خدا
یك نیستان تكنوازی با خدا
شیعه یعنی هفت خطی در جنون
شیعه طوفان می كند در كاف و نون
شیعه یعنی تندر آتش فروز
شیعه یعنی زاهد شب شیر روز
شیعه یعنی شیر یعنی شیر مرد
شیعه یعنی تیغ عریان در نبرد
شیعه یعنی تیغ، تیغ موشكاف
شیعه یعنی ذوالفقار بی غلاف
شیعه یعنی سابقون السابقون
شیعه یعنی یك تپش عصیان و خون
شیعه باید آبها را گِل كند
خط سوم را به خون كامل كند
خط سوم خط سرخ اولیاست
كربلا بارزترین منظور ماست
شیعه یعنی بازتاب آسمان
بر سر نی جلوه رنگین كمان
یا حسین پرچم زلفت رها در باد شد
وز شمیمش كربلا ایجاد شد
آنچه شرح حال خویشان تو بود
تاب گیسوی پریشان تو بود
می سزد نی نكته پردازی كند
در نیستان آتش اندازی كند
صبر كن نی از نفس افتاده است
ناله بر دوش جرس افتاده است
كاروان بی میر و بی پشت و پناه
در غل و زنجیر می افتد به راه
می رود منزل به منزل در كویر
تا بگوید سر بیعت با غدیر
شیعه یعنی انتزاج نار و نور
شیعه یعنی رأس خونین در تنور
شیعه یعنی هفت وادی اضطراب
شیعه یعنی تشنگی در شط آب
شیعه یعنی دعبل چشم انتظار
می كشد بر دوش خود چهل سال دار
شیعه باید همچو اشعار كمیت
سر نهد برخاك پای اهل بیت
یاكه فرزق وار در پیش هشام
ترك جان گوید به تصدیق امام
مادر موسی كه خود اهل بلاست
جرعه نوش از باده جام بلاست
در تب پژوانگ بانگ الرحیل
می نهد فرزند بر دامان نیل
نیل هم خود شیعه مولای ماست
اكبر اوییم و او لیلای ماست
این سخن كوتاه كردم والسلام

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مثنوی شیعه از مرحوم آقاسی


۱ نظر:

ناشناس گفت...

انا من المجرمین منتقمون