سنتا کلاز پیرمرد قرمز پوش و ریش بلند و سپید موئی است که در قامت یک «قهرمان مهربان» در خرده فرهنگ مسیحیت هر سال در نیمه شب 25 دسامبر با سورتمه اش از خانه اش در قطب شمال حرکت کرده و برای بچه های مسیحی هدایائی که پیش تر از طریق نوشتن نامه از «سنتا» درخواست کرده اند را از طریق لوله دودکش بخاری منازل ایشان در زیر درخت آذین بسته کریسمس شان، قرار می دهد. رویائی شیرین که کودکان مسیحی طفولیت خود را با آن سرخوشی و سپری می کنند.
اما کریسمس امسال برای «بلا آدامز» دختر ده ساله کانادائی بعد از آنکه مادرش به او این واقعیت را گفت که «هیچ سنتائی وجود خارجی ندارد» این افسانه شیرین و آن قهرمان دوست داشتنی به تلخی فرو ریخت و نابود شد.
بلای کوچولو نیز با همان صداقت و شفافیت کودکانه اش نامه زیر را نوشت و زیر درب اتاق مادرش قرار داد:
بلای کوچولو نیز با همان صداقت و شفافیت کودکانه اش نامه زیر را نوشت و زیر درب اتاق مادرش قرار داد:
«تو نفهمیدی با من چه کار کردی. من دیگه نمی تونم به تو اعتماد کنم. آیا خرگوش عید پاک واقعیه؟! پری دندان ها چطور؟! شما فقط زندگی یک کودک 10 ساله را خراب کردید ـ ممنون! هیچی نمی تونه حال منو خوب کنه. تو به من در مورد یک چیزی که خیلی دوست داشتم دروغ گفتی و قلبم رو شکستی»
تراژدی «بلا» قرابتی مشهود با ماجرای 88 ایران دارد که طی آن جماعتی مانند «بلا» با نشستن و کوبیدن بر طبل «تقلب در انتخابات» دست به ساختن قهرمانی اسطوره ای در مصاف با اهریمن تقلب مفروض شان زدند تا از جوار آن قهرمان و از جمال آن قهرمان خود ساخته و خود پرداخته شان حظ بَصَر بُرده و رَشک شَرَر بفروشند!
بیرون از دنیای واقعیت، بلا آدامز کانادائی و بلا آدامزهای هشتاد و هشتی ایران را نباید و نمی توان از قهرمانان خود خواسته و خود ساخته و خود پرداخته شان جدا کرد.
بلا آدامزها با قهرمان شان سرخوش اند. قهرمان برای ایشان تمامیتی از ناتوانی خودشان است. شکستن قهرمان ایشان آوار کردن دنیای مجازی و شیرین شان بر سرشان است.
بلا آدامزهای 88 در سازش و پردازش و پایش قهرمان شان تا آنجا پیش رفتند که بین خود و قهرمانان شان به این همانی رسیدند و اینک نه قهرمان شان و نه خودشان توان و رغبت شکستن توهم شیرین خود را ندارند.
تجربه تلخ «بلا آدامز» تا آن درجه برخوردار از وثاقت برای سبزهای 88 می تواند باشد تا بمنظور حفظ شیرینی خلسه این همانی بین خود و قهرمان داستان شان بر واقعی بودن ماجراهای هشتاد و هشت شان الی الابد ابرامی خویش کامانه ورزند!
بیرون از دنیای واقعیت، بلا آدامز کانادائی و بلا آدامزهای هشتاد و هشتی ایران را نباید و نمی توان از قهرمانان خود خواسته و خود ساخته و خود پرداخته شان جدا کرد.
بلا آدامزها با قهرمان شان سرخوش اند. قهرمان برای ایشان تمامیتی از ناتوانی خودشان است. شکستن قهرمان ایشان آوار کردن دنیای مجازی و شیرین شان بر سرشان است.
بلا آدامزهای 88 در سازش و پردازش و پایش قهرمان شان تا آنجا پیش رفتند که بین خود و قهرمانان شان به این همانی رسیدند و اینک نه قهرمان شان و نه خودشان توان و رغبت شکستن توهم شیرین خود را ندارند.
تجربه تلخ «بلا آدامز» تا آن درجه برخوردار از وثاقت برای سبزهای 88 می تواند باشد تا بمنظور حفظ شیرینی خلسه این همانی بین خود و قهرمان داستان شان بر واقعی بودن ماجراهای هشتاد و هشت شان الی الابد ابرامی خویش کامانه ورزند!
۱ نظر:
انتخاب عکسها عنوان و کیفیت نوشته و متن و هدف گذاری کلا همه و همه خوب که نه فوق بشری بود . کاش من هم یکی از رویشهای انقلاب بودم که خامنه ای عزیز گفتند .
ارسال یک نظر