۱۳۹۴ تیر ۱۰, چهارشنبه

رادان و چکـُش داران!



اظهارات و استقبال نسنجیده «بهرام رادان» از قانونی شدن ازدواج همجنسگرایان در آمریکا هر اندازه قابل ملامت است اما در کنار آن نمی توان واکنش افراطی مخالفان این اظهارات از جمله تعریض روزنامه کیهان را نیز به همان نسبت مورد شماتت قرار نداد. (اینجا)

این که روزنامه کیهان در برائت از رادان کرانه های اعتراض را تا بدانجا پیش برده که ممنوع التصویری وممنوع الکاری رادان را حداقل مجازات وی اعلام کرده (!) چنین امری را بدون شائبه باید و می توان به همان اندازه مواضع شاذ رادان تقبیح کرد.
گره ماجرا آنجاست که واکنش های نظیر واکنش روزنامه کیهان نوعی اگزجره کردن نالازم ماجرا و بیرون آوردن افرادی نظیر رادان از قواره طبیعی خود و پوشاندن خلعتی بر ایشان است که بر قامت شان زار می زند.
بیرون از نفرت افکنی نسبت به رادان و اظهارات اخیرش واقع آنست رادان را باید در اندازه طبیعی و واقعی اش مورد داوری و ارزیابی قرار داد.
مبتنی بر چنین استانداری «رادان» تنها یک بازیگر سینمائی مانند دیگر بازیگران سینمائی در ایران و جهان است که فصل مشترک شان نازل بودن سطح سواد و دانش و شعور اجتماعی ایشان است.
مخالفان افراطی از جنس کیهان با اظهارات رادان عامدانه یا غافلانه بی توجه به این واقعیت می مانند که رادان به سنت حاکم و ناصواب موجود و غالب بر سینمای جهان و ایضا ایران به اعتبار قد رعنا و جمال زیبا و چشم و ابروی خود در کنار توانش در نقش آفرینی مقابل دوربین مبدل به یک سلبریتی شده.
آقایان در تقبیح اظهارات رادان کمتر تفطن به این بداهت دارند که بیرون از استثناها، یک سلبریتی در اندازه آرتیست سینما یک مصلح اجتماعی نیست که برخوردار از عمق مطالعاتی و غنای اندیشگی و سواد تحلیلی و فربهی فرهنگی باشد.
رادان را باید در اندازه خودش برسمیت شناخت.
یگانه تاثیر چنین اگزجره کردن ها از چنان سلبیرتی هائی آنست که خواسته یا ناخواسته نوعی احساس «رژی دبره» بودن و «هربرت مارکوزه» شدن را به چنین افرادی پمپ و القا می کنید که نه استعدادش را دارند و نه ظرفیتش را و تنها اثرش مبتلا شدن ایشان به نوعی خود بزرگ بینی و خود شیفتگی است که قابل توقع ترین اثرش تکرار تجربه «گلشیفته فراهانی» است که با همین برخورد مشابه یک شبه مبتلا به احساس «خود جمیله بوپاشا» بینی شد و با هجرت به غرب، آن ادا و اطوارهای مهوع را در مقام «دهان کجی به جمهوری اسلامی از آن رانده شده» بنام خود و با بدنامی در حافظه تاریخی ایرانیان ثبت و ضبط کرد.
متوقع ترین نتیجه از چنین واکنش های نابردبارانه و نامدبرانه و ناسنجیده آنست که رادان نیز به همان مسیری هدایت شود که پیش از این اسلافش نظیر گلشیفته فراهانی و سوسن تسلیمی و ایضاً محسن نامجو و سعید شنبه زاده به همان مسیر رفتند و اینک یک بار دیگر و بی دلیل و پر هزینه یک قشقرقی نوین و جنجالی موقت و سوژه ای جدید برای رسانه های غربی تراشیده شود.
(نگاه کنید به مقاله گلشیفته خود شیفته)
وقتی با یک پشت دستی مسئله قابل حل است و مشارالیه نیز بعد از ملاحظه حجم ترشروئی نسبت به اظهاراتش به شیوه ای قابل فهم که غرور خود را نیز پاس دارد مواضع خود را ترمیم و توجیه کرده، عقلا باید اصل را بر برائت گذاشت و ماجرا را دامن نزد.
در غیر این صورت بقول «آلبرت ادلر» ابرام بر رویکردهای چکشی «بزنید، بکشید، اخراج کنید، اعدام کنید» را باید آنگونه فهم کرد که:
آن کس که چکش در دست دارد همه را «میخ» می بیند!
یا در بیانی واضح تر:
همه را نمی تواند جز «میخ» چیزی دیگر ببیند!

۲ نظر:

ساسان گفت...

به شما پیشنهاد می کنم سری به فیسبوک گلشیفته فراهانی بزنید تا با مشاهده لایک های ایشان عمیق درک کنید ایشان بدنام است و رفتاری مهوع دارد یا شما؟! که با توهین و توهم و لجن پراکنی به عنوان نقد سعی دارید خودتان رابالا بکشید واقعا خوب است بجای تخطئه چهره های صاحب نظری مانند سریع القلم و سروش و... (که همگی در حوزه های فعالیت خود ممتازند) و انهم با ارائه نقدهای سطحی و بی محتوا با استفاه از بازی با وازه های پر طمطراق اول کسب دانش کنید و در هر زمینه ای به اظهار نظر نپردازید انهم در حوزه هایی که کوچکترین اشرافی ندارید اقای سجادی فراموش نکنید که با پریدن به این ان بالا نخواهید امد اسمی از شا باقی نمی ماند همانطور که همین حالا هم اسمی از شما اسمی نیست و انهایی که اسم شما را شنیده اند به بدی و سخره یاد می کنند.

داریوش سجّادی گفت...

شما مطمئن باشید شخصا اگر تصمیم به انتخاب داشته باشم از میان مشهور شدن بین این قوم «یاجوج و ماجوج» و محبوب شدن نزد خداوند ولو به بهای بدنامی نزد همان وحوش! مطمئن باشید در انتخاب خداوند ارزنی تعلل نخواهم کرد!